سلام علیکم،
رفقا و فضلای گرامی خدا قوت.حقیر نسخه ای از کتاب شریف «بحر المعارف»اثر عارف جلیل القدر مولا عبد الصمد همدانی رحمة الله علیه را از سایت کتابخانه ی تصوف دانلود کردم.این کتاب توسط انتشارات حکمت در سه جلد به قیمت نجومی ۱۵۰ هزار تومان منتشر شده است! لذا به ذهن خطور کرد که از روی این نسخه خطی خودم شروع به تایپ کنم و بصورت رایگان در فضای مجازی منتشر کنم.باشد که از عنایات خاصه حضرت مؤلف رحمة الله علیه برخوردار شوم.
از دوستانی که توان همکاری در این مهم را دارند صمیمانه دعوت مینمایم.یا علی مدد
در کشکول شیخ بهایی هست که ایشون می فرماید:
او در یکی از سفرهای خود، با یکی از علمای اهل تسنن ملاقات نمود، و خود را در مقابل او، در ظاهر شافعی وانمود کرد.
آن دانشمند اهل سنت که از علمای شافعی بود، وقتی که دانست شیخ بهایی، شافعی است، و از مرکز تشیع (ایران) آمده، به او گفت: «آیا شیعه برای اثبات مطلوب و ادعای خود، شاهد و دلیل دارد؟».
شیخ بهایی: من گاهی در ایران با آنها روبرو شدهام میبینم آنها برای ادعای خود شواهد محکمی دارند.
دانشمند شافعی: اگر ممکن است یکی از آنها را نقل کنید.
شیخ بهایی: مثلا میگویند: در صحیح بخاری (که از کتب معتبر اهل سنت است) آمده، پیامبر صلی اللَّه علیه و آله فرمود:
فاطمه بضعه منی من آذاها فقد آذانی و من اغضبها فقد اغضبنی:
«فاطمه علیهاالسلام پارهی تن من است، کسی که او را آزار دهد، مرا
آزار داده، و کسی که او را خشمگین نماید مرا خشمگین نموده است»
و در چهار ورق دیگر در همان کتاب است:
و خرجت فاطمه من الدنیا و هی غاضبه علیهما:
«و فاطمه وفات کرد در حالی که نسبت به ابوبکر و عمر، خشمگین بود»
جمع این دو روایت و پاسخ به این سؤال طبق مبنای اهل سنت چگونه است؟
دانشمند شافعی در فکر فرورفت (که با توجه به این دو روایت، نتیجه این است که آن دو نفر، عادل نبودند پس لایق مقام رهبری نیستند) پس از ساعتی تأمل گفت: گاهی شیعیان دروغ میگویند، ممکن است این هم از دروغهای آنها باشد، به من مهلت بده امشب به کتاب «صحیح بخاری» مراجع کنم، و صدق و کذب دو روایت فوق را دریابم، و در صورت صدق، پاسخی برای سؤال فوق پیدا کنم.
شیخ بهایی میگوید: فردای آن روز، آن دانشمند شافعی را دیدم و گفتم: «مطالعه و بررسی تو به کجا رسید؟!».
او گفت: همانگونه که گفتم؛ شیعهها دروغ میگویند، زیرا من صحیح بخاری را دیدم هر دو روایت فوق در آن مذکور است، ولی
بین نقل این دو روایت، بیش از پنج ورق فاصله است، در حالی که شیعه میگفت: چهار ورق فاصله است!!
دوست گرامی
همه دوستانی که در این گروه جمع شده ایم به نحوی دوستدار گذشتگان و میراث فرهنگی و علمی آنها هستیم و هر کداممان ( بنا به توانایی و بضاعتی که داریم) در مرحله اول پاسدار و پس از آن در صدد احیاء تراث ارزشمند گذشتگانمان هستیم.
اما این که فکر کنیم با تصحیح چند نسخه خطی، اوضاع علمی و فرهنگی جامعه امروزمان به نحو خارق العاده ای تغییر مثبت پیدا می کند به نظر نمیرسد اندیشه و گمانی صحیح باشد. شما به شیخ بهایی مثال می زنید و ما هم مقامات علمی ایشان را انکار نمی کنیم ولی شیخ بهایی یک نمونه غیر قابل تکثیر است و الا چرا هنوز بعد از چند صد سال ما در حافظه تاریخی مان نمی توانیم در همان دوران، کسی دیگر را در کنار شیخ بهایی قرار دهیم؟!
بالفرض که شیخ بهایی نمونه ای قابل تکثیر باشد، ولی آیا گمان درستی است اگر فکر کنیم باز تولید شخصیتی همانند شیخ بهایی تنها در گرو توجه و تصحیح چند نسخه خطی است؟!
گمان می کنم توجه و ارج نهادن به میراث علمی گذشتگانمان برای پیشرفت علمی امروزمان لازم و ضروری است ولی نباید به بهانه این توجه، از پیشرفت های علمی جهان امروز هم غافل باشیم.
کتاب پربرگ و مایه ور 888 صفحه ای فوق جدیدترین اثر در واکاوی شرح حال و بررسی موقعیت سیاسی و علمی شیخ بهایی و پدرش حسین بن عبد الصمد عاملی است.
گرچه پژوهشگر دانشور این اثر ارزنده , کار خود را مقدمه ای برای بررسی جامع احوال و آثار علامه ذو فنونی همچون شیخ بهایی دانسته ولی حتی نگاهی اجمالی به مباحث کتاب نشانگر این است که جامعترین , علمی ترین و روشمندترین تحقیقی که تاکنون درباره شیخ بهایی صورت گرفته, اثر مذکور می باشد
1️⃣به بهانه راهاندازی کانال «خوانشها»: شوُرش امر مجازی علیه امر حقیقی
✍️سیدمحمدهادی گرامی
⚠️«شورش امرِ مجازی علیه واقعیتِ امر حقیقی، متصور است»
⬅️در شرایط کنونی و براساس اقتضاءات عصری که به اصطلاح مدرن خوانده میشود، حضور در فضای مجازی برای هر کسی که دلبستگی به آکادمیا و دغدغه تأثیرگذاری دارد ضرورتی آشکار و بیچون چراست. کسانی که با هر بهانه و دستاویزی تلاش کنند این پدیده واقعی را نادیده بگیرند و یا آن را مقلوب جلوه کرده و یا تفسیر کنند، در نهایت روزی درباره این سهلانگاری خود بر کرسی داوری خواهند نشست و خویش را محکوم خواهند کرد.
⬅️آنچه بیان میشود سنخیتی با کلیشههای شناختهشده درباره فضای مجازی در علوم ارتباطات ندارد؛ بلکه حاصل تجربهای است که با نگاهی انسانشناختی زیست شده است و سپس به زبان آورده شده است. استدلال اصلی نگارنده ـ نه در معنایی اثباتگرایانه ـ آن است که عصر کنونی نه فقط اقتضای حضور و فعالیت در فضای مجازی برای اهل آکادمیا را دارد، بلکه برهمکنشهای فضای مجازی و حقیقی به سمتی سوق یافته است که شاید بتوان درباره جایجایی هویتهای این دوگان و یا دست کم «شورش هویتی یکی علیه دیگری» سخن گفت. انگاره «مجازی» دست کم در زبان فارسی عمدتا مفهومی حاشیهای، غیرجدی و غیرواقعی را به ذهن مخاطبان متبادر میکند. بر همین اساس، فضای مجازی به عنوان هویتی دست دومی و ثانوی در کنار فضای حقیقی پس از توسعه علوم ارتباطات در عصر مدرن به رسمیت شناخته شد. با این حال، حاصل شهود و تجربه زیسته در «مدرنیسم آکنده از مجازی» و سپس به زبان آوردن چنین تجربهای حاکی از آن است که این کلیشه عاری از واقعنگری است. از بُعد زمانی و درنگهایی که انسان در طول روز دارد، بخش نه چندان محدودی از آن را در فضای مجازی سپری میکند. تعلق خاطر روانشناختی به این امر به اصطلاح مجازی نیز به گونهای است که تصور و یا تجربه زیستن چند روز بدون آن ـ حتی اگر همراه با آرامشها و آسودگیهایی باشد ـ انسان مدرن را آکنده از حسِ وحشت میکند، گویا که بخشی از وجودش را از دست داده است. اما مهمترین بُعد، تأثیر وارونه فضای مجازی بر فضای حقیقی است. بر خلاف تصور اولیه، در حالی که اقتضای فضای مجازی به مثابه امری فرعی، غیرواقعی، ثانوی و درجه دومی متأثر شدن از فضای حقیقی است، وارونهسان، فضای حقیقی متأثر از فضای مجازی است. در شرایط کنونی و سالهای آینده صرفا کسانی در جامعه ماندگار و تأثیرگذار میشوند که پیشتر «ایماژ»های خود را در فضای مجازی خلق کرده و منتشر کردهاند؛ تصاویری که در اذهان مخاطبان از «قهرمانهای آکادمیا» شکل میگیرد، حاصل ایماژهایی است که دست کم به فضای مجازی مربوطند و یا اینکه ـ عمدتا ـ بر پایه فضای مجازی ایجاد و سپس در غیر آن بازتولید و بازنشر شدهاند؛ البته این جمله اخیر هم شاید درست نباشد چرا که فرایند تولید، بازتولید و انعکاس و نشر تصاویر نیز عمدتا در همین فضای مجازی صورت میگیرد و در نهایت این تصاویر در اذهان مخاطبان مینشیند. بدینگونه فضای مجازی «ایماژهای قهرمانهای آکادمیا» را به گونهای مخلوق و منشور میکند که فضای حقیقی نه تنها در آن جنبه تَبَعی و ثانوی ندارد، بلکه عمدتا در فرایند ارتباط میان «عین» و «ذهن»، عینیت منحصر به فضای «به اصطلاح مجازی» میشود. بدینگونه است که ـ دستکم در برخی حوزهها ـ مجازیت به گونهای باور نکردنی علیه واقعیت امر حقیقی میشوُرد و خود را بر کرسی واقعیت مینشاند و فضای حقیقی را از آن تُهی نمینماید.
⬅️کانال «خوانشها» مجالی برای طرح ـ آزادانه ـ ایدهها، دیدگاهها، انتقادها، سخنرانیها، مقالات، عکسها و هر آنچه بتواند توجه نگارنده را به خود جلب کند یا با وی مرتبط باشد، خواهد بود.
@khanishha
نام اثر: بازی آدمکشی
و گرایش مدرن به خصوصی سازی فضای عمومی
نویسنده: اسلاوی ژیژک
مترجم: ریحانه اصلان زاده
نشر از: پروبلماتیکا
بریده ای از مقاله:
امروزه
اغلب گفته می شود که
متأثر از رسانه
فرهنگ اعترافات عمومی و ابزارهای کنترل دیجیتال
فضای خصوصی در حال نابودی است
باید این گزاره را وارونه کرد:
دست بر قضا،این فضای عمومی است که در حال نابودی است
کسی که در اینترنت
تصویر برهنه یا داده های خصوصی خود را به نمایش می گذارد
خودنما نیست:
یک خودنما به فضای عمومی تجاوز می کند
حال آنکه آنان که عکسهای برهنە خود را
در اینترنت ارسال می کنند
در فضای خصوصیِ خود باقی میمانند
و فقط با واردکردن دیگران
این فضای خصوصی را گسترش می دهند»
این اثر مقدمه ای است بر نظریه های انسان شناسیِ فرهنگی-اجتماعی که با نگاهی علمی به انسان شناسی می پردازد و نسبت به سایر آثاری که در این زمینه نگاشته شده است با انسان شناسی علمی همخوانی دارد. نویسنده در کتاب اذعان می دارد آنچه بسیاری از مردم فکر می کنند انسان شناس می تواند با نگاهی به وضع ظاهری افراد از وضعیت روانی و چگونگی شخصیت آن ها آگاهی یابد، تفکری نادرست است. انسان شناسی علمی مورد نظر در این اثر، علمی است که ابعاد طبیعی و غیر جسمی(فرهنگی_ اجتماعی) انسان را بدون محدودیت زمان و مکان بررسی می کند.
این کتاب موضوع انسان شناسی را در نه فصل مورد بررسی قرار می دهد و اندیشه های انسان شناسی اجتماعی- فرهنگی را در سده های گوناگون زندگی بشر از عهد باستان تا سده بیستم به بحث می گذارد. مولف فصلی را به بحث در زمینه فرهنگ و شخصیت اختصاص داده و تغییراتی را که در سالیان اخیر در نظریه های انسان شناسی فرهنگی-اجتماعی رخ داده مورد توجه قرار داده است.
کتاب نوشته ی سکندر امان اللهی بهاروند است که انتشارات افرند در سال ۹۷ در ۳۲۹ صفحه آن را به چاپ رساند (مریم جعفرپور).
@UT_Central_Library
اشتباهی غريب در فهم عباراتی ساده از شيخ طوسی
فاضل محترم آقای سيد کمال حيدری در يک برنامه که آن را در شبکه های مجازی ديدم (السيد كمال الحيدري: نقد تراث الشيخ الطوسي الفقهي) با استناد به مقدمه شيخ بر المبسوط اظهار می دارند که شيخ فروع فقهی را از کتاب های اهل سنت داخل در فقه شيعه کرد؛ مسائلی که قبلا در فقه شيعه مطرح نبود. آنگاه ابراز می دارند که مشکل اينجا نيست بلکه مشکل اصلی که به واسطه آن معتقدند بايد به آن دليل فقه شیعه را مورد بازبينی قرار داد اين است که شيخ در اين مقدمه ابراز داشته که من در هر فرع و مسئله ای فقهی که ذکر می کنم و آن را به عنوان فتوای خودم مطرح می کنم يادی از مخالفان نمی کنم. به تعبير ديگر خود ايشان، شيخ در مقدمه مبسوط گفته که هرگاه در اين کتاب فروع برگرفته از کتب مخالفان را ذکر می کنم تعیین نمی کنم که اين فرع از مخالفين و عامه است و يا اصلا از استنباطات فقهای شيعه است. بنابراين با اين کار شيخ معلوم نيست کدام مسئله در اين کتاب اصلا برخاسته از فتوای اهل سنت است و کدام از شيعه. آقای حيدری نتيجه گرفته که بدين ترتيب معلوم نيست کدام يک از مسائل از خود شيخ و استنباطات او و يا ديگر فقهای شيعه است و کدام از مخالفان يعنی عامه (اهل سنت)؛مسائلی که اصلا ريشه اش به شيعه بر نمی گردد و صرفا از اجتهادات اهل سنت است و ربطی در اساس به فقه شيعه ندارد. بنابراين کتاب مبسوط آميخته ای است از مسائلی فقهی که ريشه بخش زيادی از آن به اهل سنت می رسد. ايشان با توجه به اين مقدمه می گويد شيخ در اينجا تصريح کرده که اگر هر جا در هر مسئله ای من مخالف باشم نظر خودم را می گويم اما هر جا مخالف نباشم سکوت می کنم و بنابراين نمی گويم که اين مسئله از اهل سنت وارد شيعه شده. در نهايت هم ايشان ابراز می دارد که بيشتر مسائل المبسوط از اين قبيل است.
آنچه آقای حيدری در اينجا گفته ناشی از درکی اشتباه از عبارات شيخ و اصطلاحات فنی آن و تک تک سطور و کلمات و عبارات شيخ است. در واقع اين استنباط آقای حيدری درست بر خلاف آن نظری است که شيخ در اينجا در نظر داشته. ظاهرا آقای حيدری در اين مقدمه به درستی منظور از مخالفين را متوجه نشده و به دنباله عبارت که شيخ می گويد انتسابات خلافات را در اينجا متعرض نمی شود بلکه در کتاب الخلاف به آن خواهد پرداخت مورد توجه قرار نداده اند. همه حرف شيخ اينجا (و در کل کتاب پر برگ المبسوط) این است که ثابت کند همه فروع فقهی را که در کتاب های اهل سنت هست می توان بر اساس مبانی فقه شيعی بدون به کار گيری قياس و اجتهاد الرأي و طرق ظنی استنباط کرد. بعد هم می گويد در اين کتاب فقط به فروع فقهی و طريق استنباط آنها از اين نقطه نظر پرداخته و تفاصيل خلافات فقهی و اسامی فقها را در جایی که خلافی فقهی وجود دارد در اين کتاب متذکر نمی شود بلکه آن را در الخلاف ذکر کرده که کتاب ديگر شيخ است. اين چه ربطی دارد به اين ادعا که بيشتر مسائل را شيخ از کتاب های فقهی اهل سنت اخذ کرده و چون هر جا که مخالفتی با آنها نداشته بنابراين بحثی هم نکرده و در عين حال اسامی مخالفان را هم نياورده بنابراين شيخ با اين کارش و با اين سخنش در واقع کاری کرده که معلوم نيست کجا را از اهل سنت گرفته و کجا را خودش استنباط کرده. فرض کنيد شيخ اصلا در کتاب خلاف خود هم اين کار را نمی کرد باز آنچه او در اينجا می گويد با استنباط اشتباه آقای حيدری متفاوت است. اصلا مگر عدم ذکر منابع خلافات فقهی و اسامی طرف های خلاف در هر مسئله ای لزوما به معنی عدم شناخت ريشه بروز و ظهور آن فرع فقهی است و يا اگر بحثی را در مخالفت با فتوایی نگفته و از مخالفان هم نامی نبرده بايد نتيجه گرفت که ما نمی دانیم اين مسئله ريشه اش به اهل سنت می رسد و يا از خود شيعه و استنباطات شيعی است؟ در مشهورترين مسائل و فروع فقهی که در همه مذاهب از همان آغاز مطرح بوده هم خلافات وجود دارد و ذکر خلافات فقهی و يا عدم آن بستگی دارد به هدف و نوع و ژانر ادبی تأليف فقهی و به آنچه ايشان استنباط کرده ربطی ندارد. وانگهی اين خلافات می توانسته در ميان خود فقهای شيعه هم باشد و منحصر در اهل سنت نيست. خودتان عبارات شيخ را بخوانيد:
اشتباهی غريب از آقای سيد کمال حيدری در فهم عباراتی ساده از شيخ طوسی (در دو فرسته)
فاضل محترم آقای سيد کمال حيدری در يک برنامه که آن را در شبکه های مجازی ديدم (السيد كمال الحيدري: نقد تراث الشيخ الطوسي الفقهي) با استناد به مقدمه شيخ بر المبسوط اظهار می دارند که شيخ فروع فقهی را از کتاب های اهل سنت داخل در فقه شيعه کرد؛ مسائلی که قبلا در فقه شيعه مطرح نبود. آنگاه ابراز می دارند که مشکل اينجا نيست بلکه مشکل اصلی که به واسطه آن معتقدند بايد به آن دليل فقه شیعه را مورد بازبينی قرار داد اين است که شيخ در اين مقدمه ابراز داشته که من در هر فرع و مسئله ای فقهی که ذکر می کنم و آن را به عنوان فتوای خودم مطرح می کنم يادی از مخالفان نمی کنم. به تعبير ديگر خود ايشان، شيخ در مقدمه مبسوط گفته که هرگاه در اين کتاب فروع برگرفته از کتب مخالفان را ذکر می کنم تعیین نمی کنم که اين فرع از مخالفين و عامه است و يا اصلا از استنباطات فقهای شيعه است. بنابراين با اين کار شيخ معلوم نيست کدام مسئله در اين کتاب اصلا برخاسته از فتوای اهل سنت است و کدام از شيعه. آقای حيدری نتيجه گرفته که بدين ترتيب معلوم نيست کدام يک از مسائل از خود شيخ و استنباطات او و يا ديگر فقهای شيعه است و کدام از مخالفان يعنی عامه (اهل سنت)؛مسائلی که اصلا ريشه اش به شيعه بر نمی گردد و صرفا از اجتهادات اهل سنت است و ربطی در اساس به فقه شيعه ندارد. بنابراين کتاب مبسوط آميخته ای است از مسائلی فقهی که ريشه بخش زيادی از آن به اهل سنت می رسد. ايشان با توجه به اين مقدمه می گويد شيخ در اينجا تصريح کرده که اگر هر جا در هر مسئله ای من مخالف باشم نظر خودم را می گويم اما هر جا مخالف نباشم سکوت می کنم و بنابراين نمی گويم که اين مسئله از اهل سنت وارد شيعه شده. در نهايت هم ايشان ابراز می دارد که بيشتر مسائل المبسوط از اين قبيل است.
آنچه آقای حيدری در اينجا گفته ناشی از درکی اشتباه از عبارات شيخ و اصطلاحات فنی آن و تک تک سطور و کلمات و عبارات شيخ است. در واقع اين استنباط آقای حيدری درست بر خلاف آن نظری است که شيخ در اينجا در نظر داشته. ظاهرا آقای حيدری در اين مقدمه به درستی منظور از مخالفين را متوجه نشده و به دنباله عبارت که شيخ می گويد انتسابات خلافات را در اينجا متعرض نمی شود بلکه در کتاب الخلاف به آن خواهد پرداخت مورد توجه قرار نداده اند. همه حرف شيخ اينجا (و در کل کتاب پر برگ المبسوط) این است که ثابت کند همه فروع فقهی را که در کتاب های اهل سنت هست می توان بر اساس مبانی فقه شيعی بدون به کار گيری قياس و اجتهاد الرأي و طرق ظنی استنباط کرد. بعد هم می گويد در اين کتاب فقط به فروع فقهی و طريق استنباط آنها از اين نقطه نظر پرداخته و تفاصيل خلافات فقهی و اسامی فقها را در جایی که خلافی فقهی وجود دارد در اين کتاب متذکر نمی شود بلکه آن را در الخلاف ذکر کرده که کتاب ديگر شيخ است. اين چه ربطی دارد به اين ادعا که بيشتر مسائل را شيخ از کتاب های فقهی اهل سنت اخذ کرده و چون هر جا که مخالفتی با آنها نداشته بنابراين بحثی هم نکرده و در عين حال اسامی مخالفان را هم نياورده بنابراين شيخ با اين کارش و با اين سخنش در واقع کاری کرده که معلوم نيست کجا را از اهل سنت گرفته و کجا را خودش استنباط کرده. فرض کنيد شيخ اصلا در کتاب خلاف خود هم اين کار را نمی کرد باز آنچه او در اينجا می گويد با استنباط اشتباه آقای حيدری متفاوت است. اصلا مگر عدم ذکر منابع خلافات فقهی و اسامی طرف های خلاف در هر مسئله ای لزوما به معنی عدم شناخت ريشه بروز و ظهور آن فرع فقهی است و يا اگر بحثی را در مخالفت با فتوایی نگفته و از مخالفان هم نامی نبرده بايد نتيجه گرفت که ما نمی دانیم اين مسئله ريشه اش به اهل سنت می رسد و يا از خود شيعه و استنباطات شيعی است؟ در مشهورترين مسائل و فروع فقهی که در همه مذاهب از همان آغاز مطرح بوده هم خلافات وجود دارد و ذکر خلافات فقهی و يا عدم آن بستگی دارد به هدف و نوع و ژانر ادبی تأليف فقهی و به آنچه ايشان استنباط کرده ربطی ندارد. وانگهی اين خلافات می توانسته در ميان خود فقهای شيعه هم باشد و منحصر در اهل سنت نيست. خودتان عبارات شيخ را بخوانيد:
اشتباهی غريب از آقای سيد کمال حيدری در فهم عباراتی ساده از شيخ طوسی (در دو فرسته)
فاضل محترم آقای سيد کمال حيدری در يک برنامه که آن را در شبکه های مجازی ديدم (السيد كمال الحيدري: نقد تراث الشيخ الطوسي الفقهي) با استناد به مقدمه شيخ بر المبسوط اظهار می دارند که شيخ فروع فقهی را از کتاب های اهل سنت داخل در فقه شيعه کرد؛ مسائلی که قبلا در فقه شيعه مطرح نبود. آنگاه ابراز می دارند که مشکل اينجا نيست بلکه مشکل اصلی که به واسطه آن معتقدند بايد به آن دليل فقه شیعه را مورد بازبينی قرار داد اين است که شيخ در اين مقدمه ابراز داشته که من در هر فرع و مسئله ای فقهی که ذکر می کنم و آن را به عنوان فتوای خودم مطرح می کنم يادی از مخالفان نمی کنم. به تعبير ديگر خود ايشان، شيخ در مقدمه مبسوط گفته که هرگاه در اين کتاب فروع برگرفته از کتب مخالفان را ذکر می کنم تعیین نمی کنم که اين فرع از مخالفين و عامه است و يا اصلا از استنباطات فقهای شيعه است. بنابراين با اين کار شيخ معلوم نيست کدام مسئله در اين کتاب اصلا برخاسته از فتوای اهل سنت است و کدام از شيعه. آقای حيدری نتيجه گرفته که بدين ترتيب معلوم نيست کدام يک از مسائل از خود شيخ و استنباطات او و يا ديگر فقهای شيعه است و کدام از مخالفان يعنی عامه (اهل سنت)؛مسائلی که اصلا ريشه اش به شيعه بر نمی گردد و صرفا از اجتهادات اهل سنت است و ربطی در اساس به فقه شيعه ندارد. بنابراين کتاب مبسوط آميخته ای است از مسائلی فقهی که ريشه بخش زيادی از آن به اهل سنت می رسد. ايشان با توجه به اين مقدمه می گويد شيخ در اينجا تصريح کرده که اگر هر جا در هر مسئله ای من مخالف باشم نظر خودم را می گويم اما هر جا مخالف نباشم سکوت می کنم و بنابراين نمی گويم که اين مسئله از اهل سنت وارد شيعه شده. در نهايت هم ايشان ابراز می دارد که بيشتر مسائل المبسوط از اين قبيل است.
آنچه آقای حيدری در اينجا گفته ناشی از درکی اشتباه از عبارات شيخ و اصطلاحات فنی آن و تک تک سطور و کلمات و عبارات شيخ است. در واقع اين استنباط آقای حيدری درست بر خلاف آن نظری است که شيخ در اينجا در نظر داشته. ظاهرا آقای حيدری در اين مقدمه به درستی منظور از مخالفين را متوجه نشده و به دنباله عبارت که شيخ می گويد انتسابات خلافات را در اينجا متعرض نمی شود بلکه در کتاب الخلاف به آن خواهد پرداخت مورد توجه قرار نداده اند. همه حرف شيخ اينجا (و در کل کتاب پر برگ المبسوط) این است که ثابت کند همه فروع فقهی را که در کتاب های اهل سنت هست می توان بر اساس مبانی فقه شيعی بدون به کار گيری قياس و اجتهاد الرأي و طرق ظنی استنباط کرد. بعد هم می گويد در اين کتاب فقط به فروع فقهی و طريق استنباط آنها از اين نقطه نظر پرداخته و تفاصيل خلافات فقهی و اسامی فقها را در جایی که خلافی فقهی وجود دارد در اين کتاب متذکر نمی شود بلکه آن را در الخلاف ذکر کرده که کتاب ديگر شيخ است. اين چه ربطی دارد به اين ادعا که بيشتر مسائل را شيخ از کتاب های فقهی اهل سنت اخذ کرده و چون هر جا که مخالفتی با آنها نداشته بنابراين بحثی هم نکرده و در عين حال اسامی مخالفان را هم نياورده بنابراين شيخ با اين کارش و با اين سخنش در واقع کاری کرده که معلوم نيست کجا را از اهل سنت گرفته و کجا را خودش استنباط کرده. فرض کنيد شيخ اصلا در کتاب خلاف خود هم اين کار را نمی کرد باز آنچه او در اينجا می گويد با استنباط اشتباه آقای حيدری متفاوت است. اصلا مگر عدم ذکر منابع خلافات فقهی و اسامی طرف های خلاف در هر مسئله ای لزوما به معنی عدم شناخت ريشه بروز و ظهور آن فرع فقهی است و يا اگر بحثی را در مخالفت با فتوایی نگفته و از مخالفان هم نامی نبرده بايد نتيجه گرفت که ما نمی دانیم اين مسئله ريشه اش به اهل سنت می رسد و يا از خود شيعه و استنباطات شيعی است؟ در مشهورترين مسائل و فروع فقهی که در همه مذاهب از همان آغاز مطرح بوده هم خلافات وجود دارد و ذکر خلافات فقهی و يا عدم آن بستگی دارد به هدف و نوع و ژانر ادبی تأليف فقهی و به آنچه ايشان استنباط کرده ربطی ندارد. وانگهی اين خلافات می توانسته در ميان خود فقهای شيعه هم باشد و منحصر در اهل سنت نيست. خودتان عبارات شيخ را بخوانيد:
آسيب شناسی فضای مجازی
درباره آسيب شناسی فضای مجازی بسيار گفته اند و خوانده ايم و شنيده ايم. يکی از آسيب های آن به نظرم در فضای روشنفکری و نظری ايجاد توهم عالم بودن و صاحب "سخن" بودن است. تا قبل از عصر رسانه های اجتماعی انتشار يک مطلب حتی در يک روزنامه دست چندم کار ساده ای نبود. اما الآن به لطف رسانه های اجتماعی هر کسی می تواند از حق اظهار نظر برخوردار باشد. اين البته جنبه مثبت وجود چنین رسانه هایی است. منتهی مشکل آنجاست که کارکرد رسانه های اجتماعی هنوز کاملا مورد بحث و بررسی قرار نگرفته. مثلا اينکه در سياست و اجتماع و دين و فرهنگ و علوم هر کدام چه راه هایی وجود دارد که بتوان با آنها ميان اظهار نظرهای با پشتوانه و بدون پشتوانه علمی تشخيص دادو تمايز برقرار کرد؟ رسانه های اجتماعی در چه حيطه هایی می تواند بستری برای گفت و شنود باشد و در کجاها نيازمند حفظ حدود شناخت علمی و تخصصی هستيم؟ اظهار نظر چه کسانی را بايد در رسانه های اجتماعی و در چه موضوعاتی مورد توجه قرار دهيم؟ مسلم است که موضوعات بسياری در اجتماع و سياست هست که می تواند عرصه اظهار نظر و رايزنی عمومی باشد و اساسا تنها در پرتوی خردی جمعی می توان درباره آن به بحث و بررسی و روشنگری پرداخت. اما موضوعات علمی چطور؟ جايگاه تخصص چيست؟ سهم "جامعه علمی" در هر رشته ای چيست؟ آيا پسنديده است در عرصه رسانه های اجتماعی بحث های علمی و تخصصی را دامن زد؟ اگر اين بحث ها مطرح می شود چه راه هایی وجود دارد تا مانع از سيطره عوام گرایی و شانتاژهای رسانه ای بر بحث های علمی شويم؟ چه راهی وجود دارد که علم و تخصص را از سياست زدگی و يا غلبه موج های زمانه برحذر داريم؟ چطور می توان از علم در برابر موج های رسانه ای حفاظت کرد؟
به نظرم يک راهش اين است: در مباحث علمی و آکادميک ملاک های متناسب با "جامعه علمی" هر رشته ای را حتی در رسانه های اجتماعی محترم شماريم. مثلا از کسی که حتی يک کتاب، سهل است يک مقاله آکادميک در موضوعی علمی که در رسانه ای اجتماعی از آن سخن می گويد منتشر نکرده و از طرق معمول تخصص و دانش خود را به محک داوری نگذاشته سخنی و يا بهتر بگويم اظهار نظر مهمی را در رسانه های اجتماعی نپذيريم. در غير اين صورت علم، و به ويژه علوم انسانی در زير ضربات و شانتاژهای رسانه ای له خواهد شد و اسير موج های رسانه ای و "نکته پرانی" های مجازی خواهد گردید؛ نکته پرانی های کسانی که سرمايه ای علمی جز همين "مداخله" های مجازی ندارند...
https://t.me/azbarresihayetarikhi
آسيب شناسی فضای مجازی
درباره آسيب شناسی فضای مجازی بسيار گفته اند و خوانده ايم و شنيده ايم. يکی از آسيب های آن به نظرم در فضای روشنفکری و نظری ايجاد توهم عالم بودن و صاحب "سخن" بودن است. تا قبل از عصر رسانه های اجتماعی انتشار يک مطلب حتی در يک روزنامه دست چندم کار ساده ای نبود. اما الآن به لطف رسانه های اجتماعی هر کسی می تواند از حق اظهار نظر برخوردار باشد. اين البته جنبه مثبت وجود چنین رسانه هایی است. منتهی مشکل آنجاست که کارکرد رسانه های اجتماعی هنوز کاملا مورد بحث و بررسی قرار نگرفته. مثلا اينکه در سياست و اجتماع و دين و فرهنگ و علوم هر کدام چه راه هایی وجود دارد که بتوان با آنها ميان اظهار نظرهای با پشتوانه و بدون پشتوانه علمی تشخيص دادو تمايز برقرار کرد؟ رسانه های اجتماعی در چه حيطه هایی می تواند بستری برای گفت و شنود باشد و در کجاها نيازمند حفظ حدود شناخت علمی و تخصصی هستيم؟ اظهار نظر چه کسانی را بايد در رسانه های اجتماعی و در چه موضوعاتی مورد توجه قرار دهيم؟ مسلم است که موضوعات بسياری در اجتماع و سياست هست که می تواند عرصه اظهار نظر و رايزنی عمومی باشد و اساسا تنها در پرتوی خردی جمعی می توان درباره آن به بحث و بررسی و روشنگری پرداخت. اما موضوعات علمی چطور؟ جايگاه تخصص چيست؟ سهم "جامعه علمی" در هر رشته ای چيست؟ آيا پسنديده است در عرصه رسانه های اجتماعی بحث های علمی و تخصصی را دامن زد؟ اگر اين بحث ها مطرح می شود چه راه هایی وجود دارد تا مانع از سيطره عوام گرایی و شانتاژهای رسانه ای بر بحث های علمی شويم؟ چه راهی وجود دارد که علم و تخصص را از سياست زدگی و يا غلبه موج های زمانه برحذر داريم؟ چطور می توان از علم در برابر موج های رسانه ای حفاظت کرد؟
به نظرم يک راهش اين است: در مباحث علمی و آکادميک ملاک های متناسب با "جامعه علمی" هر رشته ای را حتی در رسانه های اجتماعی محترم شماريم. مثلا از کسی که حتی يک کتاب، سهل است يک مقاله آکادميک در موضوعی علمی که در رسانه ای اجتماعی از آن سخن می گويد منتشر نکرده و از طرق معمول تخصص و دانش خود را به محک داوری نگذاشته سخنی و يا بهتر بگويم اظهار نظر مهمی را در رسانه های اجتماعی نپذيريم. در غير اين صورت علم، و به ويژه علوم انسانی در زير ضربات و شانتاژهای رسانه ای نابود خواهد شد و اسير موج های رسانه ای و "نکته گویی" های مجازی خواهد گردید؛ موج سواری های کسانی که سرمايه ای علمی جز همين "مداخله" های مجازی ندارند...
https://t.me/azbarresihayetarikhi
✅دیدگاه آیت الله معرفت درباره زیارت عاشورا
متنی که در پی می آید، مقاله ای از مرحوم آیت الله معرفت در نقد زیارت عاشوراست. گفتنی است، یک باری اینجانب به منزل مرحوم آیت الله معرفت رفته بودم و ایشان بدون مقدمه مقاله ای را که مشاهده می کنید، به این جانب نشان دادند و فرمودند: بگیر! این برای شما! و افزودند: فرزند آقا (یعنی آقازاده مقام معظم رهبری) نیز از من نوشته ای به یادگاری خواستند. من این نوشته را به او نیز دادم.
ـ🍃🍃🍃🍃🍃🍃
لعن صحابه اى که در روز عاشورا در کربلا حضور نداشتند و با امام حسین(ع) مقاتله نکردند، در این نوشته مورد بررسى قرار گرفته است و ضمن بررسى سندى و دلالى زیارت عاشورا در آثار به دست آمده، چنین نتیجه گرفته شده است که این بخش از زیارت که متضمن لعن صحابه مذکور است، در آثار قبل از مصباح التهجد شیخ طوسى نبوده و این حاکى از آن است که در این کتاب تصرفى صورت گرفته؛ به علاوه لعن این دسته از صحابه با ذوق سلیم و سیره ائمه(ع) نیز ناسازگار است.
ادامه را در لینک ذیل ملاحظه فرمایید:
👇
http://nekoonam.parsiblog.com/Posts/387/
🥀 تصوف مبتذل و عرفان متعالیه 🌹
اخیرا به دلایلی بحث تصوف و عرفان و صوفیه و عارفان در رسانه ها و فضای مجازی بیشتر از قبل مطرح می شود و متأسفانه به خاطر عملکرد برخی از دراویش و جهله صوفیه، اصل قضیه مورد خدشه قرار می گیرد. مثل اینکه کسی داعش یا طالبان یا القاعده و ... را دلیل رد اسلام معرفی کند.
کانال #آیت_الله_خوشوقت (ره) به نقل از ایشان مطالب نادرستی درباره صوفیه و تصوف منتشر کرد.
اخیرا هم مطالب نادرستی از استاد #احمد_عابدی در این باره در فضای مجازی منتشر شده است.
از دیگران هم مطالبی شنیده و دیدم که نیازی به ذکر نامشان نمی بینم.
لازم است مطالبی که بارها بیان شده را تکرار کنیم.
🔽🔽🔽
💠 طلسم در حجره های صحن امیرالمؤمنین!
🔸آیت الله العظمی میرزا کاظم تبریزی:
آيت الله سید ابوالحسن اصفهانی از اساتیدش نقل کرد:
شیخ بهایی هر کدام از حجره های اطراف صحن حضرت امیرالمؤمنین را طلسم کرده که هر طلسم اثر خاصی دارد
سید می فرمود: خاصیت طلسمی حجرهٔ جنب حجره ما این بود که هر کس مباحثاتش را در آن حجره قرار می داد، اول دانشمند در علوم ریاضی می شد
این مطلب به صورت دیگری آمده است: معروف است که حصار صحن نجف از طراحی شیخ بهایی است
به نحوی قرار داده است که حجراتی که در اطراف صحن واقع شده مقابل با کوکبی است که آن ستاره مربی علمی است از علوم.
چنانچه اگر طالب علم ریاضی در حجره ای که مقابل با کوکبی است که مربی علم ریاضی است منزل کند به زودی مطلبی در همان علم برای او حاصل می شود و دیگر آن که در هر فصلی از فصول سال چون آفتاب به زیر دیوار برسد اول ظهر است و این هر دو مطلب از غرائب است.
#حکایت
📙 نشر و کپی با ذکر منبع
کانال نشانی از مزار اولیاء
@mazaroliya
سلام و عرض ادب
یکی از نوادگان آیت الله علامه فانی در صدد انتشار فایل آثار چاپ شده پدربزرگشان که سالها از چاپ آنها گذشته، در فضای مجازی هست و حاضر است آنها را برای اسکن در اختیار هر موسسه و یا فردی که توانایی این کار را دارد، بگذارد. خواهشا هر کدام از بزرگواران که مایل است در این امر کمکی بکند بفرماید تا شماره ایشان را تقدیم کنم.
1️⃣به بهانه راهاندازی کانال «خوانشها»: شوُرش امر مجازی علیه امر حقیقی
✍️سیدمحمدهادی گرامی
⚠️«شورش امرِ مجازی علیه واقعیتِ امر حقیقی، متصور است»
⬅️در شرایط کنونی و براساس اقتضاءات عصری که به اصطلاح مدرن خوانده میشود، حضور در فضای مجازی برای هر کسی که دلبستگی به آکادمیا و دغدغه تأثیرگذاری دارد ضرورتی آشکار و بیچون چراست. کسانی که با هر بهانه و دستاویزی تلاش کنند این پدیده واقعی را نادیده بگیرند و یا آن را مقلوب جلوه کرده و یا تفسیر کنند، در نهایت روزی درباره این سهلانگاری خود بر کرسی داوری خواهند نشست و خویش را محکوم خواهند کرد.
⬅️آنچه بیان میشود سنخیتی با کلیشههای شناختهشده درباره فضای مجازی در علوم ارتباطات ندارد؛ بلکه حاصل تجربهای است که با نگاهی انسانشناختی زیست شده است و سپس به زبان آورده شده است. استدلال اصلی نگارنده ـ نه در معنایی اثباتگرایانه ـ آن است که عصر کنونی نه فقط اقتضای حضور و فعالیت در فضای مجازی برای اهل آکادمیا را دارد، بلکه برهمکنشهای فضای مجازی و حقیقی به سمتی سوق یافته است که شاید بتوان درباره جایجایی هویتهای این دوگان و یا دست کم «شورش هویتی یکی علیه دیگری» سخن گفت. انگاره «مجازی» دست کم در زبان فارسی عمدتا مفهومی حاشیهای، غیرجدی و غیرواقعی را به ذهن مخاطبان متبادر میکند. بر همین اساس، فضای مجازی به عنوان هویتی دست دومی و ثانوی در کنار فضای حقیقی پس از توسعه علوم ارتباطات در عصر مدرن به رسمیت شناخته شد. با این حال، حاصل شهود و تجربه زیسته در «مدرنیسم آکنده از مجازی» و سپس به زبان آوردن چنین تجربهای حاکی از آن است که این کلیشه عاری از واقعنگری است. از بُعد زمانی و درنگهایی که انسان در طول روز دارد، بخش نه چندان محدودی از آن را در فضای مجازی سپری میکند. تعلق خاطر روانشناختی به این امر به اصطلاح مجازی نیز به گونهای است که تصور و یا تجربه زیستن چند روز بدون آن ـ حتی اگر همراه با آرامشها و آسودگیهایی باشد ـ انسان مدرن را آکنده از حسِ وحشت میکند، گویا که بخشی از وجودش را از دست داده است. اما مهمترین بُعد، تأثیر وارونه فضای مجازی بر فضای حقیقی است. بر خلاف تصور اولیه، در حالی که اقتضای فضای مجازی به مثابه امری فرعی، غیرواقعی، ثانوی و درجه دومی متأثر شدن از فضای حقیقی است، وارونهسان، فضای حقیقی متأثر از فضای مجازی است. در شرایط کنونی و سالهای آینده صرفا کسانی در جامعه ماندگار و تأثیرگذار میشوند که پیشتر «ایماژ»های خود را در فضای مجازی خلق کرده و منتشر کردهاند؛ تصاویری که در اذهان مخاطبان از «قهرمانهای آکادمیا» شکل میگیرد، حاصل ایماژهایی است که دست کم به فضای مجازی مربوطند و یا اینکه ـ عمدتا ـ بر پایه فضای مجازی ایجاد و سپس در غیر آن بازتولید و بازنشر شدهاند؛ البته این جمله اخیر هم شاید درست نباشد چرا که فرایند تولید، بازتولید و انعکاس و نشر تصاویر نیز عمدتا در همین فضای مجازی صورت میگیرد و در نهایت این تصاویر در اذهان مخاطبان مینشیند. بدینگونه فضای مجازی «ایماژهای قهرمانهای آکادمیا» را به گونهای مخلوق و منشور میکند که فضای حقیقی نه تنها در آن جنبه تَبَعی و ثانوی ندارد، بلکه عمدتا در فرایند ارتباط میان «عین» و «ذهن»، عینیت منحصر به فضای «به اصطلاح مجازی» میشود. بدینگونه است که ـ دستکم در برخی حوزهها ـ مجازیت به گونهای باور نکردنی علیه واقعیت امر حقیقی میشوُرد و خود را بر کرسی واقعیت مینشاند و فضای حقیقی را از آن تُهی نمینماید.
⬅️کانال «خوانشها» مجالی برای طرح ـ آزادانه ـ ایدهها، دیدگاهها، انتقادها، سخنرانیها، مقالات، عکسها و هر آنچه بتواند توجه نگارنده را به خود جلب کند یا با وی مرتبط باشد، خواهد بود.
@khanishha
1️⃣به بهانه راهاندازی کانال «خوانشها»: شوُرش امر مجازی علیه امر حقیقی
✍️سیدمحمدهادی گرامی
⚠️«شورش امرِ مجازی علیه واقعیتِ امر حقیقی، متصور است»
⬅️در شرایط کنونی و براساس اقتضاءات عصری که به اصطلاح مدرن خوانده میشود، حضور در فضای مجازی برای هر کسی که دلبستگی به آکادمیا و دغدغه تأثیرگذاری دارد ضرورتی آشکار و بیچون چراست. کسانی که با هر بهانه و دستاویزی تلاش کنند این پدیده واقعی را نادیده بگیرند و یا آن را مقلوب جلوه کرده و یا تفسیر کنند، در نهایت روزی درباره این سهلانگاری خود بر کرسی داوری خواهند نشست و خویش را محکوم خواهند کرد.
⬅️آنچه بیان میشود سنخیتی با کلیشههای شناختهشده درباره فضای مجازی در علوم ارتباطات ندارد؛ بلکه حاصل تجربهای است که با نگاهی انسانشناختی زیست شده است و سپس به زبان آورده شده است. استدلال اصلی نگارنده ـ نه در معنایی اثباتگرایانه ـ آن است که عصر کنونی نه فقط اقتضای حضور و فعالیت در فضای مجازی برای اهل آکادمیا را دارد، بلکه برهمکنشهای فضای مجازی و حقیقی به سمتی سوق یافته است که شاید بتوان درباره جایجایی هویتهای این دوگان و یا دست کم «شورش هویتی یکی علیه دیگری» سخن گفت. انگاره «مجازی» دست کم در زبان فارسی عمدتا مفهومی حاشیهای، غیرجدی و غیرواقعی را به ذهن مخاطبان متبادر میکند. بر همین اساس، فضای مجازی به عنوان هویتی دست دومی و ثانوی در کنار فضای حقیقی پس از توسعه علوم ارتباطات در عصر مدرن به رسمیت شناخته شد. با این حال، حاصل شهود و تجربه زیسته در «مدرنیسم آکنده از مجازی» و سپس به زبان آوردن چنین تجربهای حاکی از آن است که این کلیشه عاری از واقعنگری است. از بُعد زمانی و درنگهایی که انسان در طول روز دارد، بخش نه چندان محدودی از آن را در فضای مجازی سپری میکند. تعلق خاطر روانشناختی به این امر به اصطلاح مجازی نیز به گونهای است که تصور و یا تجربه زیستن چند روز بدون آن ـ حتی اگر همراه با آرامشها و آسودگیهایی باشد ـ انسان مدرن را آکنده از حسِ وحشت میکند، گویا که بخشی از وجودش را از دست داده است. اما مهمترین بُعد، تأثیر وارونه فضای مجازی بر فضای حقیقی است. بر خلاف تصور اولیه، در حالی که اقتضای فضای مجازی به مثابه امری فرعی، غیرواقعی، ثانوی و درجه دومی متأثر شدن از فضای حقیقی است، وارونهسان، فضای حقیقی متأثر از فضای مجازی است. در شرایط کنونی و سالهای آینده صرفا کسانی در جامعه ماندگار و تأثیرگذار میشوند که پیشتر «ایماژ»های خود را در فضای مجازی خلق کرده و منتشر کردهاند؛ تصاویری که در اذهان مخاطبان از «قهرمانهای آکادمیا» شکل میگیرد، حاصل ایماژهایی است که دست کم به فضای مجازی مربوطند و یا اینکه ـ عمدتا ـ بر پایه فضای مجازی ایجاد و سپس در غیر آن بازتولید و بازنشر شدهاند؛ البته این جمله اخیر هم شاید درست نباشد چرا که فرایند تولید، بازتولید و انعکاس و نشر تصاویر نیز عمدتا در همین فضای مجازی صورت میگیرد و در نهایت این تصاویر در اذهان مخاطبان مینشیند. بدینگونه فضای مجازی «ایماژهای قهرمانهای آکادمیا» را به گونهای مخلوق و منشور میکند که فضای حقیقی نه تنها در آن جنبه تَبَعی و ثانوی ندارد، بلکه عمدتا در فرایند ارتباط میان «عین» و «ذهن»، عینیت منحصر به فضای «به اصطلاح مجازی» میشود. بدینگونه است که ـ دستکم در برخی حوزهها ـ مجازیت به گونهای باور نکردنی علیه واقعیت امر حقیقی میشوُرد و خود را بر کرسی واقعیت مینشاند و فضای حقیقی را از آن تُهی نمینماید.
⬅️کانال «خوانشها» مجالی برای طرح ـ آزادانه ـ ایدهها، دیدگاهها، انتقادها، سخنرانیها، مقالات، عکسها و هر آنچه بتواند توجه نگارنده را به خود جلب کند یا با وی مرتبط باشد، خواهد بود.
@khanishha
آسيب شناسی فضای مجازی
درباره آسيب شناسی فضای مجازی بسيار گفته اند و خوانده ايم و شنيده ايم. يکی از آسيب های آن به نظرم در فضای روشنفکری و نظری ايجاد توهم عالم بودن و صاحب "سخن" بودن است. تا قبل از عصر رسانه های اجتماعی انتشار يک مطلب حتی در يک روزنامه دست چندم کار ساده ای نبود. اما الآن به لطف رسانه های اجتماعی هر کسی می تواند از حق اظهار نظر برخوردار باشد. اين البته جنبه مثبت وجود چنین رسانه هایی است. منتهی مشکل آنجاست که کارکرد رسانه های اجتماعی هنوز کاملا مورد بحث و بررسی قرار نگرفته. مثلا اينکه در سياست و اجتماع و دين و فرهنگ و علوم هر کدام چه راه هایی وجود دارد که بتوان با آنها ميان اظهار نظرهای با پشتوانه و بدون پشتوانه علمی تشخيص دادو تمايز برقرار کرد؟ رسانه های اجتماعی در چه حيطه هایی می تواند بستری برای گفت و شنود باشد و در کجاها نيازمند حفظ حدود شناخت علمی و تخصصی هستيم؟ اظهار نظر چه کسانی را بايد در رسانه های اجتماعی و در چه موضوعاتی مورد توجه قرار دهيم؟ مسلم است که موضوعات بسياری در اجتماع و سياست هست که می تواند عرصه اظهار نظر و رايزنی عمومی باشد و اساسا تنها در پرتوی خردی جمعی می توان درباره آن به بحث و بررسی و روشنگری پرداخت. اما موضوعات علمی چطور؟ جايگاه تخصص چيست؟ سهم "جامعه علمی" در هر رشته ای چيست؟ آيا پسنديده است در عرصه رسانه های اجتماعی بحث های علمی و تخصصی را دامن زد؟ اگر اين بحث ها مطرح می شود چه راه هایی وجود دارد تا مانع از سيطره عوام گرایی و شانتاژهای رسانه ای بر بحث های علمی شويم؟ چه راهی وجود دارد که علم و تخصص را از سياست زدگی و يا غلبه موج های زمانه برحذر داريم؟ چطور می توان از علم در برابر موج های رسانه ای حفاظت کرد؟
به نظرم يک راهش اين است: در مباحث علمی و آکادميک ملاک های متناسب با "جامعه علمی" هر رشته ای را حتی در رسانه های اجتماعی محترم شماريم. مثلا از کسی که حتی يک کتاب، سهل است يک مقاله آکادميک در موضوعی علمی که در رسانه ای اجتماعی از آن سخن می گويد منتشر نکرده و از طرق معمول تخصص و دانش خود را به محک داوری نگذاشته سخنی و يا بهتر بگويم اظهار نظر مهمی را در رسانه های اجتماعی نپذيريم. در غير اين صورت علم، و به ويژه علوم انسانی در زير ضربات و شانتاژهای رسانه ای نابود خواهد شد و اسير موج های رسانه ای و "نکته گویی" های مجازی خواهد گردید؛ موج سواری های کسانی که سرمايه ای علمی جز همين "مداخله" های مجازی ندارند...
https://t.me/azbarresihayetarikhi
🔸عقل ستیزان و بی صداقتی (9)
🔹کانال عقل ستیزان که قبل از این با وقاحتی شگفت انگیز، جناب فیض کاشانی را به خاطر گرایش های عرفانی مورد هجمه قرار داده و از زبان ملا طاهر اخباری، او را مجوسی! خوانده بود، اخیرا با نقل مطلبی تحت عنوان «پاسخی به ادعای گرایش شیخ بهایی و ملا محمد تقی مجلسی (مجلسی اول) به صوفیه» به این خیال افتاده که دو چهره پرافتخار عرفان شیعی یعنی مجلسی اول و شیخ بهائی را مبرای از عرفان جلوه داده و در ادعایی مضحک نوشته است: مجلسی پدر و شیخ بهائی چاره ای جز تقیه در برابر صوفیه و همراهی نسبی با آنان نداشته اند!!
🔸پاسخ این توهمات را قبلا در کانال بیان کرده و به تباین عرفان مجلسی و شیخ بهائی و فیض با تصوف رسمی بدعت آلود اشاره کرده ام. مجلسی و شیخ بهائی و فیض قطعا از صوفیه جهله نبوده اند اما در عرفان قدمی راسخ داشته و از چهره های پرافتخار عرفان شیعی به شمار می روند. در اینجا فقط به کلامی از مجلسی اول بسنده می کنم که در روضة المتقین به مصاحبت معنوی خود با استادش شیخ بهائی اشاره و به صراحت فرموده است: «واکثر صحبتی مع الشیخ فی التصوف». علامه مجلسی نیز در اجوبه مسائل ملا خلیل ضمن تفکیک بین تصوف شیعی و سنی، استفاده های عرفانی و معنوی پدر خود از شیخ بهائی را متذکر شده است. تصریحات شاگردان مجلسی اول چون سید حسین کرکی و ملا محمد رفیع گیلانی نیز در این باب قائل تامل است، مضافا بر این که سراسر آثار شیخ بهائی و مجلسی اول آکنده از عطر عرفان است و بی صداقتان با هیچ ترفندی نمی توانند این واقعیت را انکار کنند.
🔹باز هم به عقل ستیزان می گوییم: ...فکونوا احرارا.
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com