قناة

رسول جعفریان

رسول جعفریان
12.9k
عددالاعضاء
454
Links
363
Files
24
Videos
9,377
Photo
وصف القناة
وقتی دانشجویان علوم پزشکی به قم می آیند!
اظهارات مدیر حوزه قم در باره رابطه پزشکی و دین [حوزه نیوز، دوم مرداد)، آن هم با این صراحت، و بند کردن امر درمان و بهداشت به مسائل دینی و فلسفی، نشان از آن داد که ما قصد داریم، تمامی علم و دانش بشری را زیر سلطه فکر فلسفی و دینی درآوریم. گفتن این اظهار نظرهای کلی «تجلی توحید در فعالیت های پزشکی» و این که «تمام علوم مبتنی بر مفروضات فلسفی و کلامی نهفته در لایه های علمی است»، ما را به سمت و سویی می برد که استقلال علم و دانایی بشر را زیر سوال برده و خود را سرگرم اموری کنیم که اساسا ارتباطی با حوزه ندارد. تجربه هزار سال تسلط علم کلام بر «علم» و تلاش برای دینی کردن آن که ناشی از یک تصور خطاست، هیچ نتیجه ای جز کند کردن مسیر پیشرفت علم نداشته است. بهتر در این باره تأمل کنیم که سراسر نوشته های فخر رازی و دیگر متکلمان برجسته، و در رأس آنها غزالی که حتی به روش فلاسفه اسلامی و متکلمان هم معترض بود، همین است که می خواستند بگویند هیچ علمی نباید جز با اجازه توحید پیش برود، و آن وقت با درک غلط از توحید، خدا را به جای همه علل طبیعی نشانده و حتی در تحلیل باد و باران مشاهدات خود را هم کنار گذاشتند تا مبادا از قدرت خداوند کم شود. این ادعاها از سر تا ته، آن هم در رشته های تجربی و همین طور علوم طبیعی و از جمله پزشکی، هیچ جایی ندارد و تکرار آن برای صد بار و هزار بار، باعث نمی شود تا کاروان علم در دنیای مدرن بایستد تا این حضرات، مبانی فلسفی آن را درست کنند و مثلا این علم نجس را با گفتن این تعابیر پاک کنند. کسانی که هیچ اطلاعی و سر سوزنی از دانش پزشکی ندارند، یکسره نشسته اند تا با فلسفه های کهنه و قدیمی، و به اسم تدین و تقدس، برای راه علم، برنامه بدهند. شگفت تر آن است که دانشجویان و استادان علوم پزشکی هم به قم آمده اینجا زانو می زنند تا از این حضرات، درس علم بگیرند. عوض این که بروند و آخرین تحقیقات بشری را در حوزه پزشکی بدست آوردند، و پایگاه های اطلاعاتی پزشکی را خریداری کرده تا دانشجوی پزشکی آنان بتواند آخرین پژوهشها را مطالعه کند، به امید آن هستند که افرادی به مراتب ضعیف تر از فخر رازی و غزالی، برای آنها راه و رسم فسلفی فکر کردن در علم پزشکی را به آنها یاد دهند. بحث اخلاق و فقه پزشکی امری جداست، تأثیر مسائل روانی و از جمله باورهای دینی در دادن احساس آرامش به آدمی هم امری عادی است، اما اصل دانش پزشکی به لحاظ روش شناختی، نه از وقتی در یونان بوده، نه آن مقدار که تجربه های عادی بشر صحراوی و بدوی است، و نه آنچه در میان مسلمانان به تقلید از یونانیان و یا تجربه های ابن سینا و رازی و دیگران پدید آمده و نه آنچه که امروز در غرب است و ایضا سبب شده است تا ظرف نیم قرن، دو میلیارد بر جمعیت بشر افزوده شود و مرگ و میر کم گردد، ربطی به این فلسفه ها ندارد. نه توحید و نه شرک، هیچ کاری به علم پزشکی بما هو پزشکی ندارد. البته هر کسی می تواند با نگاه در طبیعت، خداشناس شود و بحث فلسفی کند، اما این ربطی به پزشکی ندارد. سوال ها و پرسشها دو تاست. سوال کردن آن «ابله» که در واقع عاقل بود، از شتر [به زبان سنایی: ابلهی دید اشتری به چرا /گفت نقشت همه کژست چرا] از تفاوت زیستی شتر در مقایسه با بقیه حیوانات بود، اما شتر به زبان «کلامی» جواب او را داد و حواله اش به خدا کرد، و ما هنوز تفاوت این دو نگاه را نفهمیده ایم. باید دانش تجربی را برخلاف آنچه در تمدن مسلمانی پیش آمد، از بند فلسفه رهانید، و اجازه داد این دانش بشری، و انواع و اقسام دیگر آن، رشد کند. دیگران این راه را رفته اند، رشد کرده اند، سررشته علم را در دست گرفته اند، نتیجه اش را در تکنولوژی برده اند و دنیا را فعلا زیر سلطه خود دارند. اگر علم زیر سلطه نگاه های فلسفی است، باید در فلسفه های خودمان شک کنیم که نتوانسته ما را پیشرفت دهد و از آنها را بهتر بدانیم که تا این حد پیش رفته اند. حالا چه مدل اروپایی امریکایی باشد چه مدل چینی ژاپنی! طبعا ما هم تا حدی که از توانایی علم بهره برده ایم، و این هم در اثر آموزش های صد ساله گذشته بوده، به همان مقدار از نفوذ و ترقی در عالم سهم داریم. باز هم اگر بخواهیم پیش تر برویم، راه آن عمومی کردن تفکر علمی اصیل از نخبگان، و رها کردن آن از بند این گونه قیود است. برای ما مهم این است که دیگر مثل زمانی نباشیم که به «دوش» گیر دادیم و سالها طول کشید تا رضایت دادیم خزینه جمع شود.
@jafarian1964
گزارش یک ایرانی از آلودگی آب ها و حمامهای مکه در سال 1293 ش

در سال 1332 ق / 1293 ش پزشکی ایرانی به نام امیر اعلم ـ کسی که در تهران بیمارستانی هم به نام اوست ـ گزارشی از یک پزشک ایرانی دیگر به نام علی نقی طبیب، در باره آب مکه و تأثیر آن در بیماری های حجاج نقل کرده و خود هم توضیحاتی در این باب نوشته که جالب است.

از قرار ملاحظات شخصی حاجی علینقی طبیب ایرانی، بعضی از حمام های بغداد و مدینه منوره نیز حالت حمام های ایران را دارد.
طبیب مشار الیه حکایت می کرد که در مکه معظمه برای تمام شهر، دو باب حمام عمومی بیشتر نیست، یکی از آنها گرم و یکی سرد می باشد. چون حمام سرد رو باز است آب آن به حرارت آفتاب ملایم می شود.
در تمام مدت حج، آب این دو حمام عوض نگردد، و جمیع حجاج که به تفاوت سنوات هفتاد هزار الی سیصد هزار نفر می شوند، برای ادای فرائض غسل به جز این دو محل حمام دیگری ندارند.
برای بعضی از حاجیان متمول ممکن است در منزل خود استحمام نمایند، ولی مقصود حال عموم است؛ در صورتی که آن همه خلق در دو حوض که بیش از شانزده الی بیست یا بیست و پنج ذرع مکعب آب ندارد غوطه زنند و خود را بشویند معلوم است اثر ... حفظ الصّحه آن آب چه خواهد بود.
تفصیل کثافت آب حمام های مکه مکرمه باعث تعجب نشود. در زیارتگاه لورد واقع در فرانسه که از اماکن مقدسه مسیحیان کاتولیکی است، همین حال موجود است. در مکه آب گرانبهاست، حمام کم و حاجیان، همه در یک زمان جمع می شوند، و حال آنکه در لورد هیچ یک از این علل نیست، با وجود این آب حوض هایی که زائرین اروپایی به امید شفا در آن غوطه می زنند کمال کثافت را دارد.
در حقیقت جای هزاران تأسف است که حکومت محلیه، از اصلاح چنین مسئله ای که برای حفظ الصحه عمومی آن همه اهمیت دارد دست کشیده، و بی خیال مانده است، و مداومت این حال تأسف انگیز بیشتر محل تعجب است؛ چه مکه مکرمه مقدس ترین اماکن مسلمانان است، و اوامر اسلامیه در آنجا بیشتر و بهتر از هم جا بایستی مجرا شود.
عذری که بر این بی قیدی می آرند، گرانی آب است، و این عذر موافق مثل مشهور عذر بدتر از گناه است. گذشته از مسئله حفظ الصحه، بنای چند باب حمام خوب و منظم برای اداره بلدیه مکه معظمه، واردات و عایدات زیاد خواهد داشت، زیرا که سالیانه صد هزاران مشتری خاطر جمع دارند، و محقق است این مشتریان اگر حمام پا ک و تمیزی پیدا کنند، به دادن ده مقابل قیمت دخولیه حمام های حالیه، با کمال میل راضی خواهند بود. از جهت دیگر، در مکه معظمه نقصان نه در آب، بلکه در حسن نیات حکومت محلیه است. راست است که در قدیم، در شهر به جز آب چاه آبی نبود، و زمان حج، قلّت آن محسوس می شد، ولی قرن هاست که عدد حاجیان به هر قدر باشد، و برای حمام هایی که الزم است هر مقدار آب لازم آید، مکه معظمه باز بیشتر آب دارد.
زبیده خاتون زوجه هارون الرشید تقریبا در ده فرسخی شهر، قناتی حفر نموده که منبع آب مکه معظمه باشد، و قنات مزبور هنوز هم به نام موسسش موسم و مشهور است «عین زبیده».
زبیده آب را تا عرفات که در دو فرسخی است رسانیده از دنیا رفت، و شاهزاده خانم مهر و ماه سلطان دختر سلطان سلیمان خان قانونی از سلاطین عثمانی عمل خیر زبیده را به انجام رسانید، و ارض مقدس دارای آب جاری و گوارایی شد.
ولی با آن همه فداکاری های مهر و ماه، مسئله آب برای حجاج همیشه اسباب خیال بوده است از قراری که می گویند مجرای آب چند ذرع از سطح شهر پایین تر است و در اغلب جاها مردم مانند چاه آب را بر می آورند، و تاکنون هیچ اقدام موثری برای تسهیل تقسیم آب به عمل نیاورده اند و حال آنکه چندان اشکالی ندارد.
امیدواریم که اولیای دولت اعلیحضرت سلطان عثمانی، تقسیم آب خوراکی و خصوصا مسئله حمام های مکه مکرمه را که یکی از مسائل عمده ممالک عثمانیه است از نظر اهمیت دور نداشته و در این باب تاخیر نخواهند فرمود.
از دانش تا شبه دانش در تمدن مسلمانی
هرزگویی یا هرزنویسی پدیده ای است که روزانه رخ داده و امروزه که رسانه ها فراوانند، حجم بیشتری از این هرزها را شاهد هستیم. انبوه هرزگویی ها، بدون آن که از صافی سنجش و ارزیابی عبور کرده باشند، بر مغز مخاطبان فرود می آیند و بسیار اثربخش هستند. در میان آنها، دانش و دانایی های فراوانی هم هست که فاصله روشنی ـ اما بدون خط سیاه و سفید ـ با هرزگویی دارد. مرزهای مشخصی برای تشخیص این دو از دیگر، سخت و دشوار بدست می آید. فرض کنید، خطیبی طی یک ساعت از همه معلومات رایج در بازار استفاده و خطابه ای ارائه می کند، و اهداف مشخصی را دنبال. چگونه می توان مرز میان هرزگویی و درست گویی را در میان انواع داده های او تشخیص داد؟ این امر، در حوزه سیاست و اجتماعیات و انسانیات، به مراتب بیش از دانشی است که در علوم طبیعی و ریاضی ارائه می شود، گرچه در آنجا هم همیشه لایه هایی هست که از این دست هرزگویی ها در آن وجود دارد، اما به هر حال، آنجا عرصه بر گوینده تنگ است، اما در سایر موارد نه. این روزها در خبرها آمده بود که در عرض چند روز، رئیس جمهور کشور امریکا، بیش از شصت دروغ گفته است. معلوم نیست در میان بقیه سیاستمداران این رویه تا چه اندازه کمتر است، و یا فی المثل، در گفتارهایی که در رسانه ها به عنوان علم و دانش و حتی تحت عنوان روشنگری و تبیین راه ولو در حوزه دین گفته می شود، چه مقدار راست و ناراست داخل هم عرضه می شود. همین که وقتی چیزی طرح می شود، عده ای مخالفند، پیداست که مشکلاتی وجود دارد
.... بسیاری از آثار طبی کهن همین حکم را دارد. در بسیاری از متن های کهن پزشکی، حتی متنی معروف مثل تحفه حکیم مومن که کتاب دست طبیبان در قرون اخیر بود، گاهی یک صفحه مطلب در باره یک داروی گیاهی و آثار گونه گون آن هست که شامل چندین گزاره پیاپی در باره تأثیرگذاری عجیب و غریب آن در درمان انواع بیماریها در جاهای مختلف بدن است. وقتی شما این متن را می خوانید، احساس می کنیدبا هیچ نوع روش علمی امروز، گزاره های آن قابل اثبات نیست. حتی با روش عقلی قدیم یا برهان و قیاس هم نمی شود در باره اش قضاوت کرد. در عین حال، سراسر آن کتاب، مشتمل بر هزاران گزاره از این دست و احکام خاص برای درمان بیماری ها و مقبول جامعه ایرانی بوده است. این همه «علم» و دانش، چگونه شکل می گیرد، و چگونه هزاران یا صدها سال، در میان مردمی به عنوان «دانش» تلقی می شود. کجای کار مشکل دارد که چنین دانسته هایی، حکم «دانایی» به خود می گیرد؟....
به این نمونه توجه کنید: «فایده: حجامت نزد اطباء مشروط است به سه شرط: اول آن که در وسط ماه واقع شود، و وجه آن چنین گفته اند که قمر را تأثیر عظیم است در رطوبات عالم، و زیادتی و تنویر آن سبب زیادی نور او، و در اول و آخر ماه، مواد ساکن است، و این معنی در فصد نیز معتبر است، لیکن در حجامت مبالغه بیشتر است. زیرا که اعتبار آن در حجامت از ظاهر بدن است، و مواد در وقت زیادتی نور قمر مایع منثور است در ظاهر، و در حین نقصان نور، ساکن است در باطن. و استفراغ فصد بیشتر در باطن است».

تفصیل این یادداشت را در لینک زیر مشاهده فرمایید:
http://yon.ir/oimob

@jafarian1964
علما و صفویه: تحلیل مقدمه ای از علامه مجلسی بر یک رساله
از وقتی دولت صفوی بر سرکار آمد، تحلیل علمای شیعه این بود که دوران نهصد ساله تقیه بسر آمده، و در سایه دولت صفوی، آنان از تقیه نجات پیدا کرده اند. این تحلیل، در مقدمه بسیاری از آثار تاریخی و دینی دوره صفوی آمده، و بارها از سوی عالمان دوره صفوی تکرار شده است. یک نمونه آن، همین مقدمه زیر است که مرحوم مجلسی در مقدمه رساله ای در فضیلت خواندن قرآن نوشته است. اجزاء این مقدمه، خلاصه ای از همین نگرش، و توضیح این است که به پاس این که شیعه از تقیه و از دست ائمه ضلال نجات یافته، این اثرش را تقدیم حضور پادشاه صفوی [شاه سلیمان 1077 ـ 1105] می کند. در ضمن تقدیم، مجلسی، او را با القاب بلند می ستاید، و روی این اصل تأکید می کند که آنان به عنوان سادات، راه آباء و اجداد امام خود را دنبال کرده اند. این نکته ای بس مهم در مشروع نشان دادن سلاطین صفوی است که در ادبیات دوره صفوی دیده می شود. و اما این نگاه، یعنی این که دولت صفوی، مظهر رأفت و رحمت برای شیعیان بوده، سبب شد تا نگاه عالمان این دوره، نسبت به سلطنت صفوی، کاملا مثبت بوده، و به ندرت در تمام این دوره، کسی انتقادی از حکومت صفوی در آثار علما ببیند. آنها در کنار صفویه ماندند و از آن هم وقف و اقطاع و اهداء بهره مند شدند. موارد اندکی از انتقاد هست که جسته گریخته در کتاب صفویه در عرصه فرهنگ و سیاست آورده ام. هر موردی در متون یافت شود، حتما مغتنم خواهد بود. این احساس که بیش از دویست و سی سال ادامه یافت، در لایه های درونی جامعه شیعه وارد شد و تأثیر عمیق بخشید، و بعدها، قاجارها هم بیش از صد سال نان آن را خوردند. البته در اواخر دوره قاجاری، به تدریج شکاف میان روحانیون و سلطنت بیشتر شد، و در نهایت به انفکاک آنان در پس از مشروطه و دوره پهلوی منجر شد امری که بیشتر خود پهلوی ها به آن دامن زدند و هر روز بیشتر و بیشتر شد. در واقع، آنان نتوانستند آن راه و رویه را ادامه دهند.
مرحوم مجلسی در مقدمه «رساله در فضیلت قرآن مجید و فضایل سور کریمه» ( نسخه ش ۲۳۷۷ مسجد اعظم) می نویسد:
1. چون بعد از غروب خورشید رسالت، در افق عالم بالا و بقا، و اختفاء اقمار امامت در سحاب ظلم اهل جفا، تا هنگام ظهور تباشیر صبح سعادت نشان دولت سلاطین صفویه ـ انار الله برهانهم، به سبب استیلای ائمه ضلال و سلاطین خسران مآل، اهل حق که فرقه ناجیه اثناعشریه اند، از اظهار و مراسم دین و اعلای معالم شریعت سید المرسلین و ائمه طاهرین ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ عاجز بوده اند، و پیوسته در پرده خفا و لباس تقیه مذهب حق را اظهار می نموده اند،
2. و اکنون از برکات دولت ابد قرین، بحمدالله که سالهاست که کافّه شیعیان در مهد امن و امانند، و ملت بیضا در نشر علوم اهل بیت رسالت و قلع مبانی بدعت و ضلالت، مساعی جمیله به تقدیم رسانیده،
3. پس دعای خلود دولت این دودمان ابد توأمان بر کافه شیعیان متحتم و شکر نعمت ایشان بر ذمّه عامه مؤمنان واجب و لازم است.
4. خصوصا پادشاه آگاه والاجایگاه دین پناه ملایک سپاه گردون بارگان، مهبط تجلیات ربّانی و مورد فیوض سبحانی، محیی مراسم ملت، و رونق افزای شرع مبین، دلنواز درویشان، مسکنت قرین، خجسته اخلاقی که پیوسته زاویه نشینان مصباح دعایش روشن است، و مجالس دلگشایش دل اصحاب فضل و عرفان و مسکن و مأوایش سینه حق شناسان و خداشناسان به یمن پرستش بساتین شریعت غرّا خرّم و سیراب، و مرشحّات سحاب مکرمتش حدایق ملت بیضا سرسبز و شاداب فرع شجره طیبه رسالت و غصن دوحه کریمه امامت و خلافت، اعنی السلطان الاعظم و الخاقان الافخم الاکرم، مروّج مذهب آبائه الائمة الطاهر، حامی حوزة الاسلام و المسلمین، محرز ممالک الدنیا، مظهر کلمات الله العلیا، سلطان السلاطین فی الافاق، ملاذ الخواقین بالاستحقاق، السلطان ابن السلطان، الخاقان ابن الخاقان، شاه سلیمان الصفوی الموسوی الصفوی بهادر خان، صاحب قران ـ خلّد الله ظلال جلاله و افضاله و رأفته و معدلته علی مفارق اهل الایمان که به پادشاهیت صورت و معنی از سلاطین جهان ممتاز است، و با اطاعت فرمان ان الله یأمر بالعدل و الاحسان سزاوار است، و پیوسته دقایق احکام شریعت مصروف و معطوفست،
5. لهذا این تحفه محقر را هدیه مجلس سامی آن عالی حضرت گردانیده، و این رساله فرومایه به عز عرض رانید.
6. اگر مرضی طبع منیر و مقبول ضمیر کیمیا تأثیر گردد، از مراهم شاهانه و عواطف خسروانه خواهد بود.
7. امید که از برکات توجهات ظلّ اللهی، [این رساله] مشهور اصقاع و و مقبول اطباع گردیده، ثوابش به روزگار فرخنده آثار عاید گردد. انّه علی کل شَیء قدیر.
@jafarian1964
این مقاله کوتاه را سابقا در باره شیخ قاسم مهاجر (م 1321ش) به عنوان شخصیتی که در مرحوم زریاب موثر بوده، نوشتم. اما فارغ از آن هم، ارزش یک بار خواندن دارد. شیخ قاسم، در شمار نخستین کسانی است که در ایران کوشید تمدن اسلامی را تئوریزه کند. او که ایروانی الاصل (یا دست کم ساکن آن نواحی) بود، گویا روسی و فرانسه هم می دانست.
زیارت نامه ای منحصر به فرد در باره امامان بقیع از ابن مازه حنفی (م 566)

عالم بزرگ حنفی بخارا و چهره ای برجسته از خاندان پردامنه آل برهان، ابوجعفر شمس الدین محمد بن عمر بن عبدالعزیز بن مازه (511 ـ 566) در سال 552 هجری، همراه صدها تن از مریدانش و بیش از هرچیز به خاطر خدمت به مادرش که او را همراه داشت، به حج رفت.
مسیر او از مرو و سرخس به نیشابور و بسطام و ری و از آن جا به همدان و کرمانشاهان و سپس بغداد و کربلا، و آنگاه از طریق راه ربذه، به مدینه و مکه رفت. وی گزارش این سفر را تحت عنوان «لطائف الاذکار للحضار و السفار» به فارسی نوشت که خوشبختانه نسخه منحصر آن باقی ماند و توسط دوست عزیز جناب موجانی به من رسید، و این بنده خدا، چند سال قبل توفیق انتشار آن را یافت.
و نیز خوشبختانه، این کتاب، توسط عبیر صلاح الدین به عربی ترجمه و در اردن منتشر شد.
بخشی از این کتاب، زیارت قبرستان بقیع است و در آنجا، زیارت نامه ای برای «اهل بیت» آورده که در نوع خود کم نظیر و شاید بی نظیر باشد.
عبارت او چنین است:
و چون از زیارت پیغامبر ـ علیه‌السّلام ـ فارغ شد، باید که بسوی گورستان بقیع بیرون شود، و مر حق تعالی را حمد و ثنا گوید، و بر مصطفی ـ علیه‌السّلام ـ صلوات فرستد؛ آنگاه بگوید:
السّلام علیکم اهل التقوی، السلام علیکم صفوة الدنیا، السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته، اشهد انکم الطاهرون المطهرون، طبتم و طاب منبتکم، اَتاکم المسرف علی نفسه، یتوسل بکم الی ربّه و یرجو جاهکم عنده و شفاعتکم له، فاستشفعوا له، رحمکم الله و لاتخیبوا أمل من آمل وصلکم و کرمکم.
و جملۀ بقیع صحابه و اهل بیت و ازواج مصطفی‌اند، و بعضی تابعین‌اند ـ صلوآت الله علیه و رضی عنهم.
و از بزرگان کی ظآهراند حسن بن علی است ـ رضی الله عنهما ـ و عبآس عم مصطفی آست ـ علیه الصلوة و السلآم و رضی عنه ـ و علی بن الحسین زین العابدین، و محمد بن علی الباقر و جعفر بن محمدالصادق ـ‌ رضوان الله علیهم اجمعین، جمله در یک قبه‌اند، و صفیه عمۀ سید عالم ـ علیه‌ السّلام ـ مادر زبیر پهلوی دروآزه‌[ای] آست، و تربت ابرآهیم بسر مصطفی ـ علیه ‌السّلام ـ در قبّه دیگر است، و عثمان بن عفان ـ رضی الله عنه ـ دورتر و قبۀ دیگر آست، و فآطمه بنت اسد مادر علی بن ابی طالب ـ رضی الله عنهما ـ بنزدیک عثمان آست.
و جون بقبّه حسن بن علی رسد بایستد و بگوید:

السلام علیکم یا آهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملآئکة سلآم علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدآر، الحمد لله الذی اذهب عنکم الرجس و طهرکم تطهیرا، جعلنا الله من المقتفین لکم و المعتقدین لموالاتکم والمتمسّکین بحبلکم، و المقتدین بآثارکم، و المتوسلین بکم الی ربکم، و الی نبینا جدکم ولا قطع الله آثارنا من زیارتکم، و لا اعرض عنا فی یوم القیامة بوجوهکم.

بعد از آن دعا کند بدانچ خواهد.
بآز بمسجد فآطمه رود ـ رضی الله عنها ـ نزدیک بتربت حسن بن علی ـ رضی الله عنهما ـ و آنجا نماز کند، و برو سلام گوید و بر جفت و فرزندآن او درود فرستد.
بآز بخآنۀ امیرالمؤمنین علیّ بن ابی‌طالب رود به بقیع، و اندر زآویۀ آن خآنه نماز کند که مصطفی ـ علیه‌السلآم ـ آنجا بسیآر نماز گزارده آست.
@jafarian1964
آیا دوباره مبحث «طبیعیات» قدیم را در قم زنده می کنیم؟
در قرن دوم، وقتی آثار یونانی ترجمه شد، به تدریج، علمای دین که سعی می کردند به همه علوم و معارف صبغه دینی بدهند، وارد بحث های طبیعیات شدند. آنها را با الهیات پیوند زدند، و مجموعه ای درست کردند که تا زمانهای اخیر، وقتی که غرب، فاتحه آن طبیعیات را خواند، ادامه داشت. درست در آستانه نو شدن ایران، دایره علوم از همدیگر تفکیک شد، دارالفنون راهش را از مدرسه مروی جدا کرد، و طبیعیات به دانشگاه واگذار شد. البته برخی از فلاسفه سنتی، همچنان متن هایی را در این زمینه می خواندند که امروز می دانیم، جز برای تاریخ علم، پشیزی نمی ارزد. بهانه ورود آن مباحث توسط معتزله قدیم به دین، در قرون اولیه، همین بود که مراقب باشند اندیشه های دینی محفوظ بماند و دنبال آن بود که چه قدر از جوهر و عرض بحث کردند. بیشترین هنر فارابی و ابن سینا، هم ترکیب میان فرهنگ یونانی در بیشتر زمینه ها با دین بود. اما همه آنها تلاشها بر باد رفت و فقط به صورت خاطره ماند. حالا ، و مع الاسف عده ای دوباره قصد بازگرداندن آن دوران را دارند. البته می دانند که فاصله چه قدر بیشتر شده، اما گویی خوششان می آید به اسم دین و سنت، و بالا گرفتن شعارهای تمدن اسلامی، در هر زمینه ای نظریه پردازی های من درآوردی کنند. تجربه گذشته نشان می دهد که این کارها بی ثمر است. این که ما در قم آشنا با مسائل مهم کشور باشیم، یا این که مثلا احکام فقهی آب را توجه داشته باشیم، یا این که اخلاق عمومی مربوط به این امور را رصد کنیم، مشکلی ندارد. مشکل سر کلمه تمدن اسلامی است که ما می خواهیم در قم آن را هدایت کنیم. اولا که اصل این اصطلاح ساخته غرب جدید است، و دوستمان آقای نصیری که بیش از همه روی اینها حساسیت دارد، باید به این نکته توجه کند. این اصطلاح را آنها و بعد هم مسلمانهای شیفته غرب که در عین حال ضد عرب بودند، رواج دادند. حتی پیش از آن غربی هایی مانند گوستاولوبون و جرجی زیدان مسیحی. ثانیا این افکار به عنوان احیای تمدن اسلامی، ساخته مصری ها و سوری ها و هندی های مسلمان است و ما بیش از همه سر سفره آنها هستیم. حالا هم کشورهای حوزه خلیج فارس که این بساطها را برا ی تمدن سازی راه انداخته اند، همه مشکل ما را دارند بلکه بدتر. ما باز اندکی عقبه خود را می شناسیم، آنها این را هم نمی دانند. همه چیز را به غرب فروخته اند، اما اسمی از این مطالب را نگاه می دارند. چند سال قبل، بیست و اندی جلد کتاب توسط دانشگاهی در ابوظبی در باره علوم جدید مثل فیزیک و شیمی و ... در قرآن منتشر شد که جایزه هم گرفت. از این بازی ها، اگر در نیاورند، چه بگویند؟ تا بود، روشنفکران ما، در دام غربی های علم گرایی بودند که می خواستند بی دینی را هم به اسم علم رواج دهند و نمونه اش رواج اندیشه های مارکسیستی در ایران بود. چندین دهه هم هست، گرفتار اندیشه های مصری ها هستیم که می خواهند تمدن اسلامی و بعد هم خلافت اسلامی را درست کنند. داعش از کنار این حرفها و تئوری های همینها درآمد. ما باید از گذشته درس بگیریم. آقای مطهری کنار بازرگان بود، و هیچ گاه فریب این را نخورد که تصویری علمی از دین بدست بدهد. این در حالی است که امثال بازرگان، از قضا در یک دوره طولانی (تا پیش از تغییر عقیده) اگر چه اسم تمدن اسلامی را به زبان نمی آوردند، اما به نوعی سعی می کردند با ترکیب علم و دین، راهی برای این امر بازکنند. به نظرم آقای مطهری تحت تأثیر قرار نگرفت راه خودش را رفت. نه بحث آب در تمدن اسلامی کرد نه پزشکی. نه از باد و باران سخن گفت و نه از مطهرات در اسلام. ایشان هم این مباحث را می دید و آثار منتشره را مطالعه می کرد. البته، غالب نویسندگان ما در آن دوره، تحت تأثیر افکار مصری ها بودند، اما آقای مطهری از همه کمتر بود. به نظرم، راهی که می رویم، گو این که با شعارهای جاری سازگار است و هوادار دارد و پول هم کم و بیش اختصاص داده می شود، اما راهی است که به ناکجا آباد ختم می شود.
امروز جلسه نقد و بررسی کتاب دن کیشوت های ایرانی با حضور نویسنده آقای دکتر بیژن عبدالکریمی و اساتید گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم؛ جناب دکتر داوری و چند مهمان دیگر