@jafarian1964
سوگندهای نهج البلاغه ، تالیف نورالله علی دوست خراسانی ، در این کتاب 163 سوگند از امام علی ع نقل شده است که 19 سوگند در مورد اولویت خویش بر خلافت ، 23 قسم در مورد طلحه و زبیر، 21 قسم در مورد معاویه و ادعاهای او ، 33 قسم در مورد مردم کوفه ، 13 قسم در مورد شوق به شهادت ، 10 قسم در مورد آینده عراق ، 7سوگند درباره سرنوشت بنی امیه 2 قسم در مورد سرنوشت خوارج ، 14 فسم درباره فضایل اخلاقی و 15 سوگند درباره مواعظ اخلاقی است
#نهج البلاغه #سوگند #علی ع
http://telegram.me/mynotes110
نکته ای قابل تامّل در متن این امضا که به خط رقاع(تعلیق) ساده و نزدیک به نسخ و زیبای مرحوم نیریزی وجود دارد و آن اینکه در ابتدای آن نوشته اند:
"مما انعم الله به علی فی هذه الایام اتمام هذا المصحف الذی ارجو ان یکون مکتوبا فی کتاب اعمالی یوم القیام .." یعنی "از آنچه خدا انعام کرد بر من در این ایّام، اتمام این مصحف است که امید دارم در کتاب اعمالم در روز قیامت مکتوب باشد.."
چه زیباست که نام ایشون با قرآن و نسخ نیریزی و تشیع منضم شده است و پس از قرن ها این مصحف ایشان نه در کتابخانه یک شخص که در کتابخانه میلیون ها مسلمان و شیعه و ایرانی قرائت می شود... آفرین بر منعِم و منعَم.
@isfahan_painting
سلام
ظاهرا الضریر السموراوی
از ظاهر کلام چنین بر میآید. هیچ شناختی از او ندارم. نسبت او اگر درست خوانده باشم جالب است و باید در میان القاب و منسوبات درباره ی آن جستجو کرد. شاید از این راه بتوان به سرنخی از آن رسید
✅ نگاهی به الوشیعة فی نقد عقاید الشیعة و ردیه های آن
ردیه های دانشمندان شیعه بر دو کتاب مسائل جارالله و الوشیعه موسی جارلله بر دو دسته تقسیم می شود. دسته ای مربوط به یک مورد از موارد مطرح شده در دو کتاب مذکوراست. دسته ای دیگر از ردیه ها عهده دار پاسخ به بیش از یک موضوع یا بیشتر موضوعات مطرح شده در مسائل جارلله و الوشیعه است. نویسنده در نوشتار حاضر می کوشد گزارشی از محتوای برخی از این ردیه ها را ارائه نماید. وی در راستای این هدف، نخست برخی از آگاهی های بدست آمده درباره موسی جارلله و نیز توجه او به شیعه و باورهای آنان تا قبل از نگارش نقد بر شیعه مرور می کند. در ادامه، به معرفی مسائل جارلله و الوشیعه پرداخته و چاپ های مختلف الوشیعه را برمی شمارد. در انتها، ردیه های دانشمندان شیعه بر مسائل جارالله و الوشیعه را معرفی می کند.
احمد رنجبری حیدرباغی نویسنده این مقاله در شماره 160 آینه پژوهش است. http://yon.ir/1Req
@manuscript
چند آگاهی جالب در باره شیعه در کتاب المقالات ابوالقاسم بلخی
یافتن هر نص تازه ای در باره تاریخ شیعه، جالب توجه و مفید خواهد بود. ابوالقاسم بلخی (م 319) در کتاب عیون المقالات توضیحی در باره رجال امامیه دارد که جالب است. او می نویسد:
رجال الامامه و نویسندگان آنها چند نفر هستند. هشام بن حکم که قطعی [از قطعیه]، است. دیگری علی بن منصور، و یونس بن عبدالرحمن و سکاک،. و از اهل حدیث آنان فضل بن شاذان، حسن بن اشکاب و سعید بن ابی سعید از مردمان بلخ.
سپس می گوید: من امروز، هیچ شهری را نمی شناسم که گفته شود غالب آنان شیعه هستند، مگر قم، و بلاد ادریس، و در طنجه و نواحی آن، که مردمانش معتزلی هستند.
ادامه می دهد: ما این مطلب را در وقتی که شهرهایی را که معتزله بر آن غلبه دارد گفتیم. [دیگر این که] تشیع در گذشته، بر مردم کوفه هم غالب بود، اکنون نیز چنین است اما با خذلان فراوان. مردم بر این باورند که این شهر از آنان است، (سر جمع بر آل نبی ص). [آیا ترجمه عبارت اخیر همین است؟]
توضیح ما: این حسن بن اشکاب، می تواند اشتباه و مقصودش حسین بن اشکیب سمرقندی باشد که در شرح حالش در نجاشی (شماره 88) و جز آن آمده است. سعید بن ابی سعید بلخی هم نامش در منابع روایی به عنوان راوی آمده است. مقصود از سکاک هم باید محمد بن خلیل ابوجعفر سکاک باشد که نجاشی او را «صاحب هشام بن حکم و تلمیذه یاد کرده و کتابهایی درامامت و توحید داشته است: نجاشی: ش .889. علی بن منصور هم راوی شناخته شده ای است که از مشایخ حسین بن سعید و شماری دیگر از روایان برجسته است. نجاشی او را کوفی و از اصحاب هشام دانسته که کتاب التدبیر فی التوحید و الامامه از اوست. نجاشی: ش 658].
به جز اطلاعات مربوط به رجال و اشخاص، دو نکته مهم هست. یکی این که شیعه را دو دسته کرده، هشام بن حکم و ... و دسته دیگر اهل حدیث آنان. طبعا باید دسته اول، غیر اهل حدیث باشد. خود این مهم است.
نکته دوم او، در باره شهر قم است که این زمان، تقریبا همه مردمان آن شیعه امامی بوده اند. البته در بسیاری از شهرهای دیگر حتی بغداد و ری هم شیعیان فراوانی بودند، اما اکثریت نبودند. به نظر می رسد، تمام آثار جغرافی مهم قرن چهارم، شهر قم را در این دوره، کاملا شیعه می دانند.
اما در باره کوفه می گوید اوائل شیعه بودند، اما به تدریج این شهر با آباد شدن نجف، ضعیف تر شد. این که عبارت او «خذلان کثیر» به چه معناست باید روی آن تأمل کرد.
اما در باره بلاد طنجه، و این که شیعه هستند، آیا دقیقا عبارت می خواهد تسلط شیعه را بر آن بگوید و اگر چنین است شیعه امامی ؟ یا آن که اساسا عبارت در نفی تسلط شیعه در آن نواحی است (مثلا برخلاف ادعای مثلا شیعیان) و این که آنها معتزلی هستند نه شیعه.
بنابراین می توان گفت برخی از صحابه دارای دو مصحف بودند؛ در مصحف اصلی متن خالص قرآن را کتابت کرده بودند؛ و در مصحف دیگرشان قرائات تصریفی و تفسیری شان را. کاری که عثمان و بعدها حجاج بن یوسف ثقفی انجام دادند این بود که مصاحف حاوی قرائات صحابه را ازبین بردند و با کسانی که مروّج این گونه قرائات بودند سخت مبارزه کردند.
ابوبكر بن عيّاش از عاصم نقل میکند که حجّاج بر روی منبر آیة «فاتقوا الله ما استطعتم واسمعوا وأطيعوا» [تغابن، 16] را خواند و گفت: این آیه برای عبدالملک بن مروان، امین خدا و خلیفة اوست، اگر کسی غیر از این بخواند و قرائتی متفاوت با آن اخذ کند، مال و خون او برایم حلال است... شگفتا از عبد هذیل [ابن مسعود] که گمان میکرد قرآن را آنطور که از جانب خدا نازل شده میخواند، سوگند به خدا که قرائت او مانند رجزخوانی اَعراب (بادیهنشینان) است. اگر در آن زمان بودم، گردن او را میزدم.
ابوعبیده پسر ابن مسعود در پاسخ به پرسش حجّاج که آیا به آنچه در مصحف پدرت هست، ایمان داری؟ گفت: به آنچه خداوند در کتاب نازل کرده ایمان دارم. پاسخ ابوعبیده با تحسین حجّاج روبه رو شد.
حجّاج در بصره، عاصم جحدري، ناجية بن رمح و علي بن أصمع ـ عموی أبوالأصمعي ـ را مأمور جستوجوی مصاحف کرد، و از آنان خواست هر مصحفی که مخالف مصحف عثمان است را از بین ببرند و به صاحبش 60 درهم بپردازند. از جمله گفته شده مصحف ابن مسعود و حارث بن سويد تيمي از یاران ابن مسعود را دفن کرد.
رزق من اگر بشاخ آهوست بدشت
آید بر من مرا چرا باید گشت
تا من باشم غم دو روزه نخورم
روزی که نیامدست و روزی که گذشت
این هم فکر ایرانی
@jafarian1964
علم تولید کردنی نیست، کشف کردنی است.
این روزها مرتب از تولید علوم انسانی سخن گفته می شود. واقعیت این است که علم طبیعی باشد یا انسانی، علم است، امر کشفی است، نه امر تولیدی؛ چرا این کلمه را تا این اندازه با تسامح بکار می بریم؟ این صنعت است که تولید می شود، علم بر اساس هر تعریفی که باشد، نوعی کشف است، کشف واقع. اگر چیزی کشف واقع است، آن را تولید نمی کنند. آنچه تا اندازه ای و در ترکیب با علم تولید کردنی است، صنعت است، صعنتی که تازه بخش مهمی از آن هم دانش و علم است که باید کشفش کرد، و آنگاه که فرضا در معماری تبدیل به شهرسازی و خانه سازی می شود، می تواند با علائق و آرمانها و باورهای مردم ترکیب شده و این طور تولید شود. اگر این تعبیر درست باشد، در تکنولوژی آن هم از زاویه ای خاص درست است. ما در مورد قوانین نور، تابش خورشید، پدید آمدن گرما و سرما و آثار و حرکت آنها، و صدها مساله دیگر، علم تولید نمی کنیم، علم کشف می کنیم، در علوم انسانی هم هرچند نه به آن دقت، اما از نظر ماهیت علم بودن، کار کشف می کنیم. آن وقت بر اساس آن نظریات، وقتی می خواهیم معماری خانه مان را درست کنیم، به گونه ای طراحی می کنیم که بهترین تناسب را داشته باشد. همان وقت، بر اساس برخی از باورهای مذهبی یا اخلاقی، پنجره و محل نور را مشخص می کنیم. چطور ممکن است کسی این دو مقام را به راحتی با هم خلط کند و مرتب دم از تولید علوم انسانی بزند. اگر چیزی علم است، باید درس خواند، باید تحصیل کرد تا مناسبات واقعی موجود در عالم را فهمید. این فریب است که کسی تصور کند ما می توانیم علوم انسانی را خلق کنیم و آن وقت دنیای مطابق میلمان را بسازیم. یکی از نتایج این ماجرا آن است که حالا در قم موسساتی درست شده که به مغزشان فشار می آورند علوم انسانی بسازند و علم را مطابق خواهش نفس خویش کنند.
اخبار ابن سعد در باره «ذو الجوشن ضبابى» پدر شمر [چرا پدر شمر دیر مسلمان شد؟]
گويد: هشام بن محمد بن سائب كلبى مىگفت، نام ذو الجوشن، شرحبيل و نام پدرش اعور بن عمرو بن معاوية است، و اين معاويه همان ضباب بن كلاب بن ربيعة بن عامر بن صعصعة است.
گويد: كس ديگرى جز هشام مى گفت: نام ذو الجوشن، جوشن و پسر ربيعه كلابى است. ذو الجوشن پدر شمر بن ذو الجوشن است كه در كشتن حسين بن على- عليهما السلام- حضور داشته و كنيه شمر، ابو السابغه بوده است.
گوید: يزيد بن هارون، از جرير بن حازم ما را خبر داد كه مى گفته است ابو اسحاق سبيعى براى ما نقل كرد كه جوشن بن ربيعه كلابى در حالى كه هنوز مشرك بود به حضور پيامبر (ص) آمد و اسبى را براى آن حضرت هديه آورد. پيامبر (ص) از پذيرش آن خوددارى كرد، و فرمود: اگر بخواهى مى توانى آن را در برابر چند زره گزينه از زره هاى غنيمتى جنگ بدر به من بفروشى. پيامبر (ص) سپس به او فرمود: «اى ذو الجوشن! آيا نمىخواهى از نخستين گروندگان ـ قوم خود ـ به اين آيين باشى؟». گفت: نه. پيامبر پرسيد چه چيزى تو را از آن باز مى دارد؟ گفت: من مى بينم كه قوم تو، تو را تكذيب مى كنند و از سرزمين خود بيرونت كرده اند و با تو جنگ مى كنند. اگر بر ايشان پيروز شوى به تو مى گروم و از تو پيروى مى كنم. و اگر ايشان پيروز شوند از تو پيروى نخواهم كرد. پيامبر (ص) او را چنين فرمود: «اى ذو الجوشن! اگر زنده بمانى شايد كه به زودى پيروزى من را بر آنان ببينى».
ذو الجوشن مى گفته است: به خدا سوگند هنگامى كه در ضريّة [جایی متعلق به بنی کلاب] بودم سوارى از سوى مكه پيش ما رسيد، پرسيديم پشت سرت چه خبر بود؟ گفت: محمد بر مردم مكه پيروز شد.
گويد: ذو الجوشن از اينكه به هنگام دعوت رسول گرامى پذيرفتن اسلام را رها كرده بود اندوه مى خورد.
گويد عبد الله بن محمد بن ابى شيبة، از عيسى بن يونس، از پدرش، از پدر بزرگش، از گفته خود ذو الجوشن ضبابى ما را خبر داد كه مى گفته است: پس از آسوده شدن پيامبر (ص) از جنگ بدر به حضورش رفتم و گفتم: اى رسول خدا! من اسب نرى را كه از ماديان خودم كه نامش قرحاء است زاييده شده است آورده ام آن را براى خود بگير. پيامبر فرمود: نمى پذيرم ولى اگر بخواهى مى توانى معادل بهاى آن را از زره هاى گزينه بدر دريافت كنى. گفتم: در اين صورت اينك اسب را در برابر چند زره به تو نمى فروشم و واگذار نمى كنم.
كسى ديگر غير از عبد الله بن محمد بن ابى شيبه اين موضوع را از همان راويان يعنى عيسى بن يونس، از پدرش، از پدر بزرگش، از خود ذو الجوشن ضبابى به صورت كاملتر نقل مى كند كه مى گفته است پس از جنگ بدر اسب نرى را كه از ماديان خودم به نام قرحاء زاييده شده بود به حضور رسول خدا بردم و گفتم: اى محمد! من كره نر قرحاء را آورده ام كه آن را براى خود بگيرى. فرمود: مرا به آن نيازى نيست. سپس فرمود: اى ذو الجوشن! مسلمان نمى شوى كه از پيشگامان اين آيين باشى؟ گفتم: نه. و سپس گفتم: مى بينم كه قوم تو آزمند از ميان بردن تو هستند. فرمود: چگونه است مگر خبر كشته شدن آنان در بدر به تو نرسيده است؟ گفتم: چرا آن خبر به من رسيده است، و اگر بر كعبه- مكه- و ساكنان آن پيروز شوى من اين پيشنهاد را مى پذيرم- مسلمان مى شوم. فرمود: شايد اگر زنده بمانى آن را ببينى.
ذو الجوشن مى گويد: پس از اين گفتگو پيامبر (ص) به بلال فرمود: خورجين اين مرد را بگير و براى او در آن خرماى خوب بريز و به او توشه بده. و چون من پشت كردم كه بروم پيامبر (ص) فرمود: او بهترين سواركار دلير بنى عامر است.
ذو الجوشن مى گويد: به خدا سوگند بعدها كه آهنگ بازگشتن با همسرم- به حضور پيامبر- داشتم، سوارى از راه رسيد، گفتم: مردم چه كردند؟ گفت: به خدا سوگند كه محمد بر كعبه- مكه- و ساكنان آن چيره شد. با خود گفتم مادرم بى فرزند باد، اگر در آن هنگام مسلمان شده بودم و از او مى خواستم حيره را در اختيارم قرار دهد بى ترديد چنان مى كرد!
الصارم الحديد فى عنق صاحب سلاسل الحديد: فى الرد على الرافضة تأليف السويدى محمد أمين بن على البغدادى.
مطالبی بر علیه حقایق شیعه.
یعنی نقدی بر کتاب سلاسل الحديد، في تقييد ابن أبي الحديد - (در دفاع شیعه). المؤلف: الشيخ يوسف بن أحمد آل عصفور البحراني.
این نسخه یکی از چهار یا پنج نسخه منحصر بفرد از این کتاب می باشد که فهرست شده است و شاید تنها نسخه موجود در عراق (نجف) می باشد.
نسخه کتابخانه کاشف الغطاء
همانطور که اينجا ملاحظه می کنيد جاحظ اماميه را متهم به عقيده تحريف قرآن نمی کند. او ضمن تصريح بر اينکه جميع مذاهب و فرق و حتی شيعيان بر تماميت قرآن و صحت مصحف عثمانی تأکيد دارند می گويد اگر کسی روافض را به عنوان مخالف ذکر کند اين مخالفت اهميتی ندارد و بعد در توضيح مخالفت آنان تصريح می کند که روافض (اماميه) بر مصحف زيد بن ثابت طعن می زنند و آن را انکار می کنند و به قرائت ديگری باور دارند. اين مصحف را جاحظ خود معرفی می کند و به ابن مسعود در همينجا اشاره می کند. در متن چاپی رسائل جاحظ مصحح به جای "لغيره" که در دو نسخه از کتاب آمده، "تغييره" را پيشنهاد کرده که به نظر من درست نيست و با سياق عبارت و عربيت کلام هم به کلی ناسازگار است. اگر حتی خوانش نسخه ها را هم قبول نکنيم باز شايد در نسخه اصل به جای "تغييره" بوده: "تعييره" به معنای اینکه آن را (يعنی زيد و مصحفش را) نکوهش و تقبيح می کردند ("تغييره" چنانکه گفتم با سياق و عربيت متن نمی سازد). می دانيم که حتی در سده چهارم در بغداد گاهی شيعيان امامی مصحف ابن مسعود را به عنوان مصحف مقبول قرآن مطرح می کردند و گاه بر سر اين موضوع فتنه ها و مشکلاتی هم که البته ريشه سياسی داشت درست می شد. با اين همه روشن است که عدم باورمندی به جمع زيد بن ثابت و مصحف او و اعتقاد به مصحف ابن مسعود به معنای عقیده به تحريف در قرآن نيست و اينجا هم جاحظ اصلا نظرش اين نيست. اگر جاحظ که خصم رافضيان بود اين باور را به معنی اعتقاد به تحريف قرآن می ديد حتما چه در اين رساله و چه در رسالات ديگرش که مکرر بر رافضه طعن زده به اين موضوع بازمی گشت و آن را بزرگنمایی می کرد. در حالی که می دانيم جاحظ هيچ گاه چنين نکرده است. درباره مصحف ابن مسعود در منابع قديم تاريخ و حديث سخن زياد است و معلوم نيست اساسا تا چه اندازه اصل وجود مصحفی به نام او صحت داشته باشد؛ گرچه حتی تا قرن ها بعد مثلا در نقلی از قرطبی کسانی نسخه ای از مصحف او را در اينجا و آنجا نشان می گرفتند. اما هر چه هست تمايز مصحف ابن مسعود با مصحف زيد بن ثابت در حد بحث تحريف قرآن مطلقا نبوده و وقتی جاحظ عبارات بالا را می نوشته مطلقا به موضوع تحريف آنچنانکه بعدا شيعيان به باورمندی بدان متهم شدند نظر نداشته است؛ ولله الحمد أولاً وآخرا.
از چه زمانی شيعيان را متهم به عقيده تحريف قرآن کردند؟ چند نکته تازه (در دو فرسته)
برخی از محققان که اصرار دارند تشيع اصيل را مذهبی باطنی و با گرايشات تأويلی و غلوگرايانه و به عبارتی ديگر ديانتی در چارچوب باور به نوعی از الوهيت امامان شيعه قلمداد کنند در عين حال بر اين نکته تأکيد می کنند که يکی از عناصر اصلی اين تشيع اصيل و اوليه عدم باور به تماميت قرآن و وجود دست کم نقص، اگر نگوییم باور به وجود اضافاتی در قرآن است. آنان معتقدند باور به تماميت مصحف عثمانی به عنوان يکی از نتايج روند سنی گرایی در ميان تشيع امامی بود که به ويژه با حکومت آل بويه بر بغداد و به قدرت رسيدن سلطه مذهبی و غلبه متکلمان به ظهور پيوست. در اينکه اين تحليل ريشه و بنيادی تاريخی ندارد سخن بسيار می توان گفت. منتهی در رابطه با تحريف قرآن بايد اين نوع نويسندگان به اين پرسش ساده پاسخ دهند که اگر چنین است پس چرا در ادبيات جدلی و مذهبی ميان شيعيان امامی و ساير مذاهب و فرق اسلامی و از آن ميان زيديه و اهل سنت و معتزله هیچ نشانی از اين اتهام زنی يعنی اتهام شيعيان به وجود تحريف در قرآن تا اواخر سده سوم قمری در منابع ديده نمی شود. در واقع نخستين نمونه موجود از اين نوع اتهام زنی روشن را در کتاب الانتصار ابو الحسين خياط می بينيم که اثری است از حدود سال 270 ق (احتمالا يکی دو سال بعد از اين تاريخ). قبلا در يادداشتی مستقل نشان داديم که جاحظ در حجج النبوة خود گرچه اشاره می کند که شيعيان امامی نسبت به متن مصحف زيد بن ثابت طعن هایی را وارد می کردند منتهی همو اضافه می کند که آنان از قرائت ابن مسعود حمايت می کرده اند. البته چنانکه در آن يادداشت گفتم اين به معنی اتهام زنی جاحظ نسبت به شيعيان در خصوص عقيده به تحريف قرآن نيست. در واقع شيعيان امامی در چارچوب جدل های ضد سنی خود و انتقادات نسبت به عثمانيه عمل عثمان را در خصوص تکيه بر مصحف زيد بن ثابت و رد کردن و دستور به آتش زدن مصاحف ديگر و عدم پذيرش مصحف ابن مسعود را مطرح می کردند و در واقع تکيه آنها نه بر قضيه تحريف که جاحظ اساسا بدان اشاره ای ندارد بلکه نوع رفتار عثمان با مصحف ابن مسعود و تمسک به برتری مصحف او بر مصحف زيد بن ثابت صرفا برای ذکر مثالب خليفه سوم از ديدگاه شيعيان بود. بدين ترتيب بايد گفت قديمترين اشاره به عقيده به تحريف قرآن تا آنجا که منابع ما اجازه می دهند از آن ابو الحسين خياط است. به احتمال زياد اين اتهام ريشه در همان جدل مذهبی دارد که جاحظ بدان اشاره کرده و در فاصله ميان جاحظ تا خياط يعنی درست تنها چند دهه تبديل به اتهامی بر عليه شيعيان در محيط های معتزليان ضد شيعی شده است.
خوب پرسش اينجاست: اگر عقيده به تحريف قرآن يکی از اصول تشيع قديم و باطنی بود چرا مخالفان تشيع تا حدود اواخر سده سوم از آن در کتاب ها و رديه ها و گزارش های ضد شيعی خود نامی و يادی نکرده اند؟ مگر از قرآن مهمتر در ديانت اسلام وجود دارد؟ چرا در منازعات مذهبی دو سه قرن نخستين کسی شيعيان را متهم نکرده است که شما به تحريف قرآن باور داريد؟ در چند متنی که از سده دوم قمری در دست است و از جمله متون بازيافته اباضيان که اخیرا کشف و منتشر شد با وجود انواع اتهام زنی ها به شيعيان از بحث تحريف قرآن سخنی به ميان نيامده. در نيمه اول سده سوم اصحاب حديث بغداد بيشترين حملات را نسبت به شيعيان و رافضه داشته اند اما هيچ کدام از اين موضوع سخنی نگفته اند. به طور نمونه در چند متنی که در عقيده به احمد بن حنبل منسوب است و در آنها از رافضه و عقايدشان بحث شده مطلقا اشاره ای به موضوع تحريف قرآن نمی شود (در همان دوره در آثار حارث محاسبي هم چنين چيزی ديده نمی شود). در متن الرد علی الرافضة از امام قاسم بن ابراهيم رسي که از اوائل سده سوم قمری است (و همچنين در الرد علی الروافض که منسوب به اوست گرچه در درستی اين انتساب ترديدهایی هست) با وجود اشاره به عقايد مختلف و به قول نويسنده غير قابل قبول شيعيان هيچ سخنی از اتهام تحريف قرآن در ميان نيست. قبلا در مقاله ای نوشتيم که فضل بن شاذان در حدود نيمه سده سوم در کتاب الايضاح آشکارا از تماميت قرآن دفاع می کند و در مقابل مخالفان سنی مذهب را به باور به وجود تحريف ها و اختلافات در مصاحف قرآنی متهم می کند.
😢😢😢 نمک مجالس روحانی ما، گریه بر حسین بن علی علیه السلام است. اگر بر سیّدالشّهدا علیه السلام گریه نکنم، خاک بر سر من!
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد سیّد عزیزالله تهران، در سال 1396 قمری می فرمود:
اين تعبير مال من است، از كسي هم نشنيده ام. مزه عمده غذا به نمكش است. شما جوجه فرد اعلا را تهيه بفرمایيد، نمك نزنيد، حال بدی به شما دست مي دهد. پلوی فرد اعلا داشته باشيد، نمك نداشته باشد، ميل نداريد. به هر چيزي از خوراكي ها نمك بزنند، خوشمزه مي شود. معنويات هم همينطور است، علم هم همينطور است. مجالس روحاني هم نمك دارد، اگر نمك داشت، خوشمزه مي شود، اگر بي نمك شد بد مي شود. علم، طعام است: (فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِه) در روايت است: «الی عِلمِه». همچنانكه طعام جسماني نمك لازم دارد، طعام روحاني هم نمك لازم دارد. نمك طعام روحاني، توسّل به امام حسين علیه السلام است. من آن انجمن روحاني كه در آن توسّل به امام حسين علیه السلام نشود، آن را با نمك نمي دانم. از اين فوكوليگريها هم در روضه امام حسين علیه السلام خوشم نميآيد، بايد روضه حسابي خواند و حسابي هم گرياند و اشك از چشم مردم گرفت. چشميكه بر امام حسين علیه السلام گريه نكند، واللهِ آن چشم شقاوت دارد، نكبت دارد. چشمي كه بر امام حسين علیه السلام گريه كند آن چشم نورانيت و جلا و صفا دارد. يا ابا عبد الله الحسين!
سر از عشقت تهي در گور بادا
هر آن چشمي نگرید كور بادا
راست مي گويم و جانماز آب نمي كشم. احتياجي هم به شما ندارم. من در دهه محرم، شب و روزي اگر بگذرد و العياذ بالله اگر گريه نكرده باشم، در آن شب و روز بايد به بنده خطري برسد. آن شب و روز بر من شوم است، بايد گريه كنم. مجلس روضهاي كه گريه نگيرم و يا خود من گريه نكنم، آن مجلس نمك ندارد.
حسين بن علی علیه السلام دين را نگاه داشت، مذهب شيعه را نگاه داشت. وی بر ما منّت روحاني و جسماني دارد. بر امام حسين علیه السلام گريه نكنم، خاك بر سر من!
(سخنرانی های مسجد سیّد عزیز الله تهران، روز سوم رمضان 1396 قمری)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
جناب آقای ازغدی با استناد به روایتی از منابع اهل سنت بیان می کند:
🔹اگر خلفای صدر اسلام بودند، در کربلا طرف یزید نبودند!🔹
این ادعا به دلائلی قابل اثبات نیست:
1⃣طبق مبنای مذاهب اربعه اهل سنت، خروج بر حاکم جایز نیست و حتی اگر حاکم جائر باشد، نباید علیه او اقدام کرد:
اکثر علماء نظرشان این است که صبر بر طاعت حاکم جائر بهتر است از خروج و شورش بر علیه او
الجامع لاحکام القرآن قرطبی، ج۲، ص۱۰۹.
بر این اساس قیام امام حسین(ع)، در دستگاه فکری اهل سنت خروج بر حاکم محسوب می شود:
ابن العربی تصریح کرده:
اگر کسی آمد در برابر امام حسین ایستاد و امام حسین را به قتل رساند، دلیلش روایتی بود که از جد امام حسین که مهیمن بر رسل است و رسالتش بر تمام انبیاء هیمنه دارد و مشرف است و خبر به فساد امت داده است و تحذیر کرده از اینکه مردم در فتنهها داخل شوند، حدیث شنیده است.
ابن العربی، العواصم من القواصم، ص ۲۳۲٫
بنابراین اگر شیخین در زمان امام حسین(ع) بودند، در راستای مبنایی که ساخته بودند، باید در صف لشکریان یزید می بودند.
در بالاترین درجه حسن ظن باید گفت آنان جزء ساکتانی بودند که خود را از حضور در معرکه کربلا کنار کشیدند مانند عبدالله بن عمر، مروان بن حکم، عبدالله بن عباس.
2⃣ ممکن است این سخن جناب ازغدی، به جهت بعید دانستن انجام چنین جنایاتی از صحابه باشد. در پاسخ باید گفت اقدامات صحابههایی همتراز شیخین نیز در جنایاتی شبیه به ماجرای کربلا، ثبت شده است. بنابراین صحابه بودن مانع از انجام این جنایات نمی شده است. جنایاتی که یزید بن معاویه در واقعه حرّه انجام داد که لشکر او به فرماندهی مسلم بن عقبه بیش از ۴۰۰۰ نفر را در مدینه کشت و ۱۰۰۰ فرزند نامشروع به دنیا آمد، سفارشی بوده که پدرش معاویه به او کرده بود:
ابن حجر می گوید: ابن ابۍ خیثمه با سند صحیح تا جویریه بن اسماء روایت ڪرده که شیوخ اهل مدینه را شنیدم که میگفتند: «وقتۍ نزدیک مرگ معاویه شد، یزید را خواند و به او گفت، برای تو از اهل مدینه روزی است! [بر تو شورش خواهند ڪرد] پس اگر انجام دادند، مسلم بن عقبه را برای آنها بفرست».
فتح الباری ابن حجر ج ۱۳ ص ۷۰.
3⃣ در کنار همه این موارد، روایاتی که در منابع شیعه است، گویای شریک قتل بودن شیخین در ماجرای کربلا است. امام حسین(ع) داخل قتلگاه فرمودند:
فلما امتلأت لطخ بها رأسه ولحيته وقال هكذا أكون حتى ألقى جدي رسول الله وأنا مخضوب بدمي وأقول يا رسول الله قتلني فلان وفلان.
🌐https://emamat.org/?p=2464
🆔 @emamat_net
@ketabenaab
ابن قبه رازی
ابن قبه رازی از معتزلیان شیعه شده در عصر غیبت صغری است که در میانه دو مدرسه کلامی امامیه کوفه و بغداد فعالیت می کرده است.
افزون بر شیخ مفید که بیشترین استفاده را از آثار ابن قبه برده و در حقیقت میراث دار اندیشه های وی به شمار می رود، متکلمان امامیه بغداد نیز توجه ویژه ای به رهیافت های کلامی او در بحث های امامت داشته اند.
در واقع باید گفت انگاره های کلامی ابن قبه در حوزه امامت عامه و خاصه جایگاه متمایزی در کلام امامیه دارد و همین امر او را به یکی از تأثیر گذارترین حلقه های جریان فکری معتزلیان شیعه شده در سیر تطور فکر امامیان تبدیل کرده است؛ این پژوهش به بازخوانی جایگاه و میراث علمی این شخصیت در تاریخ کلام شیعه پرداخته است.
(مهمترین فرق اجازات قدما و متأخرین):
دوستی دربارۀ شرایط تلمذ محدّثین و مقدار تحمّل روایت از استاد به شکل اجازه سؤال کرد. به این معنی که اگر شخصی صرفاً از شیخ و استادِ حدیثی اجازه ای داشته باشد، و بر او قرائت، سماع.. نکرده باشد، می توان گفت که او شاگرد او بوده است؟
در جواب باید گفت که در این رابطه بین قدما و متأخرین باید تفصیل قائل شد. قدما اگر از کسی اجازۀ روایت می گرفتند به خاطر تحمّل مکتوبات معینی بوده است و یا روایات مشخصی در کتابی خاص را در اجازه قصد می کردند. در این صورت به طور مشخص بر علوم دانشور اضافه می شد؛ چرا که او حق داشت از این پس این مکتوبات و احادیث را از استاد خود روایت کند. بدون شک محدثین در آن عصور بدون اخذ اجازه حق نداشتند تا از منابع تحدیث کنند. چنانکه قطعا در این اخذ و عطا بین استاد و تلمیذ معرفت به تفصیل دانش و اهلیت تلمیذ مراعات می شده است.
به همین خاطر بود که قدما اجازۀ روایت به شکل نامه نگاری (مکاتبه) را نیز یکی از طرق تحمّل حدیث می دانستند. در این نوع از تحمّل حدیث اصلا نیازی به رؤیت و حضور استاد و تلمیذ نبوده است. مانند اجازه ای که مرحوم نجاشی از «احمد بن علی بن العباس بن نوح السيرافی» داشته است. نجاشی که از او در درموارد متعددی نقل می کند چنین تعبیر می کند: «وَهُوَ أُستَاذُنَا وَشَيخُنَا وَمَن استَفَدنَا مِنهُ» (فهرست نجاشی ص 86). این در حالی است که ابن نوح سیرافی در بصره می زیسته، و ظاهراً اجازۀ روایتی او به نجاشی به صورت مکاتبه ای از بصره ارسال شده بوده؛ نجاشی خود در تفصیل طرق کتب ثلاثینی حسین بن سعید اهوازی از این مکاتبه خبر می دهد: «فَمِنهَا مَا كَتَبَ إليَّ بِهِ أبو العباسِ أحمدُ بنُ عَليِّ بنِ نُوح السِّيرافِيّ رحمه الله، فِي جَوَابِ كِتَابِي إِلَيهِ» (فهرست نجاشی ص 59). عبارت پایانی نجاشی (فِي جَوَابِ كِتَابِي إِلَيهِ) نیز بیانگر فرق زیاد اجازات عادی زمان ما با اجازات مکاتبه ای قدما است.
@majlesilib
با نام خدا
سخنی از فقیه عالیقدر در باره مهجوریّتِ " نهج البلاغه"
✅ ابن ابی الحدید، در شرح خطبه۲۱۶ شرح خود، جلد ۱۱ صفحه ۱۵۲ ( خطبه ی ۲۲۱ از نهج البلاغه عبده) کلامی دارد که محصّلِ ترجمه آن چنین است:
" هرکس در این فصل تامل کند می یابد صدق کلام معاویه را در ارتباط با آن حضرت: " واللهِ ما سنَّ الفصاحهًَ لِقُرَیش غیرُه " ؛ به خدا قَسم فصاحت را برای قریش، پایه گذاری نکرد غیر از علی.
👈 و سزاوار است اگر همه فُصحای عرب در مجلسی اجتماع کردند و این خطبه برای آنان خوانده شد برای آن سجده کنند، همان گونه که شُعرا برای شعر عدیّ بن رقاع سجده کردند، و هنگامی که به آنان اعتراض شد گفتند ما جاهای سجده را در شعر می شناسیم همان گونه که شما جاهای سجده را در قرآن می شناسید.
👈 و من تعجب می کنم از مردی که در جنگ، خطبه می خواند با کلام و بیانی که دلالت می کند بر این که طبیعت او متناسب با طبیعتِ شیران و پلنگان و سایر درندگان است، و در همان موقع هنگامی که اراده موعظه می کند خطبه می خواند با کلام و بیانی که دلالت می کند بر این که طبیعت او همانند راهبان ژنده پوش است که نه گوشت خورده و نه خون ریخته اند...
👈 و قَسم می خورم به کسی که همه اُمّت ها به او قسم می خورند که من این خطبه را از پنجاه سال پیش تا کنون بیش از هزار بار خوانده ام و هر دفعه که خوانده ام در من خوف و ترس و موعظه ایجاد کرد و در دلم وحشتی پدید آورد و در اعضایم لرزشی انداخت..." (پایان کلام ابن ابی الحدید)
✅ هنگامی که من این خطبه را تدریس می کردم گفتم من به عنوان یک عالِمِ شیعه، شرمنده ام که اوّلین بار است که این خطبه را می خوانم، در حالی که یک عالِمِ سُنّی مذهب می گوید من از پنجاه سال پیش تا کنون بیش از هزار بار این خطبه را خوانده ام!
واقعیّتِ تلخی که تاریخ شیعه، بلکه اسلام، شاهد آن است مهجور ماندن کتاب شریف نهج البلاغه در صحنه فکر و عمل جامعه ی دینی ما می باشد.
✍ آیت الله العظمی منتظری" ره" ؛ " درس هایی از نهج البلاغه" جلد ۱ ، صفحه ۶۶
فاضل گروسي: استاد ما حضرت آيةالله مرحوم آخوند ملّا كاظم خراساني أعلي الله مقامه الشريف در سر منبر مي فرمود: « من بعد از اين مي ترسم كه خاتم المجتهدين باشم و بعد از من كسي به اين درجه ي شامخه صعود نكندد و من آخرين كسي باشم كه در منبر درس گو باشم و اگر چند سال به اين طريق باشد وطلّاب به اين كسالت و بطالت عمر شريف را بگذرانند دين مضمحلّ مي شود و آن وقت علي الإسلام السلام! [هر كسي كار خودش بار خودش: 224]
جناب آقای ازغدی با استناد به روایتی از منابع اهل سنت بیان می کند:
🔹اگر خلفای صدر اسلام بودند، در کربلا طرف یزید نبودند!🔹
این ادعا به دلائلی قابل اثبات نیست:
1⃣طبق مبنای مذاهب اربعه اهل سنت، خروج بر حاکم جایز نیست و حتی اگر حاکم جائر باشد، نباید علیه او اقدام کرد:
اکثر علماء نظرشان این است که صبر بر طاعت حاکم جائر بهتر است از خروج و شورش بر علیه او
الجامع لاحکام القرآن قرطبی، ج۲، ص۱۰۹.
بر این اساس قیام امام حسین(ع)، در دستگاه فکری اهل سنت خروج بر حاکم محسوب می شود:
ابن العربی تصریح کرده:
اگر کسی آمد در برابر امام حسین ایستاد و امام حسین را به قتل رساند، دلیلش روایتی بود که از جد امام حسین که مهیمن بر رسل است و رسالتش بر تمام انبیاء هیمنه دارد و مشرف است و خبر به فساد امت داده است و تحذیر کرده از اینکه مردم در فتنهها داخل شوند، حدیث شنیده است.
ابن العربی، العواصم من القواصم، ص ۲۳۲٫
بنابراین اگر شیخین در زمان امام حسین(ع) بودند، در راستای مبنایی که ساخته بودند، باید در صف لشکریان یزید می بودند.
در بالاترین درجه حسن ظن باید گفت آنان جزء ساکتانی بودند که خود را از حضور در معرکه کربلا کنار کشیدند مانند عبدالله بن عمر، مروان بن حکم، عبدالله بن عباس.
2⃣ ممکن است این سخن جناب ازغدی، به جهت بعید دانستن انجام چنین جنایاتی از صحابه باشد. در پاسخ باید گفت اقدامات صحابههایی همتراز شیخین نیز در جنایاتی شبیه به ماجرای کربلا، ثبت شده است. بنابراین صحابه بودن مانع از انجام این جنایات نمی شده است. جنایاتی که یزید بن معاویه در واقعه حرّه انجام داد که لشکر او به فرماندهی مسلم بن عقبه بیش از ۴۰۰۰ نفر را در مدینه کشت و ۱۰۰۰ فرزند نامشروع به دنیا آمد، سفارشی بوده که پدرش معاویه به او کرده بود:
ابن حجر می گوید: ابن ابۍ خیثمه با سند صحیح تا جویریه بن اسماء روایت ڪرده که شیوخ اهل مدینه را شنیدم که میگفتند: «وقتۍ نزدیک مرگ معاویه شد، یزید را خواند و به او گفت، برای تو از اهل مدینه روزی است! [بر تو شورش خواهند ڪرد] پس اگر انجام دادند، مسلم بن عقبه را برای آنها بفرست».
فتح الباری ابن حجر ج ۱۳ ص ۷۰.
3⃣ در کنار همه این موارد، روایاتی که در منابع شیعه است، گویای شریک قتل بودن شیخین در ماجرای کربلا است. امام حسین(ع) داخل قتلگاه فرمودند:
فلما امتلأت لطخ بها رأسه ولحيته وقال هكذا أكون حتى ألقى جدي رسول الله وأنا مخضوب بدمي وأقول يا رسول الله قتلني فلان وفلان.
🌐https://emamat.org/?p=2464
🆔 @emamat_net
الصارم الحديد فى عنق صاحب سلاسل الحديد: فى الرد على الرافضة تأليف السويدى محمد أمين بن على البغدادى.
مطالبی بر علیه حقایق شیعه.
یعنی نقدی بر کتاب سلاسل الحديد، في تقييد ابن أبي الحديد - (در دفاع شیعه). المؤلف: الشيخ يوسف بن أحمد آل عصفور البحراني.
این نسخه یکی از چهار یا پنج نسخه منحصر بفرد از این کتاب می باشد که فهرست شده است و شاید تنها نسخه موجود در عراق (نجف) می باشد.
نسخه کتابخانه کاشف الغطاء
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com