?نسخه های خطی دزدیده شده از افغانستان یا ازبکستان را چه کسی باید بخرد؟
دو سال گذشته با آقای کاشانی به مشهد رفتیم، به خاطر بحران آسیای مرکزی و افغانستان بلکه بعداً عراق، نسخه های زیادی وارد ایران شد، ما به مشهد رفتیم تا از چند نسخه دیدن کنیم. فکر می کنید در مشهد چه کسی این نسخه ها را می خرید؟ آستان قدس نمی خرید! می گفت شما باید آن را وقف امام رضا کنید. یک اماراتی و کنسولگری پاکستان در مشهد آنها را می خرند و از طریق پاکستان آنها را به امارات می فرستند. من هم به عنوان کارمند دولت نمی توانم از دولت یک میلیارد پول بگیرم و بگویم حال که به مشهد می روم، نسخه هایی که از افغانستان یا ازبکستان دزدیده شده و میراث فرهنگی، میراث مشترک اسلامی و ایرانی ماست را می خرم. اکثر آن هم به زبان فارسی است. ما که نمی توانیم بخریم، آستان قدس که آنجا وظیفه دارد، ادعاهایی دارد، فکر می کند که همه وظیفه دارند به آن کمک کنند، نه اصلاً هم این خبرها نیست، آستان قدس هم باید بخرد پول هم که الحمدالله کم ندارد. ما هم در کتابخانه ملی پول کم نداریم.
منبع: جعفری مذهب حقیقی، محسن، «میزگرد طرح ثبت و تملک کتب و اسناد خطی نادر، راه است یا بی راهه»، در: کتاب ماه کلیات، س6، ش67، صص34-53.
@Ketabpazhohi
تنها اسم این چهار نفر در رجال آمده است اما کشی تصریح می کند که در آن روزگار (ظاهرا دوران احمد بن محمد بن عیسی اشعری ) هر کسی متهم به غلو بود را از قم بیرون می کردند.
ولی در مورد صفار سخن جناب احمدی واقعا عجیب است چرا که نه کسی از غالی بودن ایشان حرف زده و نه از اخراج او. علاوه بر این که صفار به لحاظ زمانی در دورانی پس از روزگار اخراج غالیان از قم می زیسته است.
امیدوارم ایشان مستندی برای ادعایشان داشته باشند تا بهره مند شویم.
گروه های تلگرامی یک آیینهی نسبتا شفاف از جامعه ماست.
اگر تعداد گروههای خاله زنکی از گروه های علمی بیشتر است (متاسفانه) همین نشان دهنده وضعیت اقبال جامعه ما به علم و دانش است.
در گروههای علمی هم اگر کسی بر خلاف اخلاق حرفه ای درخواست انجام تحقیقات پولکی می دهد و یا کسی در یک پیام از کارگاه دو روزه تصحیح متون صحبت می کند (که یکی دو هفته پیش، کسی این پیام را در گروه گذاشت) و گمان می کند کار تصحیح متون این قدر مبتذل است که در یک کارگاه دو روزه می شود فوت و فن های آن را آموخت ، این دقیقا کارهایی است که در جامعه علمی و دانشگاهی امروز ما هم اتفاق می افتد (متاسفانه).
شما استاد گرامی هم به جای رنجیدن (که البته هر کسی که غیرت علمی دارد هم از این وضعیت می رنجد) و ترک گروه، سعی کنید در حد توان خود، این کجی ها را راست کنید.
امیدوارم جسارت مرا ببخشید.
استاد بهرامیان
من رفاقتم با استاد علی بهرامیان الآن شاید بالغ شود بر بیست و پنج سال. او دو سه سالی بعد از من به مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی پیوست. از همان روز اول هم با هم رفیق شدیم. آنطور که به خاطر دارم دلیلش هم این بود که هر دو شیفته علامه قزوینی بودیم. نسل ما آن زمان نسلی بود علاقمند به خواندن و نه نوشتن، تقریباً هر دوی ما از نوشتن اجتناب می کردیم و اصلاً هنر را در همین می دیدیم که باید خواند و باز خواند و همچنان خواند. الآن ملاک ها عوض شده است. هر دوی ما از نسل جوانانی بودیم که آثار قزوینی، تقی زاده، مینوی، محمد فرزان، فروزانفر، قاسم غنی، عباس اقبال و امثال آنان را می خواندیم. من و بهرامیان که چنین بودیم. این کتاب ها را می خواندیم و درباره محتوای آنها بحث می کردیم. دلخوشی دیگری نداشتیم. گعده های ما یکسره علمی بود و بر سر موضوعات مختلف ادبی و تاریخی و متنی بحث می کردیم. بحث درباره کتاب ها و نسخه ها و گفتگو در موضوعات مرتبط با تاریخ و ادب و فرهنگ. آقای بهرامیان از نوادر روزگار و از استادان مسلم رشته تاریخ دو سه قرن نخست اسلام در ایران است. از بهترین نویسندگان دائره المعارف بزرگ اسلامی است و تا آنجا که به یاد دارم همواره مورد اعجاب و تمجید کسانی مانند استاد زریاب و تفضلی و امثال آن دو از میان ستارگان فرهنگ کشور بود. بسیار کم می نویسد اما آنچه می نویسد معتبر است و خواندنی. محضرش بسیار مفید است و علاوه بر جنبه های علمی به دلیل ذوق ادبی سرشاری که دارد و مایه های طنز که در گفتارش هست همواره مصاحبت با او برای من شیرین بوده است. باید دانشگاه ها و مراکز علمی کشور قدر او را بدانند. وقتی با پاتریشیا کرون از چند مقاله او در موضوعاتی که خانم کرون درباره اش کار می کرد صحبت کردم و او علاقمند شد ببیند آن مقالات را. بعداً دیدم به آنها ارجاع داده و ستایش می کرد از آن نوشته ها. وقتی هم به ماهر جرار که درباره جارودیه کار می کرد گفتم باید مقاله بسیار خوب بهرامیان را ببینی. او هم بدان مراجعه کرد. همواره به دوستان ارجاع می دهم نوشته های بهرامیان را در موضوعات مختلف. در شناسایی نسخه های خطی آدم بسیار مطلع و دانشمندی است. از توفیقات من همکاری و دوستی با او بوده است در تمام آن سالها. عمرش پر برکت باد...
@barrasihayetarikhi
یادی از زریاب خویی از زبان یکی از هم مباحثه ای های وی در قم
میرزا جعفر اشراقی تبریزی در مصاحبه ای که در سال 1376 با وی شده و بعدها در «یادآور، ش 9» منتشر شد،، مطالبی در باره آقای طالقانی می گوید. آنها در زمان طلبگی در قم با یکدیگر دوست صمیمی بوده اند. وی از توجه طالقانی به فلسفه می گوید، و می افزاید که پس از رفتن آقای طالقانی [از قم]، «یک نفر عوض آقای طالقانی شد نسبت به ما. آمیرزا عباس زریاب». زریاب خویی. بعد می افزاید: زریاب طلبه ای بود در آن وقت، پایین تر از درجه ما. از نظر سنی هم سه سال از من کوچک تر بود. سه سال است فوت کرده. این هم آنجا [قم] درس می خواند. تا رسائل و مکاسب با هم مباحثه می کردیم. بس که خوش فهم بود. پسر یک بقال بود. شهرتش چه؟ بقال زادگان. البته بعدها اسم بزرگی پیدا کرد که افلاطون هم آن اسم را ندارد! اروپا و امریکا هم رفت. هر کس هم آمد رفیق او شد. نُه تا زبان یاد گرفت. عجیب هم یاد گرفت. روحیه محققانه عجیبی داشت، و متلک های خوبی هم می گفت. یک روز آمد که از قم برود، و من را هم به این کار تبلیغ کرده بود. و دیده بود که فایده ندارد. آخر آمد با من خداحافظی کند که آن اصطلاحات قدیمی را که دهاتی ها به هم می گویند گفت. من هم اصطلاح را به او بر گرداندم. ... ایشان رفت.
@historylibrary
(ادامه از بالا)
در اینجا، ملاح انگلیسی کشتی گفت: هیچ قومی بیشتر از قوم انگلیس در مسأله طلوع و غرب آفتاب صاحب وقوف نیست. خورشید نه از جایی بلند می شود نه در جایی فرو می رود، بلکه مثل قاطری دور آسیاب بگردد، دایم دور زمین می گردد. دلیلی از این بهتر چه که من خودم که با همین کشتی در کار سیاحت دور دنیا هستم هر جایی که بوده ام خورشید هم بوده است». اینجا بود که ناخدای کشتی به سخن آمد و گفت همه تصورات شما واهی است. خورشید نه دور جایی می گردد، نه دو رمین، آنچه می گردد زمین ما می باشد که به دور خورشید می گردد و روز و شب پدید می آید.». همه این شهرهایی که نام بردید از برابر خورشید رد می شوند. در اینجا، آن حکیم چینی به سخن آمد و گفت: مساله خدا هم بعینه همان مسأله خورشید است. هر کسی گمان می کند که خدا تنها خدای اوست و بس، و فقط در معابد ولایت او وجود دارد، و هر قومی تصور می نماید که آن را در گوشه محقر عبادتگاههای خود محفوظ دارد». این در واقع نتیجه داستان قهوه خانه سورات است، کتابچه ای که کسروی هم در اوائل کار آن را به عربی ترجمه و منتشر کرد!
@jafarian1964
خاطره ای از علی آباد و حسن آباد راه قم ـ تهران
متن زیر را در یک یادداشت خطی از دوره صدارات میرزا علی اصغر خان اتابک (چه سالی) یافتم. اشاره ای به علی آباد، و آبادی آن در این دوره دارد. یادی هم از حسن آباد و بانی کاروانسرای آن شده است.
ما تقریب سی و پنج سال است که دست کم، در هر هفته، یک یا دو بار تابلوی حسن آباد و علی آباد را می بینیم. البته علی آباد شکوهی را که آن زمان داشته، گویا حالا ندارد و ما اصلا جز یک روستای مخروبه چیزی نمی بینیم.
ای کاش این راه قم تهران، ده برابر این آباد می شد، که امکانش هم هست، اما نمی دانم چرا در این مملکت، حسّ آبادی و میدان دادن به این فعالیت ها، وجود ندارد. تا چند سال پیش فکر می کردیم آیا جایی مثل مهر و ماه یا مهتاب ایجاد شود؟ اما شد و دیدیم چه قدر خوب شد.
این هم متن آن یادداشت:
امروز مهمان شخصی هستیم که از جانب حاجی محمد علی خان، مستأجر علی آباد این جاست که اسمش را فراموش کرده ام. من هم خواب را کنار گذارده، برخاستم چای خوردیم. ناهار هم تدارک خوبی دیده بود. بادنجان سرخ کرده، آبگوش، ماست، کره، یخ هم داشت که در تابستان خیلی مطلوب می شود. خیار، گرمک هم بود. بعد از نهار استراحت کردیم.
عصر هم چایی آوردند، شب هم پلو بسیار خوبی با خورش بادنجان خورده، سوار شدیم. علی آباد از جایی شده که در همه ایران منزلی به این با صفایی وجود ندارد. باغ بسیار خوب دارای هر قسم میوه جات، مهمان خانه، بسیار خوب، خلاصه هر کس آنجا برود، میل به توطن می کند، و با خود می گوید کاش تمام منازل این طور بودند. الحق حضرت صدارت عظمی تاکنون پنجاه شصت هزار تومان مخارج اینجا کرده اند
از علی آباد حرکت کردیم، آمدیم قلعه محمد علی خان پیاده شدیم. چای رو خورده دو ساعتی آنجا مکث کرده، بعد سوار شدیم. روز دیگر یک ساعت از آفتاب گذشته، به کاروانسرای حسن آباد رسیدیم که میرزا حسن خان شوکت تازه ساخته، پیاده شده، رفتیم بالاخانه سردر خوابیدیم. نزدیک ظهر برخاسته، نانی خوردیم. سماوری آتش کردیم. مشغول خوردن چای شدیم. استاد عباسقلی رفت قدری انگور و گرمک برداشت آورد.
@jafarian1964
(ادامه از بالا)
در اینجا، ملاح انگلیسی کشتی گفت: هیچ قومی بیشتر از قوم انگلیس در مسأله طلوع و غرب آفتاب صاحب وقوف نیست. خورشید نه از جایی بلند می شود نه در جایی فرو می رود، بلکه مثل قاطری دور آسیاب بگردد، دایم دور زمین می گردد. دلیلی از این بهتر چه که من خودم که با همین کشتی در کار سیاحت دور دنیا هستم هر جایی که بوده ام خورشید هم بوده است». اینجا بود که ناخدای کشتی به سخن آمد و گفت همه تصورات شما واهی است. خورشید نه دور جایی می گردد، نه دو رمین، آنچه می گردد زمین ما می باشد که به دور خورشید می گردد و روز و شب پدید می آید.». همه این شهرهایی که نام بردید از برابر خورشید رد می شوند. در اینجا، آن حکیم چینی به سخن آمد و گفت: مساله خدا هم بعینه همان مسأله خورشید است. هر کسی گمان می کند که خدا تنها خدای اوست و بس، و فقط در معابد ولایت او وجود دارد، و هر قومی تصور می نماید که آن را در گوشه محقر عبادتگاههای خود محفوظ دارد». این در واقع نتیجه داستان قهوه خانه سورات است، کتابچه ای که کسروی هم در اوائل کار آن را به عربی ترجمه و منتشر کرد!
@jafarian1964
@UT_Central_Library
ملطی (م 377) در التنبیه و الرد (ص 134) نوشته است: ابوهذیل علاف، ابوبکر اصم را «خربان» لقب می داد. ملطی می افزاید: خر در فارسی همان «حمار» است و «خربان»، مکاری را گویند.
این هر دو از رهبران معتزله بودند.
دهخدا هم به استناد شعر ناصر خسرو «گر توانی که نه گوبان و نه خربانم» خربان را به معنای «صاحب خر» و «راننده خر» و «خر چران» و «خرکچی» نوشته است.
شیخ مفید (م 413) هم نوشته است که ابوبکر اصم، ملقب به خربان بوده است (الجمل، ص 63)
دکتر سروش و مدرسه علوی
آقای دکتر سروش فارغ التحصیل مدرسه علوی است. او چند سالی بعد از انقلاب در دبیرستان علوی سال چهارم بینش دینی درس می داد. متن خود کتاب را هم خود او با همکاری آقای حداد عادل نوشته بود. متن کتاب که مباحث جالب توجهی داشت و سطحش یک سر و گردن از کتاب های سال های قبل بالاتر بود را خود دکتر سروش به ما درس می داد. بنابراین تألیف دکتر سروش را با خود او می خواندیم. طبعاً درس شیرین و قابل استفاده ای بود. در سر درس آدمی جدی بود و شاگردان کلاس هم از او حساب می بردند. خیلی سال بعد آقای سروش آمد به مرکز دائره المعارف و با هم همکار شدیم. در فاصله یکی دو سالی کم و بیش هفته ای یکبار تشریف می آوردند به مرکز و در اتاقشان یک صبح تا بعد از ظهری بودند. فرصتی بود برای گفتگوهای علمی. طبعاً از محضر ایشان می شد خیلی بهره علمی برد. از همه جا سخن به میان می آمد. همراه دوستانی مانند آقای انواری و بهرامیان. اتاق ایشان نزدیک اتاق مرحوم دکتر شرف بود و معمولاً ایشان هم تشریف می آوردند. در پاریس دو سه باری تجدید دیدار حاصل شد. محضر آقای دکتر سروش طبعاً بسیار مغتنم است.
@barrasihayetarikhi
استاد بهرامیان
من رفاقتم با استاد علی بهرامیان الآن شاید بالغ شود بر بیست هشت نه سال. او دو سه سالی بعد از من به مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی پیوست. از همان روز اول هم با هم رفیق شدیم. آنطور که به خاطر دارم دلیلش هم این بود که هر دو شیفته علامه قزوینی بودیم. نسل ما آن زمان نسلی بود علاقمند به خواندن و نه نوشتن، تقریباً هر دوی ما از نوشتن اجتناب می کردیم و اصلاً هنر را در همین می دیدیم که باید خواند و باز خواند و همچنان خواند. الآن ملاک ها عوض شده است. هر دوی ما از نسل جوانانی بودیم که آثار قزوینی، تقی زاده، مینوی، محمد فرزان، فروزانفر، قاسم غنی، عباس اقبال و امثال آنان را می خواندیم. من و بهرامیان که چنین بودیم. این کتاب ها را می خواندیم و درباره محتوای آنها بحث می کردیم. دلخوشی دیگری نداشتیم. گعده های ما یکسره علمی بود و بر سر موضوعات مختلف ادبی و تاریخی و متنی بحث می کردیم. بحث درباره کتاب ها و نسخه ها و گفتگو در موضوعات مرتبط با تاریخ و ادب و فرهنگ. آقای بهرامیان از نوادر روزگار و از استادان مسلم رشته تاریخ دو سه قرن نخست اسلام در ایران است. از بهترین نویسندگان دائره المعارف بزرگ اسلامی است و تا آنجا که به یاد دارم همواره مورد اعجاب و تمجید کسانی مانند استاد زریاب و تفضلی و امثال آن دو از میان ستارگان فرهنگ کشور بود. بسیار کم می نویسد اما آنچه می نویسد معتبر است و خواندنی. محضرش بسیار مفید است و علاوه بر جنبه های علمی به دلیل ذوق ادبی سرشاری که دارد و مایه های طنز که در گفتارش هست همواره مصاحبت با او برای من شیرین بوده است. باید دانشگاه ها و مراکز علمی کشور قدر او را بدانند. وقتی با پاتریشیا کرون از چند مقاله او در موضوعاتی که خانم کرون درباره اش کار می کرد صحبت کردم و او علاقمند شد ببیند آن مقالات را. بعداً دیدم به آنها ارجاع داده و ستایش می کرد از آن نوشته ها. وقتی هم به ماهر جرار که درباره جارودیه کار می کرد گفتم باید مقاله بسیار خوب بهرامیان را ببینی. او هم بدان مراجعه کرد. همواره به دوستان ارجاع می دهم نوشته های بهرامیان را در موضوعات مختلف. در شناسایی نسخه های خطی آدم بسیار مطلع و دانشمندی است. از توفیقات من همکاری و دوستی با او بوده است در تمام آن سالها. عمرش پر برکت باد...
✍🏻 خدا لعنت كند كسى را كه به تو تير انداخت، خدا لعنت كند كسى را كه به تو نيزه زده، خدا لعنت كند كسى را كه سرِ تو را بريد، خدا لعنت كند كسى را كه سر تو را با خود حمل نمود، خدا لعنت كند كسى را كه با چوب وسط دندان هاى ثناياى تو زد، خدا لعنت كند كسى را كه زنان تو را گريانْد، خدا لعنت كند كسى را كه فرزندانت را يتيم نمود، خدا لعنت كند كسى را كه دشمنان تو را كمك كرد، خدا لعنت كند كسى را كه به منظور جنگ با تو سفر نمود، خدا لعنت كند كسى را كه تو را از آب فرات منع كرد، خدا لعنت كند كسى را كه بتو خيانت نمود و تنهايت گذاشت، خدا لعنت كند كسى را كه صداى تو را شنيد و جوابت را نداد، خدا لعنت كند پسر خورنده جگرها را و خدا لعنت كند فرزند و ياران و تابعين و مددكارانش و فرزند سميّه را و خدا لعنت كند تمام قاتلان تو و آنان را كه بر قتلت كمك كردند و خدا درون و دلها و قبرهاى ايشان را پر از آتش كند و ايشان را عذابى دردناك نمايد.
⚫️ثُمَّ تَنْكَبُّ عَلَى الْقَبْرِ وَ تَقُولُ يَا سَيِّدِي أَتَيْتُكَ زَائِراً مُوقَراً بِالذُّنُوبِ أَتَقَرَّبُ إِلَى رَبِّي بِوُفُودِي إِلَيْكَ وَ بُكَائِي عَلَيْكَ وَ عَوِيلِي وَ حَسْرَتِي وَ أَسَفِي وَ بُكَائِي وَ مَا أَخَافُ عَلَى نَفْسِي...
✍🏻 سپس صورت را بر قبر گذارده و بگو: اى سرورِ من، به نزد تو آمدم در حالىكه زائر تو هستم و کوله بارى از گناه را مىكِشم، سفر خود بسوى تو را وسيله قرار دادم كه به پروردگارم نزديك شوم و نيز بواسطهٔ گريستن بر تو و با صداى بلند زارى نمودن و حسرت و تأسف خوردن و گريه كردن بر حال خويش بخدا تقرّب مىجويم و بر خود خوف و هراسى ندارم که از مصیبتت جان دهم.
📓کامل الزیارات، باب ٧٩، حدیث ٢١
🔻در این زیارت به چند نکته کلیدی اشاره شده:
هم به مصائبِ جگرسوزِ امام، هم برائت از دشمنان و ضاربانِ امام چه لشکر_چه سیاهیلشکر، هم به لزومِ اشک ریختن و ضجه و ناله و اندوه تا حدِ جان دادن در زیارت، هم به اینکه گریه نکردن بر آن امام مظلوم جفاست وقتی تمام مخلوقین بر ایشان گریستند، هم به اینکه زیارت و اشک و اندوه بر آن امام غریب سبب تقرب بخدای تعالی است، هم به شفیع قرار دادنِ امام برای بخشیده شدن گناهان، هم به همت در رفتن به زیارت هرچند راه دور باشد و مرکب مناسب نباشد.
@ashkvareh
عده ای با اصل وحدت مشکل دارند البته نه از سر حب اهل بیت بلکه از سر مخالفت با منادیان وحدت، آنوقت هر کسی که عقیده ای انحرافی دارد را به حساب وحدت می نویسند. بهانه می آورند. آیا این پسندیده است که از آن سو هم هر غلات و علی اللهی را هم به حساب مراجع و بزرگانِ به اصطلاح «برائتی» بنویسیم.
برادران هر کسی ممکن است کارهایی بکند یا عقایدی داشته باشد که عمداً یا سهواً نادرست است. این دلیل بر آن نیست که گناهش به پای همه وحدتی ها یا برائتی ها نوشته شود.
اگر چه همین دو دسته ای وحدتی و برائتی کاذب است و نباید بر طبل آن کوبید. دو طرف اشتباه می کنند.
🔦نسخه های خطی دزدیده شده از افغانستان یا ازبکستان را چه کسی باید بخرد؟
دو سال گذشته با آقای کاشانی به مشهد رفتیم، به خاطر بحران آسیای مرکزی و افغانستان بلکه بعداً عراق، نسخه های زیادی وارد ایران شد، ما به مشهد رفتیم تا از چند نسخه دیدن کنیم. فکر می کنید در مشهد چه کسی این نسخه ها را می خرید؟ آستان قدس نمی خرید! می گفت شما باید آن را وقف امام رضا کنید. یک اماراتی و کنسولگری پاکستان در مشهد آنها را می خرند و از طریق پاکستان آنها را به امارات می فرستند. من هم به عنوان کارمند دولت نمی توانم از دولت یک میلیارد پول بگیرم و بگویم حال که به مشهد می روم، نسخه هایی که از افغانستان یا ازبکستان دزدیده شده و میراث فرهنگی، میراث مشترک اسلامی و ایرانی ماست را می خرم. اکثر آن هم به زبان فارسی است. ما که نمی توانیم بخریم، آستان قدس که آنجا وظیفه دارد، ادعاهایی دارد، فکر می کند که همه وظیفه دارند به آن کمک کنند، نه اصلاً هم این خبرها نیست، آستان قدس هم باید بخرد پول هم که الحمدالله کم ندارد. ما هم در کتابخانه ملی پول کم نداریم.
منبع: جعفری مذهب حقیقی، محسن، «میزگرد طرح ثبت و تملک کتب و اسناد خطی نادر، راه است یا بی راهه»، در: کتاب ماه کلیات، س6، ش67، صص34-53.
@Ketabpazhohi
🔲⭕️ یک دقیقه مطالعه
🔹انگلیسیها ضرب المثلی دارند با این مضمون
((کسی که فقط لندن را دیده باشد لندن را هم نمیشناسد ))
منظورشان این است که شما باید پاریس و رم و برلین را هم ببینی تا بتوانی بگویی لندن شهر خوبی هست یا نه...
🔸کسی که فقط يك كتاب یا یک نوع کتاب و اندیشه را خوانده باشد در حقیقت همان كتاب را هم بلد نیست !
زیرا فقط در تعامل و مقایسه است که میشود هر موضوعی را بهتر فهمید،
🔚 تک منبعی بودن انسان را متعصب و خشک بار می آورد و عمق فهم او را به طرز عجیبی کاهش میدهد...!!
©کانال مدرسه
┄┅─═◈═─┅┄
🔖 join us 🔻🔻🔻
🔱 @Business_News
✔️با سلام خدمت همۀ سروران و همراهان عزیز- همانطور که میدانید شایعات بسیار و متأسفانه قوی بر قطع تلگرام می باشد. چنانچه این اتفاق بیفتد ما از سر اجبار امروز کانال دارالأدیان را در پیام رسان ایتا تشکیل دادیم با صفر عضو.
نشانی دارالأدیان در کانال ایتا👇👇
https://eitaa.com/daroladyan
و همچنین کانالی در سروش با صفر عضو مشتاق - براستی مانده ایم اینهمه تبلیغ از این پیام رسان، وبا وجود اینهمه نخبۀ جوان رایانه که در کشور وجود دارند، چرا محیط این پیام رسان تا این حد ابتدایی و بچگانه است. دراین کانال توانایی کپی لینک کانالتون نیست ، حال چگونه باید تبادل اطلاعات بین کاربران صورت گیرد، جوابش با مدیران اجرایی . براستی و آیا نمی شد فضای این پیام رسان را که داریم آنرا به عنوان پیام رسان ملی معرفی می کنیم حرفه ای تر می کردند؟!!!
بهرحال نشانی دارالأدیان در کانال سروش👇👇
@daroladyanchannel
🌞🖋
▪نِوشتَکِ امروز
💥 قدرتی آرام
👈 آنچه از حوزه علمیه نجف فهمیدم
🔸 نجف نه قم است و نه تهران اما با این دو نه سرناسازگاری دارد و نه رقابت؛ بلکه هویتی دارد همافزا با این دو. هم از اصول خود سخت پاسداری میکند و هم به به اصول اینان احترام میگذارد و به خوبی آن را میشناسد؛ گاهی بهتر از مقیمان قم و تهران.
🔸 نجف در مبانی فقهی، اصول مدرسهداری و آموزشی و چگونگی رابطه با قدرت چیدمان خاص خود را دارد که نه آنچنان است که ایرانیان پیمیگیرند و نه آنگونه است که غرب بر آن نام "سکولار" میگذارد. اگر اینگونه نبود باید تمام قد در قدرت شریک میشد؛ یا کاملا از آن جدا و منقطع میگشت.
🔸 آیتالله سیستانی، مرجع اعلای نجف نه اجازه حضور در قدرت را به حوزه نجف میدهد و نه آنچنان سیاستمدارانِ عراقی را رها میکند که هر آنچه میاندیشند، عمل کنند. او مرجعیت نجف را دقیقا جبههای مدنی میپندارد که نه در دریای سیاست غرق میشوند و نه اینکه این دریا را رها میکنند. دغدغههای او گاهی در خطبههای نماز جمعه کربلا و گاهی در دیدار با مقامات بینالمللی و سیاسی/اجتماعی موید این سخن است.
🔸 نهتنها قم و تهران، بلکه دانشآموختگان مکتب نجفِ پیشینی که سالها در قم اقامت گزیدند و از بزرگان قم شدهاند، مقید به اصول نجفِ کنونی نیستند و راهی برآمده از تجربهٔ زیستی خود در نجف، مشهد، قم و... را پی گرفتهاند که امروز قم با این منش خو گرفته و در تکثر درون مکتبی، آن را پذیرفته و حتی هویتی شده در بخشی از قم. پس هیچگاه نه قم و نه تهران قرار نیست همچون نجف باشد و نجف نیز همچون این دو؛ حتی دانشآموختگان نجف در قم به دنبال این نیستند.
🔸 با این تفاوتِ مکتبی، برخی از ایرانیان احساس میکنند تفاوت یعنی تضاد و نزاع دو مکتب اما اصول و روش نجف اینگونه نیست. بلکه قطعهای بزرگ از پازل تشیع است که با دیگران آمیخته میشود، گفتگو میکند و از سر همکاری بر میآید. در آیینه اغلبِ سیاستمداران و نخبگان ایرانی اینچنین اتفاقی بعید است، چون خود سالها تفاوت را با نزاع ترجمه کردند و هر اختلاف نظری را با رقابت یکسان پنداشتند. نجف را دوباره باید بازخوانی کرد که نه همچون نجفِ دیروز است و نه همچون دیگر مکاتب.
http://yon.ir/NELiH
💥 آدرسِ کانالِ جدید:👇
@faridmodaresi
خواهش می کنم. بنده نه ایشان را می شناسم که بخواهم توجیه و تفسیر شخصی یا دفاع کنم و نه تخصصی در زبان ترکی استانبولی و آذربایجانی دارم. صرفا برداشت من از این دو پاراگراف بود... و هر کس به گونه ای برداشت یا فهم می کند از متن... زبان در هر سطحی که باشد (حتی منطق صرف) هم همچنان نیازمند تاویل است!!!
🔸توهّم و کرامت
1. سالها قبل شبی با یکی از رفقا در یک هیئت دانش اموزی شرکت کردم. نوجوان دبیرستانی پاک طینتی با معرفی دوستمان به نزدم آمد و سؤالاتی مطرح کرد و من پاسخ دادم.
بعدا با اعجاب به دوستمان گفته بود: آقا رحیم باطن مرا می دید چون در حین جواب هر از چندی سر خود را به زیر می انداخت و اصلا در چشمان من نگاه نمی کرد! او حتما باطن مرا می دیده است. (نمی دانست که با فردی خجالتی طرف است)!
2. سالها قبل در پی شرح حال یکی از علما بودیم. با دوستمان به مرکزی فرهنگی رفتیم و از رئیس آنجا پرسیدیم کسی را می شناسید که درباره آن عالم اطلاعی داشته باشد؟ گفت بله آبدارچی مرکز خاطراتی از او دارد.
به سراغ آبدارچی رفتیم و پرسیدیم شما از آیة الله ... خاطرات دارید؟ پیرمرد با شگفتی و حال معنوی عجیبی پاسخ داد بله در خدمتم. قرار مصاحبه را گذاشته و خداحافظی کردیم.
بعدا پیرمرد به سراغ رئیس رفته و با اعجاب پرسیده بود: این دو نفر که بودند که باطن مرا می دانستند!
3. سالها قبل برای دیدار یکی از رفقا که مسئول کتابخانه ای بود عصرها به کتابخانه می رفتم. روزی یکی از علما که تازه از قم به اصفهان آمده بود به کتابخانه آمد و به محض ورود گفت: آقای قاسمی شما اینجا هستید؟
و من تا مدّتی به او گمان باطن بینی می بردم، تا این که یکی از رفقا گفت من ایشان را به سراغ شما فرستادم که با هم آشنا بشوید.
و این رشته سر دراز داررد...
البته کرامات حقیقی را هم دیده و باور داریم. یک نمونه شگفت آن را بعدا نقل می کنم.
@bazmeghodsian
🔴 حجاب از دیدگاه دو مجتهد شیرازی
🔹مرحوم پدر (آیة الله حائری شیرازی) چادر را حجاب خوب ومناسب نمی دانستند. زمانی حجاب یک خانم خارجی نومسلمان که مانتو گشاد وپوشیده و روسری بلند بود را در جمعهای خانوادگی مثال می زدند که ببینید این حجاب، از چادر پوشش بهتری است. چادر وقتی باد می وزد به بدن می چسبد و دست وپاگیر است.
🔸پدر با رنگ چادر معمول هم مشکل داشتند، چادر سیاه را موجب بدجلوه کردن حجاب در جامعه می دانستند و خانمها را خطاب قرار می دادند که چرا سیاه می پوشید؟! رنگ سیاه رنگ مناسبی نیست. پوشیدن لباس این رنگی مکروه است موجب دل زدگی نسل جوان می شود، حجاب لبنانی ها را ببینید مانتو گشاد که هم پوشاننده است، دست وپا گیر نیست، رنگهایش هم متنوع وشاد است.
🔻اصل اجبار به حجاب غلط است و مشروع نیست، حجاب واجبی است که در صورت عدم مفسده واحتمال تاثیر، می توان نسبت به آن تذکر داد همین و بس. اما بیش از تذکر زبانی، آن هم با شرط احتمال تاثیر، تکلیفی بر عهده دیگران از جمله حکومت نیست.
🔹اگر اجبار به حجاب در شرع جایی داشت لااقل یک تذکر به حجاب در روایات ما بود که نیست. چه رسد به اجبار به حجاب، که در الگوی حکومت دینی که حکومت نبوی وعلوی است اثری از آن نیست.
https://t.me/virayeshe_zehn/2822
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com