الحجة

ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 16
حکایت شیخ محمد سررزی 4

مولانا بعد ازین که عارف را عاشق معرفی کرد که گنج های زمین را رد کرده و به خداوند می گوید من در جستجوی چیزی جز تو نیستم ،به شرح عشق می پردازد :

در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق،دریایی ست قعرش ناپدید 2731

قطره های بحر را نتوان شمرد
هفت دریا پیش آن بحرست خرد

در مقابل عشق همه دریا ها کوچکند.
این گونه عبارات که در ابیات حافظ نیز فراوان وجود دارد یعنی اساس دنیای مادی در مقابل دنیاهای ماورا محدود و خرد و بی ارزش است.به عبارتی این دنیا رحم آن دنیا هاست.

عشق جوشد بحر را مانند دیگ
عشق ساید کوه را مانند ریگ

علاوه بر فراتر بودن عشق از دنیای مادی تاثیر اعجاب آوری هم بر آن دارد.آب دریا را به جوش می آورد و ...

عشق بشکافد فلک را صد شکاف
عشق لرزاند زمین را از گزاف2736

با محمد بود عشق پاک جفت
بهر عشق او را خدا لولاک گفت

در اینجا مولانا ویژگی سومی به عشق می افزاید و آن این که همراه برگزیده کل هستی؛حبیب الله است و رمز آفرینش هستی به خاطر پیامبر است.

من بدان افراشتم چرخ سنی
تا علو عشق را فهمی کتی 27 40

عشق دلیل آفرینش است.
این با آیه ای که عبادت را دلیل آفرینش می داند مغایرتی ندارد چون در لغت هم پرستش به معنای عشق است.

منفعت های دگر آید ز چرخ
آن چو بیضه تابع آید،این چو فرخ

گرچه آسمانها منفعت های زیادی دارند اما در مقابل عشق بزرگترین ویژگی انسان کامل مانند پوست تخم مرغ هستند که جوجه از آن به دنیا می آید.

تفاوت نگرش مولانا با نگرش جهان تکنولوژی:
در نگرش مولانا انسان برتر از همه کهکشانها ست؛اما در نگرش امروز انسان شیفته و حیران طبیعت است زیرا کهکشان درون خود را کشف نکرده است.

با تو گویند این جبال راسیات
وصف حال عاشقان ا ندر ثبات2744

یکی دیگر از ویژگی های عشق:
کوه های پا برجا حال عاشقان را بازگو می کنند.
@arameshsahafian

قسمتی از نامه دکتر اصغر مهدوی به خانم دکتر شیرین مهدوی:
خدا لعنت کند بانک شاهی را که خانواده‌های ایرانی را با دادن سه شاهی صد دینار وام از میان بردند و هرچه از جواهر و پول مسکوک و طلا و ملک داشتند به ثمن بخس از میان رفت و به نان شب محتاج شدند و معنی خانواده و وابستگی و پیوندهای انسانی و اجتماعی از هم گسیخت.
خدا لعنت کند و خدا این فرنگی‌ها را چه انگلیسی و چه فرانسوی و چه امریکایی را در آتش جهنمی ـ که خود برای خود ساخته‌اند ـ بسوزاند
و قرن‌ها هم بسوزاند نه یک روز و دو روز و یک سال و دو سال.

السلام علیکم یا اهل البیت النبوة ؛ سلام یک کلمه انسانی نمیتواند باشد یعنی انسان نمیتواند آنرا تولید کرده باشد نمیتواند آنرا از طرف خود به دیگران هدیه دهد و یا از طرف خود برای هر کس که خودش میخواهد بکار برد. سلام کلمه ی است الهی که از الله تعالی برای هر کس که او بخواهد فرستاده میشود! لذا در قرآن شریف خدا به انسان سلام میفرماید خدا به انسان آموزش سلام کردن می دهد خدا به انسان دستور سلام کردن می دهد خدا به انسان میفهماند و می فرماید که به چه کسی سلام کن و به چه کسی سلام نکن! چرا؟ چون سلام یعنی نوعی از تسلیم است که انسان را مودب در برابر انسان دیگر میسازد! تسلیم شدن یا نشدن، مودب بودن یا نبودن یعنی چه آدابی را رعایت کردن یعنی چه روشی در برخورد با دیگران داشتن، همگی مربوط به خداست و بایستی از جانب خدا مشخص و تعریف و اجازه داده شود. سلام ما به اهل بیت پیامبر از جانب خودمان نیست همانطور که از جانب خودمان به دیگران هم نمیتوانیم سلام کنیم.

در زیارت جامعه کبیره (موجود در کتاب مفاتیح الجنان مرحوم حاج شیخ عباس قمی) امام هادی صلوات الله و سلام الله علیه در بعد از سلام به اهل بیت پیامبر صلوات الله و سلام الله علیهم میفرماید: (السلام علیکم) یا مَوضِعَ الرِسالَة. موضع یعنی جایگاه، مکان و حالت مشخص، وضعیت مکانی! و الرسالة یعنی دریافت کردن پیام فرستاده شده از طرف خدای متعال برای هدایت و نجات و رشد انسان، برای سیر و سلوک الی الله تعالی. امام هادی صلوات الله و سلام الله علیه میفرمایند: ما اهل بیت نبوت، موضع رسالتیم! یعنی جایگاه و مرکز و محل (چه از حیث مکان و چه از حیث زمان و چه از حیث شخصیت و چه از حیث شخص و نوع) برای دریافت پیام الهی و حرکت دادن انسانها بر اساس پیام الهی، ما اهل بیت هستیم. اگر کسی بخواهد از خدا با خبر شود حکم الهی را بداند و بداند که وظیفه اش در قبال الله تعالی چیست و بداند که الله تعالی درباره تمام موجودات هستی (یک به یک، لحظه به لحظه) چه وظیفه ای بر عهده ی او گذاشته است، بایستی به نزد ما اهل بیت بیاید و از ما درخواست نظرات الهی را بنماید. چون خدای تعالی ما را محل دریافت پیامهای خود برای انسانها قرار داده است!

امام هادی صلوات الله و سلام الله علیه در زیارت جامعه میفرمایند: السلام علیکم یا اهل البیت النبوة ... و (السلام علیکم یا) خُزّانَ العلم. خزّان بر وزن فعلان٬ مبالغه کلمه خَزَنَ میباشد. خَزَنَ یعنی مخفیگاه٬ عمقدار٬ باطن سرا! معنای حقیقی خزّان را اگر بخواهیم با زبان ترسیم بیان کنم اینگونه میتوان گفت که: شخص دستش را با تمام وجود به سمت خدای متعال دراز می کند دریافتهای می نماید که هیچکس از آن خبردار نمیشود و فقط خدا می داند که چه دریافت از خدا دارد. و خدا هر کس را که بخواهد از آن دریافتها که به انسانها به ودیعه نهاده٬ با خبر میسازد. خزّان به انسان این را میفهماند که انسان لایه های از زندگیش وجود دارد که محل رابطه انسان با خداست محل دریافت فهم خواسته های الهی است آنجا محل علم و درک حقیقی است! علم حقیقی و مفید علمی است که انسان برای دریافتش محتاج کسی نباشد بلکه فقط با ارتباط با خداست که به آن درک و فهم و علم حقیقی میرسد. خزّان العلم یعنی اهل بیت صلوات الله و سلام الله علیهم از همه ی انسانها دقیقترین و مهمترین و مورد نیازترین ارتباط با خالق هستی دارند زیرا خداوند میداند که چه کسی و کسانی میتوانند این دریافتها را دریافت حقیقی کنند و دقیق به دیگران (به اذن خدای متعال) انتقال حقیقی دهند! خزّان العلم یعنی همیشه و برای همه جا فقط و فقط به درکی که از خدای متعال داری اعتقاد و اعتماد داشته باش! خزّان العلم شما را به خدا میرساند! خزّان العلم شما را به این حقیقت راهنمایی میکند که با تمام وجود از خدای متعال بخواهی که٬ خدایا آن درک و شعور و فهمی که به اهلبیت پیامبرت صلوات الله و سلام الله علیهم دادی بمن هم عطا فرما! از این علم موجود در خزّانی که خدا تعبیه فرموده است انسان میتواند به حقایق هستی پی ببرد.

هر چه به فطرت رجوع می کنیم هر چه خدا خدا می کنیم هر چه با دل با توجه تمام فقط خدا را صدا میزنیم ... تازه صدا و نوای حقیقت را از دلمان از درونمان میشنویم و آن صدا پاسخی است به درخواست خدا خواهی ما ، پاسخی هست به پرسشهای ما برای سیر در مسیر حقیقت، پاسخی است به پرسشهای اینچنینی که من چه بایستی بکنم؟! من از چه راهی حرکت کنم؟! چه بگویم چه بخورم چه ببینم چه چیزی را برای چه کسی طلب کنم؟! همه ی این پرسشها بلکه برای تمام اوقات ، خدای متعال اینگونه به ما پاسخ میدهد... پس با نوای فطرتت خدایت رابخوان و فقط بشنو که چه جوابی برای درخواستها و نیازهایت می دهد سریع دقیق کامل! خدای ما را صم و بکم و اعمی قرار مده! چشم و جانمان را به نور خودت به نور حجتهابیت به نور انبیا و اولیایت روشن و منور فرما! یا الله

جایگاه شهود و عشق به مولا علی - صلوات و سلام خدا بر او باد- در شاهنامه فردوسی 👇👇👇👇👇👇 لطفا با دقت بخوانیم و تامل کنیم که ایشان، راه عشق و علاقه به خدا را که مقدمه ی آن شناخت حضرت حق متعال است چگونه با عشق به اهلبیت پیامبر صلوات الله و سلام الله علیهم نیازمند دانسته است؛ این نگاه فردوسی، نگاهی متفاوت با نگاه فلسفی- تجربی است!!👇👇👇👇🌸🌸🌸🌸🌸👇👇👇👇

🌸🌸ای عزیز! این حدیث گوش دار که 🌹مصطفی علیه السلام گفت: مَن عَشِقَ و عَفَّ ثُمَّ کَتَمَ فماتَ ماتَ شَهیداً؛ هر که عاشق شود و آنگاه عشق پنهان دارد و بر عشق بمیرد، شهید باشد. هر چند می کوشم که از عشق در گذرم، عشق مرا شیفته و سرگردان می دارد و با این همه، او غالب می شود و من مغلوب. با عشق کی توانم کوشید!

کارم اندر عشق مشکل می شود
خان و مانم در سرِ دل می شود

هر زمان گویم که بگریزم ز عشق
عشق پیش از من به منزل می شود

دریغا عشق فرض راه است همه کس را. دریغا اگر عشقِ خالق نداری باری عشقِ مخلوق مهیا کن تا قدرِ این کلمات تو را حاصل شود. دریغا از عشق چه نشان شاید داد و چه عبارت توان کرد! در عشق قَدَم نهادن کسی را مسلَّم شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند. عشق آتش است هر جا که باشد جز او رختِ دیگری ننهد. هر جا که رسد، سوزد و رنگِ خود گرداند.

درعشق کسی قَدَم نهد کِش جان نیست
با جان بودن به عشق در سامان نیست

درمانده ی عشق را از آن درمان نیست
کانگشت بر هر چه بر نهی عشق آن نیست

ای عزیز! به خدا رسیدن فرض است و لابد هر چه به واسطه ی آن به خدا رسند فرض باشد به نزدیک طالبان. عشق بنده را به خدا رساند، پس عشق از بهرِ این معنی فرضِ راه آمد.🌸🌸
از کتاب تهمیدات عین القضات همدانی💐

🌺🌺👌👌

حمد خدای را که

آسمانها

و
زمین را

خلق کرد (نه جعل)

و جعل کرد (یعنی اینگونه به منصه ی ظهور رساند، قابل فهم قرار داد بعبارت دیگر، اینگونه نمایش داد)

ظلمات یعنی تمام تاریکیها، جهالتها (چه در آسمانها و چه در زمین)

و نور (واحد را) یعنی روشنی و هدایت را، که فقط یکی است و برای یکی است و توسط یکی انجام می پذیرد(چه در آسمانها و چه در زمین)

(السموات مانند الظلمات جمع اند (چون آسمانها، برای انسانها، همیشه در ظلمت است! در تاریکی و ندانستن است)

اما

الارض مانند النور فرد است (چون زمین به نور هدایت الله تعالی روشن است و هر انسانی قادر است از انعام زمینی تا به اندازه ی که خالقش اجازه می دهد مصرف نماید)

(ثم) سپس بعد از اینها حقایق و وقایع،

کسانی که رب خود را، پرورش دهندی خود را

نمی بینند (اصلا نمی خواهند که ببینند)

یعدلون (یعنی به مخاصمه و مخالفت و جنگ با پرورش دهنده ی خود، می پردازند)

🌺🌺👌👌

💐

وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي ﴿طه:41﴾

- من، تو را برای خودم ساختم.

- «اصطناع» از فعل «صنع»، باب «افتعال»، «ت» بدل به «ط» شده است. ظاهرا، اینگونه قرائت راحت تر است.
لذا،
خدای متعال، با راحتی و سختی نکشیدن انسان راه می آید و می پذیرد. چون انسان را می خواهد برای خودش.

- می فرماید: برای نفس خودم، تو ای موسی (ای انسان) ساخته ام.
یعنی با تو کار دارم، برای تو برنامه دارم، به فکر تو ام، خوشی و ناخوشی تو برایم مهم است! ای انسان!!

- ای انسان! تو در من جای داری! تو برای من هستی!!

- ای انسان!! به نفس منِ خدا فکر کن. به خواسته های منِ خدا توجه کن.

- ای انسان!! فکر می کنی که چرا با تو صحبت می کنم چون تو را برای خودم ساخته ام .

وَ فِي حَدِيثِ آدَمَ علیه السلام وَ قَدْ قَالَ لِمُوسَى علیه السلام: ‏" أَنْتَ‏ كَلِيمُ‏ اللَّهِ‏ اصْطَنَعَكَ‏ لِنَفْسِهِ‏".

ای موسی، تو کسی هستی که خدا با تو تکلم می نماید چون برای خدا ساخته شده ای.

- هر جا تکلم و دیدن و شنیدنی هست، آن هم تکلم عاشقانه و محبت آمیز و دلبرانه، «إِنَّ اللَّـهَ لَا يُحِبُّ ...» «إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ ...» که در قرآن کریم نزول یافته هست، نشانه ی علاقه دو طرفه مخصوصا علاقه غیر قابل وصفی از طرف شروع کننده تکلم یعنی خدای متعال نسبت به انسان، نسبت به پیامبرش می باشد.

- بزرگتر و عالم تر و قوی تر و مهربان تر از خالق متعال، خدای رحمن و رحیم، چه کسی هست برای من! و در حالیکه حضرت او، من را برای خودش می خواهد.

پس غیر عاقلانه و حتی غیر نگاه حسابگرایانه و مادیگرایانه می باشد که چنین نعمت و لطفی را بی توجه باشیم و دل به هم نوع و هم شکل خودمان ببندیم و یا به حیوان و گیاه و غیر دل ببندیم.

دل فقط برای خداست و خدا برای دل!!

🔺 آن می تواند یک معنی از آیه شریفه «طه» باشد.

ط : اصطناع؛ هُ : هو تعالی.

💐

وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي ﴿طه:41﴾

- من، تو را برای خودم ساختم.

- «اصطناع» از فعل «صنع»، باب «افتعال»، «ت» بدل به «ط» شده است. ظاهرا، اینگونه قرائت راحت تر است.
لذا،
خدای متعال، با راحتی و سختی نکشیدن انسان راه می آید و می پذیرد. چون انسان را می خواهد برای خودش.

- می فرماید: برای نفس خودم، تو ای موسی (ای انسان) ساخته ام.
یعنی با تو کار دارم، برای تو برنامه دارم، به فکر تو ام، خوشی و ناخوشی تو برایم مهم است! ای انسان!!

- ای انسان! تو در من جای داری! تو برای من هستی!!

- ای انسان!! به نفس منِ خدا فکر کن. به خواسته های منِ خدا توجه کن.

- ای انسان!! فکر می کنی که چرا با تو صحبت می کنم چون تو را برای خودم ساخته ام .

وَ فِي حَدِيثِ آدَمَ علیه السلام وَ قَدْ قَالَ لِمُوسَى علیه السلام: ‏" أَنْتَ‏ كَلِيمُ‏ اللَّهِ‏ اصْطَنَعَكَ‏ لِنَفْسِهِ‏".

ای موسی، تو کسی هستی که خدا با تو تکلم می نماید چون برای خدا ساخته شده ای.

- هر جا تکلم و دیدن و شنیدنی هست، آن هم تکلم عاشقانه و محبت آمیز و دلبرانه، «إِنَّ اللَّـهَ لَا يُحِبُّ ...» «إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ ...» که در قرآن کریم نزول یافته هست، نشانه ی علاقه دو طرفه مخصوصا علاقه غیر قابل وصفی از طرف شروع کننده تکلم یعنی خدای متعال نسبت به انسان، نسبت به پیامبرش می باشد.

- بزرگتر و عالم تر و قوی تر و مهربان تر از خالق متعال، خدای رحمن و رحیم، چه کسی هست برای من! و در حالیکه حضرت او، من را برای خودش می خواهد.

پس غیر عاقلانه و حتی غیر نگاه حسابگرایانه و مادیگرایانه می باشد که چنین نعمت و لطفی را بی توجه باشیم و دل به هم نوع و هم شکل خودمان ببندیم و یا به حیوان و گیاه و غیر دل ببندیم.

دل فقط برای خداست و خدا برای دل!!

🔺 آن می تواند یک معنی از آیه شریفه «طه» باشد.

ط : اصطناع؛ هُ : هو تعالی.

"رشد و حرکت قانون جاری زندگی انسان است، شمارش و عدد (یعنی کثرت) قانون فراگیر هستی است (یعنی هستی پر شده است از گونه ها و اختلافها و نوعهای فراوان چه قابل دیدن باشند و چه نباشند)، (لکن) وحدت (بین آن گونها و اختلافها و نوعها) قانون همیشگی خدای بزرگ است." (فیثاغورس)

🌸🌸ای عزیز! این حدیث گوش دار که 🌹مصطفی علیه السلام گفت: مَن عَشِقَ و عَفَّ ثُمَّ کَتَمَ فماتَ ماتَ شَهیداً؛ هر که عاشق شود و آنگاه عشق پنهان دارد و بر عشق بمیرد، شهید باشد. هر چند می کوشم که از عشق در گذرم، عشق مرا شیفته و سرگردان می دارد و با این همه، او غالب می شود و من مغلوب. با عشق کی توانم کوشید!

کارم اندر عشق مشکل می شود
خان و مانم در سرِ دل می شود

هر زمان گویم که بگریزم ز عشق
عشق پیش از من به منزل می شود

دریغا عشق فرض راه است همه کس را. دریغا اگر عشقِ خالق نداری باری عشقِ مخلوق مهیا کن تا قدرِ این کلمات تو را حاصل شود. دریغا از عشق چه نشان شاید داد و چه عبارت توان کرد! در عشق قَدَم نهادن کسی را مسلَّم شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند. عشق آتش است هر جا که باشد جز او رختِ دیگری ننهد. هر جا که رسد، سوزد و رنگِ خود گرداند.

درعشق کسی قَدَم نهد کِش جان نیست
با جان بودن به عشق در سامان نیست

درمانده ی عشق را از آن درمان نیست
کانگشت بر هر چه بر نهی عشق آن نیست

ای عزیز! به خدا رسیدن فرض است و لابد هر چه به واسطه ی آن به خدا رسند فرض باشد به نزدیک طالبان. عشق بنده را به خدا رساند، پس عشق از بهرِ این معنی فرضِ راه آمد.🌸🌸
از کتاب تمهیدات عین القضات همدانی💐

ببخشید، به علت مشکلات اینترنت در ایران، فایل را دانلود نکردم و برای بررسی، خدمت خودتان فرستادم. ان شاءالله که هر چه سریع‌تر هر دو کتاب به دستتان برسد.

Jalaloddin Rumi:

“Whatever I say, you must agree
That love is beyond and higher in degree;
Love is nothing but Haydar ‘Ali

You’ve seen ‘Ali in darkness and shadow,
That’s why with others you’ve chosen to go

O Rūmī! The secret of ‘Ali is concealed;
Because the secret of God is signed and sealed.
He’s a contingent being with qualities that yield
The Necessary Existent expressed and revealed.
Save by God there is no power or shield.

The light of wilāyah is found in the face
Of whoever is blessed with the love of Ahl al-Bayt.
Rūmī is a servant of Haydar ‘Ali;
This is the fact, clear and straight”.

هر چه گویم عشق از آن برتر بود
عشق امیر المؤمنین حيدر بود

تو به تارکی علی را دیده ای
لا جرم غیری بر او بگزیده ای

رومی نشد از سر‌‌ّ علی آگاه
زیرا که نشد کسی آگاه از سرّ اِلٰه
یک ممکن و انهمه صفات واجب
لا حول و لا قوّة إلّا بالله

هر آن كس را كه مهر أهل بيت است
وِرا نور ولایت در جبین است
غلامی حیدر است مولای رومی
همین است و همین است و همین است


📚Liberated Soul: In Memory of Sayyid Hashim Haddad”, p. 345 by Ayatollah Sayyid Muhammad Husayn Tihrani

@AbodeofWisdom

Jalaloddin Rumi:

“Whatever I say, you must agree
That love is beyond and higher in degree;
Love is nothing but Haydar ‘Ali

You’ve seen ‘Ali in darkness and shadow,
That’s why with others you’ve chosen to go

O Rūmī! The secret of ‘Ali is concealed;
Because the secret of God is signed and sealed.
He’s a contingent being with qualities that yield
The Necessary Existent expressed and revealed.
Save by God there is no power or shield.

The light of wilāyah is found in the face
Of whoever is blessed with the love of Ahl al-Bayt.
Rūmī is a servant of Haydar ‘Ali;
This is the fact, clear and straight”.

هر چه گویم عشق از آن برتر بود
عشق امیر المؤمنین حيدر بود

تو به تارکی علی را دیده ای
لا جرم غیری بر او بگزیده ای

رومی نشد از سر‌‌ّ علی آگاه
زیرا که نشد کسی آگاه از سرّ اِلٰه
یک ممکن و انهمه صفات واجب
لا حول و لا قوّة إلّا بالله

هر آن كس را كه مهر أهل بيت است
وِرا نور ولایت در جبین است
غلامی حیدر است مولای رومی
همین است و همین است و همین است


📚Liberated Soul: In Memory of Sayyid Hashim Haddad”, p. 345 by Ayatollah Sayyid Muhammad Husayn Tihrani

@AbodeofWisdom