ولی در مورد عجل و سامری امت، دنبال حقیقت هستید؟؟
? ولایت برتر از نبوت
در مقایسه نبوت و امامت از دو جهت ، امامت را از نبوت برتر می نهند یکی از آن جهت که .... ولایت باطن نبوت است پیامبران با ولایت خود ، حقایق را دریافته در مقام نبوت به تبلیغ آن می پردازند و دیگر آنکه امامت، جنبه رهبری و به اصصلاح عرفا ، ربوبیت را نیز دارد چنان که حضرت ابراهیم ع پس از نبوت، مقام امامت را درخواست می کرد البته باید دانست که منظور از برتری ولایت و امامت نسبت به نبوت، هرگز به این معنا نیست که مقام ولی یا امام از نبی برتر است چرا که هر پیامبری ولی است اما هر ولی پیامبر نیست بدیهی است که اگر کسی مقام ولایت و نبوت را با هم داشته باشد از آنکه تنها یکی از این دو مقام را دارد برتر خواهد بود
?فلسفه امامت با دو رویکرد فلسفی و عرفانی ص 238 و237
?تالیف دکتر سید یحیی یثربی
#نبوت #امامت #ولایت
http://telegram.me/mynotes110
بی گمان الرحمن با دیگر اسمای حسنای الهی متفاوت است و پس از اسم جلاله الله، اسم علم برای خداوند است و اعراب پیش از اسلام این نام را میشناختند و گفته انان که در آیه 60 سوره فرقان نقل شده: و ما الرحمن؟! پرسشی حقیقی نیست؛ بلکه از سر استکبار و عناد است؛ با این همه این نام علم از معنای وصفی خویش جدا نشده، یعنی معنای وصفی در آن ملحوظ است. و در برخی از موارد معنای وصفی غلبه پیدا میکند مانند حدیثی که میفرماید: رحمان الدنیا... به هر روی در ترجمه بسم الله... ترجیح با آن است که معنای وصفی ملحوظ در الرحمن را در نظر گرفت... از بزرگواران سپاسگزارم و دونکته دیگر در ترجمه سوره حمد را در معرض نقد قرار می دهم:
حمد، سپاس نیست؛ بلکه ستایش و سپاس است و بر این اساس در ترجمه آن هر دو واژه باید بیاید.
و واژه راست در ترجمه مستقیم دو اشکال دارد نخست آنکه راست در فارسی مشترک لفظی بین سه معناست و ابهام دارد؛راست در برابر کج، راست در برابر دروغ و راست در برابر چپ. و دوم آنکه راست همه معنای مستقیم را نمی رساند؛ در مستقیم معنای استواری و استقامت نیز هست، براین اساس ترجمه مستقیم به "راست و استوار"را پیشنهاد میکنم تاهم معنای مستقیم بهتر انتقال داده شود هم از راست رفع ابهام شود....
با این همه پذیرفته ام که ترجمه، به ویژه درباره قرآن، روندی پایان ناپذیر و همواره قابل اصلاح و تکمیل است
این که حسین فریاد می زند پس از این که همه عزیزانش را در خون می بیند و جز دشمن و کینه توز و غارتگر در برابرش نمی بیند فریاد می زند که
آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟هل من ناصر ینصُرُني؟ مگر نمی داند که کسی نیست که او را یاری کند و انتقام گیرد؟
این سوال، سوال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست.
و این سوال انتظار حسین را از عاشقان بیان می کند، و دعوت شهادت او را به همه کسانی که برای شهیدان حرمت و عظمت قائلند اعلام می نماید.
اما این دعوت را، این انتظار یاری از او را، این پیام حسین را که
"پیرو می خواهد و در هر عصری و هر نسلی پیرو می طلبد"
ما خاموش کردیم، به این عنوان که به مردم گفتیم که حسین اشک می خواهد، ضجه می خواهد و دگر هیچ، پیام دیگری ندارد. مرده است و عزادار می خواهد، نه شاهد شهید حاضر در همه جا و همه وقت و پیرو.
📚حسین وارث آدم
👤 دکتر علی شریعتی
#آیا_می_دانستید 💡
حجةالاسلام حاجی سید محمد باقر شفتی یکی از علمای به نام دوره قاجاریه بود که در زمان حکومت فتحعلی شاه و محمد شاه قاجار در اصفهان به کار قضاوت مشغول بود.
او در میان مردم به "سید "مشهور بود و همیشه در اجرای دقیق احکام کوشا بود،تا مبادا حقی از کسی ضایع شود.
روزی زنی که از همه جا نا امید شده بود به نزد سید رفت و عرض کرد: که کد خدای فلان ده ملک مرا غصب کرده است و در چهارده محکمه با رندی و تطمیع قضات برنده گشته است.
سید، کدخدا را فراخواند و گفت: چگونه این ملک از آن تو شده است! آیا آنرا از این زن خریده ای ؟ کدخدا گفت: نه ضرورتی نداشت، سید دوباره پرسید: آیا ملک از طریق وصیتی به تو رسیده است؟ کدخدا گفت: نه دلیلی نداشت اینگونه صاحب آن باشم. پس سید تمام دلایل شرع را که نشان دهنده این بود که شخصی می تواند صاحب ملک دیگری شود را برشمرد و کدخدا همه را نفی کرد، سید در انتها گفت: برادر پس تو چگونه صاحب این ملک شدی! کدخدا در کمال پرویی گفت : دلیلی نمی خواهد" از آسمان "سوراخی پدید آمد و این ملک بر گردن من افتاد، پس سید گفت: چگونه است ملکی از آسمان بر گردن من نمی افتد، تو غاصبی و باید ملک را به این زن بازگرداندی و تمام چهارده حکم داده شده را پاره کرد و حکمی نوشت که بواسطه آن ملک به زن بازگردانده شود.
از آنجا اصطلاح "از آسمان افتاد"باب شد، یعنی کسی چیزی را که حق آن نیست به زور و زر صاحب شود و برای آنکه کار خلاف خود را موجه جلو دهد، دلیل و برهان غیر واقعی بیاورد، از این مثل استفاده می کنند.
@ketabdoooni ✨
این ماجرا را من سالها پیش در یکی از آثار مرحوم مطهری خوانده ام که ایشان مستقیم و به عنوان شاهد آن را نقل می کند
اگر صرف ادعای مقام غصب مقام است پس عجل و سامری این امت نیز تمامی مقامات امیر المؤمنين را غصب کرده اند.
و اگر غصب در مقام واقع است نه ادعا که فرعون هم مقام خدا را غصب نکرده
برای مثال اگر ما محدوده خلافت را درست و در حد محدوده رسالت معنا کنیم دیگر کسی نمی تواند ادعای خلافت کند و دیگران هم به ادعای او می خندند.
محدوده رسالت رسول الله بعنوان خاتم المرسلین چیست؟ حداقل تمام انسانها و اجنه.
مگر این مطلب در قرآن نیامده است؟ پس کسی میتواند خلافت این رسول را بر عهده بگیرد که از نظر علمی پاسخگوی تمام جن و انس باشد و از طرفی چون پس از پیامبر نیز، شب قدر و نزول ملائک و آوردن امور ادامه دارد، پس خلیفه او باید توان انجام این کار را داشته باشد.
برای همین است که امام صادق علیه السلام فرمود: با مخالفان ما به سوره قدر محاجه کنید.
حال سؤال بنده این است که در این ۲۵ سال خانه نشینی حضرت، ملائک در شب قدر خدمت چه کسی میرسیدند؟ و اجنه سؤالات خود را از که می پرسیدند؟
برای همین عرض میکنم: خلافت و ولایت و امامت غصب شدنی نیست و آن افرادی که حضرت را کنار گذاشتند خود را از مدینه العلم محروم کردند.
با سلام دوباره.
ما باید از منظر بالاتری به امامت و خلافت و ولایت بنگریم. از این منظر که والله غالب علی امره. خداوند که در کار خود شکست نخورده پس ماجرا چیست؟
ماجرا این است که مردم در غدیر خم با دل خود با حضرت بیعت نکردند و خداوند و رسولش این را میدانند. لذا خداوند فرمود: والله یعصمک من الناس چون میدانست در دل آنها نسبت به علی چه میگذرد. پیامبر نیز فرمود که یا علی در دل اینها کینه ای نسبت به تو وجود دارد که پس از من آشکار خواهد شد. و امیر المؤمنين نیز فرمود: پیامبر به من سفارش کرده که امت پس از او با من غدر خواهند کرد. شما نیز میبینید که قبل از بیعت با ابوبکر، حضرت سه شب دست زن و فرزندان خود را گرفت و در خانه صحابه رفت ولی جز ۴ نفر کسی حاضر به یاری امام نشد.
پس خدا و رسول و اهل بیت میدانستند که در دل مردم چیست. در نتیجه خداوند آن جامعه را از ولایت امیر المومنین محروم کرد و چون ولایت ساقی کوثر را نپدیرفتند، کوثر نیز باید از آن جامعه برود ولذا خداوند حضرت زهرا را از آن جامعه گرفت. و چون قرآن هم از اهل بیت جدا نمیشود، حقیقت قرآن نباید در اختیار آن جامعه قرار گیرد لذا امیر المؤمنين درب علوم را بروی مردم بستند.
وقتی شما از این منظر نگاه کنید، والله غالب علی امره را میبینید.
در تمام آن ایام نیز که امام خانه نشین بود، مشغول خلافت الهی خود بود و کل امور آسمانها و زمین را از جانب خدا رقم میزد. و وظیفه ملائک را تعیین میکرد.
آن جامعه نیز با ولایت غیر او سقوط کرد و ارزشها یکی پس از دیگری از بین رفت و امام پس از مرگ عثمان، جامعه را به دوران جاهلی تشبیه کرد چون از قرآن و اهل بیت محروم شدند.
عزیز من در آن ۲۵ سال، امیر المومنین کل عالم را اداره میکرد و هیچ چیز از دست او خارج نشد. و کسانی که کینه او را داشتند، به سزای خود رسیدند.
والسلام.
چون رسول خدا فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه. در نتیجه: من لم یکن علی مولاه فلست بمولاه. تمام کسانی که ولایت پیامبر را پذیرفته بودند مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و...، تحت ولایت حضرت درآمدند و تا آخر از او جدا نشدند. کسانی هم که ولایت او را نپذیرفتند، طبق فرمایش رسول الله تحت ولایت او نبوده اند. پس چه چیزی غصب شد؟ آن مردم ولایت او را نپذیرفته بودند که حقش غصب شود.
در کل همه اینها نقشه الهی بود تا کسانی که اشربت قلوبهم العجل، از ولایت ایشان محروم شوند.
آنچه در ظاهر م مطابق فهم عرفی و عقلایی است این است که رسول الله ص، در روز غدیر علی ابن ابی طالب را امیرمؤمنان قرار داد. اما پس از وفات ایشان کس دیگری مقام امیری مؤمنان را غصب کرد و در آن جایگاه نشست و حتی همین لقب را هم به خلفا می گفتند. حالا اگر ولایت ده بطن دیگر هم دارد داشته باشد این منافاتی ندارد با اینکه بگوییم حق علی برای امارت و حکومت و زعامت جامعه اسلامی غصب شد.
این هم که فرمودید: ولایت جزء اصول دین است، بنده صحیح نمیدانم.
زیرا بحث اصول دین، ساخته متکلمین است.
بر اساس قرآن، دین فقط یک اصل دارد و آن هم ولایت است. و همه چیز تحت ولایت است. اگر به تعریفی که سایر ادیان و نیز فرق اسلامی از خدا و پیامبران و قیامت و ... دارند رجوع کنید میبینید که چقدر با حقیقت فاصله دارند.
خداوند پس از ۲۳ سال زحمت پیامبر و نزول تمام قرآن در روز غدیر فرمود: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته.
دقت کنید خدا نفرمود: فما بلغت بعض رسالته، بلکه فرمود: رسالته.
یعنی تمام رسالت پیامبر، ابلاغ ولایت امیر المومنین است پس اصل دین همین است. و شما میبینید که موحدان و مومنان حقیقی که خدا را آنچنان که هست شناخته اند از اهل بیت بهره برده اند وگرنه دیگران خدا را به همه چیز تشبیه میکنند.
درد امروز ما این است که خود ما هم حضرت را نشناخته ایم. و ولایت و امامت او را که در حد همه چیز است بسیار محدود کرده ایم.
مگر درباره آیه: وکل شی احصیناه فی امام مبین. نفرمودند که منظور امامت حضرت است.
پس خود آن ماجرا هم تحت امامت و ولایت حضرت بوده و ایشان برنامه خدا را پیش برده است.
بنده وقتی از این منظر نگاه میکنم که خلیفه الله کیست، در همه آن امور دست خدا را میبینم که خود امیر المؤمنين ید الله است و صحنه گردانید میکند. بله در ظاهر غصب زعامت جامعه و فدک شد ولی در باطن، ولی خدا دقیقا بر اساس سفارش رسول الله ماجرا را پیش برد.
شما که این کلام امام را بارها شنیده اینکه فرمود: رسول خدا به من فرمود که با ناکثین و قاسطین و مارقین خواهی جنگید.
ایشان دقیقا مانند هارون رفتار کرد و همان سنت را در این امت به نمایش گذاشت.
من عرضم این است که امامت را در اوج مطرح کنیم تا لا یدانیه أحد را اثبات کنیم وگرنه محدود کردن آن مقوله عظیم به یک عده عرب ارزش ولایت را پایین میآورد.
جناب رفیعی
این روایات برای واکسینه کردن شیعیان و مردم در مقابل بزرگترین و خطرناک ترین گمراهی و هلاکت است. و اصرار بر نقل این ها در محیطهایی شیعی امری لازم و وواجب است، در غیر این صورت ماهیت و هویت ایمانی شیعیان از بین خواهد رفتن و این القاء نفس در هلاکت ابدی است ( لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه).
این که شما فرزندانتان را طوری بار بیاورید که از میکروب ها و مواد سرطان زا متنفر باشند صحیح است یا او را بی تفاوت و سست عنصر تربیت کنید؟
کدام یک سلامت آن ها را تضمین می کند؟
طبق سخن دیشب حضرتعالی منشا تمام گمراهی و رذالت ها ترک ولایت آل الله است، حال چه شده واکسینه کردن مردم در مقابل این خطر را امری ناپسند دانسته و در مقابل اهل سنت خود را شرمسار می دانید؟
آیا عاقلی را دیده اید که منزجر کردن و بیزاری جستن از معادن بدی و زشتی و کژی را موجب شرمساری خود بداند، به این بهانه که خیل عظیمی از مردمان این کثافت ها و زشتی ها را چون گل و بلبل می ستایند!!!
گر چه حضرتعالی را نمی شناسم ولی اگر بخواهم سخنان دیشب تا کنون شما را ملاک قضاوت قرار دهم، خواهم گفت از استقرار فکری لازم برخوردار نیستید، و خودتان هم نمی دانید چه کاره هستید و در زمین که بازی می کنید. این قضاوت به جهت سخنان متناقضی است که از حضرتعالی صادر می شود.
گاه ولایت اهل بیت را به عرش میبرید و آن را امری غیر قابل غصب می دانید، و بر متکلمان می تازید که چرا هنوز در الفبای امامت مانده آید و در آن بحث می کنید!
بیایید در مقامات عرشی املت سخن بگویید.
از آن طرف بحث و جدل بالتی هی احسن را در این امر مهم و حیاتی و ملکوتی که ملاک ایمان و کفر است را امری بچه گانه و بی ارزش توصیف می کنید.
از طرف دیگر واکسینه کردن مردم را (در محیطهای خاص که این گروه قطعا از همان محیطهاست) در مقابل ترک صراط مستقیم که از ابتدا خلقت ساری و جاری است امری زشت و موجب شرمساری می دانید.
امیدوارم از کنار تذکرات دوستانه این کمترین که به گمانم بر اساس موازین علمی است مانند دیشب مرور الکرام نفرمایید.
🔵اشتباه معاویه را تکرار می کنند؛ واکنش سروش محلاتی به اظهارات #پناهیان
🔻پس از باز نشر اظهارات پناهیان در کانال تلگرامی اش که در حدیث بعثت پیامبر برای تکمیل مکارم اخلاق تشکیک کرده بود و گفته بود: تمام درگیری انبیاء سر مسائل سیاسی بوده، نه سرِ برگزاری کلاس اخلاق، آیت الله سروش محلاتی در واکنش به این اظهارات تاکید کرد:
🔻 در این پروژه به جای اخلاق باید در دامان #ولایت قرار گرفت که نجات در آن قطعی است.
🔻 این پروژه در خدمت قدرت است تا آن را از قیود دشوار و دست و پا گیر اخلاقی رها ساخته و دستش را باز گذارد.
🔻در این پروژه، «ولایت» جایگزین «اخلاق» معرفی میشود که اگر ولایت داشته باشی، بد اخلاقیهایت مهم نیست و برای سرباز ولایت این امور معفو است؟!
🔻 این پروژه حکایت از آن دارد که در نزد تئوریپردازان آن، تلاش برای اصلاح اخلاقی جامعه به بن بست رسیده و باید با وعدههای دیگری این نسل پریشان را مشغول داشت.
👈 متن کامل یادداشت استاد سروش محلاتی به شرح زیر است:
🔸«قرآن، پیامبر را به اخلاقش میستاید: «انک لعلی خلق عظیم» و برای او رسالت اخلاقی برمیشمارد: «یزکیهم و یعلمهم الکتاب» و موفقیت او را بخاطر رفتار اخلاقیاش میداند: «و لوکنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک». پس چه شده که امروز، نقش محوری و بنیادین اخلاق در بعثت نادیده انگاشته میشود؟!
🔸دیروز اسلام شناسان اصیل مثل علامه طباطبایی به «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» استناد میکردند و میگفتند: پیغمبر (ص) فرمود: هدف اصلی من تربیت اخلاقی مردم است و امام خمینی با همین استناد نتیجه میگرفت: غایت بعثت و نتیجه دعوت خاتم الانبیاء «اکمال مکارم اخلاق» است. ولی امروز گفته میشود که این حدیث بی اعتبار است و از مجعولات ابوهریره است! و این را ساختهاند تا ما را از دین سیاسی منحرف کنند!
🔸منظور این پروژه جدید چیست؟ باید اخلاق طفیلی باشد تا سیاست در صدر قرار بگیرد؛ لذا تبلیغ میشود که پیامبران برای مسائل سیاسی آمدهاند و در نتیجه دعوت به اخلاق و تقوی، ابن ملجمها پیدا میشوند که فرق مولی را میشکافند! پس به جای اخلاق باید در دامان ولایت قرار گرفت که نجات در آن قطعی است. این پروژه در خدمت قدرت است تا آن را از قیود دشوار و دست و پا گیر اخلاقی رها ساخته و دستش را باز گذارد.
🔸در این پروژه، «ولایت» جایگزین «اخلاق» معرفی میشود که اگر ولایت داشته باشی، بد اخلاقیهایت مهم نیست و برای سرباز ولایت این امور معفو است؟! این پروژه حکایت از آن دارد که در نزد تئوریپردازان آن، تلاش برای اصلاح اخلاقی جامعه به بن بست رسیده و باید با وعدههای دیگری این نسل پریشان را مشغول داشت.
🔸در گذشته چنین بود که در پذیرش دعوت رسول خدا اخلاق نقش اول را داشت. ابوذر برادرش را برای تحقیق از پیامبر جدید میفرستاد و وقتی او گزارش میداد که این پیامبر به مکارم اخلاق فرا میخواند، ابوذر جذب این آیین میشد و ابوطالب به عثمان بن مظعون میگفت که «مکارم اخلاق» چکیده دعوت رسول خداست. اگر امروز گمان بریم که قدرت میتواند خلأ اخلاق را پر کند از آن سنت نبوی فاصله گرفتهایم و اشتباه معاویه را تکرار میکنیم.»
✅ @kaleme
تأملی در روایت {حُبُ عَلِيٍ عِبَادَةٌ}
◀️محبت به امیرالمؤمنین علیه السلام از ضروریات دین می باشد و در روایت مذکور از جمله عبادات شمرده شده است.
نکته ای که بایستی بدان توجه شود این است که
اولاً: این محبت واجب است نه مستحب تا ترک آن جایز باشد.
ثانیاً: آنچه سبب نجات و رستگاری و تقرّب می گردد ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است نه صرف محبت، زیرا به ادلّه بسیار همه اعمال انسان منوط به شرط ولایت است - اگرچه بین فقهاء اختلاف است که ولایت یا شرط قبولی اعمال است و یا شرط صحت اعمال که این اختلاف آثاری را نیز به دنبال دارد - اما در هرصورت، این نکته مورد اتفاق است که هیچ یک از اعمال انسان، بدون ولایت امیرالمؤمنین پذیرفته نمی شود.
✅باتوجه به نکته مذکور مقصود از {حُبُ عَلِيٍ عِبَادَةٌ} یا ولایت امیرالمؤمنین است که بعید به نظر می رسد و یا مقصود این است که عبادت "محبت" از کسی قبول می شود که ولایت را در مرحله قبل پذیرفته باشد، چنانچه در برخی از نقل ها از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز چنین آمده:
"حُبُ عَلِيٍ عِبَادَةٌ وَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ إِيمَانَ عَبْدٍ إِلَّا بِوَلَايَتِهِ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِهِ"
بنابراین محبت به امیرالمؤمنین تنها از کسی پذیرفته می شود که هم تولّی و هم تبرّی داشته باشد.
📚دیلمی، إرشاد القلوب إلى الصواب،ج2، ص207
99/5/19
🆔 @sh_touba
#نقد
{دعوت به تشیع آری یا خیر}
نویسنده ای با تمسک به برخی روایات در نگاشته نقدی بر شیعه سازی اهل سنت فتوا داده که دعوت مردم به تشیع در دین نهی شده است.
در اینجا به شکل کوتاه به نقد این نوشتار می پردازیم.
1. ادله بسیاری در مجموعه آیات و روایات وجود دارد که امر به معروف، تبلیغ دین، هدایت و احیاء مردم را مورد تأکید قرار داده است و این ادله، به اندازه ای از حیث کمیت و کیفیت روشن است که نیازی به تبیین آن نمی باشد.
2. این عمومات علاوه بر تأکید بر دعوت و تبلیغ و ارشاد مردم، بر وجوب آن نیز دلالت می کند.
3. اگر نگوییم مقصود از بسیاری از این ادله، هدایت از حیث اعتقادات اصیل است، اما قدر متیقن از این عمومات لااقل تبلیغ باورهای صحیح می باشد.
4. یکی از این باورهای اساسی اعتقاد به ولایت ائمه علیهم السلام و خلافت بلافصل ایشان پس از رسول خدا صلی الله علیهم اجمعین و همچنین تبرّی از دشمنان ایشان است که پشتوانه محکمی از ادله را داراست.
5. در کنار عمومات ارشاد و هدایت مردم که شامل دعوت آنان به تشیع است، نیز ادله ای به شکل خاص، تبلیغ تشیع را امری نیک شمرده و بدان دستور می دهند.
6. متأسفانه نویسنده مذکور چون به دنبال اثبات پیش فرض های خود بوده با روایات گزینشی برخورد نموده و صرفا به"بَابٌ فِي تَرْكِ دُعَاءِ النَّاسِ" اشاره کرده اما سائر روایات ابواب دیگر کتب روایی که دعوت به ایمان(ولایت) و تشیع را مورد تأکید قرار می دهد را ذکر نکرده است.
در این مجال کوتاه صرفا برخی عناوین این ابواب را ذکر کرده و مطالعه روایات ذیل هرباب را به خواننده محترم واگذار می کنم.
ابوابی چون:
- " بَابُ اسْتِحْبَابِ الدُّعَاءِ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْإِسْلَامِ"
- " بَابٌ فِي إِحْيَاءِ الْمُؤْمِنِ"
- " استحباب الدعاء إلى الإيمان مع الإمكان"
- "باب إظهار الحق"
- " باب ثواب الهداية و التعليم و فضلهما و فضل العلماء و ذم إضلال الناس"
- روایاتی که در ذیل برخی آیات مانند"مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعا" ذکر شده است.
7. روایاتی که نویسنده مذکور بدان تمسک جسته یا از لحاظ سند قابل اعتماد نیستند و یا چنانچه بزرگان نیز بیان کرده اند، مقصود از آن ها اصرار وحرص بر شیعه شدن عامه بوده و از قبیل "ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغ" می باشد.
احتمال دیگر، مقصود دعوتی است که سبب جدال و در نهایت ایجاد کینه توزی با شیعیان گردد، چنانچه مرحوم برقی در محاسن نیز چنین نامی را برای عنوان باب روایات انتخاب نموده"باب من ترك المخاصمة لأهل الخلاف" وگرنه مناظره به روش علمی دستور خود قرآن است "ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن" آن هم در مسأله ولايت و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين عليه السلام که در قرآن، ترک تبلیغ آن توسط رسول خدا به مثابه ترک تبلیغ اسلام و رسالتش قلمداد شده است.
احتمال سوم آن است که با توجه به شرائط سختی که در زمان ائمه علیهم السلام بوده، امکان حمل این روایات در شرائط تقیه نیز وجود دارد.
8. اگر بر فرض هم سند و دلالت روایات "تَرْكِ دُعَاءِ النَّاسِ" را بپذیریم، پس از تعارض با ابواب روایی مذکور، ادله دعوت به حق و تشیع به دلیل کثرت و شهرت و همچنین سیره عملی اصحاب و بزرگان- مبنی بر کتابت کتب کلامی و تبلیغ و مناظرات علمی- مقدم بر روایات"تَرْكِ دُعَاءِ النَّاسِ" می باشد. و برفرض هم این نکته را نپذیریم، بازهم این روایات به دلیل موافقتش با عمومات قرآنی"امر به معروف و هدایت و تبلیغ دین" و سنت قطعی، مقدم می شود. در وهله آخر بر فرض که هیچ مرجحی را قبول نکنیم، روشن است که پس از تساقط هر دو طرف تعارض، نوبت به عمومات قرآن و روایات که ذکر گردید می رسد و پر واضح است که قدرمتیقن ادله تبلیغ و هدایت و امر به معروف، دعوت به خلافت بلافصل و ولایت امیرالمؤمنین است زیرا این مقوله، اساسی ترین اعتقاد است که سبب هدایت و نجات بشر از عقاب می گردد وگرنه پرواضح است که دعوت به توحید و نبوت بدون ولایت که دعوت به حق وهدایت نیست.
9. توجه به این نکته نیز ضروری است که یکی از اهداف خلقت، هدایت مردم در راستای بندگی خداوند متعال است و بندگی خدا در گرو اعتقادات اصیل می باشد و چنین امری جز با ارشادات انبیاء و حجج الهی و پس از آن عالمان و مبلغان دین شکل نمی گیرد که در غیر این صورت این هدف لغو خواهد شد، بنابراین اگر روایتی بر خلاف این نکته مسلم و اساسی یافت شد، بایستی تأویل گردد چنانچه ذکر شد.
10. در انتها با توجه به اینکه نوع نگاشته های نویسنده مذکور در مسیر تقویت جبهه باطل بوده و یا نتیجه اش تضعیف تشیع را به دنبال دارد، ایشان را به آیات و روایاتی که در مذمت اضلال مردم وارد شده که بعید می دانم گناهی بزرگ تر از آن باشد را ارجاع می دهم.
والسلام علی من اتبع الهدی
99/9/6
[کانال طوبىٰ]👇
🆔️ @sh_touba
سلام دوست بزرگوار
من دقیقا متوجه نشدم. یعنی جنین پنج شش ماهه چنین ولایتی داشت که بر عالم بعد از خود اشراف یابد و به مرگی خودخواسته تن داد؟
این نهایت غالیگری است. نهایت زندقه است به تعبیری.
کدام ولایت؟ مگر ولایت امری است که به صلب و بطن مربوط باشد؟
ولایت علی (ع) و فاطمه (س) هم مادرزادی نیست. آیا تمام فرزندان امامان ع صاحب ولایت هستند؟ چه برسد به جنین چند ماهه.
باید قدردان شما بود برای این پست خوب اما کاش توضیحی هم ارائه میفرمودید که شائبه نشر چنین افکاری آنهم در چنین عصر و زمانهیی بوجود نیاید.
خداوند همه را هدایت کند.
🔸«مادام که در جامعه ای یک سو گرسنه بیچاره از سرما لرزان وجود دارد و از سوی دیگر متنعمان برخوردار از همه چیز، این جامعه لجن است. تمام چهره اش را هم که با قرآن بپوشانید باز لجن است».
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت!
@bazmeghodsian
درباره انتساب معراج نامه
یحیی مهدوی، نویسنده فهرست مصنفات ابن سینا، ضمن اشاره به ضعف انتساب معراجیه (معراجنامه) به ابن سینا مینویسد:
در صحت انتساب آن به شیخ تردید است زیرا در هیچ جا نامی از شیخ نیامده و سبک نگارش آن با دانشنامه تفاوت دارد. ولی داماد در صراط مستقیم این رساله را از شیخ دانسته و عبارتی از آن را در صراط مستقیم آورده است.
برخی آن را با رساله اثبات النبوه اشتباه کردهاند و این اشتباه ناشی از آغاز این رساله شده که درباره نبوت سخن گفته است.
نسخهای از این رساله به شماره۷۱ در کتابخانه مراد بخاری ترکیه است که نویسنده آن قطب الدین مروزی واعظ (۵۴۷ق) معرفی شده است. در برخی نسخ ایران نیز به افراد مختلفی از جمله سهروردی نسبت داده شده است.
در مجموع هیچ دلیلی بر اثبات انتساب آن به ابن سینا در دست نیست، و صرف علاقه مریدان ابن سینا برای نسبت دادن این کتاب به وی پس از گذشت قرنها کفایت نمیکند.
@nosakh_shii
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com