قناة

رسول جعفریان

رسول جعفریان
12.9k
عددالاعضاء
454
Links
363
Files
24
Videos
9,377
Photo
وصف القناة
شاه طهماسب و فرمان برای تکثیر نسخ آثار محقق کرکی
مولف افضل التواریخ، خوزانی اصفهانی، ذیل رویدادهای سال 940 که دهمین سال سلطنت طهماسب و سال درگذشت کرکی است، می نویسد:
مجتهدالزمانی، علامة الدورانی، شیخ علی بن عال که سبب ترویج دین مبین و باعث استحکام شرع حضرت سید المرسلین ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ بوده، در این سال، جهان گذران، بدرود نموده، به آگاه دلی، در خدمت حضرت اعلی جان شیرین را به جهان آفرین سپرد. حزن بسیار از ممرّ آن مجتهد روزگار قرین خاطر اهل آن دیار گشته، قاضی مسافر تبریزی را که قاضی عسکر آذربایجان بود، مقرر داشتند که نعش آن هادی دین مبین را به مشهد مقدس معلّی رساند. و تصانیف اعلم المعلمین را که حاشیه الفیه و جعفریه، و رساله جعفریه، و شرح قواعد، و شرح ارشاد، و حاشیه ارشاد، و حاشیه شرایع، و شرح لمعه بود، مقرر داشتند در کتابخانه خاصّه شریفه، مکرر نویسانده، به علما دهند که می خوانده باشند. عارفی تاریخ فوت آن برگزیده درگاه الله را «مقتدای شیعه» یافته بود.

تعبیر «اعلم المعلمین» همین طور «کتابخانه خاصه شریفه» و نیز «نویساندن» کتابها و رسائل محقق، نکات جالب این یادداشت کوتاه هستند.
محقق کرکی سخت مورد احترام شاه بود، و بعد از وی، اعقاب دختری وی، جایگاه رفیعی در دولت صفوی داشتند و بیش از همه، این امر، بخاطر احترامی بود که دولت صفوی، برای محقق کرکی و نقش او در تأسیس دولت صفوی قائل بود.
این کتاب رو سال 1387 در باره خاندان کرکی نوشتم و نشر علم آن را چاپ کرد.
واقعیت تغییر در افق دید ما: یک مورد در تعلیم و تربیت کودک
طی صد و پنجاه سال گذشته، بسیاری از نگاه های ما نسبت به تحولات اطرافمان عوض شده است. این تغییر، رنج زیادی را نصیب آموزگاران ما کرده است، اما به هر حال تغییر رخ داده است. آنچه را که دیروز خوب تصویر می کردیم، امروز بد شده و به عکس، بسیاری از آنچه را که دیروز بد می دانستیم، امروز خوب شده است. البته این شامل همه موارد مربوط به زندگی ما به خصوص امور دینی نمی شود، اما شامل خیلی از موارد در زندگی ما می شود. بسیاری از افراد، این تغییر نگاه را انکار می کنند و فکر می کنند، همیشه عالم همین طوری بوده که آنها تصویر و تصور می کنند. این افراد، می باید نمونه های متفاوت از آنچه را امروز فکر می کنند ببینند و بخوانند. جالب است که حتی با این حال، حاضر نیستند قبول کنند که این تغییرات رخ می دهد. این امر البته دلیل دارد که می شود در باره آن سخن گفت. حتی شده است که طی ده سال، تفاوت ها و تغییرها رخ می دهد، اما چون ما فراموش کار هستیم، حاضر به مقایسه وضعیت قبل و بعد نیستیم. این تازه نگاه ساده ای است، عمیق تر و وسیع تر آن است که تعریف و تفسیری بسیاری از پدیده ها جاری از بنیاد تغییر کرده است، هرچند آدمی به رغم این تغییرات، به طور مداوم سعی می کند، پوششی روی باورهای خود بکشد و از تغییر سخن نگوید. مسلما، نگارش تاریخ این تحولات و تغییرات، در زمینه های معین با ذکر شواهد و مدارک، بسیار مهم خواهد بود. نمونه زیر در باره نگاه به تعلیم و تربیت کودکان است. یک شاهد عینی در باره وضع تحصیل بچه ها در مکتب های قدیم این متن را نوشته است. فکر کنید، نگاه ما به تعلیم و تربیت بچه، چه مقدار عوض شده است.
معلمین قدیم بچه ها را زیاد می زدند، و چوب و فلک مرتب داشتند. دانش و سلیقه تعلیم شرط نبود، فقط ترسانیدن بچه شرط بود. بچه از ترس معلم شب نمی خوابید. یک معلم را نگارنده در دهات خراسان دید که بچه ها هماره با رنگ پریده بودند، و می بایست اجازه شام خوردن شب به بچه بدهد، و خوابیدن نیز، و اگر شبی اجازه نداده یا نهی کرده بود، بچه آن شب شام نمی خورد، و نیز اجازه حرف زدن با پدر و مادر بایست بدهد، و الا حرف نمی زد از ترس مواخذه. به خصوص اگر اجرت متعلم کم یا دیر داده می شد. آن وقت، به اندک بهانه درس و مشق چوب فراوان می زد که زخم می شد. نگارنده مبتلا به پای درد بود. چون پدرش بی چیز بود، و اجرت معلم درست نمی داد. هر که به مکتب می رفت در راه سوره های قرآن می خواند و بر خود می دمید که آن روز چوب نخورد، باز نمی شد، و از ضرب چوب هر روز کف دست او ورم می کرد که شب نمی توانست خط بنویسد.... و اگر معلمی چوب نمی زد و یا کم می زد، اولیاء بچه از او شاکی بودند بلکه او را عوض می کردند، و نیز معلم بد هیکل و زشت رو مرغوبتر بود، مخصوصا اولیاء بچه به معلم می گفتند که اختیار این بچه با تو است که تمام گوش بدنش را زیر چوب بریزی و استخوانش برای ما بس است. تربیت فقط به زدن می دانستند و وضع زن و شوهر نیز به زدن بود.... و نیز بچه باید کارهای شخصی معلم را مثل نوکر انجام دهد، و فرمان برد، حتی وقت خوابیدن معلم، بچه ها او را به نوبت باد بزنند تا وقتی که بیدار شود، و اگر بیدار می شد و می دید کسی مشغول بادزدن نیست، از همه مواخذه می کرد، مثل واجب کفایی، و در هر عیدی خصوص نوروز می بایست شیرینی کامل برای معلم بیاورند. هربچه به قدر شأن و ثروت پدرش، و الا چوب می زد، به بهانه درس و مشق و نیز باید هر بچه ناهارش را بیاورد به مکتب، و زیاد هم بیاورد، و کم بخورد، باقیمانده را عصر معلم جمع می کرد که یک بار سنگین می شد، باید یک بچه آن بار را بدوش کشیده ببرد به خانه معلم بدهد. او هرگز برای خانه اش نان نمی خرید، و می فروخت، و نیز لباس معلم را باید اولیای بچه بدوزند و بشویند و ماهی یک دفعه معلم را مهمان کنند یا غذا پخته به خانه اش ببرند. و هر بچه یک فرش برای خودش ببرد، و منقل آتش در زمستان و هر روز یک کیسه زغال که عصرها زغال زیاد مانده را ببرند به خانه معلم و نیز میوه در فصل میوه. (نقل از کیوان قزوینی)
نگاه صوفیه: صنعتگران عمله خانقاه هستند

در یک دوره طولانی، تصوف بر جهان اسلام غالب شد و نگاه های صوفیانه و عارفانه، در تفسیر هر پدیده ای بر تفسیرهای مادی پیشین غلبه یافت. گاهی رنگ کلامی ـ الهی به خود می گرفت، و گاه با مدل «اخلاق الهی» سنجیده و تفسیر می شد. افکار نجم الدین دایه رازی (م 654) یک نمونه جالب برای سنجش افکار صوفیه در باره صنعتگران است.
یک نکته کلی در باره اینها این است که در تاریخ اندیشه مسلمانان در این باره، وجه دنیوی و الهی آن چنان در هم تنیده است که به سختی می توان نگاه مادی به تجارت یا صنعت را از آن تفکیک کرد. برای مثال وقتی از اهل تجارت سخن به میان می آید، در همان آغاز چنین گفته می شود: «بدانك تجارت دو نوع است: تجارت دنيا، و تجارت آخرت. و تجارت دنيا هم بر دو نوع است: يكى آنك از بهر نفع دنياوى است و بس، دوم آنك از بهر نفع آخرتى است‏» (مرصاد العباد، «تهران، 1322ق»، ص 258).
همین نجم الدین دایه در بخش «سلوک محترفه و اهل صنایع» نیز حرفت و صنعت را که «نتیجه علم و قدرت و شناخت» است به نوعی در مقایسه میان خداوند با داشتن صفاتی مانند علم و قدرت و ... در آفرینش عالم و صنایع بدیع آن، با انسان با داشتن روح و عقل و صفاتی همانند خداوند، باز در آفرینش صنعت و حرفت، تحلیل و بیان می کند. (مرصاد، 262 ـ 263). این نگاه، مبتنی بر نظریه عالم کبیر و عالم صغیر است. عالم صغیر انعکاسی از عالم کبیر است. در این نگاه صوفیانه تلاش برای «برابر کردن آفاق و انفس، یعنی برابر کردن تن آدمی با عالم» است. «تن مردم نسخه عالم است» (مجموعه رسائل عوارف المعارف، متن، ص 73).
نجم الدین رازی می گوید: «پس فاعل و قادر و صانع، مطلقا حضرت خداوندی را شناسد، و روح را به نیابت و خلافت حق در عالم صغری که قالب می خوانند بر کار کرده ی حق داند». به عبارت دیگر، صنایع دو گروه اند، یک گروه آنها که خداوند بی واسطه انجام دهد و دوم آنچه «بواسطه انسانی که خلیفه حق است» انجام می شود. یکی عالم کبری است و دیگری عالم صغری. (ص 262). بدین ترتیب و با توضیحات دیگر، صنایع الهی را با صنایع بشری با یکدیگر پیوند می دهد.
در ادامه، صنعتگران، مشتی عمله و کارگر هستند که کارشان در این دنیا، خدمت به افرادی است که خود را وقف خداوند کرده اند. نجم الدین دایه، جهان را خانقاهی می داند که شیخ آن «حضرت خداوندی» است و «خادم» آن «خواجه علیه الصلاة و السلام» به اعتبار «سید القوم خادمهم». می ماند که باقی خلایق چه کاره اند. به گفته او آنان دو دسته اند: «خدمتکاران، مخدومان». خدمتکاران، همان «عمله خانقاه» هستند که شیخ آنها را به کاری گماشته است. مخدومان هم «جمعی طالبان مجد که از غلبات شوق محبت و درد، طلب پروای هیچ کار و هیچ کس ندارند و روی از خلق و هوای نفس بگردانیده باشند و سوی دیوار ریاضت و مجاهدت آورده»اند. در تقسیم بندی، گروهی خدمت «طلبه» می کنند، و در این شرایط است که «طلبه به فراغت و جمعیت به طاعت و عبودیت مشغول می باشند». یک فرض او این است که در خانقاه، فقط «طلبه» باشد که در آن صورت «هر یک خدمت خویش بایستی کرد». (ص 264). وی باز با تأکید به شرح این دو گروه پرداخته و می گوید که «در خانقاه دنیا، خلق دو طایفه اند: یکی مخدومان که روی به عالم آخرت و خدمت حق آورده اند، ... و دیگر طایفه دنیاطلبانند که به مثابت عمله اند». گویی تقدیر هم چنان است که «هر یک را در این خانقاه، به خدمتی نصب کرده اند از پادشاهان تا بازاریان هر که هستند، مگر آن طایفه که به عبودیت خاص مشغول اند و خلاصه آفرینش». البته «عمله خانقاه» اگر همان کار کردن خود را «وسیله تقرب بحق سازند، حق تعالی از آنچه بدان خواص می رساند، از الطاف خداوندی نصیبی به عمله که خدمتکارانند، می رساند. (مرصاد، ص 264 ـ 265).
بدین ترتیب، ارزش و اعتبار اهل صنعت، کسانی که «عمله خانقاه جهان» هستند، به این است که نیت تقرب داشته باشند. این که قضای حاجت مسلمانی را برآورده کنند تا «مطیعی به فراغت به حق مشغول شود» و سهمی هم از آن، نصیب این عمله جات شود. عبارت نجم الدین این است: «همچنين اهل دنيا كه عمله خانقاه جهانند اگر در آن حرفت و صنعت خويش هريك نيّت چنان كند كه اين شغل از براى بندگان خداى مى‏كنم كه بدين حرفت محتاج باشند، تا قضاى حاجت مسلمانى برآيد، و مطيعى به فراغت بحق مشغول شود، كه اگر هر كسى بما يحتاج خويش از حرفتها و صنعتها مشغول شدى، از كار دين و دنيا بازماندى، دنيا خراب گشتى، و كس را فراغت طاعت و جمعيّت مخلصانه نماندى» (مرصاد، ص 265).
@jafarian1964
غالب متفکران مسلمان صنعت را علم نمی دانستند

قاضی صاعد اندلسی (م 462) در «التعریف بطبقات الامم»، مبنای تقسیم بندی امت ها را «علم» می گذارد. به طوری که گروهی از اقوام بشر از نظر او اهل علم یا علم گرا هستند، و گروهی دیگر از علم بدورند. اقوامی که علم گرا هستند، شامل هندیان، ایرانیان، کلدانیان، رومیان، مصریان، عرب و عبرانی ها می شود. در مقابل اینها اقوامی هستند که به علم عنایتی ندارند که عبارتند از چینیان، ترکان، خزران، صقالبه، روس، بربر، سودانی ها، حبشیان، نوبیان، زنگیان، و شماری دیگر. (التعریف بطبقات الامم، ص 145)
وی گروه دوم را دو بخش می کند، آنهایی که مانند بربرها، نه تنها علم ندارند که هیچ ندارند و در جهل مطلق هستند. اما گروهی دیگر مانند چینیان و ترکان، گرچه به علم به معنای مورد نظر قاضی صاعد توجهی ندارند و اهل آن نیستند، اما در عوض اهل «صنعت» هستند. درباره چینی ها می نویسد:
«و حظّهم من المعرفة الّتى‏ بذّوا فيها سائر الأمم‏: إتقان الصنائع العملية، و إحكام المهن التصويرية. فهم أصبر النّاس على مطاولة التعب، و تجويد الأعمال، و مقاساة النصب فى تحسين‏ الصنائع». بهره آنان از «معرفت» اتقان صنایع عملی، مشاغل تصویری و هنری است. آنان در تحمل رنج و سختی، بسیار صبورند، کارها را به نیکی انجام می دهند و در زیبایی صنایع [دستی] بسیار استوارند. (التعریف، ص 145)
این تصور که چینی ها، در صنعت مهارت فوق العاده دارند و در ضمن چیزی بیش از این یعنی علم ندارند، نکته ای است که در میان مسلمانان وجود داشته و جاحظ (م 255) نیز مدتها پیش از قاضی صاعد، آن را گفته است: «و كذلك القول في الصور و مواضع الأعضاء. أ لا ترى أن أهل الصين و التّبّت، حذّاق الصناعات‏، لها فيها الرّفق و الحذق، و لطف المداخل، و الاتساع في ذلك، و الغوص على غامضه و بعيده. و ليس عندهم إلا ذلك؛ فقد يفتح لقوم في باب الصناعات‏ و لا يفتح لهم في سوى ذلك» (الحیوان، 5/19) و جای دیگر وقتی می خواهد مثال بزند، چینیان را به صناعت مثال می زند و یونانی ها را به حکمت و آداب: «کأهل الصین فی الصناعات و الیونانیین فی الحکم و الاداب ..و آل ساسان فی الملک، و الاتراک فی الحروب. الا تری أن الیونانیین الذین نظروا فی العلل لم یکونوا تجارا و لا صناعا بأکفهم و لا اصحاب زرع و لا فلاحة و بناء و غرس» (رسائل الجاحظ، السیاسیه، ص 508، و ص 549 که می گوید، از سبی [اسرای] هند، هیچ گاه «عقول و علم و ادب و اخلاق» نخواهید داشت، چه رسد به زنجیان، در حالی که می دانید، حساب و علم نجوم و اسرار طب و ... صناعات کثیره عجیبه در هند هست). جالب است که چند صد سال بعد، صاحب مسالک الابصار، در باره مملکت هند می گوید «و اهل الهند، اعلم الناس بأنواع الحکمة و الطب و الهندسة و الصناعات العجیبه» (صبح الاعشی، 5/58، المستطرف، ص 377). نمونه هایی را هم از این کارهای شگفت مثال می زند که بیشتر مربوط به تهیه ادویه جات است.
ابن حزم نیز در باره چینیان و هندیان همین ادعا را دارد که آنان اهل علم نیستند، بلکه صرفا اهل صناعات هستند «أن أهل الصين ليسوا أهل علوم البتة، و إنما هم أهل صناعات‏» (رسائل ابن حزم، ص 71).
ابوحیان توحیدی (414) هم در تفکیک نحوه رفتار اقوام با علم، عبارت شگفتی دارد و می گوید: گویا نوعی تقسیم صورت گرفته است: «فصار الاستنباط و الغوص و التنقیر و البحث و الاستکشاف و الاستقصاء و الفکر لیونان، و الوهم و الحدس و الظن و الحیلة و التحیل و الشعبذة للهند، و الحصافة و اللفظ و الاستعارة و الایجاز و الاتساع و التصریف و السحر باللسان للعرب، و الرویة و الادب و السیاسة و الامن و الترتیب، و الرسوم، و العبودیة و الربوبیة للفرس، فأما الترک فلها الشجاعة.. و اما الزنج و السودان فغلبت علیها الفسولة و شاکلت البهائم الضعیفة.. و من أنکرت تقدم یونان فی إثارة المعانی من أماکنها و إقامة الصناعات بأسرها، و بحثها عن العالم الاعلی و الاوسط و الاسفل فقد بهت». (الامتاع و الموانسه، ص 147 ـ 148). در اینجا، پای عرب و ایران هم به عنوان این که یکی در ادبیات تبحر دارد و دیگری در سیاست، به میان آمده و به هر حال، یونان به عنوان مرکز فکر و اندیشه، مورد تأکید قرار گرفته است.
قاضی صاعد در باره ترکها نیز می گوید، گرچه از اقوامی نیستند که در پی علم باشند، آنها نیز به نوعی اهل صنعت هستند که عبارت از ساختن سلاح و نیز جنگاوری است. «و فضيلتهم‏ الّتى برعوا فيها و أحرزوا فضلها، معاناة الحروب و معالجة آلاتها، فهم أحذق النّاس بالفروسية و الثقافة، و أبصرهم بالطعن و الضرب و الرماية» (التعریف، ص 146).
(ادامه در پست بعدی 👇👇
(ادامه ی پست بالا 👆👆
مطمئنا قاضی صاعد درک می کرده است که داشتن صنعت، نمی تواند بدون «علم و دانش» باشد، اما چگونه است که چنین تحلیلی ارائه داده است؟ پاسخی که او در این باره داده این است که علم، امری است که وجودش در انسان، او را از سایر موجودات و در واقع حیوانات جدا می کند. به عبارت دیگر، علم اختصاصی انسان است، در حالی صنعت چنین نیست، زیرا برخی از حیوانات نیز به نوعی «صنعت» دارند. او چند صفحه بعد می گوید: در امر صنعت و دقیق کاری در تصویر و نقاشی، و نیز ساختن، موجودی چون زنبور با ساختن خانه مسدس و بنای مخازنی برای نگهداری قوت خود، فعال است. چنان که عنکبوت در کشیدن تارها، ایجاد دایره هایی با تناسب و توازن، توانایی دارد. برخی از حیوانات دیگر هم «الصنائع العجیبه» دارند. (التعریف، ص 149). غزالی در «الاقتصاد»، به تفصیل درباره صناعت زنبور در ساختن خانه های مسدس، سخن گفته و آن را دلیل بر این گرفته است که این حشره، بدون «علم» و حتی اختیار این کار را انجام می دهد. او این را شاهد بر درستی نظریه سنیان در مقابل معتزله، در باره نفی اختیار و اختراع در افعال بشر می داند. بدین ترتیب «صنعت» را از «علم» تفکیک می کند، یا دست کم امکان آن را گوشزد می نماید. پس از آن می گوید، از این دست صنایع عجیبه، بسیاری از حیوانات دارند و این با فرض حیوانیت آن و نداشتن علم، برخلاف بشر است (الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 58). این در حالی است که اساسا، این که زنبور خانه اش را مسدس بسازد درست نیست، و قبل از چهارصد سال، شاه عباس، با یک تجربه عملی آن را نقد و باطل کرد.
نتیجه ای که از داستان زنبور در جهت تفاوت میان صنعت و علم و بی ارتباطی آن می گرفتند این بود که در صنایع، انسان شریک دارد و آن هم برخی از حیوانات است، بنابر این، صنعت مابه الامتیاز آدمی نیست. این در حالی است که علم، که از نظر او همان فلسفه و علوم عقلی است، چنان است که حیوانات دیگر نداشته و شراکتی در آن با انسان ندارند. استاد جمشیدنژاد نوشته اند: «قاضى صاعد، به‏طور آشكار و قطعى فقط خرد و جلوه‏هاى آن را به عنوان تنها عامل جداكننده انسان از حيوان مى‏ستايد و به‏نظر وى آدمى هر اندازه سطح خردورزى خود را بالاتر ببرد، به كمال نزديك‏تر مى‏شود. در ديدگاه او عقل، فصل مقوّم نوع انسان و همان نفس ناطقه است و از اين جهت به نظر وى، توجّه به علوم نقطه عطف قاطعى به شمار مى‏رود كه موجب تمايز ملّتها و در عين حال، عامل اصلى تكامل تاريخى ايشان است». (التعریف، مقدمه، ص 62). غالبا متفکران اسلام، چنین می اندیشیدند و به این ترتیب، از نظر مراتب علم، صنعت را در درجه دوم و سوم قرار می دادند. البته، ابن حزم، در یک مورد، این تحلیل را نقد کرده و ضمن تأکید بر این که «نطق» فصل انسان است و او را از حیوان جدا می کند، آن را به معنای تصرف در علم و صناعات معنا می کند. این درست است که زنبور یا عنکبوت، کار حساسی می کنند، اما تصرف در آن ندارد و عملشان تکراری است، در حالی که انسان به وسیله این نطق، تصرف در علم و صنعت می کند. مثل کاری که انسان در بافتن و خیاطی و ساختمان سازی و غیره دارد و آن را پیشرفت می دهد: «أمّا الإنسان فإنه يتصرف في عمل الديباج و الوشي و القباطي‏، و أنواع الأصباغ و الدباغ، و الخرط و النقش، و سائر الصناعات‏ من الحرث و الحصاد و الطحن و الطبخ و البناء و التجارات. و في أنواع العلوم من النجوم و من الأغاني و الطب و النبل و الجبر، و العبارة و العبادة و غير ذلك. و لا سبيل لشي‏ء من الحيوان إلى التصرف في غير الشي‏ء الذي اقتضاه له طبعه، (الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، 1/98). ابن سینا هم روی این تفاوت تأکید دارد آنجا که می گوید: «و للحيوانات الأخرى و خصوصا للطير صناعات‏ أيضا، فإنها تصنع بيوتا و مساكن لا سيما النحل. لكن ذلك ليس مما يصدر عن استنباط و قياس، بل عن إلهام و تسخير، و لذلك ليس مما يختلف و يتنوع، و أكثرها لصلاح أحوالها و للضرورة النوعية ليست للضرورة الشخصية» این درست است که برخی از حیوانات [و حشرات] مانند زنبور هم «صناعاتی» دارند، از آنها از روی استنباط و قیاس نیست، بلکه از روی «الهام و تسخیر» است؛ لذا تنوع در آن دیده نمی شود. به علاوه، کار آنها برای احوال و ضروریات شخصی است اما در انسان، جنبه نوعی [و عمومی] دارد. (الشفاء، الطبیعیات، 2/182). محمد نعیم طالقانی هم از عالمان قرن یازدهم هجری، همین تفاوت را میان صناعات حیوانی و انسانی بیان کرده است: (منهج الرشاد فی معرفة المعاد، 2/151).
https://www.khabaronline.ir/news/332329

امروز 23 دی ماه سالروز درگذشت استاد سید جعفر شهیدی است. این مقاله ای است که چندین سال پیش در باره ایشان نوشتم و به نظرم هنوز هم بکار می آید.
سید جعفر مرتضی آنگونه که من شناختم

آشنایی بنده خدمت استاد جعفر مرتضی، به سال 61 باز می گردد. آن زمان، بنده و شماری از دوستان، در زمینه سیره نبوی فعالیت مطالعاتی داشتیم و می کوشیدیم جزواتی درباره جنگهای صدر اسلام بنویسیم. در آن وقت، استاد برای تدریس روش تحقیق در تاریخ معین شدند. فکر می کنم دو سه جلسه در خدمتشان بودیم. این جلسات سبب شد تا بنده شیفته ایشان شده و در منزلشان که در میدان سعیدی، کوچه حاج زینل بود خدمتشان رسیدم. ایشان به گرمی استقبال کردند و بنده توانستم از نزدیک با فعالیت های علمی ایشان و نیز کتابخانه شان که بسیار غنی بود، آشنا شوم. این آشنایی سبب شد تا دریابم باید تمرکز بیشتری روی کار پژوهشی داشته باشم و در این مسیر می توانم از تجربه ایشان استفاده کنم.

متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر مشاهده فرمایید:

http://historylib.com/articles/1871

@jafarian1964