امروز 26 رجب روز درگذشت مرحوم باقر شریف قرشی از علمای نجف بود که بیشتر عمر خویش را در باره سیره امامان گذاشت. این یادداشت را چند سال پیش در باره ایشان نوشتم:
نخستین بار نام مرحوم باقر شریف القرشی (1344 ـ 26 رجب 1433ق) را روی کتابی که در باره زندگی امام مجتبی علیه السلام بود و مرحوم فخرالدین حجازی آن را ترجمه کرده و انتشارات بعثت چاپ کرده بود مشاهده کردم. اثری بود جامع و خواندنی و در فارسی کم مانند.
با سقوط صدام و در حالی که غبار از روی حوزه علمیه نجف کنار می رفت، چهره این مرد دانشمند بیشتر آشکار شد و آثار وی که اکنون شامل یک دوره زندگی پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع)، زندگی بسیاری از شخصیت ها از خاندان اهل بیت مانند عباس بن علی، زینب کبری و برخی دیگر بود، و همین طور چندین اثر تاریخی در حوزه تاریخ صدر اسلام بود، در دست رس قرار گرفت.
از میان کارهای ایشان که وی را به عنوان «مورخ تاریخ اهل بیت » می شناساند، مجموعه ای تحت عنوان موسوعة سیرة اهل البیت علیهم السلام در 40 مجلد توسط کتاب سال ولایت و با همت دوست ما آقای آیت الله معراجی در قم منتشر شد. کتابی که به حق، جایزه کتاب سال را در جمهوری اسلامی نصیب خود کرد.
اما آثار وی منحصر به این حوزه نبود. وی که اهل تأمل در تاریخ بود، نیک دریافته بود که شخصیت های دیگری هم هستند که باید روی آنها کار تاریخی صورت گیرد. اثری در باره عبدالله بن عمر، کتابی در باره متوکل و نقش وی در آن دوران، کتاب دیگری در باره معاویه، اثری در باره مختار و چندین کتاب در حوزه نظام اداری و حکومتی در اسلام، آثاری در حوزه اخلاق اجتماعی و فردی و نظام خانواده در اسلام نوشت.
توجه ویژه ایشان به زندگی حضرت خدیجه و فاطمه زهرا (س) و زینب کبری (س) و ام البنین نیز قابل توجه است به طوری در باره هر کدام از این زنان برجسته، کتابی مستقل دارد. همین طور کتابی در باره زن در اسلام، اثری ویژه در باره اخلاق پیامبر (ص) و امامان و کتابی هم در باره حقوق بشر در اسلام دارد.
باید توجه داشت که این قبیل تألیفات در حوزه نجف سابقه داشت و وی در این باره، یکی از پیشگامان و در عین حال ادامه دهندگان این مسیر تألیفی با ارزش برای جامعه علمی شیعه بود.
آنچه از مجموع آثار وی بر می آید این است که اسلام را دینی برای زندگی کردن می دانست و بر این باور بود که باید از سیره نبوی و اهل بیت در این حوزه کمک گرفت. به همین دلیل با نگاهی به سیره آن بزرگواران می نگریست و مواد و تحلیلهایی را عرضه می کرد که بتواند نگاهی همه جانبه و فراگیر به حوزه اجتماعیات و سیاسیات و فردیات از دید ائمه داشته باشد و برای هدایت جامعه و حل معضلات آن راهکاری ارائه دهد.
حقیقت آن است که این روش تحقیق در عین حال که پژوهشی ـ اجتماعی و دینی بود، در آثار وی به خوبی دیده می شود و شاید به این جامعیت برای کمتر کسی در نجف یا قم یا لبنان این زمینه تألیف و گستره قابل توجه و مواد و تحلیل های قابل قبول پیش آمده باشد.
پیش از وی در حوزه تاریخ اهل بیت، مرحوم عبدالرزاق مقرم کارهای با ارزشی انجام داد، اما همان طور که اشاره شد، حوزه کاری مرحوم قرشی هم وسیعتر و هم اجتماعیتر بود.
توجه داریم که آثار تألیفی شیعه، به جز حوزه فقه که از گستردگی ویژه ای برخوردار است در زمینه های دیگر اندک و بیشتر برای اثبات درستی تشیع است، اما این که جامعه شیعه، مانند هر جامعه دینی دیگر، نیازمند به آثار تربیتی و اجتماعی و هدایتی است، امری است که باید به آن بیشتر توجه کرد و آثار مرحوم قرشی از این زاویه قابل تأمل بود. مقایسه علامه امینی با مرحوم باقر شریف قرشی این دو گرایش در تألیف را نشان می دهد و ضمن نیاز به هر دو، تفاوت آنها را نیز آشکار می کند. خدا بر درجات هر دوی این بزرگواران بیفزاید.
بسیاری از آثار مرحوم باقر شریف، از جمله آثاری که تحت عنوان حیات امامان نوشت، به فارسی درآمده و مورد پسند جامعه شیعه در ایران نیز قرار گرفته است. مسلما این توجه نشانگر آن است که آثار یاد شده کمتر مشابهی در فارسی داشته است.
ای کاش دوره کامل فارسی آن توسط یک ناشر مانند مجمع اهل بیت به صورت یک جا منتشر شده و در اختیار مردم قرار می گرفت.
ترجمه کامل انگلیسی دوره تاریخ اهل بیت (ع) نیز توسط انتشارات انصاریان چاپ و منتشر شده است.
در سالهای اخیر، رفت و آمد مرحوم قرشی به ایران فزونی یافت و ضمن آن که آقازاده ایشان در قم به تحصیل اشتغال داشت و زمینه رفت و آمد ایشان را فراهم می کرد، بارها از سوی مؤسسات مختلف از جمله کتاب سال ولایت، از مرحوم قرشی تقدیر شد.
این یکی از خوشبختیهای قم این است که پس از سقوط صدام توانست با ایجاد ارتباط با این شخصیتها بر غنای فرهنگ شیعی بیفزاید
مدتی است کلیپی از بنده در باره منابع تاریخ اسلام منتشر می شود که در واقع، قطعه ای از یک سخنرانی مفصل است. این توضیح هم زیر آن نوشته می شود: «بخش زیادی از منابع مربوط به صدر اسلام واقعیت ندارد و فقط داستان است».
اصل این سخنرانی در باره بحر الانساب» های جعلی است که به رویدادهای صدر اسلام پرداخته و به کلی بی اعتبار هستند، نه در باره منابع اولیه تاریخ اسلام.
لازم به یادآوری است کتاب «منابع تاریخ اسلام» بنده، که تحریر تازه آن هم به زودی انتشار می یابد، منبعی شناخته شده برای دیدگاه های این بنده خدا در باره منابع است.
البته که در آنجا در باره منابع داستانی در تاریخ اسلام هم صحبت کرده ام.
و اما متن نوشتاری و اصلی آن سخنرانی در باره «بحر الانساب ها» در لینک زیر است که می توانید ملاحظه بفرمایید:
https://www.khabaronline.ir/news/775195/
از چند جهت قابل تأمل هست:
1- همانطور که در قرآن اشاره به دین واحدی به نام اسلام شده، از یهودیت و نصرانیت هم نام برده و در واقع با این تعبیر، آن شریعت ها هم به رسمیت شناخته است.
2- در حقیقت بحث ایشان در باب قرائات مختلف از یک دین مشترک است که باید توجه کرد آیا خلط موضوع نمی شود اگر یهودیت و مسیحیت را نیز یک قرائت از اسلام بدانیم؟
3- قرآن خود جلوی شریعت های غیر از اسلام را می گیرد و آن را تفکیک می کند.
و…
از همسرش به شوخي پرسيدم: راستش را بگوييد، ايشان كتابها را بيشتر دوست داشت يا شما را ؟ با خنده گفت: البته كتابهايش را. وي گفت: استاد مدتها كانادا بود، سپس به ايران آمد و با آشتياني و مهدي محقق كار ميكرد و در جريان انقلاب ايران به ژاپن برگشت. از آن زمان به بعد به سراغ بوديسم آمد و كارهايش را در اين زمينه
ادامه داد.
خانم، سراغ آقاي آشتياني را گرفت كه من يك مرتبه گفتم كه وي دو سه سال پيش درگذشت. ايشان سخت ناراحت شد و من پشيمان كه چرا بي توجه و بي مقدمه اين خبر را دادم. اما ناراحتي را در چهره او خواندم. در هر حال به او تأكيد كردم كه آقاي ايزوتسو در ايران شناخته شده است و اهل مطالعه قدرش را مي دانند و محبوبيت خاص خود را دارد. روشن بود كه اين حرفها خوشحالش مي كرد.
از وي پرسيديم كه دين استاد چه بود؟ وي گفت: ايزوتسو هميشه يك بودايي بود. در جايي از كتابخانه، آثار وي يا مجموعه هاي مشتمل بر مقالاتي از وي چيده شده بود. علاوه بر آن آثار چاپ شده وي به ژاپني هم در يازده مجلد به علاوه يك ضميمه به صورت يك شكل به چاپ رسيده بود.
از خانم ايشان پرسيديم كه آيا تا به حال ايراني اينجا آمده است؟
گفت: خير شما اولين نفر هستيد كه اينجا ميآييد. اين برايم بسيار جالب و در عين حال تأسف برانگيز بود. البته در ايران چند سال قبل بزرگداشتي براي وي برگزار شد كه خانمش گفت پوستر آن را دارد. سال گذشته هم يك ويژه نامه در تركيه از مجلة البحوث الاسلاميه به نام وي و در باره او منتشر شده بود كه يك شمارهاش را داشت. اين مجله وابسته به مؤسسه وقف تركيه است كه دايرة المعارف اسلامي تركي را هم منتشر مي كند. كتابهاي وي در تركيه مورد استفاده دانشجويان ترك بوده و به زبان تركي هم ترجمه شده است. تركها اخيرا به افكار فلسفي روي آوردهاند و به همين دليل است كه به دكتر نصر نيز ميپردازند و اغلب بلكه همه كارهاي مهم او را به تركي ترجمه كردهاند. از خانم ايزوتسو پرسيدم كه آيا در ژاپن تاكنون مراسمي در باره او برگزار شده است. پاسخش منفي بود و اين هم اسباب تأسف بود. به نظرم كار ايران است كه اين را در آنجا تعقيب كند.
در گوشهاي از طبقه بالا هم كه البته كتابي در آنجا نبود يك معبد كوچك بود كه به گفته يكي از اين بچه ها معمولا وقتي كسي در خانه اي مي ميرد آن را برپا مي كنند. تصويري از خود ايزوتسو هم بود.
خانم ايزوتسو از ديدن ما واقعا خوشحال شده بود. حالت من هم همين طور بود. روشن است كه ايزوتسو آدم بزرگي است و اگر كاري نكرده بود جز جمعآوري اين همه كتاب عربي و فارسي و اسلامي در اين گوشه از ژاپن، در اهميت وي كافي بود. با خانم ايزوتسو يك تصوير يادگاري هم برداشتم و اين به رغم آن بود كه خودش
پرهيز داشت.
از دروغهای که زمانی در باره ایشون منتشر شده بود، داستان افتتاحیه یکی از جشنواره با حضور ایشان و آیت الله جنتی بود. خودشون نشستند و خبرش رو از سایت درآوردند و برای مان خواندند. معلوم نبود منشأ اشتباه! کجا بوده است.
بنده از ایشان در باره فرهنگ نخعی پرسیدم. همان ریمن که اخیرا دیدم مرحوم محجوب هم در خاطراتش در باره وی سخن گفته و آقای شفیعی گفتند که در مجله آشفته که عماد عصار در می آورد و شبیه خواندنیها بود او هم مقاله می نوشت. این ریمن یک مرتبه مذهبی شد و فامیلش را نخعی کرد. بعد هم رفت طلبه شد و عمامه گذاشت. نوشته ای به نام کجرویهای کسروی دارد.
از آقای شفیعی در باره خاطرات منتشره دکتر نصر که اخیرا به اسم حکمت و سیاست چاپ شده پرسیدم. ایشان گفت آنچه در باره من گفته خلاف است و چنین چیزی نبوده، با این که از من تعریف کرده است. مطلبی که نصر آنجا نوشته این است که پس از شرحی در باره پرینستون و این که جای مهمی بود و هر کسی را می فرستادیم یک حالت چپ گرایی پیدا می کرد و بر می گشت، من براهنی را فرستادم. هما ناطق را فرستادم و مهدوی ... مهدوی نه. همان که الان استاد است در ادبیات فارسی. الان در ایران بزرگترین استاد است. خیلی دوستش دارم. سوال کننده می پرسد: آقای شفیعی کدکنی که منظورتان نیست؟ نصر می گوید: [محمدرضا] شفیعی کدکنی، بارک الله، آقای شفیعی کدکنی که بسیار آدم فاضلی است. این ها و یک عده دیگر را من فرستادم آ«جا. هر سال یک دانه شان را و نمی دانم آنچه چه می گذشت (حکمت و سیاست، ص 302 _ 303).
آقای شفیعی کدکنی گفتند من قسمت خودم را خواندم. اصلا درست نبود. این که می گوید من فرستادم درست نیست. آن وقت اصلا ایشان رئیس دانشکده نبود. رئیس محمد حسن گنجی بود. او تا دم در دانشکده مرا همراهی کرد و یک خدا حافظی به فرانسه هم گفت. من دانشیار بودم و بعد از چهار سال خدمت یک سال حق داشتم فرصت مطالعاتی بروم. این برای آکسفورد بود. پرینستون هم خودشان از من دعوت کردند. البته آقای نصر در این کتاب به من لطف کرده و تعریف کرده اما این ها اصلا درست نیست. آن وقت ایشان دانشگاه آریامهر [شریف فعلی] بود. آقای شفیعی گفتند: بخش اعظم تاریخ معاصر ما شایعات است.
همانجا هم بین دوستان صحبت شد که نصر به خصوص در این کتاب گرفتار توهم شده و چنان تصویری از اوضاع می دهد که گویی غیر از ایشان و اعلیحضرت و شهبانو کسی در ایران نبوده است.
اما نکته مهم این بود که از میان دو طیف از عالمان شیعی که برخی در باره این مسائل نو ورود در مذهب، سختگیر بوده و بسادگی نمی پذیرند و طیف دیگر که در این باره سهل گیر هستند، چه موضعی در این باره داشته اند. در واقع، بخشی از ماجرا، سندی و علم الحدیثی است. برخی مربوط به مواضع دو طیف از رهبران جامعه شیعی و گرایش های آنها است. یک بخش هم جنبه های مردمی و عمومی آن است. عامه مردم همیشه در این باره نقش مهمی دارند. جالب است که این مساله از سوی دیگر، سبب طعن، برخی از سایت های سنی شده که عالمان شیعه خود اعتراف به جعل حدیث دارند. خوب البته، بسیاری از علمای شیعه هم انکار و مقاومت می کنند. خاستگاه مخالفت با آنچه در حرم عبدالعظیم اتفاق افتاد، هم مختلف است. این فرض هست که عامه مخالف با آن، به تحریک برخی از چهره های بانفوذ جامعه شیعه پرداخته باشند. اما مهم این است که مخالفان و موافقان از چه طیفی هستند. به صورت مطلق نمی شود گفت که مثلا اخباری ها موافق با این قبیل موارد هستند. چرا که در میان اخباری ها هم کسانی با توجه به قواعد حدیث، در این باره سخت گیر هستند. در کلاس از مرحوم مجلسی مثال زدم که گاه مطالب داستانی را نقل می کند اما در نهایت تردید ها و نقدهایی هم دارد. در میان علما و فضلای شیعه، کسانی داستان گرا هستند و قصص را بیشتر نقل میکنند، مخصوصا گروهی از آنها که به مخاطبان عامی اهمیت بیشتری می دهد. برخی هم در این باره سختگیر هستند. نسبت به روایات هم آن دسته که داستانی و شگفت است، گاه مقبول تر است. چنان که برخی مانند علامه تستری در این باره تردیدها و نقدها دارند. اصولا و از یک نگاه این مساله منحصر به جامعه شیعه نیست، و در نوع ادیان مشابه دارد اما درس تاریخ تشیع، به خصوص توجه به جنبه های فکری آن و تطوری که داشته، از این زاویه می تواند تجربه پژوهشی در اختیار دانشجویان قرار دهد.
@jafarian1964
به جان دانشگاه ها نیفتیم، حمایتشان کنیم
این چند روز، دو بار مطلبی در باره باز کردن زخم مجادلات قدیمی در باره تصوف و تفقه و نگره های بحث انگیز مختلف در درون ادبیات دینی نوشتم. بهانه آن هم بیانیه ای بود که گویی از روی سوز دیندارانه، انگشت انتقاد علیه گروهی، روی یک رویه کهن در متهم کردن فرقه های مختلف به به مسائل جنسی گذاشته بود. در این باره، در گروهی که دوستان ما دارند، مطالبی از سوی یکی از دوستان منعکس شد. بنای این که کانال تلگرامی خودم را که درگیر این مباحثات نکنم، ندارم، اما به هر حال، برای سومین بار سعی می کنم دیدگاهم را در این باره توضیح دهم. در آغاز این را عرض می کنم، زاویه دید بنده، زاویه ای که قصد ارائه تئوری پردازی از درون آن باشد، نیست. تنها نکته مورد تأکید این است که مراقب باشیم، مباحثات طولانی در باره برخی از موضوعات، حتی اگر تاریخ چند هزار ساله داشته باشد، معنایش این نیست که ما هم دوباره در آنها غرق شویم. این مدعای اصلی آن دو یادداشت و نکاتی است که اینجا می خواهم بیان کنم.
این که ما خیل عظیمی از عالمان برجسته را نام ببریم و دلمشغولی قرون گذشته آنان را در باره طرح مباحثات عدیده به رخ بکشیم که و شگفت وار بگوییم که آیا آنها مطالب بیهوده گفته اند یا هوده دار، به نظرم فایده ای ندارد. پیداست که باید مرزها را در آنچه طرح کرده اند تعیین کرد، اما به طور کلی عرض می کنم اگر یکی از ما در گذشته تاریخ ایران تا اوائل دوره قاجاریه بودیم، آن وقت که هنوز بساط بسیاری از شبه علم ها برچیده نشده بود، می دیدیم که بیش از بیست علم از کف بینی و تنجیم و کیمیا و سیما و غیره و غیره وجود داشت که صدها و هزاران نفر به آن مشغول بودند و امروز صدها هزار صفحه از میراث فارسی و عربی ما را در کتابخانه ها تشکیل می دهد. و اما با ظهور علم جدید، پنبه این هم علم یکباره زده شده و به زباله دان تاریخ رفت. تاریخ و مردم مسیر خود را می روند و ما یک بار دیگر باید علت تاسیس دارالفنون را بفهمیم، این که کاری از مدرسه مروی برنیامد و مردم مجبور شدند دارالفنون را درست کنند. امروزه آن دهها علم بی فایده، از بین رفته و دیگر نه کسی آنها را می خواند، نه درس می دهد. فقط افرادی از متخصصان تاریخ علم، با هزار زحمت متون آنها را تصحیح می کنند صرفا برای این که ببینند چه مطالبی میان عالمان آن دوره در جریان بوده است. همین مسأله در باره پزشکی هم جریان دارد. مبانی این علم، در آن روزگار، بر اساس نگره های قیاسی و غیره و گاه حدیثی، خطا بود، اما بر اساس آن، صدها نفر کتابها نوشتند که برخی از آنها از هزار صفحه متجاوز است، اما حتی و مانند کتابی که آن مجنون در باره راه رفتن اسب در هزار صفحه نوشته بود و در واقع چیزی جز صدای پای اسب نبود، یک گزاره درست در آن ها نیست. عرض بنده این است که توجه داشته باشید که بسیاری از این مباحث، مبانی غلط دارد و چنان که خودتان به خاطر تعلق به یک جریان، بخشی مهم از میراث یونانی را نقد می کنید، عکس آن هم صادق است و بنده که در این بحث، به هیچ کدام تعلق خاطر ندارم، در این نگاه، فقط اشاره ام این است که گرفتار آن خروارها بحث بیهوده نشویم و اجازه دهیم که علم درست و اصیل، راه خود را برود.
@jafarian1964
مصاحبه ای در باره مرحوم شهیدی
در میان مطالب مختصری که در باره مرحوم شهیدی نوشتم، همان تاریخیات را بهتر از همه می پسندم و به دوستان علاقه مند هم خواندن همان را توصیه می کنم. اما در میان یادداشت ها، مصاحبه ای هم یافتم که زمانی در باره مرحوم شهیدی داشته ام. متنش زیاد مفصل نیست. همین جا می گذارم. این مصاحبه با روزنامه اعتماد بوده است.
1. جنابعالِي در ِيادداشتِي پس از فوت سِيد جعفر شهِيدِي، روش اِيشان را انکارِي و تردِيدزا توصِيف نمودِيد، در حالِي که مرحوم شهِيدِي، در مواردِي اعتقاد داشتند که، تارِيخِي که با اعتقادات ما نمِي خواند، ارزشِي ندارد. (مثلا در باره تارِيخ طبرِي معتقد بودند «پدر ما را در آورده است» و مواردِي از اِين دست) اِين دو توصِيف، ناقض ِيکدِيگر محسوب نمِي شوند؟
مقصود من اين است كه وي در بررسی نقلهای تاریخی شک می کند. این تردید و شک کردن مطابق روال تاریخ نویسی ما ایرانی ها در گذشته نیست. این که این روش خوب است یا نه مهم نیست مهم آن است که ایشان در نقلهای تاریخی ایجاد تردید کرده و پس از آن اگر به موضوع اصلی کار وی مربوط باشد به بررسی می نشیند. در این زمینه آقای سید جعفر مرتضی هم که از دیگر محققان تاریخ اسلام در دهه های اخیر هستند با ایشان مشترکند. البته مبانی تردید و شک اینها و نیز باورهای تاریخی شان تا اندازه ای با هم تفاوت دارد. من معتقدم روش های تردیدی ایشان بیشتر نشأت گرفته از طه حسین است. و هم مرد شکاکی بود. می دانید نخستین کسی در عبدالله بن سبا تردید کرد و آن را ساختگی خواند طه حسین بود. تقریبا همان زمان آقای عسکری هم تحقیقی در این زمینه کرد. طه حسین در بسیاری از مسائل تردید می کرد که این البته برای ما خوب است.
2. طبق اظهارات شما، روش نقد مرحوم شهِيدِي، شبِيه طه حسِين است. رو آوردن مرحوم شهِيدِي به آثار طه حسِين (يا بنت الشاطِي)، از روِي انتخاب بود ِيا اتفاق، چرا که برخِي منتقدِين آثار طه حسِين را متوسط (يا ضعِيف) شمرده و استقبال اندِيشمندان اِيرانِي از وِي را ناشِي از فضاِي آن روزها دانسته اند. اساسا ترجمه آثار طه حسِين چه تاثِيرِي در نوع تفکرات اِيشان داشت؟
آن زمان به تدریج آثار نویسندگان مصری به خصوص در بخش تاریخی به فارسی در می آمد. طه حسین شهرت زیادی داشت. بنت الشاطی و عقاد هم از آن جمله بودند. این آثار که به فارسی در می آمد به این دلیل بود که مشابه نداشت. اما علاوه بر آن یک روحیه نقادی و آزادی خواهی و بی تعصبی هم در آنها بود. این برای ایرانیان شیعه مذهب جالب بود. چون برخی از مطالب آنها کمکی برای نظریات شیعه در باره برخی از مسائل تاریخی بود. یکی از آخرین نمونه ها کتاب عبدالفتاح عبدالمقصود بود که آیت الله طالقانی و محمد مهدی جعفری آن را به فارسی ترجمه کردند. اما طه حسین علاوه بر اینها یک محقق هم بود و شهرتی جهانی داشت. این تأثیر همان طور که گفتم به لحاظ روشی، روی نقادی های آقای شهیدی تأثیر داشت. من البته با برخی از نتیجه گیری های ایشان موافق نیستم اما روحیه نقادی ایشان در تاریخ نویسی اسلامی جالب بود. البته آقای شهیدی تحت تأثیر دیگر نویسندگان مصری هم بود. آن زمان نوشته های مصری ها به لحاظ تفکر اخوانی و انقلابی هم پرمایه بود و آقای شهیدی هم در دهه بیست به آن افکار علاقه مند بود. مصری ها نقاد امویان و حتی خلیفه سوم بودند و به این نقادی ها با نگاه اصلاحی می نگریستند و این برای آقای شهیدی و دیگران مطلوب بود. (دنباله دارد)
@jafarian1964
3. جنابعالی، زندگِي اِيشان را به سه دوره تقسِيم کردِيد: 1. شهِيدِي دوران دهه بِيست 2. بعد از سال 32 3. بعد از انقلاب. در ادامه شهِيدِي دوران اول و سوم را انقلابِي معرفِي کرده و به ذکر برخِي شواهد در اِين زمِينه پرداخته اِيد. در مقابل برخِي مرحوم شهِيدِي را صرفا ِيک چهره آکادمِيک (و به تعبيری ناخوشايند، خنثی) دانسته، که بعد از انقلاب نِيز در هِيچ فعالِيت سِياسِي قابل توجهِي شرکت نکرد. اِين عده نِيز به کناره گِيرِي اِيشان از مجلس خبرگان قانون اساسِي، ِيا دورِي از سِياست، علِيرغم اصرار برخِي از گروه هاِي سِياسِي (مثلا اصلاح طلبان) اشاره مِي کنند.
به نظرم تقسیم من بر اساس نوشته های ایشان امری مطابق واقع است علاوه بر این که شواهد دیگری هم دارد. نوشته های ده بیست ایشان، همان طور که گفتم انقلابی – دینی است. ایشان سخت متأثر از پدر زن خود مرحوم سید غلامرضا سعیدی است که انسان بسیار شایسته ای بود و تا آخر عمر هم به نهضت های اسلامی پاکستان و الجزایر و کشمیر علاقه مند بود. انسانی که به اندیشه احترام می گذاشت و تمام عمرش را به نوشتن صرف کرد. مرحوم سعیدی هم راه دهه بیست را ادامه داد. اما دوره دوم زندگی آقای شهیدی یک دوره کاملا آکادمیک است. نوشته ها و تصحیحات ایشان بر آن دلالت دارد. معنای این حرف این نیست که ایشان خدای ناکرده از تدین فاصله گرفته است، ایشان همان زمان هم انسان بسیار متعبدی بود و اطرافیان ایشان هم می دانستند که اهل ریا نیست. نماز اول وقت یکی از ویژگی های همیشگی آقای شهیدی بود. اما دیگر آن خط نوشته های دهه بیست را ادامه نداد. سومین دوره زندگی ایشان در انقلاب است. فرزند ایشان طلبه می شود و بعد هم به شهادت می رسد. ایشان در این زمان موقعیت اجتماعی چندانی نداشت که بخواهد در مجلس خبرگان شرکت کند. مثل آقای گرجی. اینها سابقه ای در دوره قبل نداشتند و اهل نوشتن آثار فکری – اجتماعی هم نبودند. اما آقای شهیدی تا سالهای اخیر که توانایی داشت در سمینارها، کنفرانس های داخلی و خارجی و شرکت می کرد. چند سال میهمان شخصی بعثه مقام معظم رهبری در حج بود و بدون این که موظف به کاری باشد در آنجا حضور داشت. به نظرم آن لاطائلاتی که آن آقا در باره رابطه ایشان با روحانیت مطرح کرده درست نیست بلکه کذب است. البته یک مطلبی از قول آقای مطهری یکی از دوستان نقل می کرد که ایشان فرموده بود زبان آقای شهیدی تند است اما قلبش مطمئن به ایمان است. لحن آقای شهیدی مخصوصا برخی از شوخی های ایشان قدری تند می نمود. به علاوه انسان هرچیزی که در یک محفل خصوصی می گوید معنایش این نیست که آن را مبنای تمام افکارش قرار می دهد. این مطلب در باره بسیاری از افراد صادق است. معروف است که از کسی پرسیدند: حرف های ضد انقلابی چیست؟ گفت: همانها که انقلابی ها در محافل خصوصی مطرح می کنند! اخیرا دیدم یک کسی که قلبش مریض است جز این که زبانش هم مریض است، این قبیل نکات را برای آقای شهیدی نوشته است. به هر حال، در دوره ای که انقلاب اسلامی پیروز شد، آقای شهیدی زنده شد. انقلاب در خدمت آقای شهیدی بود تا کارهایی که شاید قبل از آن هم در ذهن داشت بنویسد و بتواند در برنامه های سیما به تفصیل مطرح کند و آثارش توزیع و منتشر شود و دهها جایزه را نصیب خود کند که البته او با بزرگواری غالب آنها را در اختیار محرومین قرار می داد.
4. در بخشِي از نوشته تان اشاره کردِيد، که با روش نقادِي مرحوم شهِيدِي موافقِيد اما با برخِي از نتاِيج اِين روش، خِير. جهت فهم بِيشتر، مثالِي از اِين اتفاق، ذکر مِي فرماِيِيد؟ (يا چرا کتاب «جناِيات تارِيخ» را در ضمن تاِيِيد، مناسب براِي تدرِيس در دانشگاه نمِي دانِيد؟)
خوب در باره برخی از دیدگاه ها و نقدهای ایشان اشکالاتی وجود دارد و نه بنده بلکه برخی دیگر هم به آنها پاسخ داده اند. مثلا مطالبی که در باره سن حضرت زهرا (س) آورده است. یا مطلبی که در باره اشعار فرزندق در باره امام سجاد (ع) مطرح کرده است. یا برای نمونه نکته ای که در باره مادر امام سجاد (ع) یعنی شهربانو نوشته است. اما در باره کتاب جنایات تاریخ باید عرض کنم که آن اثر دیگر کهنه شده است. هم به لحاظ نثر و هم به لحاظ محتوا. حتی در باره تاریخ تحلیلی اسلام ایشان هم تردید هایی وجود دارد که به درد تدریس می خورد یا نه. این اثری علمی است اما مطابق با شاخصه هایی که برای درس تاریخ اسلام عمومی درنظر گرفته شده نیست. اثر یاد شده، قطعا در تاریخ نگاشته های تاریخ اسلامی بعد از انقلاب جایگاه خاص خود را دارد و معنای این حرف این نیست که از ارزش آن بکاهیم هرچند همان هم نقطه نظراتی دارد که قابل نقد است. (دنباله دارد)
@jafarian1964
5. شاخصه هاِي متدولوژِي مرحوم شهِيدِي، درباره تارِيخ اسلام چِيست؟ تفاوت وِي با ساِير مورخِين، از حِيث نگارش است ِيا دسترسِي به منابع ِيا نگاه متفاوت و ِيا ساِير عوامل؟
دکتر شهیدی به رغم آن که رشته اش تاریخ نبود، اما از جوانی با تاریخ اسلام محشور بود و همان طور که عرض کردم هم به دلیل آشنایی با آثار عربهای مصری و هم بعدها به دلیل آن که یک پژوهشگر در عرصه تاریخ و ادب بود، کارهای تاریخی اش مستند و متکی به مآخذ و منابع و به لحاظ نقادی روشمند بود. نوشته های ایشان با توجه به امکانات کتابهایی که در آن زمان در اختیار بود، کمبودی به لحاظ منابع ندارد. شاید تفاوتی با روش های سنتی نگارش در زمینه مباحث تاریخ اسلام در حوزه ها که بیشتر از دید امامت بود داشته باشد. ایشان بیشتر تاریخی می دید تا کلامی، و از این حیث قدری متفاوت با آنها بود، اما در کل آثار ایشان تنها در حوزه تاریخ نگاری شیعی قابل بررسی است در عین حال که نقادی تاریخی هم در سطح یک محقق و نویسنده کلاسیک در آنها رعایت شده است.
6. اساسا وضعِيت تارِيخ اسلام پژوهِي را در چند سال اخِير (و پس از تلاش هاِي استاد شهِيدِي) چگونه ارزِيابِي مِي کنِيد؟ آِيا اِين رشته به عنوان ِيک معرفت علمِي در دانشگاه ِيا حوزه، جاِيگاهِي ِيافته است ِيا کماکان از فقر مناِيع، ضعف پژوهش و نبود ِيک متدولوژِي مشخص و ... رنج مِي برد؟ مثال هاِي موفق و ارزشمندِي در اِين زمِينه وجود دارد؟
به نظرم مثل سایر زمینه ها پیشرفت داشته است. اما این که این پیشرفت مطلوب است یا نه، باید تحقیقی در همین زمینه صورت گیرد. کارهای زیادی انجام شد و به خاطر انقلاب، به تاریخ اسلام عنایت بیشتری شد. بسیاری از پایان نامه ها به این سمت سوق داده شد و برخی از آنها نیز منتشر شد. محققانی هم در حوزه و دانشگاه مشغول شدند. اما این که عرض کنم یک جهش انجام شده شاید محل تأمل باشد. روش ها هنوز تکراری و کهنه است و تصور بر این است که اگر کسی چند ارجاع بدهد یک اثر پژوهشی ارائه داده است. شما شاهدید گاه کسانی مؤسسات تاریخ اسلامی درست می کنند که اساس نه تحصیلات تاریخی دارند و نه با کارهای پژوهشی به جد آشنا هستند. البته از دید تاریخ نویسی سنتی – حوزوی می توانم عرض کنم که قدری اوضاع بهتر است. دلیل آن هم این است که از گذشته روشی وجود داشته و توسعه یافته است. اما در دانشگاه از گذشته در حوزه تاریخ اسلام روش جدی در کار نبوده و بعدا هم یک صاحب مکتبی که بتواند اصول استواری را مستقر کند پدید نیامده است. البته این به معنای آن نیست که کاری انجام نگرفته است. در کنار آن ها کارهای بازاری که الی ما شاءالله است.
@jafarian1964
از نسل ناسخ التواریخ تا نسل نور السیره
امروز نخستین روز درس منابع تاریخ اسلام بود. به طور معمول روزهای اول شروع ترم، تعداد کمتری از دانشجویان به کلاس می آیند. با این حال کلاس ما تشکیل شد و پنج دانشجو حاضر بودند. بحث امروز در باره ای این نکته بود که تصور نسل ما از تاریخ اسلام، چه تفاوتی با تصور نسلهای قبلی دارد. این سوال، مبتنی بر مساله کتاب و منبع است، به این معنا که هر نسلی، برای خود تاریخ اسلام می نویسد، تواریخی که با منابعی که مثلا چهار یا پنج دهه قبل نوشته شده، متفاوت است. سابقا در ایران، تاریخ اسلام یک رشته تخصصی مطرح نبوده، اما مردم غالبا به تاریخ علاقه داشته اند. اکنون مساله این است که در دهه های بیست و سی شمسی، بعدها در دهه چهل و پنجاه و سپس دهه شصت و هفتاد، هر کدام متن های نوشته شده در تاریخ اسلام، نویسندگانی با سلایق ادبی و فکری مختلف هستند. ما دقیقا می توانیم زمان یک نوشته و متفکر آن را با تعلق خاطرش به وضع جاری و زمانه، تبیین کنیم. اگر ما به اطراف مشروطه برویم، یا نیمه دوم قرن سیزدهم هجری و حتی پیش از آن، باز همین مساله را داریم. نسل ناسخ التواریخ، یک نسل ویژه ای در نگارش و درک تاریخ اسلام است. در این بررسی سه نکته مهم در باره هر دوره هست. یکی این که با چه نثری نوشته شده ، دوم بر اساس چه منابعی نوشته شده و سوم با چه گرایشی نوشته شده است. ما می توانیم این پرسش را داشته باشیم که در دوره قاجاری، چه نوع کتابهایی در تاریخ اسلام نوشته شد. این مساله هم در باره کتابهای فراگیر و عمومی و هم آثاری که در باره بخش هایی از تاریخ اسلام نوشته می شده، مطرح است. روشن است که تعداد قابل توجهی اثر در دوره قاجاری در باره کربلا نوشته شده است، همین طور در باره امامان. گاهی هم آثاری عمومی در باره تاریخ اسلام. مانند همین پرسش و بررسی را برای دوره صفوی هم می توان کرد. البته دوره صفوی مانند دوره قاجار، می تواند به چند دوره فرعی تر تقسیم شود. اما فعلا در کل، بحث ما این است که توجه داشته باشیم، آثار تاریخی در هر دوره، نسبت به صدر اسلام، از نظر نثر و منابع و اندیشه، قابل بحث هستند. اگر شما دو قرن جلوتر بروید، یعنی دوره ایلخانی، آثاری در تاریخ اسلام نوشته شده که متناسب با همان دوره است. تاریخ اسلام رشید الدین فضل الله و نیز تاریخ اسلام حافظ ابرو و شماری دیگر، از این دست هستند. از نظر منابع تاریخ اسلام، ما باید توجه داشته باشیم که آنچه پیش از سقوط بغداد نوشته شده با آنچه بعد از آن هست، به کلی متفاوت است. بخش قابل توجهی از این مساله، به این مربوط می شود که بسیاری از منابع کهن تاریخ اسلام که تا حوالی قرن های پنجم و ششم استفاده می شد، از پس از حمله مغول از دسترس خارج شد. این خارج شدن تا دوره های اخیر که دوباره متون خطی بازیافت، تصحیح و نشر شده، ادامه داشت. به این معنا که ما تا پنج شش دهه قبل، به صورت عمومی، تواریخ اصلی صدر اسلام را در اختیار نداشتیم. بنابرین منابعی که نوشته می شد، از منابع دست چندم استفاده می کردند. این وضعیت در بسیاری از موارد هنوز هم ادامه دارد و بسیاری از افراد، همچنان و به جای این که از مآخذ اصلی استفاده کنند، از منابع دوره صفوی بهره گرفته به نوشتن تاریخ می پردازند. توجه پیدا کردن به نسخ قدیم خطی، معلول توجه یا نهضت تازه ای بود که از لحاظ منبع شناسی نسبت به آثار قدیم صورت گرفت و تاکنون ادامه دارد. برای بحث اصلی مان، و برای مثال، می توان اشاره به روضه الشهداء کرد که وقتی در حوالی 910 نوشته شد، منابعش، همان آثار مشهور دوره تیموری بود. این نکته که فقط از همان منابع استفاده کند طبیعی است، چون این منابع مورد نظر، در دسترس نویسنده بوده، و علاوه، از نظر نثر و تفکر هم، با مولفانش به هم نزدیک بوده اند. مجموعه در دوره تیموری، تاریخ اسلام به سبک و سیاق خاصی است و آثار آن شباهت کامل با دیگر داشته و کسانی که در آن فضای فکری زیست می کردند، آن آثار را می پذیرفتند و در نگارش آثار جدید هم استفاده می کردند. همین مثال، در دوره و روزگار ما هم صدق می کند. آثاری که در دهه شصت در تاریخ اسلام نوشته شد، از منابع مشخصی استفاده کرده و تحت تاثیر دیدگاه های مشخصی بود. ما به تدریج باید تفاوت منابع متفاوت را که متعلق به قرون مختلف است، بشناسیم و به خصوص نسبت به منابع دست اول و سبک و سیاق نگارش آنها، بحث کنیم. حالا نسل جدید، نسل نورالسیره ای هستند، یعنی ا زمنابعی استفاده می کنند که در نور السیره آمده است. با توجه به این که تولید این کتاب از نزدیک به دو دهه پیش است، و آثار فراوان دیگری از متون قدیم تصحیح و منتشر شده، باید بگوییم نسل نورالسیره از آن آثار کم تر استفاده می کنند. این مساله البته ارتباط نزدیکی با بحث ما ندارد اما از جهتی دیگر، در درس منابع، محل توجه است.
@jafarian1964
تجربه مصاحبه با دانشجویان ورودی دکتری
دو روز متوالی با بیش از چهل نفر از دانشجویان ارشد قبول شده در کنکور دکتری و برای ورود به گرایش های تاریخ اسلام و تاریخ ایران اسلامی، با حضور شماری از استادان مصاحبه کردیم. روال این است که افراد معرفی شده از وزارت علوم، در گروه تاریخ، امتحان کتبی و مصاحبه دارند. تجربه جالبی بود، تجربه ای که هر ساله تکرار می شود. در مصاحبه، به جز عربی و انگلیسی، در حوزه تاریخ و گرایش آنها هم معمولا دو سوال می شود. من سعی می کنم سوالی را که می پرسم همراه با بحث با دانشجو باشد و اغلب هم این کار را می کردم. در واقع، چندین سوال تو در تو را مطرح می کنم. از این دو سوال، اغلب یک سوال مربوط به پایان نامه اوست و یک سوال هم خارج از آن. امسال در دانشجویانی که داشتیم، در بخش تاریخ ایران، افراد زبده کمتر بودند، گرچه برخی بهتر از برخی دیگر بودند. در حوزه تاریخ اسلام، افراد بهتری معرفی شده بودند و توان آنها بیشتر بود. و اما در باره زبان باید عرض کنم، مدتی است این بحث مطرح است که مثلا در تافلی که برای دانشجویان دکتری پیش از دفاع مطرح شده، عربی را هم قبول کنند. ظاهرا برخی از گروه ها قبول کرده اند و حتی دانشگاه اقدام به برگزاری امتحانی هم در این زمینه کرده است. دو هفته قبل هم در گروه ما مطرح شد که مخالفت هایی صورت گرفت. اساس مخالفت این بودکه به هر حال، زبان انگلیسی، راه تعامل علمی با جهان غرب است و ما نباید از آن به هیچ وجه صرف نظر کنیم. بنابرین در این مصاحبه هم علاوه بر امتحان کتبی، روی دو زبان عربی و انگلیسی تأکید شده و دانشجویان باید اطمینان می یافتند که این یکی از شاخص های مهم در انتخاب آنهاست، گرچه به طور کلی ما در آموختن زبان به دانش آموزان و دانشجویانمان ناتوان بوده ایم. متاسفانه زبان انگلیسی مصاحبه شوندگان در بیش از نود درصد آنها خوب نبود، و درصد بالایی از آنها همان ابتدا گفتند که توانایی خواندن متن انگلیسی را ندارند. فکر کنم در مجموع این چهل نفر، یک یا دو نفر مدرک زبان داشتند. در باره عربی هم وضع بهتر از این نبود .بیشتر از روی خواندن چند کلمه عربی که مثل فارسی است، حدس و گمانی در ترجمه می زدند، اما کافی بود به یک جمله یا تعبیر ناآشنا برخورد کنند، به کلی فاقد توانایی برای ترجمه بودند. یک مورد که دانشجویی کتابی آورده و نام وی به عنوان مترجم از انگلیسی روی آن بود، حتی از خواندن دو سطر و ترجمه آن هم ناتوان ماند. این پدیده شگفتی بود. عجیب که همان دانشجو کتابی هم با دوستانش از عربی ترجمه و چاپ کرده بود! در باره پایان نامه ها هم ملاحظه این همه پایان نامه در دو روز تجربه خوبی بود. گاهی موضوعات شگفتی بود، موضوعات عجیبی که اساسا و به هیچ روی جنبه علمی نداشت. تصور کنید در دنیایی که این همه کتاب در باره مثلا ابن تیمیه هست، یک پایان نامه در باره زندگی و آراء او به دانشجو داده شود. در حوزه پایان نامه هایی مربوط به امامان هم اغلب حرفها تکراری و بی خاصیت و اغلب بافتنی بود. در واقع باید بگویم در باره موضوعات تاریخ اسلامی، آنچه که مثلا از عهد فلان خلیفه عباسی یا فلان منطقه در دوره ای مشخص نوشته می شود، اغلب جدی نیست و نمی توان نکته تازه ای را در آنها یافت. پایان نامه شگفتی از یکی از دانشجویان دانشگاه پیام نور آمده بود که واقعا بی معنا بود، ولی دانشجو محترم نه تنها از آن دفاع کرده بود که آن را چاپ هم کرده بود. البته که ما نباید در کار استادان دیگر و انتخاب های آن و دانشجویانشان دخالت کنیم. یک نکته هم جالب بود که از یکی از دانشگاه ها، تعداد قابل توجهی آمده بودند. معلوم نشد آنجا خیلی خوب آموزش به دانشجو داده اند، یا دلیل دیگری وجود داشته است. حقیقت طی این سالها، حتی یک بار از بنده خواسته نشده است سوال طرح کنم. احتمال، بلی فقط احتمال دادم که شاید استادان آنجا طراح سوال بوده و دانشجویان با مذاق و مزاج آنها آشنا بوده اند. راه حل دیگری برای این به ذهنم نرسید. در میان دانشجوان افراد با جربزه و جرأت دیده می شود که از مواضع شان در پایان نامه یا مطالبی که می گفتند دفاع می کردند. کسانی هم بودند که اساس هیچ جدیتی در این زمینه نداشتند. نمونه های جالبی هم دیده می شد، دانشجویی که اساسا ارشد را در مثلا فلسفه گذرانده و حالا به دلایلی به تاریخ روی آورده بود. داستان سیر فکری طی شده توسط این شخص در آثاری که نوشته بود، برخی چاپ شده و برخی نشده، جالب توجه بود. تجربه این دانشجو از این جهت جالب بود که بیش از آن که زیر نظریک استاد کار کرده باشد، به تجربه های پژوهشی خود متکی بود و قدم به قدم درعرصه های کاملا متفاوت وارد شده بود.
@jafarian1964
سزگین و تاریخ علم / سخنرانی امروز در مراسم سزگین در کتابخانه مرکزی دانشگاه
اهمیت فواد سزگین برای جهان اسلام به عنوان یک مرحله در مبحث تاریخ علم در دنیای اسلام مهم است. او خود در چندین مورد، شرح کارهایش را داده است. وی اولا کتابشناس و نسخه پژوه است و این تخصص، کلید ورود به بحث تاریخ علم است، اگر کسی کتابشناس و کتابدار و نسخه شناس نباشد، نباید ادعای تاریخ علم داشته باشد. نکته دیگر آن است که با کارهای فرنگی ها در حوزه فهرست نویسی علمی آشناست. وی جز آن که سالها شاگرد هلموت ریتر بوده، روی کار بروکلمان با دقت تأمل کرده و روش وی را به خوبی می شناسد. اوائل می خواهد به آن ذیل و حاشیه بزند، اما بعدا تاریخ تراث عربی را از نو تألیف می کند. دیگر آن که وی تاریخ نگارش و کتابت حدیث و علم را در دنیای اسلام می داند. این تخصص او در رساله دکتری وی در باره بخاری است. در آنجا، بیشتر قصد حمایت از «حدیث» را دارد اما همین انگیزه، او را به کشف برخی از ابعاد تاریخ حدیث رهنمون می کند. این کشف و سپس نظریه پردازیش در این باره، بی اشکال نیست و بارها از سوی برخی از مسلمانان و فرنگیان در باره اش بحث شده، اما به هر روی، به اندازه کافی او را روی متون نخست، اسناد احادیث و تاریخ نگارشات عربی در عصر اول، مسلط کرده است. وی به تدریج به «تاریخ علم» رسید. از دل کتاب و تاریخ آن. سپس به تاریخ نجوم و ریاضیات و پزشکی و طبیعیات و... پرداخت. فکرش این بود که متون مهم در حوزه تاریخ علم را، آنچه نوشته مسلمانان بود، و نیز آنچه از قرن شانزدهم به بعد، توسط پژوهشگران فرنگی نوشته شد، بازچاپ کند و کرد، کاری که منجر به چاپ بیش از چند صد کتاب انجامید و امروز سرمایه ای است که به راحتی در اختیار دیگران است. او این کار را با موزه تاریخ علم تکمیل کرد. کاری در فرانکفورت. ابتکارات وی در این زمینه جالب است و می توان در رساله او با عنوان تاریخ علم و فنآوری در جهان اسلام دید. باید به این نکته هم توجه داشت، او متعلق به فرهنگ ترکیه است که در سه چهار قرن اخیر، وارث میراث اسلامی بوده و صدها هزار نسخه خطی در کتابخانه هایش محفوظ بوده است. با این حال، سعی کرد نگرش جهان اسلامی را حفظ کند و از میراث موجود در کشورهای عربی و نیز ایران و شبه قاره نیز بهره بگیرد. درد مسلمانی و تلاش برای این که نشان دهد سابقه مسلمانان در علم قوی بوده، در وجودش موج می زند. این حسی است که طیف جوان اسلام گرای ترکیه هم خواهان آن بود و به همین دلیل، سزگین مورد علاقه اردوغان هم قرار گرفت. البته حمایت از موزه علم او، و نشر آثارش از سوی سران کشورهای عربی هم بود. همین طور که از امکانات اروپائیان استفاده کرد. او وامدار بسیاری از افراد بود و در ضمن، چنان نبود که به شرق شناسان دشنام دهد. ضمن آن که انتقاد می کرد، مثل آن چه با گلدزیهر کرد، اما همیشه می گفت که تحقیقات آنها به ما کمک کرده است.
در اینجا باید گفت، سزگین یک مرحله در اندیشه های مربوط به تمدن اسلامی است که در ایران کمتر شناخته شده است. این به رغم آن است که وی به دفعات به ایران آمد و از سوی مدیران کتابخانه های مختلف، و مراکز علمی، مورد تقدیر و حمایت قرار گرفت. سزگین خود یک مرحله در این تلاشها به شمار می آید. چنان که گذشت، او هم نظریه پرداز است، و هم اهل عمل در ایجاد یک جنبش علمی در حوزه تمدن و علم در دنیای اسلام. برای نشان دادن این که او خود یک «مرحله» به شمار می آید، باید اشاره کرد که مراحل توجه به تمدن و علم در جهان اسلام، در غرب یا با فکر غربی، چهار مرحله دارد
• مرحله اول: گزارش های سفرنامه نویسان از عصر صفوی تا عصر قاجاری به عنوان یک ژانر مهمی در سفرنامه نویسی غربی ها از ایران و شرق است
• مرحله دوم، آغاز تحقیقات علمی در قرن های هیجدهم و نوزدهم و بیستم است که البته ترکیبی از سفر و پژوهش است. در این دوره، نخستین کتابهای منظم هم در باره تمدن اسلامی و اسلام در غرب نوشته شد. این نوشته ها با انگیزه آشنایی با شرق، اقتباس از آن، تصرف در آن و حتی امور سیاسی و اقتصادی است (ادامه در پایین) 👇👇👇.
@jafarian1964
مطهری علیه کهنه گرایی به اسم سنت گرایی
بخشی از مشکل ما در این شهر دانش پرور، این است که وقتی دوستان همدیگر را می بینند، فکر می کنند تمام عالم مثل آنها می اندیشند، در حالی که اندکی گردش در مراکز دیگر، می تواند زمینه های اندیشگی را عوض کند. برای مثال همین که آقای مطهری، پایش را به تهران گذاشت (سال 31)، و مسائل دنیای جدید را اندکی فراخ تر دید، در بسیاری از دیدگاههایش تأثیر گذاشت. ایشان، آن وقت، مسائلی را دریافت که بندرت در اینجا، قابل توجه بود. حضرتشان در یک سخنرانی با عنوان «قوانین اسلام در مقایسه با توسعه و تحول دنیای جدید» [حوالی سال 50] نکات جالبی را در باره ستایش عده ای از کهنه گرایی به اسم سنت گرایی مطرح کردند. عین عبارت ایشان از همان کتاب «پانزده گفتار» که حالا در مجموعه آثار 21 ایشان منتشر شده این است:
ما در اینجا که خود را پاسدار معارف اسلامی می دانیم باید یکی از وظایف خودمان را این بدانیم که از روی مبانی دقیق علمی فلسفی اجتماعی و مطالعات زیاد تاریخی این راه را میان این دو دسته مفرط و مفرُط در جامعه مشخص کنیم. [همچنان که با آن طبقه مبارزه می کنیم که انحرافات زمان را به نام پیشرفت زمان می پذیرند] با آن طبقه مبارزه کنیم که با هر جدیدی و با هر امر نوی مخالفت می کنند. یک عده افراد بودند که گویا که همه پیمانهایشان با کهنه بسته شده بود. مثلا برای نوشتن باید یک قلمدان مرکب باشد و لیقه به آن شکل باشد که چقدر وقت بگیرد برای اینکه این مرکب درست بشود و قلم دم به دم در دوات برود، چقدر وقت از این جهت می گیرد. باز قلم یک جایش مثلا پرمَد بنویسد یک جایش کم مد به جای یک خودنویس به این سادگی که انسان یک دفعه که به این سرعت پر می کند بعد ساعات متوالی می نویسد. فکرش هم دیگر صرف اینکه دائما متوجه دوات وقلم باشد نمی شود می گفتند چون از قدیم پدران ما همیشه با دوات وقلم کار می کردند ما با خود نویس کار نمی کنیم به قول ان شخص گفته بود: «یترکون حمارالله و یرکبون شِمِندوفِر» حمار الله را رها می کنند و سوار شمن دوفر [قطار] می شوند! در مشهد- ما که یادمان نمی آید ولی شنیدیم – اولین باری که در آستانه برق کشیدند یک کسی هیاهو راه انداخت مردم ریختند و تمام چراغ برغها را خاموش کردند. به چه دلیل؟ مگر در متنی از متون اسلام در آیه ای از ایات قران مثلا وارد شده است که یا ایها الذین امنو علیکم به اینکه مبادا که این چراغ نفتی را از دست بدهید! یا ایها الذین امنو به اینکه مبادا اینکه همیشه الاغ سوار بشوید و غیر از الاغ چیز دیگری سوار نشوید. اینها مخلوط کردن دین با سنتهایی است که در میان مردم پیدا می شود و بعد شکل تقدس پیدا می کند.
باز یادم هست در دهات تازه دبستان پیدا شده بود و یک آقایی اینجوراستدلال می کرد ـ البته خلط مبحث بود ـ و در واقع مغالطه می کرد می گفت: ای اقا! این حرفها چیست، مگر مردم دیگر که مکتبخانه می رفتند ملا نمی شدند؟ مگر شیخ مرتضی انصاری از همین راه همین «الف دو زبر ان دو زیر ان دو پیش ان» ملا نشد؟ خوب بچه های ما هم همین جورند. او خیال کرده که شیخ مرتضی انصاری که شیخ مرتضی انصاری شد شرطش همین بود. البته این مانع بزرگی در راهش نبود. برای او هم اگر یک متد درسی بهتری تعیین شده بود از آنچه هم که شد خیلی بهتر می شد. این دیگر جزو اسلام نیست که مثلا ما نو آموز را که میخواهیم یاد بدهیم حتما باید به ان ترتیب الف ب و بعد الف سرگردان و از این حرفها باشد یا به شکل دیگری. اسلام که روی این جور مسائل تکیهای نکرده است. (مجموعه آثار: 21/483)
@jafarian1964
[ادامه فرسته بالا در باره خاندان کُتبی] ☝️☝️👇👇
و اما در باره ابوزینب باید عرض کنم که وی در تمام این چهار دهه پس از انقلاب، مشغول کار نشر بود. بسیاری از آثار برجسته در ادب عربی را منتشر کرد و در کنار آن، به نشر آثار شیعی و حتی بسیاری از آثار عربی در مقتل، آثاری که مورد استفاده مجالس عربی روضه خوانی بود، منتشر می کرد. عشق وافر او به کتاب، زبانزد بود و هر بار که به کتابفروشی ایشان می رفتیم، آثار جدیدی را عرضه می کرد. ایشان چند سال قبل گرفتاری خاصی داشت که فشار زیادی روی او ایجاد کرد. مدتی پس از آن دچار سکته مغزی شد، اما به تدریج بهتر شد تا این که این بار نیز با سکته مغزی، در بیمارستان بستری و دو روز پس از آن، به ر حمت خدا رفت. از ایشان دو دختر برجای مانده است.
دوست عزیز ما جناب آقای محمد جواد طریحی کتابی با عنوان شیخ الوراقین در باره محمد کاظم کتبی نوشته و شرحی مفصل از فعالیت های او در عرصه تصحیح و چاپ ارائه داده است. این کتاب در سال 1999 توسط مرحوم ابوزینب در قم منتشر شد. مسلما این اثر در انعکاس اخبار این نشر یک منبع خوبی است، اما همچنان شناخت عمق فعالیت های این نشر، نیاز تحقیقات بهتری است که می باید بخش نجف و ایران آن مورد توجه قرار گیرد
@jafarian1964
11. یک نکته مهم در باره ایشان کثرت مطالعه متون کهن بود. باید توجه داشت که متون کهن، حاوی نصوص بسیار با ارزش است و اگر کسی می خواهد به نکات تازه ای در تحقیقات خود در تاریخ صدر اسلام برسد، باید آن متون را بخواند. آقای مرتضی، در مطالعه متون بسیار جدی بود. ایشان منتظر نمی نشست تا موضوعی به ذهنش بیاید، یا چنان نبود که به طور پراکنده در کتابها بگردد تا شاهدی برای حرفهایش بیابد. او متون قدیمی را می خواند و از طریق آنها، آگاهی تاریخی اش را افزایش می داد. موضوعات زیادی برای تحقیق می یافت. همین موضوعات جدید بود که در کارهای بعدی او، خود را نشان داد.
12. مهم ترین میراث علمی از آقای جعفر مرتضی نقادی تاریخی، هم در سند و هم متن اخبار تاریخی است. این درست است که او برای دفاع از تشیع تاریخ می نوشت، اما نقادی های او، در معرض چشم عالمان و نخبگان حوزه تاریخ بوده و هست. این نقادی ها، علم تاریخ را رشد داد. در ضمن بسیاری از ستم هایی را هم که از لحاظ تاریخی بر شیعه رفته بود روشن کرد. ممکن است، کسی شماری از نقادی ها را نپذیرد، اما در کل، سید جعفر مرتضی، علم تاریخ را چندین گام به جلو برد.
@jafarian1964
مدتی است کلیپی از بنده در باره منابع تاریخ اسلام منتشر می شود که در واقع، قطعه ای از یک سخنرانی مفصل است. این توضیح هم زیر آن نوشته می شود: «بخش زیادی از منابع مربوط به صدر اسلام واقعیت ندارد و فقط داستان است».
اصل این سخنرانی در باره بحر الانساب» های جعلی است که به رویدادهای صدر اسلام پرداخته و به کلی بی اعتبار هستند، نه در باره منابع اولیه تاریخ اسلام.
لازم به یادآوری است کتاب «منابع تاریخ اسلام» بنده، که تحریر تازه آن هم به زودی انتشار می یابد، منبعی شناخته شده برای دیدگاه های این بنده خدا در باره منابع است.
البته که در آنجا در باره منابع داستانی در تاریخ اسلام هم صحبت کرده ام.
و اما متن نوشتاری و اصلی آن سخنرانی در باره «بحر الانساب ها» در لینک زیر است که می توانید ملاحظه بفرمایید:
https://www.khabaronline.ir/news/775195/
زمانی که این خط آهن از شام تا مدینه ساخته شد، سمبل و نماد جهان اسلام جدید بود که به سمت ترقی می رفت. قطار جای شتر را گرفته بود. همه جهان اسلام کمک کردند و سلطان عبدالحمید این را ساخت. عربها آن را در جنگ اول ویران کردند و فقط اندکی از ایستگاه ویرانه آن ماند. حدود بیست سال قبل بود که حکومت سعودی اقدام به بازسازی این ایستگاه قطار کرد. از آن طرف عثمانی ها هم کلی کتاب و مقاله در باره آن منتشر می کردند که کار عظیم ما بوده است. حالا سعودی ها یک کتاب 520 صفحه برای خط آهن حجاز درآوردند. سعودی ها بر اساس تبلیغات جدید می خواهند در سال 2030 مکه و مدینه را زیباترین شهرهای دنیا کنند.
و اما بیفزایم که نزدیک کتابخانه ما در قم، خط آهن کهنی را که میان شهر بود، این روزها صاف کردند و در حال تخریب بقیه هم هستند. نه مونوریل شان جواب داد و نه توانستند یک خط آهن کهن را که دو بخش شهر را به هم وصل می کرد، بازسازی و آبادش کنند. نمی دانم چه دلایلی در کار بود، به هر حال می دانم که کارت خسروانی دارند و هر چه مصلحت بدانند عمل می کنند.
11. یک نکته مهم در باره ایشان کثرت مطالعه متون کهن بود. باید توجه داشت که متون کهن، حاوی نصوص بسیار با ارزش است و اگر کسی می خواهد به نکات تازه ای در تحقیقات خود در تاریخ صدر اسلام برسد، باید آن متون را بخواند. آقای مرتضی، در مطالعه متون بسیار جدی بود. ایشان منتظر نمی نشست تا موضوعی به ذهنش بیاید، یا چنان نبود که به طور پراکنده در کتابها بگردد تا شاهدی برای حرفهایش بیابد. او متون قدیمی را می خواند و از طریق آنها، آگاهی تاریخی اش را افزایش می داد. موضوعات زیادی برای تحقیق می یافت. همین موضوعات جدید بود که در کارهای بعدی او، خود را نشان داد.
12. مهم ترین میراث علمی از آقای جعفر مرتضی نقادی تاریخی، هم در سند و هم متن اخبار تاریخی است. این درست است که او برای دفاع از تشیع تاریخ می نوشت، اما نقادی های او، در معرض چشم عالمان و نخبگان حوزه تاریخ بوده و هست. این نقادی ها، علم تاریخ را رشد داد. در ضمن بسیاری از ستم هایی را هم که از لحاظ تاریخی بر شیعه رفته بود روشن کرد. ممکن است، کسی شماری از نقادی ها را نپذیرد، اما در کل، سید جعفر مرتضی، علم تاریخ را چندین گام به جلو برد.
@jafarian1964
مدتی است کلیپی از بنده در باره منابع تاریخ اسلام منتشر می شود که در واقع، قطعه ای از یک سخنرانی مفصل است. این توضیح هم زیر آن نوشته می شود: «بخش زیادی از منابع مربوط به صدر اسلام واقعیت ندارد و فقط داستان است».
اصل این سخنرانی در باره بحر الانساب» های جعلی است که به رویدادهای صدر اسلام پرداخته و به کلی بی اعتبار هستند، نه در باره منابع اولیه تاریخ اسلام.
لازم به یادآوری است کتاب «منابع تاریخ اسلام» بنده، که تحریر تازه آن هم به زودی انتشار می یابد، منبعی شناخته شده برای دیدگاه های این بنده خدا در باره منابع است.
البته که در آنجا در باره منابع داستانی در تاریخ اسلام هم صحبت کرده ام.
و اما متن نوشتاری و اصلی آن سخنرانی در باره «بحر الانساب ها» در لینک زیر است که می توانید ملاحظه بفرمایید:
https://www.khabaronline.ir/news/775195/
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com