رساله رد سهو النبی از شیخ مفید و یا شریف مرتضی؟
رساله رد سهو النبی که علامه مجلسی و شیخ علی صاحب حاشیه در آثارشان نقل کرده اند با وجود آنکه احتمال داده شده تألیفی از شیخ مفید باشد از او نباید باشد. استاد سید محمد رضا جلالی این اثر را بدون تردید در انتساب آن به شیخ مفید منتشر کرد اما به نظر من این اثر نمی تواند از او باشد. نوع تعابیرش نسبت به شیخ صدوق به قدری تند است که بسیار بعید است آن را شیخ مفید که از روایان شیخ صدوق بود نوشته باشد. نویسنده در این رساله تندترین عبارات ممکن را درباره شیخ صدوق به کار برده و معلوم است هیچ ارادتی به او ندارد. این رساله را به شریف مرتضی هم نسبت داده اند. درست است که چنین رساله ای از مرتضی گواهی نشده (چه ذیل این عنوان و چه ذیل عنوان دیگر آن: جواب اهل الحائر) اما خوب چنین عناوینی به شیخ مفید هم نسبت داده نشده است. تعابیر تند کتاب نسبت به شیخ صدوق با روحیه و دیدگاههای کلامی شریف مرتضی موافق است. او در جاهای دیگر هم انتقادات سختی از قمیان کرده است. از دیگر سو در این رساله قلم و نفس شریف مرتضی کاملا واضح است و اگر کسی با نوشته های او آشنا باشد تردیدی در درستی انتساب نمی کند. خاصه که هم از موضعی کلامی به این بحث پرداخته و هم موضع رساله نسبت به خبر واحد همانی است که در آثار شریف مرتضی می بینیم. این موضع با موضع شیخ مفید تفاوت هایی دارد و خواننده این متن اگر هر دو موضع را بشناسد تردید نمی کند که رساله از شیخ مفید نیست. در آغاز رساله هم نویسنده از شیخ صدوق نه به عنوان شیخ خود بلکه ظاهرا به عنوان شیخِ شخص پرسش کننده ای که از حائر بدو نوشته یاد می کند و این نشان می دهد که رساله نمی تواند از شیخ مفید باشد. مانا که سائل خود از شاگردان شیخ صدوق بوده.
با وجود آنکه این رساله از شریف مرتضی است اما نباید آن را بخشی از المسائل الرملیات مرتضی دانست که یکی از مسائل آن در موضوع عصمت رسول از سهو بوده است. آن مسئله بخشی از مسائل رملیات بوده در حالی که رساله ما معلوم است که رساله ای است مستقل. با همین استدلال نباید این رساله را بخشی از اجوبه مسائل حائریات ابو یعلی جعفری دانست. مرحوم آقا بزرگ طهراني در الذریعه (ج ۵ ص ۱۷۶) با توجه به عبارتی از شریف مرتضی در تنزیه الانبیاء رد انتساب این رساله به شریف مرتضی را قابل بحث می داند. این در حالی است که نظر شریف مرتضی در آن کتاب درباره سهو در زمینه احکام شرعی مانند نماز نیست. موضع رساله کاملا با مواضع کلامی مرتضی سازگار است.
هرچه هست باید به کلی انتساب این رساله را به شیخ مفید مردود دانست. این رساله به احتمال زياد از شریف مرتضی است.
#احمد_بن_زیاد_الهمدانی
🔶 یک نمونه از تفاوت منظر رجالی و فهرستی
مرحوم صدوق گاهی از «احمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی» (الهمدانی بفتح میم. همدان به سکون میم عشیره ایست از یمن که خیلی هم محب امیر المؤمنین علیه السلام بوده اند و این قصه یا حار همدان من یمت یرنی هم از همین عشیره است.) نقل می کند. او از مشایخ مرحوم صدوق است که ایشان در طریق حج در همدان با او برخورد کرده اند و ما به هیچ وجه ایشان را نمی شناسیم. مرحوم صدوق در همدان ایران از ایشان عده ای از مصادر شیعه را نقل کرده اند. تنها راهی که داریم به ایشان اولا این است که مرحوم صدوق با ترضی از ایشان نقل کرده اند، یعنی رضی الله عنه فرموده اند. و دوم اینکه مرحوم صدوق یک جا دارند که: «لم أسمع هذا الحديث إلا من أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه بهمدان عند منصرفي من حج بيت الله الحرام و كان رجلا ثقة دينا فاضلا رحمة الله عليه و رضوانه» (كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 369) الآن شخصیت علمی و حدیث شناسی ایشان را نداریم اما همین جمله مرحوم صدوق منشأ توثیق شده است.
مطلب دوم که توجه نشده است اینکه ممکن است به لحاظ رجالی با توثیق مرحوم صدوق ایشان را قبول کرد ولی به لحاظ فهرستی مشکل دارد؛ معظم روایات ایشان از علی بن ابراهیم است بلکه شاید همه روایاتش از علی بن ابراهیم باشد و آنچه ایشان نقل می کند از منفردات خودش که هیچ بلکه از منفردات مرحوم صدوق هم هست. این مقداری کار را مشکل می کند؛ این سؤال پیش می آید که مرحوم صدوق که خودشان قمی است و پدرشان همین طور و پدرشان از ابراهیم بن هاشم نقل می کنند و ... چه طور می شود مرحوم صدوق کتابهای علی بن ابراهیم را ندارند و می روند همدان از او نقل می کنند که انفراد هم دارد! اگر این روایات واقعاً در کتاب مرحوم علی بن ابراهیم بود خیلی بهتر بود مرحوم کلینی از علی بن ابراهیم نقل می کردند نه با این سند عجیب و غریب! این چه میراث علی بن ابراهیم بوده است که در قم نبوده است و رفته است در همدان!
ما قبول می کنیم ایشان مرد خوب و عدل و مرضی ولی ظاهرا نسخه شان شاذ باشد. عجیب اینکه مرحوم صدوق روایاتی را که توسط این مرد بزرگوار همدانی نقل می کنند، از هیچ جای دیگر ندارند. شاید شفاهی بوده است یا ... خود مرحوم صدوق توضیحی نداده اند. چرا اینها منفرد است؟ ایشان بالاخره می آیند در قم نسخه شناسی می کنند. این توضیح را ایشان اگر هم انجام داده اند به دست ما نرسیده است.
شاید علی بن ابراهیم کتابی در فقه نوشته اند و در آن کتاب مثلاً 2000 روایت دارند و مثلاً ده سال بعد روایات دیگری را دیده است و مقابله کرده است و بعض روایات قبلی را قبول نداشته اند و در نسخه دوم 2000 روایت را حذف کرده اند. احمد بن زیاد نسخه اول را از علی بن ابراهیم گرفته و به همدان رفته است درحالیکه این نسخه دوم در قم مشهور می شود. به قولی او شاگرد دوره اول علی بن ابراهیم بوده است. مثلا فرض بفرمایید مسند احمد را پسرش عبدالله نقل می کنند. مسند احمد به حسب صحابه است. مسند مثلا علی بن ابی طالب علیهما السلام یا مسند فاطمه سلام الله علیها که البته یکی دو صفحه است. همین طور مسند دارد. مسند که تمام می شود پسر که عبدالله است زیادات - به قول خودشان و به قول ما «مستدرک»- بر کتاب پدر دارند. آنها را هم که می بینیم ، دارد که: «قال عبدالله حدثنی ابی»؛ کسی وارد نباشد می بیند که کل کتاب این طور است؛ یعنی کل کتاب «حدثنی ابی» است و معلوم می شود که پدر اینها را هم دیده بوده است ولی قبول نداشته است. یعنی احمد بن حنبل که از ائمه اهل سنت است ممکن است تحدیث بکند ولی قبول نکند. مرحوم علی بن ابراهیم هم ممکن است تحدیث کرده باشند ولی قبول نکرده باشند. مثلا همین جمع بین فاطمیتین را مرحوم صدوق در علل دارند ولی در فقیه ندارند. یعنی در مقام فقاهت قبول ندارند ولی در مقام روایت دارند.
ای کاش مرحوم صدوق توضیح می دادند که روایات احمد بن زیاد چرا اینگونه است. پس ما حدیث ایشان را از منظر رجالی قبول می کنیم ولی از منظر فهرستی محل تأمل است.
📚 درس خارج فقه؛ سال88-1387 ؛ جلسه 84 و 85
@rejaleMadadi
امروز آقایی در ایمیلی به من ایراد گرفت که شما چطور عبارات نجاشی و ابن الغضائری را درباره نسخه مورد نظر آقای مددی در اینجا و در پاسختان مد نظر قرار نداده اید. مقصود او این عبارات نجاشی بود: كتاب يرويه القميّون خاصّة عن ابنه عليّ عن الرضا (عليه السلام) فيه نظر. و نیز در جای دیگر همو می نویسد: وروى عن أخويه عن أبيهما.
وذكر أحمد بن الحسين رحمه الله أنه رأى نسخة أخرجها أبو جعفر بن بابويه وقال: حدثنا محمد بن إبراهيم بن إسحاق الطالقاني قال: حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا علي بن الحسن بن فضال عن أبيه عن الرضا [عليه السلام]، ولا يعرف الكوفيون هذه النسخة ولا رويت من غير هذا الطريق.
پاسخ: آنچه نجاشی و ابن الغضائری ابراز کرده اند درباره نسخه ای است معین که آن را شیخ صدوق از طالقانی و او از ابن عقده روایت می کرده. ایراد هم به دلیل این است که ابن فضال پسر از برادارانش از پدر روایت می کرده و نه مستقیم. این نسخه خاص در اصل قمی نبوده بلکه آن را ابن عقده در سنت کوفی خود روایت می کرده. طالقانی و شیخ صدوق جاعل و یا مسئول این متن نبوده اند. ابن عقده در سنت جارودی کوفه آن را روایت می کرده منتهی امامیه کوفه از آن بی اطلاع بوده اند. دلیل سوء ظن ابن غضائری هم همین است. منتهی شیخ صدوق به این متن اعتماد داشته است. سببش هم این بوده که روایات دیگری از ابن فضال پسر به نقل از پدر و او از امام رضا (ع) در ثبت روایی شیخ صدوق وجود داشته است. این روایات را عده ای غیر از طالقانی از ابن عقده روایت می کرده اند. تعدادی از این روایات با این سند ابن عقده اما با روایت اشخاص دیگری از ابن عقده و از جمله احمد بن الحسن القطان در آثار شیخ صدوق وجود دارد. آن روایات اصلاً معلوم نیست ربطی به نسخه مورد نظر ابن غضائری داشته باشد. آن نسخه مورد نظر نجاشی را طالقانی نقل می کند. آن روایات را هم که گفتم بدون احتساب ابن بابویه نمی توان قمی قلمداد کرد. شیخ صدوق با توجه به وجود روایات مشابه ابن عقده در این سنت خاص روایت از امام رضا در جاهای دیگر و از جمله به روایت اشخاصی غیر از طالقانی که ذکرش رفت به همه آنها اعتماد کرده است. برای او نسخه نسخه ای کوفی است. باید هم کوفی باشد. ابن عقده مسئول اصلی روایت این نسخه و روایات مشابه بوده است. در پژوهش درست تاریخی باید بدانیم که ریشه نسخه به کجا می رسد. ابن غضائری و نجاشی که می گویند این را قمیون نقل کرده اند منظورشان شیخ صدوق است اما ما برای ریشه یابی احادیث مهم آن است که بدانیم ریشه اصلی روایت به کجا می رود. ریشه اصلی به ابن عقده می رسد که کوفی است. منتهی چون نجاشی و ابن غضائری ظاهرا اطلاعی از وجود نسخه ها و یا روایات غیر از طریق طالقانی نداشته اند گمان برده اند که این نسخه نسخه وحیده ای بوده و چون شیخ صدوق آن را نقل کرده آن را طریقه قمیون نامیده اند. در حالی که شیخ صدوق می دانست که طریقه ابن عقده مشابهش دست غیر طالقانی هم بوده و لذا به روایات طالقانی و غیر او اعتماد کرده و آنها را در آثارش نقل کرده است.
خلاصه کنم: نخست اینکه معلوم نیست سند منقول از قطان ربطی به نسخه مورد اشاره نجاشی داشته باشد. ثانیاَ: قمی خواندن آن نسخه از سوی نجاشی تنها اشاره به شیخ صدوق است نه اشاره به اصل هویت نسخه که آن هم کوفی و لو به روایت ابن عقده در اوساط غیر امامی کوفه بوده است. شیخ صدوق این روایات را نه به عنوان سنتی قمی بلکه به عنوان سنتی کوفی به نقل از ابن عقده نقل کرده و این برای ما از لحاظ تاریخی مهم است. اگر کسی این نسخه را قمی بداند درست مثل این می ماند که همه کتاب من لا یحضره الفقیه و احادیث ابن بابویه را به دلیل روایت او قمی بدانیم.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
می دانیم که آقا محمد بیدآبادی هم با تعالیم قطب الدین نیریزی آشنا بوده و هم با تعالیم آخوند ملاصدرا. مرحوم بحرالعلوم هم ظاهرا گرایشات عرفانی اش مرهون آشنایی با تعالیم قطب الدین نیریزی بوده است. مرحوم سید علی شوشتری بی تردید با مبانی و معارف آقا محمد بیدآبادی و به احتمال بسیار زیاد با مبانی قطب الدین نیریزی آشنا بوده است. برخی مرحوم سید علی شوشتری را مرتبط با سید صدر الدین کاشف دزفولی می دانند که او با هر دو سنت آشنا بود. هرچه هست اصل آشنایی گویا محل تردید نیست. می دانیم که قطب الدین نیریزی در مبانی توحیدی و عرفانی دست کم در برخی مباحث اصلی با مکتب محی الدین و ملاصدرا مخالف بوده است. شرح آن تفصیلی می طلبد که در جای دیگری باید ارائه داد. سنت مکتب اصفهان که از ملا علی نوری آغاز می شود به تعالیم ملاصدرایی آقا محمد که خود حاشیه بر اسفار دارد دلبستگی داشت و می دانیم که شیوه عرفانی مکتب اصفهان و بعد طهران و امثال آقا محمد رضای قمشه ای و میرزا هاشم اشکوری با شیوه عرفانی مکتب عرفانی نجف متفاوت بوده است. بزرگان مکتب اصفهان و طهران در واقع شارحان ابن عربی اند و تعالیم او را نمایندگی می کرده اند. بر عکس در مکتب نجفی که آنان هم با تعالیم آقا محمد و در نهایت قطب الدین نیریزی پیوند داشته اند دست کم تا دوره ای تعالیم ابن عربی برجستگی نداشته و اختلاف نظرهای اساسی با محی الدین وجود داشته است. خود مرحوم سید علی شوشتری گویا تعالیم عرفانی اش نسبت چندانی با محی الدین نداشته و احتمالا بیشتر متأثر از تعالیم قطب الدین نیریزی و مرحوم بحر العلوم بوده است. اما مرحوم ملا حسینقلی همدانی ظاهرا با افکار محی الدین سازگاری بیشتری داشته است. بعد از او بی تردید مرحوم سید احمد کربلایی که فقیه برجسته ای هم بود با توجه به مکاتباتش معلوم است که به تعالیم ابن عربی معتقد بوده است. بعدها هم در مکتب مرحوم سید علی قاضی و شاگرانش همین خط پی گرفته شد، گرچه همواره در این مکتب گرایش عرفانی اصلی همچنان متأثر از گرایشات عرفانی سید بحر العلوم و سید علی شوشتری بوده است. در مقابل ظاهراً مرحوم ملا فتحعلی سلطان آبادی که او هم فقیه و عالم برجسته ای بود با مکتب ملا حسینقلی و گرایشات او از لحاظ تعلق خاطر به محی الدین مخالف بوده است. مکتب او که در دنباله کسانی مانند مرحوم سید اسماعیل صدر همان خط را دنبال کردند طبعا با گرایشات سید احمد کربلایی مخالف بوده اند. میرزای اصفهانی بعد از عزیمت به عتبات اول با مرحوم سید اسماعیل صدر و تعالیم عرفانی او آشنایی پیدا می کند. میرزا سپس در نجف با مرحوم سید احمد کربلایی آشنا می شود و بدین وسیله اختلافات دو مکتب او را دچار تردید و نوعی آشفتگی فکری می کند. مرحوم میرزا مهدی در کربلا و نجف مطلقاً فرصتی برای تحصیل حکمت نداشته است. او البته با بخش هایی از فلسفه از طریق بحث های اصولی مکتب سامراء و نجف آشنا بوده است اما گزارشی نداریم که او فلسفه را در عتبات مستقلا آموخته باشد. ظاهراً هر دو سوی این طیف عرفانی در تعالیم خود به سخنان و باورها و تعالیم سید علی شوشتری استناد می کرده اند و همین دامنه اختلاف را بیشتر و آشفتگی را برای مرحوم میرزای اصفهانی عمیقتر می کرده است. هر چه هست این اختلافات ظاهرا او را به توسلی می کشاند که داستانش را خودش و نیز مرحوم حلبی با اختلافی در جزئیات نقل کرده اند و من متنش را در دنباله می آورم. او در پی آن بنابر گفته های مرحوم حلبی که با گفتار دیگران قابل تأیید است مدعی می شود از طریقی گویا خواب و یا هر چه بوده با تعالیم اصلی مرحوم سید علی شوشتری و یا همان "صاحب علم جمعی" آشنایی مستقیم یافته و بدین وسیله به نظر خودش به معارف آل محمد دسترسی مستقیم و غیب گونه ای یافته است. اینجا عین عبارات میرزا را نقل می کنم که درباره مکاشفه خود فرموده است:
رساله رد سهو النبی از شیخ مفید و یا شریف مرتضی؟
رساله رد سهو النبی که علامه مجلسی و شیخ علی صاحب حاشیه در آثارشان نقل کرده اند با وجود آنکه احتمال داده شده تألیفی از شیخ مفید باشد از او نباید باشد. استاد سید محمد رضا جلالی این اثر را بدون تردید در انتساب آن به شیخ مفید منتشر کرد اما به نظر من این اثر نمی تواند از او باشد. نوع تعابیرش نسبت به شیخ صدوق به قدری تند است که بسیار بعید است آن را شیخ مفید که از روایان شیخ صدوق بود نوشته باشد. نویسنده در این رساله تندترین عبارات ممکن را درباره شیخ صدوق به کار برده و معلوم است هیچ ارادتی به او ندارد. این رساله را به شریف مرتضی هم نسبت داده اند. درست است که چنین رساله ای از مرتضی گواهی نشده (چه ذیل این عنوان و چه ذیل عنوان دیگر آن: جواب اهل الحائر) اما خوب چنین عناوینی به شیخ مفید هم نسبت داده نشده است. تعابیر تند کتاب نسبت به شیخ صدوق با روحیه و دیدگاههای کلامی شریف مرتضی موافق است. او در جاهای دیگر هم انتقادات سختی از قمیان کرده است. از دیگر سو در این رساله قلم و نفس شریف مرتضی کاملا واضح است و اگر کسی با نوشته های او آشنا باشد تردیدی در درستی انتساب نمی کند. خاصه که هم از موضعی کلامی به این بحث پرداخته و هم موضع رساله نسبت به خبر واحد همانی است که در آثار شریف مرتضی می بینیم. این موضع با موضع شیخ مفید تفاوت هایی دارد و خواننده این متن اگر هر دو موضع را بشناسد تردید نمی کند که رساله از شیخ مفید نیست. در آغاز رساله هم نویسنده از شیخ صدوق نه به عنوان شیخ خود بلکه ظاهرا به عنوان شیخ سائل که از حائر بدو نوشته یاد می کند و این نشان می دهد که رساله نمی تواند از شیخ مفید باشد. مانا که سائل خود از شاگردان شیخ صدوق بوده.
با وجود آنکه این رساله از شریف مرتضی است اما نباید آن را بخشی از المسائل الرملیات مرتضی دانست که یکی از مسائل آن در موضوع عصمت رسول از سهو بوده است. آن مسئله بخشی از مسائل رملیات بوده در حالی که رساله ما رساله ای است مستقل. با همین استدلال نباید این رساله را بخشی از اجوبه مسائل حائریات ابو یعلی جعفری دانست. آقا بزرگ در الذریعه (ج ۵ ص ۱۷۶) با توجه به عبارتی از شریف مرتضی در تنزیه الانبیاء رد انتساب این رساله به شریف مرتضی را قابل بحث می داند. این در حالی است که نظر شریف مرتضی در آن کتاب درباره سهو در زمینه احکام شرعی مانند نماز نیست. موضع رساله کاملا با مواضع کلامی مرتضی سازگار است.
هرچه هست باید به کلی انتساب این رساله را به شیخ مفید مردود دانست. این رساله از شریف مرتضی است.
درباره انتساب تصحیح اعتقادات الامامیه به شیخ مفید
در اینکه تصحیح اعتقادات الامامیه که در حقیقت ردیه ای بر اعتقادات شیخ صدوق است تألیفی اصیل از شیخ مفید است هیچ تردیدی وجود ندارد. با این وجود عنوانی که در فهرست آثار شیخ مفید به این کتاب داده شده بوده به صورت كتاب جوابات أبي جعفر القمي ضبط شده و درست آن هم همین است (جوابات به معنی ردیه هم به کار می رود. یعنی پاسخ دادن به معنای اعم آن و نه صرفا پاسخ دادن به پرسش کسی. به طور نمونه من احتمال می دهم جوابات نوبختی نسبت به ابن قبه که نجاشی از آن یاد کرده از این قبیل بوده و در واقع ردیه ای بوده از نوبختی بر ابن قبه نه اینکه ابن قبه از نوبختی پرسش هایی کرده و طالب پاسخ بوده باشد). در خود متن کتاب تصحیح الاعتقادات هم همه جا اقوال شیخ صدوق با عنوان گفته های ابو جعفر ذکر شده و در مقام پاسخ هم شیخ مفید در بسیاری مواقع از شیخ صدوق با همین تعبیر ابو جعفر یاد کرده. در بغداد شیخ صدوق را در زمان شیخ مفید با عنوان محدثی از قم می شناخته اند و این به دلیل شهرت پدر او به قمی بودن و اصل و منشأ شیخ صدوق بود که از قم بوده است.
نکته ای که اینجا باید اضافه کنم این است که این کتاب در واقع اثر مستقلی از شیخ مفید نیست (و بنابراین نامگذاری کتاب هم از سوی خود شیخ مفید صورت نگرفته) و مانا که به صورت حاشیه هایی بوده که شیخ بر نسخه ای از کتاب اعتقادات شیخ صدوق نگاشته بوده و بعدا شکل مدون یافته است. به همین دلیل هم کتاب خطبه و مقدمه ای ندارد. بعدا وقتی خواسته اند این حاشیه های مدون شده را با عنوانی بخوانند آن را به دلیل اینکه در آن اقوال شیخ صدوق با عنوان ابو جعفر در سرتاسر کتاب مورد حاشیه و رد قرار گرفته جوابات ابی جعفر القمی خوانده اند.
رساله رد سهو النبی از شیخ مفید و یا شریف مرتضی؟
رساله رد سهو النبی که علامه مجلسی و شیخ علی صاحب حاشیه در آثارشان نقل کرده اند با وجود آنکه احتمال داده شده تألیفی از شیخ مفید باشد از او نباید باشد. استاد سید محمد رضا جلالی این اثر را بدون تردید در انتساب آن به شیخ مفید منتشر کرد اما به نظر من این اثر نمی تواند از او باشد. نوع تعابیرش نسبت به شیخ صدوق به قدری تند است که بسیار بعید است آن را شیخ مفید که از روایان شیخ صدوق بود نوشته باشد. نویسنده در این رساله تندترین عبارات ممکن را درباره شیخ صدوق به کار برده و معلوم است هیچ ارادتی به او ندارد. این رساله را به شریف مرتضی هم نسبت داده اند. درست است که چنین رساله ای از مرتضی گواهی نشده (چه ذیل این عنوان و چه ذیل عنوان دیگر آن: جواب اهل الحائر) اما خوب چنین عناوینی به شیخ مفید هم نسبت داده نشده است. تعابیر تند کتاب نسبت به شیخ صدوق با روحیه و دیدگاههای کلامی شریف مرتضی موافق است. او در جاهای دیگر هم انتقادات سختی از قمیان کرده است. از دیگر سو در این رساله قلم و نفس شریف مرتضی کاملا واضح است و اگر کسی با نوشته های او آشنا باشد تردیدی در درستی انتساب نمی کند. خاصه که هم از موضعی کلامی به این بحث پرداخته و هم موضع رساله نسبت به خبر واحد همانی است که در آثار شریف مرتضی می بینیم. این موضع با موضع شیخ مفید تفاوت هایی دارد و خواننده این متن اگر هر دو موضع را بشناسد تردید نمی کند که رساله از شیخ مفید نیست. در آغاز رساله هم نویسنده از شیخ صدوق نه به عنوان شیخ خود بلکه ظاهرا به عنوان شیخِ شخص پرسش کننده ای که از حائر بدو نوشته یاد می کند و این نشان می دهد که رساله نمی تواند از شیخ مفید باشد. مانا که سائل خود از شاگردان شیخ صدوق بوده.
با وجود آنکه این رساله از شریف مرتضی است اما نباید آن را بخشی از المسائل الرملیات مرتضی دانست که یکی از مسائل آن در موضوع عصمت رسول از سهو بوده است. آن مسئله بخشی از مسائل رملیات بوده در حالی که رساله ما معلوم است که رساله ای است مستقل. با همین استدلال نباید این رساله را بخشی از اجوبه مسائل حائریات ابو یعلی جعفری دانست. مرحوم آقا بزرگ طهراني در الذریعه (ج ۵ ص ۱۷۶) با توجه به عبارتی از شریف مرتضی در تنزیه الانبیاء رد انتساب این رساله به شریف مرتضی را قابل بحث می داند. این در حالی است که نظر شریف مرتضی در آن کتاب درباره سهو در زمینه احکام شرعی مانند نماز نیست. موضع رساله کاملا با مواضع کلامی مرتضی سازگار است.
هرچه هست باید به کلی انتساب این رساله را به شیخ مفید مردود دانست. این رساله به احتمال زياد از شریف مرتضی است.
در کتاب الکافي کليني صرفا نام ابو عمرو عثمان بن سعيد العَمري و فرزندش ابو جعفر محمد (د. ۳۰۴ يا ۳۰۵ق)، دو وکيل نخست در ميان نامهای کسانی مطرح می شود که امام غائب را ديده و يا وکيل و مورد اعتماد آن امام بوده اند؛ نک: کليني، همانجا. جالب اين است که نام الحسين بن روح النوبختي در کتاب الکافي و در هيچ روايتی ديگر از او اصلا نيامده است؛ در نقلهايی که از کتاب رسائل الأئمة او در منابع بعدی می آيد، توقيعات و مطالبی درباره دو نائب اول با تفصيلی بيشتر از کتاب الکافي مد نظر قرار گرفته است. اين کتاب دوم را کليني ظاهرا پس از کتاب الکافي نوشته بوده است.نيز برای ذکر چهار سفير امام در يک متن کهن شيعی تقريبا معاصر با نعماني و شايد متأخرتر از آن، نک: تاريخ الأئمة منسوب به ابن ابی الثلج (د. ۳۲۲ يا ۳۲۳ ق)، ص۱۵۱. اما متن اين کتاب تماما ساخته و يا تنظيم شده ابن ابی الثلج نيست، بلکه اضافاتی بر آن پس از مرگ ابن ابی الثلج اضافه شده بوده و از آن جمله است نام نائب چهارم و بلکه تمامی فصل مربوط به "ابواب" که در آن کتاب ديده می شود؛ در اين مورد نک: حسن انصاری، "تواريخ امامان: مطالعه ای انتقادی برای تفکيک چند متن روايي"، سايت بررسيهای تاريخی. همچنين در کتاب عيون المعجزات منسوب به حسين بن عبدالوهاب نقل و اطلاع ناقصی از ابو القاسم الکوفي (د. ۳۵۲ق) آمده که ظاهرا مربوط است به مدت کوتاهی پس از سال ۳۲۶ق که در آن از وجود اين چهار وکيل سخن می آيد و بعد مطلب را بعد از آن تکميل می کند که تازه به وی خبر رسيده که شخص چهارم نيز مرده و امام ديگر کسی را جانشين خود قرار نداده است؛ چرا که وکيل چهارم متوقع بوده که ظهور امام غائب به زودی انجام پذيرد. به طور کلی و به طور روشن سلسله نواب اربعه آن طور که در سنت بعدی اماميه معرفی می شوند، در کتاب کمال الدين شيخ صدوق، مورد معرفی تفصيلی قرار می گيرند. پس از او شيخ طوسي در الغيبة طرح چهار وکيل امام غائب را ديگر بار مورد تأکيد قرار می دهد. او علاوه بر ذکر روايت شيخ صدوق، سندی به محمد بن أحمد الصفواني ارائه می دهد که نشان می دهد پيش از شيخ صدوق، او طرح سفرای اربعه و پايان گرفتن دوران نيابت را با مرگ نائب چهارم روايت می کرده است؛ به احتمال قوی در کتاب الغيبة خود؛ نک: شيخ طوسي، الغيبة، ص ۳۹۳-۳۹۶. با اين وصف حتی شيخ مفيد هم طرح چهار نائب اصلی که هر يک جانشين ديگری می شده و آنان تنها وکيلان اصلی امام غائب بوده اند را در آثارش بدين شکل مطرح نکرده است؛ نک: شيخ مفيد، الفصول العشرة، ص ۷۸-۷۹؛ مقايسه کنيد با همو، المسائل الصاغانية، ص ۵۷-۵۸ که سه نفر نخست را نام برده اما از السمري نامی در ميان نيست. از ديگر سو، درباره ديگر وکلاء و "ابواب" ی که در دوره غيبت صغری فعال بوده اند، به درستی روشن نيست که همگی آنان درست با واسطه وکلای اربعه بغداد فعال بوده باشند؛ بلکه تنها اين تصويری است که بعدا از آنان به دست داده شده و آنان را بالواسطه وکيلان و سفيران امام غائب به حساب آورده اند؛ مثلا نک: طوسي، الغيبة، ص ۴۱۵ به بعد.
با وجود آنچه درباره مشخصات غيبت کبری گفته شد و انقطاع وکالت از سوی امام عصر (عج) با اين وصف به طور نمونه می دانيم که يک نويسنده ضد شيعی در نيمه دوم سده چهارم ادعا می کرده که ابن الجنيد اسکافي، فقيه معروف امامی در دوره اقامت در نيشابور و در سال ۳۴۰ق، يعنی پس از اتمام دوره سفراء، مدعی بوده است که با امام غائب ارتباط و مکاتبه دارد و حتی اموالی به نام امام از شيعيان آنجا دريافت می کرده است؛ مطلبی که شيخ مفيد آن را تکذيب می کند؛ نک: شيخ مفيد، المسائل الصاغانية، ص ۵۶ -۵۷؛ مقايسه شود با آنچه نجاشی، در رجال، ص ۳۸۵ درباره اين مسئله ابراز داشته است. با وجود اينکه در توقيع منسوب به امام غائب و خطاب به نائب چهارم چنين اظهار شد که آن امام امکان هر گونه "مشاهده" با او را پس از آغاز غيبت دوره دوم تکذيب می کند(... من يدعي المشاهدة ...؛ نک: پاورقی شماره بعد)، اما در طول دوران غيبت کبری تا به امروز دهها تن مدعی ملاقات و حتی سخن گفتن با آن امام شده اند . در اين مورد حکايات زيادی در منابع امامی نقل شده که در طول زمان تعداد آنها بيشتر شده و به يک پديده در جامعه شيعی تا به امروز تبديل شده است؛ برای کهنترين منابعی که اين دست حکايات را نقل می کنند، نک: بهاء الدين النيلي (زنده در ۸۰۳ق)، السلطان المفرَّج عن اهل الايمان؛ نيز نک: هاشم البحراني (د. ۱۱۰۷ق)، تبصرة الولي فيمن رأی القائم المهدي، قم، ۱۴۱۱ق؛ نوري، جنة المأوى في ذكر من فاز بلقاء الحجة، بيروت، ۱۹۹۰ م؛ برای بحثی درباره اين دست ملاقاتها و امکان آن از نقطه نظر مذهبی و معرفی شماری از کتابها در اين موضوع، نک: مقدمه تحقيق کتاب السلطان المفرَّج.
يک پرسش: شيخ صدوق کتاب های حديثی خود را چگونه می نوشت؟ (1)
من ان شاء الله در طی چند يادداشت به اين پرسش پاسخ خواهم داد. پرسش ما اين است: می دانيم که شيخ صدوق سفرهای زيادی رفته و تعدادی از کتاب های خود را در همين سفرها و خاصه در سفرهايش به خراسان بزرگ نوشته. آيا او در اين سفرها کتاب ها و اصول و مصنفاتی که منابع اصلی کتاب هايش بوده را همراه خود می برده؟ يا اينکه از حافظه خود احاديث را در تأليفاتش نقل می کرده؟ احتمال ديگر اين است که در سفرهای خود در شهرهایی مانند نيشابور از کتابخانه های محدثان امامی و غير امامی آن شهرها برای کتاب هايش استفاده می کرده. مسلم است که در آن روزگاران و با مشکلات سفر حمل تعداد زيادی کتاب کار آسانی نبوده؛ وانگهی اين کار با احتياط توأم نبوده و مخاطراتی را در پی داشته؛ چرا که مهمترين سرمايه ي محدث اصول و مصنفات و منابع روايی اش است که حاصل سال ها تحصيل و سماع و قرائت حديث و تحصيل نسخه های گواهی شده و پاکيزه از نسخه ها بود. بنابراين کاملا دور از ذهن است که شيخ صدوق در سفرهای خود اين نسخه ها را با خود همراه کرده باشد. صدوق حافظ حديث بود. اما باز معقول نيست که برای تدوين آثارش دائما از حافظه خود ياری بگيرد. پس تنها راه اين می ماند که او در تأليف کتابهايش که در سفرهايش می نوشته به نسخه های کتابخانه های عمومی و خصوصی شهرهای میان راه اعتماد می کرده. اما این هم از محدثی منضبط و متبحر مانند صدوق بسیار بعید است چرا که محدثان تنها به اصول روایی خود اعتماد داشتند و نقل وجاده از کتاب های خطی دیگران را شایسته نمی دانستند. پس منابع حديثی اين کتاب ها چه بوده؟ پاسخ بدين پرسش درک ما را از ساختار وسنت تدوين حديث در عصر قدمای شيعه بهتر می کند. در يادداشتی ديگر به اين پرسش پاسخ خواهيم داد؛ ان شاء الله
درباره انتساب تصحیح اعتقادات الامامیه به شیخ مفید
در اینکه تصحیح اعتقادات الامامیه که در حقیقت ردیه ای بر اعتقادات شیخ صدوق است تألیفی اصیل از شیخ مفید است هیچ تردیدی وجود ندارد. با این وجود عنوانی که در فهرست آثار شیخ مفید به این کتاب داده شده بوده به صورت كتاب جوابات أبي جعفر القمي ضبط شده و درست آن هم همین است (جوابات به معنی ردیه هم به کار می رود. یعنی پاسخ دادن به معنای اعم آن و نه صرفا پاسخ دادن به پرسش کسی. به طور نمونه من احتمال می دهم جوابات نوبختی نسبت به ابن قبه که نجاشی از آن یاد کرده از این قبیل بوده و در واقع ردیه ای بوده از نوبختی بر ابن قبه نه اینکه ابن قبه از نوبختی پرسش هایی کرده و طالب پاسخ بوده باشد). در خود متن کتاب تصحیح الاعتقادات هم همه جا اقوال شیخ صدوق با عنوان گفته های ابو جعفر ذکر شده و در مقام پاسخ هم شیخ مفید در بسیاری مواقع از شیخ صدوق با همین تعبیر ابو جعفر یاد کرده. در بغداد شیخ صدوق را در زمان شیخ مفید با عنوان محدثی از قم می شناخته اند و این به دلیل شهرت پدر او به قمی بودن و اصل و منشأ شیخ صدوق بود که از قم بوده است.
نکته ای که اینجا باید اضافه کنم این است که این کتاب در واقع اثر مستقلی از شیخ مفید نیست (و بنابراین نامگذاری کتاب هم از سوی خود شیخ مفید صورت نگرفته) و مانا که به صورت حاشیه هایی بوده که شیخ بر نسخه ای از کتاب اعتقادات شیخ صدوق نگاشته بوده و بعدا شکل مدون یافته است. به همین دلیل هم کتاب خطبه و مقدمه ای ندارد. بعدا وقتی خواسته اند این حاشیه های مدون شده را با عنوانی بخوانند آن را به دلیل اینکه در آن اقوال شیخ صدوق با عنوان ابو جعفر در سرتاسر کتاب مورد حاشیه و رد قرار گرفته جوابات ابی جعفر القمی خوانده اند.
کتاب النصوص شيخ صدوق
کتاب النصوص شيخ صدوق از کتابهای مهمی در رابطه با اثبات امامت امامان و تسلسل امامت و روايات دوازده امام بوده که متأسفانه علی الظاهر از ميان رفته است. البته در کتاب الذريعة، آقا بزرگ چند نسخه آن و نيز نسخه منتخبی از آنرا معرفی می کند که ظاهرا همگی نسخه های کتاب کفاية الأثر خزاز قمي هستند. در دوره صفوی نويسندگانی مانند علامه مجلسی و سيد هاشم بحراني، از کتاب النصوص صدوق نقل می کنند که باز ظاهرا همگی موارد به کتاب کفاية الأثر مربوطند؛ گرچه علامه مجلسی از کتاب کفاية الأثر مستقلا و چند سطری پس از النصوص در مقدمه بحار الأنوار نام می برد. در مورد پاره ای از نسخه های کتاب النصوص در ايران، فی المثل در دانشگاه تهران می دانم که تنها نسخه هايی هستند از کفاية الأثر. علت اشتباه اين است که حديث نخستين کتاب خزاز با حديثی از شيخ صدوق آغاز می شود که استاد روايت خزاز بوده و خزاز تعداد قابل توجهی از احاديث احتمالا کتاب النصوص استادش را بدين طريق در کتاب خود نقل کرده بوده است؛ بنابراين به دليل وجود نام صدوق در سند آغازين تصور می شده که کتاب از شيخ صدوق است. در کمال الدين و الخصال و پاره ای کتابهای ديگر احتمالا شيخ صدوق بيشتر احاديث کتاب النصوص خود را ديگر بار، کما اينکه دأب او بوده، نقل کرده است. در کتابهای محدثان متأخر از شيخ صدوق، مانند کتاب دلائل الامامة هم نمونه هايی از همين دسته روايات در موضوع نصوص و منسوب به شيخ صدوق ديده می شود که احتمالا از همين کتاب النصوص اخذ شده بوده است. بنابراين اين امکان وجود دارد که متنی پيشنهادی از کتاب النصوص را باز سازی کنيم.
در کتابخانه ملی پاريس، به شماره ۲۰۱۸ نسخه ای ديدم از کتاب النصوص شيخ صدوق به خط محمد بن ابراهيم بن عبدالله به تاريخ ۱۰۸۶ق ؛ اما اين نسخه هم چيزی نيست جز کفاية الأثر؛ گرچه در فهرست اين کتابخانه به نام شيخ صدوق ثبت شده است. مناسب است که کتاب کفاية الأثر بار ديگر بر اساس نسخه های منسوب به صدوق و نسخه های تازه ای از کتاب کفاية منتشر شود. به خاطر می آورم که نسخه نسبتا کهنه ای از آن در کتابخانه شيراز هست که محقق طباطبايي در فهرست آن کتابخانه معرفی کرده اند. کتاب کفاية الأثر در طبع قم بسيار ناشيانه و مغلوط به چاپ رسيده و تقريبا سندی از اسناد کتاب نيست که در آن غلطی راه نيافته باشد. در بيشتر موارد محقق کتاب، موارد درست را در پاورقی قرار داده و اشتباه را در متن پيشنهاد فرموده اند.
@barrasihayetarikhi
🌺روز بزرگداشت شیخ صدوق🌺
960215
🔅دعای ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه):
عمر با برکت علی بن باویه پدر شیخ صدوق از پنجاه می گذشت و هنوز فرزندی نداشت و بسیار دوست می داشت که خداوند به او فرزند صالحی عنایت کند، از این رو به حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) متوسل شده طی نامه ای به وسیله حسین بن روح که یکی از نمایندگان خاص امام زمان بود تقاضای دعا کرد تا آن حضرت از خداوند، فرزند صالحی برای او بخواهد. ولی عصر (عج) دعا کرده و برای ابن بابویه نوشتند: «برای تو از خداوند خواستیم دو پسر روزیت شود که اهل خیر و برکت باشند.» پس از دعای امام زمان بود که ابن بابویه صاحب فرزندی شد که نامش را محمد نامید و بعدها عالمی بزرگ و فقیه ای نام آور شد. او همان شیخ صدوق است.
ابوجعفر محمد بن علی ابن بابویه قمی ملقب به شیخ صدوق از پیشتازان علم حدیث و از مردان نامی جهان اسلام در سال 305 ه.ق چون ستاره ای در آسمان روایت و فقاهت در شهر مقدس قم طلوع کرد. ولادت این عالم فقیه با آغاز نیابت حسین بن روح سومین نائب خاص امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) هم زمان بوده است.
@librarian2
پدر بزرگوار شیخ صدوق علی بن الحسین بن بابویه قمی، از فقهای بزرگ اسلام و در زمان امام حسن عسگری (ع) و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) می زیسته و مورد احترام آن امامان بوده است. در نامه ای که امام حسن عسگری (ع) به علی بن بابویه نوشته وی را با کلماتی چون: شیخ معتمد و فقیه من خطاب کرده است. پدر شیخ صدوق در قم بدنیا آمد و زندگی را آنجا گذارند و در همان شهر نیز وفات کرده است. پدر شیخ صدوق در ایام زندگی پر برکت خویش نزدیک دویست جلد کتاب تألیف کرده است.
🔅کلینی و صدوق
پس از مرحوم کلینی نویسنده کتاب ارزشمند اصول کافی، صدوق از بزرگترین محدثان عصر خود به شمار می آید که علاوه بر ضبط و نقل حدیث، در علوم دیگر نیز تبحر داشته و تألیفات بسیاری از خود به جای گذاشته است. صدوق سالها از محضر کلینی استفاده نموده و به شنیدن و جمع آوری احادیث ائمه (ع) مشغول بوده است؛ اما بر خلاف شخصیت علمی کلینی که بیشتر از جهت جمع آوری، بررسی و نقل حدیث مشهور است، شیخ صدوق در سه زمینه روایت، مباحث کلام و فقه برحسته و ممتاز بوده است.
💠آثار شیخ صدوق
شیخ صدوق این عالم بزرگ و محدث گران قدر تألیفات با ارزش بسیاری از خود به جا گذاشت. شیخ طوسی در این باره می نویسد: « او سیصد کتاب تألیف کرده است» کتاب های شیخ صدوق همه در نهایت نیکویی و استحکام و در زمینه های متنوعی نوشته شده اند، که این خود نشانگر قدرت علمی و آشنایی گسترده او با علوم اسلامی است. برخی از مهمترین آثار ایشان عبارتند از:
1- من لا یحضره الفقیه (دومین کتاب از کتب اربعه)
2- علل الشرایع (درباره فلسفه احکام و علت تشریع آنها است)
3- کمال الدین و تمام النعمه (درباره اثبات وجود امام زمان و غیبت طولانی آن حضرت از نظر عقلی و نقلی)
4- کتاب التوحید
5- الخصال
6- الامالی
7- عیون الاخبار الرضا
8- کتاب صفات شیعه
9- کتاب مصادقه الاخوان
10- کتاب اثبات ولایت علی علیهالسلام
11- کتاب معرفت
12- کتاب مدینه العلم
13- کتاب مقنع در فقه
14- کتاب معانی الاخبار
15- کتاب مشیخته الفقیه
@librarian2
وفات شیخ صدوق
سرانجام شیخ صدوق این عالم بزرگوار پس از گذشت هفتاد و چند سال از عمر شریف و پر برکتش در سال 381 ه.ق دعوت حق را لبیک گفت و در شهر ری دیده از جهان فرو بست. پیکر پاکش در میان غم و اندوه مردمان در نزدیکی مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم مدفون گردید.
امروزه آرامگاهش به نام ابن بابویه در شهر ری مشهور و قبر منورش زیارتگاه مسلمانان و محل استجابت دعای مؤمنان است.
@librarian2
#انفرادات_شیخ_طوسی
روایات عمار نسبتا مقدار زیادی توسط کافی و مقدار کمی هم توسط صدوق است که عموم و خصوص من وجه است. بیشترین مقداری که رسیده است توسط شیخ طوسی بوده است. نسبت نقل توسط شیخ زیاد است و انفراد شیخ طوسی است. باید روی انفرادات شیخ هم کار شود. خود انفرادات سه چهار جلد می شود ولی با تحلیل 25 الی 30 جلد می شود. اگر انفرادات شیخ را جدا کنیم خیلی چیزها عمل می شود. الآن خیلی از فقها فتوی می دهند که اول ماه که حقوق می گیرید خمس را بدهید. این می شود تاثیر انفراد شیخ بر فقه ما. این روایت از کتاب نوادر الحکمه است که اصلش از قم است و نه کلینی آورده و نه صدوق. مخصوصا اگر صدوق را مرآت ابن ولید بدانیم. یعنی دو مکتب قرن چهارم این را حذف کرده اند ولی شیخ در قرن پنجم آورده است. مثلا مساله نذر در حج را هم فقط شیخ دارد. حتی مساله هفت بار خوک هم انفراد ایشان از علی بن جعفر است و خود شیخ هم در نهایه و مبسوط و خلاف هم فتوی نداده است. در هیچ نسخه دیگری از علی بن جعفر هم نیست. مرحوم محقق و ابن ادریس استحباب گفته اند ولی علامه واجب می داند چون صحیحه است و ظاهرش وجوب است. و تا الآن هم فتوی بر همین است. ولی خود شیخ در هیچ کتاب فقهی فتوی نداده است. مکتب شیخ با انفراداتش در شیعه جا افتاده است. اگر بتوانیم کل معارف شیخ را بحث کنیم و انفراداتش را هم تحلیل کنیم خیلی نافع است. معظم مواردی که صاحب جواهر می فرماید شاذ است از انفرادات شیخ است و معظم این انفرادات شیخ هم از کتاب نوادر الحکمه است.
@rejaleMadadi
نقد و پاسخی درباره مطالب بالا (نقدها از آقای دکتر رضا پورجوادی است)
۱- مسئله این است که آثار ابن بابویه در طول پنجاه شصت سال اول دوره صفوی در اختیار علمای شیعه ایرانی نبوده است. ظاهرا علمای عاملی و به خصوص شیخ عبد الصمد این آثار را به ایران آورده و ترویج کرده اند.
پاسخ: نه چنین نیست. این آثار همان زمان هم در ایران بوده. تمام آثاری که درست در همین دوره اول نوشته شده از آثار ابن بابویه استفاده کرده اند. چون تعداد علمای امامی در آن دوره اول کم است بنابراین شواهد کم است و این فرق می کند با اینکه بگوییم آثار او در ایران موجود نبوده. همین ابن ابی جمهور در تعدادی از آثارش که در ایران نوشته به آثار شیخ صدوق دسترسی داشته و بسیاری نمونه های دیگر.
۲- ابن ابی جمهور در نجف درس خوانده بود و منابعی که او به کار گرفته متنوعتر از آثار شیعیان ایرانی این دوره است. بعید نیست حتی او برخی آثار خود را در سفر با خود همراه می برده است. به هر حال من هنوز موردی نیافتم که علمای ایران در نیم قرن اول قرن دهم هجری از آثار شیخ صدوق به طور مستقیم استفاده کرده باشند. اگر شما پیدا کرده اید بفرمایید تا نظر خود را اصلاح کنیم.
پاسخ: بستگی دارد که کجا به دنبال آثار او باشید. در شیراز که شهری شیعی نبود شاید این چنین بوده اما در قم و کاشان و شهرهای شیعی نشین اصلا چنین نیست. ابن ابی جمهو و یا هر نویسنده ای دیگر دلیلی نداشته با خود کتاب های صدوق و غیر صدوق را اینجا و آنجا ببرد. این نسخه ها هر جا شیعیان بوده اند کم و بیش موجود بوده. آنهایی که از شیعیان به عراق سفر می کردند و یا به بحرین این نسخه ها را تهیه می کردند. اصلاً ما هیچ دلیلی نداریم که تمام کتاب های حدیثی و از آن جمله آثار شیخ صدوق را محقق کرکی و یا امثال او از جبل عامل به ایران آورده باشند. این نسخه ها بیش از آنجا در عتبات موجود بود و در خود ایران هم هر جا شیعیان فعالیت علمی داشتند وضع بر همین قرار بود. به طور نمونه در نوشته های محمد بن اسحاق حموی در همین دوره نقل از آثار شیخ صدوق دیده می شود. اصلاً چرا باید فرض کرد که شیعیان در ایران کتاب و کتابخانه ای نداشته اند؟ بله. تعداد عالمان امامی در ایران در فاصله میان اواخر سده هشتم تا اوائل سده دهم به طور کلی کم شد اما این به معنای این نیست که نسخه های شیعی در کتابخانه های شیعی نبود. مثلا خاندان فتحان در کاشان و یا خاندان های مختلف شیعی در قم و یا سادات بیهق و مشهد همه و همه کتابخانه های شیعی داشته اند. خود ابن ابی جمهور در اجازات خود از خاندان فتحان به عنوان منابع اسناد خود برای روایت آثار قدما یاد می کند. اصلا بسیاری از نسخه های کهنی که الآن در کتابخانه های ایران هستند از آثار شیعی هیچ نشانه ای وجود ندارد که آنها از جای دیگری به ایران منتقل شده اند. آستان قدس نسخه های کهنی از آثار شیخ صدوق و غیر صدوق دارد که از قدیم در این کتابخانه بوده و در دسترس علمای شیعه مشهد و خراسان بوده. این قدر این مطلب سند و دلیل دارد که اصلا جای بحث درباره آن نمی گذارد.
۳- من نمی گویم در برخی کتابخانه های متروک ایران این نسخه ها وجود نداشته است. ولی تا کنون سندی نیافتم که نشان دهد علمای ایران چه شیرازی چه استرآبادی چه گیلی چه اردبیلی این آثار را در اختیار داشته اند. محمد بن اسحق هم شاگرد کرکی بوده و اصلا محدث است.
پاسخ: تعداد آثاری که در این دوره کوتاه یعنی میان ابن ابی جمهور و محقق کرکی و کم و بیش در این فاصله زمانی نوشته و تاکنون منتشر شده بسیار کم است اما حتی در همین آثار هم به آثار شیخ صدوق ارجاع داده شده. اصلاً چرا باید در این ميان شيخ صدوق استثنا باشد؟ باری توقع اینکه در آثار یک فیلسوف به او ارجاع داده شود بسیار کم است و به همین دلیل هم محدثان و واعظان و فقیهان به آثار او ارجاع می دادند. در سال های اخیر چندین کتاب فارسی در سیره امامان شیعه را انتشارات میراث مکتوب از همین حدود دوره زمانی منتشر کرد که در آنها آثار شيخ صدوق هم مورد توجه بوده. اگر عالمان کمی از آن دوره زمانی می شناسيم و آثار کمتری هم از همان ها تاکنون منتشر شده و به همین دليل آثار شيخ صدوق و غير صدوق کمتر مورد اشاره است این دلیل نمی شود بگوییم پس آثار او مورد اهتمام نبوده. اصلاً این به خودی خود چه چیزی را اثبات می کند که بگوییم در فاصله صد سال نسخه های کتاب های شيخ صدوق کم شد. خوب. مگر نسخه های ديگران بيشتر شد؟ اين اصلاً به خودی خودی چه بار معنایی دارد؟ طبیعی است که با قدرت گرفتن صفويان آثار شيعی و از آن جمله آثار شيخ صدوق بيشتر مورد اهتمام قرار گرفت.
۴- شیخ صدوق استثنا نیست. کافی کلینی هم همین وضع را دارد. اگر اشتباه نکنم آثار شیخ مفید و شیخ طوسی هم لااقل تعدادی از آنها به همین صورت است. (ادامه....)
با سلام
مرحوم بیاضی عاملی متوفای 877 هجری اولین کسی است که نام این کتاب (خصائص یوم الغدیر) را در مقدمۀ (الصراط المستقیم) به عنوان مصادر کتاب خود آورده است. بعد از او تقی الدین کفعمی در پایان کتاب المصباح (البلد الامین) نام این کتاب را در عداد مصادر خود آورده. ولی هر دوی آنها نام مؤلف این کتاب را نیاورده اند. شیخ آقا بزرگ تهرانی نیز در الذریعة به تبع این بزرگان از این کتاب یاد کرده و به استناد کلام مولى باقر واعظ كجوری در اول کتاب (الخصايص الفاطمية) که این کتاب را از آن کلینی دانسته او نیز این کتاب را به کلینی منسوب کرده است. ولی مشکل اینجاست که ما هیچ اطلاعی از مصدر کلام صاحب الخصائص نداریم. مرحوم شیخ آقا بزرگ هم با توجه به انطباق اسامی این کتابها که نامشان در الصراط المستقیم و بلد الامین آمده است آن را به کلینی منسوب کرده است و مستندی خارج از مرحوم واعظ كجوری نداشته است، که سستی این نسبت آشکار است.. فوقع المرحوم المحقق الطباطبائی فیما وقع شیخنا الطهرانی..
رساله رد سهو النبی از شیخ مفید و یا شریف مرتضی؟
رساله رد سهو النبی که علامه مجلسی و شیخ علی صاحب حاشیه در آثارشان نقل کرده اند با وجود آنکه احتمال داده شده تألیفی از شیخ مفید باشد از او نباید باشد. استاد سید محمد رضا جلالی این اثر را بدون تردید در انتساب آن به شیخ مفید منتشر کرد اما به نظر من این اثر نمی تواند از او باشد. نوع تعابیرش نسبت به شیخ صدوق به قدری تند است که بسیار بعید است آن را شیخ مفید که از روایان شیخ صدوق بود نوشته باشد. نویسنده در این رساله تندترین عبارات ممکن را درباره شیخ صدوق به کار برده و معلوم است هیچ ارادتی به او ندارد. این رساله را به شریف مرتضی هم نسبت داده اند. درست است که چنین رساله ای از مرتضی گواهی نشده (چه ذیل این عنوان و چه ذیل عنوان دیگر آن: جواب اهل الحائر) اما خوب چنین عناوینی به شیخ مفید هم نسبت داده نشده است. تعابیر تند کتاب نسبت به شیخ صدوق با روحیه و دیدگاههای کلامی شریف مرتضی موافق است. او در جاهای دیگر هم انتقادات سختی از قمیان کرده است. از دیگر سو در این رساله قلم و نفس شریف مرتضی کاملا واضح است و اگر کسی با نوشته های او آشنا باشد تردیدی در درستی انتساب نمی کند. خاصه که هم از موضعی کلامی به این بحث پرداخته و هم موضع رساله نسبت به خبر واحد همانی است که در آثار شریف مرتضی می بینیم. این موضع با موضع شیخ مفید تفاوت هایی دارد و خواننده این متن اگر هر دو موضع را بشناسد تردید نمی کند که رساله از شیخ مفید نیست. در آغاز رساله هم نویسنده از شیخ صدوق نه به عنوان شیخ خود بلکه به عنوان شیخ سائل که از حائر بدو نوشته یاد می کند و این نشان می دهد که رساله نمی تواند از شیخ مفید باشد. مانا که سائل خود از شاگردان شیخ صدوق بوده.
با وجود آنکه این رساله از شریف مرتضی است اما نباید آن را بخشی از المسائل الرملیات مرتضی دانست که یکی از مسائل آن در موضوع عصمت رسول از سهو بوده است. آن مسئله بخشی از مسائل رملیات بوده در حالی که رساله ما رساله ای است مستقل. با همین استدلال نباید این رساله را بخشی از اجوبه مسائل حائریات ابو یعلی جعفری دانست. آقا بزرگ در الذریعه (ج ۵ ص ۱۷۶) با توجه به عبارتی از شریف مرتضی در تنزیه الانبیاء رد انتساب این رساله به شریف مرتضی را قابل بحث می داند. این در حالی است که نظر شریف مرتضی در آن کتاب درباره سهو در زمینه احکام شرعی مانند نماز نیست. موضع رساله کاملا با مواضع کلامی مرتضی سازگار است.
هرچه هست باید به کلی انتساب این رساله را به شیخ مفید مردود دانست. این رساله از شریف مرتضی است.
درباره انتساب تصحیح اعتقادات الامامیه به شیخ مفید
در اینکه تصحیح اعتقادات الامامیه که در حقیقت ردیه ای بر اعتقادات شیخ صدوق است تألیفی اصیل از شیخ مفید است هیچ تردیدی وجود ندارد. با این وجود عنوانی که در فهرست آثار شیخ مفید به این کتاب داده شده بوده به صورت كتاب جوابات أبي جعفر القمي ضبط شده و درست آن هم همین است (جوابات به معنی ردیه هم به کار می رود. یعنی پاسخ دادن به معنای اعم آن و نه صرفا پاسخ دادن به پرسش کسی. به طور نمونه من احتمال می دهم جوابات نوبختی نسبت به ابن قبه که نجاشی از آن یاد کرده از این قبیل بوده و در واقع ردیه ای بوده از نوبختی بر ابن قبه نه اینکه ابن قبه از نوبختی پرسش هایی کرده و طالب پاسخ بوده باشد). در خود متن کتاب تصحیح الاعتقادات هم همه جا اقوال شیخ صدوق با عنوان گفته های ابو جعفر ذکر شده و در مقام پاسخ هم شیخ مفید در بسیاری مواقع از شیخ صدوق با همین تعبیر ابو جعفر یاد کرده. در بغداد شیخ صدوق را در زمان شیخ مفید با عنوان محدثی از قم می شناخته اند و این به دلیل شهرت پدر او به قمی بودن و اصل و منشأ شیخ صدوق بود که از قم بوده است.
نکته ای که اینجا باید اضافه کنم این است که این کتاب در واقع اثر مستقلی از شیخ مفید نیست (و بنابراین نامگذاری کتاب هم از سوی خود شیخ مفید صورت نگرفته) و مانا که به صورت حاشیه هایی بوده که شیخ بر نسخه ای از کتاب اعتقادات شیخ صدوق نگاشته بوده و بعدا شکل مدون یافته است. به همین دلیل هم کتاب خطبه و مقدمه ای ندارد. بعدا وقتی خواسته اند این حاشیه های مدون شده را با عنوانی بخوانند آن را به دلیل اینکه در آن اقوال شیخ صدوق با عنوان ابو جعفر در سرتاسر کتاب مورد حاشیه و رد قرار گرفته جوابات ابی جعفر القمی خوانده اند.
🔸 انتقادات حضرت آیت الله سیستانی به تصحیح دارالحدیث از کتاب الکافی
💠 در مقدّمه کتاب، شیخ صدوق را شاگرد کلینی به شمار آورده است. برای من مسلّم بود که نادرست است، امّا چون آدرسی داده بود که ایشان در فقیه، کلینی را به عنوان استاد خود یاد کرده است، به فقیه مراجعه کردم و دیدم که ایشان در آن آدرس، فقط روایتی را از کلینی نقل می کند و او را به عنوان استاد خود معرّفی نمی کند. علاوه بر اینکه در ذیل همان روایت، سند خود را به کلینی با وسائط نقل می کند که معلوم می شود صدوق، شاگرد کلینی نبوده است.
💠 در مقدّمه کتاب، تطویلات بلاحاصل در مورد تاریخ ری قبل از اسلام و بعد از اسلام و ... دارد.
💠 در مقدّمه کتاب، انتظار آن بود که به جای آن مسائل و موارد مشابه، به موضوعات مهمتر پرداخته می شد، مثلاً عالم کلامی شیعه در آن عصر چه کسی بوده است؟ کسانی مانند ابن قبه چه جایگاهی داشته اند؟
💠 در تصحیح کافی لازم بود به مسائل مهمّی پرداخته می شد که در این تصحیح به آن توجّه نشده است. کار تصحیح متون، صرفاً نباید نوعی اعاده و تجدید چاپ به شکل ارجاع به نسخ باشد، بلکه باید با کارهای محتوایی نیز همراه باشد.
خود من، شاید از قریب ۴۰ سال قبل در فکر آن بودم که مرحوم کلینی چگونه حدیث جمع می کرده است، -در آن موقع، سیّد محمّد رضا (فرزندشان) ۱۰ ساله بود-.
اینکه تمام اصول اربعمائه پیش مرحوم کلینی بوده است، این مطلب را باید جزء آرزوها و تمنّیات دانست نه جزء واقعیّات، لذا من از همان زمان مطالعاتی راجع به کافی داشتم. روایات کافی را با کتابهایی مثل قرب الإسناد مقایسه می کردم و همچنین با کتابهایی که از کافی نقل حدیث کرده بودند از جمله به بررسی روایات صدوق از کلینی پرداختم.
💠 در این بررسی دو نکته معلوم می شود:
نکته اوّل اینکه برخی روایات در کتاب کافی - که در اختیار ماست- با حذف برخی از وسائط است، امّا در نقل صدوق از کلینی، وسائط ذکر شده است.
نکته دیگر آنکه گاه متن نقل صدوق از کلینی با متن کافی موجود و در اختیار ما تفاوتهایی دارد. احتمال می رود که نسخه کافی که اکنون در اختیار ماست، نسخه بغدادی کافی باشد، امّا صدوق از شاگردان کلینی در ری، کافی را اخذ کرده باشد.
💠 در اختلاف نقل های صدوق، باید به اختلاف منابع توجّه شود. به عنوان نمونه، متن جامعه کبیره مرحوم صدوق با متن جامعه کبیره مصباح المتهجّد فرق می کند. شگفت این است که مرحوم محدّث نوری در مستدرک گفته است که هذا ممّا یوجب سوء الظنّ به!! با اینکه ایشان در موضع دیگر تعاریف فراوان از شیخ صدوق می کند.
اصولاً یکی از معایب ما این است که تعاریفمان را راجع به افراد و شخصیتها، یک کاسه نمی کنیم. در یک موضوع، تجلیلهای عجیب و در جایی نقدهای دیگر که با آن تعاریف قابل جمع نیست. این تعبیر که «ممّا یوجب سوء الظنّ به» یعنی چه؟ یعنی خدای ناکرده احتمال کذب یا تحریف عمدی و یا ...
در حالی که نکته اصلی این است که منابع روایی صدوق با دیگران فرق می کرده است.
به هر حال انتظار می رفت که تحقیق کافی و دیگر کتب، تحقیق جامع و محتوایی باشد و پاسخ سؤالاتی از این قبیل را بدهد.
🔺 دو فصلنامه تخصّصی «کتاب شیعه»، سال اوّل، شماره دوم، پاییز و زمستان ۱۳۸۹، ص۴۱۲-۴۱۳
@zobdatolfavaed
🔸توضیح استاد حسن انصاری در ردّ مقاله «وداع با تصحیح الاعتقاد» مندرج در آینه پژوهش:
🔹در اینکه تصحیح اعتقادات الامامیه که در حقیقت ردیه ای بر اعتقادات شیخ صدوق است تألیفی اصیل از شیخ مفید است هیچ تردیدی وجود ندارد.
🔸با این وجود عنوانی که در فهرست آثار شیخ مفید به این کتاب داده شده بوده به صورت كتاب جوابات أبي جعفر القمي ضبط شده و درست آن هم همین است.
🔹در خود متن کتاب تصحیح الاعتقادات هم همه جا اقوال شیخ صدوق با عنوان گفته های ابو جعفر ذکر شده و در مقام پاسخ هم شیخ مفید در بسیاری مواقع از شیخ صدوق با همین تعبیر ابو جعفر یاد کرده.
در بغداد شیخ صدوق را در زمان شیخ مفید با عنوان محدثی از قم می شناخته اند و این به دلیل شهرت پدر او به قمی بودن و اصل و منشأ شیخ صدوق بوده که از قم بوده است.
🔸نکته ای که اینجا باید اضافه کنم این است که این کتاب در واقع اثر مستقلی از شیخ مفید نیست و مانا که به صورت حاشیه هایی بوده که شیخ بر نسخه ای از کتاب اعتقادات شیخ صدوق نگاشته بوده و بعدا شکل مدون یافته است.
به همین دلیل هم کتاب خطبه و مقدمه ای ندارد. بعدا وقتی خواسته اند این حاشیه های مدون شده را با عنوانی بخوانند آن را به دلیل اینکه در آن اقوال شیخ صدوق با عنوان ابو جعفر در سرتاسر کتاب مورد حاشیه و رد قرار گرفته جوابات ابی جعفر القمی خوانده اند.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
🔸توضیح استاد حسن انصاری در ردّ مقاله «وداع با تصحیح الاعتقاد» مندرج در آینه پژوهش:
🔹در اینکه تصحیح اعتقادات الامامیه که در حقیقت ردیه ای بر اعتقادات شیخ صدوق است تألیفی اصیل از شیخ مفید است هیچ تردیدی وجود ندارد.
🔸با این وجود عنوانی که در فهرست آثار شیخ مفید به این کتاب داده شده بوده به صورت كتاب جوابات أبي جعفر القمي ضبط شده و درست آن هم همین است.
🔹در خود متن کتاب تصحیح الاعتقادات هم همه جا اقوال شیخ صدوق با عنوان گفته های ابو جعفر ذکر شده و در مقام پاسخ هم شیخ مفید در بسیاری مواقع از شیخ صدوق با همین تعبیر ابو جعفر یاد کرده.
در بغداد شیخ صدوق را در زمان شیخ مفید با عنوان محدثی از قم می شناخته اند و این به دلیل شهرت پدر او به قمی بودن و اصل و منشأ شیخ صدوق بوده که از قم بوده است.
🔸نکته ای که اینجا باید اضافه کنم این است که این کتاب در واقع اثر مستقلی از شیخ مفید نیست و مانا که به صورت حاشیه هایی بوده که شیخ بر نسخه ای از کتاب اعتقادات شیخ صدوق نگاشته بوده و بعدا شکل مدون یافته است.
به همین دلیل هم کتاب خطبه و مقدمه ای ندارد. بعدا وقتی خواسته اند این حاشیه های مدون شده را با عنوانی بخوانند آن را به دلیل اینکه در آن اقوال شیخ صدوق با عنوان ابو جعفر در سرتاسر کتاب مورد حاشیه و رد قرار گرفته جوابات ابی جعفر القمی خوانده اند.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com