@ketabeparseh
? بنگاهترجمه و نشر کتاب
? مؤسسهای سلطنتی برای ترجمه و نشر که در 1332 ش، به ابتکار احسان یارشاطر و مساعی اسدالله علم، مباشر وقت املاک و مستغلات پهلوی، تأسیس شد.اولیة بنگاه، ترجمة آثار طراز اول جهان به زبان فارسی بود و تلاشهای سهسالة اول بنگاه در این جهت بود؛ اما بتدریج برای انتشار آثاری از نوع دیگر نیز شرایط مناسبی فراهم شد و ترجمة آثاری برای جوانان و نشر انتقادی متون ادبیات فارسی در دستور کار قرار گرفت. پس از انقلاب اسلامی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب با تغییراتی تحت سرپرستی بنیاد علوی قرار گرفت . در سال ۱۳۵۹ سازمانی وابسته به بنیاد علوی و بنیاد مستضعفان شد. از اواسط سال 1359 و پس از تشكيل بنياد مستضعفان، بنگاه به صورت مؤسسهاي وابسته به بنيادهاي
علوي و مستضعفان اداره ميشد. در اوايل سال 1360، فعاليت بنگاه ترجمه و نشر كتاب با چاپ سه جلد كتاب با عنوان «بتونك» ادامه يافت و در اواخر سال 1360، با ادغام بنگاه و برخى مؤسسات فرهنگى مشابه، مركز انتشارات علمي و فرهنگي ايجاد شد و به فعاليت خود ادامه داد. در 29 فروردين 1363 قانون تبديل مركز انتشارات علمي و فرهنگي از صورت یک مركز وابسته به شركت دولتی وابسته تصويب شد.
????
@majidjaliseh
🌈 خودکامهای در قفس
🔹 ماجرا از این قرار است که یکی از تحلیلگران ارشد سازمان سیا به نام جاننیکسون که در میز عراق فعالیت داشت، پس از دستگیری صدام مأموريت مییابد که روزهای پیاپی در زندان با صدام دیدار و او را بازجویی کند و با گفتوگوهایی که شکل میگیرد دادههای خود و سازمان متبوعش را در باره شخصیت وی بسنجد و پیش از پایان عمر صدام به تخلیه اطلاعاتی او بپردازد.
پس از نوریگا مرد قدرتمند پاناما در سال ۱۹۸۹ و دریاسالار کارل دونیتز جانشین برگزیده هیتلر در روزهای آخر رایش سوم، مقامهای آمريکایی از زمان جنگ جهانی دوم بدین سو، هیچ رهبر سابق کشوری را بازداشت یا بازجویی نکرده بودند، از اين رو، تخلیه اطلاعاتی صدام نه تنها برای بازجویان وی، بلکه برای دولت آمريکا امری جذاب و تاریخی بود. جان نیکسون که در مرحله اول از سوی سیا عهدهدار این امر شده و پس از آن کار را به افبیآی سپرده، پس از سیزده سال کار در سیا از آن سازمان استعفا میدهد و نخستین کتابش را که شرح ماجرای وی با صدام است، مینگارد. اینک کتاب با عنوان «بازجویی از صدام» به ترجمه خوب هوشنگ جیرانی در دسترس ما است.
🔹نویسنده که پیش از اشغال عراق، اطلاعات بسیاری در باره صدام گردآوری کرده، کار خود را باشناسايی وی آغاز میکند و با اشاره به نشانههایی در بدن او از قبیل تتوهای قبیلهای و زخمهای ناشی از برخورد مسلحانه در زمان اقدام به ترور عبدالکریم قاسم در سال ۱۹۵۹ بر دستگیری درست وی صحه میگذارد و بر این باور است که او هیچ بدلی نداشته است. کما اینکه خود صدام هم در قبال این افسانه، نخست با خنده میگوید: از کجا میدانید که الآن با یکی از آن بدلها حرف نمیزنید؟ شاید صدام در جایی قایم شده باشد!» و بعد از ته دل میخندد و اظهار میکند که: «فقط یک صدام حسین وجود دارد».
گفتوگوهای نیکسون با صدام موضوعات مختلفی را در بر میگیرد و واکنش صدام به پرسشهای بازجویان نیز متفاوت است، گاه چنان باحوصله پاسخ آنان را میدهد که بازجویان میپندارند او در حال وقتکشی است، گاه به زعم آن که هنوز بر مسند ریاست جمهوری است، جوش میآورد و از آنها میپرسد که اصلا شما خودتان را معرفی کنید و گاه خودش از آنان میخواهد که از وی در باره تاریخ و سیاست بپرسند تا به آنان چیزهای زیادی یاد بدهد.
🔹نیکسون وقتی از صدام میشنود که «من هرگز از کسی نخواستم مجسمهای از من بسازد .. و وقتی دیگران از من درخواست میکردند، من چکاره بودم که این دستور را لغو کنم»، فکّش آویزان میشود.
با صدام در باره محمدصادق صدر گفتوگو میکند و از وی در باره محمدباقر صدر میپرسد و پاسخهای بیربط او را میشنود. با او از فرارش از بغداد سخن میگوید و اینکه چه کسی به او پناه داده است. در باره معشوقههایش حرف میزند و در باره جنگ با ایران و جنگ کویت و کردها و حلبچه و... و حتی بحث را به وهابیت میکشاند.
به گفته نویسنده صدام عاشق حرف زدن بود، اما همین که سخن به ایرانیها میرسید پریشان میشد و همین که حرف بدبختیهای عراق به میان میآمد در لاک خودش فرو میرفت. یک جا میگوید: «دوست دارم بدانید که از این گفتوگو لذت بردم، ماهها بود که با کسی حرف نزده بودم.»
🔹از رهبران جوان عرب سخن میگوید و از نظرش در باره ناصر، از رمان «پیرمرد و دریا»ی همینگوی میگوید و از «جنایت و مکافات» داستایوفسکی. از بیاطلاعی آمریکاییها در باره اعراب و مسلمانان در شگفت میشود و به آنها توصیه میکند که: «اگر به شیعیان مجال بدهید شب و روز علیهتان توطئه میکنند. بنابراین هیچ وقت نباید چشم از آنها بردارید».
🔹نیکسون اظهار میدارد که سالها در سیا به من گفته شد که صدام شاگرد مکتب استالین و هیتلر بوده، ولی صدام از دوگل، مائو، و جرج واشنگتن ستایش کرد و حالا نهرو و تیتو را هم به آنها افزود، و با احتیاط در باره لنین، اظهار کرد که علاقهای به استالین ندارم. او متفکر نبود. برای من اگر آدمی متفکر نباشد، علاقهام را به او از دست میدهم.
بازجویان کارآزموده سیا، زیر پوست صدام میروند و در باره زمین و زمان او را به حرف میآورند، و گزارش بازجویی خود را در دفتر بیضی کاخ سفید به جرج بوش میدهند. شرح ماجرای نخستین حضور نویسنده در برابر بوش نیز در جای خود جالب و خواندنی است. به خصوص آنجا که نظر نیکسون را در باره نقشآفرینی مقتدی صدر در آینده عراق و از جانشین احتمالی آیتالله سیستانی میپرسد.
🔹 یکی از بخشهای حساس کتاب، جایی است که نویسنده بهتفصیل، شباهتهای صدام و بوش را بر میشمارد.
🔸مطالعه این کتاب برای همه علاقهمندان به تحولات معاصر خاورمیانه و کسانی که به مسائل روانشناسی ارباب قدرت علاقه دارند، اثری سودمند تواند بود.
@post_book
یادنامه آنکتیل دوپرون: به مناسبت دویستمین سال انتشار نخستین ترجمه اوستا
آنکتیل دوپرون فرزند خانوادهای بود از طبقه متوسط که به تشخص خویش و به آبرومندی زیستن سخت پایبند بودند. چون کنجکاو و دانشدوست بود و به زبانهای بیگانه به ویژه زبانهای باستانی دلبستگی داشت، سرانجام زبان عبری را آموخت. در 1754 نسخهای از وندیداد ساده که در آکسفور چاپ سنگی شده بود، به دستش رسید و سخت شیفته آن شد. شور خواندن و دریافتن این متن و گشودن راز دین زرتشت سراسر وجود او را گرفت و دودل بود که برای فراگرفتن زبان باستانی به ایران به کرمان برود یا به هند. در سال 1755 به هند رسید و بیگمان به یادگرفتن فارسی همت گماشت. تا سال 1761 را در هندوستان به سر برد و در آنجا از موبدان پارسیزبان فارسی را آموخت و ایشان اوستا را برای او ترجمه نمودند. او در سال ترجمه اوستا را به فرانسوی به چاپ رساند که برای نخستین بار بود یک متن زردشتی به یکی از زبانهای اروپایی به چاپ میرسید. در کتاب پیش رو که به مناسبت دویستمین سال انتشار این ترجمه صورت گرفته این گفتارها آورده شده است: زندگینامه آنکتیل دوپرون، گفتار آنتیکل دوپرون درباره ترجمه سانسکریت وندیداد، فهرست نسخ خطی اوستا در هند، تأثیر زبان فارسی در زبان اویغوری، نام خراسان، ترجمههای فارسی آثار دینی هندوان، گاتها چیست و ایران ساسانی در اشعار عدی بن زید شاعر مقالات این کتاب را شکل میدهند.
#نشر_التراث
خوشبختانه عوامل المكتبة الشاملة در قسمت تايپ نسخ خطي (كه واقعا بايد براي ما درس آموز باشد) بسياري از نسخه هاي خطي را حروفچيني كرده اند.گويا با تصور سني بودن مؤلف، اين نسخه را نيز تايپ كرده بودند! پس از ويرايش فني مختصر و همچنين افزودن ارجاعات نمونه ای برای احادیثی که در کتب شیعه نیز وارد شده، به محققين عزيز تقديم مي كنم. براي حفظ امانت در احاديثي كه مصنف به تقيه ناچار به ذكر آنها شده هيچ كم و زيادي انجام نداديم، تنها مواردي كه درود بر پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله به صورت اَبتَر آمده بود در كروشه تكميل، و روایات شیعی نیز با فونت ایتالیک متمایز شد.
تصویر دختر ریش دار
دختری بود تمام ریش داشت شبی به عروسی رفت زنان از هر طرف در وی آویختند که این مرد است و میزدند. وی عاجز شد فریاد میکرد که من زنم و هیچکس نمیشنید تا وی را برهنه کرده عورتش را دیدند بعد از آن دست از وی بداشتند و مویهای ریش او میکندند تا یک موی نماند و روی وی صافی گردید.
(از دستنویس عجایب المخلوقات، موزه والترز به شماره 593)
@aaadab1397farhang
تصویر دایره زنگی در این نقاشی مهم و جالب توجه است
@litera9
در این کتاب، کرانجیت آلوالیا در یک خانواده نسبتاً مرفه هندی متولد شده است و در سال ۱۹۷۹ برای ازدواج با مردی که تقریباً هیچ شناختی از او نداشت قدم به خاک انگلستان میگذارد. او زنی جوان، شاد، خوشبین و سرشار از امید به یک زندگی زناشویی آرام و خوشبخت بود اما درست از اولین روز عروسیاش کاملاً پیدا بود که هیچ چیز آنگونه که باید باشد نیست. تمامی ده سال زندگی زناشویی او کابوسی بود سرشار از شکنجههای جسمی و روحی و وحشیگریهای مردی به نام شوهر. هیچکس نبود که بتواند دستی به امید کمک به جانشین دراز کند زیرا بسیاری از زنان آسیایی مقیم بریتانیا دم زدن از خشونت در خانواده چونان گناهی نابخشودنی است و آبروی خانواده (یا عزت) همیشه در اولویت قرار دارد. کرانجیت که از شدت تحمل رنج خسته و پریشان شده و به عصیان رسیده بود در سال ۱۹۸۹ مردی که زندگیش را به نکبت و ادبار کشیده بود کشت. او در دادگاه که از آنچه در آن میگذشت تقریباً هیچ نمیفهمید مجرم شناخته شد و به تحمل زندان بلندمدت محکوم شد. پس از آن خواهران سیاهپوست ساوت هال، که یک مؤسسه خیریه برای کمک به زنان بیپناه است، یک رشته برنامههای حمایتی را برای او تدارک دید. سرگذشتش را به اطلاع مردم رساند و به این وسیله توجه همگان را به پرونده او جلب کرد که درنهایت به آزادی وی در سال ۱۹۹۲ منجر شد. کرانجیت پس از آزادی با پرنسس ویلز (دایانا) ملاقات کرد. دایانا در این ملاقات او را به نوشتن سرگذشتش به صورت کتاب تشویق کرد. داستان زندگی کرانجیت یکی از جنجالترین و بحثانگیزترین داستانهای سالهای اخیر به شمار میرود آنچه برای کرانجیت آلوالیا اتفاق افتاد یک مورد استثنایی است اما واقعیت آن است که از حقیقتی پنهان در زندگی بسیاری از زنان را تحت تأثیر قرار داده است پرده برمیدارد.
صدام حسین برای تحقیر خلبانان ارتش ایران در تلویزیون عراق اعلام کرد به هر جوجه کلاغ ایرانی که بتواند به 50 مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود حقوق یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه خواهم داد
تنها 150 دقیقه پس از مصاحبه ی صدام شهید عباس دوران، شهید علیرضا یاسینی و سرهنگ کیومرث حیدریان نیروگاه بصره را بمباران کردند.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@yortchi_bosjin_pdf
🔻 شیرصحرا " لقب که بود؟
فرمانده ای که صدام شخصا برای سرش جایزه تعیین کرد .
وی فقط با هشت نفر کلاه سبز در دشت عباس کاری کرد که رادیو عراق اعلام کردکه یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقرشده است.
درسال 1335 وارد ارتش شد سریعا به نیروهای ویژه پیوست .
فارغ التحصیل اولین دوره رنجری درایران بود .
دوره سخت چتربازی و تکاوری را در کشور اسکاتلند گذراند.
دراسکاتلند در مسابقه نظامی بین تکاوران ارتشهای جهان اول شد وقدرت خود وایران رابه رخ کشورهای صاحب نام کشاند .
وی اولین کسی بود که در دفاع مقدس نیروهای عراقی را به اسارت گرفت ، او طی نامه ای به صدام حسین او رابه نبرد در دشت عباس فراخواند صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال عبدالحمید معروف به دشت عباس فرستاد عبدالحمید کسی بود که در اسکاتلند از این ایرانی شکست خورده و هفتم شده بود.پس ازنبردی نابرابر و طولانی عراقیها شکست خورده و او شخصا ژنرال عبدالحمید را به اسارت میگیرد.
درسال 62به فرماندهی قرارگاه حمزه وسپس فرماندهی لشکر 23 نیروهای ویژه منسوب میشود. بخاطر رشادتش درجنگ به او لقب "شیرصحرا " دادند.
وی در عملیات قادر درمنطقه سرسول براثر اصابت ترکش توپ به شهادت رسید . زمان شهادت رادیو عراق باشادی مارش پیروزی پخش کرد.
اینهاگوشه کوچکی از رشادت بزرگ مردی بودکه اکثریت ایرانیان او را نمی شناسند.
او سرلشکر شهید "حسن آبشناسان " بود فرمانده شجاع نیروهای ویژه ایران ..
این کسی که درحضورصدام شکنجه میشود، کامل حسین یکی از دامادهای صدام است که یک بار درحمله ارتش بعثی عراق بدستورصدام ملعون به کربلا و حرم سیدالشهداء حَضرت ابی عبدالله الحسین"ع"همین کامل حسین فرماندهی ارتش بعث رابرعهده داشته بود و در موقع حمله به حرم مطهر ، با جسارت تمام خطاب به حضرت امام حسین"ع"گفته بود: توحسین هستی منم حسینم، حالاببنیم قدرت کداممون بیشتر هست ودستورحمله رابه حرم مطهر صادرکردکه بواسطه آن حمله بخشی ازحرم مطهروگنبد شریف تخریب شد،پس ازمدت کوتاهی که ازاین حمله گذشت، کامل حسین ویکی ازبرادرانش که اوهم داماد های صدام بود ، بخاطرمخالفت باصدام به همراه زن وفرزندان خودبه کشوراردن فرارکردند ودر آنجا دررسانه های گروهی به مخالفت باصدام پرداختند!!! ولی صدام آنان را فریب دادوتوسط سفیرعراق در اردن به آنان پیغام دادکه آنان را بخشیده است! این بدبخت هاهم بعراق برگشتندولی صدام دستور داد اول درحضورش آنان را بشدت شکنجه کردندوسپس اعدامشان کردوبدینوسیله بزودی کیفرحمله به حرم مطهرامام حسین"ع" را دیدند!!!
٧ سال زندان براى آرزوی آزادسازی فلسطین!!
یکی از دوستانم در #مرکز_اطلاعات_وپژوهش_های_عراق ، تصویر این سند را برايم فرستاد.
بعد از مطالعه متن، دیدم انتشار آن خالی از لطف نیست.
تصویر بالا از مجموعه سندهای دادگاه انقلاب عراق در یک قضیه مربوط به شخص عراقی (اقای صاحب الجبوری) در سال های #رژیم_بعث که جرمش تمنای ورود ارتش #ایران به عراق (ایام جنگ تحمیلی رژیم صدام به ایران) وادعای این مطلب که ارتش ایران تنها نیرویی که توانایی آزادسازی #فلسطین واز بین بردن رژیم صهیونیستی واینکه ارتش ایران اگر پیروز میدان شد، برای #امام_حسین نذر وقربانی خواهد کرد و...
البته محکومیتش ۷ سال زندان ومصادره تمام دارائی هایش بود...
@arbaeinehosseini
به زودی کتابی جدید از؛
مقاله ها و خطابه های دکتر محمدعلی موحد
تاملات درباب حقوق، شریعت، تاریخ و سیاست
بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
@safinehyetabriz
در یکی از کتابفروشی ها دیدم کتاب سعید حوا سوری با نام (خمینی گری) رو که به در خواست صدام تألیف کرده بود این مؤسسه به ترکی ترجمه و به صورت مجانی دم در گذاشته بودند تا مردم ببرن.
گاهی انسانیت جرم بزرگیست....
عکس زیر یک سرباز آلمانی(آلمان شرقی) را نشان میدهد که برای کودک جا مانده از خانواده اش سیم خاردار دیوار برلین را کنار زد. این سرباز به دلیل خیانت به کشور اعدام شد.
🌈 خودکامهای در قفس
🔹 ماجرا از این قرار است که یکی از تحلیلگران ارشد سازمان سیا به نام جاننیکسون که در میز عراق فعالیت داشت، پس از دستگیری صدام مأموريت مییابد که روزهای پیاپی در زندان با صدام دیدار و او را بازجویی کند و با گفتوگوهایی که شکل میگیرد دادههای خود و سازمان متبوعش را در باره شخصیت وی بسنجد و پیش از پایان عمر صدام به تخلیه اطلاعاتی او بپردازد.
پس از نوریگا مرد قدرتمند پاناما در سال ۱۹۸۹ و دریاسالار کارل دونیتز جانشین برگزیده هیتلر در روزهای آخر رایش سوم، مقامهای آمريکایی از زمان جنگ جهانی دوم بدین سو، هیچ رهبر سابق کشوری را بازداشت یا بازجویی نکرده بودند، از اين رو، تخلیه اطلاعاتی صدام نه تنها برای بازجویان وی، بلکه برای دولت آمريکا امری جذاب و تاریخی بود. جان نیکسون که در مرحله اول از سوی سیا عهدهدار این امر شده و پس از آن کار را به افبیآی سپرده، پس از سیزده سال کار در سیا از آن سازمان استعفا میدهد و نخستین کتابش را که شرح ماجرای وی با صدام است، مینگارد. اینک کتاب با عنوان «بازجویی از صدام» به ترجمه خوب هوشنگ جیرانی در دسترس ما است.
🔹نویسنده که پیش از اشغال عراق، اطلاعات بسیاری در باره صدام گردآوری کرده، کار خود را باشناسايی وی آغاز میکند و با اشاره به نشانههایی در بدن او از قبیل تتوهای قبیلهای و زخم های ناشی از برخورد مسلحانه در زمان اقدام به ترور عبدالکریم قاسم در سال ۱۹۵۹ بر دستگیری درست وی صحه میگذارد و بر این باور است که او هیچ بدلی نداشته است. کما اینکه خود صدام هم در قبال این افسانه، نخست با خنده میگوید: از کجا میدانید که الآن با یکی از آن بدلها حرف نمیزنید؟ شاید صدام در جایی قایم شده باشد!» و بعد از ته دل میخندد و اظهار میکند که: «فقط یک صدام حسین وجود دارد».
گفتوگوهای نیکسون با صدام موضوعات مختلفی را در بر میگیرد و واکنش صدام به پرسشهای بازجویان نیز متفاوت است، گاه چنان باحوصله پاسخ آنان را میدهد که بازجویان میپندارند او در حال وقتکشی است، گاه به زعم آن که هنوز بر مسند ریاست جمهوری است، جوش میآورد و از آنها میپرسد که اصلا شما خودتان را معرفی کنید و گاه خودش از آنان میخواهد که از وی در باره تاریخ و سیاست بپرسند تا به آنان چیزهای زیادی یاد بدهد.
🔹نیکسون وقتی از صدام میشنود که «من هرگز از کسی نخواستم مجسمهای از من بسازد .. و وقتی دیگران از من درخواست میکردند، من چکاره بودم که این دستور را لغو کنم»، فکّش آویزان میشود.
با صدام در باره محمدصادق صدر گفتوگو میکند و از وی در باره محمدباقر صدر میپرسد و پاسخهای بیربط او را میشنود. با او از فرارش از بغداد سخن میگوید و اینکه چه کسی به او پناه داده است. در باره معشوقههایش حرف میزند و در باره جنگ با ایران و جنگ کویت و کردها و حلبچه و... و حتی بحث را به وهابیت میکشاند.
به گفته نویسنده صدام عاشق حرف زدن بود، اما همین که سخن به ایرانیها میرسید پریشان میشد و همین که حرف بدبختیهای عراق به میان میآمد در لاک خودش فرو میرفت. یک جا میگوید: «دوست دارم بدانید که از این گفتوگو لذت بردم، ماهها بود که با کسی حرف نزده بودم.»
🔹از رهبران جوان عرب سخن میگوید و از نظرش در باره ناصر، از رمان «پیرمرد و دریا»ی همینگوی میگوید و از «جنایت و مکافات» داستایوفسکی. از بیاطلاعی آمریکاییها در باره اعراب و مسلمانان در شگفت میشود و به آنها توصیه میکند که: «اگر به شیعیان مجال بدهید شب و روز علیهتان توطئه میکنند. بنابراین هیچ وقت نباید چشم از آنها بردارید».
🔹نیکسون اظهار میدارد که سالها در سیا به من گفته شد که صدام شاگرد مکتب استالین و هیتلر بوده، ولی صدام از دوگل، مائو، و جرج واشنگتن ستایش کرد و حالا نهرو و تیتو را هم به آنها افزود، و با احتیاط در باره لنین، اظهار کرد که علاقهای به استالین ندارم. او متفکر نبود. برای من اگر آدمی متفکر نباشد، علاقهام را به او از دست میدهم.
بازجویان کارآزموده سیا، زیر پوست صدام میروند و در باره زمین و زمان او را به حرف میآورند، و گزارش بازجویی خود را در دفتر بیضی کاخ سفید به جرج بوش میدهند. شرح ماجرای نخستین حضور نویسنده در برابر بوش نیز در جای خود جالب و خواندنی است. به خصوص آنجا که نظر نیکسون را در باره نقش آفرینی مقتدی صدر در آینده عراق و از جانشین احتمالی آیت الله سیستانی میپرسد.
🔹 یکی از بخش های حساس کتاب، جایی است که نویسنده بهتفصیل، شباهتهای صدام و بوش را بر میشمارد.
🔸مطالعه این کتاب برای همه علاقه مندان به تحولات معاصر خاورمیانه و کسانی که به مسائل روانشناسی ارباب قدرت علاقه دارند، اثری سودمند تواند بود.
@post_book
vhdo.nl/2s9sVpC
پیامهای خیرهکنندهای از صدام حسین و آیتالله خویی برای شاه در پاییز ۱۳۵۷
از «خاطرات دکتر سیدحسین نصر»
ملاقات صدام با فرح پهلوی:
کیف اَخی الشاه؟ حال برادرم پادشاه چطور است؟ و گفت من این پیغام را برای برادر خودم شاه دارم. به او بگویید «تانک ها را بیاورند در خیابان و فقط آنجا نگه ندارند هر کسی شلوغ کرد لوله توپ را متوجه مردم کنند و در کنند». این جمله بعدی خیلی قابل توجه است:«بهتر این است که ۳۰۰ نفر الان بمیرند تا اینکه یک میلیون ایرانی و عراقی بعداً بمیرند».
آنها برنامهریزی کرده بودند از قبل که اگر مثلاً اوضاع بهم بخورد به ایران حمله کنند. بعد هم همان رقم یک میلیون که دولت ایران همیشه میگوید و خود سازمان ملل میگوید، جوان های بیچاره ایران و جوان های عراق که به زور آورده بودندشان کشته و زخمی شدند، همان رقم یک میلیون بود.
من ترجمه کردم برای شهبانو و بعد به هم نگاه نگاه کردیم یعنی این چه دارد میگوید.
دو روز بعد به تهران آمدیم. ... شاه پرسید سفر چطور بود. من هم گفتم ملاقات آیت الله خویی و زیارت و پذیرایی. و ضمن توضیح اینکه سفر چطور بود پیغام صدام را گفتم. ایشان یک نگاهی کرد و همین طورکه قدم می زد، گفت: «من یک سرهنگی نیستم که کودتا کرده باشم.من پادشاه ایرانم. من نمی توانم دستم را به خون آغشته کنم به طوری که صدام انتظار دارد و این کار را نخواهم کرد». البته سربازها آمده بودند حمله شده بود در میدان بهارستان، در عین الدوله و جلوی دانشگاه تهران و یک عده از جوان های بیچاره ایرانی زخمی و کشته شده بودند ولی چیزی که صدام می خواست این نبود او می خواست که وقتی تانکها به خیابان آمدند واقعاً توپ شلیک کنند. صدام می ترسید ایران بهم بخورد و مثلاً یک انقلاب شیعه بشود که بیایند عراق را بگیرند. ترس صدام این بود که یک انقلاب شیعه برخیزد ۶۰ درصد مردم عراق شیعه اند بیایند مملکت را بگیرند و تمام شود و برود پی کارش. صدام نمی خواست نظام سلطنتی ایران از بین برود نه این که خودش طرفدار سلطنت بود. صدام رئیس مملکتی بود که ۱۵ سال آیت الله خمینی آنجا بود.... در سال ۱۳۵۶ اگر شما به عنوان یک جوان ایرانی به خیابان می رفتید هیچ وقت اسم آیت الله را نشنیده بودید. در سال1341 که اولین بار آن نهضت شروع شد اسمشان در روزنامه بود یک مقدار اشتهار پیدا شد ولی سالها گذشته بود و مردم فراموش کرده بودند. در کوچه میپرسیدند آیت الله خمینی کیست؟...
چطور شد صدام اقدامی علیه آیت الله خمینی نکرد؟ میتوانست با یک تلفن همانطور که ایت الله صدر را از بین برد خدای ناکرده آیت الله خمینی را هم از بین ببرد.
مصاحبه کننده: دقیقا در همان دوران بخشی از شاگردان امام خمینی رادیویی را در عراق اداره میکردند که برنامههایش در ایران پخش میشد به اسم رادیو انقلاب به مسئولیت آقای دعایی. در واقع پخش دیدگاههای شیعه انقلابی بود و ضدیت با حکومت. پول این رادیو را تشکیلات امنیتی عراق می داد.
نصر: همین طور است. این خیلی مهم است. شاید صدام فکر می کرد که این نهصت موفق نخواهد شد ضمنا یک تیری است که می خورد به پهلوی ایران و ایران را ضعیف تر خواهد کرد. نمیدانم چون به نظر منطقی نمی آید و خیلی قابل توجه است. وقتی آیت الله خمینی می خواستند از عراق بروند صدام از شاه میپرسد که آیا بگذارم یا نه؟ شاه میگوید هرچه خودشان خواستند. شما ممانعت نکنید.
دکتر نصر در ادامه می گوید: آیت الله خویی آن وقت مرجع تقلید بزرگ شیعه بود. تقریباً تمام شیعه های پاکستان، هند و ممالک عربی از ایشان تقلید میکردند که تعدادشان از شیعه های ایران بیشتر یا اقلاً مساوی میشود. آیت الله خویی یک وزنه خیلی سنگین فقهی و دینی بود. در این جلسه (رفتن فرح به دیدار آیت الله خویی) همه چهار زانو پهلوی آیت الله خویی روی زمین نشسته بودیم. اتاق کوچک و محقری بود. بعد از سلام و علیک ایشان اول یک انگشتر به شهبانو داد و گفت این را بدهید برای حفاظت از پادشاه بعد هم گفت پیام من این است، دستش را زد به عمامه اش که روی سرش بود و گفت: «به شاه بگویید عمامه ما علما را بگیرید ببندید به لوله تفنگ های ارتش ایران».
نصر در پاسخ اینکه منظور ایشان چه بود می گوید: یعنی اتحاد پیدا بشود بین علما و حکومت ایران و نگذارید که همه نظام به هم بخورد و گرنه فاجعه بزرگی برای شیعه، برای عراق، برای ایران خواهد بود.
منبع: حکمت و سیاست(مجموعه تاریخ شفاهی و تصویری ایران معاصر)، خاطرات دکتر سیدحسین نصر، به کوشش حسین دهباشی، تهران، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، 1392
برای اینکه جا بشه بخشهایی رو حذف کردم. اینجا میتونید بخونید:
telegra.ph/saddam-khoei-05-24
از کانال عماالدین باقی: @emadbaghi
کامنتها:
twitter.com/emadeddinbaghi/status/999617483433799681
📡 @VahidOnline
٧ سال زندان براى آرزوی آزادسازی فلسطین!!
یکی از دوستانم در #مرکز_اطلاعات_وپژوهش_های_عراق ، تصویر این سند را برايم فرستاد.
بعد از مطالعه متن، دیدم انتشار آن خالی از لطف نیست.
تصویر بالا از مجموعه سندهای دادگاه انقلاب عراق در یک قضیه مربوط به شخص عراقی (اقای صاحب الجبوری) در سال های #رژیم_بعث که جرمش تمنای ورود ارتش #ایران به عراق (ایام جنگ تحمیلی رژیم صدام به ایران) وادعای این مطلب که ارتش ایران تنها نیرویی که توانایی آزادسازی #فلسطین واز بین بردن رژیم صهیونیستی واینکه ارتش ایران اگر پیروز میدان شد، برای #امام_حسین نذر وقربانی خواهد کرد و...
البته محکومیتش ۷ سال زندان ومصادره تمام دارائی هایش بود...
@arbaeinehosseini
وُيتك؛ يك خرس قهوهاى ايرانى بود كه در جنگ جهانی دوم به ارتش لهستان خدمت میکرد!
🔹این خرس به سربازان توپ و مهمات میرساند و حتی احترام نظامی هم به او آموزش داده شده بود! لهستانىها در سال ١٩٤٢ او را از يك پسر بچه همدانى در ايران در ازای دو قوطی کنسرو خريدند.
🔹فرماندهی ارتش بهدنبال اطلاع از محبوبیت ویتک، تصویر خرسی که حامل یک گلوله توپ جنگی بود را به عنوان نماد گروهان ۲۲ توپخانه ارتش لهستان برگزید.
🔹پس از پایان جنگ جهانی دوم، تعدادی از سربازان این واحد و ویتک به اسکاتلند منتقل شده و در روستای هوتون مستقر شدند.
🔹برای یادبود این خرس یک تندیس از او در اسکاتلند ساخته شده است.
@AkhbareFori
وُيتك؛ يك خرس قهوه اى ايرانى بود كه در جنگ جهانی دوم به ارتش لهستان خدمت میکرد! او به سربازان توپ و مهمات میرساند و حتی احترام نظامی هم به او آموزش داده شده بود! لهستانى ها در سال ١٩٤٢ او را از يك پسر بچه همدانى در ايران در ازای دو قوطی کنسرو خريدند
فرماندهی ارتش بهدنبال اطلاع از محبوبیت ویتک، تصویر خرسی که حامل یک گلوله توپ جنگی بود را به عنوان نماد گروهان ۲۲ توپخانه ارتش لهستان برگزید. پس از پایان جنگ جهانی دوم، تعدادی از سربازان این واحد و ویتک به اسکاتلند منتقل شده و در روستای هوتون مستقر شدند.
برای یادبود این خرس یک تندیس از او در اسکاتلند ساخته شده است.
جنگ شاه با صدام!
سحرگاه یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۵۲ عراق حمله گستردهای را با نیت اشغال خوزستان آغاز کرد. لشگر عراق با صدها تانک روسی پیشرفته و چندین نفربر زرهی توانستند به مرز ایران تعرض کرده و قسمتی از خاک ایران را تصرف کنند...
بلافاصله جلسه فوقالعادهای میان سران ارتش و دولت برگزار شد. لشگر زرهی نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی از اهواز وارد عمل شد و نیروهای عراقی را تار و مار میکند. واکنش ایران نسبت به تجاوز عراق چنتن سریع بود که ساعت ۹ صبح نماینده عراق در سازمان مال در پیامی اضطراری از حمله ایران به عراق خبر میدهد و میگوید که اگر ایران به حملات خود ادامه دهد به ۲ ساعت نکشیده که بغداد اشغال خواهد شد!
عراق که ساعت ۶ صبح به امید فتح خوزستان به ایران حمله کرد ساعت ۹ صبح از ترس اشغال شدن به سازمان ملل پناه میبرد... شاه در این رابطه گفته بود: نیروی پنجم ارتش شاهنشاهی ایران در حالی وارد عمل شده و تجاوز را دفع کرده بود که اکثر افسران ارشد و ژنرالهای فرماندهی ستاد مشترک در تهران هنوز خواب بودند...
@ancient
به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ یک زن یهودی، اموالی که مادرش از منزل یکی از فلسطینی ها در سال 1948 میلادی دزدیده بود را به شهرداری "الطيبة" بازگرداند.
این زن تقریبا هفتاد ساله هنرمند گفت: مادرم در سال 1948 میلادی افسر ارتش رژیم صهیونیستی بود و در حمله به شهر "الطيبة" اموال یک فلسطینی را به سرقت برد و من سال ها آنها را به صورت امانت نگه داشته بودم.
وی هویت خود را فاش نکرد چون از گروه های تندرو اسرائیلی که این کار را خیانت می دانند، هراس دارد.
این اموال که شامل یک سجاده نماز، لباس مردانه و مقداری اثاث منزل است، پس از تحویل به شهرداری الطيبة، به موزه انتقال داده شد.
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com