❌ تفتیش ایرج افشار توسط ساواک برای چاپ عکس مصدق
...مجله هایی که من منتشر کرده ام جنبۀ سیاسی نداشتند. فقط یک بار در دورۀ راهنمای کتاب اتفاقی افتاد که مورد سئوال قرار گرفتم و آن این بود که مرحوم علی محمدخان عامری مقاله ای تهیه کرده بود از نامه های کلمنت اتلی دربارۀ قضایای نفت و مصدق. ایشان آنها را جذاب دیده بود و ترجمه کرده بود و با یک مقدمه ای که نوشته بود، به من داد که چاپ کنم... این نامه چون جنبۀ تاریخی داشت و سند بود من چاپ کردم. آن روزها زمان حکومت علی امینی بود و این امکان پیدا شده بود که عکس دکتر مصدق هم چاپ شود. من برای اینکه در مجله عکس اتلی را قرار بود بگذاریم، عکس دکتر مصدق را هم چاپ کردم. من عکس خوبی از مصدق نداشتم. از این رو به پسرش مرحوم غلامحسین خان گفتم من یک عکسی از پدرتان می خواهم که به من بدهید چاپ کنم... رفته بود از پدرش یک عکس گرفته بود. خود دکتر مصدق زیر آن عکس نوشته بود «احمدآباد مرداد ماه 1340» دیدم این عکس که زیرش نوشته شده است اگر ببُرم حمل بر بی ادبی می شود و باید همینطور چاپ کنم. واقعاً بدون توجه هم چاپ کردم... بعد از ده ـ پانزده روز مرحوم عبدالله سیار که نظارت بر کارهای مجله از نظر مالی داشت به من گفت به بنگاه ترجمه و نشر کتاب از یک دفتر ساواک تلفن کرده اند و دربارۀ شما سوال کردند که ایشان مسئولیت مجله را دارند؟ گفتم: بله. گفتند که فلان روز بیاید به فلان ساختمان نزدیک خیابان فرصت یا ایرانشهر.... اولین سوالش این بود که «شما این عکس را از کجا آورده اید؟» گفتم که خود دکتر مصدق برای ما فرستاده اند. گفت: «چرا فرستاده اند؟» گفتم: برای اینکه ما می خواستیم عکس چاپ کنیم ـ عین واقع را گفتم ـ عکسی هم نداشتیم که جدید و مناسب باشد. از پسرش خواستم. آقای دکتر غلامحسین خان پسرش نیز بعد از چند روز این عکس را برای من آورد... این قضیه را هم نمی توانم بگویم از زمرۀ سانسور بوده است. چون سانسور آن است که نگذارند چیزی چاپ شود. اسم آن را تفتیش باید گذاشت.
نقل از: تاریخ شفاهی مطبوعات ایران (4): گفتگو با ایرج افشار، توسط سید فرید قاسمی و علی دهباشی با همکاری طوبی ساطعی، در: بخارا، ش21-22، صص193-195
@Ketabpazhohi
عذر میخوام..من باستان شناسی میخونم و با آقای جعفریان هم از نزدیک آشنا نیستم. تا اونجایی که بحث های گروه رو دنبال کردم کسی در وجدان کاری و اینکه برخورد نامناسبی از سوی کارکنان کتابخانه دانشگاه تهران تا پیش از آقای جعفریان وجود داشته بحثی را خدای نکرده وارد نکرده بود که بی انصافی تلقی شود . بحث اصلی که من در جریان 12موسسه ای که ضمن انجام پایان نامه برای گرفتن اطلاعات بهشون سر زدم و بنظرم اینجا هم منظور بود..روند کش دار اداری و چیزی که بعنوان عضو کوچکی از جامعه پژوهشگران بهش میگم "خست پژوهشی" بود. اینکه برای برخی مسولین هنوز جا نیفتاده باشه که وقتی من دانشجو با معرفی نامه و دلایل موجه از شیراز به مشهد و این موسسه مراجعه میکنم..جوابم این نباشه که ما فقط چهار تا عکس سکه می تونیم در اختیارت قرار بدهیم. در صورتی که من نمیدونم اگر این داده ها برای استفاده ی پژوهشگر با این سخت گیری نا به جا ارایه شود چه دردی دوا خواهد شد. در صورتی که اگر ایشون یک جستجوی ساده در نت انجام بدهند به گنجینه ای هزار برابر داده های گنجینه ی خودشان میرسند که به راحتی و اغلب برای همه با بهترین کیفیت قابل دسترسی هستند. کار آقای جعفریان به این سبب که زمینه ای برای دیجیتال سازی و تسهیل روند پژوهش خصوصا برای دانشجویان ساکن شهرستان فراهم شده بنظر من بسیار قابل تقدیر است... حتی اگر این امر در رابطه با دیجیتال سازی پایان نامه ها هم میبود باز هم بسیار ارزشمند بود چه برسد حالا که نسخ خطی را هم در بر میگیرد. حالا تصور کنید که چه مشکلاتی از سر راه پژوهشگران ساکن شهرستان برداشته میشود...زمان..هزینه های رفت و آمد و اسکان و...به امید اینکه این روند تسریع یابد و در همه کشور عملی شود.
(قسمت سوم)
حاج محمد رمضانی:
«سی و سه سال پیش بود که من تصمیم گرفتم برای آگاهی مردم کتابخوان فهرستی از کتابهایی که تا کنون چاپ شده تهیه و در چند جلد به چاپ برسانم و در اختیار مردم بگذارم.
وقتی شروع به این کار کردم، دچار سرگردانی و گرفتاری شدم چون فهرستی که تهیه میکردم ناقص بود. برای اینکه همه آن کتابها را در اختیار نداشتم و به حدس و گمان و یا شنیدنی ها هم نمیشد اکتفا کرد.
این بود که مصمم شدم و شروع به جمعآوری کتاب، مجله و روزنامه کردم.
آرزویم این بود که بی سر و صدا یک کتابخانه تاسیس بکنم و برای استفاده مردم درش رو به رویشان باز کنم.»
مرحوم رمضانی تا اواخر عمر خود با تلاشی وافر و از خودگذشتگی ستودنی درصدد راهاندازی این کتابخانه بود و از هیچ کاری در این راه فروگذار نبوده، وی قصد داشت تا این کتابخانه را که به قول خودش «نظیرش در دنیای فارسی زبان... پیدا نمی شود و همتایی ندارد» را در شهر قم افتتاح نماید.و در همین راستا دو سال پیش از درگذشتش دست یاری به سمت اهل علم و فرهنگ دراز میکند.
« برای جلد کردن کتابها و تهیه فیش برای آنها و فهرستی که منتشر خواهد شد و همچنین محل آبرومندی که برای آن بایستی ساخته شود احتیاج به حداقل دویست هزار تومان پول داریم. برای تهیه این پول من حاضرم سه باب مغازه کلاله خاور را با هفتاد هزار تومان کتاب موجودی آن به هر کس که مایل باشد بفروشم. همچنین خانه ام نیز می تواند به کرایه رود و از راه کمکی برای تاسیس کتابخانه باشد. زمینی هم در شهر ری دارم که آماده فروش است، تنها استمداد من از مردم خیرخواه این است که قدمی پیش بگذارند تا از فروش این ها بتوانیم وجوه مورد استفاده را تهیه کنیم. قصد دارم کتابخانه در شهر قم تاسیس گردد. چون محل و مرکز علم و دانش است. طلاب علوم دینی هم میتوانند در اوایل کار کمک بزرگی برای راه انداختن کتابخانه باشند. »
آقاى رمضانى در اواخر عمر خود اين كتابها را به قم انتقال داده بود و در خانهاى اجارهاى به طور موقت نگهدارى مىكرد تا كتابخانه اى به عنوان صاحب الامر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - تاسيس نموده و آنها را در اختيار عموم قرار دهد. اين امر چنان قطعى بود كه همه كتابهاى چاپى و خطى را به مهر مربوط، ممهور كرده بود، اما اجل مهلت نداد تا اين نيت پاك جامه عمل بپوشد. پس از رحلت ايشان با تلاش مسئولان وقت كتابخانه و مرحوم حاج آقا مهدى آيت الله زاده گلپايگانى، بازماندگان محترم ايشان، اين ذخيره را در اختيار كتابخانه مسجد اعظم قرار دادند.
امروز از ساعت نه صبح تا چهار بعد از ظهر در نمایشگاه کتاب بودم. عمدتا در غرفه های عربی. ظهر که به سالن تشریفات آمدیم، اعلام کردند حضرت آیت الله جوادی آملی به نمایشگاه می آیند. معلوم شد ایشان دیشب در تهران بوده و قدری کسالت داشته اند. امروز تصمیم گرفته اند به شهر آفتاب بیایند. حالشان بحمد الله خوب بود. نماز جماعت برگزار شد. سپس قدری نشستند. بنده عرض کردم که کتابهای این دهه اخیر نشان می دهد که افکار مسلمانان از یکدستی سابق برخوردار نیست و گرفتار نوعی شکست و انهیار شده است. در واقع، تفکری منسجم میان مسلمانان نمانده و نوعی آشفتگی جای آن را گرفته است. حضرت عالی فکر می کنید برای مسلمانان که گرفتار این تشتت شده اند چه می توان کرد؟ حضرت شان روایتی از امام علی علیه السلام خواند که مضمون آن چنین بود که در این دنیا، همه امور وقتی بدست می آید، جای چیزهای دیگر را تنگ می کند، الا علم. علم چنین نیست. اشاره شان این بود که آنچه از خاک بر می آید همه همین حال تنگ کردن و ضیق را دارد. اما علم نه تنها جایی نمی گیرد، بلکه جا را فراخ می کند. اگر کسی ده مساله بداند، جای سی مساله دیگر هم باز می شود. ایشان فرمودند: نمایشگاه کتاب فرقش با نمایشگاه های دیگر همین است. باقی نمایشگاه ها مثل فرش و لوازم خانگی و ماشین وغیره .... همه از عالم خاکی هستند و جا اشغال می کنند اما علم که محصول نمایشگاه کتاب است جا را فراخ تر می کند. اگر این علم نباشد، جایش جهل است و همین مشکلاتی را دارد که امروز شاهد آن هستیم. چیزهای مادی جای آن را می گیرد. ایشان از بانیان نمایشگاه کتاب تشکر کردند. همین طور از شهرداری تهران که شهر آفتاب را تجهیز کرده تشکر کردند. در نهایت با اشاره به آشفتگی جهان حاضر فرمودند ما نباید ناراحت باشیم. جنگ های جهانی اول و دوم هم هست بود، اما بعد از آن سبب شد تا مسائل تازه ای روشن شود. این مشکلات جهان اسلام هم همین طور است. از دل اینها باید امید داشت که مسائل تازه ای مطرح شود. مهم همین علم و کتاب است که می تواند در این زمینه راهگشا باشد. (طبعا این مطالب برخی نقل به مضمون است).
@jafarain1964
امروز توفیقی حاصل شد تا به نمایشگاه کتاب استانبول که به مناسبت ماه رمضان در مقابل مسجد بایزید این شهر بر قرار شده بود بروم.
این نمایشگاه کوچک ویژگی های خیلی خوبی داشت
ابتدا تخفیف های مناسب آن
البته باید عرض کنم که قیمت کتاب در ترکیه واقعا مناسب است.
چند وقتی بود که دنبال کتاب فواد سزگین با عنوان منابع بخاری بودم و نتوانستم به نسخه کاغذی ان دست پیدا کنم. امروز توانستم این کتاب را از این نمایشگاه با قیمتی خیلی خوب خریداری کنم.
یکی از انتشارات تخصصی این شهر که otto نام دارد توسط جمعی از استادان الهیات دانشگاه های ترکیه تاسیس شده و در ان کتاب های تخصصی با موضوع قران، حدیث و تفسیر چاپ می کنند. امروز کتاب های خیلی خوب و جدیدی رو در این غرفه دیدم که ان شالله برخی از این اثار رو برای دوستان معرفی خواهم کرد.
به دوستانی که رمان رویای نیمه شب رو نخوندن توصیه می کنم حتما مطالعه کنند.
یکی از ویژگی های خوب اون اثر طراحی بسیار جذابش بود.
در نگاه اول طراحی قشنگش من رو جذب کرد.
کتابی با قطع مربعی و روکش مخمل مشکلی و با یک گوشواره طلایی که روی ان نصب شده.
این گوشواره داستانی دارد که خواننده باید رمان رو مطالعه کند تا متوجه ان بشود.
امروز از ساعت نه صبح تا چهار بعد از ظهر در نمایشگاه کتاب بودم. عمدتا در غرفه های عربی. ظهر که به سالن تشریفات آمدیم، اعلام کردند حضرت آیت الله جوادی آملی به نمایشگاه می آیند. معلوم شد ایشان دیشب در تهران بوده و قدری کسالت داشته اند. امروز تصمیم گرفته اند به شهر آفتاب بیایند. حالشان بحمد الله خوب بود. نماز جماعت برگزار شد. سپس قدری نشستند. بنده عرض کردم که کتابهای این دهه اخیر نشان می دهد که افکار مسلمانان از یکدستی سابق برخوردار نیست و گرفتار نوعی شکست و انهیار شده است. در واقع، تفکری منسجم میان مسلمانان نمانده و نوعی آشفتگی جای آن را گرفته است. حضرت عالی فکر می کنید برای مسلمانان که گرفتار این تشتت شده اند چه می توان کرد؟ حضرت شان روایتی از امام علی علیه السلام خواند که مضمون آن چنین بود که در این دنیا، همه امور وقتی بدست می آید، جای چیزهای دیگر را تنگ می کند، الا علم. علم چنین نیست. اشاره شان این بود که آنچه از خاک بر می آید همه همین حال تنگ کردن و ضیق را دارد. اما علم نه تنها جایی نمی گیرد، بلکه جا را فراخ می کند. اگر کسی ده مساله بداند، جای سی مساله دیگر هم باز می شود. ایشان فرمودند: نمایشگاه کتاب فرقش با نمایشگاه های دیگر همین است. باقی نمایشگاه ها مثل فرش و لوازم خانگی و ماشین وغیره .... همه از عالم خاکی هستند و جا اشغال می کنند اما علم که محصول نمایشگاه کتاب است جا را فراخ تر می کند. اگر این علم نباشد، جایش جهل است و همین مشکلاتی را دارد که امروز شاهد آن هستیم. چیزهای مادی جای آن را می گیرد. ایشان از بانیان نمایشگاه کتاب تشکر کردند. همین طور از شهرداری تهران که شهر آفتاب را تجهیز کرده تشکر کردند. در نهایت با اشاره به آشفتگی جهان حاضر فرمودند ما نباید ناراحت باشیم. جنگ های جهانی اول و دوم هم بود، اما بعد از آن سبب شد تا مسائل تازه ای روشن شود. این مشکلات جهان اسلام هم همین طور است. از دل اینها باید امید داشت که مسائل تازه ای مطرح شود. مهم همین علم و کتاب است که می تواند در این زمینه راهگشا باشد. (طبعا این مطالب برخی نقل به مضمون است).
@jafarain1964
گزارشی از کارهای دانشجویانم در درس فرهنگ و تمدن در ترم گذشته
امروز برای من روز خوبی بود. کارها و تحقیق های کلاسی ترم گذشته رو مرور می کردم. برای درس فرهنگ و تمدن اسلامی، دو تحقیق رو از دانشجویان خواسته بودم. نخست تصحیح یک رساله خطی در یکی از رشته های علوم، و دیگری گزارشی از یک مهارت محلی که خودشان عینا تجربه ای از آن داشت یا دست کم با کار میدانی، توانایی خود را در تبدیل آنچه دیده اند به نوشته، نشان دهند. کارها عالی بود. در اینجا گزارش کارهای آنان را می نویسم:
یکی از دانشجویان روی مسگری کار مفصلی کرده بود و در ضمن رساله ای در تعریف «جسم طبیعی» را که نوعی واکاوی باورهای رایج در روزگار گذشته در باره ماهیت طبیعت بود، تصحیح کرده بود.
دانشجوی دیگری رساله ای منظوم در حفظ الصحه را تصحیح کرده بود که از سال 888 بود و عالی. گزارش وی از یک فن هم از یک کارگاه قلم زنی در بازار تهران بود که به صورت مصاحبه و همراه با تصاویر ارائه شده بود.
دانشجوی دیگرم گزارش محلی خود را از فراهم آوری نوعی خرما با نام رطیلی قرار داده بود. خودش جنوبی بود و طبعا آشنایی با این روش داشت و اطلاعات خوبی ارائه کرده بود. در زمینه رساله هم رساله ای در معرفت تقویم از عبدالکریم تبریزی را تصحیح کرده بود.
دانشجوی دیگر رساله ای در حساب را با دقت تمام، همراه با طراحی نقوش هندسی و جز آن تصحیح کرده بود. این رساله در سال 900 در بغداد، توسط قاسم اسیری اصفهانی نوشته شده، رساله ای بسیار منظم و عالی. گزارش محلی این دانشجو هم در باره «طاق» در نظام معماری قدیم با تکیه بر شهر اصفهان بود که بسیار مفصل و ریز نوشته شده بود.
دانشجوی دیگر رساله وصایای ارسطو به اسکندر را تصحیح کرده بود. در زمینه فن محلی هم در باره شیره پزی در شهر قمشه کار شده بود. این گزارش به همراه خود تصاویری هم از کارگاه قدیمی شیره پزی داشت.
دانشجوی دیگرم رساله ای را تحت عنوان قوائد النجوم (رساله در قواعد نجوم) تصحیح کرده بود که متعلق به غیاث الدین علی بن علی امیران حسینی اصفهانی است. در بخش فن محلی هم از فن انگشتر سازی با فلز نقره نوشته بود که بسیار مفصل، با تصاویر و دقیقا گزارش یک کار تجربی بود.
دانشجوی دیگرم رساله در علم فلاحت را کار کرده بود که بسیار مفصل و با ارزش بود. در زمینه فن محلی نیز در باره هوره نوعی موسیقی محلی در کرمانشاه پرداخته بود.
به نظرم برای دانشجویان ارشد، این رویه بسیار عالی جواب داده بود. این دوستان، برای یافتن رساله، چندین مجلد از فهارس خطی را خواندند و به این ترتیب با فضای موجود در فهارس آشنا شدند. از نظر تمدنی نیز، یک تجربه عینی از یک مهارت را از حالت گفتاری به نوشتاری تبدیل کردند. طبیعی است که در کار تصحیح، می باید جدیت بیشتری کنند، اما همین که این فضا به رویشان باز شد، مطمئنا برای آینده آنها بسیار عالی خواهد بود.
@jafarian1964
روایتی متفاوت از نمایشگاه عکس اربعین در دانشگاه آلبرتا و در بین مسیحیان و اهل سنت
🧷 به همراه گزارش تصویری زیبا با روایت صوتی به فارسی
#مرضیه_ثقفیان
فارغالتحصیل دکترای مدیریت از دانشگاه یورک، ساکن ادمونتون، کانادا
گروهی از دانشجویان و دوستداران اباعبدالله الحسین (ع) در شهر ادمونتون کانادا برای دومین سال پیاپی نمایشگاه عکسی از راهپیمایی باشکوه اربعین در محل دانشگاه آلبرتا برگزار کردند.
این گروه موفق شدند نمایشگاه عکس را به یک همایش استانی با عنوان «گفتگوی اسلام و مسیحیت» نیز ببرند تا مخاطبان مسیحی و مخاطبانی از اهل سنت را دعوت به تماشای عکسهایی از راهپیمایی اربعین نمایند. عکسهای مربوط به حضور نمایندگانی از ادیان دیگر در راهپیمایی اربعین برای این مخاطبان جذابیت مضاعفی ایجاد کرده بود.
واکنش اغلب مخاطبین در هر دو نمایشگاه عکس بسیار مثبت و حاکی از شگفتی بود. اکثر قریب به اتفاقشان هیچ اطلاعی از وجود چنین راهپیمایی عظیمی نداشتند، بعضی ابراز علاقه میکردند که بتوانند در راهپیماییهای بعدی شرکت کنند، و بعضی آرزو میکردند برنامهی مشابهی در شهر خودشان داشته باشند که در آن پیروان ادیان مختلف در کنار هم برای اعتلای عدالت و محبت و دوستی حضور پیدا کنند. همچنین وجود نمایشگاه کمک کرد تا نام حسین (ع) و داستان کربلا را به گوش مخاطبانمان برسانیم.
خدا را شاکریم که امسال نمایشگاه عکس اربعین بصورت هماهنگ در شهرهای دیگر کانادا و چندین شهر امریکا نیز برگزار شد و همگی توفیق پیدا کردیم تا با همدلی و به اشتراک گذاشتن همهی تجربهها و داشتههایمان، قشر وسیعتری از مخاطب را در گسترهی امریکای شمالی با نام امام حسین (ع) و راهپیمایی اربعین آشنا کنیم. دعا میکنیم این حرکت ادامهدار باشد، به شهرها و کشورهای دیگر دنیا نیز برده شود، و کیفیت کارمان سال به سال بهتر و موثرتر شود.
دربارهی جزئیات نحوهی برگزاری نمایشگاه عکس اربعین در حاشیهی همایش «گفتگوی اسلام و مسیحیت» باید اضافه کنم که:
۱) گروه ما بعد از آگاه شدن از اینکه قرار است به زودی چنین همایشی برگزار شود، با برگزارکنندگان همایش تماس گرفت و برایشان درباره شباهتهای راهپیمایی اربعین و موضوع همایش (گفتگوی ادیان) توضیح داد. بطور خاص چون نمایشگاه شامل عکسهایی از حضور اقلیتهای مسیحی و پیروان سایر ادیان در راهپیمایی اربعین بود، توانستیم نشان دهیم که راهپیمایی اربعین محل تجلی نقاط مشترک ادیان آسمانی است و در آن پیروان ادیان مختلف بخصوص مسلمانان و مسیحیان در کنار هم حاضر میشوند.
۲) ما در عین تاکید بر اینکه این راهپیمایی بیشتر محل تجمع مسلمانان شیعه است، توضیح دادیم که اقلیتهایی از اهل سنت نیز در آن شرکت میکنند و اینکه اساسا شخصیت و جایگاه امام حسین (ع) مورد احترام و محبت اکثر فرقههای سنی نیز هست. بدین ترتیب موفق شدیم حساسیت برگزارکنندگان همایش در مورد اختلافات احتمالی شیعه و سنی در زمینه رویداد سالانهی راهپیمایی اربعین را به آسانی برطرف کنیم. لازم بذکر است که برادران و خواهران اهل سنت از شرکتکنندگان اصلی همایش «گفتگوی اسلام و مسیحیت» و به تبع آن بخشی از مخاطبان نمایشگاه عکس اربعین ما بودند. ما هیچ عکسالعمل منفی از این گروه مخاطب نگرفتیم بلکه بیشتر برایشان جالب بود و در مورد راهپیمایی سوال میپرسیدند.
۳) در نهایت، خیلی خوب است که در هر شهری که زندگی میکنیم، اخبار مربوط به رویدادهای فرهنگی و مذهبی شهرمان را پیگیری کنیم تا اگر فرصت مناسبی برای برگزاری نمایشگاه عکس اربعین در یکی از این رویدادها فراهم شد، بتونیم از قبل ترتیبات لازم برای حضور نمایشگاه عکس را در آن رویداد مورد نظر بدهیم. تجربهی ما از برگزاری نمایشگاه عکس در حاشیه همایش «گفتگوی اسلام و مسیحیت» نشان داد که رونمایی از رویداد عظیم راه پیمایی اربعین قابلیت نمایش و جذب طیف وسیعتر از دانشجویان یعنی گروههای سنی بالاتر از دانشجو و پیروان ادیان مختلف را نیز دارد.
📹 گزارش تصویری زیبا و دلنشینی همراه با روایت صوتی از نمایشگاه اربعین امسال تهیه شده که میتوانید در ادامه به تماشا بنشینید.
https://t.me/K1inUSAMultiMedia/363
مشاهدات و روزنوشتههای دانشجویان و دانشآموختگان مسلمان ایرانی🇮🇷 از امریکا🇺🇸
@K1inUSA
به ما بپیوندید: https://t.me/joinchat/AAAAADwnejmuoSjHfYDniw
درباره اموی ها و روابط و اختلافات میان آنها هنوز خیلی جای تحقیق هست. قصد ندارم وقت شما را بگیرم و فقط به رووس مطالب اشاره می کنم.
می دانیم که معاویه میل داشت خلافت را موروثی کند ولی در اوایل خلافت او پسرش یزید هنوز بسیار جوان بود؛ گذشته از اینکه مراقبت های معاویه برای اینکه از او خلیفه بسازد نتایج قابل قبولی به بار نیاورده بود. بنابر این برای آنکه خلافت از خاندان ابوسفیان بیرون نرود و دیگر اهداف قابل توجه دیگر، زیاد را در نظر گرفت تا با الحاق به ابوسفیان بهخود نزدیک و از کفایت او در کار اداره سرزمین های شرقی استفاده کند. مطابق یک روایت جالب، یکی از برادران مروان صریحا گفته بود که منظور معاویه از این نمایش مسخره اینست که خلافت به ما نرسد. از ملاحظه مجموع روایات اینطور به نظر می رسد که زیاد تا اندکی بعد خلافت امیرالمؤمنین چون نسب عربی درست و حسابی نداشت چندان خوشنام نبود، گرچه به مدیریت و فصاحت و بلاغت شناخته می شد و مدتی هم در فارس عامل امیرالمؤمنین بود و بعد از شهادت آن حضرت قدری هم آنجا ماند. بدنامی زیاد و مادرش بیشتر از ماجرای استلحاق شروع شد. گرچه حکمرانی زیاد بر عراق و کل سرزمین های شرقی از نظر ایجاد امنیت با مشت آهنین و رونق اقتصادی و اصلاحات دیوانی موفقیت آمیز بود آن بدنامی بر زندگی او و خانواده اش سایه انداخته بود و کمکم به کینه ضد عربی تبدیل شد. به نحوی که گفته اند او از نخستین کسانی بود که در مثالب عرب کتابی فراهم آورد. آن کتاب تا عهد عبدالملک موجود بود و همین خلیفه گفته بود آن را آتش بزنند. این کینه ورزی با عرب و اسلام به پسرش ابن زیاد هم رسید. در واقع سیدالشهدا در نظر ابن زیاد نمونه اعلای شرافت عربی و اسلامی با هم بود و به همین سبب در نامه به ابن سعد نوشت قسم خورده ام که اگر حسین را کشتم فرمان دهم تا اسب بر بدنش بتازانند. این از جنبه شخصی ابن زیاد بود که مروان خبیث خیلی خوب از آن خبر داشت و می دانست که ابن زیاد به اندازه کافی انگیزه برای شهادت سیدالشهدا دارد و اجازه هیچ گونه مصالحه نخواهد داد و همینطور هم شد. در گزارش واقعه کربلا تعبیر "حکم ابن زیاد" بسیار مهم است. "حکم ابن زیاد" چه بود؟ بیعت با یزید؟ چرا با این تعبیر؟ یا بیعت با خودش؟ منظور از آن چندان روشن نیست. شاید همان وقت هم روشننبوده. به هر حال شاید ابن زیاد خلافت خود را دور از دسترس می دید ولی به داشتن مقامی مانند پدرش بر عراق و کل سرزمین های شرقی بسیار مایل بود و مروان هم بعد از نشستن بر تخت خلافت او را برای تسخیر عراق و امارت بر آن بدان سوی گسیل کرد اما عراق در این وقت مثل دیگ هفتجوش بود و آخر سر هم ابن زیاد به آرزوی خود نرسید و در حالی که هنوز جوان بود کشته شد و جسدش را به آتش کشیدند.
❌شهر آفتاب کجاست؟ | چطور به نمایشگاه کتاب برویم؟
امسال نمایشگاه کتاب ۲۹ به جای مصلای تهران یا محل دایمی نمایشگاههای بینالمللی تهران در مرکزی به نام شهر آفتاب برگزار میشود. این یعنی ما از ۱۵ تا ۲۵ اردیبهشتماه برای شرکت در نمایشگاه کتاب باید به جای دیگری برویم که خارج از شهر تهران است و خیلیها ممکن است راه رسیدن به آن را بلد نباشند.
در این پست به شما راههای رسیدن به شهر آفتاب، محل برگزاری نمایشگاه کتاب را میگوییم.
🔸 با خودروی شخصی چطور به نمایشگاه کتاب / شهر آفتاب برویم؟
برای رسیدن به نمایشگاه کتاب / شهر آفتاب باید وارد آزادراه خلیج فارس بشوید. اتوبانهای امام علی، چمران و آیتالله سعیدی در نهایت به آزادراه خلیج فارس میرسند. شهر کتاب درست در در ضلع روبهروی حرم مطهر قرار گرفته است. خبر خوب اینکه شهر آفتاب یک پارکینگ اختصاصی برای خودروهایی دارد که قرار است به نمایشگاه کتاب بروند.
خبر خوب اینکه،اگر مسافر شهر آفتاب هستید، نیازی نیست که در عوارضی پولی پرداخت کنید.
🔸با مترو چطور به شهر آفتاب برویم؟
برای رسیدن به شهر آفتاب باید وارد خط قرمز رنگ بشوید. این خط از متروی تهران را به نام خط یک میشناسند. اینجا همان خط مترویی است که ایستگاه کهریزک را به ایستگاه تجریش وصل میکند. ایستگاه شهر آفتاب هم یکی از ایستگاههای جدید متروی تهران است که همزمان با راه افتادن نمایشگاه کتاب مسافرگیری میکند.
قطارهای مترو از اولین روز نمایشگاه کتاب یعنی ۱۵ اردیبهشتماه،از ساعت ۸ و ۳۰ دقیقه صبح کارش را آغاز میکند. فاصلهی زمانی حرکت هر قطار هم فعلا ۱۵ دقیقه است. آخرین قطار شهر آفتاب را ساعت ۸ و ۳۰ دقیقهی شب ترک میکند.
🔸با اتوبوس چطور به شهر آفتاب بروید؟
اگر میخواهید با اتوبوس به نمایشگاه کتاب و شهر آفتاب بروید، باید از میدان تجریش ، میدان صنعت، میدان نوبنیاد، پایانه بیهقی، میدان رسالت، پایانه تهرانپارس، میدان آزادی، میدان راه آهن، ترمینال جنوب، پایانه خاوران، پایانه نعمتآباد و پایانه شاهد اتوبوسهای شهر آفتاب / نمایشگاه کتاب را سوار شوید.
🔸با تاکسی چطور به شهر آفتاب برویم؟
برای رسیدن به نمایشگاه کتاب / شهر آفتاب میهوانید از تاکسیها یا ونهایی که در میدان تجریش، میدان نوبنیاد، میدان صنعت، پایانه بیهقی، میدان رسالت، پایانه تهرانپارس، ترمینال آزادی، ترمینال جنوب، میدان راه آهن، پایانه خاوران، پایانه نعمتآباد و پایانه شاهد به نمایشگاه کتاب / شهر آفتاب میروند، استفاده کنید.
امروز از ساعت نه صبح تا چهار بعد از ظهر در نمایشگاه کتاب بودم. عمدتا در غرفه های عربی. ظهر که به سالن تشریفات آمدیم، اعلام کردند حضرت آیت الله جوادی آملی به نمایشگاه می آیند. معلوم شد ایشان دیشب در تهران بوده و قدری کسالت داشته اند. امروز تصمیم گرفته اند به شهر آفتاب بیایند. حالشان بحمد الله خوب بود. نماز جماعت برگزار شد. سپس قدری نشستند. بنده عرض کردم که کتابهای این دهه اخیر نشان می دهد که افکار مسلمانان از یکدستی سابق برخوردار نیست و گرفتار نوعی شکست و انهیار شده است. در واقع، تفکری منسجم میان مسلمانان نمانده و نوعی آشفتگی جای آن را گرفته است. حضرت عالی فکر می کنید برای مسلمانان که گرفتار این تشتت شده اند چه می توان کرد؟ حضرت شان روایتی از امام علی علیه السلام خواند که مضمون آن چنین بود که در این دنیا، همه امور وقتی بدست می آید، جای چیزهای دیگر را تنگ می کند، الا علم. علم چنین نیست. اشاره شان این بود که آنچه از خاک بر می آید همه همین حال تنگ کردن و ضیق را دارد. اما علم نه تنها جایی نمی گیرد، بلکه جا را فراخ می کند. اگر کسی ده مساله بداند، جای سی مساله دیگر هم باز می شود. ایشان فرمودند: نمایشگاه کتاب فرقش با نمایشگاه های دیگر همین است. باقی نمایشگاه ها مثل فرش و لوازم خانگی و ماشین وغیره .... همه از عالم خاکی هستند و جا اشغال می کنند اما علم که محصول نمایشگاه کتاب است جا را فراخ تر می کند. اگر این علم نباشد، جایش جهل است و همین مشکلاتی را دارد که امروز شاهد آن هستیم. چیزهای مادی جای آن را می گیرد. ایشان از بانیان نمایشگاه کتاب تشکر کردند. همین طور از شهرداری تهران که شهر آفتاب را تجهیز کرده تشکر کردند. در نهایت با اشاره به آشفتگی جهان حاضر فرمودند ما نباید ناراحت باشیم. جنگ های جهانی اول و دوم هم هست بود، اما بعد از آن سبب شد تا مسائل تازه ای روشن شود. این مشکلات جهان اسلام هم همین طور است. از دل اینها باید امید داشت که مسائل تازه ای مطرح شود. مهم همین علم و کتاب است که می تواند در این زمینه راهگشا باشد. (طبعا این مطالب برخی نقل به مضمون است).
@jafarain1964
دو تا نکته رو باید توضیح بدم:
اول: جاده استراتیجی بسیار خراب و قدیمی است، و این جاده رو صدام ساخته بوده برای انتقال لشکرش تا هر چه سریع آنها رو از شمال به جنوب منتقل بکنه.
دوم: اینکه خ.استم تأکید کنم این سختگیری در سیطرات فقط برای وضعیت نابسامان عراق در این ایام است. گروه مقتدی الصدر در بغداد شورش کردند و اوضاع رو بسیار پریشان کردن، از طرف دیگه حشد شعبی میخواد وارد فلوجه بشه و انفجارات در بغداد بسیار زیاده.
امروز سفری سریع به تفرش داشتم.. شهر بسیار زیبا، سر سبز با آب هوای خوبی است.. این شهر از کهن ترین شهرهای شیعه نشین ایران است، شهر امین الاسلام طَبْرَسی صاحب تفسیر مجمع البیان، شهر پرفسور حسابی..
هنوز مقدار زیادی از بافت قدیم شهر از بین نرفته.. چهره شهر هم هنوز متدین نشین بود.. منازل قدیمی، امامزاده ها، حسینیه ها و آب انبارها با بناهایی کهن در آن هنوز پا بر جاست.. به دوستان خودم توصیه می کنم اگر قصد مسافرت دارند به این شهر بروند و از آن دیدن کنند.
یکی از مکانهای مهم و دیدنی آنجا امامزاده سید محمد از اولاد امام زین العابدین (علیه السلاة والسلام) است. انصافا بنای بسیار جالب و قديمي داشت بنا بر مطالبی که میراث فرهنگی جلوی درب نوشته بود بنای آن متعلق به قرن دهم بود، ولی ظاهراً قدیمی تر به نظر می آمد، بله تزئینات داخلی آن از کتیبه ها، کاشی کاری ها و نقاشی های آن در نهایت اتقان و متعلق به همان سده دهم بود.. نام بانی این بقعه مبارکه و معمار آن هم بر آن نقش بسته بود. مقدار زیادی از آن بقعه نیز توسط میراث فرهنگی ترمیم شده بود که به عقیده من خیلی حرفه ای به نظر نمی آمد..
وقتی وارد این مکان مقدس شدم برام بسیار جالب آمد و با خود گفتم باز هم دستشان درد نکند که تا همین مقدار این آجر و سنگ ها را روی هم نگه داشتند و از آن حفظاظت کردند. اگر چه خیلی عالی هم نیست.. ولی وقتی وارد حیات شدم و دور تا دور حیات اونجا میچرخیدم ناگهان با یک منظره ای روبرو شدم که با خود گفتم ای کاش اصلا به اینجا نیامده بودم و این مکان رو ندیده بودم..
بله.. در کنار حیات امامزاده مقدار زیادی از اشیاء قدیمی از ضریح، درب، پنجره ها و از همه مهمتر صندوق قبر مبارک خود امام زاده در گوشه ای از آن زیر آفتاب و باران افتاده بود..
این در حالی است که تمامشان سالم بود و آثار شکستگی و خرابی در آنها دیده نمیشد، و با کمی ترمیم ساده مثل روز اول می شد..
تاریخ صندوق قبر که نام مبارک چهارده معصوم با خط ثلث بر آن نقش بسته بود محرم الحرام سال 950 هجری بود.
تاریخ درب هم که در آن خطوطی به کوفی بنایی نقش داشت سال 1057 هجری بود..
واقعا اگر این صندوق و ضریح آن با این دربها در یکی از موزه های اروپایی بود چگونه از آن نگه داری می کردند و چگونه آنها را نمایش می دادند؟!
اول خواستم این نوشته را به عربی بنویسم ولی بعد از دیدن این فاجعه به فارسی نوشتم تا باعث خفتمان نشود؟!
آیت الله شیخ نصرالله شاه آبادی درباره تسلط پدرشان (استاد عرفان امام خمینی) به زبان فرانسه خاطره ای نقل کرده اند که برای دوستان گروه المرتضی جالب توجه است:
مرحوم والد درباره حوزه و روحانیت نظریاتی داشتند که در آن زمان با مذاق روحانیت سازگار نبود. همانطور که عرفان وی با مذاق حوزه آن وقت سازش نداشت، مثلا ایشان عقیده داشت که یک حوزوی غیر از اینکه در فقه و اصول ـ که اساس اولیه است ـ باید مقام اجتهاد داشته باشد، باید به دنبال علم روز هم برود و نسبت به آن آگاهی پیدا کند تا وظیفه ای که بر دوش روحانی است را بتواند به نحو احسن انجام دهد. این درست نیست که روحانی زحمت بکشد و درس بخواند، اما اثرش فقط برای محدوده شهر یا کشور خودش باشد؛ بلکه باید طوری باشد که بتواند به خارج از کشور و مکان های دیگر نفوذ کند و سرمایه های زیادتری را جذب نماید. در غیر این صورت این دانش ثمری ندارد یا تأثیر آن محدود و ناچیز خوهد بود.
از این رو زمانی که ایشان در اصفهان بودند، زبان فرانسه را به خوبی یاد گرفتند. آن زمان زبان فرانسه رایج ترین زبان بود و حتی در دبیرستان ها هم صحبت از زبان فرانسه بود و اصلا کسی با زبان انگلیسی کاری نداشت.
به خاطر دارم یکی از شاگردان ایشان به نام مرحوم آقای مصطفی ایروانی پدر خانم مرحوم حاج شیخ مهدی حائری تهرانی که معمم هم نبود، دروس ایشان را نوشته و به زبان آلمانی ترجمه کرده بود. نزد ایشان آمد که اجازه چاپ بگیرد، ولی مرحوم والد اجازه ندادند و فرمودند: این مطالب در باب اصول عقائد و بسیار دقیق است و اگر یک واو کم و زیاد شود، عکس مطلب را نتیجه می دهد. من چون زبان آلمانی بلد نیستم و اطلاعاتی در مورد آن ندارم، نمی توانم اجازه دهم ولی اگر به فرانسه یا فارسی یا عربی بخواهید چاپ کنید، مانعی ندارد. غرض این که ایشان به زبان فرانسه تسلط داشت.
دوسه روزی از این ماجرا نگذشته بود که یکی از دوستان که به اشتباه نسخه جناب صدرایی را به گمان اینکه مربوط به کار ایشان بود برده بود و گفت تازه به این موضوع پی برده که این مجموعه دستنویسها از ایشان نیست. آسوده خاطر کار را به دست حروفچین سپردیم و شاید این ماجرا اولین باری است که نقل می شود. قصد داشتم در کتاب خاطراتم این داستان را منتشر کنم که مجلس بزرگداشت حضرت صدرایی مرا واداشت که در این یادداشت اخوانی و صمیمی این خاطره را هم نقل کنم.
تصمیم داشتم اگر مجال دست می داد روز دوشنبه در مجلس بزرگداشت ایشان که به همت دوست عزیزم جناب آقای غلامی جلیسه در خانه کتاب برگزار شد، برای حضار محترم که از جملۀ آنها حضرت استاد دکتر شفیعی کدکنی هم تشریف داشتند، بگویم که مجالی دست نداد و بیدار ماندم تا این چند سطر را به پاس زحمات و خدمات این مرد نازنین دوست داشتنی برای اهل فرهنگ و حوزه بنویسم و عرض ارادتی به ساحت علمی ایشان داشته باشم. صدرایی برای من همیشه در صدر است و دعا می کنم خداوند به ایشان طول عمر با عزت وسرافرازی بدهد که تاکنون موهبت فرموده و امثال این مرد خلیق و با اخلاق را زیاد فرماید. ان شاءالله.
اکبر ایرانی
1396/5/10
دوستانی که در قم هستند از نمایشگاه کتاب دین غافل نشوند.. مخصوصا اونهایی که حوصله نمایشگاه تهران را ندارند.. و حتما به قسمت کتابهای بین المللی نیز سر بزنید.. فی الجمله در حد نمایشگاه استانی قم خیلی خوب بود.. دارابن حزم هم در نمایشگاه شرکت کرده که سابقا با واسطه کتابهای آن در نمایشگاه تهران می آمد و قیمتهاش نیز بسیار مناسب بود
❌ تفتیش ایرج افشار توسط ساواک برای چاپ عکس مصدق
...مجله هایی که من منتشر کرده ام جنبۀ سیاسی نداشتند. فقط یک بار در دورۀ راهنمای کتاب اتفاقی افتاد که مورد سئوال قرار گرفتم و آن این بود که مرحوم علی محمدخان عامری مقاله ای تهیه کرده بود از نامه های کلمنت اتلی دربارۀ قضایای نفت و مصدق. ایشان آنها را جذاب دیده بود و ترجمه کرده بود و با یک مقدمه ای که نوشته بود، به من داد که چاپ کنم... این نامه چون جنبۀ تاریخی داشت و سند بود من چاپ کردم. آن روزها زمان حکومت علی امینی بود و این امکان پیدا شده بود که عکس دکتر مصدق هم چاپ شود. من برای اینکه در مجله عکس اتلی را قرار بود بگذاریم، عکس دکتر مصدق را هم چاپ کردم. من عکس خوبی از مصدق نداشتم. از این رو به پسرش مرحوم غلامحسین خان گفتم من یک عکسی از پدرتان می خواهم که به من بدهید چاپ کنم... رفته بود از پدرش یک عکس گرفته بود. خود دکتر مصدق زیر آن عکس نوشته بود «احمدآباد مرداد ماه 1340» دیدم این عکس که زیرش نوشته شده است اگر ببُرم حمل بر بی ادبی می شود و باید همینطور چاپ کنم. واقعاً بدون توجه هم چاپ کردم... بعد از ده ـ پانزده روز مرحوم عبدالله سیار که نظارت بر کارهای مجله از نظر مالی داشت به من گفت به بنگاه ترجمه و نشر کتاب از یک دفتر ساواک تلفن کرده اند و دربارۀ شما سوال کردند که ایشان مسئولیت مجله را دارند؟ گفتم: بله. گفتند که فلان روز بیاید به فلان ساختمان نزدیک خیابان فرصت یا ایرانشهر.... اولین سوالش این بود که «شما این عکس را از کجا آورده اید؟» گفتم که خود دکتر مصدق برای ما فرستاده اند. گفت: «چرا فرستاده اند؟» گفتم: برای اینکه ما می خواستیم عکس چاپ کنیم ـ عین واقع را گفتم ـ عکسی هم نداشتیم که جدید و مناسب باشد. از پسرش خواستم. آقای دکتر غلامحسین خان پسرش نیز بعد از چند روز این عکس را برای من آورد... این قضیه را هم نمی توانم بگویم از زمرۀ سانسور بوده است. چون سانسور آن است که نگذارند چیزی چاپ شود. اسم آن را تفتیش باید گذاشت.
نقل از: تاریخ شفاهی مطبوعات ایران (4): گفتگو با ایرج افشار، توسط سید فرید قاسمی و علی دهباشی با همکاری طوبی ساطعی، در: بخارا، ش21-22، صص193-195
@Ketabpazhohi
با اینکه به تراث ارتباطی نداره و با اینکه ریاضی بنده هم ضعیف است فکر کنم اگر هر ایرانی به طور متوسط 600 دلار در ترکیه خرج کند (فکر کنم خیلی بیشتر از اینها خرج می کنند) با احتساب دلار 5100 تومن امروز یک پیزی معادل 12 هزار میلیاد تومن ارز از کشور خارج شده.. ولی توجه به این نکته هم بد نیست که هر کسی هر جا دوست داره میتونه بره باید مملکت رو ساخت نه مردم رو به جون هم بندازیم و با هم درگیر کنیم.. اگر مردیم یه کاری بکنیم که ملت برن جاذبه های ایران رو ببینن نه مبهوت کاخ های عثمانی شوند.. البته اگر استانبول برن..
باجگیری باع کتاب در سر گردنه ....
اخیر و بطور ناخواسته ماهی یکی دوبار باید بروم به کتابخانه ملی این خانه قدیمی که بیست و هفت هشت سالی در آن زندگی کردم و کلی آموختم
هر بار برای رسید به کتابخانه از اتوبان حقانی خارج و وارد خیابانی با کف پوش سنگی می شوم باید خود را برای یک بگو مگوی بیخودی با باجگیران باغ کتاب آماده کنم . چرا که آنان مامورند و معذور و در عین حال قلچماق . بگذریم که با معذوران نباید زیاد چانه زد اما نمی دانم چرا این باجگیری به مذاق من خوش نمی آید و هر بار هم تکرار می شود و هیچ یک از کارتهای شناسایی من هم گره گشا نیست و کارت عصویت کتابخانه می خواهند و ... می گویم مهمانم و بدعوت امده ام . می گوید ما که دعوتتان نکرده ایم به ما چه
چند باری تصمیم گرفتم که قید جلسه و سخنرانی و عیره و عیره را بزنم و از همان راه برگردم اما راه هم بسته بود و پشت سر چند اتول که منتظر پرداخت باج و عبور از سر گردنه برای رسیدن به مقصود
اما یکی نیست بگوید که پدر جان عصر باج.گیری بر گردنه گذشته و این یک سنت قجری بود و بس . دروع چرا یکی از اعضای انجمن شهر گفته بود که اخذ عوارض باع کتاب غیر قانونی است اما کسی ترتیب اثری نداد
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com