عماد بزرگوار شما برای ما چگونگی اثبات شق القمر را بر اساس هییت بطلمیوس می فرمایید؟
ای عزیز
می دانم در این روزگار بجای جواب صحیح ،طرف مقابل را متهم به نا آشنایی و... می کنند
اشکالی ندارد وقتی به استاد خدوم جناب استاد جعفریان به ناحق هجمه وارد می شود به این بنده حقیر اصلا اشکالی ندارد .
و صد البته که بنده نمی خواهم خود را هم تراز ایشان بدانم که ایشان بزرگ هستند .
سلام.
اصلاً این طور نیست. به معنای «رنگ» است و من نیز به همین علت از بین صدها مورد کاربرد فردوسی، این بیت را ذکر کردم.
آقای سیستانی همانطور که پیشتر عرض کردم آن را به معنای مقایسه مضمونی خبر با مسلمات و اهداف علیا که در کتاب و سنت قطعیه موجود است می دانند.(مبنای توافق روحی ایشان)که البته برخی آن را نمی پذیرند.اما به هر حال یک احتمال است.
خود مرحوم محقق حلی پس از این عبارت توضیحاتی آورده که شخصا نتوانستم درک کنم.
سلام آقای فراستی عزیز. ممنونم از توضیحتان. دقیقاً بحث همین است. رفث به معنای بحث و گفتگوی درشت است؛ اما نوعا در برخی کاربردها ارتباطی هم با روابط جنسی و گفتگوهای ضمن آن پیدا کرده است. من دقیقاً به همین دلیل است که دربارۀ معنای عبارت ارسالشده تردید کردم.
ابدا در روایت سخن از شوخی نیست. حتی دربارۀ این بحث شده است که اگر پیامبر در حال «غضب» سخنی بگویند چه حکمی دارد. از کجای آن میشود فهمید که منظور شوخی با یک نوجوان بوده است نمیدانم. به هر حال، من اینها مسئلهام نیست. مسئلهام آن است که اصلاً این سخن «لا اشب الله قرنک» یعنی چه.
خوب؛ این دقیقاً باز هم روشی است که من همیشه نقد میکردم: حرفی را که باید آخر زده شود داریم همین اول میزنیم. هنوز ما نه دقیق میدانیم «اشب» یعنی چه، نه نظری دربارۀ معنای «لا اشب» داریم؛ نه میدانیم «قرن» یعنی چه.
ضمنا، من بر اساس شناختی که دارم عرض میکنم کهام سلیم مادر انس هم آن زن سادهای که اگر به بچهاش بگویند «جگرت را بخورم» نفهمد یعنی چه نبوده، و برعکس تصور دوستان، این صحابیۀ بزرگوار زنی بسیار سیاستمدار بوده است. حکایات مختلفی دربارۀ عمق سیاستورزی او نقل شده است.
به نظر من دور از ذهن نیست که فردی مثل ام سلیم نفهمد آن عبارت را
ابن عباس که مشهور به ترجمان القران بود به نقل مشهوری که آمده معنای فاطر را نمی دانست
كنت لا أدري ما فاطر السماوات والأرض حتى أتاني أعرابيان يختصمان في بئر ، فقال أحدهما : أنا فطرتها ، أي أنا ابتدأتها
اینکه چرا ابنعباس آن تعبیر را نفهمید، کاملاً قابلدرک است؛ چون تعبیری بود که در بادیه رایج بود و ابنعباس با آن آشنا نبود. در اینباره زبانشناسان بحثهایی کردهاند. اکنون سؤالم این است که «لا اشب الله قرنک»: 1) معنایش چه بوده است؛ 2) چرا به قول شما ام سلیم نفهمیده است؟ 3) این تعبیر در چه مناطقی رایج بوده است؟
سلام. آقای فراستی عزیز، به نظر من این جوابها قانعکننده نیستند. من رفتهام و نقلهای مختلف روایت را دیدهام و بعدش دارم طرح سؤال میکنم. با ملاحظۀ تحریرهای مختلف روایت این واضح میشود که داستان دربارۀ کودکی یتیم است که امسلیم از شوهر قبلی خود داشته، و با خود به خانۀ ابوطلحۀ انصاری آورده است. به یک بچه معنا ندارد بگویند: پیر شدی؛ خدا جوانت نکند!
جسارت نباشد؛ به نظر من، دوستان گرامی آنقدر که تحت تأثیر نگرشهای کلامیشان به دنبال این اند که خدایناکرده یک وقت موضع لعن بنیامیه در گفتار پیامبر (ص) تضعیف نشود، اصلاً به دنبال این که یک پاسخ واضح به این سؤال بدهند که «لا اشاب الله قرنک» یعنی چه نیستند. یکی میگوید قرن یعنی سر، و پیامبر (ص) فرمودهاند خدا سرت را پیر نکند. گیریم چنین باشد؛ خوب اصلاً چرا باید آن کودک به گریه بیفتد و پیش مادرش برود و بعد مادرش اینقدر آشفته شود که پیش پیامبر (ص) بیاید؟
یکی میگوید سخن پیامبر (ص) شوخی بوده است. من میگویم اولا این چه شوخی است که یک عده را ــ که میدانیم برای پیامبر خیلی عزیز بودهاند ــ اینقدر آواره کرده و به اضطراب انداخته است. ثانیا، اصلاً گیریم شوخی باشد؛ دقیقاً این شوخی یعنی چه.
تا این لحظه متأسفانه جز فرضیۀ خودم پاسخ قابلبحثی نیافتم. فرضیۀ فعلی من: «لا اشاب الله قرنک» یعنی خدا قرن (استخوان فرج) تو را به چیزی (خون حیض) نیالاید (کنایه از این که نتوانی حیض شوی و درنتیجه نتوانی فرزند بیاوری). هیچ اطمینانی ندارم چنین برداشتی درست باشد و سخت محتاج پیگیری بحثم. اما متأسفانه بحثها خارج از چارچوب است.
دلائل من بر این مدعا:
1. شاب یشوب یعنی به چیزی آلوده و آمیخته شد. شائبه از همین ریشه است.
2. میتوان پذیرفت که شاب و شبّ دو بسط مختلف از ریشۀ ثنائی کهنتر «شب» باشند.
3. قرن هم چند معنا در فرهنگلغتهای متأخر دارد که هیچ تناسبی با این روایت ندارند؛ معناهایی مثل پیشانی، سده، شاخ.... از آن سو، قرن به معنای استخوان (شاخی) در فرج زن هم بوده است که اگر از حدی بزرگتر میشده، جزو عیوب فسخ نکاح به شمار میرفته است. «امراة قرناء» به معنای زنی است که این بیماری را دارد. میتوان احتمال دارد که در اینجا قرن کنایه از فرج باشد.
4. جمعبندی کلی: «لا اشاب الله قرنک» یعنی «خدا فرجت را نیالاید».
5. چهبسا بعدها این تعبیر که معنای اصلی آن فراموش شده، برای مردان هم به کار رفته باشد. من البته در روایات نبوی و متون مربوط به دو سدۀ نخست کاربرد چنین تعبیری را برای مردان ندیدم.
سلام و تحیات
عرض ادب و احترام
جناب دکتر, یک فرضیهای که میتواند متصور و به عنوان یک احتمال قابل طرح باشد, "عبارت کنایی" بودن «لا أشب/أشاب الله قرنک» است. همچون تعابیر «لا أبا لک», «ثکلتک امک/ الثواکل», «هبلتک امک/ الهبول/ الهوابل», «قاتلک الله» و ...
این حقیر سه سالی است روی این مقوله متمرکز بودهام و شواهد بسیاری از اندیشوران زبانی و ادبیات کهن عرب پیرامون تعابیر مذکور وجود دارد. تاکنون دو مقاله از سلسله این ابحاث به چاپ رسیده و مابقی در انتظار چاپ هستند.
چنانچه این فرض با تجمیع قراین و تراکم ظنون (همچون دیگر تعابیری که عرض شد) درمورد «لا أشب الله قرنک» بتواند استقرار یابد, از این رو لاجرم به مثابهی یک تعبیر کنایی باید با آن تعامل شود.
توضیح آنکه درصورت استقرار آن فرض, مفهوم «لا أشب الله قرنک» با حاصل جمع جبری تکتک مفردات آن حاصل نخواهد آمد؛ یعنی ترجمه
«لا»+ «أشب»+«الله»+«قرنک» معادل تعبیر اخیر نخواهد بود. بلکه میبایست بهدنبال معادلسازی کنایی از آن عبارت بود؛ معادلهایی بهسان توبیخ, غفلتزدایی و ...
(در مورد «لا أبا لک» حتی وجه معنایی "مدح" و "تعجب" نیز مورد اشاره ادیبان بوده است).
ارادتمند
با آرزوی توفیق
سلام و تشکر از پاسخگویی
اما ببخشید، به نظرم این فرضیهتان لا یخلو من اشکال است. در متن عبارتی که ارسال نمودید، عبارت "لا أشب الله قرنک" است که در آنجا "أشب" یک فعل مزید مضاعف است. اما فرضیه شما بر پایه "أشاب یُشِیب" استقرار مییابد. در حالی که "شاب یشوب" (بمعنی خلطَ) فعل ثلاثی مجرد است. مگر اینکه متن ارسالشده را تصحیفی از مورد دوم (اشابَ) بگیریم. در این صورت باز هم این اشکال باقی است که "أشاب یشیب" (باب افعال) چه معنا و اصلا چه کاربردی دارد؟ چون فعل "شاب یشیب" خودش متعدی است و چه دلیلی دارد که در باب اِفعال برود؟ چون خدای ناکرده نمیشه مثل لوکزنبرگ یک کلمه که در عربی وجود خارجی ندارد را بسازیم و متن را با آن تفسیر کنیم.
اگر تحلیل بنده اشتباه است بفرمایید چه اشکالاتی بر آن وارد است.
روایات عالم اظله و اشباح و طینت
نقد علمای متکلم قدیم نسبت به روایات عالم اظله و اشباح و طینت و عدم قبول آن طبعا برای مکتب معارفی خوش نمی آید. من هم که معتقدم این روایات از مآثر غلات شیعه است طبعا سخنم را تفکیکی ها خوش نمی دارند. من البته نظر دینی نمی دهم و در این مقام و مرتبه نیستم. تنها ناقل آرای متکلمان هستم و از نقطه نظر تاریخی این روایات را محصول قلم و ذهن غلات شیعه می دانم. کاملترین ورژن های این روایات را هم علمای امامیه نقل نکرده اند. برای ورژن کامل آن روایات باید به کتاب های طایفه نصیریه مراجعه فرمایید. اما اینکه چرا تفکیکی ها این سخنان را خوش ندارند بدین جهت است که تمام ساختمان فکری آنها در موضوعات توحید و مباحث مربوط به شناخت و عالم تکوین و تشریع بر اساس همین روایات ساخته شده. اگر این روایات را شما از این مکتب بگیرید دیگر سخنی برای گفتن تقریبا ندارد.
#مطالب بحث_اصولی ۲۹
📌📌
حقیقت شرعیه و متشرعه
⬇️⬇️
در قرآن و روایات با کلماتی مواجهیم مانند صلاه و صوم و...که این کلمات قبل از اسلام برای معنای خاصی وضع شده بودند.(صلاه برای دعا و صوم برای خودداری کردن)
🔵🔵
اما بعد از اسلام ، این کلمات به معنای جدیدی منتقل شدند مثلا صلاه به معنای نماز و صوم به معنای روزه.
❓❓
سوال:این نقل و انتقال الفاظ در چه زمان اتفاق افتاده است؟
جواب:دو نظریه وجود دارد:
۱.در زمان خود پیامبر و توسط ایشان(به وضع تعیینی)یا کثرت استعمال(به وضع تعیّنی) که در اینصورت حقیقت شرعیه اثبات می شود🔴🔴
۲.در زمان بعد از پیامبر و در زمان ائمه اطهار به خاطر کثرت استعمال نقل شده اند که در اینصورت حقیقت متشرعه اثبات می شود.
💥💥
ثمره ی بحث از منظر ایت الله سبحانی تبریزی:هیچ ثمره ای بر این بحث مترتب نیست چون هیچ شکی در معانی الفاظی که در قرآن و روایات هست، وجود ندارد و معمولا با قرائنی که وجود دارد، تشخیص مراد شارع ممکن
🔺🔺
@yortchi_bosjin_pdf
#دلالت
دلالت های لفظی،از جهتی به سه دسته تقسیم می شوند:
۱.دلالت تصوری
۲.دلالت تصدیقیه اولی
۳.دلالت تصدیقیه ثانیه
اما دلالت تصوری،عبارت است از:
تصور معنای موضوع له لفظ،یعنی وقتی لفظی برای معنایی وضع می شود،و سامع علم به این وضع پیدا کند از آنجا که علت تامه معنای موضوع له همان وضع است،لذا هرجا ما این لفظ را بشنویم ولو از غیر عاقل پی به معنای موضوع له می بریم.
۲.دلالت تصدیقیه اولی عبارت است از:
جایی که لفظ را یک متکلم عاقل ملتفت به کار ببرد و تنها قصد خطو ر معنا در ذهن را داشته باشد یعنی اگر می گوید الماء بارد این فهمیده می شود که قصد دارد این معنا را به ذهن ما برساند(اما ایا قصد حکایت و خبر را نیز واقعا دارد یا نه و مراد جدی او نیز همین است از این دلالت فهمیده نمی شود)
مثل کلام معصوم در جهت تقیه،زیرا کلام حقیقت است و خطور به ذهن هم می کند اما مراد جدی نیست.
۳.دلالت تصدیقیه ثانیه:
جایی که علاوه بر دو دلالت اول ،احراز شود متکلم جاد هم است و کلام مراد جدی اوست که اینجا کلام متکلم عین منویات او می باشد و حجت بر سامع.
اقتباس از دروس فی علم الاصول،الحلقة الثانیه،ص۴۹
محمدباقری
@yortchi_bosjin_pdf
🔺🔺🔺🔺🔺🔺
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
ادامه پرسش آیا دین مخالف فلسفه است؟
🔻
پس رد شدن برخی از مسائل فلسفی به معنای رد شدن کل علم فلسفه نیست و ما در روایات داریم که طوری حرف می زنند که هر چند اصطکاک با حرف فلاسفه ندارد و نمی خواهد فلسفه را رد کند ولی از آن برخی از مسائل فلسفی استفاده می شود آن جا هم ما قبول می کنیم که وحی مقدم است وآن مساله باید مورد توجه قرار بگیرد.
🔻
اما این که به طور کلی روایات، فلسفه را رد کرده باشد، ذاتاً امکان ندارد به دلیل این که در فلسفه اثبات خدا می شود و این یک مساله فلسفی است و خود وحی هم این مطلب را قبول دارد،یکی از مسائل دیگر این است که خدا واحد است و شریک ندارد و یا بحث افعال الهی و...وروایات این مسائل فلسفی را رد نمی کند و با آن مخالفتی ندارد،پس نمی توانیم بگوییم تمام مسائل فلسفی رد شده است، برخی از مسائل فلسفی است که اصلا روایات به آن نظر ندارد مانند مسائلی که در حوزه دین نیستند و این ها را فلسفه مطرح کرده و چه غلط و چه درست،روایات اصلا متعرض آن مسائل نمی شود پس نمی توانیم بگوییم که روایات، کل فلسفه را رد کرده است و فقط می توانیم بگوییم روایات برخی از مسائل فلسفی را یا رد کرده اند یا ما نمی توانیم بفهمیم که جمع بین مطالب عقلی و روایات چگونه است ولی کل فلسفه را امکان ندارد روایات رد کند چون مسائلی در فلسفه مطرح است که با شریعت سازگار است.
🔻
البته ممکن است به ما گفته شود که فلسفه نخوانید ولی این که بگوییم همه مطالب فلسفی مردود است غلط است .
🔻
علت نهی از خواندن فلسفه
ممکن است به ما بگویند به دو جهت فلسفه نخوانید یکی به جهت این که برخی از اذهان، کشش مسائل فلسفی را ندارند، به این گروه گفته می شود فلسفه نخوانید چون وقتی فلسفه بخوانند ازآن برداشت های نادرست می کنند و ذهن صاف ایشان مشوه می شود.
🔻
گروه دوم کسانی هستند که فلسفه را می خوانند ولی ازآن سوء استفاده می کنند،به این ها هم گفته می شود فلسفه نخوانید،این عده البته فلسفه را خوب می فهمند ولی از آن سوء استفاده می کنند.
#فلسفه
#حشمت پور
https://t.me/joinchat/AAAAAEOyBh9fy0yRLS521w
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
ادامه پرسش آیا دین مخالف فلسفه است؟
🔻
حال چه جور مسائل این طور است باید خیلی دقیق بشویم و نمی توانیم تا یک جایی مساله فلسفی را نفهمیدیم بگوییم مخالف با وحی است باید خوب دقیق بشویم، موافقت و مخالفت و قیاس و ... تا آخر سر معین کنیم که مخالف با وحی است ووقتی مخالفت آن با وحی احراز شد وحی بر عقل مقدم می شود و مساله فلسفی کنار گذاشته می شود.
هم چنان که برخی از مسائل طبیعیات قدیم با اثبات علم جدید کنار گذاشته می شود نه با فرضیه علم جدید ،زیرا با فرضیه نمی توانیم مساله طبیعی فلسفه قدیم را کنار بگذاریم باید ببینیم فرضیه اثبات می شود یا نه؟ اگر اثبات شد تمام می شود و آن وقت مساله طبیعی قدیم را کنار می گذاریم و حکم به بطلان آن می کنیم.
🔻
در مورد روایات هم همین طور است باید کاملا کنجکاوی کنیم ببینیم با این مساله فلسفی هیچ جور سازگار نیست زیرا ممکن است با برخی توجیهات سازگار باشد حالا یا فلسفه را توجیه کنیم یا اگر وحی قابل توجیه است توجیه می کنیم نه این که تاویل کنیم و با توجیه شاید بتوانیم مسالمت بر قرار کنیم و اگر نتوانستیم مسالمه کنیم وحی را کنار نمی گذاریم و فلسفه را کنار می گذاریم مگر این که در فلسفه یک مطلب کاملا بدیهی باشد و ما بدانیم همه عقلای عالم در همه ادیان و ملل، به این مساله فلسفی توجه دارند و آن وقت یک روایت مخالفی هم وجود دارد در این جا چه کار باید کرد؟
🔻
در این جا ممکن است وحی ظهورش نیاز به توجیه داشته باشد و ما آن را توجیه کنیم،مثلاً فلسفه می گوید: خدا جسم نیست اما وحی می گوید:« الرحمن علی العرش استوی»[1] خدا بر تخت قرار گرفته است، اگر عرش به معنای مقام علم بگیریم باز اشکالی ندارد و خداوند در مقام علم، استیلاء و برتری دارد، اما اگر عرش را جسمانی بگیریم که متبادر به تفاهم ظاهری هم همین است این نیاز به توجیه دارد و اگر نتوانیم توجیه کنیم آن طرف فلسفی، مساله بیّن است و در این جا ساکت می شویم و حرفی نمی زنیم چون آن طرف بیّن است و نمی توان انکارش کرد و این طرف را هم نمی توانیم توجیه کنیم و نمی دانیم که با آن یکی نمی سازد در این جا متوقف می شویم ولی آیا چنین چیزی داریم؟ به نظر می رسد چنین موردی نداریم،آن جایی که وحی با حکم بیّن عقلی مخالف باشد اصلا نداریم ، این جور جاهایی که داریم« الرحمن علی العرش استوی» به راحتی قابل توجیه است زیرا «استوی» در لغت به معنای استیلاء است و «استوا» به معنای نشستن نیست،آن جا این جور معنا می کنیم که خداوند بر عرش استیلاء و تسلط دارد و این خلاف ظاهر هم نیست و توجیه هم نکرده ایم و فقط یک لفظی که مشترک بین معنای «نشستن و قرار گرفتن» و «استیلا» بوده است ،یک طرف از معنای مشترک را تعیین کرده ایم و به این توجیه گفته نمی شود و خلاف واقع نیست،اگر مخالفتی باشد این سنخ مخالفت است،مخالفتی که ما در آن متحیر بمانیم نداریم پس نمی توانیم بگوییم فلسفه از ناحیه ائمه مورد نهی قرار گرفته است .
🔻
البته منظور کل علم است و گرنه اشکالی ندارد که برخی از مسائل مورد رد قرار گرفته باشد و شاید هم واقع شده باشد.
🔻
البته دفاع از فلسفه به معنای این نیست که ما چشم بسته از فلسفه دفاع کنیم،همه ما از نعمت عقل برخورداریم و خداوند به ما اجازه فکر کردن داده است، به هر مساله ای که برخورد می کنیم حالا چه روایتی در این مساله داشته باشیم و چه نداشته باشیم،خداوند به ما عقل داده و عقلمان را به کار می بریم،همان طور که نویسنده کتاب ،عقل داشته است و با عقلش این جا را حل کرده است، ما هم عقل داریم و حل می کنیم اما نه این که ما از راه برسیم و مطلبی را که سال ها در مورد آن فکر شده است باطل کنیم و باید در مورد حرف های دیگران تامل کنیم و اگر گفته اش واقعا باطل بود،باطل کنیم و اگر قابل اصلاح است اصلاحش کنیم،این طور نیست که تا به ذهنمان یک حرفی مانوس نیامد بلافاصله ردش کنیم، این جایز نیست و باید دقت شود و آن جا که روایت است این روایت را باید اخذ کرد و آن جا که روایتی نداریم به عقلمان مراجعه می کنیم
🔻
،علی ایّ حال نگفتیم که چشم بسته فلسفه را بپذیریم نه در فلسفه و نه در هیچ علمی نباید چشم بسته آن را بپذیریم زیرا عقلی که خدا به مولف داده به ما هم داده و ما باید در باره ان فکر کنیم منتهی آن ها که زیاد زحمت کشیده اند و استاد های آن علم بوده اند باید به دید مهم تری به آن ها نظر شود و زود هم جرأت بر رد کردن پیدا نکنیم و بگوییم شاید این جا خوب متوجه نشده باشیم و بهتر است که بیشتر فکر کنیم و با دیگران مشورت کنیم ووقتی کاملا برای ما ثابت شد که این حرف قابل توجیه نیست آن را باطل کنیم.
منابع:
[1] سوره طه، آیه5.
#فلسفه
#حشمت_پور
https://t.me/joinchat/AAAAAEOyBh9fy0yRLS521w
ادامه پاسخ به سوال شماره 15
پاسخ دوم
به صورت کلی پاسخی را عرض می کنیم که اختصاص به این مورد ندارد و در همه موارد کاربرد دارد و آن این است که اگر ما بخواهیم بفهمیم که آیا ساختمان ادراکی انسان در این امر دخیل هستند یا نه؟ خوب است که ما انسان را حذف کنیم و فرض کنیم که انسان نباشد ببینیم باز آن حکم حاصل می شود یا نه؟
الان شما ملاحظه کنید و فرض کنید که خداوند انسان را نیافریده بود آیا این سنگی که در روی زمین بود می توانست در عین حال که در روی زمین است بر روی زمین نباشد،فرض کنید انسانی هم نبود که عدم امکان را ادراک کند نه این که ذهن انسان،عدم امکان را می سازد اگر ساخته ذهن بود بعد از حذف انسان از عالم خلقت،شما نمی توانستید آن را موجود بدانید برای این که اگر انسان را حذف کنیم و قطع نظر از وجودش کنیم باز هم می بینیم قانون حاکم است و می بینیم که این قانون ساخته ذهن انسان نیست و این طور نیست که فاعل که شناسه این قانون است در این قانون تاثیر گذاشته باشد، این فاعلی که آشنا با این قانون شده است این قانون را از خارج گرفته است نه این که ذهنش آن را ساخته باشد، دلیلش هم این است که بعد از این که فاعل را نادیده می گیریم باز این قانون برقرار و حاکم است ( این جواب بخش اول سوال شما)
بعد به صورت کلی پرسیده اید که بدیهی ها آیا می تواند حاصل ذهن ما باشد به طوری که اگر خداوند، ذهن ما را طور دیگری می آفرید شاید این اموری که الان آن را بدیهی می دانیم بدیهی نمی دانستیم و شاید ذهن من این ها را بدیهی می داند و اگر جور دیگری آفریده می شد بدیهی نبودند بنا بر این اگر به واقع مراجعه کنیم نباید آن را بدیهی بدانیم ووقتی به ذهنمان مراجعه می کنیم آن را بدیهی می دانیم.
پس واقعیت را ممکن است جور دیگر داشته باشیم و ذهن ما جور دیگری برداشت کند.
این سوال،کلی است و اختصاصی به مورد خاص که تناقض است ندارد.
در پاسخ به این پرسش می گوییم: اگر می خواهید بفهمید که این قانون،قانونی بدیهی است یا این که بداهتش ،ساخته ذهن ما هست باز انسان را نادیده بگیرید و ببینید که این قانون حاکم هست یا نه؟
گاهی ممکن است انسان را نادیده بگیرید و نتوانید بفهمید که این قانون حاکم است یا نه؟
در تناقض راحت می فهمیم که قانون حاکم است در برخی از قوانین اگر انسان را نادیده بگیریم نمی دانیم حکم چیست؟ نمی دانیم که بدیهی است یا بدیهی نیست این جا این قاعده ای که عرض کردم که انسان را نادیده بگیرید نمی تواند نتیجه بدهد در این جا چه کار باید بکنیم؟
پاسخ این است که بدیهی معنایش آن است که اگر ذهن را بردارید اصلا بحثی از واضح بودن و مبهم بودن نمی آید و مطلب این طور مطرح می شود که آیا مطلب این چنین است(این یک سوال است).
یک سوال این است که پیش من این چنین است و روشن است یا باید کسب کنم تا روشن بشود.؟
دو تا مطلب است یکی این که واقعا به واقع نظر کنیم و کاری به ذهن نداشته باشیم که این قضیه را کسب می کنیم یا بدیهی است ووقتی بحث بداهت پیش می آید ذهن من مطرح می شود که من می توانم آن را کسب کنم و پیداست که در قضایای بدیهی به لحاظ ذهن من بدیهی است وواقعیت خارجی چیز دیگری است و ممکن است واقعیت خارجی هم همین باشد و ممکن است که در خارج هم نتوانید چیزی را ببینید و در باره آن نظر بدهید.
علی ای حال وقتی بحث بداهت مطرح می شود غیر از بحث تناقض است ، در بحث تناقض واقعاً صرف نظر از ذهن،واقعیت دارد چه من بخواهم چه نخواهم ووقتی که بخواهم و با کسب بفهمم و چه بدون کسب،در هر صورت این یک قانون خارجی و واقعی است و به ذهن من ارتباطی ندارد اما اگر یک مساله ای بداهتش مطرح بود مربوط به ذهن است.
البته این دوازده قول ارتباطی به بحث ما ندارد.. زیرا بحث بر سر اصل مشکل بخاری وامثالهم با روایات امام است که به دلیل آن روایات امام علیه السلام را نقل نمی کنند و آن ظاهرا دلیل ارسال است و ارسال از اسباب ضعف حدیث نزد بخاری و امثالهم است.. در ضمن قبول خبر مرسل از شواذ اقوال است...
مثل این است که قم فانذر را هم قم نذر بده ترجمه کنیم!بسیار استدلالات آبکی هست و اصلا نیاز به جواب ندارد
بخشی که دور آن خط قرمز کشیدم اصلا چیزی را به ذهن بنده نمی آورد و به نظر كليدى است
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com