قناة

رسول جعفریان

رسول جعفریان
12.9k
عددالاعضاء
454
Links
363
Files
24
Videos
9,377
Photo
وصف القناة
تجربه ای از گفتمان علمی ـ دینی در حوزه علوم طبیعی از اواخر دوره صفوی

رسائل و نگارشات دوره اخیر صفوی، ویژگی خاصی در بحث تاریخ علم دارد، بیشتر از آن روی که یک فضای مشخصی را ترسیم می کند. در رأس این نوشته ها، آثار علامه مجلسی است که البته از زاویه ای که بنده نگاه می کنم، دو بخش است. کتابهایی که با هدف نوعی کار علمی در حد تهیه منابع برای پژوهشگران تألیف شده، و گل سرسبدش بحار است، و آثاری که برای عامه مردم نوشته شده و هدفش آشنا کردن آنها با فرهنگ تشیع و به تعبیر امروزی ها، سبک زندگی و تفکر عمومی دینی ـ شیعی است. برخی از این آثار هم پرحجم و برخی کم حجم تر است. در میان اینها، آثاری هست که مردم انس زیادی با آن داشتند که نمونه اش زاد المعاد و حلیة المتقین است. آثار کوچکتر مثل اختیارات یا تذکرة الائمه ومانند اینهاست که نفوذ ویژه ای میان عامه و روحانیون منبری داشته است. نوشته های مجلسی، همه آنچه را بنده می خواهم به عنوان سبک و فضای مشخص آثار دوره صفوی را در حوزه تاریخ علم نشان دهد، منعکس نمی کند. در این باره، باید آثار بسیاری را در سه چهار دهه اخیر صفوی دید و دسته بندی دارد. اینجا به خصوص مقصود آثاری است که گفتمان دینی ـ علمی جاری در این دوره را نشان می دهد. مهم ترین مسائلی که دغدغه ذهنی این دوره بوده است. به طور کلی باید عرض کنم، در این دوره، تماس میان علما و دولت گسترده است، و همین تماس و نوع مراودات فکری میان اینها، تأثیر زیادی روی گفتمان دینی رایج در این دوره دارد. بخشی از این گفتمان، سیاسی و در باره نوع رابطه علما با تفکر سیاسی با هدف تقویت صفویه و تنزیه آن است. بخشی گفتمان علمی است، ترسیمی از افکار و آراء علمی که سابقا متکلّمان و طبیعی دانان و منجمان دنیای اسلام مطرح می کردند، و حالا گروهی از علمای دین جانشین آنها شده و سعی می کردند با نوعی بیان دینی آن مطالب را در قالب گفتمان جدیدی طرح کنند. انبوهی از نوشته های میان رشته ای بین نجوم و دین، گواه این معناست که می تواند مورد بحث قرار گیرد. همین طور سبک خاصی از کار بین رشته ای میان متون طبی و دین که البته سابقه هم داشت و این بار با تأکید تازه ای بازتولید می شد، در آثار این مولفان دیده می شد. شکل گیری ادبیات فقهی هم، می توانست در بخشی از کار، نوعی داد و ستد میان حکومت و علما باشد که نمونه اش در دوره اخیر صفوی، نگارش دهها رساله در این باره است. همه اینها، که می بایست با بررسی بیشتر محتوای رسائل و آثار این دوره ویژگی هایش کاملا روشن شود، گفتمان ویژه ای است که سایه اش روی سر نوشته های این دوره کشیده شده و می تواند ما را در جریان بهتر تحول و تطور فرهنگ این دوره قرار دهد. خاتون آبادی ها، نقش مهمی در این گفتمان دارند و آثار آنها که از نوعی سادگی برخوردار است، ترکیبی از افکار قدیم، نوع خاصی اخباری گری، با برداشت های هماهنگ با اوضاع و افکار این دوره است. آنها بیش از هر کس دیگری، این گفتمان را نمایندگی می کنند و البته در کنار آنها شمار فراوان دیگری از عالمانی است که در دهها مدرسه مهم شهر اصفهان تحصیل می کردند.....

متن مقاله را در لینک زیر ملاحظه فرمایید:
yon.ir/4hfZt

@jafarian1964
بدون تاریخ تفکر هرگز نمی توانیم و نباید نظریات تمدنی بدهیم
از یک زاویه، باید بین دو گروه تفاوت گذاشت: یکی آنها که خود را مصلح کل می پندارند و از هر دری برای اصلاح و احیانا امر پیشرفت و تمدن و حتی تربیت دینی و فکری مردم سخن می گویند بدون آن که وقتی از گذشته حرف می زنند، دقیقا با متون اصلی و منابع مهم آشنا باشند،، و گروه دیگری که کارشان کاوش در کار تفکر و اندیشه در گذر تاریخ بر اساس متون است. این تفاوت را بیشتر از این زاویه عرض می کنم که به نوبه خود، سعی می کنم از دسته دوم باشم، در میان خطی ها بگردم، نصوص و متون تازه ای را بیابم، و با این جستجو در منابع اصلی، قطره ای به معلومات خودم در باره اسلام و ایران و تاریخ تفکر بیفزایم و در عین حال، نیم نگاهی به وضع معاصر هم داشته باشم، اما در حقیقت، کار اصلی خود را پژوهش در گذشته تاریخ تفکر می دانم.
اما تفاوت مورد نظر، در این است که عده ای که بسیار کم از گذشته می دانند، و حداکثر چند کتاب تکلی از دوره هایی از تاریخ مطالعه کرده اند، از همین کتابهای چاپی عمومی، بیش از هر چیز به زمان حال می اندیشند و می کوشند با معلوماتی که جسته و گریخته دارند، چاره دردهای معاصر را بکنند و از دین و تشیع و تاریخ آنها، روایتی بسازند که بکار این اصلاح گری آنها بیاید. گاه با ادعای دینداری، یا ایرانی گری، یا در پیش گرفتن روش های چپ گرایانه، مردم را جذب می کنند و خشنودند که کاری کرده اند و کم کم خود هم به اشتباه می افتند که راه درستی می روند.
در بهترین صورت، آنان تلاشگرانی هستند که می کوشند، با تأمل در قرآن و سنت، و عقل [که این عقل چیزی جز معلومات عمومی نیست که طی تربیت آنها در مدرسه و دانشگاه بدستشان آمده] راهکارهایی برای مسائل روز جامعه بدهند. آنها خود فرزند زمان خویش هستند، تربیت شده یک مقطع تاریخی مشخص، با شعارهای خاص، ارزشهای خاص، و افکار معین که به هر حال طی دوره تعلیم و تربیت فرا گرفته اند، اما تقریبا از متون قدیم چیزی نمی خوانند و فرصت نمی کنند اثری از متون اخلاقی و فلسفی و دینی کهن را ورق بزنند. آنها اسلام را به گونه که امروز می خواهند می شناسند.
این افراد، از تاریخ اندیشه ای که حتی در دوره پهلوی اول و دوم گذشته، کمتر آگاهند، مگر روایت خاصی را که در مطالعات عمومی فراگرفته اند، اما حقیقتا از هزاران کتاب و اندیشه و فکری که در گوشه و کنار مملکت بوده، و در ساختن دوره آنها موثر بوده، کمتر خبر دارند.
اگر اندکی عقب تر برویم، از مشروطه، یک روایت خاص می دانند، و از فرهنگ دوره قاجاری بسیار کم. اساسا مگر از دوره قاجاری چه اندازه متن منتشر شده که اینها خوانده باشند و بدانند که ما در شهرهای بزرگ، در دوره قاجاری چه افکاری را پشت سر گذاشتیم. برای اینها، هنوز هم شکل گیری جریانی مثل بابیه نامفهوم است و ریشه های فکری آن نامشخص. با چند جمله و قضاوت کلی در باره اینها، مساله را در ذهن خود حل می کنند. دوره قاجاری، دوران گذار ماست، و اسناد و مدارک آن نه در چند کتاب چاپی در صدها هزار برگ سند است که همچنان در کتابخانه ملی یا مرکز اسناد وزارت خارجه خاک می خورد.
یک دوره بحران و فترت در تاریخ ایران به نام دوره افشاری و زند هست، که صدها مسأله ناگفته از لحاظ اندیشگی دارد. جریانهای خاصی که آن دوره شکل گرفت. سرنوشت اخباری گری در این دوره، سرنوشت فلسفه، سرنوشت علم. آنچه میراثش به دوره قاجاری رسید و ما غالبا به دلیل عدم آشنایی با متون این دوره، آثار مخطوط و مسائل دیگر از آنها بی خبریم. مهم ترین تحول در فکر شیعه، مقدمه ظهور جریانهای انحرافی بعدی شد، از این دوره است. حتی یک تحقیق درست در این زمینه نیست.
وقتی شریعتی به صفویه پرداخت، و بیش از پانصد صفحه، ناسزار نثار آن دوره کرد، تقریبا می شود گفت، جز حرف های عامیانه، هیچ چیز از صفویه نمی دانست. بعید است حتی کتاب شاه عباس نصر الله فلسفی را خوانده بود. او تصورات واهی خود را از فکر مجلسی و دیگران، به عنوان صفوی شناسی عرضه کرد. اتفاقا او مصداق یک مصلح کلی است که خبری از تاریخ اندیشه در آن دوره جز ابعاد بسیار اندک ندارد. می توان یقین داشت که حتی برای یک بار عالم آرای عباسی که مهم ترین تاریخ این دوره است نخوانده بود. البته آدم با هوشی بود و نثر شگرفی داشت. تاریخ فرهنگ صفوی در شعر فارسی است که اینها حتی یک تذکره نصرآبادیش را یک دوره نخوانده اند، چه رسد به خواندن خلاصة الاشعار یا اثر هشت جلدی عرفات العاشقین و صدها دیوان و تذدکره دیگر. 👇👇👇 ادامه دارد.... نگاه کنید پست بعدی..
ادامه از پست بالا ☝️☝️☝️☝️☝️☝️
به همین ترتیب، مصلح کل های ما، از تاریخ ایران طی نهصد سال از ورود اسلام به این سرزمین تا دوره صفوی، خبری ندارند. اندک و بسیار اندک هستند کسانی که بدانند سلجوقیان، مثلا پیش از خوارزمشاهیان بودند. در باره مغول حرفهایی شنیده اند، اما از این که طی سیصد سال پس از مغول که چطور این فرهنگ ایرانی شکل گرفت، بی خبرند. هجومی از مغول شنیده اند، اما این که دوره ایلخانی چه تأثیری بر فرهنگ ما داشت را نمی دانند.
معنای این حرف این نیست که مثلا بنده از این دوره ها مطلع هستم. بحث این است که اگر کسی می خواهد فکر امروز را بشناسد، و بر اساس گذشته، در باره حال نظر دهد، بی جهت نباید به مخش فشار بیاورد و با کلیاتی که از دین و فلسفه می داند، رهنمود بدهد. جزء جزء این تاریخ اندیشه، در میان تمامی لایه های جامعه ما حضور دارد. همین طور که صدها لغت مغولی در زبان فارسی رسوخ کرده، در افکار و اندیشه ها و احساسات ما هم، افکار دوره ایلخانی نفوذ کرده است. اینها گاهی چیزهایی را به تشیع و ایران نسبت می دهند، که هیچ نشانی از آنها در تاریخ شیعه و ایران نیست، اما چنان نظر می دهند که گویی از عمق آن آگاهند.
ما چند کتاب در باره فخر رازی این دانشمند برجسته ایرانی داریم که آثارش عمیق ترین تأثیرات را بر تاریخ کلام در میان داشته است؟ ما تا قبل از کربن چه قدر ملاصدرا را می شناختیم، کسی که دست کم سیصد سال است فکر ما را جهت می دهد؟ به دوره قاجار برگردیم. ما تا پیش از کتاب الگار، چه قدر از نحله های فکری متنوع دوره قاجار خبر داشتیم که تازه آن کتاب هم سطحی بود؟ ما بعد از عبدالهادی حائری چند کتاب در باره تاریخ تفکر در دروه قاجار نوشتیم؟
حقیقت این است که بدون دانستن تاریخ تفکر و اندیشه در ایران، بدون آشنایی با متون دقیق هر دوره از ادوار تاریخ ایران، علم کلام، تصوف، فلسفه، حدیث، تفسیر و ... نمی توان مدعی آشنایی با دین بود. این که کسی قرآن را به روز ترجمه کند و از آن هم معلوماتی که در تفاسیر قدیم هست، فاصله داشته باشد، اصلا نمی تواند مدعی باشد که قرآن شناس و مترجم خوبی است. این برداشت های خود اوست نه آنچه که قرآن بیان کرده است. فخر رازی، یکی از مهم ترین و موثر ترین افراد در تاریخ تفکر ایرانی است. همین طور غزالی. نشناختن درست آن افکار، نشناختن فکر ایرانی، اصلاح گری را به روشی سست برای تغییرات دلبخواهی افراد تبدیل می کند و باز تجربه ای بی فایده بر تجربه های گذشته می افزاید.
در باره تاریخ تفکر در ایران، متاسفانه به رساله های دانشگاهی هم غالبا نمی شود اطمینان کرد. بیشتر آنها سبک و اساسا، بدون خواندن متون اصلی و بیش از هرچیز حدسها و گمانها به ظاهر زیبا، اما بی محتواست. عمده دلیل بی محتوایی هم به دلیل نخواندن درست متون کهن و انتخاب چند متن عمومی و عادی است.
@jafarian1964
کتاب تازه ی اسنادی در باره آیت الله العظمی بروجردی. مقدمه زیر را بنده برای آن نوشتم:
@jafarian1964
پانزده سال مرجعیت مطلق آیت‌اللّه بروجردی 1325 ـ 1340
تاریخ ایران همواره محل تلاقی نیروهای مختلف سیاسی بوده که هر کدام مشروعیت خود را از طریقی بدست آورده و در صحنه عمل، تلاش کرده‌اند تا در مقایسه با قدرت‌ها و نیروهای دیگر، موقعیت خویش را حفظ کنند. توازن این نیروها به لحاظ منبع مشروعیت و قدرت، و نیز عقل و درایت آنها در برخورد با دیگران، دو عامل مهم در شکل‌دهی به اوضاع سیاسی جامعه ما بوده است. این اوضاع، گاه همراه با تنش و درگیری و گاه در آرامش روزگار را سپری می‌کرده است. در میان نیروهای سیاسی موجود، نیروهای مذهبی با هدایت روحانیون و بر محور آنها، خاستگاه ویژه خود را داشته و با استفاده از نفوذ معنوی و دینی، و در پناه باورهای نشأت گرفته از متون دینی، سعی کرده‌اند تا در موازنه قدرت، سهم خود را داشته و تأثیر بر رویدادها و اوضاع سیاسی داشته باشند.
داستان این موازنه، از زمان تشکیل دولت صفوی، داستان ویژه خود را دارد. شاه، نیروهای قزلباش و روحانیون، ارکان اصلی دولت صفوی بودند که در توافق با یکدیگر در یک موازنه مثبت، با داد و ستدی که با یکدیگر داشتند، ایران را اداره می‌کردند. دوستی روحانیون با نیروهای دیگر که ریشه در باور همه آنها به مذهب از یک سو، و مقابله با دشمنان خارجی از سوی دیگر داشت، یکی از اصلی‌ترین عوامل دوام آنها در صحنه سیاست ایران بود. این موازنه، در دوره نادرشاه به‌هم ریخت و این به‌هم‌ریختگی تا عصر زندیه ادامه یافت. در دوره قاجاریه، ضمن بازتولید آن وضع، نوعی بیگانگی بین دولت و ملت یا همان روحانیون، در کنار یگانگی و تنیده در آن، تا حدودی اوضاع را بحرانی می‌کرد. بحران موازنه دو نیروی سلطنت و روحانیت، در جریان تنباکو و مشروطه، آشکار شد و این در حالی بود که نیروی سومی که تا آن زمان سهمی در قدرت نداشت، ظهور کرده بود که آن هم سبب اختلاف بیشتر در برهم زدن توازن بود. این نیرو، روشنفکران بودند که مبانی دیگری، جدای از سلطنت و روحانیت داشتند.
پیروزی رضا شاه در عرصه سیاسی، به معنای پیروزی روشنفکران، با تفسیر تازه‌ای از سلطنت به معنای استبداد مدرن بود. اما بیش از این، مهم‌ترین مسأله، جدا شدن کامل سلطنت و روحانیت بود. با سقوط رضا شاه، و در غیاب شخصیت و نفوذ استبدادگونه او، بار دیگر روحانیت به صحنه برگشت و طبعاً و بر اساس سنت قدیم، با توجه به منابع مشروعیت و قدرتی که در میان مردم و مریدان خود داشت، خواستار ایجاد موازنه تازه و به رسمیت شناخته شدن قدرت خود بود. روشن بود که دشمنی عمیقی بین این سه نیرو، یعنی سلطنت، روحانیت و روشنفکران وجود داشت.
اوضاع سیاسی ایران در دهه بیست تا پنجاه، بازتابی از این دشمنی و منازعه بود. همان طور که خود روشنفکران نیز چپ و راست داشتند، روحانیون نیز در برخورد با سلطنت و نیز داشتن دیدگاه‌های متفاوت درباره سهم و نقش و نفوذ خود در اوضاع، و نیز روش برخورد با دیگر نیروها، با هم تفاوت‌هایی داشتند. در این میان، مرجعیت شیعه که در دوره رضاشاه در عراق متمرکز بود، با آمدن آیت اللّه بروجردی به قم، به ایران منتقل شد و پانزده سال تمام، به نیرویی مؤثر تبدیل شد، نیرویی که در مناقشات و مسائل مختلف این دوره نقش داشت.
مرجعیت آیت اللّه بروجردی، نشانه طرز تفکر و روشی بود که می‌کوشید با مستحکم کردن پایگاه سنتی خود، از آن به عنوان اهرم فشاری علیه شاه برای تعدیل اوضاع به نفع دین و مذهب و مردم استفاده کند. با این حال، میانه‌ای با نیروهای تندرویی که طالب کشاندن این وضع به نوعی جدال و مبارزه به قصد سقوط سلطنت باشند، نداشت. اوضاع ایران در دهه بیست و سی، آن هم با وجود کمونیست‌ها که یک نیروی پرخاشگر و ضد سلطنت و مذهب بودند، از نظر مرجعیت وقت شیعه، مناسب برای گسترش تضاد تازه میان سلطنت و روحانیت نبود. طبعاً لازم نبود از دید آنان، سلطنت، امر مشروعی باشد، اما در آن شرایط و مثل بسیاری از ادوار، تلاش این بود تا با ایجاد موازنه قدرت، و از دست ندادن اختیار امور، زمینه تأثیرگذاری ویژه بر روند جریانات و اوضاع سیاسی فراهم باشد.
بدین ترتیب، این دوره از مرجعیت که بدون شک، یکی از باشکوه‌ترین دوره‌های مرجعیت در تاریخ شیعه در یکی دو قرن گذشته است، انباشته از انبوهی از مشارکت‌های سیاسی، دخالت در بسیاری از رویدادها، درگیر شدن با بسیاری از دشواری‌ها بر پایه توازنی بود که می‌بایست منافع طیف متدین جامعه و ارزش‌های دینی آن را که از سوی مرجعیت به رسمیت شناخته می‌شد، تأمین می‌کرد....
@jafarian1964
Forwarded From کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران
Ras:
کتاب الغیاثی، اثری در فقه سیاسی سنی، از دانشمند بزرگ ایرانی و نیشابوری، عبدالملک جوینی، صاحب آثار متعدد، و اندیشه های نو. متاسفانه با بیشتر کتابهای وی آشنا نیستیم. این اثر که در این چاپ 650 صفحه است، زمانی هم در عراق چاپ شد. در ایران حتی یک ترجمه ندارد و گزارش دقیقی هم از آن ارائه نشده است. این دانشمند که اصولی برجسته ای هم هست، و فقیهی زبده، این اثر را در فقه سیاسی مبتنی بر ادبیات استدلالی فقهی سنی نگاشته و در حوزه ادبیات «احکام السلطانیه» اثری پر فایده پدید آورده است. من خبری از ترجمه آن ندارم، اما بعید می دانم این کار صورت گرفته باشد و ای کاش، به فارسی درآید.
@UT_Central_Library
تعداد نفوس ارض اقدس در دوره ناصرالدین شاه
@jafarian1964
گزارش تعداد مساجد، تکیه ها، حمام ها، کاروانسراها و آب انبارهای مشهد در دوره ناصری
@jafarian1964
محمد علی قزوینی، نویسنده رفیق توفیق، اثری در سیاست از روزگار صفوی، می تواند نمونه ای هرچند ضعیف از ابن خلدون، و شاید هم ماکیاول باشد. یک دبیرزاده که در زمینداری شکست خورده، و دوباره به سراغ شغل دبیری آمده و برای این که تحفه ای داشته باشد، کتابی در سیاست نوشته تا به دربار شاه سلیمان صفوی (م 1105) نفوذ کند. رساله ای فوق العاده مهم، پر از اطلاعات تاریخی از این دوره، با نگاهی نقادانه که می کوش تحلیل های تاریخی و اجتماعی و اقتصادی داشته باشد. طبعا یک اثر محلی است، اما در حد خود، اثری است جدی که کوشیده است ملاحظات خود را در باره قدرت و سیاست داشته باشد و با آنچه به صورت روزمره در ایران صفوی جریان دارد، ترکیب کند. این اثر، هیچ نسبتی با آثاری که به وفور تحت عنوان شرح عهد مالک است ندارد، بلکه نگاه آن، ضمن آن که نویسنده دیندار است، اما مبتنی بر واقعیت های موجود است. او به بخشی از چالشهای قومی در ایران و همین طور، بی برنامه گی های اقتصادی هم اشاره دارد، نکاتی که می شود گفت وی نویسنده ای واقع گرا، و در حد خود، یک ابن خلدون یا ماکیاول محلی است.
http://yon.ir/IFzmt

@jafarian1964
از علم خبری نیست!
زمانی که بهترین کتابهای بازار در حوزه های پژوهشی، عبارت از رساله های دکتری و ارشد باشد، آن وقت باید امید داشت که تحولی در حوزه دانش در جامعه پدید آمده است. به عبارت دیگر، تنها مسیر درست در پیشرفت علم، در همه حوزه ها، عبارت از این است که بتوانیم، رساله های دکتری و ارشد را تبدیل به بهترین دستاوردهای علمی جامعه مان بکنیم. مثلا وقتی وارد یک کتابفروشی بروز می شویم، بهترین کارهایی که روی پیشخوان آن کتابفروشی است، رساله ها و پایان نامه های دانشگاهی باشد. وقتی یک پژوهش را می خوانیم، در پیشینه علمی آن بحث، یکسره به معرفی چندین رساله و پایان نامه بپردازد و بگوید که قبل از من چه تحقیقاتی در این زمینه شده است. وقتی دیدیم که افراد با افتخار رساله های دکتری و پایان نامه های خود را منتشر می کنند، و درصد قابل توجهی از کتابهای بازار علمی ما همین هاست، باید امید داشته باشیم که روزنه هایی برای گسترش علم فراهم شده است. اگر جز این بود، و کارهای تألیفی عمومی، تصحیحی، ترجمه و جز اینها جای رساله های دکتری و پایان نامه را در کتابفروشی ها گرفت، معنایش این است که هیچ پیشرفتی در زمینه دانش نشده است. مسلما همین امر در رشته های پزشکی و فنی و علوم پایه هم وجود دارد، بلکه در آنجا آشکارتر و بهتر است. به نظرم، امروز در جامعه ایران ما چنین نیست. درصد بسیار کمی از کتابهایی که در بازار است، رساله های دکتری و ارشد است. مشکل این است که بیشتر این رساله ها به گونه ای است که قابل نشر نیست. چون از ابتداء تا انتها مسیر درستی در نگارش آنها طی نمی شود. طبعا در جامعه هم اعتمادی به این رساله ها که بسیاری با تقلب نوشته می شود وجود ندارد. اگر فقط و فقط همین یک معیار برای پیشرفت علم در یک کشور باشد، کافی است که مطمئن شویم اتفاق مهمی در کشور ما نیفتاده است. در اینجا، مقصود بازار کتابهای علمی است نه داستانی یا هنری یا جز اینها. آن گونه کتابها و مطالعه آنها، سبب پیشرفت علم نیست. علم فقط و فقط در رساله های و پایان نامه های دکتری و ارشد و مقالات مستخرج از آنهاست. کشور ما از این جهت فوق العاده ضعیف است. مرکز گردآوری رساله های دانشگاهی ما در کشور «ایرانداک» یک مرکز ورشکسته علمی ـ دانشگاهی است که هیچ کس به آن توجه جدی ندارد. برای شکل گرفتن جنبش پایان نامه و رساله، باید هزینه کرد. در کشور ما این امر غالبا و به خصوص در علوم انسانی و اجتماعی که مثل علف هرز رشد کرده، و حتی علومی که نام های دینی مثل علوم قرآنی و حدیثی و جز اینها را یدک می کشد، هیچ نمودی ندارد.
@jafarian1964