#معرفی_کتاب
عنوان کناب: ترجمه تفسیر روایی البرهان
سرشناسه:بحرانی،هاشم بن سلیمان، - 1107؟ق.
عنوان قراردادی:البرهان فی تفسیر القرآن .فارسی
مرآه الانوار و مشکاه الاسرار فی تفسیر القرآن .فارسی
عنوان و نام پدیدآور:ترجمه تفسیر روایی البرهان / نویسنده تفسیر سیدهاشم بحرانی؛ مترجمان رضا ناظمیان، علی گنجیان و صادق خورشا.
مشخصات نشر:تهران: کتاب صبح: نهاد کتابخانه های عمومی کشور، 1389
تعداد جلد: 9
معرفى اجمالى
تفسير البرهان اثر علامه سيد هاشم بحرانى از تفاسير بنام شيعه مىباشد.
انگيزه تأليف
مؤلف با چينش سه مقدمه انگيزه خود را بيان مىدارد:
1- همه بر شرف و بلند مرتبگى شأن قرآن، واقفند و مىدانند كه نجات در تمسك به آن است، بحث، تلاوت و تفكر در معانى آن، سبب حيات قلبها و علم و عمل بدان، سبب تخلص از سختىهاست.
2- به اسرار و حقايق پنهان آن با عقول معمولى نتوان رسيد، بايد از اهل ذكر كه اهل تنزيل و تأويل قرآنند، اخذ نمود.
3- ديدم كه مفسرين و علماء، به آراء ديگرانى غير از اهل بيت عصمت« عليهم السلام» رو آوردهاند، در حاليكه بايد در فهم اسرار و حقايق قرآن تا آشكار شدن تأويل و تفسير اهل بيت« عليهم السلام»، توقف نمود به همين جهت براى فهم نظرات تفسيرى و بيان اهل بيت« عليهم السلام» در تأويل و اسرار كتاب الهى، اقدام به جمع آورى روايات تفسيرى وارده از آنها نمودم.
?لینک گروه "کتابخانه تخصصی علوم قرآن و حدیث"
https://telegram.me/joinchat/A4IKTjvvmF9FfQQmHclDLQ
?لینک کانال "کتابخانه تخصصی علوم قرآن و حدیث"
https://t.me/Quran_and_Hadith_specialized_lib
?لینک کانال فراخوان ها و اطلاع رسانی های علوم قرآن و حدیث:
https://telegram.me/hamayesh1111
?نسخه Word تمام جلدهای این کتاب را به طور یکجا دانلود نمایید?
https://t.me/Quran_and_Hadith_specialized_lib/20762
#معرفی_کتاب
نام كتاب: البرهان في تفسير القرآن
پديدآور: بحرانى، هاشم بن سليمان
تاريخ وفات پديدآور: 1107 ه. ق
محقق: بنياد بعثت، واحد تحقيقات اسلامى
موضوع: روايى شيعى
زبان: عربى
تعداد جلد: 5
ناشر: موسسة البعثة، قسم الدراسات الإسلامية
مكان چاپ: ايران- قم
سال چاپ: 1415 ه. ق
نوبت چاپ: 1
معرفى اجمالى
تفسير البرهان اثر علامه سيد هاشم بحرانى از تفاسير بنام شيعه مىباشد.
انگيزه تأليف
مؤلف با چينش سه مقدمه انگيزه خود را بيان مىدارد:
1- همه بر شرف و بلند مرتبگى شأن قرآن، واقفند و مىدانند كه نجات در تمسك به آن است، بحث، تلاوت و تفكر در معانى آن، سبب حيات قلبها و علم و عمل بدان، سبب تخلص از سختىهاست.
2- به اسرار و حقايق پنهان آن با عقول معمولى نتوان رسيد، بايد از اهل ذكر كه اهل تنزيل و تأويل قرآنند، اخذ نمود.
3- ديدم كه مفسرين و علماء، به آراء ديگرانى غير از اهل بيت عصمت« عليهم السلام» رو آوردهاند، در حاليكه بايد در فهم اسرار و حقايق قرآن تا آشكار شدن تأويل و تفسير اهل بيت« عليهم السلام»، توقف نمود به همين جهت براى فهم نظرات تفسيرى و بيان اهل بيت« عليهم السلام» در تأويل و اسرار كتاب الهى، اقدام به جمع آورى روايات تفسيرى وارده از آنها نمودم.
?لینک گروه "کتابخانه تخصصی علوم قرآن و حدیث"
https://telegram.me/joinchat/A4IKTjvvmF9FfQQmHclDLQ
?لینک کانال "کتابخانه تخصصی علوم قرآن و حدیث"
https://t.me/Quran_and_Hadith_specialized_lib
?لینک کانال فراخوان ها و اطلاع رسانی های علوم قرآن و حدیث:
https://telegram.me/hamayesh1111
?نسخه Word این کتاب را دانلود نمایید?
نسخه عربی:
https://t.me/Quran_and_Hadith_specialized_lib/20774
ترجمه فارسی:
https://t.me/Quran_and_Hadith_specialized_lib/20762
#معرفی_کتاب
نام كتاب: مفردات ألفاظ القرآن
نويسنده: راغب اصفهانى، حسين بن محمد
تاريخ وفات مؤلف: 425 ق
موضوع: معجم قرآنى
معرفى اجمالى
مفردات الفاظ القرآن نام ديگر آن( المفردات فى غريب القرآن) تأليف حسين بن محمد راغب اصفهانى( حدود، 502 ق) است كه حاوى واژه نامه بديع قرآنى در يك جلد و به زبان عربى مىباشد.
روش تفسيرى
در اين واژهنامه كه بر بنياد موادّ اصلى كلمه سامان داده شده، مسلك راغب چنين است كه نخست ماده را با معناى حقيقىاش مىآورد، آنگاه مشتقات آن را ياد مىكند، سپس معانى مجازى را با تبيين علاقه حقيقت و مجاز عرضه مىدارد. وى بر اين همه، اولاّ از قرآن، ثانيا از حديث و ثالثا از سرودهها و اقوال عرب گواه مىجويد. او همچنين به ياد كرد قراآت وارده، اقوال صحابه و تابعين و حكماء و نيز تفسير قرآن به قرآن، دست مىيازد. به عنوان نمونه در ماده« خبث»، ابتدا معناى حقيقى آن را ذكر مىكند،« الخبت»: المطمئن من الارض، و... سپس معناى مجازى را متعرض مىشود،« ثم استعمل الاخبات استعمال اللين و التواضع». بعد از آن علاقه حقيقت و مجاز را بازگو مىكند:« و العلاقة بينهما المشابهة»، پس از آن تفسير قرآن به قرآن را نمايان مىدارد،« قال الله تعالى:«و أخبتوا الى ربهم»،و قال:«بشّر المخبتين»اى المتواضعين، نحو«لا يستكبرون عن عبادته».در ادامه جلوهاى ديگر از تفسير قرآن به قرآن را نشان مىدهد و مىنويسد: و قوله تعالى«فتخبت له قلوبهم»اى: تلين و تخشع. و الاخبات هنا قريب من الهبوط فى قوله تعالى:«و إنّ منها لما يهبط من خشية الله»با اين مثال مىتوان بيان داشت كه مفردات راغب خود تفسيرى پر بار و عميق و مختصر است و فوائد و فرائد گوناگونى را داراست.
گاه به نقد و ردّ آراء ديگران( با ابراز نظرات و آراء خود) به نيكى مىپردازد و در اين حوزه از علوم، صاحب مرتبه اجتهاد است.
?لینک گروه "کتابخانه تخصصی علوم قرآن و حدیث"
https://telegram.me/joinchat/A4IKTjvvmF9FfQQmHclDLQ
?لینک کانال "کتابخانه تخصصی علوم قرآن و حدیث"
https://t.me/Quran_and_Hadith_specialized_lib
?لینک کانال فراخوان ها و اطلاع رسانی های علوم قرآن و حدیث:
https://telegram.me/hamayesh1111
?نسخه Word این کتاب را دانلود نمایید?
نسخه عربی:
https://t.me/Quran_and_Hadith_specialized_lib/20809
نسخه فارسی:
https://t.me/Quran_and_Hadith_specialized_lib/20664
https://t.me/Quran_and_Hadith_specialized_lib/20665
https://t.me/Quran_and_Hadith_specialized_lib/20666
https://t.me/Quran_and_Hadith_specialized_lib/20667
ـ قوت گرفته است.
فقيهان گذشته، سياهپوشي را بيشتر در بخش «لباس نمازگزار» مطرح كردهاند. شيخ صدوق و استادش «ابن ولید» به حرمت آن گرايش پيدا نموده و ديگران كراهيت آن را استنباط كردهاند. ديدگاه عمومي تا قرن سيزدهم بر كراهيت لباس سياه در همه حالتها بوده و هيچ استثنايي ـ بجز در مقام تقيه ـ در حکم آن ديده نميشود. از اوايل قرن چهاردهم، سياهپوشي در تاسوعا و عاشورا مرسوم شده و سپس به عزاداري در ديگر ائمه هم تسرّي يافته است.
با مرسوم شدن سياهپوشي و سؤال برانگيز بودن موضوع فقهي آن در حوزههای علمیه و ميان مردم، برخي از فقيهان و دانشمندان را بر آن داشت كه تحقيق مستقلي در اين مورد به عمل آورده و استحباب آن در ایام عزاداری را استنباط نمایند.
اما، ارزششناسی در جامعه دینمدار، تابع سخن وحی است و سخن وحی را تفسیرگویانی است از تبار معصومان؛ که سنتهای دینی را با سیره راستین خود، بنیان نهاده و ارزشهای اسلامی را در عرصه زندگی آدمیان، متبلور ساختهاند.
متأسفانه در برههای، ضعف تحقیق یا تحقیقات احساسی، ارزشهایی را پیرایه بسته و بیراهه بردهاند. سیاهپوشی، مثال کوچکی از آن است؛ که در تاریخ و فقه اسلامی، مسیری از «تنفر» دینی تا «تقدس» سیاسی و اجتماعی را پیموده و امروزه نشانههایی از بردن آن به «رنگرزی تقدیس»، نمایان است.
کتاب «سیاهپوشی در فقه و فرهنگ اسلامی» تأمّلی است حدیثکاوانه، در نقد و سنجش دیدگاههای همسوی با عرف عامیانه، تا آنچه را حقیقت اسلامی بر آن راست مینماید، بازگو باشد.
کتاب «سیاهپوشی در فقه و فرهنگ اسلامی» نوشته حسن رهبری در سال 94 از سوی انتشارات کویر چاپ و منتشر شده است.
لینک گروه "کتابخانه تخصصی علوم قرآن و حدیث"
https://telegram.me/joinchat/A4IKTjvvmF9FfQQmHclDLQ
لینک کانال "کتابخانه تخصصی علوم قرآن و حدیث"
https://t.me/Quran_and_Hadith_specialized_lib
لینک کانال فراخوان ها و اطلاع رسانی های علوم قرآن و حدیث:
https://telegram.me/hamayesh1111
صعد ليو الى المكتبة ليقفل الباب و رأى اللوحة فارغة ،أسرع الى جده ليخبره بالأمر و هو باللكاد يلتقط انفاسـه،،
ويليام: اهدئ يا ليوو و أجلس ارتح قليلا و أخبرني مابك؟
_جدي أنا أريد أن أعود الى منزل أبي لا أريد البقاء لحظة واحده هنا.
_أشرب كاس الماء يا عزيزي و اخبرني بالتفصيل ماذا حدث معك منذ البداية لأساعدك.
_تساعدني في ماذا؟ أكاد أجن يا جدي.
_أهدئ ليوو و اخبرني ماذا حدث معك منذ البداية بدأت اشك في شئ.
_حسنا جدي ، سأخبرك بالتفصيل ماحدث معي الليلة، حكى ليوو لجده ماحصل معه بالتفصيل
ويليام: هل كانت الفتاة أشبه بخيال او ظل؟
_كلا يا جدي انها انسان عادي مثلنا حتى أنني عالجت يديها من الجروح عندما كسرت الزهرية لكن جرح يدها كان ينزف دمآ بـ لون الازرق و رائحته كـ الطلاء (الاصباغ)
_هل يعقل أنها خرجت من اللوحة.
_نعم اذكر انها قالت لي شيئا كهذا لكنني ظننتها مجنونة ولكن لما أنا الوحيد الذي يستطيع رؤيتها؟
_بالتأكيد يوجد سبب لذلك.
_جدي هل تعرف هذه الفتاة من تكون؟
_نعم اعرفها.
_من تكون؟
_أنها الفتاة التي كان ماكس شقيقي الاكبر يحبها،كانت أبنة خادمة تعمل لدينا أحبها بجنون و هي أحبته أيضاً. (يصمت)
_و ماذا بعد؟ جدي.
_اراد ماكس الزواج منها و الجميع عارض هذا الزواج لأنها ابنة خادمة و هو من عائلة ثرية و نبيلة لذلك قرر الهروب معها دون علم أحد أتفق معها أن يلتقيا عند المحطة.
_و ماذا حصل بعد ذلك؟
_ذهب ماكس للمحطة ينتظر و هي حبستها أمها في غرفة في ملحق المنزل و لم تسمح لها بالخروج حاولت كثيرا طرقت الباب لكن دون جدوى الى أن لاحظنا وجود حريق كبير في ملحق المنزل جاءت سيارة الاطفاء واطفأت الحريق لكنهم لم يستطيعوا انقاذها.
_مؤسف حقا 😔 و ماكس ماذا حصل معه عندما علم بذلك؟
_جن جنونـه و اصبح حبيساً في غرفته لا يأكل و لا يشرب ، كنت أدخل لغرفته ارآه يرسم في تلك اللوحة و هو يبكي بحرقة و بعد أكماله للوحة بقي يتحدث معها كالمجنون و بعد ايام عديدة توفي بسبب مرض فقدان الشهية العصبي و تركنا كل شئ يخصه كما كان في غرفته و اقفلناها.
_ماذا تعتقد يا جدي هل هي شبح او ماشابه؟
_لا اعلم بالضبط لكن منذ ان أخرجنا اللوحة من غرفته و كل كتبه و اشيائه بدأنا نسمع اصواتآ في المنزل لكن من الغريب ان ترآها أنت فقط و تكلمها.
_هذا من سوء حظي ، اتمنى الا تعود مجددا.
_لا تخف يا بني هي لن تؤذيك مادامت تحدثت معك و طلبت مساعدتك.
_أنا لست خائف لكنني منزعج جئت لأرتاح من ضغوط الدراسة لا للأزعاج.
_حسنا ليوو أذهب الأن للنوم و لا تفكر بشئ.
_حسنآ جدي تصبح على خير.
_ليلة سعيدة،
ذهب ليوو الى غرفته و غط بنووم عميق لساعات قليلة و صحى على صوت طرق الباب، أنزعج كثيرا و بخطوات متثاقلة مشى لغرفة جده و اخذ مفتاح الباب و فتحه حتى تفاجأ برؤية الفتاة "بيلا"و هي تبكي
_لماذا عدتِ ؟
_أنه ليس في المحطة ،تذهب لتصعد للمكتبه راكضة على السلم (ألدرج) يلحق بها ليوو و يرآها تدخل الى اللوحة الفارغة لتعود لوحة عادية لا تتحرك و لا شئ حي فيها و هو لا يصدق ما رأي بقي يهز باللوحة و يتكلم :أخرجي الان أخرجي ، لكن دون جدوى. ينظر الى الوقت انها الخامسه و الفجر قد حل و أنا لم أكمل نومي كباقي البشر يا لحظي السئ،
في اليوم التالي صباحا تجلس يونا مع جدها ،أخبرها جدها بما حصل ليلة أمس و هي مندهشة مما سمعت
يونا:لابد من انني استطيع رؤيتها بما أن ليوو رآها لماذا لم توقظني يا جدي.
_هل هذا كل مايهمكِ.
_بالتأكيد يا جدي فأنا رئيسة نادي الظواهر الخارقة للطبيعة في المدرسة كما تعلم يجب أن افهم هذه الحالة واسجلها جيدا لابد ان اثبت للجميع أن الاشباح موجودة
_هي ليست شبح يا يونا.
_أي كان المهم أن أكتب عنها سأذهب الان لأصور اللوحة و أنام وقت الظهر لأبقى صاحية في المساء كي أرآها و أصور اللوحة و هي فارغة ياااي انا متحمسة جدا ، عن أذنك جدي ،
صحى ليوو من نومه وقت العصر و صرعته يونا بالاسئلة و هي تحمل دفترا و قلم: واخيرا اخبرني ماهو شعورك يا اخي؟
_شعوري الأن هو كيف استطيع اغلاق فمكِ الثرثار للأبد.
_للاسف لن تستطيع ذلك أخي، أخبرني ارجوك هل انت متحمس ماذا تعتقد هل ستراها مرة اخرى ، يتجاهلها و يذهب، تلحق به: ألى اين أخي لا تتجاهل اسئلتي،
في المساء الساعه 12:14 يجلس ليو و مع جده و يونا في المكتبة
يونا و هي تنظر للوحة:أخي هل انت متأكد انها تخرج بعد منتصف الليل؟
_نعم الامس و قبل الامس خرجت بعد الساعه 12 انظرا ها هي تحركت، أمسكت بيلا بأطار اللوحه و خرجت منها في البداية اخرجت ساقها اليمين ثم اليسار و اخرجت بقية جسدها و هي تتثائب و ليوو ينظر بدهشة: جدي يونا ارأيتماها كيف خرجت!
يونا:لم ارآها فقط رأيت كيف أختفت صورتها من اللوحة ساصور اللوحة الان رائع رائع هل هي واقفة الان ماذا تفعل؟ من المؤسف بأنني لا أراها هل هي جميلة حقا كما في اللوحة ام جدي ماكس رحمه الله بالغ في رسمها و هل، يقاطها ليو صارخا:كفي عن الثرثرة.
بيلا:من هذه الفتاة و لماذا تصرخ عليها
ليوو:ماشأنكِ انتِ انها
السلام على المسترحمين.. 🙋🏻♂
الذين تُضيء دواخلهم الرحمة..
الذين يحبون الله..
الذين يحبهم الله..
هذا الكلام لك أيها القارئ من وراء الشاشة.. همس مع حفيف أوراق شجرتنا الوارفة..نخبرك فيه أنْ تعال نخضرّ..! 🌲
سلامتك!
سمعنا ما جرى لك..
أخبرونا أنك فتُرت..وانقطعت عنك إمدادات كانت قوْتَك في سيرك الطويل.. يقولون: ضاقت به..وانطفأ.. ويرددون على ألسنتهم: فاتته فرَصٌ كُثُر..وبقي معتكفاً أمام باب مغلق! 🚪
هل انسحبت حقاً..ضاق صدرُك..وضقتَ بك؟
تتحاشى نفسك..تنعزل..وتمشي في طريق غير طريق الله!
يا أيها السائر؛ كلّ طريق إلى غير الله طويل..
هلمّ قل: "رباه..لي مصباح يرتعش من خوف الذبول..🍂
فهلّا قسمتَ له من نورك؟"
واترك تلك الحرقة تتسلّل إليك..
تلك الغُصَص..
فبعض الألم يعلّمنا معنى الراحة..
واندم!
لا أوبة ترسيخ القدم في التوبة..
واترك دمعتك..ففي البكاء تنعقد صلاة الروح..
واقشعرّ..إنما يقشعرّ العبد من توجّه الله بالنظر إلى قلبه
اسمح للورق الأصفر فيك..أن يتساقط..
وتنفّس..فإن أرضك "اهتزّت وربت"..
عوّض عن تقصيرك في تشميرك..
قل: "يا رب..في طريقي إليك..تعثّرت بي"..
وصله بمناجاتك..فإنما يرفرف الشوق والأنس على القلب ينتظران رحابَة الوصل
استعد بذرتك..من معرفة ذاتك..
الله يقول "كرّمنا"..
استردّ عافيتك..من إحسانك للجوارح التي أسأت استخدامها..كفّر بها..
ورُحمتَ فارحم..بلسِم جراح أمثالك..تُبَلسم جراحك "
إنك يا أخي..تُدهَشُ في حال ضعفك به سبحانه..
وفي حال قوتك بك.. واحتشاد الخضرة في القلب تعني الانعتاق!
العمر وعاء الوصال..اسمع ربّك يقول: "عبدُ رأيناكَ وأنت تسعى.."
وتفيّأ ظلالك..فقد انعقد الصلح ~♥️
السلام على المسترحمين.. 🙋🏻♂
الذين تُضيء دواخلهم الرحمة..
الذين يحبون الله..
الذين يحبهم الله..
هذا الكلام لك أيها القارئ من وراء الشاشة.. همس مع حفيف أوراق شجرتنا الوارفة..نخبرك فيه أنْ تعال نخضرّ..! 🌲
سلامتك!
سمعنا ما جرى لك..
أخبرونا أنك فتُرت..وانقطعت عنك إمدادات كانت قوْتَك في سيرك الطويل.. يقولون: ضاقت به..وانطفأ.. ويرددون على ألسنتهم: فاتته فرَصٌ كُثُر..وبقي معتكفاً أمام باب مغلق! 🚪
هل انسحبت حقاً..ضاق صدرُك..وضقتَ بك؟
تتحاشى نفسك..تنعزل..وتمشي في طريق غير طريق الله!
يا أيها السائر؛ كلّ طريق إلى غير الله طويل..
هلمّ قل: "رباه..لي مصباح يرتعش من خوف الذبول..🍂
فهلّا قسمتَ له من نورك؟"
واترك تلك الحرقة تتسلّل إليك..
تلك الغُصَص..
فبعض الألم يعلّمنا معنى الراحة..
واندم!
لا أوبة ترسيخ القدم في التوبة..
واترك دمعتك..ففي البكاء تنعقد صلاة الروح..
واقشعرّ..إنما يقشعرّ العبد من توجّه الله بالنظر إلى قلبه
اسمح للورق الأصفر فيك..أن يتساقط..
وتنفّس..فإن أرضك "اهتزّت وربت"..
عوّض عن تقصيرك في تشميرك..
قل: "يا رب..في طريقي إليك..تعثّرت بي"..
وصله بمناجاتك..فإنما يرفرف الشوق والأنس على القلب ينتظران رحابَة الوصل
استعد بذرتك..من معرفة ذاتك..
الله يقول "كرّمنا"..
استردّ عافيتك..من إحسانك للجوارح التي أسأت استخدامها..كفّر بها..
ورُحمتَ فارحم..بلسِم جراح أمثالك..تُبَلسم جراحك "
إنك يا أخي..تُدهَشُ في حال ضعفك به سبحانه..
وفي حال قوتك بك.. واحتشاد الخضرة في القلب تعني الانعتاق!
العمر وعاء الوصال..اسمع ربّك يقول: "عبدُ رأيناكَ وأنت تسعى.."
وتفيّأ ظلالك..فقد انعقد الصلح ~♥️
💡 إحياء ليلة النصف من شعبان وصيام يومها💡
ذهب جمهور الفقهاء من المذاهب الأربعة المتبوعة إلى استحباب إحياء ليلة النصف من شعبان؛ لحديث (يطلع الله عز وجل إلى خلقه ليلة النصف من شعبان فيغفر لعباده إلا لاثنين: مشاحن، وقاتل نفس) رواه الإمام أحمد في "المسند" (11/217) من حديث عبدالله بن عمرو بسند صحيح بشواهده كما قال المحققون في طبعة مؤسسة الرسالة، ورواه أيضا الطبراني في "المعجم" بسند صحيح عن معاذ بن جبل رضي الله عنه مرفوعا، ولكنه قال: (إلا لمشرك أو مشاحن) قال الهيثمي: رجاله ثقات.
ودلالة الحديث ظاهرة على أن لهذه الليلة مزية فضل ورحمة ومغفرة، فمن تعرض لهذا الفضل بالصلاة والذكر والدعاء رُجي أن ينال من تلك النفحات المباركة، كما أن قيام الليل عبادة مستحبة في كل الليالي، ومنها هذه الليلة.
قال الإمام الشافعي رحمه الله في كتاب "الأم": "أنا أستحب كل ما حكيت في هذه الليالي [منها ليلة النصف من شعبان]". وما حكاه هو القيام والدعاء والذكر.
ويقول ابن حجر الهيتمي رحمه الله: "لهذه الليلة [يعني النصف من شعبان] فضل، يقع فيها مغفرة مخصوصة واستجابة مخصوصة" "الفتاوى الفقهية الكبرى".
وقال ابن نجيم من الحنفية: "ومن المندوبات إحياء ليالي العشر من رمضان، وليلتي العيدين، وليالي عشر ذي الحجة، وليلة النصف من شعبان، كما وردت به الأحاديث" "البحر الرائق".
وجاء في "التاج والإكليل" (3/319) من كتب المالكية: "رُغِّب في قيام تلك الليلة" [يعني منتصف شعبان] .
وهو مذهب الحنابلة أيضا، كما في "شرح منتهى الإرادات" للبهوتي، وقال ابن تيمية: "وأما ليلة النصف فقد روى في فضلها أحاديث وآثار، ونقل عن طائفة من السلف أنهم كانوا يصلون فيها، فصلاة الرجل فيها وحده قد تقدمه فيه سلف وله فيه حجة فلا ينكر مثل هذا" .
ولكن ننبه هنا إلى حكمين مهمين نص عليهما العلماء:
أولا: استحباب إحياء ليلة النصف من شعبان بالصلاة إنما يكون فرادى، وليس جماعة، لا في المسجد ولا في غير المسجد، فهو القيام الفردي بين العبد وربه. ولذلك نص على كراهة إحيائها جماعة الفقهاء من المذاهب الأربعة.
ثانيا: لا يجوز تخصيص هيئة خاصة للصلاة ليلة النصف من شعبان، مثلما اشتهر عند بعض الناس باسم "الصلاة الألفية"، وهي مائة ركعة يقرأ في كل ركعة بعد الفاتحة سورة الإخلاص عشر مرات، فهذه الصلاة أيضا غير مشروعة، وأنكرها العلماء، ولا يجوز نسبتها إلى الدين، وإنما يصلي المسلم وحده ما تيسر له، ويحرص على كثرة الدعاء وسؤال الله الحاجات.
قال النووي: "الصلاة المعروفة بصلاة الرغائب وصلاة ليلة نصف شعبان مائة ركعة، وهاتان الصلاتان بدعتان ومنكران قبيحتان، ولا يغتر بذكرهما في كتاب قوت القلوب وإحياء علوم الدين، ولا بالحديث المذكور فيهما فإن كل ذلك باطل، ولا يغتر ببعض من اشتبه عليه حكمهما من الأئمة فصنف ورقات في استحبابهما؛ فإنه غالط في ذلك" المجموع شرح المهذب (4/56).
💡صيام يوم النصف من شعبان:
لا خلاف بين الفقهاء في مشروعية صيام يوم النصف من شعبان، إلا أن بعض الفقهاء لم تثبت عندهم الأحاديث التي تحث على صيامه، فجوزوا صيامه بنية أخرى عندهم هي:
- صومه بنية أنه يوم من أيام شهر شعبان.
- صومه بنية أنه من الأيام البيض.
- صومه بنية الاثنين والخميس.
- صومه لمن له عادة كصيام يوم وفطر يوم.
والراجح:
مشروعية صيامه أيضا بنية أنه يوم النصف من شعبان؛ لورود أحاديث فيه، والحديث وإن كان ضعيفا فإنه يعمل به في فضائل الأعمال، وثبوت إحياء ليلة النصف من شعبان كاف في إثبات مشروعية صيام نهارها، إذ لا معنى للقول بأن هذه الليلة مباركة طيبة، وإحياؤها مشروع، فإذا جئنا إلى نهارها منعنا من صيامه.
فلا للتفرقة بين الليلة ونهارها، وبين مشروعية قيام ليلها ومنع صيام نهارها، فهما واحد، ولما كانت العبادة في الليلة مشروعة فالعبادة في نهارها مشروعة أيضا.
💡منقول عن دائرة الإفتاء الأردنية💡
http://www.aliftaa.jo/Question.aspx?QuestionId=2922
أشار رينيكي إلي العلاقة بين الكواكب، التي ظهرت في كوكبة نجوم الأسد، إلي التاريخ المحدد لـ 17 يونيو في العام الثاني قبل الميلاد. وقال محاضر علوم الفلك، والمحرر الإخباري لمحطة سكاي ومجلة الفضاء :" لدينا نظام برمجي يمكنه إعادة تشكيل سماء الليل تماما كما كانت في أي مرحلة في آلاف السنين الماضية. كما استخدمناه من أجل العودة للتوقيت الذي ولد فيه المسيح، وفقا لما ورد بالكتاب المقدس ". وتابع رينيكي قائلا ً :" لقد أصبح الزهرة والمشتري قريبين تماما من بعضهما الآخر في العام الثاني قبل الميلاد وظهرا كمنارة ضوئية واحدة.
ونحن لا نقول أن هذا هو بالضرورة نجمة عيد الميلاد – لكن هذا هو التفسير الأقوي لتلك الظاهرة على الإطلاق. فلا يوجد هناك أي تفسير آخر يتناسب عن قرب مع الوقائع التي نمتلكها منذ قديم الأزل. وربما يكون الحكماء الثلاثة قد فسروا ذلك على أنها الإشارة. وربما يكونوا قد اخطئوا بكل سهولة في هذا الأمر. فعلم الفلك هو أحد العلوم الدقيقة، حيث يمكننا تحديد مواقع الكواكب بكل دقة، وعلى ما يبدو أن تلك النجمة هي بكل تأكيد نجمة عيد الميلاد الخرافية ".
كما أكد رينيكي على أنهم كفريق بحثي لم يحاولوا من خلال تلك التجربة أن يحطوا من قدر الدين. بل على العكس هي محاولة للرفع من قدره وتدعيمه. وأشار إلي أن الناس يخلطون في أغلب الأوقات العلم بالدين في مثل هذا النوع من المنتدي، وذلك من الممكن أن يحبطهم. وكانت نظريات سابقة قد تحدثت عن أن هذا النجم هو نجم متفجر – أو حتي نجم مذنب. لكن رينيكي أكد على أنه ومن خلال تضييق الفارق الزمني، أعطت التكنولوجيا الحديثة تفسيرا ً هو الأقرب والأقوي لتلك الظاهرة حتى الآن.
يُشير العلماء بكل وضوح أن المسيح عليه السلام وُلد فى الصيف وهو عين ما يذكره القرآن الكريم.. ولعل هذا ما يُوافق رواية لوقا إذ يقول فى إنجيله : " وكان في تلك الكورة رعاة متبدين يحرسون حراسات الليل على رعيتهم " ( لوقا إصحاح 2 : 8 ). ومن رواية لوقا يتضح أن هناك رعاة يقومون بالرعى ليلاً.. ومحال أن يكون هناك رعى للأغنام فى الليل فى فصل الشتاء، مع هطول الأمطار واشتداد الرياح... كل الطرق تؤدى إلى ميلاد المسيح عليه السلام فى الصيف. إذاً من أين اخترع النصارى تواريخ الميلاد التى يحتفلون بها ؟؟ ورد فى الموسوعة العالمية " ويكيبيديا " تحت عنوان " عيد الميلاد " ما يوضح حقيقة مصدر احتفال النصارى بتاريخ 25 ديسمبر وجعل عيد الميلاد فى الشتاء لا الصيف : (( اعتبر 25 ديسيمبر ميلاداً ليسوع لأول مرة في القرن الرابع الميلادي زمن حكم الامبراطورقسطنطين، فقد اختار قسطنطين هذا اليوم كميلاد ليسوع لأن الروم في ذلك الوقت كانوا يحتفلون بنفس اليوم كولادة لإله الشمس "سول إنفكتوس"، والذي كان يسمى بعيد "الساتورناليا". لقد كان يوم 25 ديسيمبر عيداً لغالب الشعوب الوثنية القديمة التي عبدت الشمس، فقد احتفلوا بذلك اليوم لأنه من بعد يوم 25 ديسمبر يزداد طول النهار يوماً بعد يوم خلال السنة. ومن الشعوب التي احتفلت بالخامس والعشرين من ديسمبر قبل المسيحية: في الشرق الأقصى احتفل الصينيون بـ25 ديسمبر كعيد ميلاد ربهم جانغ تي.
ابتهج قدماء الفرس في نفس اليوم ولكن احتفالاً بميلاد الإله البشري ميثرا. ولادة الإله الهندوسي كريشنا هي الولادة الأبرز من بين آلهة الهند فقد كانت في منتصف ليلة الخامس والعشرين من شهر سرافانا الموافق 25 ديسيمبر. جلب البوذيون هذا اليوم من الهندوس تقديساً لبوذا. كريس الإله الكلداني أيضاً وُلد في نفس اليوم.
في آسيا الصغرى بفريجيا (تركيا حالياً) وقبله بخمسة قرون عاش المخلص "ابن الله" أتيس الذي ولدته نانا في يوم 25 ديسيمبر. الأنجلوساكسون وهم جدود الشعب الإنجليزي كانوا يحتفلون قبل مجيء المسيحية بـ25 ديسيمبر على أنه ميلاد إلههم جاو وابول. في هذا اليوم أيضاً الإله الاسكندنافي ثور. الشخص الثاني من الثالوث الإلهي الاسكندنافي ولد في نفس اليوم كذلك.
السنة عند الليتوانيين كانت تبدأ عند انقلاب الشمس في الشتاء أي 25 ديسيمبر وهو عيد كاليدوس. هذا الوقت نفسه كان يوماً بهيجاً على الروس القدماء فهو يوم مقدس يُدعى عيد كوليادا، وقبلها بثلاثة أيام يكون عيد كوروتشن وهو اليوم الذي يقوم الكاهن بعمل طقوس خاصة ليوم كوليادا. بسوريا والقدس وبيت لحم (قبل ولادة المسيح) كان هناك عيد ميلاد المخلص أتيس في 25 ديسيمبر. في يوم 25 ديسيمبر كانت النساء باليونان القديم تغمرهم الفرحة وهم يغنون بصوت عال: "يولد لنا ابن هذا اليوم!" وكان ذلك يقصد به ديونيسس الإبن المولود للإله الأكبر. جُلب هذا اليوم كعيد للإله باخوس وذلك من بعض عُبّاده الروم ومنه إلى إله الشمس سول إنفيكتوس. ))..هـ
http://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%...B3%D9%86%D8%A9
لكنه من الغريب جداً بعد هذه الحقائق التاريخية والعلمية المفحمة أن تجد نصرانى يتنطع ويقول لك أن كل هذا " أبحاث إلحادية ولا أساس لها من الصحة !! وكأنه يتحدث لسكان المريخ الذين لا يعرفون تاريخ أمم و
"بمناسبة شهر رمضان المبارك"
إلينا جميعا !!
حقّاً تعويل الناس علينا ونحن بهذا الحال من التخندق المخيف والاصطفاف المحيف ؟!
فأين نحن من لوائح العقل العملي ، من الأخلاق الميدانية ، من الحكمة الفاعلة التي علّمتنا ثبوتيّاً أن نقول :
لانحلّق في آفاق الضباب ، لا نلهث خلف السراب ، لانعتكز على أضغاث الأحلام ، لا نرتقي كِتَفَة الأوهام ، لا نتطاول على الحقيقة الحاضرة فينا والآلام التي تقرّح جفوننا وتؤذينا ، لا ننكر ضآلة النضج ونزر الوعي وتنامي الجهل الذي يغِير على آننا ويعرقل غدنا ويخدش ماضينا ، لا نهرب إلى الأمام بعواطفنا وأحاسيسنا إثر النقص ومواطن الخلل الموجودة في قراءاتنا ومراجعاتنا ومقارناتنا واستقراءاتنا وحفرياتنا واستنتاجاتنا وسائر مناطق الفراغ فينا ، لانعالج آفاتنا إلّا بأدوات المعرفة ومناهجها الحافظة كلّ اُصولنا ومبادئنا، الملبّية طموحاتنا وأمانينا ، لانهتمّ إلّا بالفكرة التي تغترف من معين الاُسس القدسية وجوهر الرسالة الإلهية والقيم الإنسانيّة مؤنتها وحاجتها كي تسمو بنا إلى سلالم العزّ والكمال الإيماني والفلاح الربّاني مشفوعةً بواسع القبول ودعم اللبّ الجمعي ، الفكرة التي ترشدنا وتهدينا ،لانهجر ولاننسى تلك الأخلاق التي حملها الدين لنا بعقل وروح ولسان وفعل وتقرير خاتم الأنبياء والمرسلين محمّد الأمين سيّدنا وراعينا ، حتى استطالت بفعل العقل الفاعل فينا ، بفعل اللطف الإلهي والوسائط التي تحفر في ذواتنا وتؤثّر في نوادينا ، الأخلاق التي لولاها لَما بُعِث رسولنا وهادينا . فلانتجاوز الخطوط الحمراء ولانلبّي رغبات الذات ولاتركبنا الشهوات ولانستبدّ ولانحيف ولانلبس جلد الحرباء ، لا بهتان لاغيبة لاكذب لاخيانة لاخلف وعد لانكث عهد لا طغيان ...
هذه اللاءات ونظائرها من اللاءات ليست اُمنيات ، لا "مدينة فاضلة " ، لاعبث ،لا أحلام ، لا مثاليات ، إنّها حقيقة الإنسان التي ينبغي أن تكون " فطرة الله التي فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله " ، إنّها حقيقة رسالة السماء التي غدونا عنها غرباء وهي عنّا بُعْد المشرق والمغرب بَعْداء ، مشرق البركات والإفاضات الربوبية والأنوار القدسية والفلاحات السرمدية ، مغرب الروح واُفول الخير وتلاشي الإشارات والتوبة الرحموتية .
بلا استثناء ، كلّنا ننسى ،نغفل ، نسهو ، نخطأ ، كلٌّ بحدّه وحجمه ، لكنّنا لسنا جميعاً نألم ونندم ونستغفر ونتوب ، فما أروع وأجمل أن ندرك ثمرة الوقوف على " مناطق الفراغ " في أعماقنا وحنايانا من نقصٍ وخللٍ ونسيانٍ وغفلةٍ وسهوٍ وخطأ فينا،وقوفَ العارف الخبير ، وقوفَ النادم المستجير ، لاشكّ انّها الخطوة الأسمى نحو العمل ب "اللاءات " المعهودة ونظائرها المعروفة ، لنبلغ العلا ونفوز بالكأس الأوفى . مجمل الأمر بأسره شيءٌ واحد ، إنّه الحُبّ، " وهل الدين إلّا الحُبّ " ، وهل الحياة إلّا الحبّ ، فإن أحببنا بذاك الحُبّ انغرست تلك اللاءات فينا وامتدّت جذورها في أعماقنا وتشعّبت فروعها وأغصانها مورقةً فوّاحةً بأريج الوئام وعبق الأمان ومسك الإيمان ، مترنّمةً بترانيم السماء وبذاك النداء ، نداء الإنسان بربيع القرآن ، شهر الرحمة والرضوان، شهر ليالي القدر الحسان " شهر رمضان الذي اُنزل فيه القرآن هدى للناس وبيّنات من الهدى والفرقان ".
سيّداتي آنساتي سادتي ، أيّها السياسيون المفكرون المعرفيون ! بل إلينا جميعا !
كما تعلمون ، ولاأظنّكم نسيتم ، فهذا هو معنىً من معاني العقل الثاني ، أو مايُسمّى بالحكمة العمليّة .. إنّها الأخلاق العمليّة التي تجعلنا أن نكون حيث ينبغي أن نكون ، مهما كان الاسم والعنوان .
هذه لائحة من لوائح مرحلة الثبوت فأين محلّنا من مرحلة الإثبات ؟ ناهيك عن ذات الثبوت ..
" ليلة القدر خيرٌ من ألف شهر"
جميلةٌ هي لوحات الانقطاع التي تنشد إبراء الذمّة وتحكي روحانيّة الذات المنكسرة التي تروم التحلّل من الخطايا ونظائرها اللائي ارتُكِبت يقيناً أو احتمالاً إزاء الآخرين ، بحيث تتعدّى هذه اللوحات في كثيرٍ من الأحيان خطّ الرجاء وتبلغ مستوىً من التوسّل والإلحاح المثير للمشاعر والإحاسيس ، فنجدها تخلّف أبلغ الأثر في النفوس ..
إنّها محطّاتُ أوبةٍ ماأعظمها وأعظم لحظاتها ؛ إذ تنقلنا إلى فضاءات نكران الذات والارتماء مجدّداً في أحضان الفطرة السليمة بكلّ صفائها ونقائها المعطّر بعبير الإخلاص وأريج التواضع ، فترسم بأنامل الإيمان وريشة الذائب الفنّان لوحة التائب التائق إلى رياض الخالق المنّان ، الكادح لها كدحاً لايبرد غليله سوى ذاك اللقاء بربّ الأرض والأكوان . فليت العمر بأسره ليالي قدرٍ قدسية وأيّام أوبةٍ روحانية حتى نبقى وتبقى لوحة العشق الإلهي حيّة نضِرَة تسوقنا أبداً صوب مراتع العدل ومرابع الهداية والرضوان الكريم .. ليتها لاتتصرّم ولاتنصرف كي لا ننصرف إلى ذاكرتنا التعبى وأوهامنا السقمى ، حيث تعودان بنا إلى دياجير الأنا المعتمة .. إلى : أنا الأعلم ، الأثقف ، الأفهم ، الأقوى ، الأثرى ، الأرأس .. كلّ مايهمّني : شأني ، اعتباري ، غلبتي ، كلمتي ... ودونها ماسواها، حقّاً كان أم باطلاً، إيلاماً كان أوإيذاءً أو هتكاً أو ظلماً، فلا أعتني .. آنذاك تنهزم ثانيةً الذاتُ المراقبة المعترضة المنتقدة ، فيأفل نجمها ويخفت صوتها وتشحب صورتها ويضمحلّ وجودها.. حينها إمّا أن تموت هذه الذات أو تقاوم بانتظار أن تستفيق وتصحو وتينع في ليالي قدرٍ قادمة وأيّام أوبةٍ لاندري قد تنالها فرصة التوبة والانكسار المطلوب أم لا ..
من المؤسف حقّاً أن نرى - جهلاً وغفلةً ونسياناً - بأنّ الله تبارك وتعالى قد حصر التوبة والندم ونظائرهما وجعلها وقفاً على تلك الليالي المقدّسة دون سواها ، وكأنّ الأوبة المطلوبة إفاقةٌ مرحلية تزول فرصتها بزوال تلك الليالي العظام.
إلى متى نحن في غفلةٍ ونومٍ عميق ، إلى متى نحيا على هامش هذه الليالي والأيّام حياة المضطرب المتصيّد للغفران تصيّدَاً وقتيّاً موسميّاً ، متناسياً أو جاهلاً بأنّ باب التوبة مفتوحٌ طيلة أيّام الله الغفور الرحيم ، فليس عند الله أيّامٌ معدودة ومواسم محدودة وأوقات معيّنة للأوبة والتوبة . نعم ، الأهمّ والمهمّ موجودان في كلّ حال .
نسألكم سؤالَ الآثم النادم أن تكرمونا كرماً إيمانيّاً بخالص الدعاء الباسق وإبراء الذمّة الصادق في هذه الليالي والأيّام خصوصاً وفي سائر الليالي والأيّام عموماً.
" عمامةُ عالِم الدِّين "
" محاورُ مرجعيّة الدين "
فيهما على سبيل المثال لا الحصر إشارتان :
" أُولاهما " : لا ندري لِمَ تتداعى في الذهن أحياناً مسألة الطريقية والكاشفية ، المنجّزيّة والمعذّريّة ، ذلك حين البحث في " العمامة والتعمّم" وارتداء الزيّ الديني على وجه الخصوص ؟
ربما يكون منشأ التداعي هو الفهم الخاطىء أو التصوّر الساذج أو الربط الغامض أو الاستنباط الصائب : بين كون " العمامة " هي حصيلة الجهد العلمي المعرفي الأخلاقي ، يعني : أنّها تمنح العرف العام ثقةً بكون متقلّدها حائزاً على الشروط العلميّة والأخلاقيّة ، فهو جاهزٌ إذن لنشر وتبليغ الأحكام الشرعية والمفاهيم الدينية .. وبين كون الأمارة الشرعية هي الطريق والكاشف عن الحكم .. فإذا كان " عالم الدين المعمّم " كما ينبغي أن يكون فإخباره لاشك أنّه إخبار الثقة ، وإخبار الثقة أمارة شرعيّة .
وإن تمكّن " عالم الدين المعمّم " بهذه الأمارة من أداء الواجب الملقى على عاتقه على أفضل وجه ، فهو لا يكون قد اجتاز الطريقيّة والكاشفيّة فحسب ، بل تخطّاها إلى المنجّزيّة والمعذّريّة .
هذا ما يتداعى في الذهن أحياناً ، انبعاثاً " ربما لاشعوريّاً " من كون العمامة والمعمّم يعنيان : تلقّي و ممارسة ونشر القيم والمبادىء على نحوٍ عالٍ من الضبط والدقّة والالتزام ، وبفضلها تؤثّران في العقول والقلوب أيّما تأثيرٍ بالغ المقام .
فليس الغرض من التزيّن بالزيّ الديني هو غرضٌ لذاته بما هو هو ، بل بما ليس هو هو ، إنّه حاصلٌ علمي أخلاقي ونتيجة معرفية قيَمية ووسيلة إنسانية للأخذ والعطاء الخضل .. ومن المؤسف حقّاً أن تكون الرغبة إلى الزيّ الديني عند البعض لأجل كسب العنوان والمنال والمقام الدنيوي الأفِل ، لا بداعي مضاعفة الباعث والمحرّك والداعي إلى التزوّد بالمعارف والعلوم والقيم الأخلاقيّة السامية ثم البثّ عبر مختلف وسائل النشر والنقل .
" ثانيهما " : من المؤسف أن تميل " بعض المحاور الهامّة " عن الأُطر والمضامين التي قامت عليها المؤسسة الدينية وبنت بها بنيانها العَقَدي التاريخي الاجتماعي في العالمين ..
ولقد نشرنا في ما مضى مقالاً تحت عنوان " من مفردات المؤسسة الدينية / 1 " أوردناه أيضاً في كتابنا " نفحات الذات ج1 ص 223 .. بيّنا فيه باختصار أهمّية ونوعية وخصائص الوفود الممثّلة للمؤسسة والمرجعية المباركة في مختلف المحافل المحلية والإقليمية والدولية ومدى انعكاسها سلباً أو إيجاباً على المذهب والدين كافّة ..
فلطالما كانت الوفود الممثّلة للمرجعية المباركة- ولازال بعضها - ذات هيبةٍ ووقارٍ ومزايا نوعيّةٍ علميةٍ أخلاقيةٍ منقطعة النظير ، ولانعلم لِمَ نجد بعضها الآخر يوماً بعد آخر يستمرّ تنازليّاً دون المستوى المطلوب بكثير ، فيقابله تصاعديّاً النقد اللاذع من كلّ حدبٍ وصوب وبنحوٍ مثير ، ولاسيّما مع دوام الصمت المحسوس من مركز القرار الكبير ، الصمت الذي إن دلّ على شيء - بنظرنا القاصر - فإنّما يدلّ على حكمةٍ وسعة صدرٍ وتشخيصٍ يدرك الظرف ويسعى لمعالجةٍ ترفع الخلل وتوحّد القلوب بنهجٍ شرعيٍّ عقلاني يخلو من التعقيد والتبرير ..
نرفض ادّعاء البعض : كون منشأ هذا الصمت المعهود - من قبل مركز القرار- عن سلوكيات وترهّلات وتميّعات هذا المحور الهامّ أوذاك ، هو عدم وجود البديل اللائق ؛ فاليد التي كشفت أو انتخبت وأسندت ورفعت وباركت في الأصل الشاهق هي ذاتها التي تعمل كلّ ذلك في الفرع الباسق ..
إلى ذلك : لعلّ مسألة الزمان والمكان من أهمّ المسائل التي ينبغي للوفود الممثّلة للمرجعية المباركة مراعاتها ، فأيّام الحزن والأتراح لها منزلة شعورية روحية خاصّة عند العرف العام كما هي أيّام السرور والأفراح ، لذا فالحركة والنشاط اللذان لا يتبادر منهما التماهي مع هذه الأيّام ولا ينسجمان مع الذوق العام نجدهما في معرض اللوم والانتقاد الدوّام .
وفي ذات السياق أيضاً يتداعى مفهوم " ألزموهم بما ألزموا به أنفسهم " .. فعلى سبيل المثال : تصرّح " بعض المحاور الهامّة " كثيراً بكون شعاع الحركة والنشاط محدَّدٌ لها - توافقياً أو أخلاقياً - بهذا الحزام ، فلاترغب بتجاوزه لأجل عدم تداخل المهام وحفظاً للأُلفة والانسجام .. لكنّنا نراها وقد شرعت بالزحف عابرةً رويداً رويدا على تلك التفاهمات وذاك الحزام ، ممّا ولّد ويولّد الأثر المشظّي بين هذا وذاك المحور الهام .
ثقتنا عاليةٌ بمرجعيتنا الدينية ، برموزنا ، بنخبنا ، بقيمنا ، بأعرافنا ، بأخلاقنا .. لكنّنا بحاجةٍ دوماً إلى المراجعة وإعادة القراءة والاستقراء والفحص والمقارنة والاستنطاق والتحليل والاستنتاج .. بحاجةٍ إلى مراكز دراساتٍ استراتيجية تصنع وترعى الفكرة الصحيحة وتعمل على إكسابها إمضاء العقل الجمعي كي تأخذ سبيلها نحو الممارسة الفاعلة والميدنة النابضة .. فمهما بلغ بنا الفهم فهو نسبيٌّ إزاء المطلق الذي يبقى يمدّنا بمؤن التغيير والإصلاح إن وجد فينا العزم
" ليلة القدر"
ماأروع لحظات الانقطاع إلى الله البارىء المتعال ، المقرونة بنيّة التوبة والاهتداء والاستغفار ، المتمظهرة بنداءات التسامح واستبراء الذمم ، المتجسّدة بجلد الذات وهي تقصد التحلّل من الذنب والإثم ، فتجتاز أحياناً حدّ الرجاء لتبلغ تخوم التوسّل والإلحاح المثير للإحساس ، حتى تخلّف أبلغ الأثر بين الناس ..
إنّها محطّاتُ أوبةٍ ماأعظمها وأعظم فرصها ؛ إذ تنقلنا إلى فضاءات نكران الذات والارتماء مجدّداً في أحضان الفطرة السليمة بكلّ صفائها ونقائها المعطّربنفحات الإخلاص وأريج الاعتقاد ، فترسم بأنامل الإيمان وريشة الذائب النادم لوحةَ التائب التائق إلى رياض الخالق المنّان ، توقاً لايشفي غليله إلّا النميرالإلهيّ الفيّاض . فليت العمر بأسره ليالي قدرٍ قدسية وأيّام أوبةٍ روحانية حتى نبقى وتبقى لوحة العشق الإلهي حيّة نضِرَة تسوقنا أبداً صوب مراتع العدل ومرابع الهداية والرضوان الكريم .. ليتها لاتتصرّم كي لا ننصرف إلى ذاكرتنا التعبى وأوهامنا السقمى ، حيث تعودان بنا إلى دياجير الأنا المعتمة .. إلى : أنا الأعلم ، الأثقف ، الأفهم ، الأقوى ، الأثرى ، الأرأس .. كلّ مايهمّني : شأني ، اعتباري ، غلبتي ، كلمتي ... ودونها ماسواها، حقّاً كان أم باطلاً، إيلاماً كان أوإيذاءً أو هتكاً أو ظلماً، فلا أعتني .. فتنهزم الذاتُ المراقبة المعترضة المنتقدة ثانيةً ، ويأفل نجمها ويخفت صوتها وتشحب صورتها ويضمحلّ وجودها.. حينها إمّا أن تموت هذه الذات أو تقاوم بانتظار أن تستفيق وتصحو وتينع في ليالي قدرٍ قادمة وأيّام أوبةٍ لاندري قد تنالها فرصة التوبة والانكسار المطلوب أم لا ..
من المؤسف حقّاً أن قد تكون رؤيتنا - جهلاً وغفلةً ونسياناً - في الله تبارك وتعالى قاصرةً بتصوّر وقفيّة التوبة والندم ونظائرهماعلى تلك الليالي المقدّسة دون سواها ! وكأنّ الأوبة المطلوبة إفاقةٌ مرحلية تزول فرصتها بزوال تلك الليالي العظام.
إلى متى نحن في غفلةٍ ونومٍ عميق ، إلى متى نحيا على هامش هذه الليالي والأيّام حياة المضطرب المتصيّد للغفران تصيّداً وقتيّاً موسميّاً ،متناسياً أو جاهلاً بأنّ باب التوبة مفتوحٌ طيلة أيّام الله الغفورالرحيم ، فليست عند الله أيّامٌ معدودة ومواسم محدودة وأوقات معيّنة للأوبة والتوبة رغم أنّ الأهمّ والمهمّ موجودان بكلّ حال.
رجاءُ الآثم النادم أن تكرموه كرماً إيمانيّاً بخالص الدعاء الباسق وإبراء الذمّة الصادق في هذه الليالي والأيّام خصوصاً وفي سائرها عموماً.
" يارفيق من لارفيق له "
إنّ حالات الانقطاع إلى البارىء الحنّان فرصٌ ذهبية بامتياز ، ولاسيّما المقرونة منها بنيّة التوبة والاهتداء والاستغفار ، المشنّفةأسماع الخلق بنداءات التسامح واستبراء الذمم ، المتبلورة بجَلْد الذات لمّا تروم تطهّراً من الذنب والإثم ، حتى تجتاز أحياناً حدّ الرجاء لتبلغ تخوم التوسّل والإلحاح المثير للإحساس ، فتخلّف أبلغ الأثر بين الناس ..
إنّها منصّات أوبةٍ ماأأمن وسائطها وماأسعد راكبيها ؛ إذ تقذف بهم حيث فضاءات مراجعة النفس ونكران الذات ، وحيث حنين العودة إلى الفطرة السليمة المغربلة للروح والضمير ، المعطّرة بنفحات الإخلاص وعبير الانعتاق من الآثام ،فترسم أناملُ الإيمان وريشةُ الذائب الولهان لوحةَ التائب التائق إلى معاقل الخالق المنّان توقاً لايشفي غليله إلّا الرضى الإلهيّ المقصود والوعد الموعود.
فليت العمر بأسره ليالي قدرٍ قدسية وأيّام أوبةٍ فطرية حتى نبقى وتبقى لوحة العشق الإلهي حيّة نضِرَة تسوقنا أبداً صوب مراتع العدل ومرابع الهداية والرضوان الكريم .. ليتها لاتتصرّم كي لاننصرف بذاكرتنا التعبى وأوهامنا السقمى إلى دياجير الأنا المعتمة .. إلى : أنا الأعلم ، الأفهم ، الأقوى ، الأهمّ .. كلّ مايشغلني : شأني ، اعتباري ، غلبتي ، كلمتي ... ودونها ماسواها، حقّاً كان أم باطلاً، إيلاماً كان أوإيذاءً وهتكاً وظلماً، فلا أعتني.. ياللأسف ! تنهزم آنذاك الذاتُ المراقِبة المعترضة المنتقدة ويأفل نجمها ويخفت صوتها وتشحب صورتها ويضمحلّ وجودها ،فإمّا أن تموت حينئذٍ أو تقاوم علّها تستفيق وتصحو وتينع في ليالي قدرٍ قادمة وأيّام أوبةٍ لاندري هل تنالها الفرصة أم لا .
من المؤسف حقّاً أن قد تكون رؤيتنا في رحمة الله تبارك وتعالى قاصرةً بتصوّر وقفيّة التوبة والندم ونظائرهماعلى تلك الليالي المقدّسة دون سواها ! وكأنّ الأوبة المطلوبة إفاقةٌ مرحلية تزول فرصتها بزوال تلك الليالي العظام.
إلى مَ نحن في غفلةٍ ونومٍ عميق ،إلى مَ نحيا على هامش هذه الليالي والأيّام حياةَ المضطرب المتصيّد للغفران تصيّداً وقتيّاً موسميّاً ،متناسياً أو جاهلاً بأنّ باب الصفح مفتوحٌ طيلة أيّام الربّ الغفور الرحيم ،فلا أيّام توبة معدودة ولامواسم غفران محدودة ولا أوقات أوبة محصورة عند الربّ الكريم ، فهو الأنيس دوماً حيث لا أنيس ، والرفيق أبداً حيث لارفيق ، والشفيق أزلاً حيث لا شفيق .
من القرآن إلى الفلسفة (اللسان العربي وتكون القاموس الفلسفي لدى الفارابي)
جاك لانغاد
انتقال اللسان العربي من الشفوي الى الكتاب , من الشخص الى المجرد , من لغة الأدب الى لغة العلوم , من اللسان المحكي الى اللسان الفلسفي .
ذكم هو موضوع هذا الكتاب الموسوعي , يدرس حركة تطور لغتنا في واحد من مفاصل تاريخنا الفكري الأهم , أي من القرأن الكريم إلى الفارابي " حوالي قرنين و نصف القرن " و نقطة ارتكازه كتاب الحروف للفارابي الذي هو باكورة الدراسات العربية للسان العربي .
و يدرس المؤلف في جملة ما يدرس , بالاضافة الى فكر تلك المرحلة , الفقه و علم الكلام , الحديث و التصوف , و طبعا ترجم افلاطون و أرسطو و صياغة المقولات الفلسفية الأساسية , منها بالدرجة الأولى الجوهر و الغرض , الذات و الموجود .
و ربما أن الفكرة المكرسة لمفهوم الوجود هي الأخطر شأنا بالنسبة للفلسفة . إذ أن " علم الوجود " عند الفارابي , كان من الممكن أت يتكامل ليصير انطولوجيا عربية لم تكتمل مع الأسف . كما كتاب المدينة الفاضلة للفارابي كان من الممكن أن يصير بداية الدراسات العقلية للساسة العربية و هذا أيضا جانب من الموضوع لم يكتمل .
و بكلمة فإن كتابنا هو بمثابة كشف شبه كامل عن بدايات الحضارة العربية , التي ستكتمل مع تطور العلوم و الآداب على الخصوص الطب و مشتقاته و مؤسساته
.
صفحة التحميل: http://www.ketabpedia.com/190085/
الكتب العربية
https://telegram.me/joinchat/AilnHjvz3HEvE8-kVPVy3w
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com