حقیقت آن است که ملکیصدق فقط نام کاهن سالیم در زمان ابراهیم بوده و هیچ ربط واقعی به مسیح موعود ندارد.
احسنتم، با شما همداستانم. اما:...
یک امّای بزرگ در اینجا هست: شرط من برای پذیرش فرمایش شما، این است که در هیچ یک از مراحل استدلال، نه در بنیاد و ریشه و نه در دلایل و فروع، هیچ سخنی از مکاشفه به میان نیاید. مخاطب بنده حق ندارد بنیاد استدلال خود یعنی قداست پیغمبر و ائمه و ارتباط آنها با خدا و غیب و فرشتگان و غیره را به مسائلی همچون وحی و مکاشفه و غیره ربط دهد. حتی یک کلمه.
کسی که میخواهد با بنده مباحثه کند، اگر بنایش این است که مکاشفه ارزشی ندارد از مکاشفه پیغمبر و ائمه (به صورت وحی یا الهام یا هرچیز دیگر) هم نباید سخن بگوید و اگر معتقد است حضرت محمد(ص) پیغمبر بوده یا ائمه دوازده گانه شیعه مرتبط با خدا و عالم غیب بوده اند برای عقیده خود باید صرفاً دلایل عقلی و بدون هیچ گونه اشاره به مقولاتی همچون وحی و الهام و مکاشفه و غیره باشد.
فراموش نکنیم خود آن متن مقدسی که محل ارجاع و استناد ماست، یعنی قرآن نیز از نوع مکاشفه است. پسندیده نیست که ما موقع بحث، صرفاً برای به کرسی نشاندن تصورات اشتباه خود، درحالی اعتبار مکاشفه را زیر سوال ببریم که خود آن متنی که بیشترین اعتبار را برایش قائلیم، مکاشفه باشد.
سلام به شما
برخلاف نظر شما، موضوع مقاله دقیقاً به مخفیکاری اهل کتاب در ترجمه عبارات کتاب مقدس اشاره دارد. وقتی مقاله نمیتواند نشان دهد که عبارات متن فعلی تورات دقیقاً با آنچه خود بدان عقیده دارد مطابق است، ناچار باید توجیهی برای این عدم تطبیق ارائه دهد و آن، همان دست بردن احبار یهود و مترجمین تورات در اصل متن یا ترجمه عبارات است. در همین جا، نویسنده مقاله هرجا که نمیتواند به مقصود خود دست یابد و نامهای توراتی را بر نامهای اسلامی تطبیق دهد، بلافاصله میگوید که اینجا احبار یهود در متن تورات دست برده اند و فلان نامها را به جای نامهای اصلی گنجانده اند (مثلاً گاه کنید به صفحه 50). با این موارد واضح، عجب است که کسی این رویکرد «تحریف نگرانه» را نادیده بگیرد. این حقیقت که مسلمانان همیشه نگاه بدبینانه ای به اهل کتاب داشته و آنان را متهم به تحریف در متون خود میکرده اند، مشهورتر از آن است که بنده و شما خود را نسبت به آن به تغافل بزنیم و وانمود کنیم نویسندگان مسلمان آثار خود درباره اهل کتاب و متون دینی آنان را با چنین نگاهی نمینویسند.
این جمله که گفتم «هیچ نکته پنهانی وجود ندارد» مربوط به عبارات مورد بحث در مقاله آقای تقوی بود. نظر من این است که در این عبارات واقعاً هیچ نکته پنهانی وجود ندارد. بله اگر بخواهیم برای هر کلمه و عبارتی در هر متن مقدس (از جمله قرآن) انواع و اقسام معانی محتمل و غیرمحتمل و قریب یا بعید به ذهن را مطرح کنیم، آن وقت همه کلمات و عبارات کتابهای مقدس حتی صریحترین آنها دارای نکات پنهان خواهند بود؛ و خلاصه هیچ جمله و عبارتی از این انتساب که دارای نکات پنهان و مخفی است بیرون نخواهد ماند. همیشه هم هر کسی سعی میکند این «نکات پنهان» را مبتنی بر عقاید و باورهای خود تفسیر کند. حقیقت آن است که بسیاری از عبارات کتابهای مقدس را فقط به این دلیل دارای نکته پنهان میدانیم که ذهن ما میکوشد بین آنها و باورهایمان رابطه ای را برقرار کند که دیگران و پیروان خود آن کتابها برقرار نکرده اند. بسیاری از این روابط را ذهن ماست که میسازد نه آنکه واقعاً وجود داشته باشد. اینکه کتب مقدس مطالبی را مبهم بیان کرده اند سخن صحیحی است، اما قرار نیست که ما با شبهه افکنی و طرح احتمالات دور از ذهن و ساخته و پرداخته ذهن خودمان عبارات صریح را هم مبهم و دارای نکات پنهان تلقی کنیم. در این صورت، سنگ روی سنگ بند نخواهد شد و حتی یک کلمه از متون مقدس قابل فهم نخواهد بود (چون هرکس بر اساس گمان خود میکوشد آن را دارای نکته ای پنهان بداند) و با مبهم و لایفهم شدن متون مقدس، هرگونه حجیت آنها هم از بین خواهد رفت و ناچار از کنار گذاشتن آنها برای همیشه خواهیم بود.
اما درباره «دو سند بسیار قدیمی» که فرمودید درباره واژه ادبئیل ارئه شده، عرض میکنم که همه کسانی که با متون مقدس یهود و مسیحیت آشنایی دارند میدانند که در واقع چنین نیست. ما اصلاً نسخه ای به نام نسخه سبعینیه نداریم، بلکه «روایت» سبعینیه داریم و این روایتی است که اگرچه قدمت آن به قرن سوم پیش از میلاد میرسد اما نسخه های آن بسیار متاخر هستند و بین آنها تفاوتهای نگارشی در الفاظ وجود دارد (مثلاً در نسخه ترجمه انگلیسی برنتون چاپ 1851 در لندن، و در ترجمه انگلیسی جدید بنجامین رایت چاپ 2007 دانشگاه آکسفورد، واژه مذکور به صورت نبدئیل ضبط شده و نه ابدئیل)، ضمن آنکه چون این روایت یک ترجمه یونانی است و نه اصل عبری، از نظر یهودیان معتبر شمرده نمیشود. نسخه وولگات هم که به زبان لاتین است مال قرن چهارم میلادی است و نه از روی متن اصلی عبری بلکه از روی همان روایت یونانی انجام گرفته است؛ که بالطبع باز هم برای یهودیان معتبر نیست (مترجم آن، ژروم قدیس مسیحی بوده است). به طور کلی یهودیان فقط متن رسمی خود به زبان اصلی عبری را قبول دارند و به بقیه نسخه ها و روایات اعتنایی ندارند. اگر جناب تقوی که در مقاله اش از انواع نسخه ها و روایات استفاده کرده میتوانست به جای این دو نسخه و روایت کم اعتبار حتی یک نسخه اصیل و کهن عبری ارائه دهد کارش قابل توجه میبود اما متاسفانه ایشان نتوانسته حتی یک نسخه عبری را پیدا کند که نام مذکور را طبق نظر ایشان ثبت کرده باشد.
فرمودید: «اگر اسناد را هم قبول ندارید باز ادبیاتتان موجه نیست». آقای تقوی بدون سند محکم نوشته است که نام ادبئیل در اصل ابدئیل بوده، و جایی دیگر حَدار را همان حیدر عربی دانسته و سپس این تغییرات عمدی در تلفظ نامها را برای اثبات مقاصدش مورد اتکا قرار داده است.این کار اگر اسمش تحریف کلمات نباشد پس چیست؟ اگر کسی همین طرز برخورد را نسبت به واژه ای در قرآن داشته باشد و بدون ارائه سندی مقبول مسلمین، نه بر اساس متن اصلی عربی بلکه بر اساس ترجمه های قرآن، جای حروف بعضی کلمات را تغییر دهد و مدعی شود فلان کلمه در اصل به این صورت بوده و همان را مبنای قضاوت قرار دهد شما نام آن را چه میگذارید؟!
تمدن کولر آبی
امروز باز گرفتار کولر آبی بودم، کاری هم از پیش نبردم. دقت کردم، این یکی شکل و شمایلش عوض شده بود اما چون مجبور شدم بازش کنم، دیدم هیچ تغییری، بله هیچ تغییری نکرده است. جالب است که دیروز اعلام شد که بحث آب در کشور، بحث امنیتی شده است. آن وقت، در همین حال، این کولر آبی در کشور، بخش بزرگی از آب را تلف می کند. مطلب زیر را ششم تیرماه نود و سه نوشتم:
از هفتاد سال قبل که کولر آبی در ایران رواج یافته، تا به امروز، ظاهر و باطنش هیچ گونه تغییری نکرده است. این دستگاه آب پاش یا به عبارتی آب حروم کن، همچنان با همان سیستم قدیمی کار می کند. طی این سالها نه در مصرف آب آن صرفه جویی شده و نه در برق و نه حتی شکل و شمایل آن و نه صدایش.
به نظر شما نام این جمود در یک صنعت ساده را چه می توان گذاشت؟ این که ما یک کولر آبی را هفتاد سال نگاه داشته ایم، بدون آن که شرکت یا شرکت های سازنده سر سوزنی تغییر در آن بدهند، این چه معنایی دارد؟ ناتوانیم، نمی خواهیم، فکر نمی کنیم. قانعیم ... چی؟
حال به کولر های گازی جدید کره ای نگاه کنید که در طول کمترین زمان، چندین نسل عوض کرده و فقط طی این پنج سال گذشته، چندین تغییر مهم به لحاظ کیفیت، مصرف برق، ایجاد سرمایش یا گرمایش، اندازه و... در آن ایجاد شده است. این تمدن با آن تمدن چه فرقی دارد؟
این در حالی است که ما معتقد هستیم علوم اولین و آخرین را در اختیار داریم، و در این زمینه، اظهاراتی از ما سر می زند که مرغ هوا هم از آن خنده اش می گیرد. گویی تمام عالم نیازمند معلومات ما هستند. فقط این سخن مهم ترین سخنران ما را در طول 35 سال گذشته نگاه کنید: .... رئیس ستاد ... با بیان این که یکی از مهم ترین دغدغه هایی که در عرصه تبلیغ وجود دارد کم توجهی به عرصه تفسیر است افزود: باید برای همه وزرات خانه ها یک کتاب تفسیر نوشته شود. به عنوان مثال بنده برای مسأله راه و ساختمان 500 آیه تفسیری گردآوری کردم که به حالات مختلف ساختمان و ویژگی های یک ساختمان از نظر اسلام می پردازد که تاکنون کمتر به آن توجه شده است (خبرآنلاین)
اگر در قرآن پانصد آیه در باره راه و ساختمان باشد، طبعا با این همه تخصص های متنوع، باید چند آیه در باره هر یک از مسائل تخصصی و علمی موجود در عالم در قرآن آمده باشد؟
سالها با دادن این امید به مردم که همه علوم از متون دینی استخراج می شود، هم به حیثیت دین لطمه زدیم و هم در عمل با تعطیل کردن عقل مردم کاری از پیش نبردیم. اگر هم در جایی اقدامی در جهت پیشرفت صورت گرفته، جایی بوده که مسیر علمی زندگی بشر که همان عقل خدادادی است، توانش را به کار انداخته و کاری انجام داده است.
حالا با این تمدن کولر آبی چه کنیم؟
@jafarian1964
دو نکته در باره جایزه سال
نکته اول این که کتاب سال، روال سنتی خودش را دنبال می کند و هیچ تحول جدی در طول این چند دهه نداشته است. مبنای این تفکر از نظر علمی ـ سنجشی، این است که کتاب پدیده مهمی در ترویج علم است، یعنی کتاب در مقایسه با سایر موارد بویژه مقاله و یا ایده پردازی به شکل های دیگر، ترجیح داشته و همین سنت باقی مانده است.
باید گفت، زمانی همین طور بود و حالا هم در یک عرصه های خاصی که باید تعریف کرد و دایما هم تغییر می کند، ممکن است همین طور باشد، یعنی کتاب مهم تر باشد، اما اصولا این تفکر تغییر کرده است. برای کاری که در سطح ملی برای حمایت از اندیشه های جدی و نو صورت می گیرد، قالب کتاب سال دیگر نمی تواند خود را نشان دهد، یا اگر بتواند بسیار اندک است.
انتخاب کتاب و کنار گذاشتن مقاله، اجحاف در حق عالم و علم و دانشمندی است که گاه دو سال را صرف نوشتن یک مقاله می کند. البته یک وقت مثلا برای کتابهای درسی و دانشگاهی کار می شود، یا در حد کتابهای کودک و رمان، ایرادی ندارد. اما ایده پردازی علمی در دانش های مختلف، امری است که دیگر در قالب کتاب یا صورت نمی گیرد یا اگر بگیرد به صورت بسیار محدود است.
کمترین کار این است که ما در کنار کتاب، مقاله را هم بیفزاییم. چندین سال قبل بنده این را در شورای کتاب سال گفتم، و متاسفانه مورد قبول قرار نگرفت، چون همه کسانی که حاضر بودند، گویی کتاب را بر مقاله ترجیح می دادند. البته در کشور ما، جایزه ای هم برای مقالات مثلا مقالات نقد وجود دارد، یا مثلا در جشنواره های دانشگاهی، گاهی به مقالات توجه می شود، اما بحث ما در کتاب سال، یک بحث ملی است.
به هر روی، هیچ تردیدی نیست که مقاله، در ایده پردازی علمی و نوآوری، مهم تر از کتاب است.
گاهی کتاب، گمراه کننده هم هست. حتی در بهترین حالت، بخشی از یک کتاب است که اهمیت دارد. اگر هدف ما در کتاب سال، حمایت از ایده های نو هست، باید از مقالاتی که برای آنها زحمت کشیده شده، گاه بیش از کتاب، یا تأثیرش بسیار گسترده است، حمایت کنیم و الان برنامه ای برای این کار نیست و می بینید که کتابهایی که انتخاب می شود، چه وضعی دارد. من راضی به این روش نیستم و دست کم آن را کافی نمی دانم.
نکته دوم این است که ارزیابی و روش آن در کتاب سال، درست نیست. بنده بعد از شش سال یک بار دیگر امسال در ارزیابی ها به عنوان هیئت علمی حضور داشتم. روش این است که یک کتاب را دو نفر یا سه نفر متخصص نگاه می کنند. این روش کاملا سنتی است. این مسیر یعنی مسیر ارزیابی در دنیا به مقدار زیادی عوض شده است.
در حال حاضر، ارزیابی یک کتاب یا مقاله، به مقدار ارجاعی است که به آن داده می شود. الان بحث Citation یا شاخص استنادی است. هر مقدار که به یک منبع و مقاله بیشتر ارجاع داده شود، میزان شاخص استنادی بیشتر است. اعتبار یک مقاله به حجم ارجاعی است که در منابع مرتبط به آن داده می شود. این طور نیست که دو یا سه متخصص ببینند و نظر دهند.
البته نگاه متخصصان مهم است و هنوز هم در انتخاب اولیه یک مقاله یا کتاب توسط یک مجله یا ناشر، متخصص می بیند، اما این امر مربوط به پیش از چاپ است. وقتی یک مقاله یا کتاب چاپ شد، راه ارزیابی آن، مقدار نفوذی است که این کتاب میان متخصصان آن رشته دارد.
بنابر این سخن به معنای این نیست که ارزیابی دو یا چند متخصص بی فایده است، بحث سر این است که آنچه نزدیک به عدالت است، و می تواند نورآوری علمی یک اثر را تأیید کند، به همان ارجاع و شاخص استنادی بر می گردد. این کاری است که باید راهی برای آن یافت و البته متاسفانه این سبک کار در کشور ما جا نیفتاده و مقداری هم که است، سیستم های ارزیابی بین المللی به ما تحمیل کرده که تحمیل خوبی هم هست.
ما باید به سمت روش های ارزیابی جدید برای سنجش آراء علمی، مقالات و کتابها برویم و از اظهار نظرهای متخصصانه و چند نفره پرهیز کنیم. می دانم کار سختی است اما باید راهش را یافت.
@litera9
مارکوی رومی نام رمانی است که توسط میکا والتاری، نویسندهٔ اهل فنلاند نوشته شدهاست. میکا تویمی والتاری نگارنده ی مشهور فنلاندی در نوزده سپتامبر سال هزار و نهصد و هشت در شهر هلسینکی در یک خانواده ی متوسط به دنیا آمده است. در این داستان زیبای تاریخی تعلیمات مسیح با زبان بسیار ساده از دید و نگاه یک مسیحی گفته شده می باشد .مارکو جوان رومی بوده که برای درس خواندن و تحصیلات در زمینه ی فلسفه راهی اسکندریه گشته و در آن جا بعد از برخورد با عالمان یهود متوجه می شود که ناجی دنیا در اورشلیم ظاهر خواهد شد .او به دنبال این اعتقاد است که با سختی های بسیار زیاد راهی آن دیار گردد. او همزمان با مصلوب شدن عیسی ناصری به دروازه اورشلیم رسیده است. مسیح موعود پادشاه یهود می باشد و مارکو بعد از آن برای دست پیدا کردن به تعالیم مسیح به سراغ دوستان و یاران او می رود .در ادامه داستان توضیحات مسیری که مارکو سپری می کند آمده است.
توضیحی در باره یک اقدام افراطی و زشت
اقدام شرم آور یک روحانی مروج طب سنتی به اسم طب دینی، با آتش زدن یک کتاب علمی با نام طب هاریسون ـ بر اساس فیلمی که انتشار یافته ـ کار زشتی است که هیچ دانش دوستی، در هیچ سطحی، آن را نمی پذیرد. متاسفانه این شخص، سالهاست با استفاده از باورهای عامیانه در میان مردم، تلاش در ترویج بافته های خود به اسم طب دینی دارد و برای تقدیس آنها، از روایاتی که بارها محدثان آنها را نقد کرده اند، استفاده می کند. این رفتار وی، در حوزه قم، مورد تأیید هیچ کس، جز شماری از هواداران ساده لوح او که مانند آنها همه جای دنیا هستند، نیست. روشن است که طب سنتی، به عنوان یک شاخه علمی، در مراکز دانشگاهی می تواند مطرح و توصیه های آن پس از بررسی های علمی، و تأیید مراکز رسمی، مورد استفاده قرار گیرد، اما نامبرده نه از نظر تحصیلات علمی و نه حوزوی، در مقامی نیست که بخواهد چنین ادعایی را بکند. طبعا در قم یا مشهد، هیچ نوع شاخه درسی وجود ندارد که او به استناد تحصیل در آن، چنین ادعایی را داشته باشد.
و اما اقدام به کتابسوزی، این عمل مشمئز کننده، باید گفت، این اقدام،همیشه کار افراد جاهل و افراطی بوده است، کسانی که هیچ گاه، در هیچ مدلی، چه از نوع کسروی با آتش زدن آثار ادبی، و این شخص، با آتش زدن یک کتاب علمی، در پیشگاه ملت فرهیخته ایران، جایی نداشته و ندارند.
خوشحالیم که این شخص، پس از یک دوره تلاش در قم، از این مرکز دینی طرد شده و به دلیل اقدامات ناصوابش، در محاکم مربوط، محکوم هم شده است. مسلما، وظیفه حاکمیت، دفاع از حریم علم و دانش و مبارزه با جاهلانی است که با اقدمات ناصواب خود، زمینه آسیب زدن به دین و سلامت مردم را دنبال می کنند.
در باره دادن لقب آیت الله به ایشان، باید عرض کنم، در قم، مع الاسف زمینه ای وجود دارد که کسانی از سوی خود یا نزدیکانشان، لقب آیت الله را به خود اختصاص دهند. مسلم است که دادن چنین لقبی، هیچ رسمیتی نداشته و نشان دهنده هیچ مقام و منصب علمی و غیر علمی نیست.
باید عرض کنم، یکی از افتخارات ایران در چند دهه اخیر، در مراکز علمی و پزشکی، توسعه پزشکی مدرن است، امری که سبب شده ست تا ایران در منطقه خاورمیانه، یک قطب مهم پزشکی باشد. این راهی است که دولت های پس از انقلاب، بشدت از آن حمایت کرده و ایران اسلامی از این زاویه، کشوری سرافزار است. بنابر این، نباید این قبیل رفتارهای زشت و شرم آور را در مقابل آن همه تلاش و گسترش علم پزشکی نوین قرار داد، هرچند، نهادهای مربوطه، در تمام سطوح، می باید با اقدامات دقیق نظارتی خود، شائبه اعتنای به این قبیل رفتارهای نادرست را از میان ببرند، کاری که جز با توسعه مراکز علمی و ترویج دانش میان مردم، امکان نخواهد داشت.
ادامه از پست بالا 👆👆
و اما اکنون، در روزگار ما هیچ مفسری از این آیات چنین برداشت هایی را نخواهد کرد ـ مگر بن باز شیخ الاسلام قدیم سعودی که هنوز به مسطح بودن زمین باور داشت و به آیات قرآن تمسک می کرد ـ از آن روست که ما امروز و با شواهد علمی اثبات شده، مطمئن هستیم زمین و افلاک، یعنی همین سیارات اطراف ما و بقیه، همه کروی هستند. این که چرا هیچ مفسری اینها را قبول ندارد، دلیلش اثبات کروی بودن با هزار راه و حتی با چشم سر از بالاست، مطلبی که قرنهاست برای بشر دانشمند روشن است. و اما اگر این دلایل امروزین نبود، ما همچنان گرفتار این نوع برداشت های طبیعت شناسانه از قرآن (طبیعیات اسلامی) در کتب تفسیری بودیم. این در حالی است که اکنون می دانیم، آیات مزبور، کاری به مسطح و کروی بودن ندارد، و اشاره اش به یک امر دینی در رویکرد ما به زمین و آسمان است نه طبیعت شناسی و یا علوم اسلامی در حوزه طبیعیات. در آیه جعل لکم الارض بساطا، می خواهد بگوید، این نعمتی است که خدا به شما داده است. لذا خود سید مرتضی در امالی (2/163) ، می گوید، همین اندازه که برخی نقاط آن هم مسطح و بساط باشد، نعمت است و لازم نیست همه آن مسطح و در واقع نتیجه اش این باشد که زمین کروی نخواهد بود [می تواند کروی هم باشد و بساط هم باشد].
نتیجه این که، این رویه که ما بخواهیم علم را از دین استخراج کنیم، نه با منطق علمی و نه با زبان قرآن و اهداف آن در نگاه به طبیعت سازگار نیست، و دست کم این تلقی که می شود طبیعات اسلامی با استفاده از ظواهر قرآن و بر اساس برداشت های ما درست کرد، باطل است.
ملکیصدق در عهدین، نام شخص است. طبق تورات، نام کاهن یکتاپرست شهر سالیم (بعداً اورشلیم) در زمان مهاجرت حضرت ابراهیم به فلسطین بود که در عبادتگاهش در کوه معبد از ابراهیم با نان و شراب پذیرایی کرد.
نمیدانم شما از کجا آن را یک «مفهوم» در نظر گرفته اید. اگر جایی در عهدین دیده اید که این کلمه یک مفهوم باشد، لطفاً بفرمایید.
💜☘💜☘💜☘💜☘💜☘💜☘
انسان حق طلب،خواهان حقِ بدون قید و شرط است.
🔹 کرکگور ميگويد اکثر ما از خودشناسي گريزانيم و چون به غريزه فهميده ايم که اگر خودمان عريان پيش خودمان حاضر بشويم يك هيولاي خيلي بد ترکيبي هستيم، دلمان نميخواهدخودمان را بشناسيم. مثل يك کسي که خيلي زشت است و آن وقت هر چه به او پيشنهاد ميکنند که آقا يك عكس از تو بگيريم، ميگويد که نه ميل ندارم. به دليل اينكه ميداند که اگر از او عكس بگيرند، آنوقت چه جلوي صورتش ميآورند. بالغريزه فهميده است چه واقعيت زشتي برايش مكشوف ميشود. بنابراين انسان دوست ندارد خودشناسي بكند. از اين لحاظ به نظر کرکگور سخت ترين شناخت، خودشناسي است و کمتر انساني تن به خودشناسي ميدهد. انسان به شناخت هر چيزي تن ميدهد، حاضر است بگويد هر چيزي را حاضرم بشناسم اما خودم را نه. چرا؟ چون بالغريزه ميداند که چيز خوبي حاصل از اين شناخت نخواهد داشت. شناخت از خودش در واقع عايدي مناسبي نخواهد داشت.
🔹حالا ببينيد اگر کسي حقيقت طلب باشد مي گويد: من عاشق حقيقتم، من ميخواهم ببينم حق چيست، اگر بعد از اينكه مثلاً به شناخت خودم پرداختم از خودم يك تصوير يوسف گونه به دست آمد چه خوب ،اما اگر يك تصوير بسيار زشت بد ترکيب هم به دست آمد آن هم خوب است. چون من فقط عاشق حقم و مي خواهم ببينم حق چيست. به تعبير ديگري من نمي خواهم حق را فداي چيز ديگري بكنم. فقط خود حق را ميخواهم. حق برايم مطلوب لذاته است. اگر اين مطلب باشد آن وقت انسان در شناخت هيچ واقعيت سياسي به خطا نميرود، در شناخت هيچ واقعيت اقتصادي، در شناخت هيچ واقعيت رواني، در شناخت هيچ واقعيت اجتماعي و در شناخت هيچ واقعيت از هيچ سنخ ديگري، به خطا نميرود. علي الخصوص اين واقعيتهايي که به تعبيري در کانون هستي ما قرار ميگيرند. يعني اگر يك مداقه اي معلوم بكند که عقيده سياسي من بر باطل بوده، يك مداقه اي معلوم بكند که جناح سياسي من همه خيانتكار بوده اند، يك مداقه اي معلوم بكند، برنامه هاي اقتصادي من همه خطا بوده است، يك مداقه اي معلوم بكند که توصيه هايي که در تعليم و تربيت ميکردم همه نادرست بوده است.
🔹براي کسي فقط و فقط که طالب حقيقت است اينها هيچ اهميتي ندارد. من فقط ميخواهم حق معلوم بشود. به تعبير ديگر عرض کنم، من حق بدون قيد و شرط را ميخواهم نه حق با قيد و شرط را، نه حقي که در عين اينكه حق است زيبا هم باشد حقي که در عين اينكه حق است مطبوع طبع من هم باشد يا مطلوب من هم باشد، يا رساننده يك نفعي به من باشد يا دور کننده يك ضرري از من باشد؛ نه اين حق . هيچ قيد و شرطي براي حق قائل نيستم فقط وفقط من حق را ميخواهم.
🔹اگر اين را بخواهيم، در واقع به لّب بيگناهي ديني رسيده ايم. بزرگترين فضيلت ديني حقطلبي است و بنابراين يك کسي که چنين چيزي بخواهد در واقع به يك معنا بايد گفت از گناه گريزان بوده است و چون از گناه گريزان بوده است برايش هيچ چيزي نتيجه اش از پيش خواسته، يا ناخواسته نيست و بنابراين براي اينكه يك واقعيتي براي او مكشوف بشود، حاضر است تن به هرگونه ماجراجويي فكري و عقلي بدهد.
🍎مصطفیملکیان،سنتگرایی،تجددگرایی،پساتجددگرایی
💚🌺💚🌺💚🌺💚🌺💚🌺💚
https://t.me/joinchat/AAAAAEOyBh9fy0yRLS521w
🔻پرسش وپاسخ
🔻🔻
استاد محمود حشمت پور
پرسش:
بعضی روایات فلسفه را رد میکند و حتی بیشتر فقها فتوا داده اند، این روایات چطور توجیه میشوند ؟ایا دین مخالف فلسفه است؟
پاسخ:
🔻
سوال کردید که روایات فلسفه را رد می کند آیا فلسفه مخالف دین است و اگر مخالف است چرا روایات آن را رد می کند و اگر روایات فلسفه را رد کردند آیا اعتباری برای فلسفه می ماند( این می شود دو تا سوال) یکی این که آیا فلسفه توسط روایات رد شده یا نه؟ دوم این که اگر رد شده اعتباری برایش هست یا نه؟
🔻
سوال دوم آسانتر است و می توان ابتدا به آن جواب داد و این چنین بگوییم که اگر اسلام یعنی وحی که از باطن اشیاء خبر دارد و از غیب مطلع است علمی از علوم را رد کند اعم از این که فلسفه باشد،فیزیک باشد یا علم دیگر باشد نباید آن علم را رد شده حساب کنیم به خاطر این که وحی از جانب خدا و علم از جانب ماست و اگر هم برخی از مسائل را حل کردیم نسبت به برخی از مسائل ممکن است ابهاماتی باقی مانده باشد.بنا بر این اگر ثابت شود که وحی در این جا با علمی از علوم( اعم از فلسفه و غیر فلسفه) مخالفت کرده است ما ناچاریم که وحی را بپذیریم و در آن مساله فلسفی یا مساله دیگر تجدید نظر کنیم و چه بسا این قضایا اتفاق هم افتاده باشد که در فلسفه مشاء مطلبی می گفتند،صدرا به روایات مراجعه کرده و دیده این مطلب با روایات منطبق نمی شود ودر مورد روایات فکر کرده و نوآوری هایی را در فلسفه به وجود آورده است،خیلی از نوآوری های صدرا به کمک وجود روایات بوده است،پس این چنین نیست که ما وحی را در عرض علمی که از ذهن خودمان تراوش کرده است قرار بدهیم(شکی نیست که وحی بر این علم مقدم است) منتهی به شرطی که ثابت بشود که روایت چنین چیزی گفته است و برداشت ما از این وحی صحیح باشد بنا بر این باید هم ثابت بشود که این کلام امام است و هم ثابت بشود که برداشتی که ما از این کلام کرده ایم برداشت صحیحی است و در مقابل این چنین مطلبی که از این چنین روایات برآمده است ما هیچ علمی را معتبر نمی دانیم چه فلسفه و چه غیر فلسفه.
اما این مطلب که آیا در مقابل وحی می شود به علم اعتماد کرد پاسخ سوال منفی است و ما در مقابل وحی به هیچ علمی اعتماد نمی کنیم مگر این که ما گمان کرده باشیم که وحی، وحی است و در واقع وحی نباشد.
🔻
اما سوال اولتان این بود که آیا فلسفه توسط روایات رد شده است یا نه؟ یک وقت منظورتان علم فلسفه است و یک وقت منظورتان مسائل فلسفه است.
بدیهی است که مسائل فلسفه –تک به نک-باید با روایات تطبیق داده شود و باید ببینیم منطبق بر روایات است یا نه؟اگر چند مساله از مسائل فلسفی با روایات مخالف بود نمی توانیم بگوییم که روایات با فلسفه مخالف است چون در هر علمی ممکن است برخی از مسائل نادرست در آن مطرح شده باشد،فلسفه هم علمی بشری است و ممکن است برخی از مسائل نادرست دراآن مطرح شده باشد.
#فلسفه
#حشمت_پور
https://t.me/joinchat/AAAAAEOyBh9fy0yRLS521w
#جمعه_نوشت
بخشی از کتاب #آشتی_با_امام_زمان عج
به قلم استاد #محمد_شجاعی
✍ استکبار جهان سال هاست، که درگیر مسأله ای به نام مهدی موعود (عج) است.
آنها از منابع دینی ما دربارهی شخصیت ایشان و هرچه که به ایشان مربوط است، کاملاً اطلاع دارند.
آنها هم در منابع دینی یهود، و مسیحیت، و هم در منابع اسلامی با یک خبر مشترک و واحد از آیندهی بشریت روبرو شده اند، و آن آمدن موعود و جنگ نهایی و #برخورد_تمدن هاست💫.
از "برخورد تمدنها" و "آیندهی جهان" ، در این کتاب بیشتر بخوانیم ...
@ostad_shojae
فرقه شناسان مسلمان از فرقه ای از خوارج با نام «خَلفیه» ـ پیروان خلف ـ یاد می کنند. ویژگی اصلی این فرقه این است که از دین چیزی جز «جهاد» نمی شناسد و رکن اصلی باورشان این است که هیچ کس، نمی تواند از جهاد «قعود» کند، مرد باشد یا زن. و هیچ کس حق کتمان آن را ندارد. اگر کتمان کند، یا از آن روی گرداند، کافر است. مومن، مومن نیست مگر آن که «عالم مجاهد» باشد نه این که از حق [جهاد] فرار کند. اینها جهاد را بر زنان هم واجب می دانند و گویند: هر کسی، وقت مرگش فرا رسید، به آهن [شمشیر یا ...] خود، به کسی که نزدیکش هست اشاره کند و بگوید: لا حکم الا لله.
الصهیونیه و ما ادریک ما الصهیونیه!
صهیونیزم و اسرائیل یک کشور نیست که بگوییم مشکل ایران با اسرائیل چیست ؟ اسرائیل یک پادگان غرب در خاورمیانه است تا خاورمیانه را به نفع غرب مدیریت کند . اسرائیل یک کشور خاورمیانه ای نیست تا به عنوان یک همسایه به آن نگریسته شود و مثلا آن را با عراق بسنجیم و نوع برخورد آن کشور با ایران را با نوع برخورد عراق با ایران مقایسه کنیم آن گونه که برخی در اینجا مطرح کرده اند . اسرائیل همان جنبه یورشی و غارت گری عراقی هست که در صدام نمود یافته است . صدام ،محمد سلمان و دیگر رهبران عرب و غیر عربی که علیه مردم خاورمیانه فعالیت می کنند همان روح اسرائیل است که لباس عربی پوشیده است . بحث شیعه و سنی و نژاد عربی و ایرانی و این که در عراق ایرانی زندگی نمی کند و در اسرائیل فلان قدر ایرانی است و یا این که در نماد یاد بود برجام عکس کورش است و امثال این چیزها حرف های بچه گانه است و اگر پاسخی داده نشده به علت بچگانه بودن این حرف ها است . معیار تصمیم که نباید حرف چند احمق فلسطینی مجروح باشد که بین خون شیعه و سنی تفاوت قایل می شوند .این ها درست مثل نادان های شیعه همه دنیا را از دریچه مذهب می بینند . مسئله ،مسئله مذهب و دین نیست . نه بحث شیعه و سنی و نه بحث اسلام و یهود مطرح است . کودکانه است که اگر فکر کنیم مسئله اسرائیل مسئله یهود است . غرب بهایی که برای حفظ اسرائیل می پردازد برای مسیحیت نمی پردازد اگر مسئله دین بود باید غرب مسیحیت را مقدم می داشت اما مسئله اسرائیل ،مسئله پادگان غرب برسر چاه های نفت است . اسرائیل به عنوان پادگان غرب در یک طرف داستان است و ما و عرب ها نه به عنوان شیعه و سنی و یا عرب و ایرانی بلکه به عنوان صاحبان یک ثروت مشترک در سوی دیگر قرار داریم . برای این پادگان عرب و ایرانی تفاوتی ندارد بلکه مهم سواری گرفتن است تا دیروز عرب ها چموشی می کردند و ایرانی مرکب راهوار بود و در نتیجه شاه محبوب اسرائیل بود امروز ایران چموش است و عربستان اسب رام که باید علیه ایران بکار گرفته شود . می خواهم عرض کنم مسئله اسرائیل مسئله غرب غارت گر علیه خاورمیانه غارت شده است و نه یک کشور در همسایگی یهودی در کنار چند کشور مسلمان شیعه و سنی . اسرائیل و ایدؤلوژی شیطانی آن یعنی صهیونیزم , در حقیقت نماد روح شرور غرب است.این پادگان به همه چیز نگاه ابزاری دارد . اینان کورش بزرگ را هم برای اهداف شیطانی خودشان گروگان گرفته اند .
واقعا اگر غرب به فکر نجات جان یهودیان بود چرا بعد از جنگ جهانی دوم در قلب کشورهای اسلامی و آن هم در خاورمیانه در انبار نفت جهان این نطفه حرام را کاشت ؟چرا بخشی از اروپا و به خصوص آلمان را به عنوان غرامت یهودی کشی در اختیار این ملت مظلوم !!! نگذاشت ؟چرا از مستعمرات خودشان در افریقا ،امریکای جنوبی و یا خاور دور قطعه ای را به عنوان سرزمین یهود در اختیار آنان نگذاشت؟ شاید برخی به غلط تصور کنند که اسرائیل از نژاد یهودی تشکیل شده است اما اگر چنین تصوری دارند سخت اشتباه می کنند . ریشه اسرائیلی ها هیچ ربطی به یهود ندارد اینان قوم ترک خزری هستند و اصالت آن به کاره غربی دریاچه خزر برمی گردد . به قوم تاجر مسلک و رباخواری که به سوی اروپا رفته و جریان مالی و پولی غرب را در دست گرفتند و به هنگام پیدایش نفت در خاور میانه برای چنگ زدن بر این چاه ها با بهره گیری از دین یهود منطقه کنونی را غصب کردند .
حم, [24 ژانویه 2020 در 1:40 PM]
توضیحی در باره یک اقدام افراطی و زشت
اقدام شرم آور یک روحانی مروج طب سنتی به اسم طب دینی، با آتش زدن یک کتاب علمی با نام طب هاریسون ـ بر اساس فیلمی که انتشار یافته ـ کار زشتی است که هیچ دانش دوستی، در هیچ سطحی، آن را نمی پذیرد. متاسفانه این شخص، سالهاست با استفاده از باورهای عامیانه در میان مردم، تلاش در ترویج بافته های خود به اسم طب دینی دارد و برای تقدیس آنها، از روایاتی که بارها محدثان آنها را نقد کرده اند، استفاده می کند. این رفتار وی، در حوزه قم، مورد تأیید هیچ کس، جز شماری از هواداران ساده لوح او که مانند آنها همه جای دنیا هستند، نیست. روشن است که طب سنتی، به عنوان یک شاخه علمی، در مراکز دانشگاهی می تواند مطرح و توصیه های آن پس از بررسی های علمی، و تأیید مراکز رسمی، مورد استفاده قرار گیرد، اما نامبرده نه از نظر تحصیلات علمی و نه حوزوی، در مقامی نیست که بخواهد چنین ادعایی را بکند. طبعا در قم یا مشهد، هیچ نوع شاخه درسی وجود ندارد که او به استناد تحصیل در آن، چنین ادعایی را داشته باشد.
و اما اقدام به کتابسوزی، این عمل مشمئز کننده، باید گفت، این اقدام،همیشه کار افراد جاهل و افراطی بوده است، کسانی که هیچ گاه، در هیچ مدلی، چه از نوع کسروی با آتش زدن آثار ادبی، و این شخص، با آتش زدن یک کتاب علمی، در پیشگاه ملت فرهیخته ایران، جایی نداشته و ندارند.
خوشحالیم که این شخص، پس از یک دوره تلاش در قم، از این مرکز دینی طرد شده و به دلیل اقدامات ناصوابش، در محاکم مربوط، محکوم هم شده است. مسلما، وظیفه حاکمیت، دفاع از حریم علم و دانش و مبارزه با جاهلانی است که با اقدمات ناصواب خود، زمینه آسیب زدن به دین و سلامت مردم را دنبال می کنند.
در باره دادن لقب آیت الله به ایشان، باید عرض کنم، در قم، مع الاسف زمینه ای وجود دارد که کسانی از سوی خود یا نزدیکانشان، لقب آیت الله را به خود اختصاص دهند. مسلم است که دادن چنین لقبی، هیچ رسمیتی نداشته و نشان دهنده هیچ مقام و منصب علمی و غیر علمی نیست.
باید عرض کنم، یکی از افتخارات ایران در چند دهه اخیر، در مراکز علمی و پزشکی، توسعه پزشکی مدرن است، امری که سبب شده ست تا ایران در منطقه خاورمیانه، یک قطب مهم پزشکی باشد. این راهی است که دولت های پس از انقلاب، بشدت از آن حمایت کرده و ایران اسلامی از این زاویه، کشوری سرافزار است. بنابر این، نباید این قبیل رفتارهای زشت و شرم آور را در مقابل آن همه تلاش و گسترش علم پزشکی نوین قرار داد، هرچند، نهادهای مربوطه، در تمام سطوح، می باید با اقدامات دقیق نظارتی خود، شائبه اعتنای به این قبیل رفتارهای نادرست را از میان ببرند، کاری که جز با توسعه مراکز علمی و ترویج دانش میان مردم، امکان نخواهد داشت.
البته این احتمال هم وجود دارد که کاتب (بی سواد و یا کم سواد) دو کتاب را با هم استنساخ کرده و آنها را به صورت یک کتاب درآورده است.
توضیح این که گاه چند جزوه کم حجم خطی در کنار هم صحافی می شدند. حالا ممکن است نسخه ای که کاتب نسخه دوم شما، اساس استنساخ خودش قرار داده بوده در حقیقت دو تکه از دو کتاب مختلف بوده است که به سبب شباهت موضوع، در کنار هم صحافی شده است. حالا کاتب کم سواد هم فکر کرده این ها همه اش یک کتاب است، و آن را به صورت یک کتاب واحد، استنساخ کرده است.
همه این احتمالات را باید مد نظر داشته باشید، و در مقدمه به تفصیل از آن بحث کنید.
بیش از این حال و حوصله توضیح ندارم. معذرت میخواهم.
علیکم السلام؛ این احتمال را باید با تفحص در کتب تراجم بررسی نمود. حتی شاید این تنها سند موجود از وجودِ یک سعدیِ دیگر باشد (شاید). ولی یک تجربه در باب تراجم نگاری وجود دارد و آن این است که افرادی که شهرت بسیار دارند، اگر در عصر خود و یا پس از خود شخصی دیگر نیز بر آن اسم یا لقب باشد، تراجم نگاران به طفیلیِ آن شخص مشهور، این شخص نامشهور را نیز ذکر می کنند تا کسی آنها را با هم اشتباه نگیرد. (مخصوصاً اگر شاعر هم باشد، آن هم با اسم سعدی !!) حتی گاه ممکن است شهرت آنها مثل هم باشد؛ مثلاً ما چند نفر در تاریخ داریم که ملقب به «قطب الدین» اند و شهرت برخی از آنها در یک سطح است.
🌺 اگر عمری باشد...
(از آخرین یادداشتهای زنده یاد رضا بابایی)
🔹اگر عمری باشد پس از این هیچ فضیلتی را همپایه مهربانی با آدمیزادگان نمیشمارم.
🔸اگر عمری باشد پس از این خویش را بدهکار هستی و هستان میشمارم نه طلبکار.
🔹اگر عمری باشد پس از این در هیچ انتخاباتی شرکت نمیکنم که به تیغ نظارت استصوابی اخته شده است.
🔸اگر عمری باشد دیگر به هیچ سیاستمداری وکالت بلاعزل نمیدهم.
🔹اگر عمری باشد دیگر هیچ عدالت کوچکی را در هوس رسیدن به عدالت بزرگتر قربانی نمیکنم.
🔸اگر عمری باشد از دینها تنها مذهب انصاف را برمیگزینم و از فلسفهها آن را که سربههوا نیست و چشم به راههای زمینی دارد.
🔹اگر عمری باشد هیچ ظلمی را سختتر از تحقیر دیگران نمیشمارم.
🔸اگر عمری باشد در پی هیچ عقیده و ایمانی نمیدوم. در خانه مینشینم تا ایمانی که سزاوار من است به سراغم آید.
🔹اگر عمری باشد هر درختی را که دیدم در آغوش میگیرم، هر گلی را میبویم، و هر کوهی را بازیگاه میبینم و تنها یک تردید را در دل نگه میدارم: طلوع خورشید زیباتر است یا غروب آن.
🔸اگر عمری باشد خدایی را میپرستم که جز محراب حیرت در شاُن او نیست.
روحش شاد
📌 مرحوم حجتالاسلام جواد اژهای و سازمان استعدادهای درخشان
🖊 رضا امیرخانی
🔶 ".. همانجا حسابِ كار دستمان آمد كه دكانِ مدرسه تخته شده است [..] اما، تقدير با تدبيرِ اين مسوولان رقم نخورد. بايد وزيرِ ديگري پيدا شود، سالمتر و عاقلتر كه خود، به دستِ خود وزارتخانهاش را به بادِ فنا داده باشد و اول كسي باشد -و البته آخر كسي- كه در يك تصميمِ عاقلانه و عاشقانه، براي نظام، جامهي وزارتِ نظام را از تن به در آورده باشد.. كسي باشد كه روحاني باشد و منتسبِ به روشنفكرترين روحاني -شهيد بهشتي- باشد و در اروپا دكتراي روانشناسي گرفته باشد و ذوقش هم آموزشِ تيزهوش باشد و در كابينه هم هنوز مقبول و متنفذ بوده باشد و پاش برسد به مدرسهي فكسنيِ آموزشِ تيزهوشِ علامه حلي و بچهها و نمايشگاه چشمش را بگيرد..
🔷 اين گونه شد كه مردي آمد كه نمايشگاه را نديد و گيل-هارد-بنك را نديد و روپوشهاي سپيد را نديد و عينكيترينها را نديد و در عوض انسان ديد! و وقف نمود خود را، نه به بيع و نه به شرط. امروز ما نه دانشآموختهگانِ سمپاد كه درآمدِ جاريِ آن موقوفهايم و مديونِ آن وقف... وقفي كه عمر بود و موقوفهاي كه نسل شد. و امروز همهي نگراني آن است كه اوقاف نيز در كنارِ آموزش و پرورش و وزارتِ علوم و بنياد نخبهگان و سازمانِ جوانان و ستادِ فلان و بهمان، از اين پارهخط به صرافتِ تملكِ تكهي ديگري از اين گوشتِ قرباني بيافتد.
🔶 اين گونه شد كه مردي آمد به نامِ جوادِ اژهاي كه حجهالاسلام و المسلمين و دكتر چيزي به شانش نميافزايد، سازمانِ استعدادهاي درخشان را پايه گذاشت روي اين دو مركزِ آموزشِ تيزهوش، به سالِ 1366. سازماني كه هيچ نبود، نه ميز بود و نه صندلي و نه پست و نه تشريفات.. هيچ نبود الا يك وقف و يك موقوفه هر دو از جنسِ انسان..
🔷 نفوذِ جوادِ اژهاي باعث شد تا سازمان، خارج از مجموعهي آموزش و پرورش، زيرِ نظرِ نخستوزيري و بعدتر رياستجمهوري ببالد و بركشد. مدارس توسعهي كيفي پيدا كنند و با ملاكها و مناطهاي دقيقِ علمي گزينش انجام شود. گزينشي كه هيچ بچهمسوولِ خنگ و خلي از سوراخش به اشتباه رد نشود و هيچ گربهرويي براي فرزندِ صاحبِ ثروت و صاحبِ قدرت در آن تعبيه نشود. و البته همين موضوع هم هماره باعثِ گرفتاريهاي سازمانِ مليِ پرورشِ استعدادهاي درخشان يا سمپاد بود.
📌 مطلب حاضر قسمتی است از یادداشت رضا امیرخانی با نام «استعدادهاي درخشان، قطعهي چند؟ رديفِ چند؟»، که نخستینبار در وبلاگ نویسنده، «سرلوحهها» منتشر شده است.
https://t.me/horalhistory/117
@howzehoralhistory
🖌 اگر عمری باشد، پس از این هیچ فضیلتی را همپایه مهربانی با آدمیزادگان نمیشمارم.
🖌 اگر عمری باشد، کمتر میگویم و مینویسم و بیشتر میشنوم و میخوانم.
🖌 اگر عمری باشد، پس از این خویش را بدهکار هستی و هستان میشمارم نه طلبکار.
🖌 اگر عمری باشد، پس از این در هیچ انتخاباتی شرکت نمیکنم که به تیغ نظارت استصوابی اخته شده است.
🖌 اگر عمری باشد، دیگر به هیچ سیاستمداری وکالت بلاعزل نمیدهم.
🖌 اگر عمری باشد، دیگر هیچ عدالت کوچکی را در هوس رسیدن به عدالت بزرگتر قربانی نمیکنم.
🖌 اگر عمری باشد، از دینها تنها مذهب انصاف را برمیگزینم و از فلسفهها آن را که سربههوا نیست و چشم به راههای زمینی دارد.
🖌 اگر عمری باشد، هیچ ظلمی را سختتر از تحقیر دیگران نمیشمارم.
🖌 اگر عمری باشد، در پی هیچ عقیده و ایمانی نمیدوم. در خانه مینشینم تا ایمانی که سزاوار من است به سراغم آید.
🖌 اگر عمری باشد، هر درختی را که دیدم در آغوش میگیرم، هر گلی را میبویم، و هر کوهی را بازیگاه میبینم و تنها یک تردید را در دل نگه میدارم: طلوع خورشید زیباتر است یا غروب آن.
🖌 اگر عمری باشد، خدایی را میپرستم که جز محراب حیرت، در شاُن او نیست.
🌺 اگر عمری باشد...
(از آخرین یادداشتهای زنده یاد رضا بابایی)
🔹اگر عمری باشد پس از این هیچ فضیلتی را همپایه مهربانی با آدمیزادگان نمیشمارم.
🔸اگر عمری باشد پس از این خویش را بدهکار هستی و هستان میشمارم نه طلبکار.
🔹اگر عمری باشد پس از این در هیچ انتخاباتی شرکت نمیکنم که به تیغ نظارت استصوابی اخته شده است.
🔸اگر عمری باشد دیگر به هیچ سیاستمداری وکالت بلاعزل نمیدهم.
🔹اگر عمری باشد دیگر هیچ عدالت کوچکی را در هوس رسیدن به عدالت بزرگتر قربانی نمیکنم.
🔸اگر عمری باشد از دینها تنها مذهب انصاف را برمیگزینم و از فلسفهها آن را که سربههوا نیست و چشم به راههای زمینی دارد.
🔹اگر عمری باشد هیچ ظلمی را سختتر از تحقیر دیگران نمیشمارم.
🔸اگر عمری باشد در پی هیچ عقیده و ایمانی نمیدوم. در خانه مینشینم تا ایمانی که سزاوار من است به سراغم آید.
🔹اگر عمری باشد هر درختی را که دیدم در آغوش میگیرم، هر گلی را میبویم، و هر کوهی را بازیگاه میبینم و تنها یک تردید را در دل نگه میدارم: طلوع خورشید زیباتر است یا غروب آن.
🔸اگر عمری باشد خدایی را میپرستم که جز محراب حیرت در شاُن او نیست.
روحش شاد
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com