@ketabeparseh
? بنگاهترجمه و نشر کتاب
? مؤسسهای سلطنتی برای ترجمه و نشر که در 1332 ش، به ابتکار احسان یارشاطر و مساعی اسدالله علم، مباشر وقت املاک و مستغلات پهلوی، تأسیس شد.اولیة بنگاه، ترجمة آثار طراز اول جهان به زبان فارسی بود و تلاشهای سهسالة اول بنگاه در این جهت بود؛ اما بتدریج برای انتشار آثاری از نوع دیگر نیز شرایط مناسبی فراهم شد و ترجمة آثاری برای جوانان و نشر انتقادی متون ادبیات فارسی در دستور کار قرار گرفت. پس از انقلاب اسلامی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب با تغییراتی تحت سرپرستی بنیاد علوی قرار گرفت . در سال ۱۳۵۹ سازمانی وابسته به بنیاد علوی و بنیاد مستضعفان شد. از اواسط سال 1359 و پس از تشكيل بنياد مستضعفان، بنگاه به صورت مؤسسهاي وابسته به بنيادهاي
علوي و مستضعفان اداره ميشد. در اوايل سال 1360، فعاليت بنگاه ترجمه و نشر كتاب با چاپ سه جلد كتاب با عنوان «بتونك» ادامه يافت و در اواخر سال 1360، با ادغام بنگاه و برخى مؤسسات فرهنگى مشابه، مركز انتشارات علمي و فرهنگي ايجاد شد و به فعاليت خود ادامه داد. در 29 فروردين 1363 قانون تبديل مركز انتشارات علمي و فرهنگي از صورت یک مركز وابسته به شركت دولتی وابسته تصويب شد.
????
@majidjaliseh
🌈 خودکامهای در قفس
🔹 ماجرا از این قرار است که یکی از تحلیلگران ارشد سازمان سیا به نام جاننیکسون که در میز عراق فعالیت داشت، پس از دستگیری صدام مأموريت مییابد که روزهای پیاپی در زندان با صدام دیدار و او را بازجویی کند و با گفتوگوهایی که شکل میگیرد دادههای خود و سازمان متبوعش را در باره شخصیت وی بسنجد و پیش از پایان عمر صدام به تخلیه اطلاعاتی او بپردازد.
پس از نوریگا مرد قدرتمند پاناما در سال ۱۹۸۹ و دریاسالار کارل دونیتز جانشین برگزیده هیتلر در روزهای آخر رایش سوم، مقامهای آمريکایی از زمان جنگ جهانی دوم بدین سو، هیچ رهبر سابق کشوری را بازداشت یا بازجویی نکرده بودند، از اين رو، تخلیه اطلاعاتی صدام نه تنها برای بازجویان وی، بلکه برای دولت آمريکا امری جذاب و تاریخی بود. جان نیکسون که در مرحله اول از سوی سیا عهدهدار این امر شده و پس از آن کار را به افبیآی سپرده، پس از سیزده سال کار در سیا از آن سازمان استعفا میدهد و نخستین کتابش را که شرح ماجرای وی با صدام است، مینگارد. اینک کتاب با عنوان «بازجویی از صدام» به ترجمه خوب هوشنگ جیرانی در دسترس ما است.
🔹نویسنده که پیش از اشغال عراق، اطلاعات بسیاری در باره صدام گردآوری کرده، کار خود را باشناسايی وی آغاز میکند و با اشاره به نشانههایی در بدن او از قبیل تتوهای قبیلهای و زخمهای ناشی از برخورد مسلحانه در زمان اقدام به ترور عبدالکریم قاسم در سال ۱۹۵۹ بر دستگیری درست وی صحه میگذارد و بر این باور است که او هیچ بدلی نداشته است. کما اینکه خود صدام هم در قبال این افسانه، نخست با خنده میگوید: از کجا میدانید که الآن با یکی از آن بدلها حرف نمیزنید؟ شاید صدام در جایی قایم شده باشد!» و بعد از ته دل میخندد و اظهار میکند که: «فقط یک صدام حسین وجود دارد».
گفتوگوهای نیکسون با صدام موضوعات مختلفی را در بر میگیرد و واکنش صدام به پرسشهای بازجویان نیز متفاوت است، گاه چنان باحوصله پاسخ آنان را میدهد که بازجویان میپندارند او در حال وقتکشی است، گاه به زعم آن که هنوز بر مسند ریاست جمهوری است، جوش میآورد و از آنها میپرسد که اصلا شما خودتان را معرفی کنید و گاه خودش از آنان میخواهد که از وی در باره تاریخ و سیاست بپرسند تا به آنان چیزهای زیادی یاد بدهد.
🔹نیکسون وقتی از صدام میشنود که «من هرگز از کسی نخواستم مجسمهای از من بسازد .. و وقتی دیگران از من درخواست میکردند، من چکاره بودم که این دستور را لغو کنم»، فکّش آویزان میشود.
با صدام در باره محمدصادق صدر گفتوگو میکند و از وی در باره محمدباقر صدر میپرسد و پاسخهای بیربط او را میشنود. با او از فرارش از بغداد سخن میگوید و اینکه چه کسی به او پناه داده است. در باره معشوقههایش حرف میزند و در باره جنگ با ایران و جنگ کویت و کردها و حلبچه و... و حتی بحث را به وهابیت میکشاند.
به گفته نویسنده صدام عاشق حرف زدن بود، اما همین که سخن به ایرانیها میرسید پریشان میشد و همین که حرف بدبختیهای عراق به میان میآمد در لاک خودش فرو میرفت. یک جا میگوید: «دوست دارم بدانید که از این گفتوگو لذت بردم، ماهها بود که با کسی حرف نزده بودم.»
🔹از رهبران جوان عرب سخن میگوید و از نظرش در باره ناصر، از رمان «پیرمرد و دریا»ی همینگوی میگوید و از «جنایت و مکافات» داستایوفسکی. از بیاطلاعی آمریکاییها در باره اعراب و مسلمانان در شگفت میشود و به آنها توصیه میکند که: «اگر به شیعیان مجال بدهید شب و روز علیهتان توطئه میکنند. بنابراین هیچ وقت نباید چشم از آنها بردارید».
🔹نیکسون اظهار میدارد که سالها در سیا به من گفته شد که صدام شاگرد مکتب استالین و هیتلر بوده، ولی صدام از دوگل، مائو، و جرج واشنگتن ستایش کرد و حالا نهرو و تیتو را هم به آنها افزود، و با احتیاط در باره لنین، اظهار کرد که علاقهای به استالین ندارم. او متفکر نبود. برای من اگر آدمی متفکر نباشد، علاقهام را به او از دست میدهم.
بازجویان کارآزموده سیا، زیر پوست صدام میروند و در باره زمین و زمان او را به حرف میآورند، و گزارش بازجویی خود را در دفتر بیضی کاخ سفید به جرج بوش میدهند. شرح ماجرای نخستین حضور نویسنده در برابر بوش نیز در جای خود جالب و خواندنی است. به خصوص آنجا که نظر نیکسون را در باره نقشآفرینی مقتدی صدر در آینده عراق و از جانشین احتمالی آیتالله سیستانی میپرسد.
🔹 یکی از بخشهای حساس کتاب، جایی است که نویسنده بهتفصیل، شباهتهای صدام و بوش را بر میشمارد.
🔸مطالعه این کتاب برای همه علاقهمندان به تحولات معاصر خاورمیانه و کسانی که به مسائل روانشناسی ارباب قدرت علاقه دارند، اثری سودمند تواند بود.
@post_book
نه. البته خلاصه ای از آن در ترجمه انگلیسی دائرة المعارف جلد اول چاپ شده. آن موقع عجله بود و آقای پرفسور مادلونگ مقاله قبلی را که در جلد سوم منتشر شده است اصلا نپسندیده بود و حتی گفته بود اجازه نخواهد داد این مقاله در کتابی که او ویراستار و ناظر آنست چاپ شود. بنابراین بنده در عرض یک هفته مختصری نوشتم و همان به انگلیسی ترجمه و چاپ شد ولی بعدا که دانشنامه جهان اسلام به من مراجعه کردند صورت مفصل کنونی را به آنها دادم.
یادنامه آنکتیل دوپرون: به مناسبت دویستمین سال انتشار نخستین ترجمه اوستا
آنکتیل دوپرون فرزند خانوادهای بود از طبقه متوسط که به تشخص خویش و به آبرومندی زیستن سخت پایبند بودند. چون کنجکاو و دانشدوست بود و به زبانهای بیگانه به ویژه زبانهای باستانی دلبستگی داشت، سرانجام زبان عبری را آموخت. در 1754 نسخهای از وندیداد ساده که در آکسفور چاپ سنگی شده بود، به دستش رسید و سخت شیفته آن شد. شور خواندن و دریافتن این متن و گشودن راز دین زرتشت سراسر وجود او را گرفت و دودل بود که برای فراگرفتن زبان باستانی به ایران به کرمان برود یا به هند. در سال 1755 به هند رسید و بیگمان به یادگرفتن فارسی همت گماشت. تا سال 1761 را در هندوستان به سر برد و در آنجا از موبدان پارسیزبان فارسی را آموخت و ایشان اوستا را برای او ترجمه نمودند. او در سال ترجمه اوستا را به فرانسوی به چاپ رساند که برای نخستین بار بود یک متن زردشتی به یکی از زبانهای اروپایی به چاپ میرسید. در کتاب پیش رو که به مناسبت دویستمین سال انتشار این ترجمه صورت گرفته این گفتارها آورده شده است: زندگینامه آنکتیل دوپرون، گفتار آنتیکل دوپرون درباره ترجمه سانسکریت وندیداد، فهرست نسخ خطی اوستا در هند، تأثیر زبان فارسی در زبان اویغوری، نام خراسان، ترجمههای فارسی آثار دینی هندوان، گاتها چیست و ایران ساسانی در اشعار عدی بن زید شاعر مقالات این کتاب را شکل میدهند.
#نشر_التراث
خوشبختانه عوامل المكتبة الشاملة در قسمت تايپ نسخ خطي (كه واقعا بايد براي ما درس آموز باشد) بسياري از نسخه هاي خطي را حروفچيني كرده اند.گويا با تصور سني بودن مؤلف، اين نسخه را نيز تايپ كرده بودند! پس از ويرايش فني مختصر و همچنين افزودن ارجاعات نمونه ای برای احادیثی که در کتب شیعه نیز وارد شده، به محققين عزيز تقديم مي كنم. براي حفظ امانت در احاديثي كه مصنف به تقيه ناچار به ذكر آنها شده هيچ كم و زيادي انجام نداديم، تنها مواردي كه درود بر پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله به صورت اَبتَر آمده بود در كروشه تكميل، و روایات شیعی نیز با فونت ایتالیک متمایز شد.
تصویر دختر ریش دار
دختری بود تمام ریش داشت شبی به عروسی رفت زنان از هر طرف در وی آویختند که این مرد است و میزدند. وی عاجز شد فریاد میکرد که من زنم و هیچکس نمیشنید تا وی را برهنه کرده عورتش را دیدند بعد از آن دست از وی بداشتند و مویهای ریش او میکندند تا یک موی نماند و روی وی صافی گردید.
(از دستنویس عجایب المخلوقات، موزه والترز به شماره 593)
@aaadab1397farhang
تصویر دایره زنگی در این نقاشی مهم و جالب توجه است
هفت گام تا ابدیت
استیفان تاروف
ترجمه رستار
@litera9
ماجرای این کتاب مربوط است به سربازی که در جنگ جهانی اول جان خود را از دست داده و تجربه مرگ زمینی خود را بازگو مینماید. بسیاری این ماجرا بخصوص بخاطر وجود نداشتن شخصی با این نام در آرشیوهای لندن را خیالپردازی محض میدانستند. خود نویسنده کتاب لینک رپرتاژ BBC را تحت عنوان "تقلب مرد متقلب!" برای مترجم ارسال نمود (سال 2009). کتاب در سال 2010 با تشویق نویسنده انگلیسی به پارسی برگردانده شد. درسال 2011 درطی گسترش یکی از خطوط مترو لندن، یک پناهگاه قدیمی پیدا شد که در آن بایگانی یکی از نواحی قدیمی آن شهر یافت شد. در آنجا بود که نام خود سرباز متوفی (جیمز لجت) و والدین او و آدرس خانه شان پیدا شد. پس از این دیگر سنگ پراکنی ها تمام شده و حتی هالیود قیمت بسیار مناسبی برای امتیاز آن به نویسنده پیشنهاد نمود. اما او دیگر حاضر به گفتگو با هیچ رسانه ای نشد و هیچ پیشنهادی را نپذیرفت. کتاب بدون ویراستاری تقدیم دوستان میگردد.
بجز بخش پایانی که حدود ده صفحه است، مابقی کتاب در اینجا قرار داده میشود. کتاب کامل از طریق همین کانال ارائه خواهد شد.
@litera9
در این کتاب، کرانجیت آلوالیا در یک خانواده نسبتاً مرفه هندی متولد شده است و در سال ۱۹۷۹ برای ازدواج با مردی که تقریباً هیچ شناختی از او نداشت قدم به خاک انگلستان میگذارد. او زنی جوان، شاد، خوشبین و سرشار از امید به یک زندگی زناشویی آرام و خوشبخت بود اما درست از اولین روز عروسیاش کاملاً پیدا بود که هیچ چیز آنگونه که باید باشد نیست. تمامی ده سال زندگی زناشویی او کابوسی بود سرشار از شکنجههای جسمی و روحی و وحشیگریهای مردی به نام شوهر. هیچکس نبود که بتواند دستی به امید کمک به جانشین دراز کند زیرا بسیاری از زنان آسیایی مقیم بریتانیا دم زدن از خشونت در خانواده چونان گناهی نابخشودنی است و آبروی خانواده (یا عزت) همیشه در اولویت قرار دارد. کرانجیت که از شدت تحمل رنج خسته و پریشان شده و به عصیان رسیده بود در سال ۱۹۸۹ مردی که زندگیش را به نکبت و ادبار کشیده بود کشت. او در دادگاه که از آنچه در آن میگذشت تقریباً هیچ نمیفهمید مجرم شناخته شد و به تحمل زندان بلندمدت محکوم شد. پس از آن خواهران سیاهپوست ساوت هال، که یک مؤسسه خیریه برای کمک به زنان بیپناه است، یک رشته برنامههای حمایتی را برای او تدارک دید. سرگذشتش را به اطلاع مردم رساند و به این وسیله توجه همگان را به پرونده او جلب کرد که درنهایت به آزادی وی در سال ۱۹۹۲ منجر شد. کرانجیت پس از آزادی با پرنسس ویلز (دایانا) ملاقات کرد. دایانا در این ملاقات او را به نوشتن سرگذشتش به صورت کتاب تشویق کرد. داستان زندگی کرانجیت یکی از جنجالترین و بحثانگیزترین داستانهای سالهای اخیر به شمار میرود آنچه برای کرانجیت آلوالیا اتفاق افتاد یک مورد استثنایی است اما واقعیت آن است که از حقیقتی پنهان در زندگی بسیاری از زنان را تحت تأثیر قرار داده است پرده برمیدارد.
@litera9
۱۹۹۹ پیروزی بدون جنگ» عنوان کتابی است که در سال ۱۹۸۷ ریچارد نیکسون، رئیس جمهوری اسبق آمریکا منتشر کرد. این کتاب بدون مبالغه یکی از مهمترین کتابهای سیاسی چاپ شده در قرن بیستم است، شبه مانیفستی است برای سیاست خارجی آمریکا در جهان. هر کس کتاب را میخواند در مییابد که آمریکا بسیاری از چیزهایی که نیکسون گفته بود را اجرا کرده است، به خصوص درباره سیاست گذاریهای واشنگتن در قبال جهان عرب. لازم به یادآوری است که عبدالحلیم ابوغزاله، کسی که کتاب را به عربی ترجمه کرده و به او تقدیم کرده است، به حق گفته که «بسیار مفید است برای کسانی که سیاستگذاران کشورشان هستند این کتاب را بخوانند.»
کتاب نیکسون حاوی نکاتی است که اکثر آنها تحقق یافته است. از جمله تاثیر شگرف اختراعات علمی قرن بیست و یکم و این که چگونه پیشرفت تکنولوژی تولید سوختهای صنعتی بر وابستگی به نفت فایق میآید، امروز می بینیم که نفت به پایینترین نرخ خود رسیده است، و هوش مصنوعی به مقابله با هوش طبیعی برخواسته است، علاوه بر آن نیکسون در مقدمه کتابش یادآور می شود که دستاوردهای علمی قرن بیستم به شکل بی سابقهای بالا خواهد بود، او این قرن را «قرن اختراعات علمی» مینامد.
در جهان سیاست، اسرائیل وارد گفت وگوهای صلح با اعراب شد، نیکسون میگفت به مصلحت اسرائیل است که برای صلح مذاکره کند در حالی که قدرتمند است، به جای این که قدرتهای عرب وادار به مذاکرهاش کنند. نیکسون رایحه تغییر در جهان سوم را به «طوفان» تشبیه میکند و میگوید: «ما نمیتوانیم جلوی آن را بگیریم اما میتوانیم کمک کنیم که جهتش تغییر کند.» گویی در این جا میخواهد به نوعی اعلام کند نقش مستقیم امریکا که از سال ۱۹۶۹ رو به کاهش گذاشت، محدود خواهد شد. او در ادامه استناد میکند که «ایالات متحده نباید در هیچ کدام از منازعات جهان سوم با استفاده از قدرت اسلحه علیه طرفداران جنگهای چریکی دخالت کند مگر ابرقدرت دیگری نیز آن را همراهی کند.» همچنین باید به کمکهای نظامی و اقتصادی برای شکست شورشیان پایبند باشد.
اما بارزترین نکتهای که اشاره میکند، مربوط به «بنیادگرایان اسلامی» است، او میگوید دامنه تغییر به جهان اسلام نیز خواهد رسید، آنها تلاش خواهند کرد به هر وسیلهای شده به قدرت برسند، او در ادامه به شکل بی سابقهای به نقش آنها در خاورمیانه اشاره میکند و دقیقا آن چه را امروز شاهدیم را توصیف میکند، اشاره میکند که چقدر قدرت فقر بالا است و میتواند سوختی برای آتش فتنه طایفهگری در منطقه باشد. همچنین می گوید: «بزرگترین دشمن در جهان سوم بنیادگرایی اسلامی است.» دلیل آن را نیز تمایل شدید جنبشهای اسلامی به استفاده از خشونت به جای تحرکات سیاسی میداند، او در این رابطه میگوید: «تمایل به بنیادگرایی اسلامی به دلیل این نیست که مکتب جدید قابل عرضهای است بلکه به دلیل اعتراض به وضعیت موجود است.»
نیکسون در این کتاب میگوید، امریکا قدرتمندترین کشور دنیا بدون وجود دشمنی که نتواند بر آن چیره شود و غلبه یابد، نخواهد ماند، و دشمن جدید ایالات متحده را بعد از سقوط اتحاد جماهیر شوروی و کمونیسم «بنیادگرایی اسلامی» میداند، و پیشنهاد میدهد که همکاریای میان امریکا و روسیه برای مبارزه با «بنیادگرایی اسلامی» به وجود آید، اما پیشنهاد میدهد که نباید با کشورها مقابله کرد بلکه باید برای تغییر آنها تلاش کرد.
کتاب یک رئیس جهمور به فروش می رسد (در ایالات متحده امریکا)
نویسنده: جومک جی نیس
مترجم: صدیقه محمدی
معرفی کتاب:
این اثر در مورد تأثیرِ بزرگترین وسیلۀ «برده سازی» بشر یعنی تلویزیون بر جوامع، نگاشته شده است.
نویسندۀ این کتاب، «جومک جی نیس» یک روزنامه نگار جوان فیلادلفیایی بود، که به استخدام گروه روابط عمومی «ریچارد نیکسون» (رئیس جمهور اسبق امریکا) در آمد. او جزو چند نفری بود که در سال 1976 توانستند از نیکسون تصویری به امریکا ارائه دهند که انتخابات جمهوری را پس از چند دور شکست پیاپی، ببرد.
با خواندن این اثر شما در مورد چگونگی کاربردِ تلویزیون و رسانه برای برده سازی مردم و محبوب جلوه دادن شخصیت های منفور در جوامع، متقاعد ساختن مردم برای پذیرفتن گُرگ به حیث چوپانِ دلسوز، و بسیاری از نیرنگ های آنها آگاهی حاصل می کنید.
#سیاست_آمریکا
#یک_رئیس_جمهور
#برده_داری
#سیاست
⬇️⬇️
نه. البته خلاصه ای از آن در ترجمه انگلیسی دائرة المعارف جلد اول چاپ شده. آن موقع عجله بود و آقای پرفسور مادلونگ مقاله قبلی را که در جلد سوم منتشر شده است اصلا نپسندیده بود و حتی گفته بود اجازه نخواهد داد این مقاله در کتابی که او ویراستار و ناظر آنست چاپ شود. بنابراین بنده در عرض یک هفته مختصری نوشتم و همان به انگلیسی ترجمه و چاپ شد ولی بعدا که دانشنامه جهان اسلام به من مراجعه کردند صورت مفصل کنونی را به آنها دادم.
#ترجمه_معارف_شیعه
✳️ آنه ماری شیمل، شیفته «صحیفه سجادیه»
«آنه ماری شیمل» طی مطالعات اسلامی خود، با ادعیه مذهب شیعه و به ویژه، دعاهای عارفانه امام سجاد(ع) آشنا شد و با اشتیاق فراوان آنها را ترجمه و به اروپاییان علاقهمند معرفی کرد. او درباره تأثیر ترجمه دعاهای امام سجاد(ع) بر اروپاییانی که آن را مطالعه کرده اند، گفته است:
«من خود همواره دعاها، احادیث و اخبار اسلامی را از اصل عربی آن میخوانم و به ترجمه دیگران مراجعه نمیکنم. من بخشی کوچک از کتاب مبارک صحیفه سجادیه را، به آلمانی ترجمه و منتشر کردهام و از جمله، دعای رؤیت هلال ماه مبارک رمضان و دعای وداع با آن ماه را. وقتی مشغول ترجمه این دعاها بودم، مادرم در بیمارستان بستری بود و من که به او سر میزدم، پس از آنکه او به خواب میرفت، در گوشهای از آن اتاق، به کار پاکنویس کردن ترجمهها مشغول میشدم. اتاق مادرم دو تختی بود. در تخت دیگر، خانمی بسیار فاضله بستری بود که کاتولیکی مؤمن و راسخالعقیده و حتی متعصب بود. وقتی فهمید که من دعاهای اسلامی را ترجمه میکنم، دلگیر شد که مگر در مسیحیت و در کتب مقدسه خودمان، کمبودی داریم که تو به ادعیه اسلامی روی آورده ای؟
وقتی کتابم چاپ شد، یک نسخه برای او فرستادم. یک ماه بعد، او به من تلفن زد و گفت: صمیمانه از هدیه این کتاب متشکرم، زیرا هر روز به جای دعا، آن را می خوانم. بله! واقعا ترجمه ادعیه امامان معصوم(ع)، به ویژه صحیفه حضرت زینالعابدین(ع)، برای بسیاری از مردم مغرب زمین، کارساز است».
🔹 @varesoon
به زودی کتابی جدید از؛
مقاله ها و خطابه های دکتر محمدعلی موحد
تاملات درباب حقوق، شریعت، تاریخ و سیاست
بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
@safinehyetabriz
در یکی از کتابفروشی ها دیدم کتاب سعید حوا سوری با نام (خمینی گری) رو که به در خواست صدام تألیف کرده بود این مؤسسه به ترکی ترجمه و به صورت مجانی دم در گذاشته بودند تا مردم ببرن.
گاهی انسانیت جرم بزرگیست....
عکس زیر یک سرباز آلمانی(آلمان شرقی) را نشان میدهد که برای کودک جا مانده از خانواده اش سیم خاردار دیوار برلین را کنار زد. این سرباز به دلیل خیانت به کشور اعدام شد.
شیمل و صحیفه سجادیه
خانم ان ماري شمیل در جایی پیرامون ادعیه اسلامی به ویژه صحیفه سجادیه می گوید: من خود همواره دعاها، احادیث و اخبار اسلامی را از اصل عربی آن میخوانم و به ترجمه ای مراجعه نمی کنم. من خودم بخشی کوچک از کتاب صحیفه سجادیه را به آلمانی ترجمه و منتشر کردهام، قریب هفت سال پیش وقتی مشغول ترجمه دعای رؤیت هلال ماه رمضان و دعای وداع با آن ماه بودم، مادرم در بیمارستان بستری بود و من که به او سر میزدم پس از آنکه او به خواب میرفت در گوشهای از آن اتاق به کار پاکنویس کردن ترجمه ها مشغول می شدم. اتاق مادرم دو تختی بود. در تخت دیگر خانمی بسیار فاضله بستری بود که کاتولیکی مؤمن و راسخ العقیده و حتی متعصب بود. وقتی فهمید که من دعاهای اسلامی را ترجمه می کنم، دلگیر شد که مگر در مسیحیت و در کتب مقدسه خودمان کمبودی داریم که تو به ادعیه اسلامی روی آوردی!؟ وقتی کتابم چاپ شد یک نسخه برای او فرستادم. یک ماه بعد او به من تلفن زد و گفت: صمیمانه از هدیه این کتاب متشکرم، زیرا هر روز به جای دعا آن را می خوانم. وی می افزاید: « امام زین العابدین علیه السلام برای بسیاری از مردم جهان غرب کارساز است.»
🌈 خودکامهای در قفس
🔹 ماجرا از این قرار است که یکی از تحلیلگران ارشد سازمان سیا به نام جاننیکسون که در میز عراق فعالیت داشت، پس از دستگیری صدام مأموريت مییابد که روزهای پیاپی در زندان با صدام دیدار و او را بازجویی کند و با گفتوگوهایی که شکل میگیرد دادههای خود و سازمان متبوعش را در باره شخصیت وی بسنجد و پیش از پایان عمر صدام به تخلیه اطلاعاتی او بپردازد.
پس از نوریگا مرد قدرتمند پاناما در سال ۱۹۸۹ و دریاسالار کارل دونیتز جانشین برگزیده هیتلر در روزهای آخر رایش سوم، مقامهای آمريکایی از زمان جنگ جهانی دوم بدین سو، هیچ رهبر سابق کشوری را بازداشت یا بازجویی نکرده بودند، از اين رو، تخلیه اطلاعاتی صدام نه تنها برای بازجویان وی، بلکه برای دولت آمريکا امری جذاب و تاریخی بود. جان نیکسون که در مرحله اول از سوی سیا عهدهدار این امر شده و پس از آن کار را به افبیآی سپرده، پس از سیزده سال کار در سیا از آن سازمان استعفا میدهد و نخستین کتابش را که شرح ماجرای وی با صدام است، مینگارد. اینک کتاب با عنوان «بازجویی از صدام» به ترجمه خوب هوشنگ جیرانی در دسترس ما است.
🔹نویسنده که پیش از اشغال عراق، اطلاعات بسیاری در باره صدام گردآوری کرده، کار خود را باشناسايی وی آغاز میکند و با اشاره به نشانههایی در بدن او از قبیل تتوهای قبیلهای و زخم های ناشی از برخورد مسلحانه در زمان اقدام به ترور عبدالکریم قاسم در سال ۱۹۵۹ بر دستگیری درست وی صحه میگذارد و بر این باور است که او هیچ بدلی نداشته است. کما اینکه خود صدام هم در قبال این افسانه، نخست با خنده میگوید: از کجا میدانید که الآن با یکی از آن بدلها حرف نمیزنید؟ شاید صدام در جایی قایم شده باشد!» و بعد از ته دل میخندد و اظهار میکند که: «فقط یک صدام حسین وجود دارد».
گفتوگوهای نیکسون با صدام موضوعات مختلفی را در بر میگیرد و واکنش صدام به پرسشهای بازجویان نیز متفاوت است، گاه چنان باحوصله پاسخ آنان را میدهد که بازجویان میپندارند او در حال وقتکشی است، گاه به زعم آن که هنوز بر مسند ریاست جمهوری است، جوش میآورد و از آنها میپرسد که اصلا شما خودتان را معرفی کنید و گاه خودش از آنان میخواهد که از وی در باره تاریخ و سیاست بپرسند تا به آنان چیزهای زیادی یاد بدهد.
🔹نیکسون وقتی از صدام میشنود که «من هرگز از کسی نخواستم مجسمهای از من بسازد .. و وقتی دیگران از من درخواست میکردند، من چکاره بودم که این دستور را لغو کنم»، فکّش آویزان میشود.
با صدام در باره محمدصادق صدر گفتوگو میکند و از وی در باره محمدباقر صدر میپرسد و پاسخهای بیربط او را میشنود. با او از فرارش از بغداد سخن میگوید و اینکه چه کسی به او پناه داده است. در باره معشوقههایش حرف میزند و در باره جنگ با ایران و جنگ کویت و کردها و حلبچه و... و حتی بحث را به وهابیت میکشاند.
به گفته نویسنده صدام عاشق حرف زدن بود، اما همین که سخن به ایرانیها میرسید پریشان میشد و همین که حرف بدبختیهای عراق به میان میآمد در لاک خودش فرو میرفت. یک جا میگوید: «دوست دارم بدانید که از این گفتوگو لذت بردم، ماهها بود که با کسی حرف نزده بودم.»
🔹از رهبران جوان عرب سخن میگوید و از نظرش در باره ناصر، از رمان «پیرمرد و دریا»ی همینگوی میگوید و از «جنایت و مکافات» داستایوفسکی. از بیاطلاعی آمریکاییها در باره اعراب و مسلمانان در شگفت میشود و به آنها توصیه میکند که: «اگر به شیعیان مجال بدهید شب و روز علیهتان توطئه میکنند. بنابراین هیچ وقت نباید چشم از آنها بردارید».
🔹نیکسون اظهار میدارد که سالها در سیا به من گفته شد که صدام شاگرد مکتب استالین و هیتلر بوده، ولی صدام از دوگل، مائو، و جرج واشنگتن ستایش کرد و حالا نهرو و تیتو را هم به آنها افزود، و با احتیاط در باره لنین، اظهار کرد که علاقهای به استالین ندارم. او متفکر نبود. برای من اگر آدمی متفکر نباشد، علاقهام را به او از دست میدهم.
بازجویان کارآزموده سیا، زیر پوست صدام میروند و در باره زمین و زمان او را به حرف میآورند، و گزارش بازجویی خود را در دفتر بیضی کاخ سفید به جرج بوش میدهند. شرح ماجرای نخستین حضور نویسنده در برابر بوش نیز در جای خود جالب و خواندنی است. به خصوص آنجا که نظر نیکسون را در باره نقش آفرینی مقتدی صدر در آینده عراق و از جانشین احتمالی آیت الله سیستانی میپرسد.
🔹 یکی از بخش های حساس کتاب، جایی است که نویسنده بهتفصیل، شباهتهای صدام و بوش را بر میشمارد.
🔸مطالعه این کتاب برای همه علاقه مندان به تحولات معاصر خاورمیانه و کسانی که به مسائل روانشناسی ارباب قدرت علاقه دارند، اثری سودمند تواند بود.
@post_book
vhdo.nl/2s9sVpC
پیامهای خیرهکنندهای از صدام حسین و آیتالله خویی برای شاه در پاییز ۱۳۵۷
از «خاطرات دکتر سیدحسین نصر»
ملاقات صدام با فرح پهلوی:
کیف اَخی الشاه؟ حال برادرم پادشاه چطور است؟ و گفت من این پیغام را برای برادر خودم شاه دارم. به او بگویید «تانک ها را بیاورند در خیابان و فقط آنجا نگه ندارند هر کسی شلوغ کرد لوله توپ را متوجه مردم کنند و در کنند». این جمله بعدی خیلی قابل توجه است:«بهتر این است که ۳۰۰ نفر الان بمیرند تا اینکه یک میلیون ایرانی و عراقی بعداً بمیرند».
آنها برنامهریزی کرده بودند از قبل که اگر مثلاً اوضاع بهم بخورد به ایران حمله کنند. بعد هم همان رقم یک میلیون که دولت ایران همیشه میگوید و خود سازمان ملل میگوید، جوان های بیچاره ایران و جوان های عراق که به زور آورده بودندشان کشته و زخمی شدند، همان رقم یک میلیون بود.
من ترجمه کردم برای شهبانو و بعد به هم نگاه نگاه کردیم یعنی این چه دارد میگوید.
دو روز بعد به تهران آمدیم. ... شاه پرسید سفر چطور بود. من هم گفتم ملاقات آیت الله خویی و زیارت و پذیرایی. و ضمن توضیح اینکه سفر چطور بود پیغام صدام را گفتم. ایشان یک نگاهی کرد و همین طورکه قدم می زد، گفت: «من یک سرهنگی نیستم که کودتا کرده باشم.من پادشاه ایرانم. من نمی توانم دستم را به خون آغشته کنم به طوری که صدام انتظار دارد و این کار را نخواهم کرد». البته سربازها آمده بودند حمله شده بود در میدان بهارستان، در عین الدوله و جلوی دانشگاه تهران و یک عده از جوان های بیچاره ایرانی زخمی و کشته شده بودند ولی چیزی که صدام می خواست این نبود او می خواست که وقتی تانکها به خیابان آمدند واقعاً توپ شلیک کنند. صدام می ترسید ایران بهم بخورد و مثلاً یک انقلاب شیعه بشود که بیایند عراق را بگیرند. ترس صدام این بود که یک انقلاب شیعه برخیزد ۶۰ درصد مردم عراق شیعه اند بیایند مملکت را بگیرند و تمام شود و برود پی کارش. صدام نمی خواست نظام سلطنتی ایران از بین برود نه این که خودش طرفدار سلطنت بود. صدام رئیس مملکتی بود که ۱۵ سال آیت الله خمینی آنجا بود.... در سال ۱۳۵۶ اگر شما به عنوان یک جوان ایرانی به خیابان می رفتید هیچ وقت اسم آیت الله را نشنیده بودید. در سال1341 که اولین بار آن نهضت شروع شد اسمشان در روزنامه بود یک مقدار اشتهار پیدا شد ولی سالها گذشته بود و مردم فراموش کرده بودند. در کوچه میپرسیدند آیت الله خمینی کیست؟...
چطور شد صدام اقدامی علیه آیت الله خمینی نکرد؟ میتوانست با یک تلفن همانطور که ایت الله صدر را از بین برد خدای ناکرده آیت الله خمینی را هم از بین ببرد.
مصاحبه کننده: دقیقا در همان دوران بخشی از شاگردان امام خمینی رادیویی را در عراق اداره میکردند که برنامههایش در ایران پخش میشد به اسم رادیو انقلاب به مسئولیت آقای دعایی. در واقع پخش دیدگاههای شیعه انقلابی بود و ضدیت با حکومت. پول این رادیو را تشکیلات امنیتی عراق می داد.
نصر: همین طور است. این خیلی مهم است. شاید صدام فکر می کرد که این نهصت موفق نخواهد شد ضمنا یک تیری است که می خورد به پهلوی ایران و ایران را ضعیف تر خواهد کرد. نمیدانم چون به نظر منطقی نمی آید و خیلی قابل توجه است. وقتی آیت الله خمینی می خواستند از عراق بروند صدام از شاه میپرسد که آیا بگذارم یا نه؟ شاه میگوید هرچه خودشان خواستند. شما ممانعت نکنید.
دکتر نصر در ادامه می گوید: آیت الله خویی آن وقت مرجع تقلید بزرگ شیعه بود. تقریباً تمام شیعه های پاکستان، هند و ممالک عربی از ایشان تقلید میکردند که تعدادشان از شیعه های ایران بیشتر یا اقلاً مساوی میشود. آیت الله خویی یک وزنه خیلی سنگین فقهی و دینی بود. در این جلسه (رفتن فرح به دیدار آیت الله خویی) همه چهار زانو پهلوی آیت الله خویی روی زمین نشسته بودیم. اتاق کوچک و محقری بود. بعد از سلام و علیک ایشان اول یک انگشتر به شهبانو داد و گفت این را بدهید برای حفاظت از پادشاه بعد هم گفت پیام من این است، دستش را زد به عمامه اش که روی سرش بود و گفت: «به شاه بگویید عمامه ما علما را بگیرید ببندید به لوله تفنگ های ارتش ایران».
نصر در پاسخ اینکه منظور ایشان چه بود می گوید: یعنی اتحاد پیدا بشود بین علما و حکومت ایران و نگذارید که همه نظام به هم بخورد و گرنه فاجعه بزرگی برای شیعه، برای عراق، برای ایران خواهد بود.
منبع: حکمت و سیاست(مجموعه تاریخ شفاهی و تصویری ایران معاصر)، خاطرات دکتر سیدحسین نصر، به کوشش حسین دهباشی، تهران، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، 1392
برای اینکه جا بشه بخشهایی رو حذف کردم. اینجا میتونید بخونید:
telegra.ph/saddam-khoei-05-24
از کانال عماالدین باقی: @emadbaghi
کامنتها:
twitter.com/emadeddinbaghi/status/999617483433799681
📡 @VahidOnline
🔹پدرم آیة الله سید محمد باقر سلطانی بروجردی تعریف کردند: ما یک درسی گذاشتیم در فلسفه و عرفان با آیةالله العظمی آقا سید محمدتقی خوانساری یک ساعت مانده به اذان صبح، به این جهت که این درس در حوزه مذموم بود.
🔸دو نفر بودیم که می رفتیم منزل آقای خوانساری در طبقه بالا و ایشان مثنوی مولانا را برای ما شرح می کردند.
🔹ظاهراً این مسئله موجب جلب توجه یکی دو نفر از افراد فضول شده بود. در یکی از همین شب ها که مشغول گفتگو بودیم و دیوان مولوی هم باز بود، یک شخصی یاالله یاالله گویان از پله ها آمد بالا و وارد اتاق شد.
🔸از صدای یاالله، یاالله او در راهرو و پله ها او را شناختیم. او آقای صاحب الدّاری، متولی مدرسه و کتابخانه فیضیه بود و از مخالفین علوم فلسفه در حوزه.
🔹آقای خوانساری با شنیدن صدای او کتاب را بستند و عبایشان را کشیدند روی کتاب و ما هم کتاب را بستیم. من احساس کردم اگر این شخص بگوید که خوب بحث را ادامه بدهید آقای خوانساری شاید در محذور قرار بگیرد، لذا بلافاصله گفتم اجازه بدهید در مورد تقریرات یک فرصت دیگری صحبت بکنیم و بلند شدیم.
🔹پس از آن تا مدتی آن جلسه درس تعطیل شد.
خاطرات دکتر صادق طباطبائی ج 1 ص 15.
🔹پدرم آیة الله سید محمد باقر سلطانی بروجردی تعریف کردند: ما یک درسی گذاشتیم در فلسفه و عرفان با آیةالله العظمی آقا سید محمدتقی خوانساری یک ساعت مانده به اذان صبح، به این جهت که این درس در حوزه مذموم بود.
🔸دو نفر بودیم که می رفتیم منزل آقای خوانساری در طبقه بالا و ایشان مثنوی مولانا را برای ما شرح می کردند.
🔹ظاهراً این مسئله موجب جلب توجه یکی دو نفر از افراد فضول شده بود. در یکی از همین شب ها که مشغول گفتگو بودیم و دیوان مولوی هم باز بود، یک شخصی یاالله یاالله گویان از پله ها آمد بالا و وارد اتاق شد.
🔸از صدای یاالله، یاالله او در راهرو و پله ها او را شناختیم. او آقای صاحب الدّاری، متولی مدرسه و کتابخانه فیضیه بود و از مخالفین علوم فلسفه در حوزه.
🔹آقای خوانساری با شنیدن صدای او کتاب را بستند و عبایشان را کشیدند روی کتاب و ما هم کتاب را بستیم. من احساس کردم اگر این شخص بگوید که خوب بحث را ادامه بدهید آقای خوانساری شاید در محذور قرار بگیرد، لذا بلافاصله گفتم اجازه بدهید در مورد تقریرات یک فرصت دیگری صحبت بکنیم و بلند شدیم.
🔹پس از آن تا مدتی آن جلسه درس تعطیل شد.
خاطرات دکتر صادق طباطبائی ج 1 ص 15.
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com