معمای وحدت وجود
مثنوی ما دکان وحدت است
یکی از پر سخن ترین موضوعات در عرصه اندیشه فلاسفه و عارفان و مسلمانان موضوع وحدت وجود است.
جان بسیاری از بزرگان چون حلاج و عین القضاه همدانی و ... را گرفته است و نهضت تکفیری ها از همان زمان قدیم موجود بوده است.
البته این مشکل بودن ناشی از این است که موضوع آن تا حدودی در ارتباط با ذات خداوند است و آن عنقای مغرب و .... دست نیافتنی ترین وجود می باشد.
تحلیل نظریه به زبان بسیار ساده:
وقتی می گوییم خداوند در همه جا وجود دارد ؛یعنی هیچ جا از وجود لطیفش خالی نیست .یکی از این جایها وجود من و شماست.آیا می شود وجود ما از خداوند خالی باشد؟خیر آیا می شود خداوند داخل وجود ما باشد یا در ما حلول کرده باشد؟خیر پس راز آن چیست ؟آری خداوند داخل است اما با آن ترکیب نشده است و حلول هم نکرده است.اما راز و کیفیت آن مانند ذات خداوند پوشیده است.
در حقیقت راز وحدت وجود که از اسمش پیداست کشف است.کشف این نکته که وجود یک چیز بیشتر نیست .(یک قاعده فلسفی :بسیط الحقیقه کل الاشیاء -وجود بسیط همه است)و آن وجود در همه چیز سریان دارد و بالاتر از آن اصلا غیر از او وجود ندارد.در آیات قرآن هم آمده است که فقط خداوند حقیقت دارد و غیر از او باطل است( در قسمت حقیقتی نیست که به دنبال آن بگردیم در همین وبلاگ توضیح داده شده است).
پس وحدت وجود اتحاد با خداوند نیست که آن مبتنی است بر این که من هم وجود داشته باشم و خداوند هم وجود داشته باشد و با هم یکی شویم و این نادانی و شرک است .اندیشه درست این است که فقط او وجود دارد و ما سایه یا تجلی او هستیم.یعنی دوئیتی نیست بلکه وحدت و توحید است.
اشکال:اگر وجود ما از وجود اوست چگونه خداوند سبحان و منزه است یا این همه آلودگی های جسمی و روحی؟
جواب:خداوند محض وجود است و وجود ما هم محض خیر و نیکی و بدی ها همه ناشی از محدودیت وجود و عدم هستند یعنی چون ما وجود کامل نداریم و محدود هستیم نیاز به خواب و غذا و غیره داریم.
از همه بهتر سعدی بازگو نموده است:
ره عقل جز پیچ در پیچ نیست بر عاشقان جز خدا هیچ نیست
توان گفتن این با حقیقت شناس ولی خرده گیرند اهل قیاس
که پس آسمان و زمین چیستند بنی آدم و دام و دد کیستند ؟
پسندیده پرسیدی ای هوشمند بگویم جوابت گر آید پسند
که هامون و دریا و کوه و فلک پری و آدمی زاد و دیو و ملک
همه هر چه هستند از آن کمترند که با هستی اش نام هستی برند
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شدچو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم
گر او هست حقا که من نیست
https://telegram.me/joinchat/BqQNpj0hdIWcQlpqhctzoA
این باز هم شاهدی است برای اینکه طریقه فهرستی تماما مبتنی بر ابراز احتمالات بعیده و استحسانات ذوقی است و این قطعا به درد تحقیق تاریخی نمی خورد. برای تصحیح احادیث هم شیوه ناکارآمدی است. این ظنون بی تردید از نقل قدمایی مانند کلینی و ابن بابویه و حتی شیخ در تهذیبین آنجا که به حدیثی استناد می کند در درجه بسیار پایینتری از لحاظ تحصیل ظنون قرار دارد. تصور من این است که حضرت آقای مددی این شیوه را در اصل برای پاسخگویی به شیوه های معمول در میان متأخرین مانند وحید بهبهانی و از قبیل او در تصحیح اخبار چاره مشکل می دانند اما اگر چنین است به نظر من حتی برای تصحیح اخبار توان مقابله با اصل نقل کلینی و ابن بابویه در فقیه را ندارد. در این شیوه ما نقل آشکار و واضح کلینی در کافی را که نشان می دهد دست کم در زمان کلینی یعنی دو نسل بعد از دوران امامان شیعه حدیثی را شایسته استناد و آن هم در کتابی مانند کافی می دانسته اند در نظر نمی گیریم و به دنبال شواهدی کم و بیش خوش بینانه در میان نسل های قبل تر و از طریق احتمالات درجه هشتم و دهم می گردیم. فرض آقای مددی هم همه جا این است که عدم را دلیل می گیرند. در حالی که اینجا فقه نیست و استنباط احکام و موضع شکوک و استصحاب عدم ازلی... اینجا "بررسی های تاریخی" می طلبد. در غیاب متن مجموعه های اقدم بر کافی و فقیه و استبصار راه این نیست. این شیوه بحث هاتنها مشکلات را دو چندان می کند. ما نمی دانیم که در عصر کلینی در کتاب ها و مجامع حدیثی دقیقا چه اتفاقی افتاده. نه اینکه ما نمی دانیم علامه هم نمی دانسته. حتی از تهذیبین واضح است که شیخ هم دقیقا نمی دانسته که قبل از کلینی چه اتفاقی افتاده. این را آشفتگی ها در اسناد تهذیبین به ما می گوید (مثل داستان روایت ابراهیم بن هاشم و فضل بن شاذان که در کتاب امامت و غیبت مفصل نوشته ام). شیخ هم مبنایش نقل اصحاب است و شهرت روایی (بنابر آنچه فقها بر اساس مقبوله عمر بن حنظله و مرفوعه زراره و از این قبیل می گویند). اگر بنا بود این شیوه هایی که آقای مددی اظهار می فرمایند درست و مبنا باشد چرا شیخ در عده در بحث خبر واحد به آنها و یا مانند آنها اشاره نکرده است. بعدها هم علامه راه دیگری نداشت مگر اعتماد به کتب اربعه و البته دسته بندی احادیث بر اساس طریق جدید. باری اگر بنا باشد غیر از کتب اربعه سراغ کتاب های دیگری برویم مانند اشعثیات و کتاب های غیر فقیه صدوق و خیلی کتاب های دیگر (کما اینکه شیوه حر عاملی و بعد حاجی نوری در مجموع بوده) در آن صورت شاید شیوه آقای مددی به کار آید اما در مورد کتب اربعه حتی از نقطه نظر صرف فقهی نیازی به این همه سخن نیست. علامه و امثال او هم تقسیم اربعه احادیث را به عنوان راهی برای رفع مشکل تعارض اخبار و معالجه آن درست کرده بودند و آن هم نه مطلق اخبار، بلکه اخبار کتاب اربعه.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
کتاب های حدیثی: انتخاب و تدوین
یکی از تأسف های بزرگ در رابطه با تاریخ حدیث شیعی این است که از تعداد بسیار کمی کتاب حدیثی که از عصر قبل از کلینی به دست رسیده تعداد مهمی از آنها یا نسخه کهنه سال گواهی شده ای ندارند یا کاتبان در آن نسخه ها دست برده و هویت و اسناد آنها پر ابهام است. تعدادی از انها هم با وجود اینکه نسخه های کهنه ای دارند، مانند بصائر الدرجات اما در نسخه ها دست برده شده و دارای ابهاماتی در تدوین و ماهیت کتاب و نویسنده و اضافاتی از دوره های بعدی است. با این وصف بی تردید کتاب کافی که مهمترین کتاب حدیثی شیعه است منبع بسیار مهمی است برای شناخت ما از احادیث امامان شیعه و عقاید و باورهای شیعیان در قرن های سوم و چهارم قمری و بدین ترتیب تا اندازه زیادی این نقیصه با حفظ کتاب کافی بر طرف شده است. از کتاب کافی چند نسخه محدود و ناقص کهنسال باقی مانده اما مهمتر از آن نقل های بسیار قدیمی از کتاب در آثار حدیثی دیگران است و از جمله در آثار ابن بابویه و شیخ الطائفه ( و گاه بدون تصریح به منبع واسطه). کتاب کافی شریف به دلیل نقل از صدها منبع حدیثی از راویان امامی و یا نزدیک به امامیه و آن هم با دقتی قابل ستایش در نقل اسانید شیعی منبع سرشاری است از اطلاعات برای شناسایی تشیع در چند قرن نخست. سخن من در اینجا درباره کتاب کافی نیست. اما توجه به این نکته مهم است که وجود کتاب کافی خلأ فقدان بسیاری از کتاب های حدیثی کهن را تا اندازه ای پر کرده است؛ گرچه تنها با مقایسه میان این کتاب و آنچه از کتاب های کهنتر و از جمله منابع کتاب کافی مانند محاسن برقی باقی مانده و همچنین مقایسه با اسانید و متون کتاب های دیگری که به همان منابع همچون کلینی دسترسی داشته و با سندهای مشابه و یا نسبتاً مشابه همان احادیث کلینی را نقل کرده اند مانند آثار ابن بابویه و طوسی می توان تحول متن های کتاب های حدیثی و چینش ها و حذف و اضافات در کتاب های حدیثی را تا اندازه ای فهمید. با این وصف هنوز این نوع تحقیقات در حدیث شیعی سامانی نگرفته است. هنوز به درستی نمی دانیم که در چه ساختارها و نظاماتی کسانی مانند کلینی اسانید و یا متون را از میان صدها متن حدیثی انتخاب می کرده اند و حذف و اضافات و انتخاب ها بر چه اساس هایی بوده و تحول پذیرفته است. باز هم درباره این موضوع خواهم نوشت....
https://t.me/azbarresihayetarikhi
کتاب روضه کافی
درباره روضه کافی تاکنون پژوهش بایسته ای صورت نگرفته است. درباره انتساب آن به کلینی برخی تردیدهایی کرده اند (نک: ریاض العلماء، ۲/۲۶۲). آنچه مسلم است آن است که اسناد آن با دیگر اسناد کتاب کافی و شخص کلینی شباهت دارد. با وجود آنکه نام آن در میان کتاب های مختلف کتاب الکافی آمده با این وصف هیچ دلیل استواری در دست نیست که ثابت کند کلینی آن را بخشی از کتاب کافی قرار داده بوده است. با وجود شباهت اسناد، دقتی که کلینی در اصول و فروع کافی در نقل اسناد داشته در روضه دیده نمی شود. وانگهی در آن احادیثی نقل می شود که از لحاظ اعتبار همچون سایر احادیث کافی نیست. اما آنچه تأمل بر انگیز است این است که اساساً چرا باید کلینی کتاب روضه را بنویسد؟ تعداد قابل توجهی از احادیث روضه کافی قابلیت این را دارد که در ابواب مختلف اصول و حتی بعضاً فروع کافی نقل شود. پس چرا کلینی آن احادیث را جز مواردی نادر در ابواب مرتبط کافی نقل نکرده است؟
به نظر می رسد کتاب روضه حاصل مجالس حدیثی کلینی بوده و نه بخشی از کتاب کافی. بیشتر احادیث آن متناسب نقل در مجالس عمومی حدیث و وعظ است. به احتمال بسیار زیاد کلینی به دلیل عدم اعتقاد به اعتبار آن احادیث دست کم در پایه ای که او برای کتاب کافی قائل بوده این احادیث را در مجالس خود نقل می کرده و این کتاب حاصل آن امالی و مجالس است که بعدها توسط دیگران با نسخه کتاب کافی پیوند خورده است.
(ادامه از پست قبلی...) وانگهی کتاب هایی که از دوره قبل از سده یازدهم داریم از کافی نقل حدیث می کنند. طبیعی است که مجموع این نقل ها همه کتاب احادیث کتاب کافی را پوشش نمی دهد اما این به معنای عدم اصالت احادیثی نیست که در کافی نقل شده اما در منابعی مانند ابن طاوس و یا علامه نقل نشده اند. فرض اینکه تمام و یا قسمت زیادی از این احادیث دسته دوم را عده ای در فاصله میان علامه و شهید اول و سده یازدهم ساخته و در نسخه های مختلف و پراکنده آن زمان کتاب کلینی جاسازی کرده باشند فرض قابل اعتنا و معقولی نیست و مؤرخانی که بر روی اصالت متون کار می کنند این نوع احتمالات را جدی نمی گیرند. علت اقبال علامه و یا فقیهان دیگر به فقیه و به ویژه تهذیبین همین ماهیت فقهی بودن این کتاب ها در مقایسه با کتاب کافی است.
۸- اتفاقاً وجود همین تعداد احادیث کافی در کتاب های بعدی که از آنها هم نسخه های بسیار موجود است خود دلیلی است روشن که در طول قرون نسخه های کافی در اختیار علما بوده و آنها بدون نوعی پیش فرض قبلی و تبانی احادیث ابواب مختلف کتاب کافی را نقل کرده اند. برای اصالت کتاب کافی لازم نیست همه احادیث همه ابواب عینا در منابع بعدی نقل شوند. از نقطه نظر یک مؤرخ وجود همین میزان به دلیل پراکندگی جغرافیایی و تنوع ناقلان در بستر زمانی طولانی کافی است تا برای اثبات اصالت متن کتابی مانند کتاب کافی به کار آید. بنابراین وجود تبانی و قصدی از پیش تعیین شده منتفی است. به ویژه اینکه برای جعل باید همیشه انگیزه ای را در پشت سر دید. انگیزه جعل گسترده احادیث فقهی واقعاً چیست؟ روشن است که طبیعت موضوعات فقهی همانند موضوعات اختلافی عقیدتی که برای هویت فرقه های مختلف سرنوشت سازند نیست و بنابراین طبیعت آنها با هم فرق می کند.
۹- وجود نسخه های کهن از کتاب کافی و اصالت آنها ولو آنکه تعدادشان کم هم باشد و تعداد متوسط ابواب و احادیث در آن بخش هایی که از آنها نسخه های کهنه ای در اختیار است می تواند مؤرخان را نسبت به اصالت مابقی کتاب ها و ابواب و شمار و تعداد کلی احادیث کافی به اطمینان برساند. علاوه بر اینکه تعداد ابواب کتاب کافی را مصادر رجالی و فهرستی قدیم مورد توجه قرار داده اند (گرچه گاه به دلیل تفاوت نحوه تقسیم بندی کتاب های کافی در نسخه ها عناوین و شمار کتاب ها متفاوت گزارش می شده).
۱۰- علاوه بر همه اینها تعداد بسیار زیادی از احادیث کتاب کافی به نقل از کلینی در غیر کتاب های تهذیبین و فقیه در کتاب هایی مانند آثار دیگر ابن بابویه و شیخ و ابن قولویه و نعمانی و بسیاری دیگر از قدما که از آثارشان نسخه های مستقل و قدیمی موجود است نقل شده است.
۱۱- اسناد احادیثی از کتاب کافی که در آثار بعدی نقل نشده مشابهت ساختاری با احادیثی دارد که در منابع بعدی نقل شده. با توجه به اصالت نوع سندها و دقت آنها در طبقات و زنجیره های سندی فرض اینکه بعدا عده ای این سندها را با این حجم وسیع برساخته باشند احتمالی است که عرف مؤرخان آن را نمی پذیرد. ساختن حجم وسیعی از متن احادیث هم البته همین حکم و بل وضع روشنتری دارد. وجود قدرت و توان لازم بر جعل بخش زیادی از متون احادیث که مضمون آنها با مشهور فقه امامیه به دقت سازگار باشد از سوی جاعلان امری است که احتمالش اصلا نمی تواند جدی قلمداد شود.
۱۲- و بالاخره اینکه بسیاری از احادیث کتاب کافی منقول از منابعی است که از آنها هم همینک نسخه های مستقیم و یا به صورت نقل در آثار دیگر موجود است. تعداد زیادی از احادیث کافی در تفسیر علی بن ابراهیم، بصائر، محاسن برقی و شماری دیگر از منابع موجود است و همه جا کلینی از این نوع منابع نقل می کند. روشن است که نسخه های این نوع کتاب ها در سنتی مستقل از نسخه های کتاب کافی کتابت و نقل شده اند. بنابراین وجود این احادیث در آن کتاب ها نمی تواند بر اساس نسخه های مجعول کتاب کافی باشد. از آن مهمتر احادیثی است که در کتاب های دیگر مانند آثار شیخ صدوق با سندی متفاوت نقل شده اما ریشه اش به منابع غیر مستقیم نقل های کلینی می رسد. بنابراین درست است که سندهای صدوق با کلینی عینا یکی نیست اما معلوم است که به طور نظام مندی این احادیث در منابعی در دسترس نسل کلینی و قبل و بعد از او بوده و برای اصالت نوع احادیث کتاب کافی وجود آن نقل ها در آثار دیگران کفایت می کند. فرض جعل همه این سندها و متن ها در نسخه های متأخر کتاب کافی و بر اساس آثار دیگران فرض معقولی نیست.
نویسنده نا آشنای ما بدون توجه به مبانی علمی بحث در اصالت متون و صرفا با چند نقل و استنباط عمدتا نادرست اصالت کتاب کافی را زیر سؤال برده اند. روشن است که اهل اطلاع نیستند.
(ادامه....)
اختلاف در موضوع رؤيت هلال ماه های رمضان و شوال بخشی مرتبط با موضوعی فقهی و اجتهادی است و بنابراين از ديدگاه فقيهان موضوع تقليد می تواند باشد و بخشی هم موضوعاتی خارجی است که فقيه در آن دخالت ندارد. با توجه به گستره وسيع جغرافيای جهان اسلام و پراکندگی مسلمانان در سرتاسر جهان و تفاوت مذاهب فقهی و تمايزهای اجتهادی و به دليل ماهيت احکام مرتبط با رؤيت هلال اختلاف در اين زمينه امری طبيعی است. در واقع اصلا اختلاف به معنای واقعی آن نيست و با توجه به ضرورت فقهی رؤيت هلال بروز اختلاف نظر و عمل در آغاز و انجام ماه مبارک امری کاملا طبيعی است و در گذشته تاريخ اسلام هم همواره چنين بوده است. برخی برای رفع اين اختلافات اتکا بر شيوه های رياضی و نجومی و یا استناد به چشم مسلح را پیشنهاد می کنند که گرچه خود راه حل های قابل توجهی اند اما باز به دلیل اینکه این راه حل ها خود موضوع مباحثی اجتهادی اند گریزی از اختلاف در فتوا نیست. وجود اين اختلافات فقهی مادامی که نشان از سنت اجتهاد زنده دارد خود دلیلی است بر پويایی نظام فقهی. در جوامع شيعی اين اجتهاد سنتی قوی تر دارد و به همين دليل هم هست که ما در ايران شاهد رويه هایی مانند آنچه در عربستان در اين زمينه وجود دارد و هر سال هلال ماه بفرموده نهاد رسمی و حکومتی مذهب تعیین و ثابت می شود نیستیم.
بخش دوم استدلال بالا هم به کلی مخدوش است: اگر وجود سند برای احاديث در کتاب هایی مانند کتاب کليني و پراکندگی احاديث دليل بر اين است که آنچه در اين کتاب ها در قالب حديث از امامان نقل شده اعتباری همسان با کتاب های منسوب به ابو حنيفه و ابو يوسف و شيباني و شافعي را نداشته باشد بايد گفت به همين سان کتاب های آنان هم نبايد از لحاظ تاريخی اصالت و اعتبار داشته باشد؛ در حالی که چنين نيست. آنچه ما از ابو حنيفه و يا ابو يوسف و شيبانی و حتی شافعي در اختيار داريم و لو اينکه در قالب کتاب هایی مانند المبسوط و الأم و غيره امروزه در دسترس است اما همين کتاب ها هم به روايت چند واسطه از آنان و در سنتی از نقل شفاهی به مکتوب به دست ما رسيده و البته با تحريرها و اصلاحات و بازبينی هایی پسينی و متأخر از آنها. منابع حديث فقهی شيعه بی هيچ گفتگویی دست کم به آغاز قرن چهارم می رسند؛ گو اينکه ما می دانيم کليني بی ترديد منابع مکتوبی بسيار کهنتر از عصر خود در اختيار داشته و از آنها در کتابش نقل می کند. حتی اگر آغاز سده چهارم را هم ملاک قرار دهيم باز کم و بيش زمان تحرير نهایی احاديث کليني با زمان تقريبی متن های نهایی شده از کتاب هایی مانند مالک بن انس و ابو يوسف و شيباني يکی است؛ چرا که اين متن ها هم در شکل فعلی حاصل تدوين نهایی روايات و تحريرهایی هستند که کم و بيش در اواخر سده سوم فراهم شده اند. درست است که ما امروزه از کتاب مالک بن انس مستقيما نقل می کنيم اما در واقع بايد نقل ما از اين کتاب همانند نقل ما از دفاتر حديثی فراهم آمده از مجلس امام صادق (ع) متکی باشد بر رواياتی از کتاب مالک بن انس که بعضا تا صد سال بعد از او صورت نهایی و موجود آنها فراهم نشد. اين فقط کليني نيست که با سند از امامان شيعه نقل می کند. عبدالرزاق و ابن ابی شيبه و بخاری و راويان الأم و المبسوط و الموطأ هم با سندهای خود چندين نسل را در می نوردند و از مراجع اصلی فقه اهل سنت نقل می کنند. هر گونه تغيير و حک و اصلاح اگر در مورد روايات کليني ادعا شود همان را هم می توان درباره روايات منقول از موطأ مالک و جامع معمر بن راشد و غيره مدعی شد. تنها فرق در اين ميان اين است که بنابر ادعای علمای شيعه و روايات آنان ائمه متأخر شيعه بعدها صحت مضامين متن ها و اصول روايی شاگردان امام صادق را تأيید کرده اند اما ما چنين تأييدی را همه جا نمی توانيم درباره متون و روايات متفاوت از متن های سده دوم اهل سنت گواهی دهیم. وانگهی به دليل اينکه روايات اهل سنت عموما متکی بر احاديث خود پيامبر اکرم (ص) است امکان تحريف بيشتر می شود چرا که سنت تدوين حديث به شکل مکتوب صد سالی با تأخير صورت گرفت در حالی که در زمان امام صادق (ع) عملا تدوين و کتابت حديث رواج بيشتری داشت. روشن است که کتابت بيش از نقل صرفا شفاهی می تواند مانع از بروز تحريف و پنهانکاری و حک و اصلاح متون و روایات شود.
بخش دوم استدلال بالا هم به کلی مخدوش است: اگر وجود سند برای احاديث در کتاب هایی مانند کتاب کليني و پراکندگی احاديث دليل بر اين است که آنچه در اين کتاب ها در قالب حديث از امامان نقل شده اعتباری همسان با کتاب های منسوب به ابو حنيفه و ابو يوسف و شيباني و شافعي را نداشته باشد بايد گفت به همين سان کتاب های آنان هم نبايد از لحاظ تاريخی اصالت و اعتبار داشته باشد؛ در حالی که چنين نيست. آنچه ما از ابو حنيفه و يا ابو يوسف و شيبانی و حتی شافعي در اختيار داريم و لو اينکه در قالب کتاب هایی مانند المبسوط و الأم و غيره امروزه در دسترس است اما همين کتاب ها هم به روايت چند واسطه از آنان و در سنتی از نقل شفاهی به مکتوب به دست ما رسيده و البته با تحريرها و اصلاحات و بازبينی هایی پسينی و متأخر از آنها. منابع حديث فقهی شيعه بی هيچ گفتگویی دست کم به آغاز قرن چهارم می رسند؛ گو اينکه ما می دانيم کليني بی ترديد منابع مکتوبی بسيار کهنتر از عصر خود در اختيار داشته و از آنها در کتابش نقل می کند. حتی اگر آغاز سده چهارم را هم ملاک قرار دهيم باز کم و بيش زمان تحرير نهایی احاديث کليني با زمان تقريبی متن های نهایی شده از کتاب هایی مانند مالک بن انس و ابو يوسف و شيباني يکی است؛ چرا که اين متن ها هم در شکل فعلی حاصل تدوين نهایی روايات و تحريرهایی هستند که کم و بيش در اواخر سده سوم فراهم شده اند. درست است که ما امروزه از کتاب مالک بن انس مستقيما نقل می کنيم اما در واقع بايد نقل ما از اين کتاب همانند نقل ما از دفاتر حديثی فراهم آمده از مجلس امام صادق (ع) متکی باشد بر رواياتی از کتاب مالک بن انس که بعضا تا صد سال بعد از او صورت نهایی و موجود آنها فراهم نشد. اين فقط کليني نيست که با سند از امامان شيعه نقل می کند. عبدالرزاق و ابن ابی شيبه و بخاری و راويان الأم و المبسوط و الموطأ هم با سندهای خود چندين نسل را در می نوردند و از مراجع اصلی فقه اهل سنت نقل می کنند. هر گونه تغيير و حک و اصلاح اگر در مورد روايات کليني ادعا شود همان را هم می توان درباره روايات منقول از موطأ مالک و جامع معمر بن راشد و غيره مدعی شد. تنها فرق در اين ميان اين است که بنابر ادعای علمای شيعه و روايات آنان ائمه متأخر شيعه بعدها صحت مضامين متن ها و اصول روايی شاگردان امام صادق را تأيید کرده اند اما ما چنين تأييدی را همه جا نمی توانيم درباره متون و روايات متفاوت از متن های سده دوم اهل سنت گواهی دهیم. وانگهی به دليل اينکه روايات اهل سنت عموما متکی بر احاديث خود پيامبر اکرم (ص) است امکان تحريف بيشتر می شود چرا که سنت تدوين حديث به شکل مکتوب صد سالی با تأخير صورت گرفت در حالی که در زمان امام صادق (ع) عملا تدوين و کتابت حديث رواج بيشتری داشت. روشن است که کتابت بيش از نقل صرفا شفاهی می تواند مانع از بروز تحريف و پنهانکاری و حک و اصلاح متون و روایات شود.
طوسي در غيبت خود علاوه بر نقل سند به کليني، روايت را از طريق فرزند حميري هم نقل می کند و او از پدرش و خود حميري از محمد بن حسين بن ابی الخطاب همان روايتی را نقل می کند که در کليني هم می بينيم. معلوم نيست واقعا عبد الله بن جعفر حميري و يا فرزندش اين روايت را نقل کرده بودند و يا اينکه اين سند صرفا بازسازی سند کليني بر اساس شيوه تعويض اسانيد و ترکيب اجازات با اسانيد است. در اين روايت محمد بن حسين بن ابی الخطاب از ابن ابی عمير روايت می کند. اگر سند بازسازی شده بر اساس شيوه ياد شده باشد در واقع به جای آنکه مسئوليت اين روايت متوجه احمد بن محمد بن عيسی و يا از آن محتملتر محمد بن يحيی العطار شود متوجه ابن ابی عمير شده. آيا با وجود اين احتمال قوی که باز هم در اينجا با شيوه های مستخرج نويسی های مبتنی بر شيوه تعويض سند روبرو هستيم می توان اين روایت را تا دوران ابن ابی عمير به عقب برد؟ به هر حال اين احتمال قوی است که بخشی از متن روايت به دوره احمد بن محمد بن عيسی برسد گرچه مظنون این است که بعدا کلماتی به روايت الحاق شده است. اين سند بر اين قرار است (الغيبة، ص ١٦٥): "روى محمد بن عبد الله بن جعفر الحميري فيما أخبرنا به جماعة ، عن أبي المفضل الشيباني ( عنه ) عن أبيه ، عن محمد بن الحسين ، عن محمد بن أبي عمير ..."
هر چه هست در اين روايت عبد الله بن جعفر بن ابی طالب در حضور معاويه از سلسله ائمه (ع) بر زبان پيامبر روايتی را نقل می کند. در اين روايت او نقل می کند که: "كنا عند معاوية أنا والحسن والحسين وعبد الله بن عباس وعمر بن أبي سلمة ، وأسامة بن زيد فجرى بيني وبين معاوية كلام فقلت لمعاوية : سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول..". بنابراين طبق روايت منابع کهن علاوه بر عبد الله بن جعفر طيار، اين اشخاص هم که در اين روايت می بينيم در همان مجلس حضور داشته اند. اما از ديگر سو، عبارات اين روايت در يک پيش زمينه متفاوتی در تحريرهای مختلفی که همينک از کتاب سليم باقی است ديده می شود. ترديدی در اين نيست که آنچه در منابع کهن مانند کليني نقل شده از روی مادر نسخه تحريرهای موجود از کتاب سليم نقل نشده. چرا که اگر چنين بود بايد کليني (و ديگر منابع کهن) کل آن قسمت را که اتفاقا تماما با موضوع 12 امام مرتبط است را نقل می کردند. ثانيا ميان روايت کليني با آنچه در متن سليم آمده چندين تمايز آشکار ديده می شود. اين تمايزها، هم ميان متن کليني با تحريرهای مختلف کتاب سليم در اين قسمت ديده می شود و هم جالب اين است که ميان خود اين تحريرها هم آشکارا اختلافات وجود دارد (برای اين اختلافات، نک: سليم، ص 834 به بعد، چاپ آقای انصاری که در حاشيه همه را به خوبی نشان داده است).
✳️ #جلسه_پنجم_بناء ✳️
🔆 در رابطه با بناء اسماء بیان کردیم که بیشتر اسماء معرب هستند.
🔆و فقط تعداد محدودی (ضمیر _ اسم اشاره _ اسم موصول _ اسم استفهام) مبنی هستند.
🌀 در مورد بناء این اَسماء هم مبنی بر سکون وجود دارد. یعنی حرکت ثابت آخر کلمه، سکون است. مانند : ذا
🌀 و هم مبنی بر فتح هستند. مانند : أَینَ
که اسم استفهام است و مبنی بر فتح است.
🌀 و هم مبنی بر ضم است. مانند : هُ
که ضمیر هست.
🌀 و هم مبنی بر کسر هست. مانند : الّاتِ
⭕️ بناء افعال در جلسات بعدی تفصیلا بیان خواهد شد.
#آموزش_عربی
@yortchi_bosjin_pdf
🔺🔺🔺🔺
🔻🔻🔻🔻
در ادامه نوشته بودید: اگر دیوار خیس باشد من از این دیوار خیس که می خواهد سقوط کند فرار می کنم این جا ایمان هست علم هم هست منتهی علم شما به مانع برخورد نکرده است حال اگر علم شما به مانع برخورد کرد و شما عالم بودید که این دیوار خیس است و عالم بودید که دیوار در حال سقوط است اما مانعی نگذاشت این علمتان را باور کنید باور نمی کنید پس علم همیشه مستلزم ایمان نیست حتی در همین مثالی که شما زدید.
🔻🔻
قوام ایمان به علمی است که مبتلاء به مانع نشده باشد و از این جا کشف می کنیم که علم بی فایده نیست، فلسفه بی اثر نیست و هم چنین کشف می کنیم که اگر نتوانیم با دلیل ،ایمان به خدا را در نفس خود ایجاد کنیم،ادعاء می کنیم که با دلیل می توانیم علم به خدا ایجاد کنیم، این ها همه در سوالات شما بود و همه را پاسخ دادیم منتهی سوالات شما را به تفکیک پاسخ ندادیم ولی در لا به لای پاسخ به همه سوالات شما پاسخ دادیم و تمام نوشته شما با همان مقدمه ای که در ابتدای پاسخ مطرح کردیم حل می شود متهی آن مقدمه را پیاده و اجرا کردیم و توضیح بیشتر دادیم تا سوالات به صورت کاملتر پاسخ داده شود و تمام نکته همین است که که شما گمان می کنید که علم همان ایمان است در حالی که علم مقدمه ایمان است و منافی با ایمان هم نیست و با این مقدمه تمام سوالات پاسخ داده شد.
🔻🔻
نکته:
یکی از مباحثی که خیلی هم روی آن نمایش داده می شود و منکرین فلسفه هم خیلی به این مساله می پردازند همین است که خدا را با دلیل نمی شود اثبات کرد،این مطلب را غربی ها می گویند و برخی از افرادی هم که در رده مسلمانان هستند به تبع آن ها می گویند ولی این حرف درست نیست زیرا ما قبول داریم که با فلسفه نمی شود ایمان را در دل مخاطب ایجاد کرد ولی خدا را می توانیم اثبات کنیم،علماً می توانیم اثبات کنیم یعنی می توانیم با مطالب فلسفی و استدلال، علم را در مخاطب خود ایجاد کنیم اگر چه ایمان را در دل مخاطب ایجاد نکنیم زیرا ایمان نیاز به یک اضافه دارد و آن اضافه رفع موانع است که خود آن شنونده باید رفع مانع کند و آن در اختیار ما نیست،کاری که فلسفه می کند آن است که می تواند علم را با دلیل برای مخاطب درست کند اما این که بتواند ایمان را درست کند آن قسمت بعدی ایمان که عبارت از رفع موانع است خود شخص شنونده باید تامینش کند و فلسفه آن را تامین نمی کند و ادعای تامین کردنش هم ندارد.
منابع:
[1] سوره نمل، آیه 14.
[2] سوره عنکبوت، آیه 61
https://t.me/joinchat/AAAAAEOyBh9fy0yRLS521w
🔺🔺🔺🔺
🔻🔻🔻🔻
سوال شماره 16
1.آیا شبهات سنگین که فلاسفه غرب به دین وارد کرده است را می توان با فلسفه جواب داد؟ 2.آیا این سخن درست است که فلسفه های مشاء و اشراق و صدرا و علی الخصوص فلسفه صدرا به مباحث و مسائل کلام و عقاید کمک شایانی کرده و آن را از رکود و تحجر نجات داده؟ 3.نظر مبارکتان در مورد ورود عرفان ابن عربی به مباحث اخلاق و عرفان چه بوده و آیا این سخن درست است که عرفان ابن عربی به مباحث و مسائل اخلاق و عرفان کمک شایانی کرده و آن را از رکود و تحجر نجات داده؟
🔻
پاسخ به سوال اول
پاسخ :سه سوال کرده اید که باید به تفصیل پاسخ داده شود،سوال اول شما به دو سوال منشعب می شود که ما این دو سوال را از هم جدا کرده و به آن پاسخ می دهیم یعتی به ترتیبی که شما سوال کرددی جواب نمی دهیم بلکه سوال شما را به دو سوال تبدیل می کنیم و جواب آن را می دهیم.
سوال اول شما این است که آیا می توان شبهات سنگینی را که فلاسفه غرب به حرف بعضی از شرقی ها بر دین یا مسایل دینی وارد کرده اند به جز استمداد از فلسفه و کلام، جواب داد یا حتما ناچاریم از فلسفه استفاده کنیم و جواب این شبهات را بدهیم.
🔻
جواب سوال اول این است که شبهات را عقل ما می فهمد و عقل ما باید پاسخ بدهد ،گاهی فلسفه راهی برای پاسخ به شبهه است و گاهی کلام،گاهی روایات و ما یک جواب عقلی به کمک این پشتوانه ها فکر می کنیم و چون جواب ما عقلی است پاسخ شبهه داده می شود.
🔻
فلسفه قوانینی دارد که آن قوانین حاصل عقل ماست یه به بیان بهتر قوانینی دارد که در خارج صادقند و ما آن را کسب کرده ایم یعنی یک قوانینی واقعی هستند و ما به کمک این قوانین واقعی،شبهات را بر طرف می کنیم یا این که ممکن است کسی از قونین فلسفی استفاده نکند و از قوانین واقعی دیگر استفاده کند،آن هم می تواند پاسخ به شبهه بدهد و لزومی ندارد که ما حتماً در پاسخ به شبهه از قوانین فلسفی استفاده کنیم،کسانی بوده اند که مشیشان فلسفی بوده ولی هیچ یک از فلسفه های مرسوم را نخوانده بودند،این ها قدرت بر پاسخ دادن دارند چون از عقلشان در پاسخ به شبهه استفاده کرده اند (البته نمی خواهم بگویم فلسفه لازم نیست بلکه فلسفه کمک می کند و این کمک باعث می شود که راختتر درک کنیم).
البته گاهی مواقع هم ممکن است برخی قوانین خدشه دار باشند و به جای این که پاسخ به شبهه دهند شبهه را تقویت کنند.
🔻
مهم این است که در پاسخی که داده می شود با تمهیداتی که از قواعد عقلی گرفته می شودجواب از عقل ناشی شود و این چنین نیست که حتما باید فلسفه را بخوانیم تا جواب بدهیم زیرا خیلی ها فلسفی فکر می کنند ولی هیچ یک از علوم فلسفی را درس نگرفته اند.
🔻
بله برخی از شبهات که از اصطلاحات استفاده می کنند باید با اصطلاحات جواب داده شود و آن ها نیاز به خواندن فلسفه دارد برای این که ما با فلسفه آشنا بشویم.
🔻
بنا بر این این چنین نیست که در پاسخ به شبهات راه منحصر در فلسفه باشد ولی این چنین هم نیست که ما به طور کامل در پاسخ به شبهات از فلسفه بی نیاز باشیم بنا بر این در جواب ها خوب است که از فلسفه استفاده کنیم و جواب ها را قابل فهم تر قرار دهیم.
🔺🔺🔺🔺🔺
🔻🔻🔻🔻🔻
🌟نکات و اشارات🌟
⏺ آیا احادیث اصول کافی نیازمند بررسی سندی نیست؟ (5)
آیتالله العظمی شبیری زنجانی:
🔘مهمترین دلیلی که بر اعتبار احادیث کافی اقامه شده است این است که کلینی خود بر صحت کتابش شهادت داده است و به حجیّت آن حکم کرده است.
🔸ما باید ابتدا باید بحث کنیم که آیا کلینی چنین حکمی کرده است یا نه و مقصود او از جملاتی که فرموده است چیست و دوم اینکه اگر حکم کرده است آیا حجّت است یا اشکالی در آن وجود دارد.
✅ پاسخ:
به طور خلاصه میتوان گفت ما نمیتوانیم به شهادت کلینی اکتفاء کنیم زیرا:
1️⃣ اولا نمیدانیم که ضابطهی صحت نزد کلینی چیست؟ کما اینکه در کتب سنیها مناط صحت در صحیح مسلم و بخاری با هم متفاوت است. مثلا بخاری شرایطی که برای صحت ذکر میکند مضیّقتر از شرایطی است که مسلم ذکر میکند. بنابراین ممکن است ضابطهای که کلینی برای صحت در نظر داشته است با ضابطهای که ما برای صحت میدانیم فرق داشته باشد. بله ممکن است کلینی در کتاب رجال خود ضابطهای که مدّ نظرش بوده است را ذکر کرده باشد ولی ما به آن کتاب دسترسی نداریم.
2️⃣ ثانیا: شهادت باید از حس یا از طریق مبادی قریب به حس باشد که ذاتا در این گونه شهادات خطای کمتری واقع می شود؛ ولی ما احتمال میدهیم که شهادت به صحت بر اساس قرائن داخلی و محسوس نباشد بلکه از طریق قرائن خارجی و اجتهادیه باشد، چون نمیتوانیم به یک سری از قرائن خارجیه اعتماد کنیم و خطا در آنها زیاد است. بنابراین نمیتوانیم به این گونه شهادات اعتماد کنیم.
3️⃣ ثالثا: اگر شهادت کلینی از روی حس بوده باشد چون در موارد بسیاری خلاف آن ظاهر شده است، شهادت مزبور حتی اگر از روی حس است قابل اعتماد نمی باشد. البته اگر معارض نبود، آن شهادت را قبول میکردیم.
▪️ بله اشکالات دیگری که بر کلینی بار می شود کما اینکه حاجی نوری از آنها جواب داده است قابل رد می باشد ولی اشکالات فوق مهم است.
👈 نتیجه اینکه نمیتوان به کلام کلینی به تنهایی اکتفاء کرد و ما به علم رجال احتیاج داریم و به شهادت کلینی نمی توانیم از مراجعه به کتب رجال در مورد اسناد کافی بی نیاز باشیم.
(بخشهای پیشین این بحث:
1️⃣ https://t.me/mfeqhi/347
2️⃣ https://t.me/mfeqhi/349
3️⃣ https://t.me/mfeqhi/352
4️⃣ https://t.me/mfeqhi/353
▪️برگرفته از : دروس رجال معظم له در سال 62، جلسه 5 و 10
#نکات_اشارات
#دروس_رجال
#رجال
—------—
🔍 کانال «مرکز فقهی امام محمد باقر(ع)»:
👉 @mfeqhi
البته این دوازده قول ارتباطی به بحث ما ندارد.. زیرا بحث بر سر اصل مشکل بخاری وامثالهم با روایات امام است که به دلیل آن روایات امام علیه السلام را نقل نمی کنند و آن ظاهرا دلیل ارسال است و ارسال از اسباب ضعف حدیث نزد بخاری و امثالهم است.. در ضمن قبول خبر مرسل از شواذ اقوال است...
جواب یکم : اگر کار شما اشتباه نبوده و شیطنت دیگران بوده عذر خواهی بی وجه است .
جواب دوم : با توجه به سابقه شما در خوانندگی حمل بر صحت بی وجه است . مضافا حمل بر صحت در اینجا یعنی چه ؟
جواب سوم : مهم نیست عکس مربوط به کجاست ، مهم نفس عمل است که کاری اشتباه بوده است .
جواب چهارم : طبیعی است که برای مصیبت زدگان چنین رفتاری شود . اگر می خواستید اشعار امید بخش بخوانید چرا با تار و نی ؟ شما که هنرش را دارید بدون این ابزار هم امید بخش باشید .
جواب پنجم : برای جلوگیری از به باد رفتن امید به زندگی این راه را در پیش گرفتن غلط است .
جواب ششم : بی خبر ماندن از حال یتیمان مسئله دیگری است و ارتباطی به این عمل شما ندارد .
جواب هفتم : تکلیف موسیقی مشخص است و هر متدینی طبق فتوای مرجعش عمل می کند . اما در مورد شما بحث بر سر اجرای کنسرت توسط یک روحانی است . شما تکلیف خوتان را مشخص کنید که اگر می خواهید به اینگونه اعمال ادامه دهید از کسوت روحانیت خارج شوید و اگر می خواهید در این کسوت بمانید باید از این امور دست بردارید و خوانندگی را کنار بگذارید .
...قصد ایشان را فهمیده بودم
🔶شهید مطهری: در ایام طلبگی با عده ای از افراد در جلسه ای نشسته بودیم.
در آن مجلس، مرحوم آیت الله حُجت مورد غیبت قرار گرفت.
یک وقت احساس کردم که این درست نیست.
من چرا باید در آن شرایط قرار بگیرم؟
لذا به دنبال فرصت مناسبی بودم
تا ایشان را ببینم و از وی رضایت بطلبم.
.
🔶تا اینکه در یک تابستانی، مرحوم حجت به حرم
حضرت عبدالعظیم تشریف آوردند.
.
🔶یک روز بعد از ظهر به درِ خانه ایشان رفتم
و در زدم. ایشان اجازه ورود دادند.
.
🔶یادم هست، وقتی که داخل شدم، ایشان را
در حالی دیدم که کلاهی بر سر داشتند
و بر بالشتی تکیه کرده بودند و مریض به نظر
میرسیدند.
.
🔶گفتم: آقا، آمدهام یک مطلبی را به شما بگویم!
فرمود: چه مطلبی؟ گفتم: من از شما کمی غیبت کردهام،
اما غیبت زیادی نیز از دیگران شنیدهام و از این کار سخت
پشیمانم و خود را ملامت میکنم که چرا در جلسهای
که از شما غیبت میکردند، حاضر شدم؟! و چرا احیاناً غیبت شما به دهن من نیز آمد؟
.
🔶من چون تصمیم دارم که دیگر از این پس
غیبت شما را نکنم و از کسی نیز استماع نکنم،
آمدهام که به خود شما بگویم که مرا ببخشید
و از من بگذرید.
.
🔶این مرد بزرگوار فرمود: غیبت کردن از امثال ما دو جور است:
یک وقت به شکلی است که اهانت و توهین
به اسلام است؛ و یک وقت هم هست که مربوط
به شخص خود ما میشود؛
.
🔶زیرا ما در جامعه مسلمین سرمشق و الگو و
مبلّغ اسلام هستیم. اگر مسلمانان از ما یک
بدی و زشتی ببینند و یا بشنوند،
از دین و آیین و اسلام منزجر و متنفر میشوند،
لذا به یک نوع، غیبت و بدگویی کردن از ما
در میان مردم، توهین به اسلام می¬شود،
نه به شخص ما.
.
🔶من که قصد ایشان را فهمیده بودم، گفتم: نه آقا! بنده چیزی
که به اسلام توهین و جسارت بشود، نگفتهام؛
بلکه هر چه بود مربوط به شخص خودتان است.
ایشان گفت: من هم گذشت کردم.
کانال سیره علما @sireolama
اینکه انها نفوذی بودند شکی درش نیست ولیکن دلیل نمیشود تهمت به انها بزنیم.بر خلیفه اول و جد و ابادش لعنت ولیکن ما حق نداریم بگیم خلیفه اول قاتل حضرت حمزه هست!ادم بدی بود ولی تهمت هم نزنیم.
آن روایت در شیعه سندی ندارد.آنچه هم در کتب سنی هست اصلا این چیزی که شما فکر میکنید نیست و حتی دلیل بر عدم مسمومیت پیامبره چون پیامبر دستور داد همه از دارو بخورند به جز عباس و همه خوردند و نمردند
سلام علیکم
۱.این کلی گویی کردن و گفتن« روایتی در ذم صوفیه نیست و سند صحیح ندارد»را شبیه این گفته خداناباوران( اجلکم الله) می توان دید که راحت چشمشان بر انبوه نوشته ها و دلایل اثبات خدا،می بندند و می گویند:« دلیلی بر اثبات خدا نیست»!
بدون پیشداوری،چشم باز کن....می بینی و می یابی اگر دل در گروی تحقیق داشته باشی و پیش فرضت« نه گفتن» نباشد.
باز خدا پدر ملاصدرا رحمه الله تعالی را بیامرزد که « کسرالاصنام» نوشت تا افرادی مانند شما بدانند که صوفیه ستیزی خاص فقیهان و محدثان و متکلمانی از قبیل: شیخ حر عاملی،مجلسییین،آقا محمد کرمانشاهی،آیه الله بروجردی،و ....و....نیست.
۲.دلیل ما بر ضلالت تصوف،روایات نیست تا خدشه در سند و دلالت کنید!
مانند این است که: دلیل بر خدای متعال،قرآن نیست بلکه مدلول و مدعایی است که در قرآن و حدیث،بر اثبات ذات اقدس اله اقامه شده!
لذا: ماهیت و محتوای کتب صوفیه و ادعاهایشان،سند است بر ضلالتشان.از ابن عربی و بلخی گرفته تا این دغلبازان و سبیلداران سرجنبان معاصر... .
۳.آتش زدن کتب صوفیه،نه شدنی است نه خواسته بنده و بزرگان اهل تحقیق و مدافعان وحی و عقل!
همین که شما بحث آرام فعلی را به آتش نکشانید،بسی سپاسگزار خواهم بود.
۴.نوشتید:« چرا چنین متعصب باشیم». جواب:
اولا،پس چرا شما به چند دقیقه ای بیش نگذشت که سریع جواب نوشتید؟ خب راحت و خونسرد نظاره گری می کردید؟
ثانیا،خاصیت علم و تعهد آن است که هر مدعی و مدعای باطلی را با غیرت،دفع نماید.
کافی است در همین گروه،شخص شما چنین آزمونی برگزار نمایید تا بیابید! البته « پخمگی» در شأن شیعه غیور و متعلم علوم آل الله علیهم صلوات الله نیست.
۵.نوشته اید:«کسی که فرضا کافر است اما معارفی دارد،چرا استفاده نکنیم؟»
این را از امام صادق صلوات الله علیه بپرسید که چرا ما را از تبعیت امثال ابوحنیفه نهی فرموده اند!؟ مگر هر چه ابوحنیفه گفته،باطل است؟
این را از وزارت بهداشت بپرس که کلا با هر نظر و نظر دهنده و مدعی درمان،مادامی که تاییدیه مبنی بر صلاحیت کامل و قطعی برای ورود در حوزه درمان نداشته باشد،مخالف است! حالا چه اشکال دارد که فلان چقال و بهمان نقال،اظهارات طبی هم بکنند،شاید مطلب صحیحی داشته باشند،چرا استفاده نکنیم؟!
عزیزم! بحث بر سر « انسان» ،« گوهر وقت» ،« هدایت» و از همه مهم تر« ولایت» و « برائت» و « تسلیم» در برابر « حجت منصوب خدای متعال» است.اینها،کم ارزش نیستند و تکراری برایشان نیست تا در انتخاب میانِ« راجح» و « مرجوح» به ترجیح دومی بر اولی،اقدام کنیم!
۶.اما ماجرای« سید مرتضی در سوگ دوست یهودیش»:
سید رضی بود نه سید مرتضی
استادش بود نه دوستش
صابئی بود نه یهودی
غرا است اما احدی ادعای بی نظیری آن شعر نکرده
اما:آیا همان سید رضی ،طریقت فکری و عقاید آن استاد را هم تایید کرده؟! و مردم را به گرفتن علوم اعتقادی از وی،تشویق هم کرده؟
واضح است که روحیه قدردانی از استاد،ربطی به بحث ما ندارد!
۷.نوشته اید:«مگر سفارش اهل بیت غیر از این است»؟
جواب:شما یک روایت ابوهریره ای هم از اهل بیت صلوات الله علیهم بیاوری که اخذ علوم و معارف از صوفیه یا اصحاب البدع یا ملتقطان بین حق و باطل را تجویز فرموده باشند،قبول می کنم و رسماً می شوم« مسلمان التقاطی».
تا حالا این حدیث به گوش شما خورده:« لا تأخذ إلّا عنّا،تکُن مِنّا»؟!« شرِّقا و غَرّبا فلا تجدان علما صحیحا إلا ما خرج عندنا اهل البیت»؟ تا الان به وادی « کتب اهل الضلال» در فقه و مکاسب محرمه،گذرتان افتاده؟
برادرانه عرض می کنم: نسخه پژوهی به سبک اروپاییان که هیچ تعلق قلبی به عقاید ندارند،صرفا نان و آب است،نه دغدغه ترویج معارف قرآن و عترت صلوات الله علیهم.
۸.گفته اید:« صوفیه.محب آل الله اند»
خب عمروعاص و معاویه هم در حب و فضائل آل الله علی اعدائهم لعنه الله،گفته اند و سروده اند؟ این را خودم پیش تر در متنم،گفته بودم اما چه می شود کرد که شما متعصبانه ،حتی زحمت خواندن حرف مرا هم نکشیده اید!
۹.گفته اید:« صوفیه همان معارف قرآن و عترت دارند»
این همان ادعایی است که باید دلیل بیاورید و تکرارش،ثمری جز تکرار ندارد.
خوب است در همین تلگرام با کانالهای شناخت و نقد صوفیه آشنا شوید.لعلکم تتفکرون.
سلام وادب
به این ترتیب دوتا مجهول دا ریم هم استاد شما هم این شخص .
اگر ممکن آن استاد را معرفی بفرمایید. هم کمی بیشتر از این شخص ادرس بدهید ، با این تعریف ارجاع به کتابهای ایشان مشکل می شود چون از عوام است از طرفی در کتابها و شکل ان ادعای قدمت هست مثلا در سر المکتوم عبارت قرن دهمی از نجوم و احکام آن هست گه فنی و پیچیده است . کپی نیست و از آثار مهمی در نجوم استفاده شده در نثر هم به معاصرین شباهت ندارد.
اگر ممکن است از این شخص بیشتر نشانی بفرمایید تا این حی را زیارت کنیم.
نقدی بر ادعای حسن انصاری در انکار روضه کافی
اجزای کافی، نوشته مرحوم کلینی
آقای حسن انصاری در کانال خود¹ روضه کافی را نه نوشته مرحوم کلینی، که «حاصل مجالس حدیثی» او می خواند و میگوید:
«به نظر می رسد کتاب روضه حاصل مجالس حدیثی کلینی بوده و نه بخشی از کتاب کافی. بیشتر احادیث آن متناسب نقل در مجالس عمومی حدیث و وعظ است».
و وجه آن را کاستی اعتبارش به نسبت اصول و فروع می داند و نیز میگوید:
«اساساً چرا باید کلینی کتاب روضه را بنویسد؟ تعداد قابل توجهی از احادیث روضه کافی قابلیت این را دارد که در ابواب مختلف اصول و حتی بعضاً فروع کافی نقل شود».
«از نکات قابل توجه در روضه نقل احادیثی به غایت غریب و با اسنادی ناشناخته است که با شیوه کلی کلینی در بخش های اصول و فروع کافی تفاوت دارد. تعدادی احادیث مطولات هم در این کتاب نقل شده که خود همین ویژگی احتمال جعلی بودن آنها را بالا می برد. اصولا یکی از راه های تشخیص جعلی بودن حدیث مطول بودن آن است. به هرحال شماری از علمای شیعه بر این قول بوده اند که روضه از کتاب کافی نیست و تألیف ابن ادریس حلی بوده است. به نظر من مناسب است در چاپ های آینده کتاب کافی این بخش همراه با اصل کافی منتشر نشود. این بخش از قدر کتاب کافی می کاهد»!
◀️پاسخ:
در این کلمات نوعی اضطراب به نظر میآید؛ با وجود اعتقاد به اصل نسبت کتاب به شیخ کلینی (و لو نه به قلم او) ادعای بیدلیل نسبت کتاب به ابن ادریس چه اهمیتی مییابد؟
روشن است که با وجود راویان بسیار کتاب کافی (ر.ک به الكافي، ط - الإسلامية، المقدمة، ص18) و تداول آن در همه اعصار و احصای کتب کافی توسط رجالیان سلف، شبهه بیسند برخی متأخران متساهل در امر حدیث مانند مرحوم ملا خلیل قزوینی ابداً پذیرفته نیست. آن هم وقتی که کتاب الروضه را بدون دلیل به ابن ادریس یا شهید ثانی نسبت داده است. (رياض العلماء، ج 2، ص 261) در حالی که از شهید مطالبی خلاف آن بر جاست (ر.ک به كافي، ط - دار الحديث، المقدمةج1، ص: 139) و از اساس کتاب الروضه و مشایخش را چه به طبقه شهید و ابن ادریس؟!
اما این گفتار که «اساساً چرا باید کلینی کتاب روضه را بنویسد؟ با این که احادیثش در ابواب دیگر قابل گنجاندن است» نیز نا استوار است. آیا ایشان احتمال نمیدهند علل مختلفی در جدا کردن این احادیث نقش داشته باشد؟ مثل:
- اینکه طولانی بودن بعضی روایات که گنجاندن آن در ابواب کافی نیازمند تقطیع بسیار است و از فوائد حدیث میکاهد.
- یا این که مؤلف بعضی از این احادیث را پس از تنظیم ابواب کافی به کتاب اضافه کرده، و فرصت تبویب دقیق این بخش را نیافته باشد.
- یا خصوصیات سندی یا متنی بعضی روایات موجب شده باشد این روایات را در پایان کتاب بیاورد.
در نهایت آیا کلینی موظف بوده تابع ذهنیت عصر ما باشد و طبق سلیقه ما احادیث و ابواب کتاب را ترتیب دهد؟
فهرست اسامی آثار شیخ صدوق و شیخ طوسی نشان از امکان همپوشانی بسیاری از آنها دارد. (مثلاً هر دو عالم با وجود داشتن چند جامع فقهی، باز برای بسیاری از ابواب فقه کتاب مجزا داشتهاند و...)
و اساساً تفاوت زیاد آثار عالمان منحصر در مورد فوق نیست. چنانکه خصال شیخ صدوق با الفقیه او متفاوت است و روش حدیثی مفید در ارشاد نیز با تصحیح الإعتقادات فاصله بسیار دارد. و چه عجب که مثلاً شیخ مفید خود لمح البرهان را در دفاع از نظریه عدد ماه نگاشته و دوباره مصابیح النور را در رد آن می نویسد. (اقبال الأعمال، ص6)
اما طولانی بودن احادیث نیز نمیتواند به صورت کلی و بدون نقد محتوایی برای نقد حدیث به کار گرفته شود. چه آنکه در همان دوران روشهایی برای ضبط سخنان طولانی وجود داشته و از آن جمله نگارش نامه و یا املا است که در چند خبر طولانی از روضه همین روش روایت ادعا شده است. (مانند چهار خبر طولانی ابتدای روضه)
به هر حال اگر آقای انصاری انتساب روضه را به مرحوم کلینی پذیرفتهاند به راستی معلوم نیست چرا باید این قسمت کتاب از صفحه چاپها حذف شود!! احادیث روضه کافی هر چقدر هم که نسبت به سایر قسمتهای کتاب کافی ضعیف باشند از بسیاری از کتب حدیثی محکمتر و قابل اعتمادتر هستند.
با چنین نگرشی باید نصف بیشتر میراث شیعی را نشر ندهیم. و اگر بنا بود به خاطر کاسته شدن قدر عالمی از انتشار کتب وی جلوگیری کرد، میبایست قسمتهایی از کتب مرحوم صدوق و دیگر بزرگان هم حذف شود! و البته این مساوی است با حذف بخشی از قرائن در شناخت روش حدیثی همان عالمان!
معیارهای محک احادیث و سلیقههای شخصی را نمیتوان بر نظر محدثان گذشته تحمیل کرد.
به نقل از کانال «غلو پژوهی»
_________________________
1. t.me/azbarresihayetarikhi/914
@nosakh_shii
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com