قناة

رسول جعفریان

رسول جعفریان
12.9k
عددالاعضاء
454
Links
363
Files
24
Videos
9,377
Photo
وصف القناة
مقدمه کتاب «ملاآقای دربندی»
قرن سیزدهم، قرن زایش افکار تازه در ایران شیعی است، زایشی با مدلهای مختلف که در تولید مکتب های تازه بکار می رود و محصول آن را تنها با بررسی دقیق متون تولید شده می توان شناخت. بخشی از آن تحولات، در ادامه سنت اجتهادی قدیم در مذهب شیعه در بازتولید مذهب در مسیر تاریخ است؛ و در رأس آن تحولات در این قرن، وحید بهبهانی است که تلاش کرد با ایجاد انقلابی نوین، راه را برای تحول در درون مذهب شیعه، هموار کند. اما بخشی دیگر از این جریانها، ابداعات و ابتکارات تازه ای دارند و در حکم ایدئولوگ های جدیدی هستند که می کوشند از دین و مذهب، یک بنای تازه ای بسازند.
افرادی از این دست که در این قرن در ایران، عراق و گاهی در هند هستند، بیشتر به چهره های فرقه سازی شبیه اند که رسالت خود را کشف آراء و افکار جدید از دل متون با افزوده هایی دانسته و از ایجاد یک فرقه و نحله کوچک، تا ادعای داشتن دین نو و تازه پیش می روند. معنای این تعبیر این نیست که این نحوه نوآوری در حد ایدئولوژی، بویژه متناسب با فضای سیاسی جامعه، بی سابقه بوده است؛ از اتفاق، در قرون قبل هم نمونه هایی مانند حروفیه و نقطویه داریم، اما به هرحال در قرن سیزدهم هجری، به صورت آشکار، پدیده خاصی متناسب با افکاری که در نجف یا طهران یا برخی از شهرهای دیگر بوده، و نیز در پی جنگهای ایران و روس که تأثیر مهمی روی روح و روان مردم ایران، علاوه بر اقتصادیات و اجتماعایت آنها، داشت، ایجاد شد. شخصیت هایی مانند شیخ احمد احسایی (م 1243)، میرزا محمد اخباری (م 1232)، سید کاظم رشتی (م 1259)، سید علی محمد باب (م 1266)، حاج محمد کریم خان کرمانی (م 1288)، و از جمله افرادی مانند همین ملاآقای دربندی از این دست هستند. چندین نفر از خاندان برغانی و نراقی و نیز عالمانی در تبریز نیز در شمار کسانی هستند که در ساختن آثار مکتوب با علائق خاص، نقش دارند. شاید این بحث، بیش از این قابل تعقیب باشد، اما هدف صرفا نگارش سطوری برای ورود بحث از ملاآقا دربندی است، لذا به همین مقدار بسنده می کنیم.
برخلاف تصوری که در دهه های اخیر از ملاآقای دربندی در محافل تبلیغات مذهبی ایرانی بوده، و بیش از همه ناشی از مطالبی است که میرزا حسین نوری در لؤلؤ و مرجان و سپس آقای مطهری به نقل از آن، در باره وی آورده اند، این شخص، از چهره های برجسته ای است که در ساختن بناهای جدید فکری در قرن سیزدهم، توانا بوده و در این زمینه و بیش از همه، از دریچه امام حسین (ع) و عاشورا، نقش خود را در ارائه تصویری جدید از مذهب ایفا کرده است. معلوم است که قضاوتی در باره درستی و نادرستی افکار وی نداریم، و بیشتر از لحاظ سطح نفوذ وی در افکار عمومی شیعه، در قالب یک عالم متفاوت با رسالتی پیامبرگونه برای تبدیل عاشورا به یک پژوه عظیم و متفاوت بحث می کنیم.
باید توجه داشت که افکار نوی شیعی پدید آمده در قرن سیزدهم، مشروط بر آن که جهان ایرانی، روی چرخه قدیم خود با افکار سنتی می چرخید، می توانست منشأ یک تحول فکری و حتی سیاسی باشد. آنچه برابر آن ایستاد، و اجازه نداد که چنین اتفاقی بیفتد، و حتی در باره بابیه و بهائیه، آن را به مسیر دیگری برد، برآمدن تجدد بود که راه را بر نفوذ آن افکار بست و حتی اندیشه ای مانند بابی گری و بهایی گری که از جمله همین افکار برساخته و با همان ویژگی های قرن سیزدهمی از نوع نگرش های احسایی و میرزا محمد اخباری و سید کاظم رشتی بود، به اجبار از شکل سنتی آن تغییر داده و به سمت تجدد برد. این در حالی است که بسیاری از این افراد و جریان های فکری که آنها را ساختند، در برخورد با تجدد دوره اخیر قاجاری و سپس دوره پهلوی، خودشان و آثارشان، از چرخه تفکر در ایران خارج شدند، هرچند هیچ گاه نمی توان پذیرفت که این افکار از بین رفته و زمینه زنده شدن، در بخش هایی از عامه مردم را ندارد.
و اما نکته خاص در اینجا این است که ویژگی بسیاری از افکار جریان ساز در قرن سیزدهم، به طور خاص، تمرکز روی مسأله ولایت و در مورد ملاآقای دربندی که موضوع این کتاب است، از دریچه عاشورا و جایگاه رویداد کربلا است. اهمیت این مسأله برای جامعه ایرانی که از اول صفویه روی افکار شیعی آن کار شده و به تدریج دایره نفوذ عاشورا و محرم بیشتر و بیشتر گشته، شناخته شده است. محور قرار دادن مسأله ولایت و عاشورا و نوشتن در باره آن، در جامعه ایرانی که طی دو سه قرن از دیگر بخش های جهان اسلام فاصله گرفته بود، امری طبیعی بود. مهم این بود که چهره هایی با ورود در این مباحث، به نگاشتن آثاری دست بیازند که بتوانند فلسفه ای از دل آن بیرون آورده و تئوری های تازه ای که هم جذاب و هم با ذوق و هم متناسب با عواطف مذهبی جامعه ، پدید آورند. ملاآقا از این دست افراد بود که این کتاب به شرح زندگی و آرای وی اختصاص دارد.
@jafarian1964
مقدمه آن را بالا ملاحظه فرمایید.👆👆
علم و فهم علمی در آثار جاحظ، ابن قتیبه و راغب اصفهانی

شاید عنوانی رساتر از «البیان و التبیین» برای تعریف مفهوم علم از نگاه یک ادیب درجه یک مانند جاحظ نباشد. او بر اساس همین نگرش، نخستین فصل کتابش را به بیان و عیوب آن اختصاص داده است. این که چگونه باید سخن را ادا کرد تا بهتر قابل درک باشد. در نگاه اول، تصور می شود که بحث از بیان یا بلاغت، صرفا به نوع بیان بر می گردد، اما با توجه به اهمیت زبان و کلمات، و نقش آنها در تفهیم و تفاهم، می توان بخوبی دریافت که بحث در اینجا، مبتنی بر همان «نطقی» است که در تعریف انسان، به عنوان فصل و ممیّزه او از سایر حیوانات در نظر گرفته شده است. در آنجا، نطق، صرف کلمات نیست، بلکه عقل زبانی و بیانی است. در اینجا، جاحظ، به عنوان نخستین مورد، به آیت «و احلل عقدة من لسانی» اشاره دارد. او «عربی مبین» را در کنار «تبیانا لکل شیء» و همین طور «کل شی فصلناه تفصیلا» قرار می دهد. (البیان و التبیین: 1/32). این نکته که در میان عربها و ادیبان آن، فرض مسلم بوده که زبان عربی، بسیار گویاست، در حقیقت، متکی به آیاتی در قرآن است که روی بیان و رابطه آن با عربی تأکید دارد. البته، با توجه به آیه «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُم‏» گویی این مطلب در باره رابطه نبوت با زبان قوم اوست، و به واقع آن چه مورد توجه است، فهم آنان از قرآن به دلیل نزول کتاب به زبانشان، بر اساس قاعده نزول کتاب هر قومی به زبان اوست، اما در کل، می شود دریافت که بحث تبیان و روشنگر بودن در زبان عربی، مورد تأکید است. جاحظ مثالها و توضیحات متعددی در باره بیان خوب، و در مقابل، ویژگی های بیان بد، اغلاق در کلمات و مسائلی از این قبیل بویژه در خطبه خواندن دارد. وی برای مثال، از واصل بن عطاء یاد می کند، و این که زبان او در اداء کردن حرف راء گرفتار گرفتگی بوده و این که «انه ألثغ، فاحش اللثغ» (1/37). تأکید موسی (ع) علیه السلام بر این که بتواند مطلب را برای فرعون خوب ادا کند، دقیقا از همین زاویه است.

تفصیل این بحث را در لینک زیر ملاحظه بفرمایید

http://historylib.com/articles/1872

@jafarian1964
دو سند در باره زخمی شدن ملاآقا دربندی توسط بابیه

در کاوش در اسناد، در جستجو نام ملاآقای دربندی بودم. دو متن ذیل را یافتم که در مورد فعالیت های بابیه در عراق در حوالی سال 1277 است. در هر دو سند، از حمله به ملاآقا دربندی و زخم کاری زدن به وی یاد شده و ضمن این دو سند، به فعالیت های بابیه و نیز کارپردازخانه ایران در بغداد علیه آنان، پرداخته شده است. یک مورد در باره سید حسن قمی است که در قم، متهم به بابیگری بوده و نفی بلد شده و به کاظمین آمده است. از سیدی هم با نام میری یا پیری در این سند یاد شده در کاظمین فعالیت داشته، شبی در خانه همین سید حسن بوده، و پس از سختگیری نماینده ایران برای دستگیری، از آنجا گریخته و به ایران آمده است. این سید حسن زیر فشار کارپردازخانه گفته است که او بی جهت متهم به بابیگری شده و برای این به عراق آمده است تا از شیخ مرتضی [ظاهرا انصاری] تصدیق نامه ای بگیرد که بابی نیست. در این سند مطلبی هم در باره میرزا حسینعلی بهاء الله که شیخ عبدالحسین [لابد طهرانی] او را منشأ اصلی فتنه می دانسته است. دولت عثمانی، چندان به بابیه سختگیری نمی کرده و طبق این سند، نهایت به حبس آنها نظر می داده است. طبعا دولت عثمانی در باره آنها، زیر فشار دول اروپایی هم بوده است. هرچه هست، دو سند سودمندی است. نمی دانم قبل از این جایی منعکس شده است یا خیر. همه کلمات بویژه در سند دوم را نتوانستم بخوانم و مواردی را نقطه چین یا علامت سوال گذاشته ام. خود اسناد، تاریخ ندارد اما کنار آنها اسنادی با تاریخ 1277 است.
سند اول:
تصدقت شوم
از قراری که بعضی از زائرین کربلای معلّی وارد شدند، اغتشاش زیادی از کربلای معلّی و ازدحام جماعت بابیه ضالّه می گفتند، حتی این که مذکور ساختند جناب مجتهد الزمانی آخوند ملاآقای دربندی که از فحول علماست، زخمهای منکر زدند. البته از بغداد الی الان این فقره به عرض بندگان خداوندگاری رسیده است. در دستور العمل این غلام به هیچ وجه دستور العملی در باب این طایفه شرور ... بابیه فرمایش نرفته است. این اغتشاش در این مملکت بیشتر از بی اعتدالی اعراب و قطاع الطریق آنجا خواهد بود. نمی دانم به هر گونه تنبیه این جماعت شرور از طرف اولیای دولت علیه ایران این غلام با دوئیت دارم؟ یا بطریق تنظیمات و قواعد بلوکات؟ جدید با اینها رفتار باید شود. در این باب هر طور که حکم اولیای دولت علیه است مرقوم دارند. ان شاءالله تعالی از اقبال بی زوال اعلی حضرت قدر قدرت شاهنشاهی ـ روحناه فداه ـ امیدوارم در قلع و قمع این طایفه ضالّه در صورت اجازه اولیای دولت علیه نوعی بتوان نمود حکم صریح در تأدیب و تنبیه این جماعت به هر طور که امر همایون است مرقوم دارند، بدستیاری حکومت بغداد در صدد رفع آنها بر آمدن ظاهرا به مصلحت و صلاح اقرب است، لکن نهایت سیاست عثمانی حبس است. این طایفه را حبش مشکل چاره نکند.
@jafarian1964
سند دوم :
تصدقت شوم
در باب طایفه ضاله بابیه از قرار تقریر جناب شیخ عبدالحسین پیش از ورود این غلام به بغداد طغیان غریبی داشتند. مثل این که سید میری؟ در حضور مقرب الخاقان دبیر مهام اظهار جلادت می کرده است: کشتن ملاآقای دربندی نقلی نیست که نسبت آن را به ما می دهند. اگر ما خیال زدن و کشتن او را داشتیم، همان در میان صحن کربلا روز روشن حکم می کردم او را می کشتند. قدر آن قابل نبود شب بفرستیم او را زخم بزنند.
این طور جلادت ها در کارپردازخانه مبارکه در حضور دبیر مهام می کرده است همان شریر به کومک میرزا علی کاشی هم که این غلام مقیدا فرستادم، آدم های سید میری / پیری بودند، و همراه او در کارپردازخانه حضور داشته اند. بعد از این که این غلام آنها را گرفتم و مقیدا فرستادم، سید میری؟ در کاظمین گفتند؟ در خانه سید حسن قمی که آن شخصی است که به تهمت بابیگری او را در سفری که قبله عالم نهضت فرمای سفر قم و همدان پارسال بودند از قم او را منفی (نفی بلد) فرمودند، مخفی است. آدم و جمعیت فرستادم. سید میری! در خانه او نبود. خود سید حسن را گرفتند آوردند. از وقتی که او را حاضر کردم به طوری ترسیده بود، رنگ و حالت او مثل مرده می ماند. از او مؤاخذه کردم. سید میری کجاست ... ... از شرارت سید میری ملاقات؟ نمی شود که دیشب در منزل من بود. من از ترس قادر نیستم با او حرف بگویم. احتمال می رود امشب هم بیاید اگر اذن بدهی است؟ امشب اگر آمد خبر می کنم.
سید میری بعد از این که مستحضر شد، او را خواهم گرفت، دیگر به کاظمین نیامده، فرار کرده. به زوار ایرانی که وارد بغداد شدند گفتند در منزل یعقوبیه که هفت فرسخی بغداد است و بدیدیم که سید میری؟ به طرف ایران می رفت. نوشتم به نایب های خانقین و قرای باط و غیره او را بگیرند. به نواب شاهزاده عماد الدوله هم مراتب را نوشتم، اما بعد من؟ [سید حسن قمی] اظهار جزع و گریه زیاد نمود که من هم بابی نیستم؟ مرا تهمت زده اند. از قم بیرون کردند. می روم از جناب شیخ مرتضی تصدیق نامه می آورم. صورت ظاهر این طور عجز و انکار نمود.
از این طرف هم به ملاحظه این که موجب توحش اشخاص دیگر که سمت بابیگری به آنها داده می شود، در صورت بابی بودن در باطن از یک نفر گرفتن او ثمر کلیه مترتب می شود، او را اذن دادم به منزلش رفت. لکن از قرار تقریر جناب شیخ عبدالحسین، راس رئیس آن طایفه، میرزا حسینعلی است. لکن بعد از ورود فدوی اغلبی که منشا شرارت بودند فرار کردند و مخفی هستند. میرزا حسینعلی هم در بیرونها دیده نمی شود. پریروز برادرش و پسرش را نزد فدوی فرستاده بود که مرا متهم کرده اند. می رسم خدمت شما بیایم.
الی الان، فدوی در آنها چیزی ندیده ام؛ لکن کل ملاها می گویند اگر میرزا حسینعلی در این جا باشد، منشأ فساد عرضه خواهد شد. آخوند؟ ملاآقای دربندی را که زخم زده اند، دیروز جناب شیخ عبدالحسین و مقرب الخاقان میرزا مهدی پیشخدمت در کارپردازخانه مبارکه مهمان بودند، گفتند از کربلا به کاظمین آمده است. فردا خیال دارم که به کاظمین به دیدن او بروم.
@jafarian1964
متن را بالا ملاحظه فرمایید.
چار چیز از خدای خواسته ام
از برای تو ای گزیده تبار
یار دلخواه و باده بی غش
خاطر خرّم و زر بسیار
@jafarian1964
مفهوم علم در کتاب الزینه ابوحاتم رازی

ابوحاتم احمد بن حمدان رازی (م 322) در یکی از بهترین ادوار فرهنگی دوره اسلامی می زیست. مردی دانشمند که تخصص اصلی او ادبیات بود، اما به فلسفه و دین شناسی هم روی آورد. اوائل کمتر اسماعیلی می اندیشید، اما به تدریج، تمایل بیشتری پیدا کرد و کاملا روی اندیشه های او اثر گذاشت. یکی از این آثار کتاب الزینه است که یک شاهکار در تمدن اسلامی به حساب می آید. کتابی است اساسا در شرح اصطلاحات دینی و فرقه ای، آن هم با روش خاصی که تقریبا در هیچ یک از آثار این دوره شاهد آن نیستیم. او شبکه ای از فرهنگ نویسی، لغت، با شواهد تاریخی و قرآنی و حدیثی، با فرقه شناسی اسلامی و در کل، ترسیم یک کلیت برای چیزی که نامش را می شود هستی شناسی اسلامی به سبک خاص خود او گذاشت، ایجاد کرده است. وی یک دانشمند اسماعیلی بود که آن زمان، متهم به الحاد بودند و حتی دانشمندان امامی مذهب هم آنها را به همین نام می شناختند (لسان المیزان: 1/488). زندگینامه تفصیلی وی در مقدمه همین کتاب الزینه چاپ جدید (به کوشش سعید الغانمی، منشورات الجمل، 2015) آمده است.
چنان که اشاره شد، کتاب حاوی دو جنبه لغت و فِرَق است، اما به دلیل آن که از یک سازمان معرفتی متفاوتی برخوردار است، دقیقا می تواند به عنوان یک متن ادبی ـ معرفتی مورد توجه قرار گیرد. وی نظام آفرینش را از اوج تا حضیض، با تمام اصطلاحات مهم، به صورت یک زنجیره، از بالا به پایین دنبال کرده، و تک تک اصطلاحات مهم دینی و جهانشناسی مرتبط را بر اساس لغت، آن هم با ذکر شواهد قرآنی و حدیثی و ادبی، تبیین و تفسیر می کند. این نظام معرفتی، نه مانند نگره های اهل حدیث، خالی از عقل و خرد است و نه چون نظامات فکری یونانی منبعث از منابع فلسفی بیرونی، آنچنان که فیلسوفان و متکلمان این زمان از آن بهره می بردند. نکته دیگر این که، با نوشته های اسماعیلیه هم که شبه عرفانی و نوعی عرفان ویژه خود آنهاست، متفاوت اما در نوع نگاه سخت از آن متأثر است. شاید دلیل آن، پایبندی وی به ادبیات و لغت باشد که او را درگیر نوعی واقع گرایی فکری کرده است.
ابوحاتم بحث را با خلقت و ارسال رسل آغاز کرده، و به مردم که می رسد، از «لغات» و تنوع آن میان امم سخن می گوید. به نظر وی بهترین زبانها عربی، عبری، سریانی و فارسی است، زبانهایی که کتب انبیاء به آن زبانها بر انبیاء فرود آمده است. بهترین آنها، زبان عربی است، زبانی که اکنون در شرایطی است که دیگر متون وحی که به زبانهای دیگر بوده، به آن زبان منتقل شده است. همین طور، نوشته های حکمای عجم از فارسی به عربی، «و سائر ذلک من کتب الفلسفة و الطب و النجوم و الهندسة و الحساب من الیونانیة و الهندیة علی العربیة». به نظر وی، در قرآن به دیگر زبانها در نیامده، چون زبان عربی کامل و آنها ناقص هستند: «لکمال لغة العرب و نقصان سائر اللغات» (ص 90). در این باره البته تأملی هم دارد که شاید آنها نخواسته اند ترجمه کنند، اما وی معتقد است که همه امم در ترجمه متون دیگران همت دارند و اینجا به خاطر ناتوانی در ترجمه این بی توجهی به ترجمه قرآن به زبانهای دیگر روی داده است. وی قائل به ترجیح زبان عربی بر سایر زبانها و عدم امکان ترجمه از این طرف، به زبانهای دیگر است: «لغة العرب ممتنعة علی سائر اللغات» (ص 91). اینجا وی می کوشد اهمیت زبان عربی را به لحاظ زبان برتر از نظر حروف و مبانی لغوی نشان دهد. روی این نکته هم تأملی دارد که زبان های دیگر (مقصود اینجاش فارسی است) با استفاده از عربی خود را بازسازی کرده اند.

تفصیل مقاله را در لینک پایین ملاحظه فرمایید
http://historylib.com/articles/1873
https://www.khabaronline.ir/news/213923/%D8%AA%D8%B5%D9%85%DB%8C%D9%85-%DA%A9%D8%A8%D8%B1%DB%8C

یادداشتی که با عنوان «تصمیم کبری» در اردیبهشت سال 91 نوشتم.
دستور العمل سیر و سیاحت در اصفهان (متنی صفوی)

مسیر حرکت از نظر وی، می‌بایست از بازارچه تیمچه آغاز شده، سری به تنباکو فروش بزند و «خمار فراق را تسکین بخشد». آنگاه به «در دکان بچگان ارامنه» رفته نظری بیفکند. در اینجا، روی نگاه چند وجهی و زیست چنددینانه تأیید می‌کند: «گهی ترسا و گاهی پارسا باش». گاهی با صوفیان و گاهی مصحف خوان. مهم انتخاب «ملت عشق» است که آدمی را با داشتن «دولت عشق» رستگار می‌کند. این را بعدها در رفتن به «خانقاه صوفی نصیر» هم یادآور می‌شود.
سپس «از پشت راه پایین قهوه» (و پشت قهوه خانه) به سمت «قیصریه» رفته به «در دکان صالح خواص خوان» برود و به قدر «کشیدن یک قلیان» توقف کند. اگر میل قهوه هم دارد، به سراغ «قهوه‌خانه خواجه علی» رفته از دست «میرزا اشرف» فنجانی بگیرد. آنگاه به در قیصریه آمده، از نگار «جواهر فروش» خریدار یاقوت لب و لعل بناگوش شود. سپس به «دکانچه ثعلب پزی» و «شیره فروشی» رفته یک «پیاله ثعلب» بنوشد.
حالا می‌تواند وارد بازار قیصریه شده، چپ و راست آن را بنگرد. اشارات ادبی وی نشان از وجود شال و دستارفروشان است. در واقع، آنجا راسته قماش فروشان است.
در اینجا، از رفتن به کاروانسرای یزدی و کاشی سخن می‌گوید که گویی جنبه عبوری دارد؛ از آنجا «به بازارچه ملاعبدالله» و رسیدن به یک دکان قنادی، شیرینی‌های عالی دارد و او با اشعاری به استقبال از آن می‌رود.
در اینجا، سخن از دکانی استثنایی می‌آورد، دکانی که کار صاحب آن بند زدن به شیشه قلیان است، کاری که تا این اواخر، روی قوری‌های چینی هم انجام می‌شد. در میانه راه، از محلی برای خوردن چاشت با «نان سنگک پرویز بیک» و «لواش استاد تیمور» و یاد اقلام دیگری برای خرید، سخن به میان می‌آید که از لحاظ مواد خوراکی در بازار جالب است: پنیر یخچالی، و ماست جوالی، و انگور کشمش، و ریش بابا، و هولوی دانه شیرین، و شفتالوی سبز، و امرود چو قند، و هندوانه تخم کاشان، و خربزه قرقی (= قورقی)، و علی باغبانی و عابدینی» که مقصود از موارد آخر روشن نشد. در این عبارت، تاریخ نان سنگک دست کم تا عصر صفوی می‌رود. نمی‌دانم چرا زمانی از دکتر محجوب در نوارهای درس گلستان شنیدم که می‌گفت، نان سنگک سابقه چندانی ندارد.
مقصد بعدی «دکان قهوه‌ساز» است که بیشتر توصیه به «ساعتی تماشایی آن نگارستان» را می‌کند. تصویری که او می‌دهد، وجود انبوهی از دلبران و پری پیکران در آنجاست که وی نثراً و نظماً، در وصف آنان سطوری و اشعاری را می‌نگارد. تصاویر فرنگی روی دیوار بوده و نویسنده از آن یاد کرده است:
خاطرمان هست که در شهرآشوب نیز از نقاشی‌های سبک فرنگی که در این زمان به تدریج در حال باب شدن در ایران بود، یاد شده است.
مقصد بعدی، تالار طویله است که دارای نقاشی‌های فراوانی بوده و «رشک بتخانه چین». آنجا تصاویر روی دیوارها را ببینند، اما باید مراقب باشند که «دل به صورت دیوار نبندند». معلوم است که نقاشی‌های ویژه‌ای روی دیوارها از زنان یا امردان بوده است.
راسته حکاکان، مقصد بعدی است که کار روی انگشتری می‌کرده‌اند، و یکی از کارهای آنان همین بوده است که مشتری، هر نامی را که علاقه داشته، سفارش می‌داده تا روی نگین انگشتریش حک کنند. او این را به این معنا گرفته که با حک کردن آن نام، دیگری دست تصرف در آن دراز نخواهد کرد.
مقصد بعدی، بازار خرده‌فروشان است که به گفته وی به «آینه‌خانه» یا شیشه‌خانه مشهور است..... دکان عطاری، مقصد بعدی است که بر «در مسجد جامع» بوده است. «دکان عطاری مقابل حاجی طاهر دلداری» ظاهرا عنوانی است که باید برای آن در نظر بگیریم. عطاری برای فروش عطر است یا داروهای گیاهی؟ هر چه هست از عناب و قرص صندل و جز آن یاد شده و این که همه اینها در ادبیات نویسنده و برای مثال «شربت عناب لب، و شراب سیب غبغب، تب محرق فراق، و مرض مهلک اشتیاق را معالجه و مداوا تواند نمود». ...می‌شود تصور کرد که نویسنده بر این گمان بوده که این مقدار برنامه برای سیاحت، مسافر ما را به ظهر می‌رساند، و اینجاست که می‌تواند به «مسجد جامع» برود و نماز بگذارد. اینجا مسجد جامع، در میدان نقش جهان و در حاشیه قیصریه، همان مسجدی است که شاه عباس ساخته است. اکنون صدای اذان در می‌آید، ندای حی علی الصلاة سر داده می‌شود. او این صحنه را با تعبیر بسیار زیبای «در کعبه در صفاهان» باز می‌شود، توضیح می‌دهد.

تفصیل این متن را در لینک زیر مشاهده فرمایید:
http://historylib.com/articles/1874