....فقال لاتغتم فإن المؤمن #إذا رسخ في الإيمان
#رفع_عنه_الرؤيا
?چرا پاورقی نویسان نام مستعار بر می گزیدند؟
در جواب این سؤال باید گفت که برگزیدن نام مستعار در حقیقت دو علت مشخص داشت:
الف ـ نویسندگان حرفه ای پاورقی که در آنِ واحد در یک مجلد، چند داستان می نوشتند چاره ای جز این نداشتند که برای منحرف ساختن فکر خواننده ـ از این همه داستان هایی که می خواند اثر یک نفر نیست ـ نام های مستعار برای خود برگزینند.
از این رو حسینقلی مستعان در آنِ واحد با سه نام حبیب، انوشه و یکی از نویسندگان، داستان های تهران مصور می نوشت و سپس این بنده با نام های مستعار سپیده، کارون، ارغنون، عاج، علی محمد عابر، همین کار را در آن مجله متکفل شدم. ضمن آن که ترجمه داستان های خارجی را به نام خود انجام می دادم و نیز به خاطر رقابتی که میان مجله سپید و سیاه ـ که من کار پاورقی خود را در آن آغاز کرده بودم ـ با تهران مصور وجود داشت، نام مستعار «تاک» را برای آن مجله برگزیدم.
ب ـ بعضی از نویسندگان به خاطر ملاحظات سیاسی و شخصی ترجیح می دادند که نام مستعار برگزینند مثل: محمد مسعود که نام «میم. دهاتی» را داشت و خود بنده که پاورقی نویسی را سیاه مشق کارهای بعدی خود می خواستم.
منبع: الهی، صدرالدین، «پاورقی، پاورقی نویسی، پاورقی نویسان»، در: کتابستان، ش6، ص95.
@Ketabpazhohi
ادامه دریافتهای دفتر چهارم 11
داستان ساخته شدن مسجد الاقصی 5
تمثیلات یگانگی با حق
بعد از آن تو طبع آن آب صفا
خود بگیری جملگی سرتا به پا439
پس از آن تو هم مانند آب زلال و صافی می شوی.
(تمثیل عالی برای یگانگی انسان با خداوند و کلام حلاج.
به عبارت دیگر یکی شدن نیست ؛بلکه کشف یکی بودن است.غیر خداوند و غیر حق چیزی نیست .هنر این است که آن را کشف کنیم.
بعد از آن خواهی تو دور از آب باش
که به سر هم طبع آبی خواجه تاش
ای انسان بزرگ بعد از یک دوره تمرکز و مراقبه و ذکر تو همجنس حق می شوی؛ زیرا سر و باطن تو با آن یکی است و پس از این می توانی ظاهرا از آب یا همان ذکر حق دور شوی.
(مولانا با اشراف کامل به خوبی آخرین مرحله سلوک را بازگو می کند که همان فنا می باشد یا به رنگ آتش درآمدن آهن)
پس کسانی کز جهان بگذشته اند
لا نی اند و در صفات آغشته اند
اینان که یکی بودن با او را کشف کرده اند،نخست از دنیا عبور کرده اند،سپس به صفات الهی آغشته شده اند.
گر ز قرآن نقل خواهی،ای حرون
خوان:جمیع هم لدینا محضرون444
روح خود را متصل کن ای فلان
زود با ارواح قدس سالکان448
مولانا ارواح اولیا را یکی می داند و این کلید یگانگی همه راه یافتگان از انبیا و امامان و عارفان است.
برای مشاهده همه دریافتها می توانید به کانال آرامش و پرواز مراجعه فرمایید
????????
@arameshsahafian
این فیلم داستانی، روایتی است از کتابخانه آستان قدس و مخطوطاتی که در دل آن نهفته است و از دل این مخطوطات که اغلب قرآن های خطی است، مجموعه اي از روایت های تاریخي در قالب داستانی به دست داده شده است. این فیلم دارای چندین داستان از قرن دوم و سوم و دوره های سلجوقی و بعد از آن است و البته محوریت فیلم، داستان گوهرشاد، ملکه ایران است و بعد تا دوره میر عمادِ خطاط هم می آید.
در اين فيلم، همه این داستان ها از چشم دختري است كه درباره نسخ خطي كتابخانه آستان قدس تحقيق مي كند؛ در واقع او از زمان حال به زمان گذشته می رود. بدين گونه، داستان سفر ذهنی این دختر به تاریخ است و تجربه ای است که او در مواجهه با نسخ خطي دارد و در نهایت به تحول می رسد.
این فیلم که به کارگردانی امین اصلانی و با فیلمنامه محمدرضا اصلانی و امین اصلانی تهیه شده است، با حضور امیر خضرایی منش(منتقد فیلم)، روز چهارشنبه، 25مهرماه 1397، ساعت 14 در موزه دانشگاه فردوسی مشهد به نمایش درخواهد آمد.
جهت شرکت در این برنامه مشخصات خود را به شماره 3000805613 پیامک کنید.
@mafakherferdowsi
كتاب #من او ،داستان مربوط به زندگی فردی به نام علی فتاح است و عشق پاک او با دختر خدمتکار خانواده اش به نام مهتاب که به دلیل اعتقاد علی به عشقی پاک تا زمانی که از عشق راستین خود مطمئن نشده از ازدواج امتناع میکند و در خلال داستان از راهنماییهای درویشی مصطفی نام، از سلسلهای نامعلوم کمک می گیرد که نقش مهمی در داستان نیز دارد. مهتاب و علی هر دو عاقبت ناکام از دنیا می روند تا در جهان آخرت با یکدیگر ازدواج کنند. دو راوی در داستان هستند، یکی خود رضا امیرخانی و دیگر قهرمان داستان (علی فتاح)و این دو ماجراهای زندگی علی فتاح را از کودکی تا لحظهٔ مرگ / ازدواج، روایت میکند.
@ketabkhaneh2015
در این شماره مجله der islamمقاله ای جالب و خواندنی پیرامون تحلیلی پیرامون یکی از داستان های هزار و یک شب که با عنوان حکایت مناظره کنیز فردی که نامش تودد بوده است با ابراهیم بن سیار نظام و تطبیق ان با رساله مشهور حسنیه که داستان مناظره حسنیه یکی از کنیزان و شاگردان ایرانی تبار امام صادق علیه السلام به رشته تحریر درامده است. مولف با بررسی شیوع این داستان در دوره صفویه به ویژه دوره شاه طهماسب که به حمایت ترجمه داستان هایی با مضامین شیعی پرداخت، تحلیل خود را از شباهت این دو داستان و علل شیوع آن در این دوره خاص ارائه می کند.
پس از تعطیلی کانال تلگرامی، برخی از نوشته های این بنده خدا را در لینک های زیر می توانید دنبال بفرمایید:
وبلاگ بنده در خبرآنلاین
yon.ir/SWyN5
اینستاگرام که توسط یکی از دوستان اداره می شود
r.jafarian1964
کانال تلگرامی کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
@historylibrary
تفاوت تاریخ علم با تاریخ مفهوم علم
وقتی تعبیر تاریخ علم را بکار می بریم، بر اساس تجربه هایی که در این زمینه وجود دارد، دست کم دو محور را باید از یکدیگر تفکیک کنیم. نخست تاریخ علم، است که مثلا کسی مانند سزگین به یک شکل در تاریخ ادب عربی خود، و سپس در چارچوب منشورات موسسه اش، انتشار آثار علمی در حوزه های مختلف، دنبال آن بوده و هست. تاریخ ریاضیات، تاریخ نجوم یا تاریخ طب. در این زمینه، غربی ها پیشگام بوده و در حوزه تاریخ علم در میان مسلمانان نیز پژوهشهای مختلفی وجود داشته و دارد. این حوزه، به تدریج تخصصی تر شده و در حوزه ریاضیات، نجوم، و حتی علوم غریبه و غیره، کارهای جدی شده و در حال شدن است. این گرایش، شعبه ای از توسعه بحث های مربوط به تاریخ تمدن است که آن را هم غربی ها به راه انداختند. در ایران هم، کسانی به تدریج وارد این حوزه شده و کارهای خوبی عرضه شده است. در میان عربها نیز، همایش های متعددی در سه چهار دهه قبل در دانشگاه حلب برگزار شد که مجموعه های جالبی از مقالات آن انتشار یافت. شما می توانید روی یک نسخه نجومی، یک اصطرلاب، یک قبله یاب، یا روی یک متن در حل معادلات مختلف، تمرکز کنید و ریشه ها و روش های آن را استخراج کنید. این محور را اصطلاحا «تاریخ علم» می دانیم و موسساتی در این زمینه در دانشگاه های مختلف وجود دارد که از آن جمله یکی هم دانشگاه تهران است.
محور دوم «تاریخ مفهوم علم» است، بحث از این که تلقی مسلمانان از مفهوم علم چگونه بوده است. در اینجا بحث از تطور بحث شناخت شناسی و تاریخ معرفت در ذهن مسلمانان است. وقتی بحث از مفهوم علم در کتاب العقل و الجهل کافی یا کتاب العلم آن کتاب یا مشابه آن بخاری دنبال می شود، دنبال بحث از تاریخ علم نیستیم، بحث از مفهوم علم را در ذهن اهل حدیث دنبال می کنیم. وقتی جاحظ در البیان و التبیین نظریات معرفتی خود را ارائه می دهد، یا وقتی که منازعاتی میان فلسفه و فقه و حدیث و عرفان صورت می گیرد، بر اساس یک اصل بسیار بدیهی، می دانیم که تلقی اینها از مبحث «معرفت» است که این منازعات را پدید آورده است. مفهوم علم در میان متکلمین با محوریت «علم الهی» و تفسیرهای مختلفی که از آن دارند، از زیر مجموعه های مهم تاریخ مفهوم علم است. شما می توانید البدء و التاریخ مقدسی یا حتی احسن التقاسیم را بخوانید و دیدگاه های معرفتی نویسنده آنها را استخراج کنید. در این محور، می توانید مستقیم به دیدگاه های فلاسفه، متکلمین، و اهل حدیث برای تبیین دیدگاه های معرفتی شان بپردازید، چنان که می توانید یک اثر پزشکی را بخوانید و نگاه های معرفتی او را به مسائل مختلف طبی و چگونگی تأثیر آن در رسیدن به حقیقت یا عدم آن نشان دهید. این جدای از یک بحث طبی خاص یا دنبال کردن یک کشف ریاضی یا نجومی است که در تاریخ علم دنبال آن هستیم.
ما متأسفانه در فلسفه اسلامی، مباحث معرفتی را در حد وجود ذهنی دنبال کرده ایم، اما هیچ گاه به آن بهایی ندادیم. به عبارت دیگر، اساسا بحث از «مفهوم علم» برای ما جدی نبوده و هنوز هم نیست. آنچه در سالهای گذشته به دنبال آن بوده ام، نه محور اول که مدعی تخصص در آن نبوده و نیستم، بلکه کاوش در تطور نگاهها در باره مفهوم علم در ادبیات اسلامی بوده است. این که یک جغرافی دان، چگونه سعی می کند به واقع برسد، چگونه استدلال می کند، چه مقدار به نقلهای دینی تمسک می کند، چه مقدار از تجربه های شخصی استفاده می کند و مانند اینها.
برای مثال، شما می توانید مفهوم علم و جهل را در نگاه ملاصدرا با مراجعه به رساله سه اصل دنبال کنید. او اصل علم را علم به نفس می داند، و بر آن است که تا شما معرفت نفس نداشته باشید، حقیقت دین را، ایمان به آخرت و حشر و نشر و جز اینها را نمی فهمید و جاهل هستید. در مقابل، چشم و گوش ظاهر، و آنچه اینها می بینند و می شنوند، کمترین ارزشی ندارند. علم حقیقی علم به نفس است و علومی که از گوش و چشم بدست می آید، علم مجازی است. شما می توانید، روی این دیدگاه، به عنوان نوعی نگاه صوفیانه به علم، و تأثیر آن روی اعتبار دانش های تجربی، بحث کنید و نشان دهید که مفهوم علم، در آثار ملاصدرا، ما را به چه سمت و سویی کشانده است.
در دوره اخیر، بسیاری از متفکران جهان عرب، مانند ارکون یا جابری و ... سعی کرده اند با همین نگاه، گذشته تمدن اسلامی را تحلیل کنند، یا دست کم، با یکی از نظریات جدید در حوزه مباحث هرمنوتیک، به تحلیل گفتمان های مختلف علمی موجود در تمدن اسلامی بپردازند، و اگر اصلاح گر هستند، راه حلی برای حل مشکلات دنیای جدید بدهند.
در کشور ما، همچنان بحث از مبحث علوم انسانی اسلامی یا جز آن، از مباحثی است که در واقع، امتداد بحث از مفهوم علم و نوع تلقی مسلمانان با همه گرایش هایی که دارند، از چگونگی مفهوم علم است که ریشه در گذشته هم دارد.
@jafarian1964
از فساد سياسی تا فساد علمی
در مستی ما چو بوی هشیاری نیست
غافل منشین كه وقت بیكاری نیست
بیدار شو از خواب كه داری در پیش
خوابى كه درو امید بیداری نیست
سالهاست با دو مفهوم سروكار داریم و مكرر از آن سخن می گوییم. یكی «توسعه» است كه همه می دانیم این اصطلاح ریشه در بیرون دارد و حالا دو سه دهه است كه میان ما رواج یافته است. این را برای آن نمی گویم كه آن را بی اعتبار كنم كه اساسا این نحوه سنجیدن درست نیست، بلكه آن را عرض می كنم تا به عكس، بدانیم خیلی از امور است كه ما در علوم پیشین خود نداشتم، اما وقتی آمد صد جور ادعایش كردیم. توسعه، را به اقتصادی و سیاسی تقسیم كردند و بحث بر سر این بود و هست كه كدام یك لازم تر است. دعوای حیدری و نعمتی بر سر این اصطلاح نیز آغاز شد و ادامه یافت.
و اما حالا چند سال است كه مفهوم تازه ای با عنوان «فساد» آمده است. اغلب تصور می كنند، این فساد همان فساد سابق است كه مثلا اذا فسد العالم فسد العالم؛ بنده این طور فكر نمی كنم. این فساد هم از نظامات سیاسی جدید دنیاست. ما برای این كه كارمان را در درك مفاهیم ساده كنیم، اینها را به داشت های قبلی بر می گردانیم. مثلا یكی از مهم ترین مصادیق فساد، رانت است. ممكن است بگوییم قدیم هم نوعی رانت بوده، اما بگذارید عرض کنم، دَور این تطبیق ها گذشته و ما از این خلط ها نتیجه ای جز سردرگمی نگرفتیم. بهتر است اجازه دهیم وقتی مثلا از شفافیت مالی سخن می گوییم، وقتی از انحصار در تولید سخن می گوییم، و همین طور وقتی از فساد مالی می گوییم، تأكید كنیم كه اینها ربطی به آن فساد قدیم ندارد. اینها در نظامات اقتصادی امروز دنیا معنا می دهد. بسیاری از قواعد حقوقی هم همین سرنوشت را دارد و ما لاجرم به آنها تن می دهیم و بر حقوق سابق تبصره می زنیم.
امروز در خبرها از فساد سیاسی هم سخن به میان آمد و این كه آن هم باید ریشه كن شود. عزیزانی كه با نگرانی های مختصر بنده آشنا هستند، می دانند كه بیش از همه به توسعه علمی علاقه مند هستم. بقیه هم برای كسانی مهم است، و باشد، من انكار نمی كنم، اما من فكر می كنم این یكی از كلیدهای اصلی نجات ماست، اگر نجاتی در كار باشد. اینجا باید حواسمان جمع باشد كه چه اندازه به اسم علم، شبه علم به خورد ما می دهند. به اسم سنت گرایی و بومی گرایی، اندیشه های پوسیده قدیمی را بزك كرده و راهی كتابهای درسی و متن های دانشگاهی و رشته های جعلی می كنند. عده ای ساده نگر، با همان معلومات سابق، می خواهند پنبه همه علوم نوین را كه قرنهاست بشر برای آن زحمت كشیده، بر باد فنا دهند. فهم علمی، هر روز در برابر گردش روزانه خرافات بی اعتبارتر می شود. انواع تبلیغ ها علیه علم می شود، و نتیجه آن كه ما از توسعه علمی بی بهره مانده ایم و دقیقا در فساد علمی كه شاید بشود نامش را توهمات و خیالات شبه علم نامید، گرفتاریم. فساد علمی همین است كه همه مفاهیم را تحریف شده بفهمیم. فساد علمی این است كه سعی كنیم دین و مظاهر و شعائر آن مانند عاشورا را هر روز با اصطلاحات برگرفته از اندیشه هابی بیرونی تفسیر كنیم. فساد علمی این است كه علوم انسانی جعل كنیم و به نام علم به مردم عرضه كنیم. تاریخ بسازیم و به اسم تاریخ واقعی، تحویل مردم بدهیم. فساد علمی این است كه افرادی با این ویژگی ها هر روز فرصت ظهور در رسانه های عمومی را بیابند و درك علمی مردم را نابود كنند. حیات علمی، به سخت گیری بیشتر علمی و دقت و صبوری در فهم و پرهیز از ساده نگری در علم است. این که فکر کنیم تمام پزشکی معاصر، با همه سوابق، هنوز نمی داند جوش شیرین به کار کرونا می آید یا نه، و ما در مقام مثلا یک پزشک سنتی از وزارت بهداشت بخواهیم لطفا در این باره تحقیق کنید! این مبتنی بر یک نگاه ساده انگارانه است که فکر می کنیم برخی از داشت های سنتی اش، پاسخ تمام مشکلات علمی اولین و آخرین پزشکی را دارد. و اما نکته مهم این که، حیات علم، به حفظ و تربیت نیروهای مستعد در میان دانش آموزان است كه بسیاری از دست می روند. گاه یكی از آنها، فقط یکی از آنها ممكن است با كارهای علمی خود عالمی را تغییر دهد. حیات علم، به جلوگیری از نگارش دهها هزار پایان نامه بی خاصیت در رشته های من درآوردی است كه انبانی از جهل را برابر مردم می گذارد. تا وقتی ما عقلمان را اصلاح نكنیم، تا وقتی به فساد علمی پایان ندهیم، تا وقتی فاتحه شبه علم را نخوانیم، نمی توانیم به توسعه علمی برسیم، توسعه ای كه اساس استقلال ماست. اگر قرار بر خود كفایی است این دانش است كه ما را خودكفا می كند. اگر بناست وابسته به بیگانگان نباشیم این توسعه علمی است كه ما را به آن نقطه خواهد رساند. البته كه توسعه علمی، راههای خاص خود را دارد و یكی همین است كه بتوانیم از علم بشری یعنی از نتایج كارهای علمی سایر ملت ها نیز استفاده كنیم و این قدر خود را عقل کل نپنداریم.
@litera9
کتاب در حقیقت مجموعه ای از داستان هایی است که هیچ گاه تمام نمی شوند . آقای خواننده روزی کتابی را می خرد و ما همراه با او مشغول خواندن داستان می شویم اما در جای پرهیجان ،کتاب تمام می شود و خواننده عصبانی از نیمه کاره بودن کتاب به کتاب فروشی می رود و در آنجا با خانم خواننده آشنا می شود . آنها نسخه درستی از کتاب را می گیرند که متوجه می شوند تماما داستان دیگری است که به علت بدی چاپ، ادامه اش قابل خواندن نیست و به همین ترتیب ما ۱۰داستان نیمه تمام را در ماجرای اصلی کتاب دنبال می کنیم .
به تعبیر ایتالو کالوینو، نویسندهی آن، کتابی است که از اشتیاق خواندن زاده شده است. او میگوید: «من با اندیشیدن به کتابهایی که دلم میخواست بخوانم شروع به نوشتن کردم و با خودم گفتم : بهترین وسیلهی داشتن چنین کتابهایی، این است که خود آدم، آنها را بنویسد، نه یکی، بلکه ده تا، یکی به دنبال دیگری و همه در یک کتاب.»
کتاب شامل ده سرآغاز است و هر کدام از این سرفصلها یک عنوان دارد؛ مثلا «با دور شدن از مالبورک» یا «خمیده بر لبه ساحلی پرتگاه»، که در واقع هر کدام داستانی جدید است. هر یک از این داستانها چند صفحه ادامه پیدا میکند و بعد نیمه رها میشود، ولی این خاصیت نوعی فرم بدیع به داستان بخشیده است و به عبارتی داستان را ساخته است؛ روایتی در روایتی دیگر خلق شده و همه در یک روایت اصلی قرار گرفته است.
داستانها در ژانرهای مختلفی نوشته شدهاند؛ عاشقانه، پلیسی، درام و غیره.
شروع داستانها نیز جالب و متفاوت است: «تو داری شروع به خواندن داستانِ جدید ایتالو کالوینو، اگر شبی از شبهای زمستان مسافری، میکنی. آرام بگیر! حواست را جمع کن. تمام افکار دیگر را از سر دور کن. بگذار دنیایی که تو را احاطه کرده است در پس ابر نهان شود. از آن سو مثل همیشه تلویزیون روشن است، پس بهتر است در را ببندی. فورا به همه بگو: نه، نمی خواهم تلویزیون تماشا کنم! اگر صدایت را نمی شنوند، بلندتر بگو.»
و به این شکل نویسنده در همان اول کتاب شروع به صحبت با خوانندهاش میکند. داستان اول، ماجرای مسافری است که در یک شب زمستانی به یک ایستگاه قطار میرسد و در آنجا منتظر کسی است که آن شخص نمیآید.
آغاز این داستان زیباست و فضاسازی متفاوتی دارد. «لکوموتیوی سوت میکشد، بخار پیستون قطار شروع داستان فصل اول کتاب را میپوشاند.» این داستان یک فصل ادامه پیدا میکند و بعد نصفه رها میشود. در ادامه خواننده، (شخصیت اصلی رمان) متوجه میشود که داستانی که در فصل دوم کتاب شروع کرده، داستانی دیگر است. با عصبانیت به به کتابفروشی میرود و اعتراض میکند که کتابی ناقص را به او فروختهاند. کتابفروش عذرخواهی میکند و میگوید بله درست است، و این اشتباه از ناشر کتاب است که خودش موضوع را به ما هم اطلاع داده است. کتابفروش به خواننده میگوید فعلا این کتاب را نداریم. چند وقت دیگر کتاب «اگر شبی از شبهای زمستان مسافری را» میآوریم. وقتی خواننده سراغ داستان بعدی کتاب را میگیرد و میگوید آن داستان مال کدام کتاب است؟ . . .
@litera9
اسماعیل فصیح نویسندهای است که اکثرا او را با ترجمهها و رمانهایش میشناسند و در این میان توجه کمتری به مجموعه داستانهای او شده است. عقد و داستانهای دیگر شامل هشت داستان ( تولد، عشق، شهرک، عقد، خواب، حرکت، خرابات و مرگ) است. خواب دیدن یکی از عناصر مهم در بیشتر داستان هاست و قسمت هایی از اتفاقات در رویاهای قهرمانان بی نام کتاب نشان داده می شود. محوریت بیشتر داستان ها نبود عشق، نوعی پوچی، فرار از واقعیت، شک کردن به مسیر زندگی و سعی برای یافتن معنایی برای ادامه ی آن است. پس از خواندن کتاب متوجه می شوی که فصیح باز هم بخش هایی از خود ِ خصوصی اش را با داستان ها در هم آمیخته است.
سرگرم کردن مردم با اموری که اثبات آنها آسان نیست، اما تأثیرش بسیار زیاد است، کار راویان اخبار است که نبض توده و عامه را می شناسند و بهترین استفاده را از آن می برند. این روزها اخبار مذاهب گذشته را می خواندم. به دو خواب عجیب در دو مسیر متفاوت برخوردم:
تقی الدین سبکی (م 771) فصلی در ستایش ابوالحسن اشعری نوشته، او را شیخ طریقة اهل السنة و الجماعه نامیده، سپس می گوید، اشعری چهل سال بر مذهب اعتزال بود، و آنگاه توبه کرد. داستان از این قرار بود: در دهه اول ماه رمضان، رسول خدا (ص) را به خواب دید که به او دستور داد: «یا علی! انصر المذاهب المرویّة عنی». او در دهه بعدی باز همین خواب را دید تا آن که برای سومین بار در شب بیست و هفتم رمضان همین خواب را دید و حضرت به او دستور مزبور را تکرار کرد. (طبقات الشافعیه: 3/348). همین سبب شد از مذهب اعتزال بریده و مکتب اشعری را پایه گذاری کند.
و اما مورد دوم در باره مردی است که مدتی نزد همین ابوالحسن اشعری شاگردی کرده، از او کلام اشعری فرا گرفت؛ اما مدتی بعد خوابی دید که باید علم کلام اشعری را کنار بگذارد. به گفته ابوحیان، ابوزید مروزی شافعی فقیه (م 371) می گفت: در بصره نزد ابوالحسن اشعری رفته علم کلام می آموختم، تا این که یک شب در خواب چنان دیدم که هر دو چشم خود را از دست داده ام. وقتی خوابم را به معبّر گفتم، به من گفت: علمی فراگرفته ای که مردم را با آن گمراه می کنی. (البصائر و الذخائر: 2/106). همین سبب شد علم کلام را کنار بگذارم و به فقه روی بیاورم.
نقد مطلب منقول در بالا . نقد طریقه فهرستی ۲
فارغ از بحث غلو سیاسی که در آن اینجا مناقشه نمی کنم، چند نکته هست که قابل مناقشه است: نخست اینکه نجاشی در مقام نقد سخن احمد بن محمد بن عیسی نیست. اگر آن سخن را قبول نداشت مانند موارد دیگر تذکر می داد. سهل بن زیاد در نقل حدیث قابل اعتماد نبوده و نجاشی هم او را ضعیف می داند. البته این به معنی جعل حدیث نیست. ضوابط را رعایت نمی کرده. اما این سخن به این معنی نیست که کذب در گفتار احمد بن محمد بن عیسی را در حد استفاده از شیوه عنعنه بدانیم. اگر کسی در کتاب حدیث می دید و از عنعنه استفاده می کرد تدلیس بود و نه کذب صریح. اینجا نجاشی غلو و کذب را با هم آورده. در دیدگاه رجالیان غلو و کذب ملازم هم بوده و اینجا هم از عبارت پیداست که احمد بن محمد بن عیسی سهل را به دلیل غلو متهم به کذب می کرده است. البته غلو انواعی داشته و چنانکه جای دیگر قبلا در سایت کاتبان نوشتم منظور از غلو در مورد این اشخاصی که احمد بن محمد بن عیسی از قم اخراج کرد غلو به معنی غلو در مفهوم مورد استفاده از سوی سنیان برای طیف وسیعی از شیعیان است و در واقع احمد بن محمد بن عیسی از اصطلاح معمول در میان جامعه حاکم استفاده کرده. یعنی این اشخاص مراعات تقیه نمی کرده و در قم همه گونه احادیثی را در شیعیات نقل می کرده اند و این خود برای احمد بن محمدبن عیسی که رئیس جامعه مذهبی قم بوده ایجاد مشکل می کرده و بنابراین آنها را اخراج سیاسی می کرده است. طبعا این اشخاص همه جور روایتی هم برای عقاید خود نقل می کرده و گاه در نقل احادیث برای جنبه های تبلیغاتی خود دروغ هم می گفته اند. بنابراین مقصود غلو مذهبی از نوع عقاید باطنی نیست. اخراج از قم هم شبیه کار مرحوم آقای بروجردی است نسبت به نواب و مریدانش و داستان شیخ علی لر.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
کتاب یک عاشقانه آرام
کتاب یک عاشقانه آرام نوشته نویسنده،، نادر ابراهیمی است.
داستان این کتاب همونطور که از اسمش مشخصه، عاشقانه است. داستان قبل از انقلاب سال ۵۷ در ایران جریان داره. گیلهمرد معلمی که فعالیتهای سیاسی هم دارد در یکی از سفرهای خود با همسرش عسل که آذری هست آشنا میشه و ازدواج میکنه
در جریان داستان، مشکلها و چالشهای فراوانی مانند تبعید شدن گیله مرد، آزار سربازان حکومتی، مشکلات مالی و غیره بر سر راه این زوج ظاهر میشوند. ولی آن دو با کمک هم و همدلی مردمی که دوستشان میدارند از پس همه مشکلات بر میان. چیزی که داستان رو قشنگ میکنه این هست که این زوج با وجود همه مشکلات زندگی، در کنار هم خوشبخت هستن و هر روز عشقشان به هم را به گونهای متفاوت ابراز میکنن و تصمیم گرفتن که این عشق هیچوقت دچار روزمرگی نشود.
#رمان
در این شماره مجله der islamمقاله ای جالب و خواندنی پیرامون تحلیلی پیرامون یکی از داستان های هزار و یک شب که با عنوان حکایت مناظره کنیز فردی که نامش تودد بوده است با ابراهیم بن سیار نظام و تطبیق ان با رساله مشهور حسنیه که داستان مناظره حسنیه یکی از کنیزان و شاگردان ایرانی تبار امام صادق علیه السلام به رشته تحریر درامده است. مولف با بررسی شیوع این داستان در دوره صفویه به ویژه دوره شاه طهماسب که به حمایت ترجمه داستان هایی با مضامین شیعی پرداخت، تحلیل خود را از شباهت این دو داستان و علل شیوع آن در این دوره خاص ارائه می کند.
در کتاب احیاگر حوزه خراسان زندگی نامه ایت الله میرزا مهدی اصفهانی راجع به این تشرف میرزا مهدی اصفهانی توضیح دادیم.دو نق داریم درباره بحث تشرف میرزا خدمت امام زمان علیه السلام و عبارت : طلب المعارف .....که در حقیقیت دو داستان مستقل از یکدیگر است و منافات و تعارضی با یکدیگر ندارد.داستانی که از خود میرزا مهدی اصفهانی برای خواص از شاگردان خود نقل کرده است.مانند حضرات ایات وحجج اسلام اقایان حاج شیخ محمود حلبی .حاج سید علیرضا قدوسی .حاج شیخ محمد باقر محسنی ملایری و...حاج شیخ مجتبی قزوینی و .مرحوم لطیفی ..این داستان در بیداری انجام گرفته است .مکاشفه نیز نبوده است با همین چشم مادی دنیایی و حالت معمولی که اشیا را می بینیم.محل تشرف در نجف .وادی السلام نجف نزدیک قبر حضرت هود و صالح علیهما السلام.در این داستان مرحوم میرزا.امام زمان علیه السلام را می بیند.نوشته ای بر روی نواری .پارچه ای ...می بیند که طلب المعارف .....که برخی مانند اقای لطیفی از شاگردان میرزا مدعی بود که مرحوم میرزا ان پارچه یا نوار را نزد خود داشت و به من نشان داد.داستان دوم .مرحوم میرزا.خوابی می بیند که در مدرسه ای در نجف اشرف است .ورقه ای را می بیند که ......و در این خواب.امام زمان علیه السلام را ندیده است و این خواب و رویا را خودش نوشته است که در کتاب ابواب الهدی با تحقیق اقای حسین مفید این نوشته اورده شده لست.بنابراین دو دوستان مختلف است .یکی در خواب اتفاق افتاده و دیگری در بیداری .در بیداری امام زمان را دیده و در خواب امام زمان را ندیده .محل داستان یکی در وادی السلام نجف و کنار قبر حضرت هود وصالح و دیگری در مدرسه علمیه ای در نجف.به احتمال قوی ابتدا خواب را دیده و پس از مدتی این رویای صادقه تعبیر شده و در بیداری خدمت امام زمان علیه السلام رسیده است.نکته دیگر در روایات اهلبیت.تعبیر معارف ذکر شده است مانند این روایتِ: معرفه النفس انفع المعارف.یا من عرف نفسه فقد عرف ربه.یا اللهم عرفنی نفسک ....نبیک...حجتک و.ِِِ
بنابر این کلام بهبودی، چه بسیار احادیثی که از حیث سند کاملا طبق مبانی او صحیح بوده است ولیکن در متن آن ایرادی که لزوما نیز از حیث عقاید نبوده بلکه از جهات اضطراب روات بوده است وجود داشته
و چه بسیار احادیثی که با متون عالی و غیر قابل خدشه ولیکن ضعیف از حیث سند در کافی موجود بوده که ایشان به یکی از این دو دلیل آن احادیث را نیاورده
پس استدلال به اینکه اگر روایتی در صحیح الکافی نبود، به نظر بهبودی اصل آن حدیث مردود است، کلامی است غیر علمی و مخالف با آنچه خود بهبودی گفته است
آنچه از جدیدترین تحقیقات در این زمینه یادم میاد، یکی کتاب آقای جعفریان با عنوان كاربرد داستان - تاريخ در تبليغات مذهبي مازندران است که به بررسی یک سری بحر الانساب ها پرداخته
دیگری مقاله ای از احمد خامه یار است که در سایت کاتبان می توانید پیدا کنید
مقاله ای قدیمی تر از مرحوم منوچهر ستوده هم هست که یادم نیست کجا چاپ شده
ضمن این که نقلی هست که آیت الله بروجردی در زمان خود، چاپ یکی از اینها را ممنوع کردند
اجازه نامه این است. باز هم در ادامۀ عرائض دیروز عرض می کنم که به تاریخ این اجازه نامه با دقت بنگرید. 1215 ق است؛ یعنی: 10 سال پس از تألیف «قوانین» (1205 ق)، ولی همچنان میرزا از نسبت «الجیلاني» استفاده می کند و جالب آنکه بجای نسبت «القمي»، فقط به توطّن در قم اشاره می کند «نزیل دار الإیمان قم»، و این تاریخ هنوز 16 سال تا وفات میرزا فاصله دارد. پس تا این تاریخ هم، میرزا در میان مردم به نسبت «القمي» مشهور نبوده و از خود با این نسبت یاد نمی کند. بنده تفحص نکرده ام که در این 16 سال باقیمانده تا پایان عمر میرزا، آیا در نوشته ای خودش از نسبت «القمي» استفاده کرده، یا این نسبت صرفاً توسط دیگران (از معاصرین) یا آیندگان به میرزا نسبت داده شده است.
🔸یکی از خواب های ایشان که بسیار بلند و پر معنی بود و با اصرار فراوان برایمان نقل کردند این بود که در خواب امیر المؤمنین علیه السلام را دیدند که با نام ایشان را صدا زدند و سپس با این جمله ایشان را مورد خطاب قرار دادند: بیا فرزندم! سپس ایشان را در آغوش گرفتند.
🔹یکی دیگر از خواب هایی که ایشان با حالت گریه و شوق برای ما نقل کردند اين خواب بود:
🔸در یکی از شب های سال 79 امیر المؤمنین علیه السلام را در خواب دیدند که ترجمه نهج البلاغه ایشان را به سینه خویش چسبانده اند و لبخند می زنند.
🔹 استاد پس از نقل این خواب فرمودند: ان شاء الله این کار را از ما قبول کردند.
🔸که پس از گذشت یک سال تیراژ این کتاب به بیش از یک میلیون نسخه رسید و عنایات امیر المؤمنین علیه السلام بار دیگر تجلی نمود.
ذوالفقار حیدر ص 47.
@bazmeghodsian
🔻از قضا سرکنگبین صفرا فزود
یکی از اثرات مخرّب ادعاهای واهی در وادی عرفان، تشتّت و تفرّق و چند دستگی بی سابقه ای است که در میان متدینین و بخصوص در حوزه های علمیه شاهد آن هستیم.
پس از وفات یکی از مشاهیر در مشهد چندین مدّعی برای جانشینی او در شهرهای مختلف پیدا شد که یکیشان از دنیا رفته و ما قبلا در مطلبی تحت عنوان «تو کز محنت دیگران بی غمی/ نشاید که نامت نهند آدمی» به برخی افکار پوچ مرید فعلی اش اشاره کردیم.
پس از مرگ یکی از مدعیان که با برادر خود بر سر جانشینی پدر نزاعها داشت گویا مریدانش خود به سه شاخه تقسیم شدند. یکی از دوستان به وقوع اختلافات عمیق خانوادگی بخاطر اختلاف ارادت زوجین به مدّعیان متضاد اشاره کردند، که خود معضلی جداگانه است.
با تأسف فراوان پس از فوت یکی از عرفای بی ادعا نیز چنین تفرقه ای در اثر ادعاهای دو تن از شاگردانش به وجود آمد. آن دو که نامشان در لیست شاگردان مأذون آن عارف فقید نبوده خود دست به کار شده و اقدام به جذب افراد کرده اند، که شرح اقدامات موهن و توهمات عجیبشان در جای خود آمده است. از توهّمِ برتر بودن مقام خود از سلمان فارسی گرفته، تا سگ دانستن برخی از شاگردان باتقوای استاد، و مَساوی و معایب دیگری که ینبغی ان یُستر ولا یُسطر.
🔻به راستی آیا امام زمان عج از این که کسانی با ادعاهای واهی این همه اختلاف و چند دستگی بین سربازانش انداخته اند دل خون نیست؟ بنا بود با عرفان به خدا برسیم یا قلب نازنین امام زمان عج را خون کنیم؟
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com