اصل اشکال بی اساس است .
?
?رزق حلال، مایه کمال
جدیدترین اثر حضرت آیت الله سید محمد ضیاآبادی
ای مردم ! ممکن نیست کسی بر اثر هوشمندی اش به قدر پرکاهی بر مقدر خدا بیفزاید. و ممکن نیست کسی بر اثر کم فهمی اش به قدر پر کاهی از مقدر خدا بکاهد.
رزق مقدر خدا با تیزهوشی و کم هوشی افراد دگرگون نمی شود. آنچه ما کم داریم ؛ ایمان و یقین به صدق وعده ی خداست که فرموده است : رزق شما و آنچه که به شما وعده داده شده در آسمان تقدیر شده است و تخلفی نخواهد داشت......
#معرفی_کتاب
@AlBasatin
در زمین هیچکس، شما را شفاعت نمی کند مگر خدا اجازه دهد! سوره بقره ،بخشی از آیة الکرسی
ساخته شده از شاخ و برگ درختان!
سوریه، قرن 12 قمری
📚 رزق حلال ، مایه کمال
جدیدترین اثر حضرت آیت الله سید محمد ضیاء آبادی
ای مردم ! ممکن نیست کسی بر اثر هوشمندی اش به قدر پرکاهی بر مقدر خدا بیفزاید. و ممکن نیست کسی بر اثر کم فهمی اش به قدر پرکاهی از مقدر خدا بکاهد.
رزق مقدر خدا با تیزهوشی و کم هوشی افراد دگرگون نمی شود. آنچه ما کم داریم ؛ ایمان و یقین به صدق وعده ی خداست که فرموده است : رزق شما و آنچه که به شما وعده داده شده در آسمان تقدیر شده است و تخلفی نخواهد داشت....👇👇👇
کلام آقای ترکاشوند جالبه !!! ایشان حتما سوره حمد را که فرموده ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا ... جزو قرآن و کلام خدا نمیدانند . مگر میشود خدا در قرآنش بگوید اهدنا ... ؟
در زمین هیچکس، شما را شفاعت نمی کند مگر خدا اجازه دهد! سوره بقره ،بخشی از آیة الکرسی
ساخته شده از شاخ و برگ درختان!
سوریه، قرن 12 قمری
🍁🌟🍁🌟🍁
🌟🍁🌟🍁
🍁🌟🍁
🌟🍁
🍁
در محضر شیخ رجبعلی #خیاط
🎐 نكته ۱ :
اگر به قدر ترسيدن از يك عقرب ، از عِقاب خدا بترسيم ، عالَم اصلاح مي شود.
🎐 نكته ۲ :
تو براي خدا باش ، خدا و همه ملائكه اش براي تو خواهند بود . « مَن كانَ لله ، كان الله لَه »
🎐 نكته ۳ :
سعي كنيد صفات خدايي در شما زنده شود.خداوند كريم است ، شما هم كريم باشيد . رحيم است ، رحيم باشيد . ستاّر است ، ستار باشيد.
🎐 نكته ۴ :
دل جاي خداست ، صاحب اين خانه خداست. آن را اجاره این ندهید .
🎐 نكته ۵ :
كار را فقط براي رضاي خدا انجام دهيد ، نه براي ثواب يا ترس از جهنّم
🎐 نكته ۶ :
اگر انسان علاقه اي به غير خدا نداشته باشد ، نفس و شيطان زورشان به او نمي رسد.
🎐 نكته ۷ :
اگر كسي براي خدا كار كند ، چشم دلش باز ميشود.
🎐 نكته ۸ :
اگر مواظب دلتان باشيد و غير خدا را در آن راه ندهيد ، آنچه را ديگران نمي بينند شما مي بينيد.و آنچه ديگران نمي شنوند ، شما مي شنويد.
🎐 نكته ۹ :
هر كاري مي كنيد نگوييد : "من كردم"، بگوييد : « لطف خداست «
همه را از خدا و بدانید.
نشان بی نشانه
@yortchi_bosjin_pdf
این کارها به حساب میاد لذا استجابت به خودش نسبت می دهد.با اینکه وسائط فیض استجابت کردند ولی چون وسائط فیض بلاخره بدون دخالت خدا بدون فاعلیت خدا کاری نمی توانند انجام بدهند فیض از خداست،خلقت و این وسائط از خداست.
همه این ها باعث می شود که ما این کاری که ما این وسائط فیض انجام می دهد بتوانیم به خدا نسبت بدهیم،وهمین کارهم میکنیم.
می گوییم خدا غضب کرد،خدا این فعل را انجام داد،خدا استجابت کرد،خدا تردید کرد،همه اینها یعنی واسطه ها.ومادرکارها واسطه در فیض را داریم ملاحظه می کنید مثلا خداوند می تواند مستقیم قبض روح کند ولی به واسطه عزرائیل دستور داده یا عزرائیل به تنزلات خودش دستور می دهد یا کارهای دیگه از این قبیل در دنیا داریم که توسط واسائط فیض انجام می شود وقتی می خواهد بچه ای متولد بشه ملکه ای صورت گری می کند در رحم مادراین ملک نوعی واسطه فیض است.کاری که خدا بدون واسطه انجام نداده است این دارد با واسطه انجام می دهد اما این کار خداست.پس کار را خدا انجام می دهد بدون این که انفعالی از خدا رخ بدهد از اذل خداوند این قوانین را تنظیم کرده است و فیض را صادر کرده و این موجودات نفسانی را آفریده است بهشون اذن داده در اذل و براشون بیان کرده که این قانون شماست این وظیفه شماست باید انجام بدهید و اونها هم باید طبق آن عمل می کنند بدون اینکه انفعالی برای خدا پیش بیاید این یک جواب که جوابی که صدرا و ابن سینا می دهد.جواب دیگری که شاید بتوانیم به این جواب ارجاء بدهیم ولی خوب به ظاهر جواب متفاوتی هست با جواب اولی.
این جواب این است که خداوند فیض را افاضه کرده است چه با واسطه چه بی واسطه دیگه وارد این معقوله نمی شویم.خداوند فیض افاضه کرده است و در جهان این فیض هست من قابل گرفتن این فیض نیستم قابلیتم کامل نشده است وقتی دعا می کنم قابلیت برای من حاصل می شود و من سمت فیض می روم و فیض حاصل و من سمت فیض می روم و این فیض را جذب می کنم یا انجا که مثلا فرض کنید که کار نیکی انجام می دهم باز قابلیت پیدا می کنم در اینکه فیض الهی که در جهان افاضه شده دریافت کنم یا کار بدی انجام می دهم اون فیض را می گیرم.پس تردید برای خدا نیست تغییر برای خدا نیست هر چی هست در ناحیه ما دارد انجام می شود کار در ناحیه خدا انجام شده است.
ممکن شما اینجا اشکال کنید که این بیانات نشان می دهد که خداوند کار را انجام داد و کنار نشسته است و این قول یهود می شود که یدالله مقبولن و خدا کار را در اذل انجام داد و بعد رفت کنار نشست این کارها خودشون دارند اجرا می شوند به نتیجه می رسند به هر جوری که خداوند از اذل براشان قرار داده است دارند جریان پیدا می کنند پس ید خدا می شود مقبول،میمکن این اشکال بکنید یا به تعبیر دیگر می توانید اینو بگویید خداوند دکمه ای را در جهان فشار داده است ،جهان با این دکمه دارد کار خودش انجام می دهد و خداوند منعزل از کار رفته یه گوشه ای نشسته دارد استراحت می کند ممکن این بیان شما بگویید و این اشکال بکنید جواب این هست که ما قبول داریم که خدا دکمه عالم فشار داده است و قبول داریم نظمی در عالم برقرار کرده است و سنتی را گذاشته که با لنت تجرد سنتی لا تبدیل را این سنت را اجرا میشه.ولی معتقد هستیم هر کاری که انجام میشه خدا به عنوان رقیب حاضر و اشراف دارد و اگر بخواهد جلوش را ببنده می بندد اینطور نیست سنت خودش دست و بال خودش بسته باشد که یدش مقبول شده باشد بلکه سنت خودش جاریست و این سنت مدامی که بر خلافش اراده نکنند ادامه می دهد اگر اراده هم می کند اراده اش حادث نیست از اذل می دانسته و این قضایا را پیش بینی کرده که این کار رو خواهد کرد .پس خداوند رقیب هست ،اشراف دارد،محیط هست،در همانجا که این کارها دارد با نظمی که اله از اول بهشون داده اجرا می شود در همانجا خدا حاضر است ،در همانجا هم می تواند دخالت بکند اگر بخواهد اراده بکند و این خواستنش هم خواستن حادث نیست از همون اذل هم براش معلوم بوده و روشن است و دارد انجام می شود از همون اذل تمام جهان با تمام تغییرات که هست وبا تمام ثباتی که دارد پیش بینی می کرده و به همین صورت که هست ادارش می کرده اگه تغییری هم می خواهد اتفاق بیفتد از همان اذل می دانسته تغییر را می داند نه در علمش نه در صفاتش تغییری رخ می دهد با این بیانی که گفته شد معلوم شد که در خداوند تغیری نیست ،انفعالی نیست و این ها به نظر ما جواب کاملا گفته شد اگر شبهاتی به نظر می رسید آنها هم گفته شد آن هم جواب داده شد.
ادامه از مطالب قبلی
استاد حشمت پور
@yortchi_bosjin_pdf
🔺🔺🔺🔺🔺🔺
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
سوال شما این بود که «اگر فلسفه بتواند خدا را اثبات کند پس احتیاجی به ایمان نداریم و ایمان جایگاهی پیدا نمی کند در حالی که کسانی هستند که فلسفه خوانده اند و دلایل آیات خدا را شنیده اند و در عین حال ایمان به خدا پیدا نکرده اند چگونه بین علم و ایمان جمع می کنید؟»
🔻
با توجه به مقدمه فوق، پاسخ سوال شما روشن شد و مشخص شد که علم نه ایمان و نه مستلزم ایمان است ولی مقدمه برای ایمان هست یعنی اگر من علم پیدا کردم و موانعی در نفس من وجود پیدا نکرد این علم من، ایمان می شود.
🔻
سوال کرده بودید که«فلسفه چه ارزشی دارد زیرا تمام ادیان ما را به ایمان سفارش کرده اند و فلسفه تولید علم می کند نه این که مولد ایمان باشد».
با دقت در مقدمه،جواب سوال شما روشن می شود زیرا فلسفه به ما علم می آموزد و کافی است که ما موانع را بر طرف کنیم تا علم به ایمان تبدیل شود پس این طور نیست که فلسفه بی ارزش باشد،فلسفه استدلال می کند و با استدلال برای ما علم درست می کند نه ایمان و بعد از این که علم درست کرد اگر من توانستم موانع را از نفسم بر طرف کنم همان علم تبدیل به ایمان می شود پس فلسفه می تواند به من کمک کند و من را مومن کند نه این که فلسفه کارایی نداشته باشد بلکه آن موانع مانع می شوند و گرنه فلسفه کار خودش را می کند.
🔻
در بین سوالاتتان آمده بود که با دلیل نمی توان خدا را اثبات کرد بله با دلیل نمی شود کسی را مومن به خدا کرد ولی با دلیل می شود کسی را عالم به خدا کرد پس دلیل، علم به خدا را درست می کند اگر چه ایمان را درست نمی کند و فلسفه ادعاء ندارد که ما مومن به خدا درست می کنیم،فلسفه مدعی است که ما شما را به خدا عالم می کنیم نه مومن می کنیم و بعد از این که عالم شدید خودتان تصمیم بگیرید،تلاش کنید و موانعی که در نفستان هست برطرف کنید ایمان حاصل می شود و اسلام هم از ما علم نخواسته بلکه ایمان به خدا خواسته است یعنی گفته همین اندازه که شما عالم به خدا شدید نمی توانید کافر باشید و باید ایمان به خدا بیاورید،کسانی که به خدا ایمان نداشتند خدا را قبول داشتند و اگر از ایشان سوال می کردید که که چه کسی جهان را خلق کرده است در پاسخ می گفتند خدا و در آیه قرآن هم داریم که «وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ»[2] پس آن ها هم قبول داشتند یعنی علم داشتند ولی ایمان نداشتند یعنی موانعی وجود داشت که آن موانع نمی گذاشت ایمان پیدا کنند و اگر موانع را بر طرف می کردند علمشان تبدیل به ایمان می شد.
🔻
این مطلب اول بود که چند سوال نوشته بودید و همه مطالب شما با همین مطلب پاسخ داده شد و خلاصه اش این شد که ما باید فرق این دو(علم و ایمان) را بدانیم و گفته شد که این دو با هم تباین ندارند و یکی می تواند مقدمه دیگری باشد،ما می توانیم اسم علم را مقتضی ایمان بگذاریم و آن مقتضی را با عدم مانع جمع کنیم که هر دو با هم علت تامه را تشکیل می دهم و با تحقق علت تامه، ایمان حاصل می شود.
🔻
شما در حرف هایتان مطلبی داشتید که صریح در برداشت من نبود ولی این طور از آن برداشت می شود که علم از تعقل حاصل می شود و ایمان از فکر،اگر کسی از چیزی احساس پیدا کند به او مومن می شود اما اگر در باره چیزی تعقل پیدا کند نسبت به او عالم می شود ولی به او مومن نمی شود.
این سخن شما درست نیست زیرا احساس هم علم می آورد منتهی مرتبه نازله علم،تعقل هم علم می آورد ولی مرتبه عالیه ولی هیچ کدام ایمان آور نیستند یعنی ایمان مشروط به حس نیست لذا خدا را حس نمی کنیم و ایمان به آن هم داریم و هم چنین حس ایمان آور نیست پس ایمان مشروط به حس نیست و از آن طرف هم حس ایمان آور نیست و ممکن است شما میزی را حس کنید ولی مانعی نگذارد آن را قبول کنید،مانعی نگذارد آن را باور کنید باز هم در این جا ایمان نمی آید پس این طور نیست که که حس با ایمان رابطه مستقیم و رابطه تلازمی داشته باشد،ممکن است خیلی از جاها هم ایمان،مشروط به حس باشد و هم چنین حس مستلزم ایمان باشد. از عبارت شما این طور برداشت کردیم حال منظور واقعی شما چه بوده نمی دانیم ولی اگر غرضتان این بود پاسخش داده شد که حس مولد ایمان نیست و ایمان هم مشروط به حس نیست.
ادامه دارد...
🔻🔻
https://t.me/joinchat/AAAAAEOyBh9fy0yRLS521w
🔺🔺🔺🔺
🔻🔻🔻🔻
در ادامه نوشته بودید: اگر دیوار خیس باشد من از این دیوار خیس که می خواهد سقوط کند فرار می کنم این جا ایمان هست علم هم هست منتهی علم شما به مانع برخورد نکرده است حال اگر علم شما به مانع برخورد کرد و شما عالم بودید که این دیوار خیس است و عالم بودید که دیوار در حال سقوط است اما مانعی نگذاشت این علمتان را باور کنید باور نمی کنید پس علم همیشه مستلزم ایمان نیست حتی در همین مثالی که شما زدید.
🔻🔻
قوام ایمان به علمی است که مبتلاء به مانع نشده باشد و از این جا کشف می کنیم که علم بی فایده نیست، فلسفه بی اثر نیست و هم چنین کشف می کنیم که اگر نتوانیم با دلیل ،ایمان به خدا را در نفس خود ایجاد کنیم،ادعاء می کنیم که با دلیل می توانیم علم به خدا ایجاد کنیم، این ها همه در سوالات شما بود و همه را پاسخ دادیم منتهی سوالات شما را به تفکیک پاسخ ندادیم ولی در لا به لای پاسخ به همه سوالات شما پاسخ دادیم و تمام نوشته شما با همان مقدمه ای که در ابتدای پاسخ مطرح کردیم حل می شود متهی آن مقدمه را پیاده و اجرا کردیم و توضیح بیشتر دادیم تا سوالات به صورت کاملتر پاسخ داده شود و تمام نکته همین است که که شما گمان می کنید که علم همان ایمان است در حالی که علم مقدمه ایمان است و منافی با ایمان هم نیست و با این مقدمه تمام سوالات پاسخ داده شد.
🔻🔻
نکته:
یکی از مباحثی که خیلی هم روی آن نمایش داده می شود و منکرین فلسفه هم خیلی به این مساله می پردازند همین است که خدا را با دلیل نمی شود اثبات کرد،این مطلب را غربی ها می گویند و برخی از افرادی هم که در رده مسلمانان هستند به تبع آن ها می گویند ولی این حرف درست نیست زیرا ما قبول داریم که با فلسفه نمی شود ایمان را در دل مخاطب ایجاد کرد ولی خدا را می توانیم اثبات کنیم،علماً می توانیم اثبات کنیم یعنی می توانیم با مطالب فلسفی و استدلال، علم را در مخاطب خود ایجاد کنیم اگر چه ایمان را در دل مخاطب ایجاد نکنیم زیرا ایمان نیاز به یک اضافه دارد و آن اضافه رفع موانع است که خود آن شنونده باید رفع مانع کند و آن در اختیار ما نیست،کاری که فلسفه می کند آن است که می تواند علم را با دلیل برای مخاطب درست کند اما این که بتواند ایمان را درست کند آن قسمت بعدی ایمان که عبارت از رفع موانع است خود شخص شنونده باید تامینش کند و فلسفه آن را تامین نمی کند و ادعای تامین کردنش هم ندارد.
منابع:
[1] سوره نمل، آیه 14.
[2] سوره عنکبوت، آیه 61
https://t.me/joinchat/AAAAAEOyBh9fy0yRLS521w
👈شبهات ذبح برای أئمه علیهم السلام:
🔵شبهه دوّم:
اینکه شخصی بر ذبیحه «بسم الله» بگوید و رو به قبله باشد، برای حلال بودن ذبیحه کافی نیست!!!
بلکه باید نیتش نیز برای خدا باشد.
کما اینکه خداوند فرمود{إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّه...}(بقره/173).
یعنی: جز اين نيست كه مردار و خون و گوشت خوك و آنچه كه به هنگام ذبح برای غیر خدا إهلال شده، را بر شما حرام كرد.
🔸همانطور که معلوم است، این آیه حرفی از بسم الله نزده و منظور از آن نیت است که باید برای خدا باشد.
⚪️پاسخ به شبهه:
1. اینکه کسی هنگام ذبح بر حیوان نام خدا را ببرد، یعنی نیت او نیز برای خداست و معنی ندارد که گفته شود:
بسم الله مساوی با نیت نیست!!!
🔹چون هر کس بر ذبیحه نام الله را ببرد و نام کس دیگری را نبرد، یعنی اینکه در نیت او این است که این ذبیحه مخلوق خداست و با اذن خدا ذبح می شود و این همان نیت است که وهابی به غلط آن را از نیت جدا کرده!!!
◼️بنابراین بسم الله مساوی با نیت است و هیچ یک از آیات قرآن، چیزی جز «بسم الله» را شرط نکرده اند و این یعنی بسم الله و نیت از هم جدا نیستند.
#تفاوت_اکراه_و_اجبار
سلام, ابتدا باید معنای اکراه, مشخص شود. ایا اکراه به معنی اجبار است؟ ایا لا اکراه فی الدین, یعنی لا اجبار فی الدین؟ ابتدا سر این موضوع بحث شود و فرق اکراه و اجبار مشخص شود. فهم آیه لا اکراه فی الدین, خیلی مهم است. فکر کنم خیلی ها اکراه را با اجبار, خلط می کنند. در حالی که اکراه, مسلما با اجبار, تفاوت معنایی دارد. اگر گفته شود که اجبار در دین نیست, کلیه قوانین مربوط به قصاص و حدود و مانند آنها, باید برچیده شوند. زیرا هم حدّ, اجبار است و هم قصاص. وقتی مثلا حدّ شرب خمر, جاری می شود, در واقع شخص را مجبور به ترک شرب خمر می کنند. مگر می شود که اجبار در دین نباشد. بسیاری از احکام شرع, اجباری هستند و اگر شخص آنها را انجام ندهد, مجازات می شود. اسلام که دین اباحیگری نیست که با شعار آزادی, هرکاری دلشان خواست انجام دهند و بگویند لا اکراه فی الدین و اکراه را اجبار معنی کنند و مانند آن.
اکراه, حتما با اجبار, تفاوت دارد. این آیه, به نظر می رسد که بد فهمیده شده است. البته فقط این آیه نیست که بد فهمیده شده است. بسیاری از آیات هستند که بد فهمیده شده اند.
#تفاوت_اکراه_و_اجبار
سلام, ابتدا باید معنای اکراه, مشخص شود. ایا اکراه به معنی اجبار است؟ ایا لا اکراه فی الدین, یعنی لا اجبار فی الدین؟ ابتدا سر این موضوع بحث شود و فرق اکراه و اجبار مشخص شود. فهم آیه لا اکراه فی الدین, خیلی مهم است. فکر کنم خیلی ها اکراه را با اجبار, خلط می کنند. در حالی که اکراه, مسلما با اجبار, تفاوت معنایی دارد. اگر گفته شود که اجبار در دین نیست, کلیه قوانین مربوط به قصاص و حدود و مانند آنها, باید برچیده شوند. زیرا هم حدّ, اجبار است و هم قصاص. وقتی مثلا حدّ شرب خمر, جاری می شود, در واقع شخص را مجبور به ترک شرب خمر می کنند. مگر می شود که اجبار در دین نباشد. بسیاری از احکام شرع, اجباری هستند و اگر شخص آنها را انجام ندهد, مجازات می شود. اسلام که دین اباحیگری نیست که با شعار آزادی, هرکاری دلشان خواست انجام دهند و بگویند لا اکراه فی الدین و اکراه را اجبار معنی کنند و مانند آن.
اکراه, حتما با اجبار, تفاوت دارد. این آیه, به نظر می رسد که بد فهمیده شده است. البته فقط این آیه نیست که بد فهمیده شده است. بسیاری از آیات هستند که بد فهمیده شده اند.
حدود در اسلام, اجبار بر ترک است. اجبار بر ترک سرقت, اجبار بر ترک زنا, اجبار بر ترک قذف و مانند آن. لذا در اسلام, اجبار هست. کسی نمی تواند بگوید که در دین اجبار نیست. اما اکراه, با اجبار, فرق دارد. البته اگر گفته شود که مجازات, غیر از اجبار است, این یک سخنی است که می تواند حق باشد.
اگر مجازات, غیر از اجبار باشد, غیر از اکراه نیز هست.
به نطر می رسد که اجبار, برای این است که شخص عملی را انجام دهد یا ترک کند. اما اکراه, برای این است که شخص مطلبی را که قبول ندارد و به آن ایمان ندارد را قبول کند و به آن ایمان بیاورد. لذا قبولاندن عقیده, با اکراه, امکان ندارد و لا اکراه فی الدین, باید یک چنین چیزی را بیان کند. نه این که الزام و اجباری در انجام یا ترک عمل, نیست. اگر الزام و اجبار در ترک عمل نباشد که جامعه را نمی شود اداره کرد. هرکس هرکاری که بخواهد می کند و می گوید لا اکراه فی الدّین, با من کاری نداشته باشید و مانند آن.
خودتان اعتراف کردید که باید خدا را شهود و وجدان کرد و از تعاریف خارج شد ، و اشکال ما به شما و دیگر تفکیکیان همین است که خدا به شهود و وجدان در نمی آید و خداوند مثل آب خوردن به وجدان در نمی آید .
در نوشته قبلی شهود و وجدان خدا را پذیرفتید ، که همان قول عرفا است . تباین را فلسفه هم می گوید اما معنا را تغییر می دهند کما اینکه در تفکیک نیز همینگونه است . وقتی شناخت ذات محال باشد دیگر معنا ندارد گفته شود اگر خود خدا بخواهد ممکن می شود . عباراتی که ارائه شد از تقریرات درس میرزا است که خود میرزا بر آن حاشیه زده است ، اگرچه شما نیز از ابواب الهدی همانهائی را فهمیدید که ما گفتم .
مثلا یکی از آنها کانالی زده بود در نقد قرآن، از جمله اشکالاتش این بود که چرا در سوره حمد در آیه «ایاک نعبد» به بعد ناگهان آیه تبدیل به خطاب می شود! در حالی که هر بچه طلبه ای می داند از محسنات بدیعیه التفات است!!
درست است , اما در اینگونه موارد طبق رسم قرآن جای ,, قل ,, است مثل و قل رب زدنی علما
چون گوینده در قرآن خداست و خدا که بخودش نمی گوید ایاک نعبد !
بنظرتان سرش چیست ؟!
مگر ابتدای سور که با " بسم الله الرحمان الرحیم " شروع می شود ، خدا خودش بسم الله می گوید . رسم قرآن را از کجا درآوردید ؟!!
بسم جار و مجروری متعلق به محذوف است. رسم قرآن را در تمام آیات و سور مصدر به قل ببینید که فراوان است و مثال آوردم 👆👆
اگر بخواهید به جايی برسيد با کار حوزه و دانشگاه مشکلتان حل نمی شود. اين فقط به شما علم می دهد؛ آن که مشکل شما را حل می کند سجاده نماز شب است.
اگر خواستیم ببینیم آیا با خدا مأنوسیم یا نه، باید ببینیم از خواندن قرآن كه سخن خدا با ماست و از خواندن نماز كه سخن ما با خداست، احساس ملال میكنیم یا احساس نشاط؟!
@bazmeghodsian
آیت الله فاطمی نیا:
" حمد غیر خدا را اصلأ نمی شود به جا آورد؛
از هرچه مدح و تعریف شود، در حقیقت از خدا تعریف می شود.
حالا تو بگو من خدا را حمد نمی کنم؛ نمی شود!
تمام کائنات حتی آنها که خداشناس نیستند...
بیچاره ها غافلند از اینکه صبح تا شب، حمد خدا را به جا می آورند.
منتها کارشان روح ندارد، چون خدا را نمی شناسند.
چون روح اعمال، خداشناسی است."
📚 کتاب نکته ها از گفته ها، دفتر اول،ص ۲۹
🆔 @FATEMINIYA_IR
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com