من خادم دعاگوی میگویم اگر در این(؟) کتاب نموده(؟) ...
بر عقول را قسطاسی مستقیم است گفته ...
آید از اکابر و افاضل عصر طمع است(؟)...
ندارم و اگر حال بر خلاف آن(؟)...
داریم به مکارم ایشان که داعی خود را از وصیت(؟)
معاف بدارند و در حجر عنایت و حرم گرم خویش راه
مدتی است که با آثار محقق ارجمند و اندیشمند نستوه استاد محمد تقی دانش پژوه مانوس هستم...
هرکدام از آثار ایشان یا مقدمه هایی که بر تصحیحات شان نوشته اند می خوانم بیشتر بر عمق علمی ایشان پی می برم...
آثار زیادی از ایشان تا به حال به چاپ رسیده است. مقالات و تصیحات ارزشمندی از میراث گذشتگان و فهرست های نسخ خطی که توسط ایشان یا زیر نظرشان به چاپ رسیده هر کدام دال بر خبرویت ایشان در علوم اسلامی است...
سالها پیش مجموعه ای با عنوان حدیث عشق پیرامون برخیس از بزرگان عرصه تصحیح نسخ خطی چاپ شد. جلد دوم و سوم این مجموعه پیرامون استاد دانش پژوه است که به دوستان توصیه میکنم که حتما این اثر را مطالعه کنند.
روزی در سفر راه شیراز آتشپرستی را گفتم: این چه حال است که تو داری و به عجب بلا گرفتاری و به طُرفهدردی مُبتلایی و از آن خبر نداری؟
گفت: عجبتتر از این آن است که تو با دعویِ ایمان این هذیان بر زبان رانی. آتش را که به آب توان کُشت و فنا کرد و در مرتبهی جمادیّت بُوَد، و من که انسانم و از وی بَرتَرَم، چگونه وی را پرستَم؟، بلکه تعظیمی و تواضعی وی را بکنم. پس نواختنِ وی از قبیلِ نواختنِ مجنون است سگِ لیلی را، و از قبیلِ مشغول شدنِ فرهاد است به نقشِ شیرین.
گفتم: سبحان الله. ع:
کس نگوید که دوغِ من ترشست.
با این همه هوش چرا به دینِ ما درنیایی؟
گفت: از شومیِ ملّایانِ شما و کشیشانِ ما، که در تقوا و پرهیزکاری و اِدبار به دنیا بسیار از ایشان پیشتریم؛ اگر اینان و آنان از میان برخیزَند، همهی مذاهب یکی گردد. نظم:
آنچه کُفرست بَرِ خلق بَرِ ما دینست
تلخ و ترشِ همه عالَم بَرِ ما شیرینست
چشمِ حقبین بجز از حق نتواند دیدن
باطل اندر نظرِ مَردُمِ باطلبینست.*
*این دو بیت، از غزلی عرفانی از محمّد شیرینِ مغربی است که ادامهی آن چنین است:
گُلِ توحید نَرویَد زِ زمینی که دَرو
خارِ شِرک و حَسَد و کِبر و ریا و کینست
مَسکَنِ دوست زِ جان میطَلَبیدَم گفتا
مَسکَنِ دوست اگر هست دلِ مِسکینست
مَردِ کوتهنظر از بَهرِ بهشتست به کار
از قصور است که او ناظرِ حورالعینست
نیست در جَنَّتِ اربابِ حقیقت جُز حق
جَنَّتِ اهلِ حقیقت به حقیقت اینست
گرچه با آن بُتِ چینی نظری داری لیک
آنچ منظورِ تو آمد شَبَحِ رنگینست
نظرت هیچ بِدان نقشِ نگارِ چین نیست
زانکه چشمِ تو بدان نقشِ نگارِ چینست
مَغربی از تو به تَلوینِ تو در جمله صُوَر
نیست محجوب که او را صفتِ تمکینست.
کدومَطبخِ قَلَندَری؛ اَدهمِ خلخالی، متخلّص به عُزلَتی و مشهور به واعظ؛ به اهتمامِ دکتر احمدِ مجاهد؛ سروش؛ ۱۳۷۰: ۸۱تا۸۲.
دیوانِ محمّد شیرینِ مَغربی؛ متنِ انتقادی با مقدمه، حواشی و فهرستِ اصطلاحاتِ عرفانی دکتر لئوناردو لوئیزیان؛ از سلسلهی دانشِ ایرانی، زیرِ نظرِ دکتر مهدی محقق؛ موسسه مطالعاتِ اسلامیِ دانشگاهِ تهران _ دانشگاهِ مکگیل _ دانشگاهِ لندن؛ ۱۳۷۲ه.خ _ ۱۹۹۳م: ٧٧، غزل۳۵.
https://t.me/tarikhfarhanghonariranzamin
همانجا نوشتم که رساله ای هم از میرزا عبدالله افندی در باره خصی کردن غلامان هست که یکی از شماره های رسائل خطی فارسی از بنیاد پژوهشها چاپ شده است.
حالا استفتای جالبی از سوی شاه از آقا جمال خوانساری فقیه بسیار معروف دوره اخیر صفوی یافتم. وی فرض های مختلف مساله را که در خصوص غلامان ارسالی از گرجستان بوده، مطرح کرده، و اما مع الاسف در همه فرض ها، نتیجه گیری او این است که این افراد در هر حال غلام می مانند و می توان مالک شد. البته در پایان از آستان ملوکانه خواسته است که با آزاد کردن آنها، به فکر اجر و ثواب اخروی باشد و لطف خویش را در حق غلامان مستدام بدارد.
[حکم غلامان خصی شده ارسالی از سوی حکام گرجستان: آیا حکم تنکیل بر آنها جاری و طبعا آزادند یا همچنان غلام هستند؟]
به ذروه عرض ایستادگان پایه سریر گردون مصیر می رساند که چون بر حسب الامر الاعلی مقرر شد که این کمترین حکم غلامان خصی که حاکم گرجستان یا حکام دیگر به درگاه جهان پناه می فرستند به موقف عرض اقدس رساند، بنابر آن به عرض می رساند که مشهور میان علماء ـ رضوان الله تعالی علیهم ـ این است که هرگاه کسی بنده خود را تنکیل نماید، آزاد می شود، و تنکیل آن است که کار فظیع شنیعی در باره او کند که باعث نکال و عبرت دیگران شود، مثل این که بینی او را یا زبان او را یا هر دو گوش او را قطع نماید. و بعضی احادیث نیز دلالت بر این دارد، اما سند آنها صحیح نیست و به آن اعتبار بعضی از علماء در آن توقف و تردد کرده اند.
و بنابر تقدیر قول به آن، چنان که مشهور است، مشهور میانه ایشان این است که این وقتی است که مالک خود تنکیل کند. پس اگر بنده کسی را دیگری تنکیل نماید، به آن آزاد نمی شود.
و بعضی از ایشان تنکیل غیر مالک را هم سبب آزادی می دانند، و از کلام ایشان ظاهر نمی شود که اگر مالک خود مباشر آن کار نشود، اما دیگری به امر او بکند، آیا حکم آن دارد که مالک خود کرده باشد، یا این که حکم این دارد که دیگری به امر او کرده باشد.
و چون حکم تنکیل به عرض قدس رسید، به ذروه عرض می رساند که بعضی از محققین علماء فرموده اند که دور نیست که خصی نمودن، داخل تنکیل باشد، و حدیثی از طرق اهل سنت نیز دلالت بر آن دارد.
و آنچه فرموده اگر چه دور نیست، اما حکم به آن خالی از اشکالی نیست، و اصل بقاء ملک است تا خلاف آن معلوم شود.
و بعد از عرض این مقدمات به موقف عرض اقدس می رساند که در باب غلامان خصی که حکام گرجستان یا غیر ایشان به درگاه جهان پناه می فرستند، هرگاه معلوم نباشد که به چه نحو ایشان را خصی کرده اند، تفتیشی در کار نیست، و به حسب ظاهر شرع حکم به بندگی ایشان می توان کرد.
گاه باشد که اهل ایشان، خود پیش از بندگی ایشان را خصی کرده باشند از برای این که به قیمت زیاد بفروشند.
و اگر معلوم باشد که بعد از آن که حاکم ایشان را گرفته خصی شده باشند، باز حکم به آزادی نمی توان کرد، زیرا که ممکن است که حاکم اولا او را به قصد بندگی نگرفته باشد، بلکه اولا جمعی از ایشان را خصی کند تا بعد از آن، هر که را خواهد بنده نماید.
و بر تقدیری که اولا قصد بندگی کرده باشد، گاه باشد که دیگری بی امر او کرده باشد، و ظاهر این است که در این صورت آزاد نمی شود.
و بر تقدیری که چنین نباشد، احتمال این که حاکم خود مباشر این فعل باشد، بسیار بعید است، و احتمال ظاهر این است که به امر او واقع شود، و حکم به آزادی به تنکیل برین نحو چنان که ظاهر شد، محل تامل است.
با آن که ظاهر شد که اصل آزادی به سبب تنکیل، اگرچه مشهور است، اما اجماعی نیست، و احادیثی که دلالت بر آن می کند، صحیح نیست، و همچنین داخل بودن خصی نمودن در تنکیل معلوم نیست.
نهایت از راه احتیاط اگر آنچه [از غلامان] بیاورند آزد فرمایند، و صیغه عتق جاری شود، اولی و باعث اجر عظیم خواهد بود. دیگر امر از ملازمان اعلاست.
امید که همواره غلامان و بندگان آن آستان ثریا نشان، به الطاف و اعطاف آن شهنشاه جهان سرافراز و ممتاز، و همگی مخالفان و معاندان این خاندان عظیم البنیان به انواع وبال و نکال مبتلا و مثله طراز باد. جم. ادام الله تعالی ظله العالی بحرمة محمد و آله الطاهرین الاخیار.
@jafarian1964
حقوق پادشاه از دیدگاه آخوند ملامحمد تقی مجلسی
حق پادشاه يا مطلق پادشاهان و سلاطين و خوانين يا اعم از قضات و امثال ايشان از جمعى كه تسلط بر تو داشته باشند، آنست كه بدانى كه تو محل آزمايش او شده به آن كه حق سبحانه و تعالى او را پادشاه كرده است يا سلب لطف كرده، گذاشته است تا او را بر تو تسلط دادهاند، و ترا آزمايش كردهاند، و او را آزمايش كردهاند كه با تو خوب سر كند، و مستحق ثواب شود يا ظلم مىكند و مستحق عقاب شود. و بدانى كه بر تو لازم است كه كارى نكنى كه سبب غضب او شوى كه خود سبب هلاك خود شوى و شريك او شوى در ستمى كه بر تو كند. پس بدانى كه تقيه واجبست و هر چه گويد اطاعت مىبايد كرد از جهت رضاى حق سبحانه و تعالى ما دام كه خون بغير حق نباشد و بعضى گفتهاند كه تقيه نيست در مطلق دما پس اگر گويد كه دست فلانى را ببر كه دستت را مىبرم نمىبايد بريد اگر چه دست او را ببرند چون دست ما عزيزتر از دست او نيست اما اگر گويد كه دست او را ببر و اگر نه ترا مىكشم در اينجا نيز خلافست
اميد كه حق سبحانه و تعالى كسى را باين بلاها مبتلا نكند.
و اكثر اوقات اين بلاها به سبب قرب ايشان حاصل مىشود هر چند از ايشان دورتر است ايمنتر خواهد بود
@jafarian1964
👆👆👆
و باید که به این صورت، خط اول بر روی الف «حا» ملصق شود، و خط سیم بر سرو ته «ف» بچسبد، و در این بین، مکرر صلوات بفرستد.
و اگر درد از آن موضع، به موضع دیگر حرکت کند، باز دست بر آن موضع گذاشته، عمل مذکور را از سر گیرد، و به تمامه به عمل آورد، تا بالمره رفع شود.
و اگر غلطی نکند، ان شاءالله تعالی رفع می شود و مکرر تجربه رسیده.
[تصویر سند را پایین ملاحظه فرمایید]
@jafarian1964
خواجه طوسی در کتاب اخلاق ناصری میفرماید: 🌺 یکی از رؤسای یونان بر غلام حکیم افتخار نمود. غلام گفت: اگر موجب مفاخرت تو بر من اینجامههای نیکوست که خویشتن را بدان آراستهء حسن و زینت در جامه است نه در تو. و اگر موجب فضل تو این اسب است که بر او نشستهء چابکی در اسب است نه در تو، و اگر فضل پدران است ایشان صاحب فضل بودهاند نه تو و چون از این فضائل هیچکدام حق تو نیست اگر صاحب هر یکی سهم خویش استرداد کند پس تو که باشی؟! 🌺
یک توضیح: جناب امید حسینی نژاد فاضل محترم و کوشا برای من یادداشت آقایی را در نقد مطلب اخیر من درباره نقد مکتب تفکیک فرستاد که از خواندن آن معلومم شد آن آقا نقد من را شخصی فرض فرموده اند. اینجا همین مقدار باید بگویم که من اساساَ این آقا را نمی شناسم و تنها از طریق اینترنت و به دلیل نقد محترمانه ای که سال گذشته بر یکی از نوشته های من باز همین دوست گرامی جناب حسینی نژاد برای من فرستاد با ایشان و قلمش آشنا شدم. من درست است که تا آنجا که فرصت دست بدهد نوشته های دوستان و همکاران را می خوانم اما به هر دلیل تا آن زمان با نام و آثار ایشان آشنا نبودم و یا اگر نام او را دیده بودم به ذهن نسپرده بودم. بعد از آن هم شاید دو سه مرتبه ای به مناسبتی دیگر غیر از بحث مکتب تفکیک تنها نام و نه نوشته ای از ایشان را دیدم (اگر اشتباه نکنم به مناسبت اینکه ایشان ظاهراً چاپ و انتشار دو سه کتاب در حوزه مطالعات کلامی را تولیت کرده با اینکه هنوز آن کتاب ها را ندیده ام). بنابراین مخاطب نوشته من ایشان نبود و اساساً من دعوای شخصی ندارم و نگاهم تنها معطوف به یک جریان ضد فلسفی و ضد فکر است که پشت عنوان مکتب اهل بیت و علوم آل محمد خود را پنهان کرده و با هر چه تفکر علمی و عقلی است مخالف است و بزرگان دین را در طول تاریخ اسلام متهم به خیانت به مکتب اهل بیت می کند. بنابراین ظاهراً آن آقا دچار سوء تفاهم شده اند.
پ. ن: در همان یادداشت این آقا فرموده اند که سالهای سال در محضر بزرگان مکتب تفکیک علوم و معارف آنان را خوانده اند. مبارکشان باد. اما در بیوگرافی خود که اینک و برای نخستین بار بدان نظر می کنم همه جور انواع دروس و تحصیلات هست الا تتلمذ نزد بزرگان مکتب تفکیک. قبول دارم که شاید این بیوگرافی سال ها پیش نوشته شده زمانی که اظهار شاگردی نزد اعلام فلسفه بیشتر اعتبار می آورد تا اظهار تتلمذ نزد اعلام تفکیک. با این وصف به نظرم در نوشته این آقای محترم نوعی خود بزرگ بینی قابل استشمام است که شایسته اهل علم نیست. خود و ایشان را به تقوا و انصاف در گفتار و عمل فرا می خوانم. باری ایشان اظهار فرموده اند که آنگاه که این کمترین (یعنی حسن انصاری) هنوز از دبستان فارغ نشده بودم ایشان با معارف میرزا آشنا بوده است. از بیوگرافی ایشان به ظن متآخم به یقین بر می آید که سن و سال ایشان از من بیشتر است و احترام ایشان دست کم از این نقطه نظر بر من لازم است اما این توضیح را هم لازم می دانم اضافه کنم که من سال ۵۹ از دبستان فارغ شدم. ایشان بنابر اظهارات خود احتمالا سال ۵۸ با این مکتب آشنایی یافته اند. از ظاهر کلامشان پیداست که مقصودشان از آشنایی شناخت قابل قبول از مبانی این مکتب است. اگر ایشان و با توجه به بیوگرافی منتشر شده متولد حدود سال ۱۳۴۲ شمسی هم باشد معنایش این است که در حدود سن شانزده سالگی و حتی قبل از آنکه برای تحصیل در سال ۶۱ (باز بنا بر بیوگرافی فوق الذکر) بدون هیچ گونه سابقه تحصیلات طلبگی (باز هم بنابر همان بیوگرافی) به قم مشرف شوند توانایی درک مطالب مکتب تفکیک را داشته اند. آیا حضرت ایشان تا بدین پایه نسبت به مکتب تفکیک بد گمانند که می توان مطالب آنان را در سنین پانزده شانزده سالگی و حتی قبل از آشنایی با دروس طلبگی فرا گرفت و با آن آشنایی یافت؟ مگر اینکه مقصود ایشان را درست متوجه نشده باشم. احتمالاً ایشان هم مثل این کمترین در همین حدود سن و سال پانزده شانزده سالگی تازه با مقدمات مبانی و سخنان مرحوم میرزا آشنا شده است (با اینکه همان زمان که من این درس ها را می خواندم کم و بیش مقدمات در عربیت و ادب و منطق را خوانده بودم). با این حساب شاید حق با ایشان است که ذکری از این تحصیلات در بیوگرافی و به اصطلاح امروز در رزومه خود بیان نفرموده اند. به هرحال لازم است باز تأکید کنم ابدا مخاطب سخن من ایشان نبود و اساساً سخن من مخاطب شخصی نداشت و ندارد. لطفا یک بار دیگر متن نقد من را بخوانند شاید اصلاح فرمایند.
💜☘💜☘💜☘💜☘💜☘💜☘
انسان حق طلب،خواهان حقِ بدون قید و شرط است.
🔹 کرکگور ميگويد اکثر ما از خودشناسي گريزانيم و چون به غريزه فهميده ايم که اگر خودمان عريان پيش خودمان حاضر بشويم يك هيولاي خيلي بد ترکيبي هستيم، دلمان نميخواهدخودمان را بشناسيم. مثل يك کسي که خيلي زشت است و آن وقت هر چه به او پيشنهاد ميکنند که آقا يك عكس از تو بگيريم، ميگويد که نه ميل ندارم. به دليل اينكه ميداند که اگر از او عكس بگيرند، آنوقت چه جلوي صورتش ميآورند. بالغريزه فهميده است چه واقعيت زشتي برايش مكشوف ميشود. بنابراين انسان دوست ندارد خودشناسي بكند. از اين لحاظ به نظر کرکگور سخت ترين شناخت، خودشناسي است و کمتر انساني تن به خودشناسي ميدهد. انسان به شناخت هر چيزي تن ميدهد، حاضر است بگويد هر چيزي را حاضرم بشناسم اما خودم را نه. چرا؟ چون بالغريزه ميداند که چيز خوبي حاصل از اين شناخت نخواهد داشت. شناخت از خودش در واقع عايدي مناسبي نخواهد داشت.
🔹حالا ببينيد اگر کسي حقيقت طلب باشد مي گويد: من عاشق حقيقتم، من ميخواهم ببينم حق چيست، اگر بعد از اينكه مثلاً به شناخت خودم پرداختم از خودم يك تصوير يوسف گونه به دست آمد چه خوب ،اما اگر يك تصوير بسيار زشت بد ترکيب هم به دست آمد آن هم خوب است. چون من فقط عاشق حقم و مي خواهم ببينم حق چيست. به تعبير ديگري من نمي خواهم حق را فداي چيز ديگري بكنم. فقط خود حق را ميخواهم. حق برايم مطلوب لذاته است. اگر اين مطلب باشد آن وقت انسان در شناخت هيچ واقعيت سياسي به خطا نميرود، در شناخت هيچ واقعيت اقتصادي، در شناخت هيچ واقعيت رواني، در شناخت هيچ واقعيت اجتماعي و در شناخت هيچ واقعيت از هيچ سنخ ديگري، به خطا نميرود. علي الخصوص اين واقعيتهايي که به تعبيري در کانون هستي ما قرار ميگيرند. يعني اگر يك مداقه اي معلوم بكند که عقيده سياسي من بر باطل بوده، يك مداقه اي معلوم بكند که جناح سياسي من همه خيانتكار بوده اند، يك مداقه اي معلوم بكند، برنامه هاي اقتصادي من همه خطا بوده است، يك مداقه اي معلوم بكند که توصيه هايي که در تعليم و تربيت ميکردم همه نادرست بوده است.
🔹براي کسي فقط و فقط که طالب حقيقت است اينها هيچ اهميتي ندارد. من فقط ميخواهم حق معلوم بشود. به تعبير ديگر عرض کنم، من حق بدون قيد و شرط را ميخواهم نه حق با قيد و شرط را، نه حقي که در عين اينكه حق است زيبا هم باشد حقي که در عين اينكه حق است مطبوع طبع من هم باشد يا مطلوب من هم باشد، يا رساننده يك نفعي به من باشد يا دور کننده يك ضرري از من باشد؛ نه اين حق . هيچ قيد و شرطي براي حق قائل نيستم فقط وفقط من حق را ميخواهم.
🔹اگر اين را بخواهيم، در واقع به لّب بيگناهي ديني رسيده ايم. بزرگترين فضيلت ديني حقطلبي است و بنابراين يك کسي که چنين چيزي بخواهد در واقع به يك معنا بايد گفت از گناه گريزان بوده است و چون از گناه گريزان بوده است برايش هيچ چيزي نتيجه اش از پيش خواسته، يا ناخواسته نيست و بنابراين براي اينكه يك واقعيتي براي او مكشوف بشود، حاضر است تن به هرگونه ماجراجويي فكري و عقلي بدهد.
🍎مصطفیملکیان،سنتگرایی،تجددگرایی،پساتجددگرایی
💚🌺💚🌺💚🌺💚🌺💚🌺💚
https://t.me/joinchat/AAAAAEOyBh9fy0yRLS521w
#حرکت_امام_حسین علیه السلام
⚫️ امام حسین علیه السلام با وجود آن که میدانست شهید خواهد شد، چرا به صحرای کربلا رفت و اهل بیت خود را بُرد؟
✍🏻 علامه مجلسی رحمه الله:
این شُبهه چندین جواب دارد و جواب مجملش آن است که:
احوال پیشوایان دین را به احوال خود قیاس نباید کرد، و تکلیف ایشان تکلیف خاص است. و اگر جمعی که بر اسرار قضا و قدر حق تعالی مطّلعند تکلیف ایشان در این باب مانند تکالیف ما باشد و توانند رفع آن قضاها که بر آنها مطّلع گردیده اند از خود بکنند، باید که هیچ قضا در ایشان جاری نگردد، و به هیچ بلا مبتلا نشوند، و جمیع امور موافق خواهش بدنی ایشان واقع شود، و این خلاف مصلحت علیم قدیر است. و باید که ایشان به علم واقع مکلّف نباشند، و در تکالیف ظاهره با سایر مردم شریک باشند، چنانچه ایشان در باب طهارت و نجاست اشیاء و ایمان و کفر مردم به ظاهر مکلف بودند، و اگر به علم واقع مکلف میبودند باید که با هیچ کس معاشرت نکنند، و همه چیز را نجس دانند، و حکم به کفر اکثر عالم بکنند، و اگر چنین میبود حضرت رسول - صلی الله علیه و آله - دختر به عثمان نمی داد، و عایشه و حفصه را به حبالۀ خود در نمی آورد. پس حضرت امام حسین - علیه السلام - به حسب ظاهر مکلّف بود که با وجود اعوان و انصار با منافقان و کفار جهاد کند، و با وجود بیعت زیاده از بیست هزار نفر و وصول زیاده از دوازده هزار نامه از کوفیان بی وفا، اگر حضرت تقاعد میورزید و اجابت ایشان نمی نمود ایشان را به ظاهر بر حضرت حجّت بود، و حجّت الهی بر ایشان تمام نمی شد.
🔻و جواب دیگر: آن که وقتی نرفتن فایده میکرد که آن حضرت با نرفتن سالم بماند و چنین نبود، زیرا که یزید جمعی را فرستاده بود که آن حضرت را در مکّه بگیرند و به نزد او برند یا به قتل آورند، چنانچه مکرّر خود میفرمود که چون خواستند مرا بکُشند گریختم، در وقتی که محمّد بن حنفیه التماس ترک آن سفر میکرد، حضرت فرمود که ای برادر، اگر من در سوراخ جانوری از جانوران زمین پنهان شوم البته بنی امیّه مرا به در میآورند و به قتل میرسانند. و در بعضی از کتب معتبره مذکور است که یزید پلید لشکر عظیمی به عمر بن سعد بن العاص داد و او را به امارت حاج مقرر کرد و فرستاد که به هرحیله که ممکن باشد حضرت را بگیرد یا به قتل آورد، سی نفر از اکابر بنی امیه ملاعین را برای این کار در آن سال فرستاد، و به این سبب آن حضرت احرام حج را به عمره تبدیل نمود، و پیش از اتمام حج روانۀ عراق شد، و لهذا در زمان معاویه که برای مصلحت دنیای خود ظاهر را رعایت میکرد و ظاهرا مبادرت به قتل و آزار نمینمود، حضرت اجابت دعوت کوفیان نفرمود و صبر کرد، پس هرگاه حضرت داند که به هر حال کشته میشود، و کشته شدن در ضمن جهاد را بر کشته شدن با اسیری و مذلّت اختیار نماید محل اعتراض نخواهد بود.
🔸جواب دیگر آن که وقتی که حق تعالی مصلحت در اعلای دین خود داند، پیغمبران و اوصیای ایشان را تکلیف سنگین و عظیم مینماید، چنانچه حضرت نوح - علیه السلام - را به تنِ تنها بر چندین هزار نفر مبعوث گردانید، و موسی و هارون به دعوت فرستاد، و حضرت رسول - صلی الله علیه و آله - را به تبلیغ رسالت در مکّه نمود، و اگر ایشان را برای مصلحت از شر دشمنان حفظ نمود بسیاری از پیغمبران را برای اتمام حجّت گذاشت که به انواع سیاستها شهید گردند. و در حقیقت اگر نظر کنی آن امام مظلوم جان شریف خود را فدای دین جدّ بزرگوار خود کرد، و اگر با یزید صلح میکرد و انکار افعال قبیحۀ او نمی نمود در اندک وقتی شرایع دین و اصول و فروع ملّت سیّد المرسلین مندرس و مخفی میشد، و معاویه چندان سعی در اخفای آثار آن حضرت کرده بود که قلیلی باقی مانده بود، و آن قلیل نیز به اندک زمانی بر طرف میشد، و قبایح اعمال و افعال آن ملاعین در نظر مردم مستحسن میشد، و کفر عالم را میگرفت.
👈🏻 شهادت آن حضرت باعث آن شد که مردم قدری از خواب غفلت بیدار شدند و قبایح عقاید و اعمال ایشان را فهمیدند و امثال مختار و غیر او خروج نمودند، و در ارکان دولت بنی امیّه تزلزل انداختند، و همان باعث انقراض و استیصال ایشان شد، و در اواخر دولت بنی امیّه و اوایل سلطنت بنی عبّاس که مخالفان چندان قوّتی نداشتند ائمّۀ اهل بیت - صلوات الله علیهم اجمعین - علوم الهی را در میان خلق منتشر کردند، و بدعتهای ارباب ظلم و عدوان را ظاهر ساختند، و با مشاهدۀ علوم و معجزات ایشان شیعیان در اطراف عالم بسیار شدند، و دین حق امامیّه ظاهر شد، و حجّت بر عالمیان تمام شد، و تا حال بحمد الله در جمیع بلاد شیعیان هستند، و کتب ایشان و شرایع مذهب ایشان از جمیع مذاهب مضبوطتر است، و علمای ایشان از علمای جمیع مذاهب بیشتر و داناترند، و اگر نیک تأمّل نمایی همۀ اینها از برکات خروج سیّد شهدا است، فدای او باد جان من و جان جمیع شیعیان.
ادامه دارد ...
@ashkvareh
🔸به بهانه ۱۷ تیر که هفدهمین سالگرد درگذشت آیتالله دکتر مهدی حائری یزدی (۱۳۷۸-۱۳۰۲)؛ فرزند مؤسس حوزه علمیه قم و استاد فلسفه و دین در دانشگاههای هاروارد، مکگیل، ییل، جرجتاون و آکسفورد بود.
📝«ایدئولوژی اسلامی» اصطلاح غلطی است و کسانی که این اصطلاح را به کار میبرند به لوازم و پیامدهای آن ملتفت نیستند. لازمهاش این است که تمام قرآن ساخته فکر خود پیامبر باشد، در حالی که اسلام، وحی است و حقیقت فکر، غیر از حقیقت وحی است.
👈شرح اصول کافی/تقریر پرویز پویان از دروس آیتالله دکتر مهدی حائری یزدی، ص ۱۴۴
اخلاق تحقیق و تدریس را از شیخ انصاری بیاموزیم.
آیت الله شبیری زنجانی نقل می کند:
مطلب ديگرى را از آقاى حاج سيد محمد على سبط (متوفّى ۱۳۶۶ش) در تهران شنيدم كه البته ايشان سند آن را ذكر نكردند . آقاى سبط ، نوه شيخ انصارى است . ايشان مىگفت:
شيخ انصارى يك زمان درس را تعطيل مىكند ، شاگردان از اين تعطيلى نابهنگام ناراحت مىشوند كه آنها را از فيض باز داشته است . دو نفر نزد شيخ مقرّب بودند كه ايشان حرف آنها را رد نمىكرد: يكى آقا سيد على شوشترى و ديگرى ميرزاى شيرازى . شاگردان مناسب مىدانند كه نزد ميرزاى شيرازى رفته ، از ايشان بخواهند كه با شيخ صحبت كرده ، شيخ را راضى كند كه دوباره براى درس تشريف بياورند . ميرزا خدمت شيخ مىرسد و مىگويد: الآن وقت تعطيلى نيست و الحمدالله وجود شريف حضرت عالى سالم است ؛ چرا درس را تعطيل كرده ايد؟
شيخ مىفرمايد: نوشتجات من به دست يكى از علما رسيد ، آنها را مطالعه كرده ، نقدهايى بر آنها نوشته و برايم فرستاده است . من اين نقدها را كه مطالعه كردم ، ديدم آن اشكالات به حرفهاى من ، به هيچ وجه وارد نيست و ارتباطى به بحثهاى من ندارد . اين ماجرا باعث شد تا من فكر كنم كه نكند آن ايرادهايى كه ما به سابقين وارد مىكنيم ، از اين قبيل باشند . ممكن است كه محقق و علامه و مانند آنها اگر زنده بودند ، مىگفتند اشكالات شما به حرفهاى ما نمىخورد ، محلّ نفى و اثبات دوجاست ، ما سخنى مىگوييم ، شما به سخن ديگرى اشكال مىكنيد ، گاهى اصطلاحات در طول زمان مختلف مىگردد . انسان حرف گذشتگان را بر مصطلحى كه با آن آشناست ، حمل مىكند ؛ در حالى كه حرف آنها واقعاً معناى ديگر داشته است.
خلاصه ، شيخ مىفرمايد ممكن است ايرادهاى ما به سابقين از قبيل ايرادهاى اين آقا به من باشد . ما هر روز اين بزرگان را به محاكمه مىكشيم و آنها را محكوم مىكنيم و من مىترسم كه از ناحيه ما درحق آنها ظلمى شده باشد و آنها هم نيستند كه از خود دفاع كنند . ما به قدرى كه طلبهها در مباحث علمى رشدى پيدا كنند و ذهنشان باز شود ، درس گفتهايم ، بيشتر از اين را مىترسم مسؤول باشم.
ميرزا مىگويد: بين شما و آن آقا فرق است ؛ آن آقا مطالب شما را مطالعه كرده و بر روى آن به تنهايى فكر كرده ، اشكالى به نظرش آمده و براى شما فرستاده است ، امّا شما مدّتها فكر مىكنيد و بعد اشكالات را در مجمع مجتهدين طرح مىكنيد ـ سپس ميرزا شاگردهاى مجتهد شيخ را يك به يك اسم مىبرد ـ و همه اين مجتهدين مدافعين غايبين هستند . اين افراد همه در فكرند كه اگر اشكال شما نقطه ضعفى داشت و بشود از گذشتگان دريك جا هم دفاع كنند ، از آنها دفاع خواهند كرد ، و اگر مطلبى تصويب شد تنها به نظر شما نيست ، بلكه به تصويب تمام اين مجتهدين رسيده است.
شيخ مىفرمايد: بلى ، اين تفاوت هست ؛ فردا براى درس مىآيم.
در اين ماجرا دقت كنيد ، اصلاً تنبه به اين مطلب خيلى مهم است كه «شايد از ناحيه ما ظلمى به ديگران شده باشد» . تا انسان از افراد عادى بسيار بالاتر نباشد ، به اين مطلب نمىرسد.
اين مطلب را من براى آقاى سبط ، نوه شيخ انصارى ، در قم نقل كردم . گفتم: شما اين مطلب را شنيده ايد؟ ايشان گفت: من از پدرم شنيدم كه شيخ اشكالات آن آقا را كه مطالعه مىكند ، شروع به گريه مىكند . مىگويند: چرا گريه مىكنى؟ ايشان به شما ايراد كرده ، مطلب مهمى نيست! مىگويد: نه من براى ايراد كردن ايشان گريه نمىكنم . ايراد بايد بشود ، بلكه گريه من براى ايرادهاى خود من به ديگران است كه مبادا ما ظلم كرده باشيم.
(سایت مؤسسه کتابشناسی شیعه 17 بهمن 1396 نقل از کتاب جرعه ای از دریا نوشته آیت الله شبیری)
🔹🔸🔹🔹
شکرانهٔ استفادهٔ ما از کتب فضلاء آن است که به رفع نواقص آن همت بندیم و در حدِّ ادب انتقاد کنیم..
استادان فنون اگرچه بزرگ و راهنمای حقیقی انسان و به پرستش[=ستایش] سزاوارند، لیکن این مقدار واجب نکند که پردهٔ عصمت بر گفتار و رفتار ایشان کشند و عقل سلیم و فکر صحیح و برهان متین را که مایهٔ بزرگی و عظمت ایشان است خوار دارند و اقوال آنان را کورکورانه و به تقلید فراگیرند و اگر غلطی بینند و نادرستی، آن را از راه حجّت بشناسند و صواب شمارند و درست انگارند و از مراعات حق دست بدارند، که گذشتگان گرچه بزرگند ولی حقیقت از همه چیز بزرگتر است و ارسطو گوید: «اختلف الحقُّ و فَلاطُنُ و کِلاهما لنا صَدیقانِ إلّا أنّ الحقَّ أصدَقُ لنا مِن فَلاطُن». بلکه بر حقیقتجویان لازم است که اگر به حق رسند به شکرانهٔ این موهبت دیگران را آگاهی و از رنج طلب رهایی بخشند و اگر به غلطی از آن گذشتگان پی برند از بیم غوغای خصمان و عوام نهفته نسازند و آشکار بگویند..»
استاد بدیعالزمان فروزانفر،
مقدمهٔ کتاب ارزشمند «سخن و سخنوران»
و من به بغداد گروهى را ديدم از شيعت، و ايدون گفتند كه ما تاريخ از مقتل حسين بن على عليه السّلام كرديم كه آن كارى بزرگ بوده است كه خون او با چندين اولاد ايشان بر زمين ريختند.
و اين را اصل آن است كه هر مردمانى كه ايشان را كارى بزرگ بيفتادى تاريخ از آن سال كردندى.
و ايدون شنيدم به بغداد كه به شام اندر از روستاهاى دمشق ناصبيان، و مردمانى صلب اند اندر مذهب و على را دشمن دارند و معاويه را دوست دارند بغايت، و ايشان تاريخ نه از سال هجرت كنند بلكه تاريخ از آن روز كنند كه معاويه بمرد، و اين هم از آن اصل است كه گفتيم.
تاريخنامه طبرى، ج3، ص: 88
و من به بغداد گروهى را ديدم از شيعت، و ايدون گفتند كه ما تاريخ از مقتل حسين بن على عليه السّلام كرديم كه آن كارى بزرگ بوده است كه خون او با چندين اولاد ايشان بر زمين ريختند.
و اين را اصل آن است كه هر مردمانى كه ايشان را كارى بزرگ بيفتادى تاريخ از آن سال كردندى.
و ايدون شنيدم به بغداد كه به شام اندر از روستاهاى دمشق ناصبيان، و مردمانى صلب اند اندر مذهب و على را دشمن دارند و معاويه را دوست دارند بغايت، و ايشان تاريخ نه از سال هجرت كنند بلكه تاريخ از آن روز كنند كه معاويه بمرد، و اين هم از آن اصل است كه گفتيم.
تاريخنامه طبرى، ج3، ص: 88
🔸سوال: قصه عروسی حضرت قاسم را حق و يقين شمردن و اعتقاد قطعی به آن داشتن و کسی که آن را ثابت نداند او را بد گفتن و دشنام دادن، چه حکم دارد؟
🔹جواب: کسی که مدّعی حقیّت این قضیه است و معتقد به وقوع این واقعه است، اگر از جمله عوام است پس در زمره مستضعفین محسوب است؛ چون غالب عوام مطلع نیستند بر مفاسد بعض از عقاید و لهذا آن چه از دراویش و قصه خوانان می شنوند باور می کنند و چون در ذهن ایشان رسوخ نمود دیگر ازاله آن صعب است؛ ولهذا منکر آن را مذمت می نمایند.
🔸و چنین کسی را باید موعظه نمود و بر مفاسد این اعتقاد، مطلع ساخت، و به او فهمانید منافات آن را با اعتقاد به امامت ائمه اثنی عشر عليهم السلام.
🔹و اگر از مدّعیان علم است پس حال او از سه صورت بیرون نیست؛
🔸یا این است که تکذیب می نماییم او را در ادعای علم؛ و یا آن که تکذیب می کنیم او را در ادعای او بر اعتقاد قطعی به صحت این واقعه؛ و یا آن که او را از زمره مؤمنین بیرون خواهیم دانست. پس هريك را که خواهد، اختیار کند.
🔹و در هر صورت اگر سبّ نماید منکرین آن را، البته از درجه عدالت ساقط خواهد بود.
(آیة الله العظمی علامه سید محمد علی حسینی شهرستانی)
@bazmeghodsian
🔸سوال: قصة عروسی حضرت قاسم را حق و يقين شمردن و اعتقاد قطعی به آن داشتن و کسی که آن را ثابت نداند او را بد گفتن و دشنام دادن، چه حکم دارد؟
🔹جواب: کسی که مدعی حقیقت این قضیه است و معتقد به وقوع این واقعه است، اگر از جمله عوام است پس در زمره مستضعفین محسوب است؛ چون غالب عوام مطلع نیستند بر مفاسد بعض از عقاید و لهذا آن چه از دراویش و قصه خوانان می شنوند باور می کنند و چون در ذهن ایشان رسوخ نمود دیگر ازاله آن صعب است؛ ولهذا منکر آن را مذمت می نمایند.
🔸و چنین کسی را باید موعظه نمود و بر مفاسد این اعتقاد، مطلع ساخت، و به او فهمانید منافات آن را با اعتقاد به امامت ائمه اثنی عشر عليهم السلام.
🔹و اگر از مدّعیان علم است پس حال او از سه صورت بیرون نیست؛
🔸یا این است که تکذیب می نماییم او را در ادعای علم؛ و یا آن که تکذیب می کنیم او را در ادعای او بر اعتقاد قطعی به صحت این واقعه؛ و یا آن که او را از زمره مؤمنین بیرون خواهیم دانست. پس هريك را که خواهد، اختیار کند.
🔹و در هر صورت اگر سبّ نماید منکرین آن را، البته از درجه عدالت ساقط خواهد بود.
(آیة الله العظمی علامه سید محمد علی حسینی شهرستانی)
@bazmeghodsian
❖ تسلیم در برابر حق
به مناسبت 29ماه رمضان، سالروز وفات آیتاللهالعظمی حاج سید احمد زنجانی(م1393ق)
🔻از بیانات آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی:
مرحوم والد ویژگیهای ممتازی داشت، از جمله اینکه در برابر حق کاملاً تسلیم بود. گاهی که در مباحثه با دیگران بحث به اوج میرسید و صداها بلند میشد، در آن وقت هم اگر میدید حق با طرف مقابل است، فوراً خاموش میشد و به راحتی تصدیق میکرد. اگر میدید عبارتی که خودش معنا کرده، دیگری بهتر معنا کرده است، بدون هیچ مشکلی اذعان میکرد و آن را ترجیح میداد.
مرحوم والد بسیار خوشقلم بود و مطالب را نیز خوب میفهمید. ایشان تقریرات درس مرحوم حاج شیخ را نوشته بود. وقتی آقای حاج میرزا مهدی بروجردی تقریرات ایشان و آمیرزا محمود آشتیانی و چند نفر دیگر را گرفت و به حاج شیخ داد تا از آن استفاده کند، آقای حاج شیخ تقریرات آمیرزا محمود را ترجیح داد. حاج آقای ما این قضیه را به راحتی نقل میکرد و در این جهت هیچ مشکل نفسانی نداشت.
ایشان تقدیم و تأخیر در مجالس را موهوماتی میدانست که برخی به آن مبتلایند ولی اگر کسی به این امور دلخوش بود، مانع نمیشد. ایشان به ما نیز سفارش میکرد که به فکر این موهومات نیفتیم و در وصیتنامهاش نیز بر این امر تأکید کرده است.
https://t.me/ShobeiryZanjani/1070
🔸سوال: قصه عروسی حضرت قاسم را حق و يقين شمردن و اعتقاد قطعی به آن داشتن و کسی که آن را ثابت نداند او را بد گفتن و دشنام دادن، چه حکم دارد؟
🔹جواب: کسی که مدّعی حقیّت این قضیه است و معتقد به وقوع این واقعه است، اگر از جمله عوام است پس در زمره مستضعفین محسوب است؛ چون غالب عوام مطلع نیستند بر مفاسد بعض از عقاید و لهذا آن چه از دراویش و قصه خوانان می شنوند باور می کنند و چون در ذهن ایشان رسوخ نمود دیگر ازاله آن صعب است؛ ولهذا منکر آن را مذمت می نمایند.
🔸و چنین کسی را باید موعظه نمود و بر مفاسد این اعتقاد، مطلع ساخت، و به او فهمانید منافات آن را با اعتقاد به امامت ائمه اثنی عشر عليهم السلام.
🔹و اگر از مدّعیان علم است پس حال او از سه صورت بیرون نیست؛
🔸یا این است که تکذیب می نماییم او را در ادعای علم؛ و یا آن که تکذیب می کنیم او را در ادعای او بر اعتقاد قطعی به صحت این واقعه؛ و یا آن که او را از زمره مؤمنین بیرون خواهیم دانست. پس هريك را که خواهد، اختیار کند.
🔹و در هر صورت اگر سبّ نماید منکرین آن را، البته از درجه عدالت ساقط خواهد بود.
(آیة الله العظمی علامه سید محمد علی حسینی شهرستانی)
@bazmeghodsian
عاق والدین شدن کسانی که برای امام حسین علیه السلام عزاداری نمیکنند
میرزا محمدعلی شهرستانی، الدر الفرید في عزاء السبط الشهید، ص۸ الی ۱۱:
وَقَضَىٰ رَبُّكَ الَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا، اسرا/۲۳
...در روایت وارد شده است که «أنا وعلیّ أبوا هذه الأمّة» یعنی من و علی پدر این امت هستیم و فرمود که به درستی که حق ما بر ایشان عظیمتر است از حق پدران به پسرانشان بدرستی که ما نجات میدهیم ایشان را از آتش و اگر اطاعت نمایند ما را و ایشان را به دار القرار میرسانیم.
...از حضرت علی بن موسی الرضا روایت نموده است که خطاب فرمود به حاضرین و فرمود آیا شما مکروه نمیدارید اینکه نفی شوید از پدر و مادر خود یعنی قطع نسب شما شود؟ عرض کردند بلی مکروه میداریم، پس فرمود جهد نمایید که نفی نشوید از نسبت به محمد و علی که ایشان افضل هستند از پدر و مادرتان. و از این قبیل اخبار بسیار است
...پس چون این مطالب را دانستی میگوییم که گریه و عزاداری اعزاز اموات و مقتولین است و تعزیهداری بر سیدالشهداء اعزاز و احترام حضرت رسول است و در خبر است که چون حضرت رسول شنید گریه زنهای انصار را بر شهدای احد فرمود اما عمم حمزه پس گریه کنندهای ندارد پس انصار زنهای خود را امر نمودند که بر حمزه گریه و ندبه نمایند و حضرت رسول در حق ایشان دعا فرمود.
پس همچنانی که اگر کسی در فوت والدین خود عزاداری ننماید عاق والدین و قاطع رحم خواهد بود همچنین اگر کسی در عزای حضرت سیدالشهداء عزاداری ننماید عاق والدین دینی و قاطع رحم حقیقی ایشان خواهد بود.
https://t.me/nosakh_shii/1010
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com