انوری چرا ازدواج نمیکرد؟
انوری یکی از پیامبران شعر فارسی است. شاعر مقتدر بیهمانندی ست که زبان فارسی در دستش مانند موم است. او یکی از قافلهسالاران طنز و هجو و هزل در شعرفارسی است.
همانطور که استاد مدرس رضوی در مقدمه دیوان اشاره کوتاهی کرده انوری با ازدواج مخالف بوده گیرم آخرالامر به آن تن داده است. (ج1،،ص97) یکی از سؤالات کلیدی و بسیار مهم تاریخ ادبیات ایران این است که حکیم انوری چرا زن نمیگرفته؟ او که تأکید داشته " چشم در شرع مصطفی بگشا"، چرا در برابر اقامت سنت نبوی ازدواج، مقاومت داشته است. از آنجا که استادان سعید نفیسی، مدرسرضوی و شفیعیکدکنی که تحقیقات ممتعی درباره انوری فرمودهاند، به این سؤال حیاتی بذل عنایت نفرمودهاند لاجرم این شاگرد کمینه دیوان انوری را بررسیدهام و دلایل او را در این یادداشت گردآوردهام تا اهل تحقیق، مجال شایسته برای تأمل و تدبر داشته باشند. این را هم بگویم که از نقل دو دلیل پرهیز کردم.
پرسش این است: حکیم انوری چرا زن نمیگرفته است؟
1. حکیم از منظری کلان و فلسفی علیالاصول با زنان سر ستیز داشته و "وجود" زن خوب فرمانبر پارسا را هم برنمیتافته است تا چه برسد به زنی که مثل هندوانه نابریده اخلاق و اطوارش در پرده ابهام رخ نهفته است. تمثیل مار و مارگیرش نیازی به توضیح ندارد:
گفت با خواجه یکی روز ازین خوش مردی:
خنک آنکس که" زن خوب" بمیرد او را
زن چه را شاید؟ آن را که بری بر سر چاه
در چَه اندازی و کس به که نگیرد او را
مارگیری را ماری ز سر سلّه بجست
گفت هل تا برود هرکه بگیرد او را
2.حکیم زنان را مانعی در برابر تجلی و تحقق استعدادها و تواناییهای بالقوه مردان میدیده است. اعتقاد داشته زن مانند ابر است و مرد همچون ماه و ابر سیمای درخشنده ماه را میپوشاند:
زن چو میغ است و مرد چون ماهست
ماه را تیرگی ز میغ بود
بدترین مرد اندر این عالم
به بهینه زنان دریغ بود
هر که او دل نهد به مهر زنان
گردن او سزای تیغ بود!
3.حکیم ازدواج را علیالرسم مقدمه زنذلیلی و «عیال زن خویشگشتن» میدیده و از آن پرهیز می فرموده است:
کرا عقل باشد زبردست شهوت
چرا زیردستی کند هیچ زن را؟
عیال زن خویش باشد هرآنکس
که فرمانبر زن کند خویشتن را
ولیکن کسی را که زن، شوی باشد
کجا درگذارد به گوش این سخن را
4.حکیم ازدواج را قید و بند آزادی مرد میدانست. ماه را مثال میزد که تنها و آزادوار غرب و شرق آسمان را میپیماید و برای مردِ پایبندِ عیال، بناتالنعش را نمونه میآورد که هفت ستارهاند و نماد پریشانی و پراکندگی.
در کواکب نگاه کن به شگفت
تا ببینی دلیل این به عیان
ماه تنهاست زین سبب شب و روز
میکند گرد آسمان جولان
گاه باشد به شرق و گاه به غرب
گاه در حوت و گاه در سرطان
نعش مسکین که دختران دارد
لاجرم والهست و سرگردان
نه طلوعست مر ورا نه غروب
صعب کاریست این عیال گران!!
5. حکیم ازدواج را مطلقاً مقدمه قطعیِ زنبهمزدی و «قلتبانی محض» میدانسته است. سوگند عظیم خورده است:
به خدایی که بی ارادت او
خلق را رنج و شادمانی نیست
کاندرین روزگار زنکردن
بجز از محض قلتبانی نیست
انوری شاعر قرن ششم بوده است.
6. انوری چون حکیم بوده عاقبتبین بوده است. نگران آینده فرزند نداشته خود بوده است. میترسیده ازدواج کند و به مصیبت زیر گرفتار شود. قطعه سانسورشده زیر در شعر فارسی کمنظیر است:
انوری زن از آن سبب نکند
که مبادا زنش پسر زاید
آن پسر بعد من چو این پسران
چهره ر ا با صفا بیاراید
منعمی همچو من به دنبالش
بنهد دست بر رخش ساید
مهربانی کند بسان پدر
تا ز تنبانش بند بگشاید...
بنده جان کنده باشد و دگری
بچه را رایگان چرا....؟
https://t.me/n00re30yah