اکنون سخن از جان جهان باید گفت
توصیف رسول انس و جان باید گفت
درروز ولادت دو قطب عالم
تبریک به صاحب الزمان عج باید گفت
میلاد نبی اکرم (ص) و امام صادق(ع) بر شما و خانواده محترم تان مبارک باد
🍀🌺☘🍁🌹🌻🌾🍃🌸🌷
ارادتمند و دعاگویتان هستم. فقیهی .
یکی از مشکلات جدی که به ویژه در سال های اخیر خود را بیشتر نشان داده و آن هم به دلیل وجود اینترنت و رسانه های اجتماعی و مجازی و ماهواره ها، بال و پر دادن به روایاتی است خرافی و بی اصل که نقل محافل و منابری خاص است و بعد البته سر از اینترنت در می آورد. بر اساس تجربه شخصی عرض می کنم که تقریباً روزی نیست همه ما اهالی حوزه پژوهش های تاریخی و حدیثی با پرسش هایی درباره صحت و سقم این گونه نقل ها مواجه نباشیم. تازه این در مورد کسانی است که از سر پرسش گری درباره اصالت این گونه نقل ها از من و شما می پرسند. عده ای از دیگر سو همین مطالب را دستمایه طنز هم می کنند. کافی است سری بزنید به ویدیوهای مرتبط در سایتهای مختلف تا ببینید چه حاشیه ها و تفسیرها که بر این مطالب مشعشع نوشته نمی شود.
چه خوب بود کسی به علاقمندان این گونه نقل ها و روایات و احادیث می فهماند که هر پاره متنی به زبان عربی حدیث نیست و به هر کتاب نمی توان اعتماد کرد. بسیاری از منقولات کتاب هایی مانند دلائل الامامه، عیون المعجزات، اثبات الوصیه، الثاقب فی المناقب، فضائل و الروضه منسوب به شاذان و چند عدد کتاب دیگر حقیقتاً هیچ اصلی ندارد و اگر علمایی مانند علامه مجلسی این مطالب را در کتاب های خود نقل کرده اند هیچ دلیلی در دست نداریم که به جزئیات آن احادیث و حکایات باور هم داشته اند. باری گاه سبب آن صرف نقل و حفظ متون بوده و گاهی هم به عنوان شواهد اضافی برای اصل اعتقاد به وجود کرامات از سوی ائمه طاهرین. در سال های اخیر شماری از اهل منبر و مداحان به دو دلیل به این دست کتاب ها و حتی کتاب های معلوم الحالی مانند آثار رجب برسی و هدایه خصیبی و امثال این دو کتاب بیشتر توجه می کنند و سخنانشان یکسره نقل و ترجمه این دست مأثورات است: یکی به دلیل دسترسی آسانتر به این نوع کتاب ها و دیگری چاپ و انتشار ترجمه فارسی این نوع کتاب ها (برای آن دسته که خواندن و فهم متون عربی برای آنان ساده نیست). در سده های گذشته و به ویژه از عصر صفوی تعدادی از این دست کتاب ها برای مخاطب عمومی به فارسی ترجمه می شد و یا منقولات آنها در کتاب هایی مرتبط ترجمه و نقل می شد. منتهی یک تفاوت در میان بود و آن اینکه جامعه آن دوران با جامعه امروز تفاوتی بنیادین داشت. میزان آگاهی های عمومی پایین بود و عالم و آدم جور دیگری دیده می شد. اما امروز مسائل فرق می کند. کاش کسی به این دوستان که این همه دلبسته نقل این گونه اعاجیب اند می گفت دست کم برای مدتی بی خیال نقل این گونه قصه ها شوند. این همه روایات در مسائل اخلاقی در کتاب های ما نقل شده. جامعه ما هم نیازمند آموزش های اخلاقی است. چه عیب دارد به جای نقل احادیث عجیب و غریب و باطل المضامین کتاب هایی مانند هدایه خصیبی و مشارق برسی کمی از مکارم اخلاق برای مردم بخوانند.
با همه آنچه گفتم من این جماعت را مقصر واقعی نمی دانم. مقصر واقعی روحیه قشری گری و اخباری گری منحطی است که در جامعه مذهبی ما متأسفانه رو به رشد است. اگر در سده های اولیه اصولی گری اهل عقل با اخباری گری اهل نقل در چالش بود متأسفانه امروزه اخباری گری منحطی آمیخته با انواع نازلی از حکمت گرایی مستند به تبریرات صوفیانه و عارفانه راه را برای نقل و تفسیر و پر و بال دادن به این گونه حکایات و روایات بی اصل باز کرده و انواعی از تفسیرهای من عندی و آن هم به عنوان حقائق عالیه را سبب ساز شده است.
@barrasihayetarikhi
از همسرش به شوخي پرسيدم: راستش را بگوييد، ايشان كتابها را بيشتر دوست داشت يا شما را ؟ با خنده گفت: البته كتابهايش را. وي گفت: استاد مدتها كانادا بود، سپس به ايران آمد و با آشتياني و مهدي محقق كار ميكرد و در جريان انقلاب ايران به ژاپن برگشت. از آن زمان به بعد به سراغ بوديسم آمد و كارهايش را در اين زمينه
ادامه داد.
خانم، سراغ آقاي آشتياني را گرفت كه من يك مرتبه گفتم كه وي دو سه سال پيش درگذشت. ايشان سخت ناراحت شد و من پشيمان كه چرا بي توجه و بي مقدمه اين خبر را دادم. اما ناراحتي را در چهره او خواندم. در هر حال به او تأكيد كردم كه آقاي ايزوتسو در ايران شناخته شده است و اهل مطالعه قدرش را مي دانند و محبوبيت خاص خود را دارد. روشن بود كه اين حرفها خوشحالش مي كرد.
از وي پرسيديم كه دين استاد چه بود؟ وي گفت: ايزوتسو هميشه يك بودايي بود. در جايي از كتابخانه، آثار وي يا مجموعه هاي مشتمل بر مقالاتي از وي چيده شده بود. علاوه بر آن آثار چاپ شده وي به ژاپني هم در يازده مجلد به علاوه يك ضميمه به صورت يك شكل به چاپ رسيده بود.
از خانم ايشان پرسيديم كه آيا تا به حال ايراني اينجا آمده است؟
گفت: خير شما اولين نفر هستيد كه اينجا ميآييد. اين برايم بسيار جالب و در عين حال تأسف برانگيز بود. البته در ايران چند سال قبل بزرگداشتي براي وي برگزار شد كه خانمش گفت پوستر آن را دارد. سال گذشته هم يك ويژه نامه در تركيه از مجلة البحوث الاسلاميه به نام وي و در باره او منتشر شده بود كه يك شمارهاش را داشت. اين مجله وابسته به مؤسسه وقف تركيه است كه دايرة المعارف اسلامي تركي را هم منتشر مي كند. كتابهاي وي در تركيه مورد استفاده دانشجويان ترك بوده و به زبان تركي هم ترجمه شده است. تركها اخيرا به افكار فلسفي روي آوردهاند و به همين دليل است كه به دكتر نصر نيز ميپردازند و اغلب بلكه همه كارهاي مهم او را به تركي ترجمه كردهاند. از خانم ايزوتسو پرسيدم كه آيا در ژاپن تاكنون مراسمي در باره او برگزار شده است. پاسخش منفي بود و اين هم اسباب تأسف بود. به نظرم كار ايران است كه اين را در آنجا تعقيب كند.
در گوشهاي از طبقه بالا هم كه البته كتابي در آنجا نبود يك معبد كوچك بود كه به گفته يكي از اين بچه ها معمولا وقتي كسي در خانه اي مي ميرد آن را برپا مي كنند. تصويري از خود ايزوتسو هم بود.
خانم ايزوتسو از ديدن ما واقعا خوشحال شده بود. حالت من هم همين طور بود. روشن است كه ايزوتسو آدم بزرگي است و اگر كاري نكرده بود جز جمعآوري اين همه كتاب عربي و فارسي و اسلامي در اين گوشه از ژاپن، در اهميت وي كافي بود. با خانم ايزوتسو يك تصوير يادگاري هم برداشتم و اين به رغم آن بود كه خودش
پرهيز داشت.
این یادداشت دقیقا برای چگونگی واگذاری نشر این آثار به بنیاد پژوهشهای اسلامی نوشته شده است. آثار مزبور البته مهم بودند اما همه اینها و زحماتی که کشیده شد مربوط به دورانی بود که کامپیوتر وجود نداشت. از وقتی که این موجود عجایب الغرایب به میان آمده، بسیاری از کارهای رجالی گذشته و ترتیب ها و فهرست ها همه تعطیل شده است. در واقع این کامپیوتر از عجایب المخلوقات بوده و اگر قزوینی زنده بود باید عکس آن را می کشید نه اژدها را.
ماهیت جنگ با داعش چه بود و آیا این نبرد تمام شده است؟
بود و نبود یک جنگ، صرفا به تصرف یک شهر و از دست دادن شهر دیگر نیست، بلکه به بود و نبود زمینه هایی است که آن را پدید آورده است. آیا زمینه های آغازین جنگ با داعش همچنان هست یا از میان رفته است؟
به نظر می رسد دست کم چهار تحلیل مختلف در باره ماهیت جنگ با داعش وجود دارد:
1. جنگی با ماهیت اقتصادی که جنبه های مختلفی دارد، مثلا جنگ میان بادیه نشینان عرب با شهرنشینان، در مقیاسی که ابن خلدون شرح می دهد؟ یک تحلیل اقتصادی دیگر جنگ بین غنی و فقیر. بین غرب ثروتمند و شرق فقیر که می کوشد سهیم در آن ثروت باشد و چون از راه مسالمت آمیز راهی ندارد، به خشونت روی آورده است.
2. جنگ بین سنت و مدرنیته، میان کسانی که سبک زندگی هزار سال پیش را انتخاب کرده و می کوشند با مدرنیته بجنگند و آن را به عنوان کفر و الحاد از میان ببرند؟
3. جنگ شرق و غرب به عنوان صورتی دیگر از جنگهای صلیبی با نمایندگان آنها در شکل های مختلف؟ جنگی که از پس از ظهور اسلام در شامات میان مسیحیت و اسلام آغاز شد و تاکنون ادامه دارد.
4. جنگ مذهبی که در یک تحلیل مسلمانان نوگرا با مسلمانان سنت گرا درگیرند، یا با این تحلیل: توده مسلمان با خوارج شبه مسلمان منازعه دارند، یا اصولا جنگ شیعه و سنی؛ چنان که حضور شیعیان از کشورهای مختلف در کنار یک دولت علوی در سوریه و دولت عراق نشان می دهد؟
برای انتخاب هر کدام از اینها، شواهد مثبت و منفی وجود دارد، به طوری که می توان گفت همه اینها هست، هیچ کدام از اینها هم به طور معین و تک موردی نیست. با این حال، باز سوال این است که اگر همه اینها هست، اصلی ترین آنها کدام است؟ آیا فرض دیگری هم وجود دارد؟
به هر حال، هر کدام اصل باشد، به معنای بی اعتباری بقیه موارد نیست، بلکه هر کدام سهم خاص خود را دارد و این یعنی این که باید خیلی از ملاحظات را در نظر داشت. اگر کسی فکر می کند جنگ با داعش تمام شده، باید بر اساس یکی از این تحلیل ها معتقد باشد که زمینه کدام یک از بین رفته که می توان گفت، این جنگ تمام شده یا همچنان باقی است، مثلا جنگ شرق و غرب؟ یا جنگ شیعه و سنی؟ یا هر کدام دیگر.... نظامی ها می توانند جنگ را خاتمه یافته تلقی کنند اما سیاسیون باید تامل بیشتری بکنند.
@jafarian1964
اخبار ابن سعد در باره «ذو الجوشن ضبابى» پدر شمر [چرا پدر شمر دیر مسلمان شد؟]
گويد: هشام بن محمد بن سائب كلبى مىگفت، نام ذو الجوشن، شرحبيل و نام پدرش اعور بن عمرو بن معاوية است، و اين معاويه همان ضباب بن كلاب بن ربيعة بن عامر بن صعصعة است.
گويد: كس ديگرى جز هشام مى گفت: نام ذو الجوشن، جوشن و پسر ربيعه كلابى است. ذو الجوشن پدر شمر بن ذو الجوشن است كه در كشتن حسين بن على- عليهما السلام- حضور داشته و كنيه شمر، ابو السابغه بوده است.
گوید: يزيد بن هارون، از جرير بن حازم ما را خبر داد كه مى گفته است ابو اسحاق سبيعى براى ما نقل كرد كه جوشن بن ربيعه كلابى در حالى كه هنوز مشرك بود به حضور پيامبر (ص) آمد و اسبى را براى آن حضرت هديه آورد. پيامبر (ص) از پذيرش آن خوددارى كرد، و فرمود: اگر بخواهى مى توانى آن را در برابر چند زره گزينه از زره هاى غنيمتى جنگ بدر به من بفروشى. پيامبر (ص) سپس به او فرمود: «اى ذو الجوشن! آيا نمىخواهى از نخستين گروندگان ـ قوم خود ـ به اين آيين باشى؟». گفت: نه. پيامبر پرسيد چه چيزى تو را از آن باز مى دارد؟ گفت: من مى بينم كه قوم تو، تو را تكذيب مى كنند و از سرزمين خود بيرونت كرده اند و با تو جنگ مى كنند. اگر بر ايشان پيروز شوى به تو مى گروم و از تو پيروى مى كنم. و اگر ايشان پيروز شوند از تو پيروى نخواهم كرد. پيامبر (ص) او را چنين فرمود: «اى ذو الجوشن! اگر زنده بمانى شايد كه به زودى پيروزى من را بر آنان ببينى».
ذو الجوشن مى گفته است: به خدا سوگند هنگامى كه در ضريّة [جایی متعلق به بنی کلاب] بودم سوارى از سوى مكه پيش ما رسيد، پرسيديم پشت سرت چه خبر بود؟ گفت: محمد بر مردم مكه پيروز شد.
گويد: ذو الجوشن از اينكه به هنگام دعوت رسول گرامى پذيرفتن اسلام را رها كرده بود اندوه مى خورد.
گويد عبد الله بن محمد بن ابى شيبة، از عيسى بن يونس، از پدرش، از پدر بزرگش، از گفته خود ذو الجوشن ضبابى ما را خبر داد كه مى گفته است: پس از آسوده شدن پيامبر (ص) از جنگ بدر به حضورش رفتم و گفتم: اى رسول خدا! من اسب نرى را كه از ماديان خودم كه نامش قرحاء است زاييده شده است آورده ام آن را براى خود بگير. پيامبر فرمود: نمى پذيرم ولى اگر بخواهى مى توانى معادل بهاى آن را از زره هاى گزينه بدر دريافت كنى. گفتم: در اين صورت اينك اسب را در برابر چند زره به تو نمى فروشم و واگذار نمى كنم.
كسى ديگر غير از عبد الله بن محمد بن ابى شيبه اين موضوع را از همان راويان يعنى عيسى بن يونس، از پدرش، از پدر بزرگش، از خود ذو الجوشن ضبابى به صورت كاملتر نقل مى كند كه مى گفته است پس از جنگ بدر اسب نرى را كه از ماديان خودم به نام قرحاء زاييده شده بود به حضور رسول خدا بردم و گفتم: اى محمد! من كره نر قرحاء را آورده ام كه آن را براى خود بگيرى. فرمود: مرا به آن نيازى نيست. سپس فرمود: اى ذو الجوشن! مسلمان نمى شوى كه از پيشگامان اين آيين باشى؟ گفتم: نه. و سپس گفتم: مى بينم كه قوم تو آزمند از ميان بردن تو هستند. فرمود: چگونه است مگر خبر كشته شدن آنان در بدر به تو نرسيده است؟ گفتم: چرا آن خبر به من رسيده است، و اگر بر كعبه- مكه- و ساكنان آن پيروز شوى من اين پيشنهاد را مى پذيرم- مسلمان مى شوم. فرمود: شايد اگر زنده بمانى آن را ببينى.
ذو الجوشن مى گويد: پس از اين گفتگو پيامبر (ص) به بلال فرمود: خورجين اين مرد را بگير و براى او در آن خرماى خوب بريز و به او توشه بده. و چون من پشت كردم كه بروم پيامبر (ص) فرمود: او بهترين سواركار دلير بنى عامر است.
ذو الجوشن مى گويد: به خدا سوگند بعدها كه آهنگ بازگشتن با همسرم- به حضور پيامبر- داشتم، سوارى از راه رسيد، گفتم: مردم چه كردند؟ گفت: به خدا سوگند كه محمد بر كعبه- مكه- و ساكنان آن چيره شد. با خود گفتم مادرم بى فرزند باد، اگر در آن هنگام مسلمان شده بودم و از او مى خواستم حيره را در اختيارم قرار دهد بى ترديد چنان مى كرد!
احادیث اهل سنت در کتاب های امامیه
یکی از طرح های پژوهشی که از خیلی سال پیش عده ای از محققان به دنبال آن بودند گردآوری احادیث اهل بیت (ع) بود در آثار روایی اهل سنت. حال چه احادیثی که اهل سنت در کتاب های معتبر خود نقل کرده اند و چه آنچه در آثار درجه دوم و یا حتی آثاری که در اصل برای گردآوری احادیث موضوعات نوشته شده (مانند موضوعات ابن جوزی و یا اللئالی سیوطی). به طور نمونه احادیثی که حاکم نیشابوری و یا ابوبکر بیهقی از امامان شیعه نقل کرده اند کم نیست، به ویژه روایاتی که با سندهای سنی و یا زیدی و یا کوفی از حضرت امیر نقل کرده اند. اما تاکنون کمتر به این نکته توجه شده که شمار زیادی از احادیث اهل سنت از پیامبر و یا به روایت علمای آنان از مسانید اهل بیت در آثار امامیه نقل شده که نشان از اعتماد و یا دست کم توجه علمای امامیه به احادیث اهل سنت دارد. بخشی از دفاتری که علمای امامیه قدیم در حدیث نقل می کرده اند اساسا روایاتی بود که روات سنی مذهب و به تعبیر شیعه روات عامه از مسانید امامان نقل می کرده اند و این بخش اتفاقا در کتاب کلینی کم نیست و برخی از آنها در فتاوی فقهی مورد توجه و عمل سنت های مختلف امامی بوده (مانند روایات سکونی). اما علاوه بر اینها روایاتی هست که امامیه از اهل سنت در آثار متقدم خود حال یا به جهت تأیید عقیده امامت شیعی و یا در مباحث فقهی و یا اخلاقی و تفسیری نقل کرده اند که گرچه در سنت های اصلی امامیه نقل نمی شده و در فهارس قدیم هم ذکر نمی شده اما به هرحال بخشی از میراث روایی اهل سنت را بدین ترتیب حفظ کرده اند. این روایات هم شامل احادیث اهل بیت می شود و هم در بسیاری از مواقع شامل روایات نبوی است که در کتاب های امامیه با سندهایی غیر شیعی نقل شده. شیخ صدوق از این جهت خیلی مهم است. او در آثار روایی خود به این نوع از احادیث توجه خاص داشته. سبب آن هم این بود که شیخ صدوق سفرهای زیادی به شهرهای غیر شیعی داشت و از محدثان زیادی از اهل سنت حدیث شنیده بود. دوره او دوره تنوع نگاری در دانش حدیث بود و به همین دلیل او به تقلید از محدثان سنی مذهب کتاب های زیادی با محوریت حدیث در موضوعات متنوع اخلاقی و آداب تألیف کرد که بیشتر آنها باقی نمانده. شیخ صدوق با این کار در واقع در جهت مشروعیت بخشی به امامیه به عنوان یک مذهب در کنار سایر مذاهب اهل سنت بود. روایت از اهل سنت در این نوع از آثارش هم یکی به همین دلیل بود. محدثان شیعی معمولا در امالی ها این کار را بیشتر انجام می داده اند. صدها روایت در آثار شیخ صدوق هست که در واقع ریشه در متون روایی اهل سنت دارد و شیخ صدوق آنها را از محدثان اهل سنت با و یا بدون واسطه شنیده بود. محدثان دیگری هم در شیعه چنین کرده اند. گردآوری همه احادیث شیعی با طرق اهل سنت کار پسندیده و قابل مطالعه ای است و مناسبات حدیثی شیعه و اهل سنت را می تواند روشن کند.
نکته ای درباره فهارس کهن شیعی و عناوین کتاب ها
در زمینه فهارس قدیمی شیعی و نسبت آثار به قدمای اصحاب باید یک نکته را همواره در نظر داشت. عناوین بسیاری از آثار ناظر به موضوعات کتاب هاست و نه اینکه خود نویسندگان آن آثار این عنوان ها را بر کتاب هایشان اطلاق کرده باشند. این فقط مربوط به آثار حدیثی هم نمی شود. آثار کلامی و فقهی هم مشمول همین حکم کلی است. این عناوین را معمولا یا شاگردان مشایخ بعد از مرگ استادانشان به آثار آنان اطلاق می کرده اند و یا فهارس نویسان قدیمتر چنین می کرده اند. مثلا اگر متنی از شیخی باقی می ماند که در آن بحثی درباره موضوع جوهر مجال طرح یافته بود آن را کتاب فی الجوهر می خواندند. حال در این میان نکته مهمی که باید توجه داشت این است که در این نامگذاری ها معمولا به مباحث طرح شده در همان چند برگ اول معمولا توجه می شد و بنابراین اگر کتابی به عنوان کتاب فی الجوهر نامیده شده نباید تصور کرد که در آن کتاب بحث اعراض مثلا طرح نشده بوده است. علت اصلی این نوع نامگذاری ها حجم کم این نوع کتاب ها بود که چون معمولا در مجموعه های بزرگتر و کدکس هایی گرد هم می آمد برای تفکیک اوراق و کتاب ها از هم ناچار به اسم گذاری صرفا برای نشانه گذاری بوده اند تا متن این نوع آثار از میان نرود. بدین ترتیب نامگذاری ها فقط به هدف تفکیک آثار و به ویژه آثار کوچک از یکدیگر بود و بدین ترتیب در بسیاری از موارد محتوای کل متن را نشان نمی داد.
حال که این را گفتم باید اضافه کنم که بدین ترتیب بسیاری از نوشته های اصحاب در فهارس قدیم را صرفا باید متن های کوچکی حتی گاه در یکی دو برگ فرض کرد (گاه در حد روایت چند حدیث در یک متن). بیشتر آثار منسوب به سده دوم مانند آثار هشام بن الحکم از این قبیل است. البته او آثار بزرگتر هم داشته که بعدا از آنها به تدریج سخن خواهم گفت.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
چند کلمه ای درباره شادروان اسماعيل سعادت
آقای سعادت عمری پربار داشت. ميراث ماندگاری از خود برجای گذاشت و به ويژه آنچه در حوزه فلسفه و علم کلام ترجمه کرد ممتاز است. من با شادروان سعادت در مرکز نشر دانشگاهی در نيمه دهه هفتاد آشنا شدم. سبب آشنایی ما هم مقالاتی بود که آن سال ها برای مجله معارف می نوشتم و او که سردبير مجله بود هر بار لطف می کرد و مقالات را ويرايش می کرد و گاهی نکته های بسيار خوبی را برای اصلاح مقالات پيشنهاد می داد. روحيه آرام و بی ادعایی داشت و در تمام اين سال ها می دانم که از هياهوی رسانه ای به دور بود و به بهترين وجهی خدمت خود را در ترجمه و ويرايش و تدوين دانشنامه متمرکز کرده بود. اين همان چيزی است که ما امروز خيلی به آن نيازمنديم. بسيار می بینیم آدم هایی با هياهوی بسيار و سرمايه ای به اندازه کم و بيش "هيچ". سعادت از اين شمار نبود. مجله معارف در واقع در آن سال ها قائم به او بود و دکتر پورجوادی هم می دانم به او علاقه داشت و دست او را باز گذاشته بود. يک فصل کتاب ژيماره درباره کلام اشعري را ترجمه و در همان معارف منتشر کرد. به او همان زمان گفتم کاش همه کتاب را ترجمه کنيد و او گفت قصدش همین است. اما ظاهرا هيچ گاه اين نيت عملی نشد. بعدها در پاریس به خود ژيماره گفتم که نخست از رهگذر اين ترجمه به اهميت اين کتاب او پی برده بودم. پيشنهاد می کنم کسی اين کتاب بسيار ارزشمند در کلام اشعری را به فارسی ترجمه کند. از بهترين تحقيقات درباره کلام اشعری همين کتاب ژيماره است. مرحوم سعادت کتاب پل نويا درباره زبان تأويلی قرآن را هم به بهترين شکل ترجمه کرد. خداوند او را غريق رحمت خود قرار دهد.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
آبادان لِین [یا همان لاین] خاطرات مرحوم سید کریم حجازی از چهره های برجسته آبادان است. بخشی از خاطرات مربوط به مسائل مذهبی آبادان پیش از انقلاب و بخشی هم خاطرات دوران جنگ است که حقیقتا خواندنی و اعجاب آور است. تازگی به رحمت خداوند رفتند و در فاتحه ایشان که حضرت آیت الله العظمی سبحانی در دفتر خود برگزار کردند، خدمت آقازاده ایشان دکتر حجازی رسیدیم و نسخه ای برای کتابخانه تاریخ دادند. در همان لحظات فاتحه، بخش های جنگ را دیدم. بهت آور است. این همه رشادت و بزرگی رزمندگان. چه بودیم و چه شدیم. نفیس چاپ شده است. بنده برای خاطرات قبل از انقلاب آبادان هم شیفته دیدن این کتاب بودم. از دهه بیست و سی، آبادان مرکزی برای فعالیت های مذهبی و در این کار بسیار منظم بود. بخشی را می توان اینجا دید. خداوند آیت الله قائمی را هم که آنجا بود رحمت کند. چه قدر برای انقلاب زحمت کشید اما همان اولین سال، خودش را کنار کشید. بزرگی بود. به هر حال این اثر خواندنی است.
⭕️⭕️
#معرفی_مقـاله ؛« صُلح و جنگ در سیره پیامبر اعظم »
🔸 مولف : «حامد منتظری مـُقدم »
🔹 استاد یار گروه تاریخ موسسه پژوهشی امام خمینی
#تــوضیح؛
🔹تبیین نادرست صلح ها و جنگ هایی که در تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ( صل الله علیه و آله ) رخ داده، و این شبهه را به وجود آورده که اسلام « #دین_شمشیر » است . این درحالی است که اکنون تکفیری های به ظاهر مسلمان نیز با رفتار های غیر انسانی خود پدیده « #اسلام_هراسی » را رُشد داده اند .
🔸بر این اساس، در این نوشتار، به روش تاریخی ( توصیفی - تحلیلی )، سخن بر سر بازشناسی صلح و جنگ در سیره پیامبر اعظم در جایگاه اُسوه حسنه است .
🔸در سیره پیامبر ( صلّ الله ) دعوت به خدای یگانه اصالت داشت؛ البته حضرت در این دعوت، تا جای ممکن از جنگ دوری میکرد .
در صُلح حدیبیه، بیعیت رضوان که نشانه ای از استحکام مسلمانان بود، به تحکیم صلح منجر شد . در این صلح، پیامبر (روحی فداه ) با نرمش قهرمانانه به امنیت دست یافت، و توانست دعوت خود را جهانی کند .
🔹جنگ در سیره پیامبر، یا در دفاع از کیان اسلام بود و یا در رفعِ موانع دعوت به اسلام؛ از این رو، امری مقدس به شمار می آمد که توأم با رحمت و مهرورزی بود
#معرفی_کتاب
@yortchi_bosjin_pdf
✍ چند وقت پیش استفتاءاتی را می خواندم که گروهی از سلفی مآبان الجزائر برای مفتی خود ارسال داشته بودند. یکی از پرسش ها در راستای بحث ما جالب بود.
🔹 "یک کتاب فروشی آثار افرادی چون ابن سینا، که انحراف و بلکه کفر او مسلّم است، را می فروشد. پیشتر نیز به او تذکر داده ایم. می گوید که ابن سینا و غزالی و فخر رازی و ابن عربی و ... همه نمایانگر نگرش هایی در جهان اسلام هستند. مخاطبان خود به سلیقه و علاقه خود آثار مورد نظرشان را انتخاب می کنند. آثار تفسیری و حدیثی زیادی با گرایش های دیگر نیز هست که علاقمندان می توانند ابتیاع نمایند. این سخن باطل از او صادر شده تا بتواند این آثار را بفروشد. حال که گفت وگو و تذکّر نتیجه نداد وظیفه چیست؟ ..."
🔹 در متن تصویر عبارتی از ابن قیم جوزیه را می بینید. در چند دهه گذشته آثار او بیش از همیشه توسط سلفیان ترویج می شود و دهها طبع جدید از هر اثر وی در دست است. به تازگی، مجموعه آثار وی در ویراستی خوب و طبعی مطبوع به دستم رسید. این شاگرد ابن تیمیه که امروزه به عنوان چهره ای اخلاقی شناسانده می شود، در بسیاری از آثار خود به نقد تند ابن سینا پرداخته و او را سخت نواخته است.
☘☘
بسم الله الرحمن الرحیم .
۲۸ صفر ، سال روز شهادت پیامبر گرامی اسلام ، آخرین نبی و رسول الهی به مردمان است . از خصایص کریم ، اعطای نعمت بدون منت است و قطعا خداوند کریم است اما به این جهت که انسان ، قدر نعمت ارسال حبیب الهی را بداند بر ما منت نهاد ، لقد من الله علی المومنین ... .
او یتیم به دنیا آمد ، مادرش را در دو سالگی و پدربرزگش را هم در کودکی تا خداوند متعال به او خطاب کند الم یجدک یتیما فاوی .
چهل سال میان اعراب در نهایت صداقت و پاکدستی و عفت زیست ، که قلم شرم دارد از وصف حالشان .
و او مبعوث شد نه فقط بر اعراب ، نه فقط بر انسان ، بر همه عالمیان . او نشانه رحمت خدا بود بر همه عوالم . انا ارسلناک رحمة للعالمین .
و برای همه آن ها که گوشی برای شنیدن کلام الله داشتند ، شجره طور شد . بیست و سه سال از دو لب مبارکش که گاهی به سنگی خونین کردند ، قرآن خواند .
همه همتش ، نجات انسان بود . با این که دردانه خلقت بود و خُلق عظیم داشت ، بسان مردمان ، با ما زیست ، معاشرت کرد ، ازدواج کرد ، و ... تا به ما شیوه خدایی شدن بیاموزد . تا آن جا که حتی خدا هم به او از سر مهر و محبت اعتراض کرد ،
لعلک باخع نفسک الا یکونوا مومنین .
از این که ایمان نمی آورند نزدیک است که خود را از بین ببری .
خداوند متعال با کلامش ، قرآن ، او را دلداری می داد .
طه ، ما انزلنا علیک القرآن لتشقی ،
ما این قرآن را برای این که در سختی بیافتی نازل نکردیم .
داستان پیامبران گذشته را خداوند متعال برای او نقل می کرد که حبیب من ، نوع انسان ، ناسپاس و طغیانگر است .
او در سیره نه بسان ملوک که همچون مردمان عادی می زیست . گاهی روز ها گرسنه می ماند . در جنگ ها زخمی می شد ، با بعضی همسرانش که بسان همسران نوح و لوط بودند مدارا می کرد . به مردم اعتماد داشت و با این که به تعلیم خدا ، عالم به نفاق افراد بود ، به رویشان نمی آورد . هر آن چه فضیلت اخلاقی بود در او جمع بود . او کل خیر بود .
او بسان پیامبران پیشین اجر و مزدی نخواست غیر از المودة فی القربی . به امت القربی را معرفی کرد ، همان ها که در مباهله بودند ، همان خانواده ای که مصداق آیه تطهیر بودند و پیامبر ص ، شش ماه قبل از شهادتش به هنگام عبور از خانه امیرالمومنین علیه السلام برای اقامه نماز ، برای این که امت بداند ، هر روز آیه تطهیر را برای اهل خانه می خواند .
اما شد آن چه نباید می شد . تنها دخترش را در بین دیوار و دری آتشین به او رساندند، نفسش را در محراب نماز ، فرقش را گلگون کردند ، سبط اکبرش را مسموم و جنازه اش را تیر باران کردند و حسینش را تشنه و غریب در بیابان کربلا به شهادت رساندند و جگر گوشه هایش را به اسارت شهر به شهر بردند . کان الانسان کفورا .
نقل است که امام سجاد علیه السلام در بازگشت کاروان اسرا به مدینه به این مضمون فرمودند که این همه سفارش محبت و نیکی پیامبر برای اهل بیت فرمودند ، اما امت در عمل ، از این بدتر نمی توانستند با ما رفتار کنند .
بار خدایا تو شاهد باش که ما پیامبرت ، حبیبت و اهل بیت او را از دل و جان دوست می داریم و نفس و روحمان را فدای ایشان می کنیم . خدایا ما را بر این عقیده بمیران و شفاعت ایشان را نصیب ما بفرما .
و الحمد الله رب العالمین .
اخبار ابن سعد در باره «ذو الجوشن ضبابى» پدر شمر [چرا پدر شمر دیر مسلمان شد؟]
گويد: هشام بن محمد بن سائب كلبى مىگفت، نام ذو الجوشن، شرحبيل و نام پدرش اعور بن عمرو بن معاوية است، و اين معاويه همان ضباب بن كلاب بن ربيعة بن عامر بن صعصعة است.
گويد: كس ديگرى جز هشام مى گفت: نام ذو الجوشن، جوشن و پسر ربيعه كلابى است. ذو الجوشن پدر شمر بن ذو الجوشن است كه در كشتن حسين بن على- عليهما السلام- حضور داشته و كنيه شمر، ابو السابغه بوده است.
گوید: يزيد بن هارون، از جرير بن حازم ما را خبر داد كه مى گفته است ابو اسحاق سبيعى براى ما نقل كرد كه جوشن بن ربيعه كلابى در حالى كه هنوز مشرك بود به حضور پيامبر (ص) آمد و اسبى را براى آن حضرت هديه آورد. پيامبر (ص) از پذيرش آن خوددارى كرد، و فرمود: اگر بخواهى مى توانى آن را در برابر چند زره گزينه از زره هاى غنيمتى جنگ بدر به من بفروشى. پيامبر (ص) سپس به او فرمود: «اى ذو الجوشن! آيا نمىخواهى از نخستين گروندگان ـ قوم خود ـ به اين آيين باشى؟». گفت: نه. پيامبر پرسيد چه چيزى تو را از آن باز مى دارد؟ گفت: من مى بينم كه قوم تو، تو را تكذيب مى كنند و از سرزمين خود بيرونت كرده اند و با تو جنگ مى كنند. اگر بر ايشان پيروز شوى به تو مى گروم و از تو پيروى مى كنم. و اگر ايشان پيروز شوند از تو پيروى نخواهم كرد. پيامبر (ص) او را چنين فرمود: «اى ذو الجوشن! اگر زنده بمانى شايد كه به زودى پيروزى من را بر آنان ببينى».
ذو الجوشن مى گفته است: به خدا سوگند هنگامى كه در ضريّة [جایی متعلق به بنی کلاب] بودم سوارى از سوى مكه پيش ما رسيد، پرسيديم پشت سرت چه خبر بود؟ گفت: محمد بر مردم مكه پيروز شد.
گويد: ذو الجوشن از اينكه به هنگام دعوت رسول گرامى پذيرفتن اسلام را رها كرده بود اندوه مى خورد.
گويد عبد الله بن محمد بن ابى شيبة، از عيسى بن يونس، از پدرش، از پدر بزرگش، از گفته خود ذو الجوشن ضبابى ما را خبر داد كه مى گفته است: پس از آسوده شدن پيامبر (ص) از جنگ بدر به حضورش رفتم و گفتم: اى رسول خدا! من اسب نرى را كه از ماديان خودم كه نامش قرحاء است زاييده شده است آورده ام آن را براى خود بگير. پيامبر فرمود: نمى پذيرم ولى اگر بخواهى مى توانى معادل بهاى آن را از زره هاى گزينه بدر دريافت كنى. گفتم: در اين صورت اينك اسب را در برابر چند زره به تو نمى فروشم و واگذار نمى كنم.
كسى ديگر غير از عبد الله بن محمد بن ابى شيبه اين موضوع را از همان راويان يعنى عيسى بن يونس، از پدرش، از پدر بزرگش، از خود ذو الجوشن ضبابى به صورت كاملتر نقل مى كند كه مى گفته است پس از جنگ بدر اسب نرى را كه از ماديان خودم به نام قرحاء زاييده شده بود به حضور رسول خدا بردم و گفتم: اى محمد! من كره نر قرحاء را آورده ام كه آن را براى خود بگيرى. فرمود: مرا به آن نيازى نيست. سپس فرمود: اى ذو الجوشن! مسلمان نمى شوى كه از پيشگامان اين آيين باشى؟ گفتم: نه. و سپس گفتم: مى بينم كه قوم تو آزمند از ميان بردن تو هستند. فرمود: چگونه است مگر خبر كشته شدن آنان در بدر به تو نرسيده است؟ گفتم: چرا آن خبر به من رسيده است، و اگر بر كعبه- مكه- و ساكنان آن پيروز شوى من اين پيشنهاد را مى پذيرم- مسلمان مى شوم. فرمود: شايد اگر زنده بمانى آن را ببينى.
ذو الجوشن مى گويد: پس از اين گفتگو پيامبر (ص) به بلال فرمود: خورجين اين مرد را بگير و براى او در آن خرماى خوب بريز و به او توشه بده. و چون من پشت كردم كه بروم پيامبر (ص) فرمود: او بهترين سواركار دلير بنى عامر است.
ذو الجوشن مى گويد: به خدا سوگند بعدها كه آهنگ بازگشتن با همسرم- به حضور پيامبر- داشتم، سوارى از راه رسيد، گفتم: مردم چه كردند؟ گفت: به خدا سوگند كه محمد بر كعبه- مكه- و ساكنان آن چيره شد. با خود گفتم مادرم بى فرزند باد، اگر در آن هنگام مسلمان شده بودم و از او مى خواستم حيره را در اختيارم قرار دهد بى ترديد چنان مى كرد!
Ayat Peyman:
سلام بر پیامبری که:
اسوه حسنه و الگوی برتر تمام بشر است ، سلام بر خاتم رسل و اشرف خلائق که خداوند او را به خلق عظیم ستوده است زیرا ؛
روزی شتری را دید که زانوهایش بسته شده و هنوز بار سنگینی برروی آن است . گفت به صاحب شتر بگویید خود را برای مواخذه خداوند در روز قیامت آماده کند
کافری را که در جنگ اسیر شده بود، آزاد کرد زیرا اعتقاد داشت که او مرد خوش اخلاقی است که همواره با عفت رفتار می کند
مردی بادیه نشین در زمانی که او در مدینه هم پیامبر و هم حاکم بود، به سراغش آمد و یقه او را گرفت که باید خرماهایی که از من قرض گرفته بودی، برگردانی. اصحاب عصبانی شدند و خواستند با آن مرد برخورد کنند. پیامبر برآشفته شد و گفت شماها باید طرف صاحب حق را بگیرید. من برای همین مبعوث شده ام تا هرکسی بتواند حق خود را از حاکم بدون لرزش صدا بگیرد
گفت اگر در حال کاشتن نهالی بودید و علائم روز قیامت فرا رسید، به کار خود ادامه دهید و نهال را بکارید
گروهی از اصحاب خود را برای تبلیغ اسلام به منطقه ای دیگر فرستاد. قبل از سفر از او پرسیدند تا چگونه این کار را انجام دهند. گفت تعلیمشان دهید و آسان بگیرید. سه بار از او این را پرسیدند و هر بار جواب همین بود
بارها گفت که بر مردم آسان بگیرید زیرا مبعوث نشده ام تا آن ها را به زحمت بیاندازم
گفت مبادا قبل از ذبح گوسفند، در جلوی چشمان گوسفند چاقو را تیز کنید. بدانید که حیوان هم می فهمد ،حق ندارید در دل حیوان غصه بیاندازید
گفت زنی به بهشت رفت و تنها کار خوبش این بود که به گربه ای غذا می داد
روزی مردی را دید که ژولیده است. گفت آیا در خانه ات روغن نبود تا با آن موهای خود را مرتب کنی؟
گفت اسراف همیشه حرام است مگر برای خرید و استفاده از عطر. خودش همیشه عطر گل بنفشه می زد و در سفر هم همواره آن را با خود می برد
می گفت ریش های خود را کوتاه نگه دارید زیرا به تمرکز و حافظه تان می افزاید
در زمانی که قدری با کفار صلح شده بود. به قصد خریدن زمینی در منطقه خوش آب و هوای طائف، عازم انجا شد. چند روز بعد برگشت و گفت که قبلا همه زمین ها را مردم خریده اند... نخواست بعنوان حاکم به زور چیزی را تصاحب کند
در زمانی که دختران سنگسار می شدند،دختران خود را برروی زانو می نشاند و در جلوی دیگران آن ها می بوسید تا محبت را بیاموزند. از او پرسیدند فرزند پسر بهتر است یا دختر؟ گفت هر دو خوبند اما دختر ریحانه است، برگ گل است.
وقتی پسرش ابراهیم در سن خردسالی فوت کرد، بسیار گریست. گفتند چرا اینقدر بی تابی می کنی؟ گفت گریه از رحم است. کسی که رحم ندارد، خدا هم به او رحم نمی کند
هنگام دفن پسرش ابراهیم، کسوف شد. همه مردم این را بدلیل مصیبتی دانستند که به پیامبر وارد شده، حتی کفار هم کم کم داشتند ایمان می آوردند اما او از این موقعیت استفاده نکرد. به بالای منبر رفت و گفت: خورشید نه برای من و نه برای هیچ کس دیگر نمی گیرد و نخواهد گرفت. خورشید گرفتگی نشانه قدرت خداوند است
روزی در حال عبور از حاشیه شهر به گروهی یهودی برخورد که در حال ساز زدن و خواندن بودند، او را به بزم خود دعوت کردند و او پذیرفت. شخصی از اصحاب او را دید و به یهودیان حمله کرد که چرا با این کار به پیامبر خدا اهانت می کنید. پیامبر بر آشفت و به صحابی گفت که آن ها قصد محبت داشته اند و باید از آن ها عذر بخواهد
گل را می بویید و می گفت که این بوی بهشت است و باید به گل ها و درخت ها احترام بگذارید
به او گفتند این که در قرآن آمده است که مسیحیان و یهودیان، کشیشان و احبار (علمای دین یهود) را به جای خدا می پرستند، به چه معنا است؟ گفت همین که حرف های علمای دین خود را به عنوان حرف خدا می پذیرند و تحقیق نمی کنند، یعنی پرستش. به اصحاب گفت که هر چه بر سر یهود و مسیحیت آمده، بر سر امت من هم خواهد آمد و زمانی می رسد که آن ها نیز، علمای دینشان را بجای خدا بپرستند
او پیام آور اسلام بود
رحمة للمومنین، رحمه العالمین بود.
مهم نیست که امروز پیروانش به نام او و مکتب او با نشان دادن چنگ و دندان بر مردمان سخت می گیرند
مهم آن است که او چنین نبود ميلاد پيامبر رحمت بر شما و خانواده محترم مبارك باد
🔵 ما دچار خدایان شده ایم
وقتی پیامبر در مکه رسالتش آغاز شد، مردم آن سرزمین، پرستش می کردند. خدایان داشتند. آنها حتی چند خدا را می پرستیدند. با موضوعات دین بیگانه نبودند. از این رو بود که سخنان پیامبر برای آنها آشنا بود. در شهر مکه ( قبل از اسلام )، سه خدای مونث محل عبادت بوده است :لات ، منات ، عزی . به این سه بت، بنات الله نیز میگفتند، یعنی قبل از ورود اسلام نیز، مردم الله را می شناختند
پیامبر، خدا را برای مردم نیاورد. دین را و پرستش را نیاورد. اینها که به وفور و فراوانی رایج بود. خدایان بودند. پرستش ها هم بود. پیامبر که آمد، توحید را آورد. پیام ضمنی اش این بود که می خواهم گریبان شما را از دست این همه خدایان برهانم. از این همه پرستش.
پیامبر می خواست مردم، خدایان را رها کنند و تنها یک خدا را بپرستند.
🔹در واقع پیامبر، دو کار کرد:
➖ 1. یکی این که از بارهای سنگین پرستیدن ها و شعایر دینی و .... بشدت کم کرد. مردم را از زیر بار این همه خدا نجات داد.
➖ 2. دوم این که به پرستش های شان جهت و وحدت بخشید .
پیامبر نگران بی دین شدن و بی خدا شدن مردم نبود، برعکس، مسئله ی او این همه خدایی بود. .از این جهت پیامبر، پیامبر رهایی بخش بود. رهایی از خدایان رنگارنگ . پرستش هایی که بار سنگینی بر دوش انسان می نهاد.
اکنون ما هم بیش از آن که نگران بی خدا شدن باشیم باید نگران ظهورخدایان باشیم. خدایی در قامت انسان، در شمایل پول، قدرت، ریاست، و......امروزه ما هم نیازمند ندای توحید هستیم تا از این همه سنگینی بار پرستش های خسته کننده رها شویم... ما دچار خدایان شده ایم.
مگر پرستش چیست؟
اطاعت بی چون و چرا و مطلق از انسانی دیگر
خویش را در برابر او وانهادن و از میان بردن
سخنانش را وحی منزل دانستن
خود را و دیگران را قربانی او کردن
او را محور عالم دانستن
در برابرش سرخم کردن
❇️در خود بکاویم که چه کسی و یا کسانی را پرستش می کنیم.
اگر زمانه ی بعثت پیامبران گذشته است اما پیامبر درون را مبعوث کنیم. پیامبری که ما را از اسارت و بند بت ها نجات دهد و از پرستش های خسته کننده، رهایی بخشد. پیامبر درونی، عقل است. عقل که سرکوب شود، خدایان از هر گوشه و کنار سر بر می آورند.
آفتاب خرد که غروب کند، خدایان طلوع می کنند.
✍️ علی زمانیان - 97/01/25
https://t.me/kherade_montaghed
#درسگفتار
⭕️ رحمت ، گوهر بعثت
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند رسول گرامى اسلام را رحمتى عام و فراگير معرفى كرده و در آیۀ ۱۰۷ سورۀ انبیا خطاب به آن حضرت فرموده است كه تو را نفرستاديم، جز آن كه مى خواستيم رحمتى به مردم جهان ارزانى داريم :
(وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ )
پیامبر گرامی اسلام به واقع مظهر تامّ رحمت الهى بود . در خبری که ابویعلی موصلی و ابن جوزی از قول آن حضرت روایت کرده اند ، خود فرموده است :
«إِنَّمَا بُعِثْتُ رَحْمَة.»
من به عنوان رحمتى برانگيخته شده ام.
وجود آن حضرت بالاترين رحمت الهى بر جهانيان بود. قاضى عيّاض از قول ابوبكر محمد بن طاهر مى نويسد: «خداى متعال محمد (ص) را به زينت رحمت مزيّن فرمود، بنابراين ، وجود آن حضرت رحمت بود و تمام صفات و ويژگى هاى وى رحمتى براى مردم بود.»
مبنا و اساس سيره پيامبر اكرم بر رحمت بود، چنان كه قاضی عیاض از قول على (ع) روایت کرده که گفت از رسول خدا (ص) درباره سنّت آن حضرت پرسيدم، حضرت فرمود :
«وَ الْحُبُّ أَسَاسِي.»
محبت بنياد و اساس روش و سنّت من است.
آن حضرت جامعه را با قدرت رحمت و محبت اداره مى كرد . راهبری حضرت بر مبنای رحمت و محبت بود . با همين عامل مردمان را پیش برد و به سوى مقصد كمال سير داد.
پيامبر اكرم چنان با مردم از سر محبت و دلسوزى رفتار مى كرد كه كسى نمى توانست در صداقت و درستى راهبری و مديريت او ترديدى به دل راه دهد ؛ و همين رحمت و محبت و دلسوزى به تمام معنا بود كه دوستى آن حضرت را در دل مردمان جاى مى داد. مردم با همۀ وجود می دیدند که پیامبر تمام توانش را در هدايت و اصلاح آن ها به كار گرفته است و با همۀ وجود براى ايشان دل مى سوزاند و مى سوزد. خداوند در آیۀ ۱۲۸ سورۀ توبه پيامبرش را با اين ويژگى ارج نهاده و فرموده است :
(لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُوْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ )
بی گمان پيامبرى از خود شما به سويتان آمد كه رنج هاى شما بر او سخت است و بر هدايت شما حریص است ، اصرار دارد ؛ و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.
خداوند مى فرمايد ما از جانب خود رسولى از جنس شما، از خودتان براى هدايتتان فرستاده ايم كه از شدّت محبت و نوع پرورى؛ ناراحتى، نادارى، پريشانى، نادانى و گمراهى شما بر او سخت مى آيد و نمى تواند تحمّل كند. بر آسايش و نجات شما بسيار حريص است . نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. به ویژه آن که به جاى مِنْكُمْ در اين آيه 'مِنْ أَنْفُسِكُمْ آمده است، كه اشاره دارد به شدّت ارتباط پيامبر با مردم ، گویا پیامبر پاره اى از جان مردم و از روح جامعه است که در میان آنان برای هدایت آنان گام بر می دارد . به همين دليل تمام دردهاى آن ها را مى داند؛ از مشكلات مردم آگاه است ؛ در ناراحتى ها، غم ها ، رنج ها و اندوه ها با مردم شريك است؛ و به هیچ روی سخنى جز به نفع آن ها نمی گويد و گامى جز در راه هدایت و نجات آن ها برنمی دارد. اين تعبیر در واقع نخستين وصفى است كه در آيه براى پيامبر اکرم ذكر شده و بیانگر آن روحیۀ لطیف و دردمند و دلسوز و پر رحمت پیامبر است . گوهر رسالت پیامبر بر رحمت واقع شده بود . رحمت ، گوهر بعثت است .
#درسگفتار #پیامبراکرم (ص) #بعثت #رحمت #محبت #گوهربعثت
📍کانال مصطفی دلشاد تهرانی
@delshadtehrani
در مورد خصیبی ببینید: رحمتی، حسین بن حمدان خصیبی و اهمیت وی در تکوین نصیریه، مجله هفت آسمان، ش30، سراسر مقاله؛ صفری، حسین بن حمدان خصیبی و الهدایة، طلوع، ش16، سال 1384، ص15-46. در مقاله اخیر نویسنده کثرت جهالت اسناد الهداية خصیبی و کمی نقل او از بزرگان و ثقات امامی را شاهدی بر راستگویی او در ذکر اسناد دانسته است. (ص27) در حالی که این مطلب می تواند به خاطر دشمنی زیاد خطابیان با فقهای اصحاب و ثقات امامی (نک: خصیبی، رساله رستباشیة، ص82؛ کشی، ص138 و...) و اهتمام نداشتن آنان به اسناد معتبر باشد. در تأیید کلام ابن غضائری و نجاشی که خصیبی را کذاب دانسته اند، تلاش او در مشروعیت سازی برای بابیت مشایخ فرقه نصیریه است. نکته ویژه این مطلب روایات جعلی بابیت محمد بن نصیر، به عنوان آخرین باب ائمه علیهم السلام است؛ که خصیبی خود متهم اصلی جعل این اخبار است. زیرا او از رقبای محمد بن نصیر در مساله بابیت، مانند شلمغانی و اسحاق بصری مستقیما بابیت او را روایت می کند. بنا بر قرائن متعدد این اشخاص خود از داعیه داران بابیت امام زمان عج بوده اند، بلکه در منابع نصیریه اختلاف اسحاق و اسحاقیه با محمد بن نصیر و نصیریه بسیار شدید گزارش شده است. و شاید این دست فعالیت های او در اتحاد غلات پر نزاع علیائیه (اسحاقیه و نصیریه و...) تنها در دوران او مؤثر بوده است. (ر.ک به: ابوموسی، سلسله تراث علوی، ج11، مقدمه) نیز خصیبی از دوتن از راویان اختصاصی خصیبی از ابن نصیر از ابواب نصیریه از امام صادق علیه السلام روایت کرده که در خبری پر از انحرافات تفویض و غلو، از بابیت شخصی متهم در قرون آتی خبر داده است. (خصیبی، الهداية، ص392) روشن است که نباید جاعل خبر را ابواب پیش از محمد بن نصیر پنداشت. و متهمان اصلی خصیبی و ابن نصیر هستند. هم چنین او تنها در سند خبر اول باب14 هفتاد تن از مشایخ بلاد مختلف را در طبقه پیش از خود آورده است، (همان، ص353) حال آنکه آن همه علمای سخت گیر قم چنین سندی ندارند. و... گفتنی است برخی از آثار برجامانده از او نیز سراسر غلو است؛ مانند الرسالة الرستباشیة، فقه الرسالة، رسالة الفرق بین الرسول و المرسل.
بسم الله الرحمن الرحیم .
۲۸ صفر ، سال روز شهادت پیامبر گرامی اسلام ، آخرین نبی و رسول الهی به مردمان است . از خصایص کریم ، اعطای نعمت بدون منت است و قطعا خداوند کریم است اما به این جهت که انسان ، قدر نعمت ارسال حبیب الهی را بداند بر ما منت نهاد ، لقد من الله علی المومنین ... .
او یتیم به دنیا آمد ، مادرش را در دو سالگی و پدربرزگش را هم در کودکی تا خداوند متعال به او خطاب کند الم یجدک یتیما فاوی .
چهل سال میان اعراب در نهایت صداقت و پاکدستی و عفت زیست ، که قلم شرم دارد از وصف حالشان .
و او مبعوث شد نه فقط بر اعراب ، نه فقط بر انسان ، بر همه عالمیان . او نشانه رحمت خدا بود بر همه عوالم . انا ارسلناک رحمة للعالمین .
و برای همه آن ها که گوشی برای شنیدن کلام الله داشتند ، شجره طور شد . بیست و سه سال از دو لب مبارکش که گاهی به سنگی خونین کردند ، قرآن خواند .
همه همتش ، نجات انسان بود . با این که دردانه خلقت بود و خُلق عظیم داشت ، بسان مردمان ، با ما زیست ، معاشرت کرد ، ازدواج کرد ، و ... تا به ما شیوه خدایی شدن بیاموزد . تا آن جا که حتی خدا هم به او از سر مهر و محبت اعتراض کرد ،
لعلک باخع نفسک الا یکونوا مومنین .
از این که ایمان نمی آورند نزدیک است که خود را از بین ببری .
خداوند متعال با کلامش ، قرآن ، او را دلداری می داد .
طه ، ما انزلنا علیک القرآن لتشقی ،
ما این قرآن را برای این که در سختی بیافتی نازل نکردیم .
داستان پیامبران گذشته را خداوند متعال برای او نقل می کرد که حبیب من ، نوع انسان ، ناسپاس و طغیانگر است .
او در سیره نه بسان ملوک که همچون مردمان عادی می زیست . گاهی روز ها گرسنه می ماند . در جنگ ها زخمی می شد ، با بعضی همسرانش که بسان همسران نوح و لوط بودند مدارا می کرد . به مردم اعتماد داشت و با این که به تعلیم خدا ، عالم به نفاق افراد بود ، به رویشان نمی آورد . هر آن چه فضیلت اخلاقی بود در او جمع بود . او کل خیر بود .
او بسان پیامبران پیشین اجر و مزدی نخواست غیر از المودة فی القربی . به امت القربی را معرفی کرد ، همان ها که در مباهله بودند ، همان خانواده ای که مصداق آیه تطهیر بودند و پیامبر ص ، شش ماه قبل از شهادتش به هنگام عبور از خانه امیرالمومنین علیه السلام برای اقامه نماز ، برای این که امت بداند ، هر روز آیه تطهیر را برای اهل خانه می خواند .
اما شد آن چه نباید می شد . تنها دخترش را در بین دیوار و دری آتشین به او رساندند، نفسش را در محراب نماز ، فرقش را گلگون کردند ، سبط اکبرش را مسموم و جنازه اش را تیر باران کردند و حسینش را تشنه و غریب در بیابان کربلا به شهادت رساندند و جگر گوشه هایش را به اسارت شهر به شهر بردند . کان الانسان کفورا .
نقل است که امام سجاد علیه السلام در بازگشت کاروان اسرا به مدینه به این مضمون فرمودند که این همه سفارش محبت و نیکی پیامبر برای اهل بیت فرمودند ، اما امت در عمل ، از این بدتر نمی توانستند با ما رفتار کنند .
بار خدایا تو شاهد باش که ما پیامبرت ، حبیبت و اهل بیت او را از دل و جان دوست می داریم و نفس و روحمان را فدای ایشان می کنیم . خدایا ما را بر این عقیده بمیران و شفاعت ایشان را نصیب ما بفرما .
و الحمد الله رب العالمین .
🔸 قحطی، همه جا را گرفته بود . قرصی نان یافت نمی شد. در آن حال، مردی از بنی اسرائیل به کوهی از ریگ در بیابان رسید. پیش خود اندیشید که کاشکی این کوه ریگ، کوه گندم بود و من آن را پیش قومم می بردم و آنان را از رنج گرسنگی می رهاندم.
🔹به شهر بازگشت. پیامبر آن روزگار نزدش آمد و گفت: در بیرون شهر چه دیدی و چه خواستی؟ گفت: کوهی دیدم که از سنگ های خرد (ریگ) انباشته بود. در دلم گذشت که اگر این همه، گندم می بود، همه را صدقه می دادم و قحطی را بر می انداختم .
🔸پیامبر قوم گفت: بر تو بشارت باد که ساعتی پیش، فرشته وحی بر من نازل شد و گفت که خدای تعالی صدقه تو پذیرفت و تو را چندان ثواب داد که اگر تو آن همه گندم می داشتی و به صدقه می دادی، ثواب می داد.
حکایت پارسایان، شادروان رضا بابایی، نقل از کیمیای سعادت غزالی.
@bazmeghodsian
🔸 قحطی، همه جا را گرفته بود . قرصی نان یافت نمی شد. در آن حال، مردی از بنی اسرائیل به کوهی از ریگ در بیابان رسید. پیش خود اندیشید که کاشکی این کوه ریگ، کوه گندم بود و من آن را پیش قومم می بردم و آنان را از رنج گرسنگی می رهاندم.
🔹به شهر بازگشت. پیامبر آن روزگار نزدش آمد و گفت: در بیرون شهر چه دیدی و چه خواستی؟ گفت: کوهی دیدم که از سنگ های خرد (ریگ) انباشته بود. در دلم گذشت که اگر این همه، گندم می بود، همه را صدقه می دادم و قحطی را بر می انداختم .
🔸پیامبر قوم گفت: بر تو بشارت باد که ساعتی پیش، فرشته وحی بر من نازل شد و گفت که خدای تعالی صدقه تو پذیرفت و تو را چندان ثواب داد که اگر تو آن همه گندم می داشتی و به صدقه می دادی، ثواب می داد.
حکایت پارسایان، شادروان رضا بابایی، نقل از کیمیای سعادت غزالی.
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com