از جمله کتبهای نیکبخت میتوان از: «زندگانی و مبارزات شهید قاضی طباطبایی با همکاری دکتر صمد اسمعیلزاده»، «جنبش دانشجویی تبریز به روایت اسناد و خاطرات»، «خاطرات حجتالاسلام حسینی همدانی»، «زندگانی و مبارزات آیتالله مروج»، «زندگانی و مبارزات شهید دکتر مفتح»، «مبارزات آیتالله سیدیونس اردبیلی به روایت اسناد و خاطرات»، «مجموعه مقالات همایش پنجاهمین سالگرد شهادت نواب صفوی و فدائیان اسلام»، «بازخوانی مشروطیت، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی»، «نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران»، «پیدایش فرقۀ دموکرات به روایت اسناد و خاطرات» با همکاری منیژه صدری، «تحولات منطقه اردبیل از مشروطه تا جنگ جهانی اول»، «فرقه دموکرات آذربایجان در سراب» با همکاری اصغر حیدری، «خاطرات واسناد حجتالاسلام حاج شیخ غلامرضا فیروزیان»، «تحولات غرب آذربایجان به روایت اسناد مجلس»، «اسنادی از تحولات سیاسی اجتماعی آذربایجان از شهریور 1320 تا 1332» «بازخوانی جنگهای روسیه علیه ایران» و «آیت¬الله سیدنورالدین حسینی شیرازی به روایت اسناد» دوره سه جلدی پژوهشنامه انقلاب اسلامی و دوره دو جلدی مبدا نهضت و نامه نیمه خرداد» نام برد.
سطوری از خاطرات مرحوم صالحی نجف آبادی از تبعید خود به مهاباد در سال 1354. آقای مطهری برای دیدن آقای منتظری به سقز رفته، و سپس به مهاباد آمده تا آقای صالحی را هم ببیند. این در حالی است که منتقد او و دیدگاه هایش بود. شگفت آن که همان زمان، دست کم بر اساس گفته های آقای صالحی، بسیاری از مخالفان وی، با او برخوردهای تند و زشت و زننده ای داشتند و حتی او را کافر می شمردند. آقای مطهری این شهامت را داشت که این طور رفتار کند حتی با کسی که سخت منتقد اوست. خاطرات آقای صالحی با عنوان شوکران اندیشه، از این جهت که یکی از محورهای اصلی آن، بحث شهید جاوید از موضوعات داغ و پرسروصدای دهه ایران قبل از انقلاب است، نهایت اهمیت را دارد. خاطرات امثال صالحی، با توجه به استقلال نظری که در آرایش داشت، روایتی متفاوت از آنچه که به طور معمول دیگران نوشته اند بدست می دهد.
@jafarian1964
یک سال از درگذشت آقای دکتر احمدی (1312 ـ 19 خرداد 1397) گذشت، مردی که در اخلاق و مدیریت دانش، ممتاز بود.
دکتر احمد احمدی در میان هم مسلکان، هم کلاسان، هم لباسان، همکاران، و معاصران خود چهره متفاوتی داشت، تا آن اندازه که می توان او را یک مدل ویژه دانست.
همه کسانی که دکتر احمدی را از نزدیک می شناختند، همزمان نسبت به اخلاق انسانی ایشان و نیز فعالیت های آموزشی و پژوهشی در شگفت بودند، و فعالیت های او را در بخش تأسیس نهادهای پژوهشی، آموزشی و نیز در مدیریت موثر و طولانی آنها، تحسین می کردند.نقش محوری دکتر احمدی در یک شرایط بسیار خاص آن هم در زمینه اقداماتی که انقلاب در سطح دانشگاهی به آن سخت نیاز مند بود، امری است که مورد اعتراف همه است. خیلی ها ممکن است کاری کنند برای زمانهای دیگر، اما او زمان خود را شناخت، و با تمام استعداد و موقعیت و اخلاق، سعی کرد، این نیاز زمان را بر طرف کند.
احمدی پیش از انقلاب، کارش درس های طلبگی، سپس تحصیل دانشگاهی در رشته فلسفه تا مرحله دکترا، و نیز انجام کارهای مطالعاتی و ویرایشی بود که شاید مهم ترین آنها، نظارت وی بر چاپ برخی از مجلدات المیزان و همکاری با علامه طباطبائی بود. وی همزمان از نظر دانشی که در حوزه زبان فارسی و دقت در نگارش متن فارسی داشت، و نیز علاقه خاصی که به قرآن و بویژه ترجمه و تفسیر آن داشت، فردی ممتاز بود.
در مرحله بعد، به در راه حق پیوست و در گیرودار انقلاب، با همکاری دوستانش از جمله آقایان خرازی و مصباح، تقویت کارهای نگارشی و آموزشی در این موسسه بود. همکاری وی در سری کتابچه های «پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک» که نقد مارکسیسم بود، در همان موسسه در راه حق صورت گرفت.
و اما مهم ترین خلاء علمی پس از انقلاب: من فکر می کنم ایشان از زمانی که به شورای عالی انقلاب فرهنگی رفت، حس می کرد، و حس درستی هم بود که یک خلاء علمی ـ فرهنگی در کشور هست. در واقع، یک نیاز عجیبی ایجاد شده بود که می بایست برای آن چاره ای اندیشیده می شد. مقصودمان یک نیاز در سطح کارهای دانشگاهی است، جایی که دکتر احمدی به آن تعلق داشت.
در این زمینه، دو نوع خلاء پدید آمده بود.
الف: اول استاد: از یک طرف بسیاری از استادان قدیمی یا بازنشسته شدند یا اخراج گشتند، چون از نظر انقلابیون به هر حال بسیاری از آنها زبان انقلاب را در شرایط جدید درک نمی کردند، چنان که بسیاری از مدیران فرهنگی سابق به دلیل این که از همکاران رژیم قبل بودند، کنار گذاشته شدند. اینها شرایطی بود که انقلاب پدید آورده بود. علاوه، درسهای معارف در دوره تعطیلی دانشگاهها برای همه رشته ها تدارک دیده شد که آقای احمدی در این زمینه و به خصوص تامین استاد و متن نقش محوری داشت. ایجاد یک گروه آموزشی موسسه در راه حق برای تربیت استاد معارف کاری بود که در سال 60 آغاز شد و پس از بازگشایی دانشگاهها در ترم دوم سال 62 و پس از آن، این استادان به دانشگاه های مختلف اعزام شدند. خواهیم دید که این مسیر به ایجاد تربیت مدرس در تهران و همین طور قم منجر شد و در همه اینها دکتر احمدی نقش محوری داشت.
ب: دوم کتاب: از سوی دیگر، انقلاب عطش تازه ای را ایجاد کرده بود که باید با تولیدات جدید علمی پر می شد. درسهای تازه ای گذاشته شده بود. یک فرجه ای تحت عنوان تعطیلی دانشگاهها داده شد، و در این فاصله تلاشها آغاز شد و پس از آن، از سال 62 فعالیت های آموزشی آغاز گشت. آقای دکتر احمدی به همراه دوستانشان در شورای عالی انقلاب فرهنگی نقش محوری در برنامه ریزی داشتند. ایشان به دلیل ارتباط با قم، نقش حساس تری داشت. آقای احمدی، در سری اول که رجایی و باهنر هم بودند، نبود. آنها که شهید شدند، آقای دکتر احمدی و مهدوی کنی، عضو شدند که آقای مهدوی، عملا به شورای انقلاب فرهنگی نرفتند.
در هر حال، انقلاب در یک شرایط خلاء بود. این خلاء هم در مورد استاد بود و هم در مورد کتاب درسی. این وضعیت باید مورد توجه قرار می گرفت.
آقای احمدی، از نسل انقلابیون حرفه ای نبود، و بیشتر پیرو، روحانیونی چون مطهری و بهشتی و باهنر بود که به مسائل آموزشی ـ فرهنگی بیشتر می پرداختند. ایشان هم مانند آنان انقلاب را باور کرده بود. حالا باید تلاش می کرد در جایگاه کسی که علم و دانشگاه را می فهمد، کاری انجام دهد. بسیاری از دوستان روحانی حوزوی او در قم، دانشگاه را نمی شناختند، اما در تهران، کسانی بودند که اینها، انگشت شمار بودند و برخی خیلی زود شهید شدند. بنابرین ایشان به عنوان یکی از کلیدهای این تحول، فعالیت را آغاز کرد.
ادامه این یادداشت را در لینک زیر ملاحظه فرمایید
http://yon.ir/jmSEB
@jafarian1964
۱۳ شوال سالروز ارتحال آیتالله العظمی بروجردی(م ۱۳۸۰ هـ.ق)
موعظه بعد از درس
آیتالله العظمی شبیری زنجانی:
معمولاً آقای بروجردی در پایان درس چند جملهای موعظه میکرد و پیدا بود که از روی قلب موعظه میکند و به گونهای بود که در مخاطب اثر میکرد. به یاد دارم این عبارت را با حال خاصّی میگفت: «الدُّنْیَا یَمُرُّ و یَغُرّ» یعنی دنیا میگذرد و انسان را میفریبد.
▪️جرعهای از دریا، ج ۳، ص ۴۷۸
موعظه بعد از درس
آیتالله العظمی شبیری زنجانی:
معمولاً آقای بروجردی در پایان درس چند جملهای موعظه میکرد و پیدا بود که از روی قلب موعظه میکند و به گونهای بود که در مخاطب اثر میکرد. به یاد دارم این عبارت را با حال خاصّی میگفت: «الدُّنْیَا یَمُرُّ و یَغُرّ» یعنی دنیا میگذرد و انسان را میفریبد.
▪️جرعهای از دریا، ج ۳، ص ۴۷۸
🌞
▪️ جدال کاشانی با آیت الله بروجردی -قسمت سوم
■ فرید مدرسی
||||||||||||||| اولين مانور كاشاني –نواب در برپايي ميتينگ «حمايت از فلسطين» رخنمايي ميكند كه نواب سخنراني ميكند و خطابه كاشاني قرائت ميشود. پس از اين ميتينگ بزرگ 5هزار نفر از هواداران نواب و تشكل اول يعني «فدائيان اسلام» نامنويسي ميكنند تا به فلسطين اعزام شوند. فرداي آن روز اين افراد در منزل كاشاني اجتماع ميكنند كه دولت اجازه اعزام آنان را نميدهد.
البته اين حلقه سياسي – مذهبي در فعاليتهاي خود فقط به تهران بسنده نميكند، بلكه در موطن روحانيت نيز نامنويسي از طلاب در مدرسه دارالشفاء قم آغاز ميشود.
اين امر باعث ميشود كه در جلسهاي كه ميان «بروجردي، خوانساري و صدر» سه مرجع تقليد ساكن قم برگزار ميشود، بروجردي در برابر اقدامات كاشاني-نواب موضع بگيرد و نه تنها روي خوش نشان ندهد بلكه معترض هم شود. آيتالله صدر روايت ميكند:«آقاي بروجردي تمام راههاي توجيه را به آقاي خوانساري بسته بود.» چرا كه آيتالله خوانساري از همدرسان و دوستان كاشاني در نجف بود و از اعزام نيرو به فلسطين طي اطلاعيهاي حمايت كرده بود. بروجردي همچنان بدون در نظر گرفتن خطمشي جريان «كاشاني» راه خود را طي ميكرد. در اين مساله نيز اگرچه با اين شيوه و منش مخالف بود، اما در قامت يك مرجع بزرگ تقليد در بيانيهاي آن هم به زبان عربي براي مسلمانان فلسطين دعا كرده بود و در حق يهوديهاي اسرائيلي نفرين. منش اين روحاني ارشد البته به مذاق كاشاني خوش نميآمد؛ به گونهاي كه او چند سال بعد پس از بازگشت از تبعيد لبنان در اجتماعي در منزل خود گفته بود:« براي حل مسائل اجتماعي، دوران صبر و دعا سپري شده و ميبايستي با اتحاد و صميميت، مجاهدت و فداكاري شود.»
نواب صفوي، رهبر فدائيان اسلام در اين ميان تبديل به يار، مشاور، نماينده مخصوص، بازوي فعال و گرداننده بيت آيتالله ميشود؛ به گونهاي كه «محمديزدي» در ذكر خاطرات خود ميگويد:«معروف بود كه مرجع تقليد فدائيان اسلام كاشاني است.» «طاهري خرمآبادي» نيز به گونهاي ديگر از ارتباط تنگاتنگ پرده بر ميدارد:«فدائيان اسلام در آن زمان ابزار دست مرحوم كاشاني بودند و با فرمان ايشان عمل ميكردند.» مرحوم آيتاللهفاضل لنكراني در گفتوگو با نشريه حوزه، بيت كاشاني را در برخورد با حوزه مقصر ميدانست و گفته بود:« فدائيان اسلام با اينكه افراد مومني بودند و داراي هدفي مقدس، ولي تحت تاثير بيت كاشاني قرار گرفته بودند. به خاطر تحريكاتي كه از ناحيه كاشاني ميشد در برابر بروجردي و حوزه، خيلي بد عمل ميكردند. به طوري كه قضاوت عمومي اين بود كه اينان مخالف حوزه و بروجردي هستند. طبعا در ذهن بروجردي مطلب همين بود كه اينها با حوزه و مرجعيت مخالفند.» چنين بود كه پي از ترور نافرجام محمدرضا شاه نوع ديالوگ دو جريان كاشاني-نواب و بروجردي كاملا شفاف و به رويارويي كشيده ميشود.
در 15بهمن 1327 ، فردي به نام «فخرآرايي» محمدرضا را ترور ميكند. او خبرنگار نشريهاي به نام «پرچم اسلام» بود كه گفته ميشد كاشاني او را به مدير آن نشريه معرفي كرده بود. در پي ترور محمدرضا، كاشاني در بامداد 16بهمن بازداشت و به قلعه «فلكالافلاك» منتقل و پس از مدتي به «لبنان» تبعيد ميشود. در پي اين اتفاق رويارويي حاميان كاشاني و فدائيان اسلام با بروجردي شكل ميگيرد. به گونهاي كه چند روز پس از ترور، آيتالله بروجردي بدون اشاره بازداشت كاشاني و درخواست آزادي به شاه تلگرافي ارسال ميكند. همچنين فدائيان اسلام پس از بازداشت كاشاني به قم ميروند و در بيت بروجردي متحصن ميشوند. اما دو، سه روز ميگذرد و اعتنايي به تحصن آنان نميشود. سپس با آيتالله ديدار ميكنند كه از اين ملاقات نه تنها نتيجهاي عايد آنان نميشود بلكه پس از آن منزل آيتالله محاصره متحصنين توان خارج شدن از منزل را نداشته و حتي «مهدي عراقي» گفته بود:«بروجردي از اين امر (تامين غذاي متحصنين) سر باز زده و اين طلبههاي جوان بودند كه از پشتبام نان و پنير و حلوا ارده به فدائيان اسلام ميدادند.» بالاخره متحصنين از منزل بروجردي بيرون ميروند كه در راه بازگشت به تهران اتوبوس 30 نفره آنان متوقف و همگي بازداشت ميشوند.
در پي اين تحصن بار ديگر بروجردي بر تفاوت نگرش خود وحوزه با ديدگاه كاشاني و هوادارانش پاي ميفشارد. دوم اسفند 27 درس حوزه تعطيل و تجمع دو هزار نفره طلاب در مدرسه فيضيه برگزار ميشود. هدف از اين تجمع سلب مصونيت از افرادي بود كه در حوزه علميه قم و ساير حوزههاي علميه «به لباس روحانيت ملبس ميباشند» و در «امور سياسيون و احزاب مداخلاني نموده يا آلت اجراي مقاصد آنها بشوند.»
همچنين حوزه علميه قم به هيچ وجه چنين افرادي را به رسميت نميشناسد. در پيام آيتالله بروجردي براي اين گردهمايي نيز بر غيرسياسي شدن حوزه تاكيد ميشود...
@faridmod
❇️ ماجراى ملاقات با محمدرضا شاه
✅آقاى آسيد مهدى خلخالى ـ كه تقريرات درس آقاى خويى را نوشته است و الآن هم ساكن مشهد است و بعد از آقاى فلسفى درس اول مشهد را اداره مىكند ـ از مرحوم آقاى بنىصدر اين قضيه را نقل مىكرد . قبل از نقل آن ذكر اين جمله معترضه خالى از فايده نيست:
💠در تهران دو نفر بودند كه سابقه طلبگى داشتند و بعداً جزء رجال سياسى شدند و وارد دستگاه دولت شدند و رابط بودند ميان آقاى بروجردى و محمّدرضا شاه . يكى از آنها قائم مقام رشتى بود، از نوادههاى حاج ملاّ رفيع (از رؤسا و علماى خيلى معروف رشت) . قائم مقام و برادران ديگرش: بحرالعلوم، ثقة الاسلام و شريعتمدار همگى روحانى و جزء علماء و اعيان بودند . قائم مقام، اول معمم بود و بعداً كلاهى شد . وى با رضا خان هم اتصال داشت و با عمامه در خيلى جاها همراه رضاخان مىرفت . يكى از حقوقى كه ايشان بر ساير افراد دارد و لازم است ذكر شود، اين قضيه است: موقعى كه زن رضاخان در يكى از اعياد به قم آمده و در ايوان آينه حرم با روى باز حاضر شده بود، سيدى به نام سيد ناظم، از شاگردان آشيخ محمد تقى بافقى، به زن شاه پرخاش مىكند كه اين چه وضعى است كه شما در روز عيد كه همه مردم مىبينند در ايوان آينه حرم با ظاهر شدهايد؟ زن شاه با شاه تماس مىگيرد و رضا شاه ديوانهوار چون حيوان درّنده به سمت قم حركت مىكند و اگر قميها حرفى مىزدند، ممكن بود كه قم و آستانه را زير و رو كند .
قائم مقام كه همراه شاه بود، مىگويد: «اعليحضرت! سلطنت اعليحضرت به سادگى به دست نيامده است، چقدر شرايط جمع شد كه اعليحضرت به سلطنت رسيد . حيف است كه براى چند دقيقه، نام نيك اعليحضرت در تاريخ باقى نماند» . وقتى قائم مقام اين را گفت، آتش غضب رضا خان خاموش شد و طغيانِ شديد او فروكش كرد . اگر قائم مقام اين كار را نمىكرد، معلوم نبود رضاخان بر سر اهل قم چه بلايى بياورد . خدا ايشان را رحمت كند! تا آخر با علما مرتبط بود و علما و رجال سياسى به منزلش مىرفتند .
شخص ديگرى كه سابقه طلبگى داشت و انسان فاضلى بود، صدرالاشرف نام داشت . وى راجع به مباحث دينى مقالاتى هم نوشته بود . كارهاى خوبى هم انجام مىداد كه طول و تفصيل دارد . اين دو نفر رابط ميان مرحوم آقاى بروجردى و محمدرضا شاه بودند .
💠آقاى آسيد مهدى خلخالى از مرحوم بنىصدر نقل مىكرد: قائم مقام به من گفت: محمدرضا شاه مىخواهد به منزل آقاى بروجردى برود، ولى آقاى بروجردى امتناع دارد و حاضر نيست كه با وى ملاقات كند . اگر اين كار نشود، ما نابود مىشويم . شما برويد و ببينيد مىتوانيد كارى بكنيد؟ آقاى بنىصدر گفت: من رفتم خدمت آقاى بروجردى و گفتم: شنيدم كه شاه مىخواهد به قم بيايد و قرار است به منزل شما هم بيايد و گفتند كه شما امتناع داريد . آقاى بروجردى گفت: «بله، ارتباط با اينها چه فايدهاى دارد؟ آنها به حرفهاى ما گوش نمىكنند و جز ضرر چيز ديگرى نيست . وقتى خاصيتى ندارد، بلكه ضرر دارد، با چه انگيزهاى با آنها ارتباط داشته باشيم؟» .
💠مرحوم آقاى بنىصدر مىگفت: من گفتم: من مطلبى را عرض مىكنم، بعد از آن هر چه نظر مبارك بود، به همان عمل كنيد . مطالبى را كه شما به شاه پيغام مىدهيد، واسطهها جرأت ندارند كه آن را بعينه به او منتقل كنند . آنها مطابق ميل شاه در پيغام تصرّف مىكنند و آن را به شاه مىرسانند . لذا مطلبى كه شاه تلّقى مىكند، غير از آن چيزى است كه شما فرمودهايد . فكر مىكنم اگر خود شما به شاه بفرماييد، خيلى فرق كند با اينكه ديگران به شاه برسانند . آقاى بروجردى تصديق كرد و فرمود: «بله، اين درست است» و قرار مىشود كه شاه بيايد . شاه روى صندلى مىنشيند و آقاى بروجردى روى تخت . ارتفاع تخت معمولاً از صندلى پايينتر است . آقاى بروجردى قبلاً دستور مىدهد كه تُشكى روى تخت بگذارند تا از صندلى پايينتر نباشد . ايشان در اين جهات خيلى دقيق بود .
http://l1l.ir/3iie
@ketabshenasishia
📜روایت مرحوم بدلا از رابطه نواب و آیت الله بروجردی
🔻اختصاصی | مرحوم سیدحسین بدلا:
🔹بنده در آن زمان، در موقعیتی بودم که با یک مثلثی (تعبیر آیت الله بروجردی بود) از این سه گروه ارتباط داشتم که یک ضلع آن فدائیان اسلام بود، ضلع دیگر آیت الله کاشانی و ضلع سوم جبهه ملی. با هر کدام به طریقی مرتبط بودم.. موضع آیت الله بروجردی، نسبت به هر سه گروه این بود که: «مواظب باشید این مثلث حفظ بشود و هیچکدام از ضلعهای آن از هم جدا نگردد.» میفرمودند: «اگر یک ضلع از این مثلث جدا بشود، نه تنها به خود آنان ضرر میزند که به روحانیت و اسلام نیز ضرر خواهد زد.»
🔹در جریان مرحوم نواب، چون میبایست حکم دادگاه را شاه امضاء کند و سپس اجرا شود. کسانی که با شاه رابطه داشتند و آن وقت، برای همین موضوع، به بیت آیت الله بروجردی احضار میشدند قول دادند: از شاه خواهند خواست که حکم اعدام را امضاء نکند و امضاء نمیکند. ما در جریان محاکمات بودیم. در زمان آخرین محاکمه، در بیت آقای بروجردی بودیم که در آنجا، در جریان لحظه به لحظه جلسه قرار میگرفتیم تا پاسی از شب، جلسه محاکمه ادامه داشت. خبر دادند: به خاطر خستگی اکثریت اعضاء ادامه جلسات در روز بعد است.
🔹من آمدم منزل، صبح، بین الطلوعین، باخبر شدیم که: آقایان را اعدام کردهاند و آن جلسه محاکمه، پس از تنفس ادامه پیدا کرده و حکم نهایی قتل را داده است و همان شب، موافقت شاه را هم به دست آوردهاند! در صورتی که شاه تهران نبوده است به سرعت خود را به شاه میرسانند و امضاء میگیرند. آیت الله بروجردی پس از شنیدن خبر شهادت این آقایان، بسیار متأثر شدند. به طوری که ملاقاتی را که ما روزانه با ایشان، به خاطر کارمان داشتیم، آن روز تعطیل کردند و فرمودند: «از ناراحتی حال هیچ کاری ندارم»
🔹اما از نظر مادی، برخی از طلبههای فدائیان اسلام، مانند سایر طلاب، شهریه میگرفتند، ولی برخی دیگر را آیت الله بروجردی به صورت خصوصی شهریه میدادند. مانند خانواده واحدیها که از جانب آقای بروجردی شهریهای مقرر شده بود و خود من هم واسطه پرداخت آن بودم. این پول تا زمان حیات ایشان ادامه داشت. پس از شهادت واحدیها نیز این پول داده میشد؛ اما پس از آمدن سیدمحمدتقی واحدی به قم، این شهریه به ایشان داده میشد.
🔹برخی از کمکهای ایشان، عنوان شهریه نداشت و بیشتر از حد شهریه بود که گاهی اوقات، خود من واسطه بودم که آن را به مرحومم نواب تحویل بدهم. میآمدم تهران و چون مرحوم نواب، مخفی بودند، با زحمت ایشان را میجستم و پول را تحویل میدادم. در یکی از آن موارد، آقای عبدخدایی هم شاهد بود. اتفاقا من این مطلب را در یک مصاحبهای که از طرف صداوسیما ترتیب داده شده بود، گفتم. ایشان نیز، تأیید کردند. ولی نمیدانم چرا برخی نمیخواهند این حقیقت گفته شود.
🔸منبع: چشم و چراغ مرجعیت
@saraeer
نواب صفوی
*******
هفتم دی ماه مصادف با اعدام نواب صفوی است. او در بین سالهای 1324 در حدود بیست سالگی تا 1334 در ترور احمد کسروی، عبدالحسین هژیر ، علی رزم آرا، حسین فاطمی و حسین علا نقش داشت. در این خصوص او از میرزا رضا کرمانی(روحانی قاتل ناصر الدین شاه) و اکبر گودرزی(رهبر گروه فرقان که مطهری را ترور کرد) پیشی گرفته است. گویا مرحوم آیت الله بروجردی او را حمایت نمیکرد. صادق طباطبایی در کتاب خاطرات سیاسی- اجتماعی خود نوشته است:
http://tarikhirani.ir/fa/files/1/bodyView/57/
«در یکی از روزهای بهار سال ۱۳۳۱ که نوجوانی ۹ ساله بودم، گروهی از طلبههای جوان و سیاسی از تهران عازم قم شده بودند تا با آیتالله بروجردی دیدار کنند. طلبهٔ جوانی که بعدها فهمیدم نواب صفوی بود سخنان تندی ایراد میکرد که هیچ چیز از آن در خاطرم نمانده است. بعدها خبردار شدم که نواب و یارانش قصد دیدار با آیتالله بروجردی را داشتند که ایشان آنها را نپذیرفته بودند. از پدرم شنیدم که چند روز بعد که اصحاب آیتالله بروجردی، از جمله پدرم در محضر ایشان بودند، یکی از بزرگان و از مدرسین حوزه (ظاهرا پدر آیتالله فاضل لنکرانی) علت این رفتار را از آقای بروجردی سوال کرده و میپرسد چرا این افراد را که خواهان حکومت اسلامی هستند، نپذیرفتید؟ ایشان در جواب میگویند: این آقایان میخواهند شاه را بردارند ولی امثال شما را به جای او بگذارند. شخص دیگری (ظاهرا مرحوم آیتالله کبیر) که از علمای بزرگ و فقهای برجسته بوده است میپرسد، مگر چه اشکالی دارد؟ آیتالله بروجردی در جواب میگویند: اشکال بزرگ این امر در اینجا است که شاه با اسلحه توپ و تفنگ به جان مردم میافتد، با این اسلحه میشود مقابله کرد ولی اگر شما به جای او نشستید، اسلحه شما ایمان و عقاید مردم است که به جان مردم میاندازید. با این اسلحه نمیتوان به راحتی مقابله کرد و لذا دین و ایمان مردم به بازی گرفته میشود.»
موسی عاکفی
@Akefighazi
ادامه از قسمت قبل 👆👆👆
سالها بعد در هفتهنامه «پنجره» (شماره ۶۳، ۱۷ مهر ۱۳۸۹) مصاحبهای خواندم از آیتالله شیخ محمد یزدی که از دوستان پدر آن فرد است. برایم محرز شد که کسانی در حوزه علمیه قم این شبهه را مطرح میکنند و آن را گسترش میدهند. آقای یزدی گفته بود:
«یکی دیگر از کارهای بسیار مهم جامعه مدرسین در قبل از پیروزی انقلاب اعلام مرجعیت حضرت امام بود. وقتی عوامل رژیم امام (رحمتالله علیه) را دستگیر کردند ایشان عنوان مرجعیت نداشتند و بر اساس قانون اساسی مشروطه مراجع دارای مصونیت بودند. برای همین، جامعه مدرسین بلافاصله با توجه به صلاحیت حضرت امام در اطلاعیهای اعلام کردند که امام خمینی (رحمتالله علیه) جزو مراجع تقلید هستند و با این کار دست ساواک را برای هر گونه تعرض به جان امام بستند.»
همان زمان پاسخی مشروح و مستدل به سخنان آقای یزدی تهیه کرده و در ۲۹ مهر ۱۳۸۹ در وبسایتم منتشر کردم با عنوان «جامعه مدرسین و مرجعیت امام خمینی». [۱]
در آنجا نوشتم که ادعای آقای یزدی نمیتواند صحت داشته باشد زیرا آغاز تشکلی بنام «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» از زمستان ۱۳۴۴ است یعنی پس از شروع نهضت آیتالله خمینی.
در سالهای پس از گزارش سرهنگ قلقسه (اسفند ۱۳۳۵) شمار شاگردان آیتالله خمینی رو به افزایش بود و دو سال پس از فوت آیتالله بروجردی، در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۴۲، اداره اطلاعات شهربانی تعداد کسانی را که در درس ایشان حضور مییافتند پنج هزار نفر ذکر کرد. در گزارش ۲۵ اردیبهشت ۱۳۴۲ ساواک، حدود ۲۰ روز پیش از دستگیری امام خمینی، چنین آمده است: «اکنون کلیه بازرگانان سهم امام را برای آیتالله خمینی میفرستند... شهمیرزادی بازرگان میگفت: مبلغی که اکنون به نام سهم امام به آیتالله خمینی پرداخت میگردد به مراتب بیش از مبلغی است که به آیتالله بروجردی پرداخت میگردیده است.»
کمی قبل از انتشار مصاحبه آقای شیخ محمد یزدی، این شبهه را آقای شیخ حسن روحانی در خاطراتش (مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۸) مطرح کرده بود. بگفته او، در سال ۱۳۴۰ «نام آیتالله خمینی بعنوان مرجع تقلید خیلی مطرح نبود و بیشتر شاگردان ایشان وی را اعلم میدانستند.» [۲]
آقای حسن روحانی همین مضمون را در سخنرانی دهه فجر ۱۳۹۳ در مرقد امام خمینی (ره) مطرح کرد که با واکنش جنجالی آقای سید حسن خمینی مواجه شد. [۳]
در روزهای اخیر به سندی جدید دست یافتم که مؤید ادعاهای پیشینم است دال بر جایگاه برجسته و منحصربفرد فقهی آیتالله خمینی در حوزه علمیه قم در سال ۱۳۴۰، چند ماه پس از فوت آیتالله بروجردی.
این سند گزارش مجله «تهران مصور» (شماره ۹۶۴، مورخ ۴ اسفند ۱۳۴۰) است با عنوان «۱۴ قرن رهبری شیعیان: مراجع تقلید شیعیان جهان از آغاز تا امروز» درباره وضع مرجعیت پس از رحلت آیتالله بروجردی. صفحه اول این گزارش مزین به عکس دو نفر است: «حضرت آیتالله خمینی» و «حضرت آیتالله گلپایگانی».
در صفحه سوم گزارش «تهران مصور» اینگونه آمده است:
«علمایی که در قم هستند و صلاحیتدار مرجعیت تقلید را دارا میباشند عبارتند از:
۱- حضرت آیتالله حاج آقا روحالله خمینی که اکنون در حوزه علمیه قم کلاس دارند و بیش از ۴۰۰ نفر را تدریس مینمایند.
۲- حضرت آیتالله آقا سید محمدرضا گلپایگانی.
۳- حضرت آیتالله آقا سید کاظم شریعتمدار تبریزی.
۴- حضرت آیتالله آقا شیخ عبدالنبی اراکی»
و سپس به ترتیب از آقایان سید محمد محقق یزدی (داماد)، شیخ عباسعلی شاهرودی، سید شهابالدین نجفی مرعشی و سید مرتضی لنگرودی نام برده شده.
در گزارش فوق اسامی علمای سایر حوزههای علمیه نیز ذکر شده: در خراسان حاج سید هادی میلانی، در تبریز حاج سید عبدالحجت ایروانی، در تهران حاج سید احمد خوانساری و شیخ محمدتقی آملی، در نجف اشرف سید محسن حکیم و سید محمود شاهرودی و سید عبدالهادی شیرازی و سید ابوالقاسم خویی. [۴]
چنانکه میبینیم، در سال ۱۳۴۰ آیتالله خمینی بعنوان عالم دینی طراز اول اشتهار کامل داشت بنحوی که حتی نشریاتی چون «تهران مصور» نیز ایشان را در ردیف اول از فهرست علمای سرشناس وقت معرفی میکردند.
عبدالله شهبازی
چهارشنبه، ۱۱ بهمن ۱۳۹۶/ ۳۱ ژانویه ۲۰۱۸
ادامه در قسمت بعد:
👇👇👇
✔️ نصرالله شاهآبادی؛ خلف صالح پدر
🔸 بهمناسبت درگذشت
«سیدهادی طباطبایی»
🔹 مرحوم محمدعلی شاه آبادی هفده فرزند داشت. ده فرزند ذکور او اغلب به جامهی روحانیت در آمدند. نصرالله نیز همین رویّه را در پیش گرفت. او در سال 1310 در قم به دنیا آمد. در تهران و قم و نجف به تحصیل علوم دینی پرداخت. در تهران، پای درس میرزا ابوالحسن شعرانی، سید کاظم عصار و میرزا مهدی آشتیانی نشست. در قم از محضر حضرات حجت، بروجردی، اراکی و محمدتقی خوانساری استفاده کرد. در نجف نیز به محفل شیخ حسین حلّی، سید عبدالهادی شیرازی، سیدابوالقاسم خویی و سید محمود شاهرودی رفت. او در نجف از محضر سید محمد روحانی نیز بهره برد. مرحوم روحانی، پسردایی شاهآبادی محسوب میشد.
🔹 وی از حامیان انقلاب و آیتالله خمینی بود و گفته بود خیلی از مردم تصور میکنند انقلاب امام(ره) ۳۸ـ۳۷ سال است که شروع شده؛ در حالی که از ۷۵ سال قبل پایهگذاری شده است. وی در تأیید این سخن عنوان میکند که شما اگر حالات زندگی پدرم را مطالعه کنید میبینید نقشهای که ایشان پیاده کرده بود برای مخالفت با رضا خان، عین همان را امام پیاده کرده است.
🔹 وی دوستی نزدیکی با نواب صفوی داشت. او سید حسین امامی را به نواب صفوی معرفی کرده بود: «یک شب که مرحوم نواب همراه با سید عبدالحسین واحدی به خانهی ما آمدند، به مرحوم نواب گفتم، جوانی را میشناسم که شاید الآن خیلی سرش توی حسابهای ما نباشد، ولی مطمئنم اگر او را زیر بال و پرتان بگیرید، درست میشود. مرحوم نواب گفت بگویید بیاید. سیدحسین را صدا زدم و آمد و همانطور که فکرش را میکردم با صحبت با مرحوم نواب کلاً از این رو به آن رو شد». سیدحسین امامی، بعدها اقدام به ترور احمد کسروی کرد.
🔹 آیتالله نصرالله شاهآبادی که از چندی پیش بهدنبال وخامت حالش در یکی از بیمارستانهای تهران بستری شده بود، امروز (۲۱ اسفند ۱۳۹۶) دارفانی را وداع گفت.
متن کامل مطلب یادداشت👇👇👇
http://mobahesat.ir/wp-admin/post.php?post=15923&action=edit
🔻🔻🔻
@mobahesatmagz
گروه حوزههای علمیه - «حقیقت پنهان» عنوان اثری است که به گفته نگارنده آن شامل «خاطرات و اسناد منتشرنشده درباره زعیم و مرجع عظیمالشأن شیعه آیتالله العظمی بروجردی» است.
اسماعیل راهنورد، مسئول کتابخانه آیتالله العظمی بروجردی در گفتوگو باایکنا با اشاره به انتشار کتاب ««حقیقت پنهان»، گفت: این کتاب مجموعهای یکپارچه و زیبا و دربرگیرنده ابعاد مختلف زندگی آیتالله العظمی بروجردی است و اسناد و تصاویر مختلف ویژگی خاصی به آن بخشیده است. نکته قابل توجه اینکه برخی اسناد و مطالب پیرامون معظمله، برای اولینبار در این اثر منعکس شده است.
راهنورد ادامه داد: این اثر به کوشش و نگارش محمدتقی انصاریان خوانساری، در اسفند ۱۳۹۷ با سه مجلد از سوی انتشارات انصاریان قم، در قطع وزیری روانه بازار شده است.
وی با اشاره به مباحث هر مجلد گفت: جلد اول «مقدمه، شرح زندگانی آیتالله بروجردی، خاطرات در آئینه مصاحبهها، مقالات و شنیدهها، خاطرات در آئینه مجلات و جرائد و تصاویر»، جلد دوم «خاطرات مربوط به آن مرجع فقید در آئینه کتب» و جلد سوم «خدمات علمی، اجتماعی، اجازات، مکاتبات، استفتائات، رحلت آیتالله فقید به همراه فهرست اعلام» را شامل میشود.
http://yon.ir/cFKhB
@boroujerdilib
📝 مشتی به دهانِ فاطمی بکوب تا بداند هیبتِ انگلیس بازی کردنی نیست!
🔸 در خاطرات مرحوم آيتالله سيدرضا موسوی زنجانی چاپ شده كه از مراجع به خصوص آيتالله بروجردی پيگيری می كنند كه جلوی اعدام دكتر فاطمی را بگيرند! مرحوم آيتالله بروجردی به آيتالله زنجانی پاسخ می دهند كه «کینه ی انگليسها نسبت به دكتر فاطمی آن قدر عميق است كه هيچ كاری از دست هيچ كس برنمی آيد.»
🔹 سر دنیس رایت سفیر بازگشته انگلیس به تیمور بختیار چنین میگوید: « در نخستین فرصت مشتی به دهان فاطمی بکوب تا بداند هیبت امپراطوری انگلیس بازی کردنی نیست!»
🔸 دکتر حسین فاطمی؛ «من برای آن كشته می شوم كه نخستين اقدامم در وزارت خارجه، بستنِ سفارت و قطع رابطه با انگلستان بود. هيچ مايوس نيستم، از هر قطره خون من هزاران نهال می رويد و با تاييد خداوند قهار انتقام اين ملت ستم ديده را از استعمار ناپاك می گيرد»
🍃🌸 گذشته چراغ راه آینده...
🆔 @historyguidingfuture
📝 مشتی به دهانِ فاطمی بکوب تا بداند هیبتِ انگلیس بازی کردنی نیست!
🔸 در خاطرات مرحوم آيتالله سيدرضا موسوی زنجانی چاپ شده كه از مراجع به خصوص آيتالله بروجردی پيگيری می كنند كه جلوی اعدام دكتر فاطمی را بگيرند! مرحوم آيتالله بروجردی به آيتالله زنجانی پاسخ می دهند كه «کینه ی انگليسها نسبت به دكتر فاطمی آن قدر عميق است كه هيچ كاری از دست هيچ كس برنمی آيد.»
🔹 سر دنیس رایت سفیر بازگشته انگلیس به تیمور بختیار چنین میگوید: « در نخستین فرصت مشتی به دهان فاطمی بکوب تا بداند هیبت امپراطوری انگلیس بازی کردنی نیست!»
🔸 دکتر حسین فاطمی؛ «من برای آن كشته می شوم كه نخستين اقدامم در وزارت خارجه، بستنِ سفارت و قطع رابطه با انگلستان بود. هيچ مايوس نيستم، از هر قطره خون من هزاران نهال می رويد و با تاييد خداوند قهار انتقام اين ملت ستم ديده را از استعمار ناپاك می گيرد»
🍃🌸 گذشته چراغ راه آینده...
🆔 @historyguidingfuture
🌍 مشتی به دهانِ فاطمی بکوب تا بداند هیبتِ انگلیس بازی کردنی نیست!
🔸 در خاطرات مرحوم آيتالله سيدرضا موسوی زنجانی چاپ شده كه از مراجع به خصوص آيتالله بروجردی پيگيری می كنند كه جلوی اعدام دكتر فاطمی را بگيرند! مرحوم آيتالله بروجردی به آيتالله زنجانی پاسخ می دهند كه «کینه ی انگليسها نسبت به دكتر فاطمی آن قدر عميق است كه هيچ كاری از دست هيچ كس برنمی آيد.»
🔹 سر دنیس رایت سفیر بازگشته انگلیس به تیمور بختیار چنین میگوید: « در نخستین فرصت مشتی به دهان فاطمی بکوب تا بداند هیبت امپراطوری انگلیس بازی کردنی نیست!»
🔸 دکتر حسین فاطمی؛ «من برای آن كشته می شوم كه نخستين اقدامم در وزارت خارجه، بستنِ سفارت و قطع رابطه با انگلستان بود. هيچ مايوس نيستم، از هر قطره خون من هزاران نهال می رويد و با تاييد خداوند قهار انتقام اين ملت ستم ديده را از استعمار ناپاك می گيرد»
@A_pajhohi
اولین و آخرین گفتگوی تفصیلی و خواندنی با همسر امام خمینی؛
🔹 در ماجرای اعدام نواب صفوی، آقا رفتند پیش آقای بروجردی، ولی ایشان گفتند، دخالت نمیکنم
🔹 آیت الله کاشانی به آقاجانم گفته بود: «این اعجوبه (امام خمینی) را از کجا پیدا کردی؟» /انتخاب
#تاریخ
#خاطرات
جزئیات در 👇👇
entekhab.ir/002JnF
🆔 @Tarikh_Entekhab_ir
۱۳ شوال سالروز ارتحال آیتالله العظمی بروجردی(م ۱۳۸۰ هـ.ق)
موعظه بعد از درس
آیتالله العظمی شبیری زنجانی:
معمولاً آقای بروجردی در پایان درس چند جملهای موعظه میکرد و پیدا بود که از روی قلب موعظه میکند و به گونهای بود که در مخاطب اثر میکرد. به یاد دارم این عبارت را با حال خاصّی میگفت: «الدُّنْیَا یَمُرُّ و یَغُرّ» یعنی دنیا میگذرد و انسان را میفریبد.
▪️جرعهای از دریا، ج ۳، ص ۴۷۸
🔹 «جناب آقای دکتر احمد احمدی روایت میکند:
وقتی [حاج شیخ] درس میداد، نسبت به اساتید خود آنقدر تواضع داشت که گاهی دو دست را به لبها میگرفت و دندان میگزید.
🔸 وقتی میخواست استادش مرحوم نائینی را نقد کند، میگفت: نفهمیِ من نزد میرزا این است! و آراء و نظریّات استاد را با فروتنی نقد میکرد».
📚 (اسوهٔ اخلاق، ص۱۸)
#شیخ_علیمحمد_بروجردی
@cheraghe_motaleeh
🔸كرامت آیة الله العظمی بروجردی
من و برادرم در ایام تحصیل در قم خانه ای اجاره کردیم که متعلق به خانمی بود به نام عذرا خانم.
چند ماه از آخرین باری که پدرم به دیدن ما آمده بود میگذشت و کمکی که از جانب ایشان به ما می شد مدت زیادی عقب افتاد. پدرم به سفر عتبات و سوریه رفته بود. پنج ماه طول کشید و در این مدت وضع مالی ما به هم ریخت. چون ما از آقای بروجردی شهریه نمی گرفتیم.. پدرم ما را منع کرده بود که غیر از پرداختی خودشان پول دیگری بگیریم و رسم ما هم این نبود که از کسی کمک بخواهیم.
بسیار مقروض شدیم و به صاحب خانه و بقال و نانوا و... بدهکار شدیم. به صورتی که دیگر نه روی نسیه گرفتن داشتیم و نه آنها به ما جنس نسیه می دادند.
بعد از گذشت مدتي عذرا خانم که اجاره خانه اش عقب افتاده بود بدون اطلاع ما نزد یکی از فضلای اهل گیلان به نام آقا شیخ فضل الله سعادت رشتی که از نزدیکان آقای بروجردی بود و در بیت ایشان رفت و آمد داشت، رفته بود و به او گفته بود: شما که با آقای بروجردی رفت و آمد دارید به ایشان برسانید که این دو بچه که مستأجر من هستند چیزی در بساط ندارند. فقط یک زیلو زیر پایشان هست، حتی اجاره هم نمی دهند.
این آقا را به منزل ما آورد. آقای سعادت از نزدیک وضع ما را دید و فقط به ما گفت که شما امروز ساعت یازده بیایید منزل آقای بروجردی، با شما کار دارم.
احساس ما این بود که چون بدهکاریم و نمی توانیم خودمان را اداره کنیم می خواهند ما را از قم اخراج کنند. با ترس از برخوردی که قرار است با ما شود به منزل آقای بروجردی در کوچه عشقعلی رفتیم. آقای سعادت ما را به اتاقی هدایت کرد که وقتی آقای بروجردی ملاقات هایشان تمام می شد و می خواستند به اندرونی بروند باید از این اتاق ها عبور می کردند. مدت زیادی نگذشت که آقای بروجردی آمدند و هنگامی که خواستند از جلوی ما بگذرند، آقای سعادت ما را به آقای بروجردی . معرفی کرد و گفت: این دو نفر از طلبه های ما هستند و پدرشان مدتی است به سفر رفته و در نتیجه خرجی به آنها نداده است. به همین دلیل کمی مقروض شده و نیاز به کمک دارند و مناسب است حضرتعالی عنایتی بفرمایید.
آقای بروجردی خیلی با ابهت بود. به سمت ما برگشتند و نگاهی به من و اخوی کردند و لبخندی زدند و با صدای آهسته فرمودند: آقایانی که توانایی مالی ندارند چرا زود به قم می آیند؟!
بعد از جیبشان کلیدی درآوردند و در قفسه ای را که به دیوار بود باز کردند. دست بردند داخل قفسه و یک دسته پول درآوردند. سؤال نکردند که چقدر قرض دارند، پول را بدون اینکه بشمارند به آقای سعادت دادند.
بعد از خارج شدن از آنجا ایشان فورا این پول را جلوی ما شمرد. هشتاد و چهار تومان بود، به توصیه شخص آقای بروجردی قرار شد خود آقای سعادت قرض های ما را بدهند. لذا به همراه او راه افتادیم و در گذر صادق هرآنچه را ما به مغازه داران بدهکار بودیم پرداخت کرد. بابت سه ماه اجاره خانه، سی تومان هم به آن صاحب خانه بدهکار بودیم. بعد از اینکه این پول را به صاحب خانه داد، متوجه شدیم که کل بدهی ما هشتاد و چهار تومان بود و پولی هم که آقای بروجردی به ما داده بود هشتاد و چهار تومان بود.
روایات و خاطرات سید مهدی امام جمارانی جلد اول ص 144 - 143.
@bazmeghodsian
۵ سند از دوران مبارزه مرحوم شیبانی
🔹مرحوم عباس شیبانی از پیشکسوتان مبارزه با رژیم شاه بود که در کارنامهاش حضور در کمیته دانشگاه نهضت ملی و نهضت آزادی پیش از انقلاب و 13 سال زندان را دارد. شیبانی پس از پیروزی انقلاب، مسئولیتهای متعددی از جمله عضویت در شورای انقلاب، نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی را در کارنامه دارد.
🔹موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، به مناسبت درگذشت مرحوم شیبانی، بخشی از اسناد مربوط به دوران مبارزه او را منتشر میکند.
@psri_ir
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com