کمی دقت بفرمایید که قضیه خارق العاده و موهوبی بوده !
ببینید، عصر عصر ارتباطات و اطلاعات هست، آخه مگه هجویات ایشون رنگین تر از هجویات یا هزلیات در دسترس هست؟ ضمن اینکه پرده پوشی بر بخشی از ادبیات، به نظر حقیر نوعی سانسور ادبی هست که مانع از درک صحیح فضای اجتماعی-فکری هر دوره می شه، هجو و هزل جزئی از ادبیات ماست بالاخره، ضمن اینکه مقام عرفانی و بیان دعاوی معرفتی شفایی بقدری قوی هست که نشانگر شخصیت جامع و ذهن خلاق و وسیع اون هست، ایشون تا جایی که می دونم 4 تا مثنوی دارن که مثنوی نمکدان حقیقت ایشون اونقدر پرعیاره که بعضی به اشتباه به سنایی نسبتش داده اند، صائب ایشون رو تو شعرش به "نبض شناس سخن" موصوف کرده، حالا هزلیات یا هجویات اون هرچند رنگین هم بوده باشه، چنان که گفته اند شاعران عراق و خراسان از بیم هجو اون به خودشون می لرزیده اند، یک برجستگی داره، اون هم اینکه در بین هجو گویان به لحاظ ادبی هجوش معروف بوده، لذا به نظر حقیر حتی چاپ و تصحیحش ضروری به نظر می رسه، تا وقتی که ما به دیده ی گزینشی به تراثمون نگاه کنیم دیدگاه درست و حقیقی و شفافی نخواهیم داشت. حداقل اگر کسی می خواهد چاپ کند و رگ ادب و مودب بودنش خیلی ورم کرده می باشد می تواند مثل فروغی که کلیات سعدی رو با بدون هزلیات و با هزلیات چاپ کرده و اکثر کلیات الان هجویات رو ندارن، می تونه مثلا کلیات ایشون رو چاپ کنه با عنوان (غزلیات، قصائد، رباعیات، مثنویات و...) و تو مقدمه اش هم بنویسه که هجویات رو در این تصحیح نیاورده، مثلا شاعر خیلی معروفی مثل اسیر شهرستانی رو میراث مکتوب و جناب شریفی ولدانی فقط دیوان غزلیاتش رو چاپ کرده،
اگر به زعم خودتون با اون بحث بیگانه بودید پس باید شنونده می بودید
چرا که من پذیرفتم که کتاب فرق الطب .. را مطالعه کنم و بعد به کامنت آقای عطار پاسخ بدم و به وعده خودم هم عمل کردم. و جالب اینکه میبینم برای هر دوی ما (من و آقای عطار) سوال بوده که چرا لفظ حیل رو حنین استفاده کرده. من هنوز هم در اون بحث معتقدم که منظور از حیل در نوشته جالینوس و ترجمه حنین نیرنگه چرا که خود جالینوس پیروی بقراط بود و به شدت با پزشکی و داروسازی رومیان که دست به فریب مردم میزدند مخالفت میکرده. و البته اون موضوع هنوز هم جای فکر و مطالعه دارد.
البته بنده خدائی از یکی از کتب افندی صاحب ریاض العلماء به نام فوائد الطریقه نقل کرده که ایشون کتاب رو پیدا کرده و به علامه مجلسی داده!!!
که البته نمیشه یقین پیدا کرد زیرا اگر چنین بود که قطعا علامه اون رو در بحار ذکر می کرد با حتی کتب دیگر خودش !!!!
این هم دور از ذهنه چون اولا میرزاعبدالله اگر پیدا کرده بود حتما مجلسی در بحار می آورد. یا آنکه بعد از مجلسی که مجلدات پایانی با حضور همین میرزاعبدالله پاکنویس شد، به اون اضافه می شد یا میرزا و سایرین استنساخ می کردند چنین کتاب مهمی رو
چون گفته اند روایاتش از کافی بیشتر بوده یا شاید به اندازه کافی بوده
مصاحبه با سازندگی (آدینه) (23 / 1 / 1398)
* سابقه آشنایی شما با مرحوم افشار از کجا بود و آیا این سوابق روی توجه شما به حوزه کتابشناسی تأثیر داشت؟
بنده از زمانی که به تاریخ علاقه مند شده و در این حوزه به پژوهش پرداختم، با کارهای مرحوم افشار به خصوص در زمینه تصحیح متونی که در حوزه تاریخ ایران و مشروطه بود، آشنا شدم. این آثار به قدری متنوع بود که شما در هر حوزه ای قدم می گذاشتید، اثری از ایشان می دیدید که از متون کهن تصحیح کرده اند. در سال 68 زمانی که کتاب «تاریخ تشیع در ایران» بنده چاپ شد، مرحوم افشار آن را در مجله آینده معرفی کرد. روشن بود که علاقه ایشان به ایران، زمینه توجه به این اثر شده است. مرحوم افشار به هر آنچه مربوط به ایران بود علاقه مند بود و وجودش را حس و گزارش می کرد. آن زمان از طریق کتابفروشی تاریخ که مرحوم بابک افشار اداره می کرد، با ایشان آشنا شدم. خاطرم هست وقتی کتاب «قانون قزوینی» را که اثری از آثار نقد اجتماعی مهم در آغازین سالهای نیمه دوم قرن سیزدهم بود، تصحیح می کردند، و در مقدمه آن فهرستی از آثار مشابه را آوردند، بنده هم آنچه را از این آثار یافته بودم خدمتشان دادم که در پایان آن را به نام بنده آوردند. کارهای صفوی بنده در اوائل دهه هفتاد هم مورد توجه ایشان بود. از همان وقت، رفت و آمد مختصری آغاز شد که تا این اواخر ادامه یافت. بیشتر این دیدارها در تهران در منزل ایشان بود. در واقع در خانه ایشان به روی محققین باز بود و بنده هم مانند سایرین رفت و آمد داشتم. اغلب با تلفن، سوالات را می پرسیدم، و اگر لازم بود حضورا خدمتشان می رسیدم. صد البته که توجه بنده به کتاب و نسخه خطی، از طریق آثار و توجه ایشان به کتابشناسی و فهرست نویسی جدی تر و بیشتر شد. وجه کتابشناسانه مرحوم افشار، هر کسی را که مشغول کاری در حوزه های ادبی و تاریخی و به طور کلی ایرانشناسی بود، تحت تأثیر قرار می داد. بنده به طور روشن باید عرض کنم که برخی از کارهایم متأثر از کارهای مرحوم افشار است. یکی از روشن ترین موارد انتشار مجموعه «میراث اسلامی ایران» است که بنده با کمک محققان و توسط کتابخانه آیت الله مرعشی منتشر می کردم و دقیقا از لحاظ شکل و ساختار شبیه کار مرحوم افشار با عنوان «فرهنگ ایران زمین» بود. این مجموعه، یعنی «میراث اسلامی ایران»، مورد حمایت مرحوم افشار بود و چندین رساله تصحیح کرده به بنده دادند که در «میراث اسلامی ایران» منتشر شد. این رفت و آمد تا اواخر ادامه داشت. وقتی در کتابخانه مجلس بودم، تصویری از خاطرات تازه یاب مرحوم فروغی را به ایشان دادم که تصحیح کردند و کتابخانه مجلس منتشر کرد. همچنین در نشستی که به مناسبت حضور شماری از فرهیختگان افغانستانی در کتابخانه مجلس داشتیم، تشریف آوردند و سخنرانی کردند. مرحوم افشار سبب آشنایی اشخاص هم با یکدیگر بود. یکی از آنها آشنایی بنده با همایون صنعتی زاده بود که بسیار مغتنم بود. همین طور با مرحوم اصغر مهدوی و احمد اقتداری و دوستان دیگر ایشان......
متن کامل گفتگو را در فایل پی دی اف بالا ملاحظه فرمایید.
@jafarian1964
نسخه برای رفع گری و کچلی! در تجریش نوشته. سال 1281. پزشکی جدید متوسط سن آدمها رو که تا قرن هیجدهم، 27 بود، رسانده به 67 سال. آن وقت باز هم از صبح تا شام، این سنتی ها، از ضررهاش بحث می کنند. حالا بگند خودشون چی به مردم می دادند؟ جالب که درمان با داروهای گیاهی فعلی رو هم طب سنتی می گویند! اغافل از این که این هم کار پزشکی جدید است که در ضمن منتقد خودش هم هست. ما دوست داریم چشممون رو مثل خروس ببندیم و به جای حرف جدی آواز بخونیم. شاید راه پیشرفت ایران، در توسعه پزشکی نوین و تمرکز روی اون در منطقه باشد.
@historylibrary
یادی از زریاب خویی از زبان یکی از هم مباحثه ای های وی در قم
میرزا جعفر اشراقی تبریزی در مصاحبه ای که در سال 1376 با وی شده و بعدها در «یادآور، ش 9» منتشر شد،، مطالبی در باره آقای طالقانی می گوید. آنها در زمان طلبگی در قم با یکدیگر دوست صمیمی بوده اند. وی از توجه طالقانی به فلسفه می گوید، و می افزاید که پس از رفتن آقای طالقانی [از قم]، «یک نفر عوض آقای طالقانی شد نسبت به ما. آمیرزا عباس زریاب». زریاب خویی. بعد می افزاید: زریاب طلبه ای بود در آن وقت، پایین تر از درجه ما. از نظر سنی هم سه سال از من کوچک تر بود. سه سال است فوت کرده. این هم آنجا [قم] درس می خواند. تا رسائل و مکاسب با هم مباحثه می کردیم. بس که خوش فهم بود. پسر یک بقال بود. شهرتش چه؟ بقال زادگان. البته بعدها اسم بزرگی پیدا کرد که افلاطون هم آن اسم را ندارد! اروپا و امریکا هم رفت. هر کس هم آمد رفیق او شد. نُه تا زبان یاد گرفت. عجیب هم یاد گرفت. روحیه محققانه عجیبی داشت، و متلک های خوبی هم می گفت. یک روز آمد که از قم برود، و من را هم به این کار تبلیغ کرده بود. و دیده بود که فایده ندارد. آخر آمد با من خداحافظی کند که آن اصطلاحات قدیمی را که دهاتی ها به هم می گویند گفت. من هم اصطلاح را به او بر گرداندم. ... ایشان رفت.
@historylibrary
جناب سفرنامه امریکی دارند و در آغاز هم اشارتی به اصل و نسب خود کرده اند و از عدل ناصرالدین شاهی هم یاد کرده اند.
گزارشی از کارهای دانشجویانم در درس فرهنگ و تمدن در ترم گذشته
امروز برای من روز خوبی بود. کارها و تحقیق های کلاسی ترم گذشته رو مرور می کردم. برای درس فرهنگ و تمدن اسلامی، دو تحقیق رو از دانشجویان خواسته بودم. نخست تصحیح یک رساله خطی در یکی از رشته های علوم، و دیگری گزارشی از یک مهارت محلی که خودشان عینا تجربه ای از آن داشت یا دست کم با کار میدانی، توانایی خود را در تبدیل آنچه دیده اند به نوشته، نشان دهند. کارها عالی بود. در اینجا گزارش کارهای آنان را می نویسم:
یکی از دانشجویان روی مسگری کار مفصلی کرده بود و در ضمن رساله ای در تعریف «جسم طبیعی» را که نوعی واکاوی باورهای رایج در روزگار گذشته در باره ماهیت طبیعت بود، تصحیح کرده بود.
دانشجوی دیگری رساله ای منظوم در حفظ الصحه را تصحیح کرده بود که از سال 888 بود و عالی. گزارش وی از یک فن هم از یک کارگاه قلم زنی در بازار تهران بود که به صورت مصاحبه و همراه با تصاویر ارائه شده بود.
دانشجوی دیگرم گزارش محلی خود را از فراهم آوری نوعی خرما با نام رطیلی قرار داده بود. خودش جنوبی بود و طبعا آشنایی با این روش داشت و اطلاعات خوبی ارائه کرده بود. در زمینه رساله هم رساله ای در معرفت تقویم از عبدالکریم تبریزی را تصحیح کرده بود.
دانشجوی دیگر رساله ای در حساب را با دقت تمام، همراه با طراحی نقوش هندسی و جز آن تصحیح کرده بود. این رساله در سال 900 در بغداد، توسط قاسم اسیری اصفهانی نوشته شده، رساله ای بسیار منظم و عالی. گزارش محلی این دانشجو هم در باره «طاق» در نظام معماری قدیم با تکیه بر شهر اصفهان بود که بسیار مفصل و ریز نوشته شده بود.
دانشجوی دیگر رساله وصایای ارسطو به اسکندر را تصحیح کرده بود. در زمینه فن محلی هم در باره شیره پزی در شهر قمشه کار شده بود. این گزارش به همراه خود تصاویری هم از کارگاه قدیمی شیره پزی داشت.
دانشجوی دیگرم رساله ای را تحت عنوان قوائد النجوم (رساله در قواعد نجوم) تصحیح کرده بود که متعلق به غیاث الدین علی بن علی امیران حسینی اصفهانی است. در بخش فن محلی هم از فن انگشتر سازی با فلز نقره نوشته بود که بسیار مفصل، با تصاویر و دقیقا گزارش یک کار تجربی بود.
دانشجوی دیگرم رساله در علم فلاحت را کار کرده بود که بسیار مفصل و با ارزش بود. در زمینه فن محلی نیز در باره هوره نوعی موسیقی محلی در کرمانشاه پرداخته بود.
به نظرم برای دانشجویان ارشد، این رویه بسیار عالی جواب داده بود. این دوستان، برای یافتن رساله، چندین مجلد از فهارس خطی را خواندند و به این ترتیب با فضای موجود در فهارس آشنا شدند. از نظر تمدنی نیز، یک تجربه عینی از یک مهارت را از حالت گفتاری به نوشتاری تبدیل کردند. طبیعی است که در کار تصحیح، می باید جدیت بیشتری کنند، اما همین که این فضا به رویشان باز شد، مطمئنا برای آینده آنها بسیار عالی خواهد بود.
@jafarian1964
نسخه برای رفع گری و کچلی! در تجریش نوشته. سال 1281. پزشکی جدید متوسط سن آدمها رو که تا قرن هیجدهم، 27 بود، رسانده به 67 سال. آن وقت باز هم از صبح تا شام، این سنتی ها، از ضررهاش بحث می کنند. اون وقت خودشون چی به مردم می دادند؟ جالب که درمان با داروهای گیاهی فعلی رو هم طب سنتی می گویند! اغافل از این که این هم کار پزشکی جدید است که در ضمن منتقد خودش هم هست. ما دوست داریم چشممون رو مثل خروس ببندیم و به جای حرف جدی آواز بخونیم. شاید راه پیشرفت ایران، در توسعه پزشکی نوین و تمرکز روی اون در منطقه باشد.
@historylibrary
مصاحبه با سازندگی (آدینه) (23 / 1 / 1398)
* سابقه آشنایی شما با مرحوم افشار از کجا بود و آیا این سوابق روی توجه شما به حوزه کتابشناسی تأثیر داشت؟
بنده از زمانی که به تاریخ علاقه مند شده و در این حوزه به پژوهش پرداختم، با کارهای مرحوم افشار به خصوص در زمینه تصحیح متونی که در حوزه تاریخ ایران و مشروطه بود، آشنا شدم. این آثار به قدری متنوع بود که شما در هر حوزه ای قدم می گذاشتید، اثری از ایشان می دیدید که از متون کهن تصحیح کرده اند. در سال 68 زمانی که کتاب «تاریخ تشیع در ایران» بنده چاپ شد، مرحوم افشار آن را در مجله آینده معرفی کرد. روشن بود که علاقه ایشان به ایران، زمینه توجه به این اثر شده است. مرحوم افشار به هر آنچه مربوط به ایران بود علاقه مند بود و وجودش را حس و گزارش می کرد. آن زمان از طریق کتابفروشی تاریخ که مرحوم بابک افشار اداره می کرد، با ایشان آشنا شدم. خاطرم هست وقتی کتاب «قانون قزوینی» را که اثری از آثار نقد اجتماعی مهم در آغازین سالهای نیمه دوم قرن سیزدهم بود، تصحیح می کردند، و در مقدمه آن فهرستی از آثار مشابه را آوردند، بنده هم آنچه را از این آثار یافته بودم خدمتشان دادم که در پایان آن را به نام بنده آوردند. کارهای صفوی بنده در اوائل دهه هفتاد هم مورد توجه ایشان بود. از همان وقت، رفت و آمد مختصری آغاز شد که تا این اواخر ادامه یافت. بیشتر این دیدارها در تهران در منزل ایشان بود. در واقع در خانه ایشان به روی محققین باز بود و بنده هم مانند سایرین رفت و آمد داشتم. اغلب با تلفن، سوالات را می پرسیدم، و اگر لازم بود حضورا خدمتشان می رسیدم. صد البته که توجه بنده به کتاب و نسخه خطی، از طریق آثار و توجه ایشان به کتابشناسی و فهرست نویسی جدی تر و بیشتر شد. وجه کتابشناسانه مرحوم افشار، هر کسی را که مشغول کاری در حوزه های ادبی و تاریخی و به طور کلی ایرانشناسی بود، تحت تأثیر قرار می داد. بنده به طور روشن باید عرض کنم که برخی از کارهایم متأثر از کارهای مرحوم افشار است. یکی از روشن ترین موارد انتشار مجموعه «میراث اسلامی ایران» است که بنده با کمک محققان و توسط کتابخانه آیت الله مرعشی منتشر می کردم و دقیقا از لحاظ شکل و ساختار شبیه کار مرحوم افشار با عنوان «فرهنگ ایران زمین» بود. این مجموعه، یعنی «میراث اسلامی ایران»، مورد حمایت مرحوم افشار بود و چندین رساله تصحیح کرده به بنده دادند که در «میراث اسلامی ایران» منتشر شد. این رفت و آمد تا اواخر ادامه داشت. وقتی در کتابخانه مجلس بودم، تصویری از خاطرات تازه یاب مرحوم فروغی را به ایشان دادم که تصحیح کردند و کتابخانه مجلس منتشر کرد. همچنین در نشستی که به مناسبت حضور شماری از فرهیختگان افغانستانی در کتابخانه مجلس داشتیم، تشریف آوردند و سخنرانی کردند. مرحوم افشار سبب آشنایی اشخاص هم با یکدیگر بود. یکی از آنها آشنایی بنده با همایون صنعتی زاده بود که بسیار مغتنم بود. همین طور با مرحوم اصغر مهدوی و احمد اقتداری و دوستان دیگر ایشان......
متن کامل گفتگو را در فایل پی دی اف بالا ملاحظه فرمایید.
@jafarian1964
اسماعيليه و قاضي عبد الجبار معتزلی
ری در سده های ميان سوم تا ششم قمری يکی از مراکز فعال دعوت و حضور جامعه اسماعيلی بود. در همين دوران معتزله هم حضوری فعال در ری داشتند. زيديه هم در اين شهر فعال بوده اند. اسماعيليان ايران دست کم در ری و همچنين در بخشی از شمال ايران از نزديک با زيديه ارتباط داشته و گاهی نزاع هایی سياسی و دينی در بين آنها وجود داشته. اين موجب می شد که طرفين چه در ری و چه در شمال ايران (و حتی در خراسان) بر عليه يکديگر رديه هایی بنويسند. در اين رديه ها طرفين ديدگاه های الهياتی همديگر را رد می کرده اند. حميد الدين کرماني در نوشته هايش به نقد مستقيم امامان زيدی معاصرش هم پرداخته و به طور خاص معاصرش المؤيد بالله هاروني را در کتاب المصابيح في اثبات الامامة به اسم نام می برد و او را شايسته امامت نمی داند. او بخشی از فتاوی هاروني را که در رابطه با اسماعيليه بود در رساله ای مستقل رد کرد که چاپ هم شده. حميد الدين در کتاب هايش به نقد معتزله هم در کنار زيديه پرداخته. او حتی بزرگترين متکلم معتزلی معاصرش قاضي عبد الجبار را می شناخته و آرايش را در کتابی با عنوان النقد والالزام رد کرده بود. ظاهرا از اين کتاب نسخه ای موجود نيست. کرماني از اين مطلب در اثر ديگرش، الأقوال الذهبية (ص 95) ياد کرده. از اين کتاب معلوم می شود که در النقد والالزام او آرای کلامی و طبيعی عبد الجبار را مورد رد و انتقاد قرار داده بوده. تا آنجا که به خاطر می آورم اين تنها جایی است که از قاضي عبد الجبار در آثار اسماعيليه يادی شده است.
من با اين 👆تحليل دوست قديم آقای جعفريان باور ندارم و آن را نادرست می دانم. گويا ايشان در اين نظر تحت تأثير ديدگاه های نادرست محمد عابد الجابری قرار گرفته اند. متأسفانه کوربن از يک سو و جابری از ديگر سو در دو دهه اخير درک ما را از تاريخ تفکر در ايران و اسلام مخدوش کرده اند. من سعی می کنم در بحث هایی که سه شنبه شب ها با تعدادی از دوستان در بوستون داريم ديدگاه خودم را در يک جلسه درباره نسبت ميان تفکر علمی و تفکرات اشراقی مطرح کنم. اينجا فقط به ذکر يک نمونه نقض بسنده می کنم: خواجه نصير طوسی فيلسوفی بود که هم شارح ابن سينا بود؛ هم در برخی مسائل فلسفی تحت تأثير شيخ اشراق بود و در عين حال همزمان گرايش به نوعی سنت اشراقی و صوفیانه داشت با این همه از بزرگترین دانشمندان علوم دقیقه بود و با تأسيس رصدخانه مراغه و آموزش های مرتبط با آن در تحول و در تحکيم عقلانيت علمی بزرگترين تأثيرها را در تمدن اسلامی داشت.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
علیکم السلام
کتاب التسمیات بین التسامح العلوي و التوظیف الاموي و یا ترجمه اش به اسم "نام خلفا بر فرزندان امامان" نوشته علامه سید علی شهرستانی رو بخونید ایشون خيلي این مطلب را زیبا و با جوانب مختلف بیان می کنند و حل می فرمایند که سوالی باقی نماند.
ابتدا شیوه اسم گذاری و اسلام و زمان جاهلیت رو توضیح می دهند.
و معانی عایشه که از عیش و زندگانی و عمر که از عمران می آید به خودی خود بد نیست.
و پیامبر اکرم فقط یک اطرافی به نام عمر ابن خطاب نداشته اند.
و گذاشتن این اسامی چیزی را ثابت نمی کند مضافا که شرایط و دلایلی دیگری هم هست. مثل فرزند امیرالمومنین به نام عمر را خود عمر اسم گذاری کرده بود. اسامی فرزندان ائمه اطهار لزوما از طرف خودشان نیست و مادران آنها ممکن است اسم را معین کرده اند.
و یک فصل هم تک تک اسامی فرزندان رو بررسی کرده اند. ....
فیلترینگ تلگراف در عصر قاجار
عین الدوله معتقد بود: اگر رعایا دارای تلگراف شدند در ولایات و ایالات مملکت محروسه ایران ، در جلوی تلگرافخانه تجمع می کنند و از احوال یک دیگر با خبر می شوند و علیه سلطنت آشوب می کنند.
آدمیت، فریدون، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، نشر سخن،
سهشنبه ۲۰ مرداد ۱۲۹۸
صبح به کتابخانه گتنر برای کتب عربی و فارسی رفتم. صاحب کتابخانه نبود. زنی که بود نمیتوانست کاری بکند. موقوف به روز دیگر شد. به کتابخانه مزنو هم رفتم بسته بود.
بعدازظهر بر حسب وعده با ممتازالسلطنه [وزیرمختار ایران در فرانسه] به کتابخانه ملی رفتم. مدیر کتابخانه از ما پذیرایی کرد و به تالارهایی که مسکوکات و صفحات نقاشی و نسخ خطی در آن بود گردش داد. مسکوکات طلای هخامنشی و پولهای زمان اشکانی دیدیم و صفحات نقاشی خوب و بد تماشا کردیم. نسخههای خطی فارسی چندان اهمیتی نداشت، یعنی آن اندازه که دیدم. مسیو Blochet که فارسی خوب میداند آنجا بود و چند نسخه حاضر کرده بود که به ما نشان بدهد. از حیث صفحات نقاشی خوب بود. یک نسخه «گلستان» خط میرعلی بود. یک قرآن خط یاقوت که متعلق به فرهادمیرزا و احتشامالملک بوده و میگفتند حتما خط یاقوت است. رقم هم داشت و خیلی خوب بود، اما چندان شیوهاش از شیوه خطوط جدیتر متفاوت نبود. در تالار دیگر مهر و مدال و اشیای مختلفه دیگر بود؛ از جمله بشقابی از بلور و بارفتن [شیشه نیمهشفاف – دهخدا] که الوان بود و در وسط تصویر خسرو به طور کندهکاری بود و میگفتند این بشقاب جزو هدایای هارون برای شارلمانی بوده است. یک قطعه سنگ آبیرنگ هم بود که روی آن صورت شاپور و والرین را به رنگ سفید مینا کرده بودند.
باری چیزهای نفیس لاتعد و لاتحصی است. از عدد کتب سوال کردم، در حدود چهار میلیون گفتند. مخزن کتب هم که پشت تالار عمومی است دیدیم که تماشا داشت و بعد بلیط ورود کتابخانه را هم گرفتم و همان شخص بدعنق که روز اول بلیط به ما داده بود، اما در حضور مدیر البته بدعنقی نکرد و ما را هم شناخت و همان روز یادش بود.
بعد با ممتازالسلطنه به مهمانخانه ریتس رفته در باغچهاش چای خوردیم و تفصیل تلگراف دیروز را برای او گفتم. مسئله وزارت خارجه نصرتالدوله را میدانست، چون خودش به او تلگراف کرده است. در هر حال اظهار تاسف و تعجب از اوضاع کرد و اظهار دلسوزی برای مشاور [وزیر خارجه معزول] و غیره.
بعد از شام همراه مشاور و پسرش به المپیا رفتیم و تقریبا همان چیزها که دفعه سابق دیده بودیم دیدیم. ماموازل رو جلیتقه [ژیله، نیمتنه بی آستین – دهخدا] مرا اصلاح کرده آورده بود.
📚یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ هفتم، ۱۳۹۸، صص ۱۹۳ و ۱۹۴.
💢سلطان عبدالمحمد میرزا سیف الدوله در طول زندگیش مناصب زیادی را تجربه کرده است. در کارنامه او نیابت تولیت آستان قدس، ژنرال آجودانی خاصه حضور ناصرالدین شاه، بیگلربیگی تبریز، حاکم ملایر، تویسرکان، نهاوند، استرآباد، کرمانشاه و خوزستان به چشم می خورد.
آقای داماد در سال 1339 درگذشت. در باب تاریخ ولادت وی با شک و تردید سال 1269 را ذکر کرده اند.
@newhistoryy
عین الدوله معتقد بود: "اگر رعایا دارای تلگراف شدند در ولایات مملکت محروسه ایران، در جلوی تلگرافخانه تجمع می کنند و از احوال یک دیگر با خبر می شوند و علیه سلطنت آشوب می کنند. من برای احداث تلگراف با عین الدوله جنگیدم."
فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت
فريدون آدميت
@wonders
مصاحبه با سازندگی (آدینه) (23 / 1 / 1398)
* سابقه آشنایی شما با مرحوم افشار از کجا بود و آیا این سوابق روی توجه شما به حوزه کتابشناسی تأثیر داشت؟
بنده از زمانی که به تاریخ علاقه مند شده و در این حوزه به پژوهش پرداختم، با کارهای مرحوم افشار به خصوص در زمینه تصحیح متونی که در حوزه تاریخ ایران و مشروطه بود، آشنا شدم. این آثار به قدری متنوع بود که شما در هر حوزه ای قدم می گذاشتید، اثری از ایشان می دیدید که از متون کهن تصحیح کرده اند. در سال 68 زمانی که کتاب «تاریخ تشیع در ایران» بنده چاپ شد، مرحوم افشار آن را در مجله آینده معرفی کرد. روشن بود که علاقه ایشان به ایران، زمینه توجه به این اثر شده است. مرحوم افشار به هر آنچه مربوط به ایران بود علاقه مند بود و وجودش را حس و گزارش می کرد. آن زمان از طریق کتابفروشی تاریخ که مرحوم بابک افشار اداره می کرد، با ایشان آشنا شدم. خاطرم هست وقتی کتاب «قانون قزوینی» را که اثری از آثار نقد اجتماعی مهم در آغازین سالهای نیمه دوم قرن سیزدهم بود، تصحیح می کردند، و در مقدمه آن فهرستی از آثار مشابه را آوردند، بنده هم آنچه را از این آثار یافته بودم خدمتشان دادم که در پایان آن را به نام بنده آوردند. کارهای صفوی بنده در اوائل دهه هفتاد هم مورد توجه ایشان بود. از همان وقت، رفت و آمد مختصری آغاز شد که تا این اواخر ادامه یافت. بیشتر این دیدارها در تهران در منزل ایشان بود. در واقع در خانه ایشان به روی محققین باز بود و بنده هم مانند سایرین رفت و آمد داشتم. اغلب با تلفن، سوالات را می پرسیدم، و اگر لازم بود حضورا خدمتشان می رسیدم. صد البته که توجه بنده به کتاب و نسخه خطی، از طریق آثار و توجه ایشان به کتابشناسی و فهرست نویسی جدی تر و بیشتر شد. وجه کتابشناسانه مرحوم افشار، هر کسی را که مشغول کاری در حوزه های ادبی و تاریخی و به طور کلی ایرانشناسی بود، تحت تأثیر قرار می داد. بنده به طور روشن باید عرض کنم که برخی از کارهایم متأثر از کارهای مرحوم افشار است. یکی از روشن ترین موارد انتشار مجموعه «میراث اسلامی ایران» است که بنده با کمک محققان و توسط کتابخانه آیت الله مرعشی منتشر می کردم و دقیقا از لحاظ شکل و ساختار شبیه کار مرحوم افشار با عنوان «فرهنگ ایران زمین» بود. این مجموعه، یعنی «میراث اسلامی ایران»، مورد حمایت مرحوم افشار بود و چندین رساله تصحیح کرده به بنده دادند که در «میراث اسلامی ایران» منتشر شد. این رفت و آمد تا اواخر ادامه داشت. وقتی در کتابخانه مجلس بودم، تصویری از خاطرات تازه یاب مرحوم فروغی را به ایشان دادم که تصحیح کردند و کتابخانه مجلس منتشر کرد. همچنین در نشستی که به مناسبت حضور شماری از فرهیختگان افغانستانی در کتابخانه مجلس داشتیم، تشریف آوردند و سخنرانی کردند. مرحوم افشار سبب آشنایی اشخاص هم با یکدیگر بود. یکی از آنها آشنایی بنده با همایون صنعتی زاده بود که بسیار مغتنم بود. همین طور با مرحوم اصغر مهدوی و احمد اقتداری و دوستان دیگر ایشان......
متن کامل گفتگو را در فایل پی دی اف بالا ملاحظه فرمایید.
@jafarian1964
سال 1967میلادی -حدود 35 شمسی - همراه با تعدادی از دانشجویان دانشگاه بغداد - دختر و پسر- برای بازدید از ایران از بغداد حرکت کرده و بعد از عبور از کرمانشاه به همدان رسیده است.
در همدان برای بازدید قبر ابوعلی سینا رفته است و مورد استقبال مدیر مدرسه که خانمی به نام اعظم شوکا؟؟ بوده قرار گرفته است.یک نشست علمی کوتاه داشته اند و بعد محمد رضا قوام حاکم همدان را ملاقات کرده است .ناهار میهمان حاکم بوده اند و «جلوکباب» خورده اند.اما در عین حال قیمت را هم ثبت کرده است(55 ریال)
از همدان به قزوین! رفته اند و بعد عازم تهران شده اند.هنگام مقایسه ی تهران با آنچه 15 سال قبل دیده است تعجب اش را از سرعت گسترش تهران نمی تواند پنهان کند.قبر رضا شاه ، کاخ گلستان ، حرم عبدالعظیم حسنی ، موزه ی جواهرات و ایران باستان را هم می بیند.از مکان های جالبی که بازدید کرده و درباره ی آن گزارش داده است باشگاه شعبان جعفری (بی مُخ)است.دانشگاه تهران هم رفته اند و در آن جا سخنرانی کوتاهی هم داشت است.در دیدار از روزنامه اطلاعات با عباس مسعودی ملاقات می کند.از تهران راهی اصفهان میشوند و در راه به قم هم سری می زنند.از یک طلبه که در صحن راه می رفته است درباره ی تاریخچه ی حرم حضرت معصومه س سوال می کنند او هم سنگ قلاب شان می کند و ارجاع می دهد به کتاب تاریخ قم ناصر الشریعه😄البته آن ها هم از رو نمی روند و چند سوال دیگر هم می کنند از جمله اینکه ضریح کی ساخته شده ؟گنبد را کی ساخته ؟ مناره را کی ساخته؟ جالب است که طلبه جواب این سوالاتشان را می داند و می دهد!!
بعد از قم به اصفهان و مشهد هم می روند و مشاهداتش درباره ی این دو شهر را هم شرح می دهد. راستی کتاب عکس های بی کیفیت اما خوبی دارد.
اگر حوصله باشد کتاب را ترجمه ی دم دستی می کنم و به اشتراک می گذارم.
@seirdarsafarnameha
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com