گرچه سیدجمال اسلامش نوگرایانه و قرائتی متفاوت با اسلامیان زمانه خود دارد .
واقعه تازه که در حضرت عبدالعظیم، شب چهارشنبه دویم ربیع الاول سنه 1327 روی داده
یادداشت لطیفی از یک واقعه هولناک، و آن ترور آقامصطفی پسر میرزا حسن آشتیانی، در سال 1327 ظاهرا توسط افراطی های مشروطه خواه. اول حکایت و بعد هم شعری در باره آن: (از یک اثر خطی)
مجملا این است که مرحوم مغفور جناب مستطاب شریعتمدار آقا میرزا غلام حسین امام جماعت مسجد مرحوم جناب مستطاب عمدة العلماء آقا میرزا موسی ـ اعلی الله مقامه ـ که جد سامی آنجناب بود، به جهت تحویل شمس به برج حمل، که در شب 27 ماه صفر بود، مشرف شد، و 28 و 29 و شب غرّه ماه را هم توقف نمود و خیال مراجعت کرده، آقا میرزا مصطفی خلف مرحوم حجة الاسلام حاجی میرزا حسن آشتیانی ـ اعلی الله مقامه ـ از ایشان وعده خواسته، شب چهارشنبه دویم ماه را در منزل ایشان رفته، اتفاقا جمعی اشرار که در صدد قتل آقامیرزا مصطفی بودند، ساعت هفت از شب از پشت بام به خانه ایشان ریختند، و آقا میرزا مصطفی و آقا میرزا غلامحسین و دبیر همایون و آدم او را کشتند و رفتند، و کسی ایشان را نشناخت. صبح مردم خبر شدند. صدای ضجّه و فغان برخاست و خبر به شهر رسید. بالجمله از این گونه واقعات از اول مشروطه تاکنون که قریب سه سال است، بسیار واقع شده، و این چند بیت به طریق شکایت از گردش گردون و زمانه دون، بعد از واقعه جگر سوز بچند روز شبی درهم پیوسته و ثبت شد:
از گردش چرخ کهن و دور زمانه
آسوده کسی نیست و گر هست زِ ما نَه
از شصت فزون رفته ز عمر من و روزی
آسوده کسی را نشنیدم به زمانه
فرقی نکندشان پی کین توزی با خلق
چه زاهل حرم باشد و چه از دیر مغانه
...
بنگر که چه بیداد و چه ظلمی است در ایران
از مردم بی دین و هواجوی زمانه
دارند همی داد ز بیداد و نخواهند
خود داد بدان دادگر فرد یگانه
گشتند بهم یار گروهی که نبودند
جز مردم دنیا طلب و فرقه ی لانه
گویی که مگر خصم حق و دشمن دینند
برخی به میانشان به سخنهای فسانه
چونان که همی دین ز کف و خون جهانی
بر باد فنا شد به فسونهای زنانه
هم خون شهشناه جهان ریخته بودند
گر حفظ الهیش نبد شانه به شانه
بالجمله ز کف شد شرف دولت و اسلام
آن سان که نمانده است از این هر دو نشانه...
از شاه و گدا پیر و جوان عالم و جاهل
پامال چنین فتنه و آشوب زمانه
دانا تو ز تقدیر چه دانی که ندانی
حکم ازلی را که چسان گشته روانه....
@jafarian1964
البته ميرزا مهدی دايره انتقاداتش را به اصل فلسفه هم گسترش می داد و معتقد بود که مکتب اهل بيت (ع) مبتنی بر علوم و هدايت الهی است؛ در حالی که فلسفه ريشه در علوم يونانی و فکر بشری دارد و بنابراين راه به توحيد حقيقی نمی برد. از اين نقطه نظر او با ابن سينا هم مخالف بود. بعدها در طرح "مکتب تفکيک" که آقای محمد رضا حکيمی به دست داد ادعا شد که مکتب معارفی ميرزا مهدی اصفهانی (موسوم به مکتب معارفی خراسان) منتقد اصل فلسفه نيست. بلکه معتقد به ضرورت تفکيک است ميان فلسفه و دين و اينکه نبايد در حوزه معارف قرآنی فلسفه را داخل کرد. يعنی توحيد را نبايد با فهم فلسفی آميخت. اين البته تفسير جديدی از مکتب ميرزا مهدی است. مرحوم آقای حائری با مکتب معارفی خراسان طبعا مخالف بود و در کتاب هايش به اين مخالفت تصريح کرده. با اين همه مرحوم آقای حائری فلسفه را دانش مستقل عقلی می دانست و آن را بر مبنای خرد مستقل از دين تحليل می کرد. برای او فلسفه علمی است برهانی که بايد مستقل از دين و علم کلام خود را محدود به برهان کند.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
⭕️⭕️
صد خطابه
اثر میرزا آقاخان کرمانی
🔸میرزاآقاخان کرمانی ازشخصیتهای سیاسی جنبش مشروطه ایران بود. میرزا آقاخان را میتوان در کنار فتحعلی آخوندزاده از بنیانگذاران ناسیونالیسم نوین ایرانی دانست.
🔹رساله صد خطابه که نیمه کاره مانده، اثری است اصیل که به گفته آقای دکتر فریدون آدمیت «این رساله اساسا نیمه کاره مانده و تمام نسخه هایی که دیده شده وسط خطابه چهل و دوم قطع گردیده است . نسخهٔ صد خطابه موجود در کتاب خانه ملی ایران به شماره ۲۳۰۶ و نسخهٔ کتابخانه مجلس به شماره ۹۰۹۳۸یکسان است . همچنین نسخهای را که میرزا مصطفای اصفهانی ازلی برای پروفسور ادوارد براون نوشته و در کتاب خانه دانشگاه کیمبریج موجود است همین صورت را دارد »
🔽🔽
https://t.me/joinchat/AAAAAEOyBh9fy0yRLS521w
کتاب ارزشمند صد خطابه
نویسنده "میرزا آقاخان کرمانی
میرزاآقاخان کرمانی ازشخصیتهای سیاسی جنبش مشروطه ایران بود. میرزا آقاخان را میتوان در کنار فتحعلی آخوندزاده از بنیانگذاران ناسیونالیسم نوین ایرانی دانست.
رساله صد خطابه که نیمه کاره مانده، اثری است اصیل که به گفته آقای دکتر فریدون آدمیت «این رساله اساسا نیمه کاره مانده و تمام نسخه هایی که دیده شده وسط خطابه چهل و دوم قطع گردیده است . نسخهٔ صد خطابه موجود در کتاب خانه ملی ایران به شماره ۲۳۰۶ و نسخهٔ کتابخانه مجلس به شماره ۹۰۹۳۸یکسان است . همچنین نسخهای را که میرزا مصطفای اصفهانی ازلی برای پروفسور ادوارد براون نوشته و در کتاب خانه دانشگاه کیمبریج موجود است همین صورت را دارد ».
🔽🔽
سلام بر پناه گرفتاران!
"السلامُ علی غُوث اللَّهفان و مَن صارت بهِ ارضُ خراسان، خراسان":
سلام بر پناهِ غم داران و کسی که به برکت او شهر خراسان، خراسان شد!
چرخها را زده ام آمده ام خانهی تو
خودمانیم کسی جز تو نفهمید مرا!
#امام_رضا
نکته:
تکرار هزار و یک مرتبه اين فراز از زیارت جوادیه صلوات الله علیه برای برآورده شدن حاجت سفارش شده است:
" السلامُ علی غُوث اللَّهفان و مَن صارت بهِ ارضُ خراسان، خراسان!: سلام بر پناهِ غم داران و کسی که به برکت او شهر خراسان، خراسان شد!"
می توان زیارت جوادیه سلام الله علیه را خواند و این فراز را هزار و یک مرتبه قرائت کرد و سپس ادامه زیارتنامه را خواند و تمام کرد.
@AlamdarGraphic
@salavatnameh
#امام_سجاد_علیه_السلام
#یوسف_رحیمی
نورحق می دمد از مشرق سجادهء تو
چه شکوهی ست در این زندگی سادهء تو
می رود از نظرش جنت و ملک و ملکوت
آنکه از روز نخستین شده دلدادهء تو
زمزم و کوثر و تسنیم به وجد آمده اند
از زلالی می و روشنی بادهء تو
هر کسی معجزهء چشم تو را باور کرد
می شود بنده ولی بندهء آزادهء تو
با کرامات نگاهت دل هر عاشق را
می برد سمت خدا روشنی جادهء تو
آمدی تا به جهان نور يقين برگردد
نور ايمان و سعادت به زمين برگردد
مکه با مقدم تو عطر بهاران دارد
ديدهء روشن تو رحمت باران دارد
کعبه بر شانهء لطف تو توکل کرده
با نفس های مسيحايی تو جان دارد
مثل جدّت تو نهادی حجر الاسود را
ور نه بی مرحمتت قامت لرزان دارد
هر کسی در دل او نور ولايت جاری ست
به کرامات تو و چشم تو ايمان دارد
از نگاهت همه اعجاز و يقين می بارد
چشمهايت چقدر تازه مسلمان دارد
آيه آيه کلمات تو همه روشنی اند
خط به خط مصحف تو جلوهء قرآن دارد
لحظاتت همه از نور خدا لبريزند
مگر اين شوق الهی تو پايان دارد
شب گذشت و سر تو بر روی تربت مانده
در عروجی تو ولی شوق عبادت مانده
با تو هر لحظهء من بوی خدا می گيرد
عطر اخلاص و مناجات و دعا می گيرد
بچشان بر دل ما طعم عبوديّت را
سجده هامان به نگاه تو بها می گيرد
تو ولی نعمت ما و همه عبدت هستيم
رحمت واسعه ات دست مرا می گيرد
تا بقيعت دل شيدای مرا راهی کن
عشق از گوشهء چشمان تو پا می گيرد
آنقدر بندهنوازی که دل چون من هم
عاقبت تذکرهء کرب و بلا می گيرد
بانی روضهء بابایی و باران باران
چشمم از محضر تو اذن بکا می گيرد
از تو بر گردن اسلام چه دِيْنی مانده
با فداکاری تو شور حسينی مانده
رهبر جان به کف اهل ولايی آقا
مظهر بی بدل صبر و رضايی آقا
به تو و عزت و ايثار و شکوهت سوگند
علم افراشتهء خون خدايی آقا
بيرق نهضت ارباب به روی دوشت
وارث سرخی خون شهدايی آقا
خطبهء حيدری ات کاخ ستم را لرزاند
دشمن تو نبرد راه به جايی آقا
کربلا را که تو به کوفه و شام آوردی
همه ديدند که مصباح هدايی آقا
مصحف چشم تو از عشق حکايت دارد
راوی غيرت و ايمان و وفايی آقا
ديدهء غرق به خون تو گواهی داده
تو عزادار چهل سال منايی آقا
اشک هم از غم چشمان تو خون میگرید
زائر جان به لب کرب و بلايی آقا
چشمهای تو از آن ظهر قيامت می خواند
دم بدم درهمه جاداشت مصيبت میخواند
🔹@deabelnews
رد پای میرزا جعفر خامنه ای؛ در مطبوعات عصر مشروطه
یادداشتی از:
رضا همراز
گویند ز مرگ سخت تر چیزی نیست
باور منما که هست گویم به تو چیست
با مردم بد سرشت محشور شدن
سخت است ز صد هزار ره مردن و زیست
چندی قبل که بعضی از مطبوعات عصر مشروطیت را مطالعه می نمودم،با اشعار دلنشین مرحوم آقا میرزا جعفر خامنه ای از پیشگامان تحول ادبی در ایران روبرو شدم که سراسر وجود مرا در شور و شعفی مضاعف در بر می گرفت.
البته به غیر از مطبوعات ایران، گاهی اوقات اشعار و مطالب او در مطبوعات خارج نیز منتشر شده است.
از این رو با خود اندیشیدم که مطالب این روزنامه ها را فهرست وار بنویسم لکن پیش از تقدیم نشانی این مطبوعات، شاید گذری بر حیات علمی، ادبی و سیاسی این سخنور بزرگ آذربایجان خالی از لطف نباشد.
ادامه مطلب:
http://salarsolmaz.blogfa.com/
🔸زهد حاج شیخ عبدالکریم حائری
🔹پس از فوت حاج شیخ، محمد رضا پهلوی که از فرنگ برگشته بود به اتفاق پدرش به طرف قم می آیند و در بین راه درباره حاج شیخ با هم بحث می کنند.
🔸آنها در قم بر مصباح التولیه نماینده مردم قم و تولیت آستانه وارد می شوند.
🔹 تولیت می گفت: رضاخان در لحظه ورود پس از احوالپرسی کوتاه از من پرسید: حاج شیخ که مُرد از مال دنیا چی داشت؟
🔸گفتم: هیچ نداشت، حتی شام زن و بچه اش را نیز از منزل آیة الله صدر آوردند.
🔹در این هنگام رضا شاه رو به پسرش کرد و گفت: نگفتم به تو، حاج شیخ مرد خوبی بود؟!
🔸آقا سید طلبه ای می گفت: روزی خدمت شیخ عرض کردم ما پنج نفریم و فقط 5 تومان شهریه به ما مرحمت میفرمایید، این بسیار اندک است.
🔹حاج شیخ قسم خورد که ما هم پنج نفریم و همین 5 تومان را برداشت می کنیم.
خاطرات زندگی میرزا محمد علی معزالدینی ص 49.
#دفاع_از_بزرگان
#میرزا_مهدی_اصفهانی
#وحید_خراسانی
حضرت آیت الله وحید خراسانی درباره استادشان چنین می فرمایند:
آقا میرزا مهدی از آن کسانی است که تا کسی او را ندیده باشد، نمیداند چه شخصیتی بود. علمیت آقا میرزا مهدی در حدی بود که وقتی من به نجف رفتم، آقای شاهرودی از من پرسید: در نجف چه مازادی بر مشهد دیدی؟
گفتم: نسبت به اصول مرحوم میرزای نائینی، زائدی در اینجا ندیدم. آنچه میرزای نائینی داشته آقا میرزا مهدی به شاگردانش انتقال داده است.
مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی هم همین سوال را از من پرسیدند و من همان جواب را دادم. آقا سید جمال گفت: آقا میرزا مهدی از آن هفت نفری است که مرحوم میرزای نائینی در دوره اول، حرفهایش را با آنها پخته کرده بود.
آقا میرزا مهدی کسی است که وقتی وارد مشهد شد، حوزه مشهد را منقلب کرد و همه فضلای مشهد، محصول اویند.مجسمه ای بود از علم و تقوی و زهد، زهدی که ما نظیر آن را ندیدیم، نه آنکه کم دیدیم.
مرحوم آقا میرزا مهدی ضد فلسفه و عرفان و تصوف بود و حرفهای ایشان با حرفهای فلاسفه تفاوت، تناقض داشت.
https://telegram.me/modaeeaneerfan
خداوندا در کتابت خواندیم که گفته ای:
چون بندگان من درباره من از تو بپرسند، بگو که من نزدیکم و به ندای کسی که مرا بخواند، پاسخ میدهم
قرآن کریم سوره بقره/۱۸۶
خدای تو را می خوانیم با تمام وجود با تمام ذلت و حقارت می خوانیم
خدایا به تو شکوه و شکایت آوردیم
خدایا به تو شکوه می آوریم از غیبت ولیمان و از چنگ و دندان زمانه از بی داد زمانه
خدایا کاسه های صبر لبریز شده است و طاقت ها طاق
و فقط یک دارو و درمان می شناسیم:
الفرج الفرج الفرج
https://telegram.me/dr_shokouhi
دوباره فاصله افتاد بین ما آقا
دوباره لطف تو و خواهش گدا آقا
ببین که از نفس افتاده ام ز بار گناه
بگیر دست گدای همیشه را آقا
حلال کن که بجز دردسر نبودم من
عطا نمودی و دیدی ز من خطا آقا
سلام من به قنوت نماز نیمه شبت
مرا میان قنوتت دعا نما آقا
بگو شبی تو میان قنوت نافله ات
به جای ما نفسی ذکر ربنا آقا
خودت برای ظهورت بیا دعایی کن
اثر نداشت ز ما ناله ی بیا آقا
رسید سال نو و چشم ما نشد روشن
بر آن جمال پر از جلوه ی خدا آقا
ببین دو چشم مرا یا مقلب الابصار
که تا ببینمت ای یار آشنا آقا
بهار کن دل ما را محول الاحوال
که بی تو رنگ خزان است سینه ها آقا
بیا و درد دل بیقرار و شیدا را
دوباره کن به نگاه خودت دوا آقا
دلم دوباره برای نجف پریشان است
برای هرم گنه سوز مرتضا آقا
"دلم برای مدینه بهانه می گیرد"
برای لطف خدایی مجتبا آقا
خدا کند که به اذن علی و مادرتان
روم دوباره شب جمعه کربلا آقا
طواف قبر حسین آن شهید بی لشگر
طواف قبر علمدار باوفا آقا
گمان کنم ز خراسان به دل نسیمی زد
نشسته بر لب من یا رضا رضا آقا
#مناجات
#ناصر_شهریاری
🔸زهد حاج شیخ عبدالکریم حائری
🔹پس از فوت حاج شیخ، محمد رضا پهلوی که از فرنگ برگشته بود به اتفاق پدرش به طرف قم می آیند و در بین راه درباره حاج شیخ با هم بحث می کنند.
🔸آنها در قم بر مصباح التولیه نماینده مردم قم و تولیت آستانه وارد می شوند.
🔹 تولیت می گفت: رضاخان در لحظه ورود پس از احوالپرسی کوتاه از من پرسید: حاج شیخ که مُرد از مال دنیا چی داشت؟
🔸گفتم: هیچ نداشت، حتی شام زن و بچه اش را نیز از منزل آیة الله صدر آوردند.
🔹در این هنگام رضا شاه رو به پسرش کرد و گفت: نگفتم به تو، حاج شیخ مرد خوبی بود؟!
🔸آقا سید طلبه ای می گفت: روزی خدمت شیخ عرض کردم ما پنج نفریم و فقط 5 تومان شهریه به ما مرحمت میفرمایید، این بسیار اندک است.
🔹حاج شیخ قسم خورد که ما هم پنج نفریم و همین 5 تومان را برداشت می کنیم.
خاطرات زندگی میرزا محمد علی معزالدینی ص 49.
@bazmeghodsian
🔸مخاطرات عجیب راه سلوک!
🔹آیة الله العظمی آقا سید جمال الدین گلپایگانی پس از طی مراحل سیر و سلوک به درجه ای می رسد که به یکباره می بیند همه عالم از فیض وجود او استفاده می کند، و تمام کائنات تحت اراده و فرمان او هستند، و اجازه دارد در عالم هرگونه تصرفی انجام دهد.
🔸با سراسیمگی خود را به استادش آقا سید احمد کربلایی می رساند و می گوید: این حالت برای من غیر قابل تحمل است، کمکم کنید.
🔹آقا سید احمد می گوید: این مقام، آمال همه عرفا است. (به گفته فرزند آیة الله قوچانی: گویا تعبیر ایشان این بوده که سالکین شترها قربانی می کنند برای رسیدن به این مقام) تو از من بالاتر زدی و من نمی توانم برای تو کاری بکنم. به حرم برو و از حضرت امیر علیه السلام استمداد کن.
🔸ایشان به حرم مشرف می شود. در مکاشفه حضرت امیر علیه السلام ایشان را به امام زمان عج ارجاع می دهند (چرا که مقام واسطه فیض کامل و اتم الهی متعلق به حضرت حجت عج است).
🔹ایشان ابتدا به مسجد سهله می رود، حضرت به گونه ای ایشان را هدایت می فرمایند که نزد جدش امام کاظم علیه السلام برود.
🔸ایشان خود را به کاظمین می رساند. در حرم سر به سنگ های حرم می گذارد و چنان ناله می زند و اشک می ریزد که مردم گمان می کنند محتاج و گدا یا بیمار غیر قابل علاج است. (می گفت: مردم نزد من پول می ریختند و من پولها را پس می دادم).
🔹سه روز اشک می ریزد تا در روز سوم می بیند نوری از بدن ایشان جدا شده و به داخل ضریح می رود، و نوری با رنگ دیگر از ضریح بیرون می آید و ایشان را احاطه می کند، و مقام و حال بالاتری به ایشان می دهند. احساس می کند عبد شده است؛ انگار حالت قبلی امتحانی برای دریافت این مقام بندگی بوده است.
جمال السالکین ج 1 ص 243.
🔸مرحوم میرزا مهدی اصفهانی هم که از 12 سالگی به عتبات هجرت کرده و کفایة الاصول را نزد آقا سید جمال خوانده و هم حجره و ملازم سید شده بود، در اواخر با اصرار بیش از حد از ایشان دستور ذکر می گیرد.
🔹در اثنای عمل به دستورات ایشان، خود را داخل دریاهایی از نور مشاهده کرده و می بیند که همه عالم از وجود آقا سید جمال فیض می گیرد! و معتقد می شود که در عالم وجود، حجّت حق، سید جمال است.
🔸خدمت استاد می رسد و می گوید من به هرجا نگاه می کنم شما را می بینم. ایشان می گوید تو نباید اینقدر بمن توجه داشته باشی، همه توجّهت باید بخدا باشد، اما او نمی تواند از این وضعیت خارج شود و می گوید آیا تو پیامبری یا خدایی که همه جا هستی؟
🔹به تدریح وضع میرزا نگران کننده شده و از حالت طبیعی خارج می شود، به حدّی که به نقل فرزند آیة الله قوچانی بعضی وقت ها روی دیوارهای پشت بام که خیلی باریک و نازک بوده راه می رود.
🔸آیة الله آقا سید جمال و استاد دیگرش آیة الله العظمی نائینی او را جهت معالجه راهی ایران می کنند.
🔹مرحوم نائینی 50 دینار به آیة الله شیخ ابوالقاسم اصفهانی می دهد که میرزا را به ایران برده و معالجه کند. آنها به شمیران تهران می آیند و بعد از مدتی حال میرزا بهتر می شود و به مشهد می رود و مکتبی ضد فلاسفه و حکما راه می اندازد.
جمال السالکین ج 1 ص 254.
🔸(اما چنان که قبلا بیان شد میرزا علائق عرفانی خود را در ایران هم دنبال کرده و در عین تظاهر به ضدّیت با حکما و عرفا، با خلع روح، از روح عارف بزرگ سید علی شوشتری بهره برده و معارف خود را از او اخذ کرده و برای برخی از اصحاب سرّ خود تقریر می کند. که تقریرات مزبور را مدعیان تفکیک سالها پنهان می کنند تا چهره ای دلخواه از میرزا ارائه بدهند!)
@bazmeghodsian
ادامه ...
🔸سپس از خورجین خود پارچه عمامه و قبا و عبایی در آورد، عمامه را بست و بر سر گذاشت و لباس را پوشید، و من تازه متوجه شدم ایشان عالم بزرگواری است.
🔹به همراه ایشان به در منزل آقا میرزا محمد علی رفتیم. خود ایشان کوبه در را کوبید. گویا کسی که فرزند یا خادم خانه بود در را باز کرد. پیر مرد گفت: آقا میرزا محمد علی در خانه است؟ خادم پاسخ داد: بله. گفت: بروید به ایشان بگویید فاضل آمده !
🔸لحظاتی بعد مرحوم آقا میرزا محمد على با شتاب و اضطراب و تواضع به دم در آمد، مصافحه و معانقه کردند و آقا میرزا محمد على خم شد و دست ایشان را بوسید در حالی که پیرمرد ممانعت می کرد. پیر مرد رو به من کرد و فرمود: پسرم با شما دیگر کاری ندارم، اگر خواستید با ما به خانه بیایید و یا به مدرسه برگردید. گفتم: اگر اجازه بفرمایید مایلم در خدمت شما باشم.
🔹آقا میرزا محمد علی ایشان را با احترام تمام به خانه بردند و در بالای سر اطاق نشاندند و خود بسیار متواضعانه و مؤدب در کنار در نشستند و من نیز در آستانه اطاق نشستم. شاید بیش از یک ساعت با هم مشغول صحبت شدند. اغلب آن پیرمرد سخن می گفت و آقا میرزا محمد علی با تواضع تأیید می کرد و گاه توضیحاتی کوتاهی می داد.
🔸از میان فرمایشات آن پیرمرد دو مطلب به خاطرم مانند:
🔹یکی آنکه پیر مرد به آقا میرزا محمد علی می فرمود: میرزا محمد علی! مواظب باش مجتهد گفتن مردم تو را گول نزند و مغرور نشوی!!
🔸و آقا میرزا محمد علی هم مکرّر می گفت: نخیر آقا جان، عده ای عوامند و متوجّه سخن خود نیستند، از روی علاقه چیزی می گویند، إن شاء الله توجّه هست.
🔹دیگر اینکه پیر مرد به ایشان می فرمود: میرزا محمد علی! این زندگی و اطاق و خانه خوش تو را فریب ندهد و دنیا زده نشوی؟!
🔸باز آقا میرزا محمد على مصرّانه و مضطربانه می گفت: نخیر آقا جان، هر چه هست جهیزیه خانم است و من از خود چیزی ندارم.
🔹تا اینکه پیر مرد برخاست که برود. مرحوم آقا میرزا محمد علی هر چه اصرار کرد ایشان بماند پیر مرد قبول نکرد و فرمود: غرضم دیدار شما بود که حاصل شد و باید بروم.
🔸آقا میرزا محمد علی ایشان را تا بیرون خانه همراهی نمود، برای خداحافظی مصافحه کردند و باز اصرار کرد دست ایشان را ببوسد که پیر مرد مانع شد، آقا میرزا محمد علی چند قدمی نیز در کوچه با پای برهنه بدنبال ایشان رفت که پیر مرد او را باز گرداند.
🔹من که از این صحنه و از این همه تواضع و احترام و در عین حال از عظمت و ابهت آن پیر مرد شگفت زده شده بودم، از آیة الله آقا میرزا محمد علی پرسیدم: آقا ایشان چه کسی بودند؟
🔸ایشان هم با احترام و تعظیم پاسخ دادند: ایشان استاد من جناب فاضل دربندی بودند.
سرو چمان، عادل مولایی، ص 53 - 51.
@bazmeghodsian
ادامه ...
🔸سپس از خورجین خود پارچه عمامه و قبا و عبایی در آورد، عمامه را بست و بر سر گذاشت و لباس را پوشید، و من تازه متوجه شدم ایشان عالم بزرگواری است.
🔹به همراه ایشان به در منزل آقا میرزا محمد علی رفتیم. خود ایشان کوبه در را کوبید. گویا کسی که فرزند یا خادم خانه بود در را باز کرد. پیر مرد گفت: آقا میرزا محمد علی در خانه است؟ خادم پاسخ داد: بله. گفت: بروید به ایشان بگویید فاضل آمده !
🔸لحظاتی بعد مرحوم آقا میرزا محمد على با شتاب و اضطراب و تواضع به دم در آمد، مصافحه و معانقه کردند و آقا میرزا محمد على خم شد و دست ایشان را بوسید در حالی که پیرمرد ممانعت می کرد. پیر مرد رو به من کرد و فرمود: پسرم با شما دیگر کاری ندارم، اگر خواستید با ما به خانه بیایید و یا به مدرسه برگردید. گفتم: اگر اجازه بفرمایید مایلم در خدمت شما باشم.
🔹آقا میرزا محمد علی ایشان را با احترام تمام به خانه بردند و در بالای سر اطاق نشاندند و خود بسیار متواضعانه و مؤدب در کنار در نشستند و من نیز در آستانه اطاق نشستم. شاید بیش از یک ساعت با هم مشغول صحبت شدند. اغلب آن پیرمرد سخن می گفت و آقا میرزا محمد علی با تواضع تأیید می کرد و گاه توضیحاتی کوتاهی می داد.
🔸از میان فرمایشات آن پیرمرد دو مطلب به خاطرم مانند:
🔹یکی آنکه پیر مرد به آقا میرزا محمد علی می فرمود: میرزا محمد علی! مواظب باش مجتهد گفتن مردم تو را گول نزند و مغرور نشوی!!
🔸و آقا میرزا محمد علی هم مکرّر می گفت: نخیر آقا جان، عده ای عوامند و متوجّه سخن خود نیستند، از روی علاقه چیزی می گویند، إن شاء الله توجّه هست.
🔹دیگر اینکه پیر مرد به ایشان می فرمود: میرزا محمد علی! این زندگی و اطاق و خانه خوش تو را فریب ندهد و دنیا زده نشوی؟!
🔸باز آقا میرزا محمد على مصرّانه و مضطربانه می گفت: نخیر آقا جان، هر چه هست جهیزیه خانم است و من از خود چیزی ندارم.
🔹تا اینکه پیر مرد برخاست که برود. مرحوم آقا میرزا محمد علی هر چه اصرار کرد ایشان بماند پیر مرد قبول نکرد و فرمود: غرضم دیدار شما بود که حاصل شد و باید بروم.
🔸آقا میرزا محمد علی ایشان را تا بیرون خانه همراهی نمود، برای خداحافظی مصافحه کردند و باز اصرار کرد دست ایشان را ببوسد که پیر مرد مانع شد، آقا میرزا محمد علی چند قدمی نیز در کوچه با پای برهنه بدنبال ایشان رفت که پیر مرد او را باز گرداند.
🔹من که از این صحنه و از این همه تواضع و احترام و در عین حال از عظمت و ابهت آن پیر مرد شگفت زده شده بودم، از آیة الله آقا میرزا محمد علی پرسیدم: آقا ایشان چه کسی بودند؟
🔸ایشان هم با احترام و تعظیم پاسخ دادند: ایشان استاد من جناب فاضل دربندی بودند.
سرو چمان، عادل مولایی، ص 53 - 51.
@bazmeghodsian
🔸«شمه ای از کرامات مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی»
🔹کتاب «شمه ای از کرامات مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی» نوشته آقای محمدعلی تولایی اثری خواندنی است که مؤلف آن را به درخواست آیةالله العظمی سید عزالدین زنجانی نگاشته و مشاهدات خود را در آن تشریح کرده است.
🔸وی در آغاز این اثر که در سال 1369 نگاشته شده گفته است:
🔹از الطاف حضرت پروردگار، یکی توفیق زیارت مردان خدا و دیدن بزرگانی است که خود دیدارشان مزید تقویت ایمان بیننده می گردد، و به قول باباطاهر:
«خوشا آنان که هر شامان تو بینن
سخن با تو کرن با تو نشینن
مو که پایم نوی کایم تو بینم
شوم آنان بوینم که تو بینن
🔸حقیر محمد علی تولائی فرزند غلامرضا که فعلاً قدم در هفتاد و دومین سال عمر گذارده ام، و عمر خود را در طریق تعلیم و تربیت سپری ساخته، و اکنون دبیر بازنشسته آموزش و پرورش خراسانم، حاصل عمرم، نعمت ملاقات سه شخصیت بارز اسلامی که به حق هر یک از بعدی خاص از نوادر روزگار و آیت الهی بودند می باشند: مرحوم آیة الله آقا میرزا مهدی غروی اصفهانی، مرحوم قدوة السالکین حاج شیخ حسنعلی اصفهانی، و عالم ربانی مرحوم حاج آقا محمد فیّاض همدانی..
🔹باری گاهی روزهای جمعه در منزل آیة الله عزالدین زنجانی به مناسبتی برخی از مشاهدات خود را از کرامات مرحوم حاج شیخ حسنعلی نقل می کردم، حضرت آیة الله زنجانی فرمودند: اکنون که این وقایع در بایگانی حافظه شما مضبوط است، برای آن که باقی بماند و دیگران هم بدانند که چنین بزرگانی بوده اند و آثارشان دلیل روشنی است بر این که: ماوراء عبّادان قریه است، وظیفه شرعی است که این قضایا بر صفحه کاغذ منعکس گردد، تا اهلش از آن استفاده نمایند.
🔸باری امرشان را اطاعت کردم و تا آنجا که در حافظه داشتم نوشتم و تقدیم حضورشان نمودم، ولی متأسفانه آن یادداشت ها مفقود شده است؛ لذا ثانیاً امر به تجدید آن فرمودند، و اینک مجدداً آن خاطرات را طی شماره معروض می دارم. محمد علی بن غلامرضا تولائی بهار 1369.
در ذیل چند حکایت از این کتاب را نقل می کنیم.👇
🔸مخاطرات عجیب راه سلوک، و توسل به امام کاظم (ع)
🔹آیة الله العظمی آقا سید جمال الدین گلپایگانی پس از طی مراحل سیر و سلوک به درجه ای می رسد که به یکباره می بیند همه عالم از فیض وجود او استفاده می کند، و تمام کائنات تحت اراده و فرمان او هستند، و اجازه دارد در عالم هرگونه تصرفی انجام دهد.
🔸با سراسیمگی خود را به استادش آقا سید احمد کربلایی می رساند و می گوید: این حالت برای من غیر قابل تحمل است، کمکم کنید.
🔹آقا سید احمد می گوید: این مقام، آمال همه عرفا است. (به گفته فرزند آیة الله قوچانی: گویا تعبیر ایشان این بوده که سالکین شترها قربانی می کنند برای رسیدن به این مقام) تو از من بالاتر زدی و من نمی توانم برای تو کاری بکنم. به حرم برو و از حضرت امیر (ع) استمداد کن.
🔸ایشان به حرم مشرف می شود. در مکاشفه حضرت امیر (ع) ایشان را به امام زمان (عج) ارجاع می دهند (چرا که مقام واسطه فیض کامل و اتم الهی متعلق به حضرت حجت عج است).
🔹ابتدا به مسجد سهله می رود، حضرت به گونه ای ایشان را هدایت می فرمایند که نزد جدش امام کاظم (ع) برود.
🔸خود را به کاظمین می رساند. در حرم سر به سنگ های حرم می گذارد و چنان ناله می زند و اشک می ریزد که مردم گمان می کنند محتاج و گدا یا بیمار غیر قابل علاج است. (می گفت: مردم نزد من پول می ریختند و من پولها را پس می دادم).
🔹سه روز اشک می ریزد تا در روز سوم می بیند نوری از بدن ایشان جدا شده و به داخل ضریح می رود، و نوری با رنگ دیگر از ضریح بیرون می آید و ایشان را احاطه می کند، و مقام و حال بالاتری به ایشان می دهند. احساس می کند عبد شده است؛ انگار حالت قبلی امتحانی برای دریافت این مقام بندگی بوده است.
جمال السالکین ج 1 ص 243.
🔸مرحوم میرزا مهدی اصفهانی هم که از 12 سالگی به عتبات هجرت کرده و کفایة الاصول را نزد آقا سید جمال خوانده و هم حجره و ملازم سید شده بود، در اواخر با اصرار بیش از حد از ایشان دستور ذکر می گیرد.
🔹در اثنای عمل به دستورات ایشان، خود را داخل دریاهایی از نور مشاهده کرده و می بیند که همه عالم از وجود آقا سید جمال فیض می گیرد! و معتقد می شود که در عالم وجود، حجّت حق، سید جمال است.
🔸خدمت استاد می رسد و می گوید من به هرجا نگاه می کنم شما را می بینم. ایشان می گوید تو نباید اینقدر بمن توجه داشته باشی، همه توجّهت باید بخدا باشد، اما او نمی تواند از این وضعیت خارج شود و می گوید آیا تو پیامبری یا خدایی که همه جا هستی؟
🔹به تدریح وضع میرزا نگران کننده شده و از حالت طبیعی خارج می شود، به حدّی که به نقل فرزند آیة الله قوچانی بعضی وقت ها روی دیوارهای پشت بام که خیلی باریک و نازک بوده راه می رود.
🔸آیة الله آقا سید جمال و استاد دیگرش آیة الله العظمی نائینی او را جهت معالجه راهی ایران می کنند.
🔹مرحوم نائینی 50 دینار به آیة الله شیخ ابوالقاسم اصفهانی می دهد که میرزا را به ایران برده و معالجه کند. آنها به شمیران تهران می آیند و بعد از مدتی حال میرزا بهتر می شود و به مشهد می رود و مکتبی ضد فلاسفه و حکما راه می اندازد.
جمال السالکین ج 1 ص 254.
https://t.me/bazmeghodsian/19442
🔸«شمه ای از کرامات مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی»
🔹کتاب «شمه ای از کرامات مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی» نوشته آقای محمدعلی تولایی اثری خواندنی است که مؤلف آن را به درخواست آیةالله العظمی سید عزالدین زنجانی نگاشته و مشاهدات خود را در آن تشریح کرده است.
🔸وی در آغاز این اثر که در سال 1369 نگاشته شده گفته است:
🔹از الطاف حضرت پروردگار، یکی توفیق زیارت مردان خدا و دیدن بزرگانی است که خود دیدارشان مزید تقویت ایمان بیننده می گردد، و به قول باباطاهر:
«خوشا آنان که هر شامان تو بینن
سخن با تو کرن با تو نشینن
مو که پایم نوی کایم تو بینم
شوم آنان بوینم که تو بینن
🔸حقیر محمد علی تولائی فرزند غلامرضا که فعلاً قدم در هفتاد و دومین سال عمر گذارده ام، و عمر خود را در طریق تعلیم و تربیت سپری ساخته، و اکنون دبیر بازنشسته آموزش و پرورش خراسانم، حاصل عمرم، نعمت ملاقات سه شخصیت بارز اسلامی که به حق هر یک از بعدی خاص از نوادر روزگار و آیت الهی بودند می باشند: مرحوم آیة الله آقا میرزا مهدی غروی اصفهانی، مرحوم قدوة السالکین حاج شیخ حسنعلی اصفهانی، و عالم ربانی مرحوم حاج آقا محمد فیّاض همدانی..
🔹باری گاهی روزهای جمعه در منزل آیة الله عزالدین زنجانی به مناسبتی برخی از مشاهدات خود را از کرامات مرحوم حاج شیخ حسنعلی نقل می کردم، حضرت آیة الله زنجانی فرمودند: اکنون که این وقایع در بایگانی حافظه شما مضبوط است، برای آن که باقی بماند و دیگران هم بدانند که چنین بزرگانی بوده اند و آثارشان دلیل روشنی است بر این که: ماوراء عبّادان قریه است، وظیفه شرعی است که این قضایا بر صفحه کاغذ منعکس گردد، تا اهلش از آن استفاده نمایند.
🔸باری امرشان را اطاعت کردم و تا آنجا که در حافظه داشتم نوشتم و تقدیم حضورشان نمودم، ولی متأسفانه آن یادداشت ها مفقود شده است؛ لذا ثانیاً امر به تجدید آن فرمودند، و اینک مجدداً آن خاطرات را طی شماره معروض می دارم. محمد علی بن غلامرضا تولائی بهار 1369.
در ذیل چند حکایت از این کتاب را نقل می کنیم.👇
🔹 آقا نورالدین اعجوبه بود. مردم او را می پرستیدند. آیة الله العظمی شیخ محمد علی اراکی می فرمود: آقا نورالدین تمام سحرها دو ساعت با خدا راز و نیاز می کرد گریه می کرد و نعره می زد.
🔸 آقا نورالدین در جنگ جهانی اول فتوای جهاد داد و همراه ده هزار نفر از سلطان آباد حرکت کرد. به کرمانشاه که می رسند 500 نفر باقی می مانند. از کرمانشاه به کرکوک و موصل می روند.
🔹 36 ماه در بیابان ها می جنگیدند. این تفسیر را در همین مدت نوشته بود و هنگام تالیف کتابی جز معالم الدین که آن را به فرزندش درس می داد نزد او نبود.
🔸 خود ایشان نوشته است که هنگام نوشتن تفسیر مدام گلوله از کنار گوشم عبور می کرد.
🔹 حدیث معراج را که سه چهار صفحه است از حفظ در تفسیر نوشته بود. بنده و آقای شیخ علی پناه از روی کتاب، حدیث معراج را با تفسیر آقا نورالدین تطابق دادیم، یک الف کم و زیاد نبود.
خاطرات سید حسین موسوی کرمانی ص 56 و 158.
🔸مخاطرات عجیب راه سلوک، و توسل به امام کاظم (ع)
🔹آیة الله العظمی آقا سید جمال الدین گلپایگانی پس از طی مراحل سیر و سلوک به درجه ای می رسد که به یکباره می بیند همه عالم از فیض وجود او استفاده می کند، و تمام کائنات تحت اراده و فرمان او هستند، و اجازه دارد در عالم هرگونه تصرفی انجام دهد.
🔸با سراسیمگی خود را به استادش آقا سید احمد کربلایی می رساند و می گوید: این حالت برای من غیر قابل تحمل است، کمکم کنید.
🔹آقا سید احمد می گوید: این مقام، آمال همه عرفا است. (به گفته فرزند آیة الله قوچانی: گویا تعبیر ایشان این بوده که سالکین شترها قربانی می کنند برای رسیدن به این مقام) تو از من بالاتر زدی و من نمی توانم برای تو کاری بکنم. به حرم برو و از حضرت امیر (ع) استمداد کن.
🔸ایشان به حرم مشرف می شود. در مکاشفه حضرت امیر (ع) ایشان را به امام زمان (عج) ارجاع می دهند (چرا که مقام واسطه فیض کامل و اتم الهی متعلق به حضرت حجت عج است).
🔹ابتدا به مسجد سهله می رود، حضرت به گونه ای ایشان را هدایت می فرمایند که نزد جدش امام کاظم (ع) برود.
🔸خود را به کاظمین می رساند. در حرم سر به سنگ های حرم می گذارد و چنان ناله می زند و اشک می ریزد که مردم گمان می کنند محتاج و گدا یا بیمار غیر قابل علاج است. (می گفت: مردم نزد من پول می ریختند و من پولها را پس می دادم).
🔹سه روز اشک می ریزد تا در روز سوم می بیند نوری از بدن ایشان جدا شده و به داخل ضریح می رود، و نوری با رنگ دیگر از ضریح بیرون می آید و ایشان را احاطه می کند، و مقام و حال بالاتری به ایشان می دهند. احساس می کند عبد شده است؛ انگار حالت قبلی امتحانی برای دریافت این مقام بندگی بوده است.
جمال السالکین ج 1 ص 243.
🔸مرحوم میرزا مهدی اصفهانی هم که از 12 سالگی به عتبات هجرت کرده و کفایة الاصول را نزد آقا سید جمال خوانده و هم حجره و ملازم سید شده بود، در اواخر با اصرار بیش از حد از ایشان دستور ذکر می گیرد.
🔹در اثنای عمل به دستورات ایشان، خود را داخل دریاهایی از نور مشاهده کرده و می بیند که همه عالم از وجود آقا سید جمال فیض می گیرد! و معتقد می شود که در عالم وجود، حجّت حق، سید جمال است.
🔸خدمت استاد می رسد و می گوید من به هرجا نگاه می کنم شما را می بینم. ایشان می گوید تو نباید اینقدر بمن توجه داشته باشی، همه توجّهت باید بخدا باشد، اما او نمی تواند از این وضعیت خارج شود و می گوید آیا تو پیامبری یا خدایی که همه جا هستی؟
🔹به تدریح وضع میرزا نگران کننده شده و از حالت طبیعی خارج می شود، به حدّی که به نقل فرزند آیة الله قوچانی بعضی وقت ها روی دیوارهای پشت بام که خیلی باریک و نازک بوده راه می رود.
🔸آیة الله آقا سید جمال و استاد دیگرش آیة الله العظمی نائینی او را جهت معالجه راهی ایران می کنند.
🔹مرحوم نائینی 50 دینار به آیة الله شیخ ابوالقاسم اصفهانی می دهد که میرزا را به ایران برده و معالجه کند. آنها به شمیران تهران می آیند و بعد از مدتی حال میرزا بهتر می شود و به مشهد می رود و مکتبی ضد فلاسفه و حکما راه می اندازد.
جمال السالکین ج 1 ص 254.
https://t.me/bazmeghodsian/19442
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com