از این قبیل مثال ها در دانشگاه های ایران اسلامی ما بسیار است.
حکایتی جالب از #ریچارد_فرای
شرق شناس و ایران شناس برجسته
ریچارد فرای بیش از ۷۰ سال از زندگیاش را صرف مطالعه و پژوهش دربارهٔ تاریخ و فرهنگ فلات ایران کرد.در دهه ۱۹۷۰ در هنگامی که در دانشگاه پهلوی شیراز به تدریس اشتغال داشت بناگاه تدریس را رها کرد و به شغلی آزاد (مدیریت یک سوپرمارکت) روی آورد و سه سال بعد به اصرار و دعوت دانشگاه هاروارد بار دیگر به تدریس در این دانشگاه پرداخت. دکتر ویلیام پیرویان استاد دانشگاه آزاد اسلامی کرج تعریف می کرد که زمانی در امریکا در جلسه سخنرانی فرای حضور داشتم. پس از سخنرانی ایشان و به هنگام پرسش و پاسخ اجازه خواستم سوالی شخصی از ایشان بپرسم. ایشان اجازه داد و من از علت ترک درس و دانشگاه در آن سالها سوال کردم. ایشان پاسخ داد:
روزی در یکی از خیابانهای شیراز قدم می زدم. به در مغازه گوشت فروشی رسیدم که در کنار آن آرایشگاهی قرار داشت. دیدم بین صاحب گوشت فروشی و جوان مشتری آرایشگاه دعوایی پیش آمده است. قصاب از آن جوان می خواست که موتورش را از مقابل سلمانی بردارد چون ممکن بود هر آن ماشین گوشت از راه برسد و جوان نیز می گفت بگذار کار من با سلمانی تمام شود بعدا موتور را برمی دارم. دعوا بالا گرفت و قصاب به مغازه رفت ساطور برداشت و در این میان ساطور به سر جوان خورد و جان داد. من تمامی این اتفاقات را شاهد بودم. بسیار متاثر شدم. از آنجا رفتم . کاری داشتم انجام دادم و بعد از چند ساعت که بازگشتم دیدم هنوز ازدحام مردم وجود دارد. از یکی از حاضران سوال کردم که چه شد؟ آن شخص جواب داد جوانی به همسر این قصاب نظر سوء داشته و قصاب او را کشته است. من که حادثه را از ابتدا تا انتها دیده بودم می دانستم که اینگونه نبود. ناگهان شوکی به من وارد شد. حادثه ای که چند ساعت بیشتراز وقوع آن نمی گذشت چنین تحریف شده بود. من چگونه می خواستم حوادث سه هزار سال قبل را بشناسم. تمام دانسته های من به جهل تبدیل شد. باعث شد تدریس را رها کنم و به مغازه داری روی آورم.
@Qaranqush1324
@Geogeraphykhodabandeh
بنده متأسفانه واتس آپ ندارم. اما اگر در صورت امکان، پیام بنده توسط یکی از اعضای محترمی که در آن گروه هم عضو هستند به آن گروه منتقل شد امیدوارم که اعضای آن گروه پاسخی برای آن سؤالات داشته باشند. مرحوم علامه طباطبایی می فرمودند که برای استاد ما (آقای خوانساری) از دانشگاه بغداد سؤالاتی ارسال می شد و ایشان پاسخ می دادند و ایشان تثلیث زاویه هم می دانست.
استاد بهرامیان
من رفاقتم با استاد علی بهرامیان الآن شاید بالغ شود بر بیست و پنج سال. او دو سه سالی بعد از من به مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی پیوست. از همان روز اول هم با هم رفیق شدیم. آنطور که به خاطر دارم دلیلش هم این بود که هر دو شیفته علامه قزوینی بودیم. نسل ما آن زمان نسلی بود علاقمند به خواندن و نه نوشتن، تقریباً هر دوی ما از نوشتن اجتناب می کردیم و اصلاً هنر را در همین می دیدیم که باید خواند و باز خواند و همچنان خواند. الآن ملاک ها عوض شده است. هر دوی ما از نسل جوانانی بودیم که آثار قزوینی، تقی زاده، مینوی، محمد فرزان، فروزانفر، قاسم غنی، عباس اقبال و امثال آنان را می خواندیم. من و بهرامیان که چنین بودیم. این کتاب ها را می خواندیم و درباره محتوای آنها بحث می کردیم. دلخوشی دیگری نداشتیم. گعده های ما یکسره علمی بود و بر سر موضوعات مختلف ادبی و تاریخی و متنی بحث می کردیم. بحث درباره کتاب ها و نسخه ها و گفتگو در موضوعات مرتبط با تاریخ و ادب و فرهنگ. آقای بهرامیان از نوادر روزگار و از استادان مسلم رشته تاریخ دو سه قرن نخست اسلام در ایران است. از بهترین نویسندگان دائره المعارف بزرگ اسلامی است و تا آنجا که به یاد دارم همواره مورد اعجاب و تمجید کسانی مانند استاد زریاب و تفضلی و امثال آن دو از میان ستارگان فرهنگ کشور بود. بسیار کم می نویسد اما آنچه می نویسد معتبر است و خواندنی. محضرش بسیار مفید است و علاوه بر جنبه های علمی به دلیل ذوق ادبی سرشاری که دارد و مایه های طنز که در گفتارش هست همواره مصاحبت با او برای من شیرین بوده است. باید دانشگاه ها و مراکز علمی کشور قدر او را بدانند. وقتی با پاتریشیا کرون از چند مقاله او در موضوعاتی که خانم کرون درباره اش کار می کرد صحبت کردم و او علاقمند شد ببیند آن مقالات را. بعداً دیدم به آنها ارجاع داده و ستایش می کرد از آن نوشته ها. وقتی هم به ماهر جرار که درباره جارودیه کار می کرد گفتم باید مقاله بسیار خوب بهرامیان را ببینی. او هم بدان مراجعه کرد. همواره به دوستان ارجاع می دهم نوشته های بهرامیان را در موضوعات مختلف. در شناسایی نسخه های خطی آدم بسیار مطلع و دانشمندی است. از توفیقات من همکاری و دوستی با او بوده است در تمام آن سالها. عمرش پر برکت باد...
@barrasihayetarikhi
اهی مواجه شده ام با کسانی که این سؤال را مطرح می کنند و علی الخصوص به یاد دارم ما در دبیرستان که تحصیل می کردیم، دبیرستان دینی و مذهبی بود، معلمان بسیار خوبی داشتیم و اینها در ماه رمضان از ما می خواستند که قرآن را دوره کنیم، نه به طور اجبار، به طور اختیاری. اما توصیه می کردند که اگر بتوانید یک دور قرآن را بخوانید. من به یاد دارم که از یکی از معلمان مان می پرسیدم ــ مرحوم گلزاده ی غفوری که شاید پاره ای از دوستان عزیز حاضر ایشان را بشناسند و در مرکز اسلامی اوکلند هم بزرگداشتی پس از وفات ایشان گرفته شد و من و جناب آقای بازرگان هم سخنران بودیم، باری من به ایشان دین بسیار دارم، استاد زبان عربی، استاد اخلاق، استاد قرآن ما بودند ــ از ایشان پرسیدم که خواندن این قرآن از اول تا آخر برای ما چه سودی دارد، برای من چه سودی دارد؟ وقتی که من می رسم به آیات طلاق، وقتی که من می رسم به آیات مربوط به جنگ و اینکه روخوانی کنم از ابتدا تا انتها قرآن را بخوانم. ایشان البته جواب مختصری دادند شاید در خور فهم آن روز ما و گفتند که شما این آیات طلاق را که می خوانید، می بینید که توصیه های اخلاقی هم در آن وجود دارد: آدمی اگر به خداوند توکل کند، خداوند مراد و مقصد او را برآورده خواهد کرد. چنین چیزی را ایشان به اجمال بیان کردند. این در خاطر من بود. گاهی هم با همین سؤال از ناحیه ی کسان دیگر روبه رو می شوم که از ابتدا تا انتها خواندن قرآن اگر برای ثواب بردن باشد، شاید وجهی داشته باشد، اما اگر برای استفاده ی فکری، عقلی، معرفتی باشد، قطعات مختلف قرآن وزن برابر و یکسان ندارند. پاره ای از آنها بسیار برجسته و دل انگیر و جذابند و پاره های دیگر آن چنان نیست و به همین سبب آدمی در آنجا دچار نوعی نوسان می شود که دل به کدام ببندد، سراغ کدام برود و از هر کدام چه بهره ای ببرد. آیا حق دارد بعضی را کنار بگذارد، بخواند یا عبور کند؟ یا به قول فرهنگی ها اسکیپ کند یا اینکه همه را بخواند..."
@SchoolofRumi
برای دوست عزیز جناب آقای قاضی عسکر
امروز آخرین روز کاری آقای قاضی عسکر در تشکیلات حج بود. نخستین بار، سال 1371 بود که دوست عزیز جناب آقای قاضی عسکر را دیدم. خاطرم هست، این دیدار سر چهار راه فاطمی قم بود. پرسیدند: آیا ممکن است شما کتابی برای آثار تاریخی مکه و مدینه برای ما بنویسید؟ پذیرفتم، و روزهای بعد، به مرکز تحقیقات حج در کوچه ناصر (خیابان صفائیه) رفتم. از همان وقت، تألیف کتاب آثار اسلامی مکه و مدینه را در دستور کار گذاشتم. تآلیف آن تا نزدیکی ایام حج تقریبا به اتمام رسید. همان سال، برای تدوین کتاب حج سال 71 همراه بعثه به مکه رفتم. در تمام این مدت، در کنار ایشان کارهای مربوطه را انجام داده و پس از مدتی کتاب حج آن سال با عنوان با کاروان ابراهیم چاپ شد. کتاب آثار اسلامی هم پس از بازگشت از حج، نهایی و منتشر شد. از آن زمان، تاکنون که چندین بار این کتاب بازنویسی شده و ضمن مراجعه به کتابهای جدیدتر، تغییراتی که در بناهای تاریخی و دینی حرمین بوده، در بازنویسی مورد توجه قرار گرفته است. همه اینها با پیگیری ایشان بود. بعد از آن نیز چندین سفر دیگر در خدمت آقای قاضی عسکر در بعثه حج ایران بودم. در کارهایی که در زمان آقای ری شهری، در بخش امور تحقیقاتی و فرهنگی در اختیار ایشان بود، بسیار منظم، صبور، دقیق و همواره پیگیر بودند. همزمان، از نظر اخلاقی، بسیار وارسته، متواضع و متین رفتار می کردند. در وقت کار کردن با ایشان، ضمن انجام کارهای اداری، مانند یک دوست صمیمی برخورد می کردند و به هیچ روی، احساس بزرگی و ریاست نداشتند. آقای قاضی در کار خود، خبره و دقیق بودند، و از معدود مدیرانی بودند و دیدم که دقیقا می دانستند دنبال چه چیزی هستند. حوزه کار ایشان در آن سالها، فرهنگ حج بود، و در این زمینه، مراعات جنبه های مختلف را می کردند. انجام کارهای علمی دقیق، کارهای تبلیغی برای روحانیون، و کارهای عادی برای مردم. کارهای زیادی تولید شد، به طوری که افراد عازم حج، بهترین کتابها را برای شناخت حج در اختیار داشتند. در دوره ایشان، صدها جلد کتاب و کتابچه در باره حج انتشار یافت. مجله میقات حج فارسی و بعدها علاوه بر آن میقات عربی، همواره و به صورت منظم انتشار می یافت. به نظرم فعالیت های فرهنگی و تحقیقی ایشان سبب شد تا «ادبیات حج» در گستره ای قابل ستایش پدید بیاید. یک مراجعه به میقات حج نشان می دهد که صدها مقاله در باره ابعاد مختلف حج در آن منتشر شده و این یک میراث عظیم است. ایجاد مرکز تحقیقات حج، فراهم آوردن کتابخانه ای قابل ملاحظه برای آن، برنامه های علمی و پژوهشی از جمله فرهنگنامه حج، آن هم به شکل منظم، از کارهایی است که فقط و فقط با اتکای به فعالیت های منظم ایشان انجام می گرفت. بیش از سی سال است که ایشان به صورت منظم، هر هفته، روزی را به این مرکز اختصاص داده، به قم می آمدند، و برنامه های آنجا را تعقیب می کردند. ایشان قدر پژوهشگران را به خوبی می دانستند و سالها از محضر مرحوم استاد شهیدی و مرحوم دکتر آئینه وند و کسانی چون دکتر محمد باقر حجتی بهره می بردند. از زمانی هم که جای آقای ری شهری، مسوولیت گرفتند، همواره به اصل کار بیش از هر امر حاشیه ای بها می دادند. نگاه های معتدل ایشان، اهمیت دادن به اصل کار، نداشتن حاشیه، و نظم، مهم ترین ویژگی های ایشان در کار بود. در باره مدیریت ایشان در بخش های اجرایی، بنده اطلاع دقیقی ندارم، اما در حوزه فرهنگ حج، می توانم بگویم، یکی از مدیران نمونه کشور بودند. اگر طی این سالها، بنده به تحقیق در باره مسائل مربوط به حج پرداختم، بخش عمده ای از آن با پیگیری های ایشان، رفتارهای بسیار اخلاقی شان و بخاطر رفاقتی بود که خدمتشان داشتم. برای ایشان، هر کجا هستند، آرزوی توفیقات بیشتر در خدمت به مردم را دارم.
@jafarian1964
18 اسفند مصادف با نهمین سال درگذشت استاد مسلم کتابداری و کتابشناسی مرحوم ایرج افشار است. یکی ازخدمات بی شمار افشار به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران گردآوری نسخه های خطی بود. در سال 1338 کتابخانه مرکزی از ایشان برای تقویم نسخه های خطی دعوت کرد و سپس از تاريخ 25 اسفند 1349 كه دستورالعملي براي انتخاب و خريد كتاب به تصويب هيأت امنا رسيد انتخاب و تقويم كتاب هاي خطي منوط به تصويب كميته اي مركب از پنج نفر شد كه افشار يكي از اعضاي آن بود. در طول سال های 1343 تا 1358 که افشار از دانشگاه تهران بازنشسته شد، طی15 سال حدود 4800 نسخه خطی به مجموعه كتابخانه مركزي اضافه شد. در همین سال ها بود که نسخه های خطی و دستنوشته های سعید نفیسی، بدیع الزمان فروزانفر، محمد قزوینی، عباس اقبال آشتیانی و سیدحسن تقی زاده به کتابخانه مرکزی وارد شد. پس از آن نیز استاد تا آخرين ماههاي زندگي براي تقويم نسخه هاي خطي به كتابخانه مركزي مي آمد.
او همواره سعي در جلب رضايت مجموعه داران و مالكان نسخه های خطی داشت تا نسخه هاي خود را براي فروش يا اهدا به كتابخانه مركزي بسپارند. صورت جلسه هاي خريدي كه او تنظيم مي كرد به تأييد معاون پژوهشي دانشگاه مي رسيد و اعتبار لازم تأمين مي گرديد. در چند مورد هم پرداخت وجه خريد نسخه ها را، استاد از محل بخشش های جمالزاده تقبل کرد که البته مطابق نیّت جمالزاده نیز بود تا نسخه در دانشگاه بماند و از دست نرود. ایرج افشار به كتابخانه مركزي تعلق خاطري عميق داشت كه تا پايان زندگيش با او بود. یادش جاودان.
مجلدی دیگر از اسناد خاندان غفاری که در واقع، اسناد رسمی و اداری دولت قاجاری در دوره ناصری و مظفری است. پیش از انقلاب پنج مجلد آن را دانشگاه تهران (اسناد فرخ خان) منتشر شد، و بعد از انقلاب هم پنج دیگر دیگر توسط استادان برجسته منتشر شد. مجلد ششم اسنادی از دوره ناصری و مظفری و بسیار با اهمیت است که اکنون به کوشش سرکار خانم نرگس پدرام منتشر می شود. مقدمه ممتع و گویای ایشان ما را در جریان دوره های تاریخی این اسناد قرار می دهد. این مجلد هم بسیار خوب و دقیق کار شده و شاید یکی از بخش های مهم آن «اسناد مربوط به طاعون 1314ق» است. در میان این اسناد می توان روند مبارزه با بیماری های واگیردار را در ایران این دوره شناخت. نقش خارجی ها، پزشکان خارجی، دستورات شاه، جلسات وزراء و مسائلی که برای همه به دلیل درگیری جامعه با کرونا، مرورش جالب و گویاست. چه قدر دوره های تاریخی بهم شبیه است. انتشار مجلد ششم را به سرکار خانم پدرام تبریک گفته امیدوارم مجلدات بعدی هم منتشر شود. در میان اسناد این مجموعه نامه های زیادی از سلطان عبدالحمید عثمانی و شمار قابل توجهی نامه از علما و مراجع دیده می شود.
دکتر سروش و مدرسه علوی
آقای دکتر سروش فارغ التحصیل مدرسه علوی است. او چند سالی بعد از انقلاب در دبیرستان علوی سال چهارم بینش دینی درس می داد. متن خود کتاب را هم خود او با همکاری آقای حداد عادل نوشته بود. متن کتاب که مباحث جالب توجهی داشت و سطحش یک سر و گردن از کتاب های سال های قبل بالاتر بود را خود دکتر سروش به ما درس می داد. بنابراین تألیف دکتر سروش را با خود او می خواندیم. طبعاً درس شیرین و قابل استفاده ای بود. در سر درس آدمی جدی بود و شاگردان کلاس هم از او حساب می بردند. خیلی سال بعد آقای سروش آمد به مرکز دائره المعارف و با هم همکار شدیم. در فاصله یکی دو سالی کم و بیش هفته ای یکبار تشریف می آوردند به مرکز و در اتاقشان یک صبح تا بعد از ظهری بودند. فرصتی بود برای گفتگوهای علمی. طبعاً از محضر ایشان می شد خیلی بهره علمی برد. از همه جا سخن به میان می آمد. همراه دوستانی مانند آقای انواری و بهرامیان. اتاق ایشان نزدیک اتاق مرحوم دکتر شرف بود و معمولاً ایشان هم تشریف می آوردند. در پاریس دو سه باری تجدید دیدار حاصل شد. محضر آقای دکتر سروش طبعاً بسیار مغتنم است.
@barrasihayetarikhi
از پديده های خيلی جالب در چند سال اخير عناوين دانشگاهی و آکادميک است که برخی از رسانه های فارسی خارج از کشور برای شماری از ميهمانان و کارشناسان خود به صورت بسيار سخاوتمندانه ای به کار می گيرند. يکی را استاد فلان دانشگاه و ديگری را متخصص و کارشناس بهمان موضوع معرفی می کنند. باور کنيم امروز عصر ارتباطات است و خبر واحد هم "حجيت" ندارد...
استاد بهرامیان
من رفاقتم با استاد علی بهرامیان الآن شاید بالغ شود بر بیست هشت نه سال. او دو سه سالی بعد از من به مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی پیوست. از همان روز اول هم با هم رفیق شدیم. آنطور که به خاطر دارم دلیلش هم این بود که هر دو شیفته علامه قزوینی بودیم. نسل ما آن زمان نسلی بود علاقمند به خواندن و نه نوشتن، تقریباً هر دوی ما از نوشتن اجتناب می کردیم و اصلاً هنر را در همین می دیدیم که باید خواند و باز خواند و همچنان خواند. الآن ملاک ها عوض شده است. هر دوی ما از نسل جوانانی بودیم که آثار قزوینی، تقی زاده، مینوی، محمد فرزان، فروزانفر، قاسم غنی، عباس اقبال و امثال آنان را می خواندیم. من و بهرامیان که چنین بودیم. این کتاب ها را می خواندیم و درباره محتوای آنها بحث می کردیم. دلخوشی دیگری نداشتیم. گعده های ما یکسره علمی بود و بر سر موضوعات مختلف ادبی و تاریخی و متنی بحث می کردیم. بحث درباره کتاب ها و نسخه ها و گفتگو در موضوعات مرتبط با تاریخ و ادب و فرهنگ. آقای بهرامیان از نوادر روزگار و از استادان مسلم رشته تاریخ دو سه قرن نخست اسلام در ایران است. از بهترین نویسندگان دائره المعارف بزرگ اسلامی است و تا آنجا که به یاد دارم همواره مورد اعجاب و تمجید کسانی مانند استاد زریاب و تفضلی و امثال آن دو از میان ستارگان فرهنگ کشور بود. بسیار کم می نویسد اما آنچه می نویسد معتبر است و خواندنی. محضرش بسیار مفید است و علاوه بر جنبه های علمی به دلیل ذوق ادبی سرشاری که دارد و مایه های طنز که در گفتارش هست همواره مصاحبت با او برای من شیرین بوده است. باید دانشگاه ها و مراکز علمی کشور قدر او را بدانند. وقتی با پاتریشیا کرون از چند مقاله او در موضوعاتی که خانم کرون درباره اش کار می کرد صحبت کردم و او علاقمند شد ببیند آن مقالات را. بعداً دیدم به آنها ارجاع داده و ستایش می کرد از آن نوشته ها. وقتی هم به ماهر جرار که درباره جارودیه کار می کرد گفتم باید مقاله بسیار خوب بهرامیان را ببینی. او هم بدان مراجعه کرد. همواره به دوستان ارجاع می دهم نوشته های بهرامیان را در موضوعات مختلف. در شناسایی نسخه های خطی آدم بسیار مطلع و دانشمندی است. از توفیقات من همکاری و دوستی با او بوده است در تمام آن سالها. عمرش پر برکت باد...
با فلسفه اسلامی در پاريس
من در مدت هفت سالی که در پاريس درس می خواندم علاوه بر درس های مدرسه عالی سوربون و حضور در کلاس های مختلف تاريخ اديان و فلسفه و اسلامشناسی آنجا به چندين دانشگاه و مدرسه و مؤسسه مطالعاتی ديگر هم مدام سر می زدم و از درس ها و يا کنفرانس ها و ورکشاپ های آنها تا آنجا که وقت من امکان می داد استفاده می کردم؛ دانشگاه سوربون جديد، پاريس يک و چهار، کلژ دو فرانس و همچنين بخش های مختلف مرکز ملی تحقيقات علمی فرانسه. علاوه بر اينها کنفرانس ها و يا ورکشاپ هایی در اکول نرمال سوپريور يا همان دانشسرای عالی تشکيل می شد که بسيار مفيد بود. در آنجا به همت برخی از همکاران و استادان فرانسوی ورکشاپ هایی معمولا درباره فلسفه اسلامی، خاصه ابن سينا و ابن رشد برگزار می شد و در آنها مجالی فراهم می شد برای يادگيری و بحث و پرسش در حوزه فلسفه اسلامی. اهميت اين ورکشاپ ها برای من اين بود که فلسفه های ابن سينا و ابن رشد را در مقايسه با متون و شروح يونانی و متن ها و شروح سنت های اسکندرانی و لاتينی به بحث می گذاشتند. گاهی هم استادانی از خارج فرانسه دعوت می شدند. همين نوع کارگاه های فلسفی در مرکز ملی تحقيقات علمی و در لابراتوارهای مختلف اديان و يا فلسفه و علوم عربی آن هم برگزار می شد. چند باری هم در همين مرکز سخنرانی کردم. يکی از لابراتوارهای اين مرکز مختص مطالعات اديان کتاب است که من هم در آن عضويت دارم.
در آن سال ها توفيق این را هم داشتم که در تعدادی از جلساتی که استاد رشدی راشد برای تاريخ فلسفه و علوم اسلامی برگزار می کرد شرکت کنم. با استاد راشد البته دوستی شخصی هم پيدا کردم و چند سالی در جلسات مختلف فرصت گفتگو با آن استاد برجسته برای من فراهم بود. يکبار هم يکی از کتاب های استاد با کمکی مختصر از من منتشر شد و به مناسبت آن کنفرانسی درباره تاريخ فلسفه و علوم اسلامی با محوريت سجزي رياضی دان در پاريس برگزار کرديم. در آن کنفرانس از ايران علاوه بر اين بنده ناچيز استادان دکتر حسين معصومی همدانی و دکتر مهدی محقق شرکت کردند و ايراد سخنرانی کردند. در همان سری که کتاب استاد رشدی راشد منتشر شد بعدا باز با تلاش من ترجمه فرانسوی کتاب آقای خاتمی درباره انديشه سياسی اسلامی به شکل شايسته ای و با مقدمه استاد راشد منتشر شد.
اکول نرمال از مهمترين و برجسته ترين مراکز دانشگاهی در فرانسه با تاريخی بلند است. در اينجا درباره اش می توانيد بخوانيد (https://en.wikipedia.org/wiki/%C3%89cole_normale_sup%C3%A9rieure_
در ياداشت های ديگر سعی می کنم برخی مراکز ديگر دانشگاهی فرانسه را معرفی کنم.
يکی از خوشمزه ترين چيزهایی که از اپوزيسيون سلطنت طلب در اين چند سال اخير ديده شد اين است که درست به آن چيزی انتقاد می کنند که به آن دعوت می کنند. انقلاب مردم ايران در سال 57 را که نتيجه ده ها سال مبارزه با استبداد از عصر مشروطه به اين سو بود را در توهينی آشکار به همان مردم "شورش 57" می خوانند در حالی که خود به انقلابی ديگر (بخوانيد: شورش) فرا می خوانند. از استبداد انتقاد می کنند در حالی که مردم را با نوستالژی خواهی های دروغين و پوشالی و طنز آميز می خواهند هول دهند به بازگشت به دوران استبداد وابسته پهلوی.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
یادداشت علی صفری آق قلعه
در روز دریافت جایزه سعی مشکور
امروز جایزه سعی مشکور به بنده اعطا شد. جناب دکتر ایرانی، دکتر بدخشانی و استاد محمد حسین ساکت لطف کردند و تشریف آوردند. جناب ایرانی در این سالها همواره از آثار و پژوهش های بنده پشتیبانی کردهاند که جا دارد باز هم از ایشان سپاسگزاری کنم. دوست گرامی آقای الوند بهاری اخوانیه ای را خواندند که مانند همیشه بسیار استادانه و زیبا بود. از آنها که دوستی از صمیم دل در سوگ دوست درگذشته اش مینویسد! پس از جلسه به شوخی به ایشان گفتم می ارزید آدم بمیرد و چنین متنی نصیبش شود. جناب دکتر میرمحمدصادق هم با لطف همیشگی سنگ تمام گذاشتند و مرا شرمنده کردند. غافلگیرانه آنکه استاد شفیعی کدکنی بی نهایت بنده را شرمنده کردند و به آن مجلس قدم رنجه فرمودند.
یکی از بهترین روزهای عمرم بود و باعث سرافرازی از اینهمه لطف.
و البته سپاسگزارم از خانواده مشکور که بسیار صمیمی و مهربان هستند. آنقدر که شرمندگی من از آنهمه لطف، مضاعف شد.
خداوند روان استاد مشکور را شادمانه داراد که این شادمانی خود را مدیون ایشانم، با اینکه سالها از درگذشت ایشان گذشته است.
از من خواسته بودند سخنرانی کنم که طبق معمول تن زدم اما اگر قرار بود سخنی برانم قاعدتاً از استفاده هایم از آثار دکتر مشکور می نوشتم. اینکه مثلاً مقاله "جسر" خود را با نقل از فرهنگ تطبیقی ایشان آغاز کردم یا...
روان ایشان شادمانه باد و باز سپاسگزارم از خانواده ایشان و دیگر سرورانی که لطف کردند و تشریف آوردند.
@safinehyetabriz
خاطره منتشر نشده دکتر حسن انوری از دانشگاه تبریز منوچهر مرتضوی سخنران بسیار مبرزی بود. هر کدام از کلاسهای ایشان یک سخنرانی بسیار جالب بود. بیشتر به حافظ توجه داشت و کتابی که در مورد حافظ نوشته است، یکی از بهترین کتابهای مربوط به حافظ است و راه را برای بسیاری از حافظشناسان بعدی باز کرده است. از نظر شخصیتی انسان بسیار دقیق و با پرستیژ و در عین حال متواضع بود.
خیامپور آدم بسیار ملایم و متواضع و افتادهای بود اغلب درسهای دانشگاه را ایشان -در غیاب دیگر استادان که به فرصت مطالعاتی میرفتند- تدریس میکرد. یادم میآید عروض را استاد منوچهر مرتضوی تدریس میکرد ولی آن زمانی که به فرصت مطالعاتی به فرانسه رفته بود، دکتر خیامپور به جای ایشان عروض درس میداد. استاد خیامپور برای اکثر دروس جزوه داشت و در موقع لازم از آنها استفاده میکرد. چنانکه گفتم آدم بسیار فروتنی بود. بهخاطر دارم که روزی به کلاس آمد و پشت میز ایستاد –درحالی که عادت داشت همیشه مینشست و سر پا تدریس نمیکرد- ما متوجه نبودیم که صندلی نیست، آن روز تمام ساعت را سر پا ایستاد و نگفت که صندلی برایشان بیآورند. برخلاف دکتر ماهیار نوابی که سر پا تدریس میکرد و هیچ وقت روی صندلی نمینشست. کلاسهای استاد ماهیار نوابی از نظر فکری بسیار برای من آموزنده بود. بسیاری از مسائل فکری را که من برای خودم معضل میدانستم، توانستم در کلاسهای ایشان حل بکنم. ایشان ادبیات ایران قدیم یعنی اوستا و تاریخ زبان و زبان پهلوی و... تدریس میکرد. این است که بعضی از دانشجویان متعصب تبریزی فکر کرده بودند که او زرتشتی است. برای اینکه تمام متونی که تدریس میکرد، مربوط به ایران باستان و دین رزتشتی بود. روزی یک دانشجویی در کلاس جسارت کرد و گفت استاد شما چه دینی دارید؟ -پیشتر گفتم که استاد سر پا تدریس میکرد- ایشان به همان حالت سر پا ایستاد و کلاس در سکوت فرو رفت، بعد مکث طولانی گفت اگر در دنیا یک دینی باشد که یک نفر پیرو داشته باشد، من میروم در کنار آن مینشینم! @safinehyetabriz
خاطرات ناگفته حسن انوری از کلاس بدیع الزمان فروزانفر از کلاس فروزانفر خاطرات زیادی دارم. کلاس ایشان ابهتی خاص داشت. مستخدم دانشگاه پیشاپیش مثنوی را روی میز میگذاشت. استاد از در غربی دانشگاه وارد میشد و به اطاق رئیس دانشکده میرفت و چایی میخورد. آنگاه شاگردان مقرب به استقبال ایشان میرفتند و همراه با سکوت وارد کلاس میشد. ردیف اول کلاس، خاص بعضی از دانشجویان مقرب و مهمانان بود و استادان دانشگاه و فضلا اغلب به کلاس میآمدند و در ردیف اول مینشستند. دانشجویان سالهای قبل (چه آنها که درس را گذرانده بودند و چه آنان که نگذرانده بودند) به کلاس میآمدند؛ از اینرو کلاسش همیشه پر بود. استاد ابتدا ده پانزده بیت از مثنوی را میخواند، آنگاه کتاب را میبست و به شرح و بسط میپرداخت. حافظه خارقالعادهای همراه با تیزهوشی و سرعت انتقال داشت. کتابهای او به ویژه شرح مثنویشریف نماینده وسعت معلومات او نیست. در نوشتن عنان قلم را نگه داشته است درحالیکه در کلاس عنان سخن را رها میکرد و تا حقمطلب را در نمیآورد آن را رها نمیکرد. من شرح حال او را مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تربیت معلم نوشتهام از جمله آنکه در سالهای نوجوانی و گویا در چهاردهسالگی، پدرش که در لباس روحانیان و روستاییوار بوده او را به مجلس ادبی آقامیرزا میبرد. در مجلس پس ازآنکه هر کدام از حاضران شعر خود را میخواندند یا سخن خود را بیان میدارند دهن، به سخن میگشاید که این آقاجلیل ما هم شعر میگوید: نام کوچک بدیعالزمان جلیل بوده. صاحب مجلس میگوید بهبه پسرجان! شعر میگویی؟ خوب یکی از شعرهایت را بخوان. جلیل میگوید چه بخوانم قصیده یا غزل یا قطعه؟ صاحب مجلس تبسم بر لب و شگفتزده از اینکه نوجوان چهارده سالهای قصیده و غزل و قطعه میگوید تحسینکنان میگوید، از هر دو بخوان. جلیل دوباره میپرسد عربی بخوانم یا فارسی؟ شگفتی حاضران چندبرابر میشود و سرانجام از همه انواع شعرهایش برای حاضران میخواند و آنان را به شگفتی و بهت میاندازد. نیز میگوید در همین سنین پدرش او را به پیش قوامالسلطنه، حاکم خراسان، میبرد و جلیل قصیدهای در مدح حاکم میخواند. قوامالسلطنه بسیار تحسین میکند و لقب «بدیعالزمان» به او میدهد.
خلاصه استاد بسیار تیزهوش و حاضر جواب به معنای امروزی بود، به این معنا که اگر سوالی از ایشان پرسیده میشد، خیلی با لطافت و طنز خاص جواب میداد. به یادم میآورم همکلاسی داشتیم که در دوره لیسانس شاگرد اول شده بود، او را برای تحصیلات عالیه به مصر فرستاده بودند، ایشان در دانشگاه الازهر مصر درس خوانده بود، وقتی که اوضاع مصر بههم خورد و کودتا شد، ایرانیان را اخراج کردند، ایشان هم به دانشگاه تهران برگشت و به کلاس استاد فروزانفر آمد. وقتی که وارد کلاس شد، استاد از ایشان سوال کرد کجا بودید؟ جواب داد به دانشگاه الازهر رفتم، این الازهر را طوری گفت مثل اینکه چیز خیلی مهمی است، استاد خوششان نیآمد، ایشان نشستند، استاد نسبت به ایشان کمعلاقه بود تا اینکه یک روز بر سر مهر آمد و گفت که، هان فلانی سوالی داشتید؟ بیچاره سوال نداشت، در جواب شعر حافظ را خواند که:
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف / تا به حدی است که آهسته دعا نتوان کرد.
برای اینکه فروزانفر کلاس خودش را خیلی بالاتر از الازهر میدانست. باز از خاطراتی که با استاد فروزانفر داشتم این است که روزی حدیثی میخواند با این مضمون که مقام ولایت از مقام نبوت بالاتر است، من لبخندی زدم، گفت ببینید، ببینید حسن انوری ناصبی شده است و بعد از آن هم من را به همین لقب میخواند. تا اینکه یک روز بیرون از دانشگاه خدمت ایشان رسیدم، گفت فرزندم من با تو شوخی میکنم، از من رنجیده خاطر مباش! ( به نقل از سایت مرکز پژوهشی میراث مکتوب) @safinehyetabriz
من در مهر ماه سال ۶۹ با معرفی آقای دکتر آذرنوش در مرکز دایره مشغول کار شدم و از خوشبختی های بنده بود که خیلی زود با آقای انصاری آشنایی حاصل کردم. با وجود سن و سال اندک، وسعت مطالعات و اطلاعات ایشان در زمینه های مختلف بخصوص فلسفه و کلام و حدیث و رجال بی اغراق حیرت آور بود. بارها دیده بودم که رجال حدیث و سلاسل حدیثی را از شیعه و سنی خوب می شناسند و اصلا در حفظ دارند. در مباحث فلسفی و کلامی هم بسیار خوانده بود و بر جزئیات تسلط داشت. از آثار چاپی گذشته حتی از انواع آثار خطی هم خوب مطلع بود. چند باری هم توفیق داشتم و در خدمت ایشان در قم مهمان علامه متقی آقاعزیز طباطبائی شدیم. در یکی از این دیدارها مرحوم آقای محمدباقر محمودی هم بود و از آقای انصاری پرسید در تهران چه می کنی و چه می خوانی؟ ایشانگفت در مرکز دایره هستم و در دانشگاه در رشته فلسفه تحصیل می کنم. آقای محمودی گفت: وقتت را تلف نکن! فلسفه می خواهی السماء و العالم بحار را بخوان!
همانطور که در یادداشت خودشان مرقوم کرده اند، یکی از خوشی های ما در روزهای سه شنبه حضور مرحوم استاد زریاب در بخش تاریخ بود. آن روز بخصوص آن بخش که بنده هم یکی از اعضاء آن بودم به خاطر حضور استاد بسیار پر رفت و آمد می شد. آقای انصاری هم خود را می رساندند و همه از محضر پرفیض استاد زریاب برخوردار می شدیم. نه فقط مطالب علمی بلکه خاطراتی که استاد با بیان شیرین خود بیان می کرد. یکبار که من در اتاق نبودم، ایشان خاطره بامزه ای از سفر خود به قم در دهه ۴۰ و بعد از بازگشت از اروپا و آمریکا تعریف کرده بودند. بعدا من دوباره از ایشانپرسیدم و آن خاطره مدت ها مایه خنده و شوخی بین ما بود. یکبار هم در خدمت آقای دکتر انصاری و به دعوت شیخیه به کرمان رفتیم و آنجا هم بنده دیدم که تا چه حد و بسیار بیش از خود آن آقایان از افکار و اندیشه ها و آثار شیخ احمد و شیخیه اطلاع دارند.
بنده در تمام عمر خودم تا حالا بی هیچ اغراق از هیچکس به اندازه ایشان نیاموخته ام. نه فقط در بسیاری از مقالاتی که برای دایره المعارف نوشته ام از راهنمایی و مشورت ایشان برخوردار بوده ام، بلکه در روش تحقیق و تتبع هم از آقای دکتر انصاری بسیار بسیار آموخته ام.
گذشته از موارد علمی در دوستی و رفاقت هم از لطف و محبت بی دریغ ایشان برخوردار بوده ام. با اینکه دوری ایشان در این سال ها برای بنده آزاردهنده بوده ولی بی تعارف به نظرم مهاجرت به نفع خود ایشان بود و موجب شد بر عمق و وسعت دانش خود بیفزایند و جامعه علمی از وجود علمی و تحقیقی ایشان بیشتر بهره مند شود.
18 اسفند مصادف با نهمین سال درگذشت استاد مسلم کتابداری و کتابشناسی مرحوم ایرج افشار است. یکی ازخدمات بی شمار افشار به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران گردآوری نسخه های خطی بود. در سال 1338 کتابخانه مرکزی از ایشان برای تقویم نسخه های خطی دعوت کرد و سپس از تاريخ 25 اسفند 1349 كه دستورالعملي براي انتخاب و خريد كتاب به تصويب هيأت امنا رسيد انتخاب و تقويم كتاب هاي خطي منوط به تصويب كميته اي مركب از پنج نفر شد كه افشار يكي از اعضاي آن بود. در طول سال های 1343 تا 1358 که افشار از دانشگاه تهران بازنشسته شد، طی15 سال حدود 4800 نسخه خطی به مجموعه كتابخانه مركزي اضافه شد. در همین سال ها بود که نسخه های خطی و دستنوشته های سعید نفیسی، بدیع الزمان فروزانفر، محمد قزوینی، عباس اقبال آشتیانی و سیدحسن تقی زاده به کتابخانه مرکزی وارد شد. پس از آن نیز استاد تا آخرين ماههاي زندگي براي تقويم نسخه هاي خطي به كتابخانه مركزي مي آمد.
او همواره سعي در جلب رضايت مجموعه داران و مالكان نسخه های خطی داشت تا نسخه هاي خود را براي فروش يا اهدا به كتابخانه مركزي بسپارند. صورت جلسه هاي خريدي كه او تنظيم مي كرد به تأييد معاون پژوهشي دانشگاه مي رسيد و اعتبار لازم تأمين مي گرديد. در چند مورد هم پرداخت وجه خريد نسخه ها را، استاد از محل بخشش های جمالزاده تقبل کرد که البته مطابق نیّت جمالزاده نیز بود تا نسخه در دانشگاه بماند و از دست نرود. ایرج افشار به كتابخانه مركزي تعلق خاطري عميق داشت كه تا پايان زندگيش با او بود. یادش جاودان.
مجلدی دیگر از اسناد خاندان غفاری که در واقع، اسناد رسمی و اداری دولت قاجاری در دوره ناصری و مظفری است. پیش از انقلاب پنج مجلد آن را دانشگاه تهران (اسناد فرخ خان) منتشر شد، و بعد از انقلاب هم پنج دیگر دیگر توسط استادان برجسته منتشر شد. مجلد ششم اسنادی از دوره ناصری و مظفری و بسیار با اهمیت است که اکنون به کوشش سرکار خانم نرگس پدرام منتشر می شود. مقدمه ممتع و گویای ایشان ما را در جریان دوره های تاریخی این اسناد قرار می دهد. این مجلد هم بسیار خوب و دقیق کار شده و شاید یکی از بخش های مهم آن «اسناد مربوط به طاعون 1314ق» است. در میان این اسناد می توان روند مبارزه با بیماری های واگیردار را در ایران این دوره شناخت. نقش خارجی ها، پزشکان خارجی، دستورات شاه، جلسات وزراء و مسائلی که برای همه به دلیل درگیری جامعه با کرونا، مرورش جالب و گویاست. چه قدر دوره های تاریخی بهم شبیه است. انتشار مجلد ششم را به سرکار خانم پدرام تبریک گفته امیدوارم مجلدات بعدی هم منتشر شود. در میان اسناد این مجموعه نامه های زیادی از سلطان عبدالحمید عثمانی و شمار قابل توجهی نامه از علما و مراجع دیده می شود.
مرحوم آیة الله سیدعلی گلپایگانی با دعوت رسمی آیة الله شیخ محمد تقی آملی در سال ۱۳۴۱ به تهران مهاجرت کرد و امامت جماعت مسجد یوسف آباد را عهده دار گردید.
از همان سال های آغازین اقامت در تهران در کنار فعالیت علمی و تدریس، رابطه بسیار خوبی با مردم و جوانان برقرار کرد، کلاس های اصول عقاید و جلسات پاسخ به شبهات در اوج فعالیت جریان های کمونیست با جدیت پیگیری می شد. هرکس هر شبهه ای در ذهن داشت آزادانه می پرسید و ایشان با روی باز و صبر و حوصله پاسخ می داد. کم کم آوازه علمیت و حسن خلق و مهربانی و مردم داری ایشان اشخاص زیادی را به منزل و مسجد ایشان کشاند به گونه ای که در کنار برپایی جلسات تدریس فقه و اصول و عقاید و مطالعات و فعالیت های علمی، پاسخگویی به مراجعات حضوری و تلفنی مردم وقت قابل توجهی را از ایشان می گرفت.
چه بسیار عقدهای ازدواجی که توسط ایشان جاری شد، چه بسیار اختلافات و نزاع های خانوادگی که با وساطت و راهنمایی ایشان تبدیل به محبت و دوستی شد، چه بسیار مشکلات اعتقادی که اشخاصی را در آستانه انحراف و گمراهی قرار داده بود با هدایت و ارشاد و بیان جاذب ایشان برطرف گردید چه بسیار گرفتاری های روحی و روانی که با دلسوزی و مهربانی و پیگیری ایشان به آرامش مبدل گردید، چه بسیار اشخاصی که مکررا به منزل ایشان مراجعه و زمان زیادی را به درد دل می پرداختند و از انس با ایشان لذت می بردند وچه بسیار آبرومندان نیازمندی که کمکهای مالی ایشان گره گشای مشکلات آنان گردید.
از جمله نقاط درخشان در کارنامه زندگی پربرکت این عالم عامل، هدایت و راهیابی بسیاری از ره گم کردگان به مسیر خدا و اهل بیت عصمت علیهم السلام بود. چه بسیار جوانانی که با نماز و مسجد و عبادت بیگانه بودند و یک یا چند برخورد پدرانه ایشان، آنان را اهل نماز و مسجد کرد، چه بسیار دختران جوانی که به برکت قرار گرفتن در جاذبه اخلاق و معنویت ایشان بدون هیچ گونه اکراه و دلخوری حجاب کامل برگزیدند.
بودند کسانی که در زمان گذشته شغل آنان مشروب فروشی بود و به برکت این عالم ربّانی توبه کردند و گذشته را اصلاح نمودند، یکی ازجوانان علاقمند به ایشان در خاطرات خود از اولین آشنایی با ایشان نقل می کند که چگونه پس از شرکت در نماز جماعت مسجد ایشان و تنها با یک سلام محبت آمیز وی را مجذوب خویش ساخت به طوری که مسیر فکری و اعتقادی او متحول گردید.
آری رسول خدا صلی الله علیه و اله خطاب به امیرمؤمنان فرمودند : لأن یهدی الله بک رجلاً واحداً خیر لک مما طلعت علیه الشمس، اگر خدا به دست تو یک نفر را هدایت کند برای تو بهتر است از آنچه آفتاب بر آن می تابد؛
و در این میان آیت الله سید علی گلپایگانی کارنامه ای بس درخشان و موفق از خود به جای گذاشت.
🔸عالم ربانی و مجسّمه تقوا حاج شیخ محمدباقر محمدی عراقی معروف به حاج آقا بزرگ، ساکن کرمانشاه، پدر بزرگوار شهید حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ بهاءالدین عراقی.
🔹حاج آقا بزرگ که در جبهه جنگ عنصری بسیار فعال و در خدمت به مردم و تبلیغ دین و تعلیم معارف به ایتام آل محمد(ص) شخصیتی کم نظیر بود، شبهایی دیدنی داشت. به عبادت، تضرّع، گریه، استغفار و ذکر، اهمیت فوق العاده ای میداد.
🔸ساعت ها پشت سر هم به نماز می ایستاد و خسته نمیشد. در شبهای احیا با وجود کهولت سن، 102 رکعت نماز میخواند. او مرغ باغ ملکوت بود؛
🔹یکی از نزدیکان ایشان چنین تعریف میکرد: روزی با ایشان به جبهه رفتیم. برخلاف نظر فرماندهان، ایشان مخفیانه خود را به خط مقدم رساند. شخصاَ به تک تک سنگرها سر زد و از رزمنده ها که بسیار دوستشان داشت دلجوئی کرد. شب را با هم به سنگری رفتیم. تا صبح ایشان نخوابید و آنقدر پشت سر هم نماز خواند تا صبح شد. ایشان از جا برخاست و سراغ بچه های رزمنده رفت و آنها را برای نماز بیدار کرد.
(شادی روحش صلوات)
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com