مهمترین دلیلی که فلاسفه متاخر بر وحدت وجود ارائه کرده اند این است که می گویند : خدا نامتناهی است و در کنار وجود نامتناهی فرض وجودی دیگر محال است و الا لازم می آید که وجود خدا محدود شود به عدم آن .
در تفسیر المیزان جلد 6 صفحه 86 به بعد در این مورد توضیحاتی ارائه شده تا اینکه نهایتا در صفحه 103 می فرماید : تمام صحابه و تابعین تا سال هزار هجری این بحث شریف را مهمل گذاشته اند و در توحید بیش از وحدت عددی را ارائه نداده اند ، و اولین بار فلاسفه اسلامی بوده اند که این معنا ( نامتناهی بودن وجود حق ) را از روایات استفاده کرده اند .
ابتداء برای روشن شدن مدعای وحدت وجودیان چند عبارت از نقل می شود :
1 - الفصل (12) فی ان واجب الوجود تمام الاشیاء و کل الموجودات . هذا من الغوامض الالهیه التی یستصعب ادراکه الا علی من آتاه الله من لدنه علما و حکمه ، لکن البرهان قائم علی ان کل بسیط الحقیقه کل الاشیاء الوجودیه الا ما یتعلق بالنقائص و الاعدام ، و الواجب تعالی بسیط الحقیقه واحد من جمیع الوجوه ، فهو کل الوجود کما ان کله الوجود . ( اسفار : 110/6 )
2 - ان کل هویه صح ان یسلب عنها شیء بالنظر الی حد وجودها ، فهی متحصله من ایجاب و سلب ، کالانسان مثلا هو انسان و لیس بفرس ... و تنعکس النتیجه بعکس النقیض الی ان کل ذات بسیطه الحقیقه فانها لا یسلب عنها کمال وجودی ... لان کل کمال وجودی ممکن فانه معلول مفاض من علته ... و معطی الشیء لا یکون فاقدا له ، فله تعالی کل کمال وجودی من غیر ان یداخله عدم . ( نهایه الحکمه : 336 )
3 - ان تقرر عدم المعلول فی مرتبه العله لا ینافی ما تقرر فی محله ان العله تمام وجود معلولها و کماله ، لان المنفی من مرتبه وجود العله هو المعلول بحده لا وجوده من حیث انه وجود ماخوذ عنها . ( نهایه الحکمه : 290 )
4 - ان وحده الوجود ان لم تکن صحیحه فیلزم ان یکون الحق تعالی محدودا . ( رساله انه الحق ، حسن زاده آملی ، 66 )
5 - اگر هستی خدای سبحان نامحدود است ، دیگر در قبال هستی نامحدود ، هستیهای دیگر - خواه محدود یا نامحدود - فرض صحیح ندارد . ( شمس الوحی تبریزی ، جوادی آملی ، 285 )
اینکه وجود نامتناهی جائی برای غیر نمی گذارد در صورتی است که آن وجود وجودی امتدادی باشد که با پر کردنش همه مکانها را جائی برای غیر نگذارد .
ابتداء عبارتی را نقل می کنیم که نامتناهی به این معنا قبل از سال هزار هجری هم مطرح بوده منتها مورد پذیرش نبوده است .
" ان ذات الباری تعالی غیر متناهیه لا علی معنی ان امتداد ذاته غیر متناه ، فانه سبحانه لیس بذی امتداد بل بمعنی ان الموضوع الذی یصدق علیه النهایه لیس بمتحقق فی حقه سبحانه ، فقلنا ان ذاته غیر متناهیه ، کما یقول المهندس ان النقطه غیر متناهیه لا علی معنی ان لها امتداد غیر متناه فانها لیست بممتده اصلا بل علی معنی ان الامر الذی تصدق علیه النهایه و هو الامتداد لا یصدق علیها فاذن صدق علیها انها غیر متناهیه . ( شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ، 325/3 )
تناهی و عدم تناهی ملکه و عدم هستند برای موجودات متجزی ، اما خداوند تبارک و تعالی که موجودی مجرد و غیر متجزی است متصف به آن نمی شود ، لذا اطلاق نامتناهی به معنای مذکور بر خداوند تبارک و تعالی غلط است .
در شرح تجرید می فرماید : اعلم ان التناهی و عدمه الخاص به - اعنی عدم الملکه و هو عدم التناهی عما من شانه ان یکون متناهیا - انما یعرضان بالذات للکم . ( ص 190 ) که در فلسفه نیز همین مسئله مورد پذیرش قرار گرفته ( یختص الکم بخواص ... النهایه و اللا نهایه . بدایه الحکمه ، 101 ) ولی متاسفانه با غفلت از این مبنا نامتناهی ای که مختص به کمیات است را در مورد خدا مورد استفاده قرار داده اند لذا نتیجه وحدت وجود از آن گرفته اند چرا که اگر مراد از نامتناهی بودن واجب ( الکلمات الاربع - بسیط الحقیقه کل الاشیاء و الصمد و غیر المتناهی و وحده الوجود - معناها واحد . تعلیقه بر تجرید ، حسن زاده آملی ، 129 ) معنای مذکور نباشد نتیجه فوق را نخواهد داد .
این اشکال به مکتب تفکیک نیز وارد است چرا که نامتناهی به معنای فلسفی را در مورد خدا معتقدند لذا میرزای اصفهانی می نویسد : ان کنه توحیده و عدم محدودیه ذاته تعالی بالاعدام لا یعرف الا به تعالی . ( ابواب الهدی ، 153 )
قال ابو جعفر (ع) : لا یقال له قلیل و کثیر ، و لکنه القدیم فی ذاته ، لان ما سوی الواحد متجزئ و الله واحد لا متجزئ و لا متوهم بالقله و الکثره ، کل متجزئ او متوهم بالقله و الکثره فهو مخلوق دال علی خالق له . ( التوحید ، 193 )