1⃣شکل حرکت قیام مختار:
🔺آیا شکل حرکت مختار، مورد تأیید ائمه(ع) بوده است یا خیر؟ اصولا مدل کار مختار میتوانست مورد تأیید ائمه(ع) باشد؟ آیا ائمه(ع) رضایت داشتند که قاتلان سیدالشهدا(ع) در دیگ آب جوش انداخته شوند؟ آیا ایشان راضی بودند که دشمنانشان پس از قتل، مُثله شوند؟ آیا این از نظر شرعی جایز است؟ وقتی به اسلام رجوع میکنیم، میبینیم که از این کارها نهی شده است.
یا باید آنچه درباره قتلعام مختار نقل شده و مورد مدح قرار گرفته است، رد کنیم که در این صورت شخصیت مختار برای ما مجهول باقی خواهد ماند و یا اینکه عملکرد مختار را رد کنیم و این رفتار او را غیرمطابق با ملاکات و مبانی شرع بدانیم.(۱)
2⃣مختار نه منتقم خون اهلبیت(ع) بوده و نه مورد حمایت ایشان:
🔺شیعه، منتقم خون سیدالشهدا(ع) را حضرت مهدی(عج) میداند، نه مختار! بنابراین، مختار نه منتقم خون اهلبیت(ع) بوده و نه مورد حمایت ایشان، و نسبتدادن این قتلها به حضرت سجاد(ع) بهواسطه برخی از روایتهای ضعیف، نادرست است. همانطور که در جریان قتل خلیفه دوم نیز نارضایتی حضرت امیر(ع) از این کار مسلّم است. حضرت علی(ع) طوری فضا را پیش برده بود که دشمن درجهیک او اعتراف کرد که «لولا علیٌ لَهَلَکَ عمرُ» اما ترور خلیفه دوم، همه کارها را خراب کرد. علاوهبراین، در اسلام از ترور نهی شده، زیرا در این موارد، ترور بهمعنای ازبین بردن آبرومندانه یک بیآبرو است.
3⃣حرکت مختار باعث سردشدن التهابات ناشی از حادثه عاشورا شد:
🔺حرکت مختار باعث سردشدن التهابات ناشی از حادثه عاشورا شد. احساسات مردمی که با شنیدن نحوه قتل طفل شیرخوار سیدالشهدا(ع) آزرده شده بود، با خبر نحوه کشتهشدن حرمله تسکین پیدا کرد؛ درحالیکه حادثه عاشورا برای ازبینبردن مبنا و اساس کفر و انحراف به وجود آمده بود و این تقابل، با ازبینرفتن چند شخص فاسق، به نتیجه خود نمیرسید.
4⃣مراد روایات از نهی از لعن و سب «مختار»:
🔺مجموعه روایتهایی که دربارهی شخصیت مختار وجود دارد، از نظر سندی دارای اشکال است. در این میان، روایتی وجود دارد که آیتالله خویی از آن، بهعنوان صحیحه یاد کرده است. این روایت، از حضرت باقر(ع) نقل شده است و در آن، شیعیان از لعن و دشنام به مختار نهی شدهاند. برخی با استفاده از این روایت، شخصیت مختار را مثبت تلقی کردهاند؛ درحالیکه به تعلیلی که در روایت ذکر شده است، توجهی نداشتهاند. حضرت در این روایت میفرماید: «لا تَسُبُّوا المختار... »؛ چراکه او قاتل قاتلان ما و طالب خون ماست(رجال الکشی، ص125).
حضرت در این روایت، شیعیان آنزمان را از لعن و سب مختار نهی فرمودهاند، نه اینکه به آنها امر بفرمایند که ایشان را دعا کرده یا برای او طلب مغفرت کنید.
اولا باید دید چرا شیعه، مختار را سب میکرده است؟ اینکه شیعیان مختار را لعن میکرده و دشنام میدادهاند، باید دلیلی داشته باشد؛ زیرا سابقه نداشته است که شیعیان، شیعه دیگری را سب کنند و کار به جایی برسد که ائمه از این کار نهی کنند. ثانیا آیا میتوان این نهی از لعن را دلیل بر صالحبودن مختار دانست؟ به نظر میرسد جواب منفی است؛ زیرا در خود روایت، دلیل این نهی آمده است و حضرت میفرماید: او را لعن نکنید؛ زیرا او قاتل قاتلان ماست.
نهی از لعن و سب مختار برای این است که او قاتل دژخیمان صحنهی کربلا بوده است و اگر شیعیان او را لعن کنند، اینطور به نظر میرسد که این اقدام او نادرست بوده است و بهنحوی، قاتلان سیدالشهدا(ع) مورد تأیید قرار میگیرند.
بنابراین، روایت بهدنبال مدح مختار نیست؛ بلکه صرفا ذمکردن او را نهی کرده است؛ زیرا منتهی به ذم شهیدان کربلا خواهد شد.
📚منبع:
کتاب تبار انحراف 3(پژوهشی در جریانشناسی انحرافات تاریخی)، صص175-181
@TarikhEslam
😞
خدایا قرن چهارم قمری شیعیان ناله می کنند که خدایا چقدر غیبت طولانی شد، خدایا به امام نیاز شدید داریم
لذا
مرحوم شیخ را از این نگرانی مطلع کردند و ایشان هم برای التیام بخشی و تسکین هم که شده و از طرفی رد شبهات شکاکان و مخالفین این کتاب شریف را نوشتند!
خدایا
الان چه کنیم الان چه گوئیم
دَه قرن قبل شیعیان می گفتند غیبت طولانی شد
خدایا ما الان چه بگوئیم
چه بگوئیم
😭😭😭😭
غیبت نعمانی و نسخه کهنسال آن
حدود دو سال پیش از دوستی درخواست کردم نسخه ای از کتاب غیبت نعمانی که در آستان قدس نگهداری می شود را برای من تهیه کند. این نسخه کهنه ترین نسخه موجود از کتاب غیبت نعمانی است و با نسخه های دیگر کتاب تفاوت های مهم دارد. تاکنون جز به شکل ناقص از این نسخه در تصحیح کتاب بهره گرفته نشده است. حدود یک سال و نیم پیش قرار بر تصحیح کتاب گذاشته شد و بنا شد که من مقدمه ای تفصیلی درباره غیبت نعمانی و منابع آن که از قبل تهیه کرده بودم همراه با تحلیل این نسخه از کتاب را در مقدمه آن قرار دهم. این چند روز خبری دریافت کردم که تصحیح کتاب به جایی نرسیده و از طرف دیگر به همت فاضل محترم آقای رحیمی ریسه چاپ عکسی این نسخه در شمارگان محدودی منتشر شده و در اختیار علاقمندان است. بنابراین همینک انتشار آن تحقیق پیشگفته با توجه به دسترسی مخاطبان به نسخه کتاب مبرر است و نیازی به چاپ متن مصحح نسخه برای ارائه آن تحقیق وجود ندارد. در کاتبان تحقیق خود درباره این نسخه و اصل متن کتاب غیبت نعمانی را در شکل حلقاتی قرار خواهم داد. بخشی از این تحقیق قبلا به زبان فرانسه از سوی نویسنده این سطور منتشر شده است.
اسناد اوليه درباره دو غيبت امام عصر (عج) و نهاد وکالت (در چهار فرسته)
برای اولين اشاره به وجود دو غيبت کوچک و بزرگ و اينکه اين مطلب در احاديث متقدم وجود داشته در آثار موجود می توان بخش باقيمانده از کتاب التنبيه في الامامة ابو سهل النوبختي (د. ۳۱۱ق)، متکلم مشهور امامی خاندان نوبختی را ياد کرد که گرچه در ميانه عصر غيبت صغرا نوشته شده اما از وجود اين دو غيبت ياد می کند؛ نک: ابو سهل النوبختي، التنبيه، ص ۹۳. دليل اين امر اين است که در حقيقت در دوره ای از زمانی که بعدا به نام غيبت صغرا معروف شد، مکاتبات ميان شيعيان و امام و از طريق وکلاء به يکباره قطع شد که به همين دليل اماميه، آن را به عنوان آغاز غيبت دوم فرض کردند؛ برای يک شاهد ديگر برای آغاز زودتر دوران غيبت دوم، نک: ابو غالب زراري،رساله، ص ۱۲۶. اشاره ابو سهل به تأکيد روايات و احاديث متقدم بر وجود دو غيبت و اينکه يکی شديدتر "اشد" از ديگری است، در منابع حديثی عصر غيبت صغری قابل پيگيری است؛ نک: کليني، ۱/ ۳۳۹ و ۳۴۰؛ وجود اين دو دوره غيبت اصلا ريشه در اعتقاد واقفه داشت که برای امام موسی بن جعفر (ع) که او را قائم می دانستند، دو دوره از غيبت را با توجه به مراحل زندانی شدن او در زمان هارون الرشيد در نظر می گرفتند، به طور مثال، نک: علي بن أحمد العلوي، "نصرة الواقفة، ص ۵۷، ۶۱، نيز نک: اشاره به دو غيبت يکی طولانی تر از ديگری در کتاب المشيخه حسن بن محبوب، از محدثان برجسته اماميه در نيمه اول سده سوم (د. ۲۲۴ق) و نقل از آن در طبرسي، اعلام الوری، ۲/۲۵۸-۲۵۹ که اين متن را در اختيار داشته است؛ نيز همان نقل از ابن محبوب بدون اشاره به نام کتابش، در نعماني، الغيبة، ص ۱۷۲-۱۷۳؛ دلائل الامامة، ص ۵۳۵. کتاب التنبيه ابو سهل پيش از تعيين حسين بن روح النوبختي به مقام سفارت نوشته شده و از اينرو در آن از پايان دوران مکاتبات امام سخن می رود، اما بعدا با مطرح شدن حسين بن روح و وجود توقيعات تازه از امام می بايست رأی ابو سهل هم که از همان خاندان بوده و از او حمايت می کرده (برای اين مورد، نک: طوسي، الغيبة، ص ۳۹۱)، تغيير کرده باشد. شايد به همين دليل باشد که علي ابن بابويه در کتاب الامامة والتبصرة که در دوران حسين بن روح نوشته است، ديگر اشاره ای به وجود دو غيبت و احاديث اين مسئله نمی کند و حتی در مقدمه آن کتاب شواهدی هست که نشان می دهد وی غيبت را تنها يک دوره می دانسته است، نک: ابن بابويه، الامامة و التبصرة، ص ۱۲-۱۴. برای احاديثی که بلافاصله پس از وقوع غيبت کبری توسط نويسندگان غيبت روايت شده و از آن وجود دو دوره غيبت را شاهد آورده اند ، نک: نعماني، الغيبة، ص ص ۱۷۰ تا ۱۷۴ ، ۱۷۵ که از برخی از آنها معلوم می شود که نعماني وجود نوعی از رابطه با شيعيان (با تعبير: موالي) بسيار خاص را همچنان در زمان دوره دوم ممکن می دانسته و دست کم از يکی از اين روايات بر می آيد که نعماني البته برداشتی از طولانی بودن دوران دوم نداشته و گمان می کرده که دوران غيبت دوم کوتاهتر از اولی است؛ نک: ص ۱۷۰ .
اصل وجود واسطه هايی ميان امام و مؤمنان در دوران غيبت اول، دست کم دو واسطه را يکی از کهنترين اسناد موجود از عصر غيبت صغرا، يعنی بخش باقيمانده از کتاب التنبيه ابو سهل نوبختي، متکلم برجسته امامی از آل نوبخت (د. ۳۱۱ق)، گواهی می دهد که می دانيم حدود سال ۲۹۰ ق نوشته شده است؛ نک: ابو سهل النوبختي، التنبيه في الامامة، ص ۹۰، ۹۲-۹۳ (برای تاريخ تأليف اين کتاب، نيز نک: همان، ص ۹۰، ۹۳)؛ نيز اشاره ای به اخذ اموال شرعی از سوی امام غائب، طبعا از طريق وکلاء در کتاب الإشهاد ابو زيد علوي زيدی مذهب که ابن قبه رازي بر او رديه ای نوشته ديده می شود؛ نک: ابن قبه، "نقض کتاب الإشهاد"، بند ۴۱. کتاب ابو زيد تقريبا حدود نيمه دهه ۲۸۰ق نوشته شده است (برای ابو زيد و تاريخ تأليف کتابش، نک: حسن انصاری، " ابو زيد علوي و کتاب او در رد اماميه"، معارف، دوره ۱۷، شماره ۱، ۱۳۷۹ش، ص ۱۲۵-۱۲۹ ).
در مورد غيبت دوم بايد گفت که در آغاز از آن بيشتر تعبير به "الغيبة التامة" می شده است و نه "الغيبة الکبری"، برای مثال نک: توقيع منسوب به امام غائب برای نائب چهارم، در شيخ طوسي، الغيبة، ص ۳۹۵ (مقايسه با همان در ابن بابويه، کمال الدين، ص ۵۱۶ که در آن تحريفی رخ داده است)؛ نيز گاهی حتی تعبير "الغيبة الطويلة" در منابع ديده می شود؛ نک: ابن طاووس، فتح الأبواب، ص ۲۰۷.
برای نخستين سندها برای اعلام آغاز غيبت کبری يا غيبت "تامه" در منابع امامی، نک: نعماني، الغيبة، ص ۱۷۳-۱۷۴ که از دو غيبت سخن می گويد که يکی از آن دو کوتاه بوده و در آن از طريق سفراء خود امام غائب با شيعيان مرتبط است و ديگری که در آن اين ارتباط قطع شده است. نعماني می نويسد که در هنگام تأليف کتابش امام از دوران غيبت نخست خارج شده و وارد دوران دوم گرديده است. کتاب نعماني تنها چند سالی پس از ۳۲۹ق نوشته شده است. با اين وجود در کتاب الغيبة نعماني مطلقا اشاره ای به نام نواب و سفرای امام غائب نشده است؛ نيز نک: ابن بابويه، کمال الدين، ص ۴۳۲-۴۳۳؛ ۵۱۶ (نقل توقيعی که پايان دوران وکالت را نشان می دهد و آغاز غيبت کامل را با مرگ نائب چهارم، يعنی علي بن محمد السمري اعلام می دارد)؛ برای تاريخ مرگ السمري به روايت ابن بابويه صدوق که نخستين بار از مسئله اين توقيع خبر داده است، نک: همان، ص ۵۰۳. او تاريخ مرگ السمري را در ۱۵ شعبان ۳۲۸ق می داند. پس بنابراين آغاز غيبت دوم از اين تاريخ است؛ مقايسه کنيد با تاريخ نيمه شعبان ۳۲۹ در روايت شيخ طوسي، ص ۳۹۶ که آن را به واسطه ابن نوح سيرافي نقل می کند. اما شيخ طوسي خود روايت تاريخ مرگ السمري را آن طور که ابن بابويه در کمال الدين نقل کرده به نقل از او می آورد، اما اين بار در نسخه شيخ طوسي، به جای ۳۲۸ ق سال ۳۲۹ ق آمده است. به نظر می رسد که بايد به روايت شيخ طوسي در اين مورد اعتماد بيشتری داشته باشيم
درباره توقيعات امام غائب (عج) در زمان غيبت اول کتابهايی نوشته شده است؛ مثلا می دانيم که محدث مشهور امامی سده سوم در قم که خود سهمی مهم در مسائل عصر غيبت دارد، يعنی ابوالعباس عبدالله بن جعفر الحميري القمي، کتابی نوشته بوده است به نام کتاب قرب الإسناد الی صاحب الامر که در رابطه با روايات و توقيعات منسوب به امام غائب بوده است. او سلسله کتابهايی با عنوان قرب الإسناد و يا المسائل و نيز التوقيعات دارد که در آنها روايات امامان رضا به بعد را در کتابهای مجزا فراهم کرده بوده است؛ نک: نجاشی، ص ۲۱۹-۲۲۰، شماره ۵۷۳ ؛ طوسي، ف، ص ۲۹۴، شماره ۴۴۰ . بخشی از کتاب قرب الاسناد که به نام او چاپ شده (قم، ۱۴۱۳ق)، مشتمل بر بخش امام رضا است و ما بقی آن کتاب ارتباطی با مجموعه کتابهای قرب الاسناد حميري، آنطور که در منابع از آنها نام برده شده ندارد. نيز می دانيم که شيخ صدوق (د. ۳۸۱ق)، در کتابی موسوم به المصابيح، بخشی (کتابی) را به ذکر توقيعات اختصاص داده بوده است؛ نک: نجاشی، ص ۳۹۰- ۳۹۱ شماره ۱۰۴۹. در مورد توقيعات، نک: مدخل "توقيع" در دانشنامه جهان اسلام.
نکته آخر اينکه در صفحات 107 و 108 کتاب، آقای قائم مقامی در رد اظهارات آقای امير معزی در خصوص اين روايت می فرمايند که روايت بالا نمی گويد هر کس مدعی نمايندگی امام غائب در دوران غيبت تامه (به تعبير ايشان غيبت دوم) و قبل از ظهورست دروغگویی مفتر است؛ بلکه اين روايت صرفا اظهار می کند کسی که مدعی ديدن آن حضرت در اين مدت است دروغگو است. روشن است که حق با آقای امير معزی است. در سياق متن توقيع و روايت السمري، سخن از جانشينی و وصايت برای مقام سفارت و نمايندگی است و اينکه بعد از دوران اول ديگر کسی نماينده و سفير حضرت نخواهد بود و هر گونه ارتباطی در اين چارچوب در اين روايت نفی می شود. به همين دليل هم هست که در اين روايت از تعبير "المشاهدة" و نه "الرؤية" استفاده شده؛ ولله الحمد أولا وآخرا.
روايتی درباره نام دوازده امام (حديث خضر) و يک داوری نادرست درباره احمد برقي (در 3 فرسته)
در کافي روايت اول در باب مرتبط با احاديث 12 امام از احمد برقي روايت شده. سند روايت که معروف به حديث خضر است درباره نام دوازده امام چنين است (الكافي ( دار الحديث )، ج ٢، ص 677 تا 678): عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ ، عَنْ أَبِي هَاشِمٍ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي عَلَيْهِ السَّلَامُ ، قَالَ : ..
کليني بعد از نقل روايت سندی ديگر هم به همين حديث ارائه می دهد (الكافي ( دار الحديث )، ج ٢، ص 680): حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ، عَنْ أَبِي هَاشِمٍ مِثْلَهُ سَوَاءً . علت نقل اين سد دوم اين است که کليني قصد دارد مطلبی را به نقل از صفّار در اينجا بياورد: قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى : فَقُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ : يَا أَبَا جَعْفَرٍ ، ودِدْتُ أَنَّ هذَا الْخَبَرَ جَاءَ مِنْ غَيْرِ جِهَةِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ، قَالَ : فَقَالَ : لَقَدْ حَدَّثَنِي قَبْلَ الْحَيْرَةِ بِعَشْرِ سِنِينَ.
معمولا اين عبارت عطار بد فهميده شده و آن را علامتی برای ضعف احمد برقي تلقي کرده اند (نک: حاشيه کافی، ذيل روايت). در حالی که خواهيم ديد اصلا مقصود اين نبوده است. چند نکته در رابطه با اين روايت:
1- از ظاهر سند اول کليني چنين بر می آيد که این روایت را برقي در کتاب المحاسن خود نقل کرده بوده؛ گرچه اين قسمت طبعا باید از بخش های اینک مفقود کتاب باشد (اگر مقصود عين اين تحرير موجود در کتاب کافي باشد، بی زياده و کم). در نقل عطار از صفار (طبق روايت کليني)، عطار به صفار ابراز می دارد که دوست داشتم اين روايت از غير جهت احمد برقی نقل شده بود و صفار در پاسخ می گويد اين حديث را برقي ده سالی قبل از حدوث واقعه حيرت (غيبت) برای من حديث کرد. آيا صفار اين روايت را در يکی از کتابهايش نقل کرده بوده؟ محتمل است. در آن صورت بايد گفت که پرسش عطار از صفار حاشيه نقل او از کتابی از کتاب های صفار است که در دنباله نقل روايت از کتاب صفار آن را به عنوان گفتگویی شفاهی بعد از آنکه آن روایت را شفاها از صفار شنيده بوده نقل کرده است. کليني شايد اصل روايت صفار و آن حاشيه را در کتابی از محمد بن يحيی العطار ديده و نقل کرده و يا اينکه چون کتاب صفار را به نقل از استادش محمد بن يحیی العطار روایت می کرده آن حاشيه را هم که در الحاقات روايت کتاب صفار از سوی عطار بوده نقل کرده. اين احتمال هم هست که عطار در وقت شنيدن کتاب المحاسن نزد استادش صفار اين پرسش را از او داشته؛ گفتگویی که بعدا کليني آن را از "اصل" روايی عطار از کتاب برقی نقل کرده.
2- در روايت اول چنانکه گفتيم ظاهر امر چنين به نظر می رسد که احمد برقي در کتاب محاسنش این روایت را نقل کرده بوده چرا که کليني معمولا نقل های کتاب المحاسن را از احمد برقي با سند "عدة من أصحابنا" می آورد. اگر اين روايت در المحاسن نقل شده بوده و صورت مکتوب المحاسن در اختيار کليني و شیخش در اينجا بوده چرا اساسا چنين پرسشی از سوی عطار خطاب به صفار و پاسخی آن چنان پيش آمده بود؟ مگر تاريخ تحرير المحاسن برای طبقه مشايخ کليني (و از جمله محمد بن يحيی العطار) روشن نبود؟ چون در واقع در مقام گفتگوی عطار با صفار مسئله عطار اين بوده که کاش اين روايت را کسی نقل می کرد که به دوران قبل از وقوع غيبت تعلق داشت (و بنابراين ارزش چنين حديثی با توجه به نام بردن از دوازده امام دو چندان می شد) و صفار پاسخ می دهد که اين روايت را او از برقي ده سال پيش از وقوع غيبت شنيده بوده. یک احتمال اين است که ظاهرا عطار می دانسته که کتاب المحاسن تأليف بعد از دوران آغاز غيبت است و صفار در پاسخ می گويد با وجود آنکه کتاب محاسن تأليفی است از بعد از آغاز دوران غيبت منتهی من اين روايت را از برقي قبل از تأليف آن کتاب و در حقيقت ده سالی قبل از آغاز دوران "حيرت" شنيدم. اينکه دقيقا اين محدثين تاريخ آغاز "حيرت" را چه زمانی می دانستند بر ما روشن نيست. احتمالا سال 265 ق مراد است. بدين ترتيب بايد حدود سال 255 ق صفار اين روايت را از برقي شنيده باشد.
3- از اين پرسش و پاسخ این نکته هم روشن می شود که روايت ابو هاشم جعفري از امام جواد (ع) صورت مکتوب نداشته و صرفا روايت شفاهی برقي از او بوده چرا که اگر صورت مکتوب داشت و ابو هاشم آن را در کتابی نقل کرده بود وساطت برقي و زمان روايت آن اهميتی از نقطه نظر پرسش صفار نداشت. بنابراین هر سندی را نباید منتهی به نقلی مکتوب دانست.
4- اين روايت در منابع ديگر هم نقل شده: در غيبت نعماني اين روايت با سند از برقي عينا نقل شده (ص 66). اين روايت را شلمغاني هم در الوصية خود نقل کرده بوده (نک: دلائل الامامة، ص 174 و البته بدون نام بردن از برقي؛ قس: اثبات الوصية منسوب به مسعودی/ شلمغاني، ص 136 ). صدوق هم اين روايت را در کتاب هايش نقل کرده است (از طرق مختلفی که به برقي دارد؛ يعنی از طرق مشايخش مانند پدرش و ابن الوليد از سعد بن عبد الله و عبد الله بن جعفر الحميري و محمد بن يحيى العطار و أحمد بن إدريس: علل الشرايع، ص 96؛ عيون، 1/ 67؛ کمال الدين، ص 313). جالب است که بخشی از اين روايت (بدون آنکه متعرض قسمت مربوط به نام های ائمه اساسا شود) توسط علي بن ابراهيم با اين سند در تفسير نقل شده: "فإنه حدثني أبي عن أبي هاشم داود بن القاسم الجعفري عن أبي جعفر محمد بن علي ابن موسى (ع) قال..." (2/ 249). اين البته به خود علی بن ابراهيم مربوط می شود اما در تفسير منسوب به او در جایی که دقيقا روشن نيست که کار نويسنده واقعی تفسير است و يا از روايات خود علی بن ابراهيم در آن کتاب است تحریری دیگر از اين روايت موجود است که ظاهرا نه از طريق ابوهاشم که از طريقی ديگر از امام صادق (ع) نقل شده (نک: 2/ 44).
5- اين روايت البته در خود المحاسن ( ج 2 ص 332) هم نقل شده. در تحرير کتاب المحاسن برخلاف نقل کليني و ديگر منابع، روايت برقي از ابو هاشم جعفري مستقيم نيست بلکه به واسطه پدرش است. در اينجا يک اختلاف ديگر هم وجود دارد و آن اينکه ابو هاشم آن را به شکل مرفوع از امام صادق (ع) نقل می کند (البته در نقل نعماني هم روايت امام جواد عليه السلام از آبائش ديده می شود: عن أبي جعفر محمد بن علي ( عليه السلام ) ، عن آبائه ( عليهم السلام ). متن روايت در کتاب المحاسن هم کوتاه تر از متن روايت کافي و ديگر ناقلان برقي است و در اينجا به جای نام بردن از تک تک ائمه تنها به اين عبارت بسنده شده ( المحاسن، ج ٢، ص 333): فقال الرجل : " أشهد أن لا إلا الله وحده لا شريك له ، وأشهد أن محمدا عبده ورسوله ، وأشهد أن أباك أمير المؤمنين وصى محمد حقا حقا ، ولم أزل أقوله ، وأشهد أنك وصيه ، وأشهد أن الحسين وصيك ، حتى أتى على آخرهم ". دقيقا ما با يک روايت در المحاسن روبرو هستيم و يا با دو روايت؟ مسئله مهم اينجاست.
6- خوب است برای پاسخ بدين پرسش از شيخ صدوق آغاز کنيم: آيا صدوق اين روايت را واقعا از طرق مختلفی که نقل کرده در آثار مشايخش و مشايخ مشايخش در دست داشته و يا اينکه صرفا وجود روايت در کتاب کافي را به شيوه استخراج نويسی با سندهای ترکيبی و مستخرج ارائه داده؟ اگر مستند او روايت کليني نباشد معلوم می شود که تحرير موجود در کافي قبل از دوره کليني (و ادعای روايت از صفار/ برقي) در دست طبقه قبل از او هم موجود بوده (به ويژه اينکه اين روايت را شلمغاني، معاصر کليني هم نقل کرده بوده؛ گرچه بدون نام بردن از برقي). اگر اين درست باشد مشکل بتوان فرض کرد که عبارت "حتى أتى على آخرهم" در تحرير المحاسن برقي همزمان در چندين روايت مستقل از هم از برقي با عباراتی شامل نام تک تک امامان تا امام آخر جايگزين شده باشد. در اين صورت بايد فرض کرد که برقي در کتاب المحاسن دو بار اين روايت را نقل کرده؛ يکبار همانطوری که الآن در نسخه های موجود آن می بينيم و بار ديگر با تحريری که در کافي کليني موجود است. اما اگر شيخ صدوق (و البته نعماني) آن را تنها بر اساس روايت کليني استخراج کرده در آن صورت احتمالا روايت برقي را تنها صفار نقل کرده بوده و او مسئول اين روايت با همه الفاظ آن است. اگر چنين باشد شايد سبب گفتگوی ياد شده بين صفّار و عطار اين بوده که چون عطار می دانسته اين روايت در المحاسن بدين ترتيب نيست آرزو می کرده راوی چنين روايتی نه او بلکه کسی ديگر باشد. آنگاه صفار در پاسخ به عطار اطمينان داده بوده که خودش اين روايت را ده سال پيش از وقوع "حيرت" از برقي دریافت کرده بوده است.
دعای افتتاح، متنی ارزشمند از دوران غيبت صغری
می دانيم که با وجود نقل متن دعای افتتاح از سوی شيخ در مصباح المتهجد اما سند اين دعا را تنها ابن طاوس نقل کرده و بر اساس آن ترديدی نيست که اين دعا در دوران غيبت صغری در دسترس بوده. من در جای ديگری درباره سند اين دعا مباحثی را مطرح کرده ام که آن را بعدا همينجا خواهم گذاشت. دست کم بر اساس يک سند قابل توجه می دانيم که بخشی از اين دعا را شيعيان در آغاز عصر غيبت به عنوان متنی که در آن به صورت دعاء تعاليمی در خصوص وجود امام غائب/ قائم ارائه شده بود زمزمه می کرده اند. اين سند، کتاب ادعية الأيام السبعة است که در سنت اسماعيلی و فاطمی به خليفه فاطمی المعز لدين الله (د. 365 ق) نسبت داده شده. اين متن مشتمل بر ادعيه هفت روز هفته است و محوريت ادعيه بر امام/قائم شناسی و توحيد به روايت اسماعيلی است. منتهی هسته های اصلی عبارات اين ادعيه از متون ائمه شيعه (ع) اقتباس شده و از جمله چند کلمه ای از اين بندهای دعای افتتاح (اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكو إِلَیك فَقْدَ نَبِینَا صَلَوَاتُك عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ غَیبَةَ وَلِینَا [إِمَامِنَا] وَ كثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا، وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَینَا). اين خود سند ارزشمندی است برای اثبات قدمت و اصالت دعای افتتاح. المعز لدين الله مدتها بعد از دوران آغازين عصر غيبت می زيسته. (اين را هم اضافه کنم که خاطرم هست نسخه ای خطی از اين کتاب را در مجموعه نسخه های خطی کتابخانه آية الله بروجردی در قم ديده ام). تصوير پايين را ببينيد:
https://t.me/azbarresihayetarikhi
🔺🔺🔺🔺🔺🔺
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
ادامه سوال صورت ذهنی:
🔻
بنابراین باران هنگام نزول به صورت قطره است و در چشم من هم در همان جایی که هست به صورت قطره دیده می شود ولی وقتی باران در نقطه «ج» است آن را در نقطه «الف» و «ب» نمی بینم ولی خط دیدن نشان می دهد که آن را در نقطه «الف» و«ب» هم می بینم هم در نقطه «الف» می بینم و هم در نقطه «ب» و هم در نقطه«ج» می بینم و این سه نقطه را کنار هم ردیف می کنم و خط دیده می شود،پس معلوم می شود یک قوه ای در من وجود دارد که به صورت خط می بیند زیرا چشم من خط نمی بیند در واقع هم که خطی نیست پس یک قوه ای داریم که او قطره را خط می بیند یعنی قطره ای که در نقطه «الف» دید در نقطه «الف» می بیند و بعد که قطره وارد نقطه «ب» شد این قطره را در نقطه «ب» هم می بیند ولی یک ذره حافظه دارد و قطره را در نقطه« الف» را حفظ می کندو آن جا هم می بیند و یادش می ماند.
🔻
حکم باصره فرق می کند زیرا وقتی قطره به نقطه «ب» آمد دیگر در نقطه «الف» نمی بیند ولی ما یک قوه ای داریم که وقتی قطره از نقطه«الف» به نقطه «ب» می آید این قوه هنوز،قطره را در نقطه« الف» می بیند یعنی یادش است و در نقطه «ب» هم می بیند و این دو نقطه را کنار هم می گذارد،صورت علمیه این دو نقطه در آن قوه ما هست و کنار هم قرار داده شده است و خط را تشکیل می دهد.
آن قوه دیگر را اسمش حس مشترک می گذاریم،البته برای سنگی که به ته نخی بسته ایم و آن را می چرخانیم همین حرف را داریم که این نقطه می چرخد ولی به صورت دایره دیده می شود در حالی که یک نقطه بیشتر نیست یا آتشگردان یک قلمبه است ولی وقتی آن را می چرخانیم به صورت دایره است، این دایره به خاطر همین است که وقتی در قسمت اول است چشم ما دید و حس مشترک آن را یافت و بعد که در نقطه بعدی می رود حس مشترک این را هم در نقطه بعدی می بیند و هم صورت علمیه اش را در نقطه قبلی دارد ولی چشم فقط آن را در نقطه بعدی می بیند،ترکیب این نقاط و ترکیب آن دایره به وسیله حس مشترک انجام می شود نه به وسیله باصره،پس ما غیر از باصره باید قوه دیگری به نام حس مشترک داشته باشیم( این حرف ابن سینا چه در مثال قطره باران و چه در مثال آتشگردان).
🔻
بعد شما سوال کردید که ابن سینا چه استفاده ای از مطلب می خواهد بکند؟ آیا می خواهد استفاده کند که ما با خارج ارتباط نداریم و فقط با صور علمیه ارتباط داریم یا منظور دیگری از این حرف دارد،منظور ابن سینا آن چیزی که شما برداشت کرده اید نیست که می خواهد بیان کند که ما فقط با صورت علمیه ارتباط داریم.
🔻
این که ما با صور علمیه ارتباط داریم و به توسط صورت علمیه با خارج مرتبطیم این را خودش در جاهای دیگر تصریح می کند و هیچ احتیاجی ندارد که برایش این چنین دلیلی بیاورد،ایشان بیان می کند که قول طبیعیون در باره ابصار درست است،قول ریاضیین که قائل به خروج شعاع است باطل است وآن جا ثابت می کند که صورتی می آید و در ذهن من منطبع می شود و من با این صورت علمیه سروکار دارم نه با خارج،آن بحثش جای دیگر است و این را قبول دارد که من با خارج به صورت مستقیم ارتباط ندارم و با صورت علمیه مرتبطم و از طریق صورت علمیه با خارج در ارتباطم ولی جای این بحث در این جا نیست.
🔻
پس این دلیلی که آورده نه به این خاطر است که بگوید: من با صور علمیه در ارتباطم بلکه این دلیل را آورده که حس مشترک را اثبات کند یعنی علاوه بر حس ظاهر،یک حس باطنی داریم که آن را به حسب ظاهر نمی بینیم ولی می دانیم که داریم و با این دلیل ثابت می کنیم که آن را داریم،پس غرض ایشان از ذکر مطلب استدلال بر وجود حس مشترک است نه این که بخواهد ثابت کند که ما با خارج ارتباط نداریم و با صور علمیه ارتباط داریم،البته اعتقاد ایشان همین است که ما با صور علمیه ارتباط داریم ولی جای این بحث این جا نیست،پس سوال اول شما جواب داده شدکه منظور ابن سینا از این حرف چه بوده است؟ منظورش همان طور که خودش تصریح می کند این است که می خواهد ثابت کند که انسان علاوه بر حس ظاهر،یک حس باطنی به نام حس مشترک دارد که این حس مشترک تمام کارها را به تنهایی انجام می دهد،هم می شنود، هم می بیند ،هم می چشد و هم لمس می کند در حالی که حواس ظاهر هر کدام با یک جارحه ای مدرک خود را تشخیص می دهند اما حس مشترک همه مدرکات آن ها را یک جا و با وجود واحد ادراک می کند(این را ابن سینا می خواهد بگوید.)
ادامه دارد...
https://t.me/joinchat/AAAAAEOyBh9fy0yRLS521w
#شب_جمعه
#منبر_العلماء
⭕️ تعظیم و خدمت به ساحت مقدس حضرت ابالفضل سلام الله علیه...
💠 حضرت آیت الله شبیری زنجانی مدظله:
🔸زحمت کشیدن در راه حضرت ابوالفضل علیه السلام حتما مرضی خداوند و رسول اکرم صلی الله علیه و آله است و اقدام هایی که در این راه می شود جزء امور مهم دینی و #تعظیم_شعائر است، چون همین چیزها و کارها در شکل گیری اعتقادات مردم تاثیر دارد.
⭕️ و اگر این محرّم ها، این حرم های شریفه و این حرکت ها نبود، معلوم نیست که اعتقادات جامعه در چه سطحی قرار می گرفت!
- لذا اینگونه حرکت ها جزء تعظیم شعائر درجه اول است.
🔹باب الحوائج بودن حضرت ابوالفضل علیه السلام جزء امور قطعی است و این را همه می دانند و می بینید که مردم هم در مشکلات بیشتر به ایشان متوسل می شوند.
🔸ایشان جزء چهارده معصوم نیست ولی از نظر قضاء حوائج و توسلاتی که مردم دارند جزء ردیف اول ها محسوب می شوند...
- و این باب الحوائج بودن به تواتر ثابت شده و بخصوص عرب ها خیلی از این جهت اهمیت می دهند.
👈🏼 لذا امام معصوم علیه السلام می فرمایند که: حضرت ابوالفضل علیه السلام مقامی دارد که سایر شهداء به مقام ایشان غبطه می برند.
📎 منبع: دیدار معظم له با اعضای ستاد بازسازی عتبات عالیات.
📚 همراه با عالمان شیعه| حجره فقاهت
🆔 @hojre_feghahat
یکی از نواده های مرحوم سید جمال گلپایگانی می گفت ایشان ابن عربی را لعن می کرده است!
ایشان هم نماز میت اقای قاضی را خوانده اند!
این مطالب تحقیقی، تقلدی نیست. مضافا که تقلید در احکام هم بدون تحقیق و دلیل نیست!
💢تأثیر نسخه شناسی در فرایند اجتهاد
✔️علی فاضلی پژوهشگر و نسخه شناس🔻
🔹در برخی موارد یک کبری کلی و قاعده کلیه منوط به نسخه است. به عنوان شاهد زمانی که «کشف الغمه» را تصحیح میکردم، در این کتاب تعابیر متعدد «وقال» و «فقال» زیاد داشت. در این جهت به آیتالله زنجانی گفتم: این «وقال» یا «فقال» چه تأثیری دارد؟ ایشان فرمود مثل همان بحثهایی که در مورد جملهی روایت «لاتنقض الیقین بالشک» که در مورد استصحاب بحث میشود، میباشد؛ یعنی اگر «فلا ینقض» باشد یک معنایی دارد و اگر «ولاینقض» باشد معنای دیگری خواهد داشت؛ چون تمام استدلال کسانی که به این روایت تمسک کردهاند، مبتنی بر این است که امام علیهالسلام در این روایت یک کبری کلی مطرح کرده است که مخصوص باب وضوء نیست و این نکته را مبتنی بر حرف واو کردهاند در حالی که اگر فاء باشد دیگر کبری کلی استصحاب با این عظمت قابل استفاده نخواهد بود بلکه نهایتاً در باب طهارت استفاده خواهد شد.
🔸آیتالله شبیری زنجانی در وجه افصحیت یکی از نسخههای صحیفه سجادیه بر نسخهی دیگر نظر دارد که نسخه فلان تعابیر «صلیالله علیه و آله» و مواردی از این قبیل را کم تر دارد، لذا معتبرتر است؛ چون این تعابیر غالباً توسط ناسخان بعدی اضافه شده است و هر چقدر کمتر وجود داشته باشد، نشان از دخالت کمتر در نسخه میباشد. جملههای دعاییه در متون خیلی اوقات منشأ شبهات بوده است.
🔹در نسخهها گاهی سقط و گاهی زیاده واقع میشود. اینکه برخی اصالت عدم سقط را جاری میکنند، طبق نظر آیتالله شبیری از کسانی صادر میشود که اصلا اهل نسخهشناسی نیست.
◀️ادامه مطلب 👈 http://yon.ir/X41B
___________________________
✅ @ijtihadnetwork |گزیدهی اخبار فقهی
نکات رجالی استاد مددی:
#فرق_مبنای_رجالی_و_فهرستی در نتیجه :
گاهی یک حدیث از لحاظ رجالی معتبر محسوب می شود ولی از لحاظ فهرستی مورد قبول واقع نمی شود و بالعکس.
توضیح اینکه : چند مورد روایت در کافی (و موارد کمتری در تهذیب) داریم که بعینه همین سند (حسن بن موسی الخشاب عن غیاث عن إسحاق بن عمار) در آن تکرار شده است و همه هم روایاتی هستند که حضرت صادق (علیه السلام) در آن ها از پدر و اجدادشان (علیهم السلام) نقل می کنند. در نهایت هم حدیث به أمیر المؤمنین (علیه السلام) یا رسول الله (صلّی الله علیه و آله) می رسد. البته به یاد ندارم که حدیثی به رسول الله (صلّی الله علیه و آله) رسیده باشد.
شاید صدها روایت از اسحاق بن عمار جلیل القدر داریم که در هیچ کدام بدین نحو روایت نشده است. (اینکه برخی خیال کرده اند دو تا اسحاق بن عمار داریم توهمی است که از کلام شیخ پید اشده است. ما یک اسحاق بن عمار بیشتر نداریم که ایشان است و جلیل القدر است.
ظاهرا باید گفت : غیاث بن کلوب نسخه ای از اسحاق بن عمار عن الصادق علیه السلام (شبیه اسانیدی که اهل سنت مثل سکونی دارند : عن آبائه عن علی علیه السلام) نقل کرده است.
چون در اینجا تعبیر «عن أبیه عن آبائه» دارد تا به رسول الله (صلّی الله علیه و آله) یا امیر المؤمنین (علیه السلام) می رسد لذا از ان تعبیر به حدیث مسند می کنند. این اصطلاح از اهل سنت است. اگر از خود حضرت باشد «روی عنه» می گویند. اگر حضرت را دیده باشد ولی روایت نکند «لقی» می گویند.
روایاتی که با این سند (غیاث عن إسحاق) داریم کمتر از بیست مورد است. ما اینها را مشکل می دانیم چون شیوه اش شیوه ی روایات اسحاق نیست. احتمال دادیم که اسحاق مجموعه ای روایات مسند داشته که به این عامی (از باب تألیف قلوب یا هر چیز دیگر) داده است. چون اسحاق یک شخصیت اجتماعی هم بوده است.
ظاهرا إسحاق این مجموعه احادیث را را به اجلای اصحاب نداده است. ولی چون اینها را حسن بن موسی از غیاث بن کلوب گرفته است و حسن بن موسی الخشاب هم از اجلای کوفی ماست لذا این احادیث در میان اصحاب ما جا افتاده است. صفار و سعد و دیگران در سفری که به کوفه داشته اند احادیثی از حسن بن موسی گرفته اند من جمله این احادیث.
راه فهرستی این است که به هیئت ترکیبی نگاه می کنیم نه به مفردات صرف.
پس ما گاهی یک حدیث که رجالی مورد قبول است را با مبنای فهرستی رد می کنیم (مثل اینجا) و گاهی بر عکس (مثل روایت حفص بن غیاث)
@rejalemadadi
منافات دارد و باید آن را طرح یا تأویل کرد.
این هم نوشته آقای انصاری
نعمانی در تفسیر وزیر مغربی
وزیر مغربی از ناحیه مادر از خاندان نعمانی، نویسنده کتاب الغیبه است. آقای کریمی نیا در رساله دکتری خود درباره وزیر مغربی گفته اند که او در تفسیرش نقل هایی از نعمانی دارد. در یک مورد که صراحتا وزیر مغربی می نویسد: وروی شیخنا ابو عبد الله رحمه الله. آقای کریمی نیا این مورد را به نعمانی مربوط دانسته اند که درست نیست. نعمانی شیخ وزیر مغربی نبوده و مدتها بعد از نعمانی به دنیا آمده است. وانگهی چرا او از نیایش نباید با تعابیری مانند جد من و یا از این قبیل نام ببرد؟ با همین استدلال سایر مواردی که آقای کریمی نیا آنها را به عنوان مستندات نقل وزیر مغربی در رساله خود ذکر کرده اند محل تردید می نماید. در یک مورد البته در نقل تفسیر تعبیر وروی ابو عبد الله محمد بن ابراهیم دارد و آقای کریمی نیا در توضیح تکمیلی که ظاهرا خود افزوده اند شهرت او را تکمیل کرده و عنوان نعمانی را به عبارت وزیر مغربی افزوده اند اما در این مورد هم پرسش این است چرا وزیر مغربی اشاره ای به اینکه نعمانی نیایش است نمی کند؟
آقای کریمی نیا این نقل ها را مربوط به تفسیری از نعمانی می دانند. اصل اینکه نعمانی صاحب تفسیری باشد محل تردید است.
📝 مشتی به دهانِ فاطمی بکوب تا بداند هیبتِ انگلیس بازی کردنی نیست!
🔸 در خاطرات مرحوم آيتالله سيدرضا موسوی زنجانی چاپ شده كه از مراجع به خصوص آيتالله بروجردی پيگيری می كنند كه جلوی اعدام دكتر فاطمی را بگيرند! مرحوم آيتالله بروجردی به آيتالله زنجانی پاسخ می دهند كه «کینه ی انگليسها نسبت به دكتر فاطمی آن قدر عميق است كه هيچ كاری از دست هيچ كس برنمی آيد.»
🔹 سر دنیس رایت سفیر بازگشته انگلیس به تیمور بختیار چنین میگوید: « در نخستین فرصت مشتی به دهان فاطمی بکوب تا بداند هیبت امپراطوری انگلیس بازی کردنی نیست!»
🔸 دکتر حسین فاطمی؛ «من برای آن كشته می شوم كه نخستين اقدامم در وزارت خارجه، بستنِ سفارت و قطع رابطه با انگلستان بود. هيچ مايوس نيستم، از هر قطره خون من هزاران نهال می رويد و با تاييد خداوند قهار انتقام اين ملت ستم ديده را از استعمار ناپاك می گيرد»
🍃🌸 گذشته چراغ راه آینده...
🆔 @historyguidingfuture
📝 مشتی به دهانِ فاطمی بکوب تا بداند هیبتِ انگلیس بازی کردنی نیست!
🔸 در خاطرات مرحوم آيتالله سيدرضا موسوی زنجانی چاپ شده كه از مراجع به خصوص آيتالله بروجردی پيگيری می كنند كه جلوی اعدام دكتر فاطمی را بگيرند! مرحوم آيتالله بروجردی به آيتالله زنجانی پاسخ می دهند كه «کینه ی انگليسها نسبت به دكتر فاطمی آن قدر عميق است كه هيچ كاری از دست هيچ كس برنمی آيد.»
🔹 سر دنیس رایت سفیر بازگشته انگلیس به تیمور بختیار چنین میگوید: « در نخستین فرصت مشتی به دهان فاطمی بکوب تا بداند هیبت امپراطوری انگلیس بازی کردنی نیست!»
🔸 دکتر حسین فاطمی؛ «من برای آن كشته می شوم كه نخستين اقدامم در وزارت خارجه، بستنِ سفارت و قطع رابطه با انگلستان بود. هيچ مايوس نيستم، از هر قطره خون من هزاران نهال می رويد و با تاييد خداوند قهار انتقام اين ملت ستم ديده را از استعمار ناپاك می گيرد»
🍃🌸 گذشته چراغ راه آینده...
🆔 @historyguidingfuture
🌍 مشتی به دهانِ فاطمی بکوب تا بداند هیبتِ انگلیس بازی کردنی نیست!
🔸 در خاطرات مرحوم آيتالله سيدرضا موسوی زنجانی چاپ شده كه از مراجع به خصوص آيتالله بروجردی پيگيری می كنند كه جلوی اعدام دكتر فاطمی را بگيرند! مرحوم آيتالله بروجردی به آيتالله زنجانی پاسخ می دهند كه «کینه ی انگليسها نسبت به دكتر فاطمی آن قدر عميق است كه هيچ كاری از دست هيچ كس برنمی آيد.»
🔹 سر دنیس رایت سفیر بازگشته انگلیس به تیمور بختیار چنین میگوید: « در نخستین فرصت مشتی به دهان فاطمی بکوب تا بداند هیبت امپراطوری انگلیس بازی کردنی نیست!»
🔸 دکتر حسین فاطمی؛ «من برای آن كشته می شوم كه نخستين اقدامم در وزارت خارجه، بستنِ سفارت و قطع رابطه با انگلستان بود. هيچ مايوس نيستم، از هر قطره خون من هزاران نهال می رويد و با تاييد خداوند قهار انتقام اين ملت ستم ديده را از استعمار ناپاك می گيرد»
@A_pajhohi
📌 لعن آیتالله سید محسن امین عاملی به دلیل فتوای حرمت قمهزنی
🔷 عجیب است ایشان مدتی مورد لعن برخی شیعیان قرار گرفته بود و در برنامههای ایام عاشورا در کربلا و جاهای دیگر، دستجات شیعیان از او تبرّی میکردند: «آه من العاملي فتواه..»
🔶 علت لعن، نهی وی از قمهزنی بود؟
🔷 بله، ایشان در شام گرفتار فرانسویها بود. آنها آن جا را اشغال کرده بودند و این قمهزدن در نظر آنها خیلی اسلام را موهون نشان میداد. عراقیها نمیتوانستند فرض کنند که شرایط آسید محسن با شرایط آنها فرق میکند. در آن موقع آقایان نجف از فتوای ایشان نه تنها حمایت نکردند بلکه مخالفت کردند. تنها کسی که مخالفت نکرد، آقای آسید ابوالحسن [اصفهانی] بود. از آقای فخّام شنیدم: در اثر همان مخالفت، اهالی بصره از تقلید آسید ابوالحسن به آقای نایینی عدول کرده بودند.
جرعهای از دریا، آیتالله سید موسی شبیری زنجانی، جلد نخست، صفحات 564 و 565.
https://t.me/horalhistory/125
@howzehoralhistory
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com