منابع ما در تاریخ معکوس دوره اسلامی
یکی از منابع تاریخ دوره اسلامی، البته به شکل معکوس، روایات آخر الزمانی است، روایاتی که در آنها مطالبی گفت می شود که می توان، بسیاری از آنها را، انعکاس آمال و آرزوها و برنامه های مسلمانان، آن هم نخبگان و حاکمان دانست. مثلا این که دهها روایت در باره فتح قسطنطنیه هست، اگر نگوییم همه آنها، باید معظم آنها را بخشی از ذهنیت جامعه اسلامی در قرن اول و بعد از آن، تا پیش از تصرف قسطنطنیه بدست سلطان محمد فاتح دانست، دورانی که امویان و عباسیان بر اساس این نقلها تلاش می کنند قسطنطنیه را بگیرند. حتی هوس می کنند از انتهای افریقا به اروپا رفته از پشت سر به قسطنطنیه برسند تا این حکومت را ساقط کنند که خوب در جنوب فرانسه می مانند. از این دست، هزاران روایت مختلف در اختیار بوده، همانها که بخاری و دیگران از میان یک و نیم میلیون از آن احادیث، پنج شش هزار حدیث را انتخاب کرده اند که تکلیف آنها هم درست معلوم نیست. (می دانیم که داعش هنوز هم با روایات فتح قسطنطیه حال می کند و می جنگد و فکر می کند فتح نشده است!). همین طور روایاتی که سیأتی علی الناس زمان ... را در پیشانی خود دارد، بخش دیگری از این قضایاست. بسیاری از پیشگویی هایی که مثلا در دلائل النبوه بیهقی و بویژه مستغفری هست، هم همین حالت را دارد. نباید همه آن مطالب را این طور تفسیر کرد، اما آن دسته ای که منظور این بحث است، آن مقدار هست که با آنها بشود یک دوره تاریخ انتظارات و توقعات مسلمانان را از یک جامعه خوب در یک دوره تاریخی دانست. این که عرض کردم تاریخ معکوس همین است. فایده آنها البته از نظر تاریخی از این هم بیشتر است. فرض کنید دهها روایت در باره طالقان، یا صدها در باره کوفه و امثال اینها، حاوی معلومات جالب تاریخی است که قرار است اتفاق بیفتد یا افتاده و حالا در این روایات، به نوعی سرنوشت مقدس تبدیل شده است. راستش از این دست نکات بسیار زیاد است. امروز یکی از این موارد را در یک نسخه خطی ضد شیعی که می کوشد سلطنت ـ خلافت عثمانی را مستحکم کند و مستدام بداند، دیدم. سوالی مطرح شده است که آیا «قیام الساعه» تا قبل از سال 1000 فرا می رسد؟ این رساله که حدود 940 هجری نوشته شده، پاسخ داده است که خیر. [می خواهد بگوید دولت عثمانی حالا حالا ها هست]. دلیل آن، مطالبی است که سیوطی بیان کرده و گفته آثاری داریم که می گوید [یک جور محاسبه است دقت کنید] این امت بیش از 1300 سال عمر می کند، اما به 1500 سال نیمی رسد. چون روایت معتبر داریم که دجال در رأس سده خروج می کند، وقتی خروج کند، عیسی فرود آمده، چهل سال می ماند، مردم هم از بعد از طلوع شمس از مغرب [از علائم قیامت] یک صد و بیست سال مکث یعنی زندگی می کنند. بین دو نفخه هم چهل سال است. اینها را که جمع کنیم، دویست سال می شود که باید سپری شود تا ساعت فرا برسد. خوب، هنوز 60 سال تا سال هزار مانده [مقصودش زمان تألیف رساله در سال 940 است]. تازه، هنوز خورشید از مغرب طلوع نکرده است. به علاوه دجال هم که باید قبل از طلوغ خورشید از مغرب بیاید، خروج نکرده است. مهدی هم که قرار بوده هفت سال پیش از دجال خروج کند، ظاهر نشده است. از دیگر اشراط قیام هم که گفته اند قبل از خروج مهدی آشکار می شود، خبری نیست. این زمان ها هم [حوالی 940 که رأس سده نیست] که خروج دجال نخواهد بود، چون روایت هست که در راس سده پیدایش می شود. مقدماتی هم برای خروجش لازم است که قبل از دوسال از خروجش باید پیداشود (که نشده است). خوب اگر فرض کنیم خروج رأس اولین سده پیش رو می آید، اولین مورد، سال هزار است، مشروط بر آن که اگر در 1100 نباشد. در این صورت چطور می شود تصور کرد که عمر این امت، پیش از سال هزار تمام می شود؟ این امری ناممکن است. علما در این باره به احادیث معتبره استدلال کرده اند که من آنها را در جای دیگری آورده ام. من مطالبی هم گفته ام که سیوطی هم آنها را بیان نکرده است. [و داستان ادامه دارد].
شاهد هستید که با تاریخ و زمان و وقایع چطور برخورد می شود. این نوعی تاریخ معکوس است که بر اساس این روایات می توان از آنها سر در آورد.
(رسول جعفریان)
@Historylibrary
به نظرم رساله مهمی است. تماما در باره این که چه قدر در نماز و خواندن قرآن و نگارش آن و غیره و غیره می شود از زبان فارسی استفاده کرد. همه جا رأی مخالف را تقویت کرده است. می شود گفت رساله ای علیه زبان فارسی و کاربرد آن در دین است. معروف است که فتوای ابوحنیفه جواز خواندن نماز به فارسی بوده و این جا می گوید که از این رأی خود عدول کرده است.
رساله اعجاز سوره الکوثر نوشته جارالله زمخشری م538ه
وی این رساله را در پاسخ به اشکالات دوستش که به مساله اعجاز قرآن مربوط می شده، به رشته تحریر درآورده است.
البته به اذعان محقق این رساله، تراجم نویسان این رساله را در ذیل آثار زمخشری ذکر نکرده اند اما وی با سه دلیلی که در مقدمه ذکر می کند انتساب این رساله به او را تایید می کند:
1.اسلوب لغوی و بلاغی رساله به اسلوب آثار زمخشری نزذیک است.
2.مجموعه ای از تعابیر مجازی در این رساله به کار رفته که زمخشری در اساس البلاغه به آن ها اشاره کرده است.
3.در مقدمه نسخه بیانی از سائل وجود دارد که بیان گر آن است که سوالاتش را از جار الله زمخشری پرسیده نه فرد دیگری.
نکته مهمی که باید بدان اشاره کرد آن است که محقق از نسخه ای که مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی رحمه الله علیه که از نسخه محفوظه در کتابخانه ظاهریه دمشق استنساخ کرده بودند، بهره برده است.
لازم به ذکر است که این رساله در شماره 13 مجله تراثنا به چاپ رسیده است...
باتحیات
◀️ (آیا قرآن ابن بوّاب در کتابخانۀ آیت الله مرعشی به خط اوست؟)
بدون شک ابو علی محمد بن علی بن حسن مشهور به ابن مُقْلَه بیضاوی (272 ـ 328 هـ ق) بزرگ خوشنویسی و خطاط جهان اسلام است که توانست تاریخ جدیدی در عرصۀ هنر خوشنویسی بیافریند و جایگاه این هنر را تا جایی بالا برد که تاریخ این هنر را در بین اهل تحقیق به «قبل و بعد از ابن مقله» تقسیم کرده است. بعد از او نابغۀ خوشنویسی جهان اسلام علی بن هلال بغدادی معروف به ابن بَوَّاب (متوفای 423 هجری) ظهور كرد که توانست خطوطی را که ابن مقله ضابطه مند کرده بود و تو آوری ها و ابداعات بسیار زیبایی در کتابت خط ابن مقله ایجاد کند تا جایی که تا قرن ها تمامی خوشنویسان بر طریقه و روش او خط می نوشتند.
متأسفانه از ابن مقله تا به حال حتی یک قطعه خطی که با قاطعیت به او منتسب باشد، دیده نشده، و قرآنی هم که در مصر به عنوان خط ابن مقله وجود دارد از موارد بسیار مضحک و خنده دار از این دست نسبت های جعلی برای کسب درامد به شمار می آید؛ زیرا این نسخه بسیار متأخر و شاید متعلق به قرن 10 و 11 و با خطی نا زیبا کتابت شده است.
تنها از ابن بوّاب نسخه ای بسیار زیبا و مشهور از قرآن به خط ریحان و ضمائمی به خط رقاع باقی مانده. بنابر ترقیمۀ آن تاریخ کتابت آن سال 391 هـ ق در بغداد می باشد. این نسخه در کتابخانۀ چستربیتی در ایرلند می باشد، و به دور از انتساب این قرآن به ابن بوّاب این نسخه با چنین خطی و هنر تذهیبی از نوادر نسخه های قرآنی به شمار می آید که از نظر بیان گرافیکی بینظیر می باشد، تا جایی که برخی انتساب این خط را به آن قرن و به ابن بوّاب مشکل دانسته اند ولی بدون تردید از لحاظ سبک تذهیب و قطع آن از این دوره تاریخی می باشد. سالها قبل از این نسخه به صورت فاکسیمیل در اروپا چاپی فاخر و نفیس صورت گرفت که نگارندۀ این سطور توفیق تملّک نسخه ای از آن را دارد.
یکی دیگر از این دست نسخه های منسوب به ابن بوّاب، جزئی از قرآن است که به شمارۀ مسلسل: (4358) در کتابخانۀ آیت الله مرعشی نجفی در قم وجود دارد. بنابر آنچه در پایان این نسخه آمده علی بن هلال آن را در سال 392 هجری در بغداد کتابت کرده یعنی دقیقاً یک سال بعد از قرآن سابق الذکر، البته این بار این نسخه از ابتدا تا انتها به خط کوفی متطوّر یا به اصطلاح به سبک کوفی نوین نوشته شده است، البته عیار این خط در این نسخه نه مانند نسخه هایی است که با کوفی نوین نوشته شده و گویا خطی درجه دو در بین خطوط کوفی است. با اذعان به اینکه این نسخه مهم و متعلّق به قرن پنجم یا ششم هجری قمری است ولی باید تصریح کنم که این انتساب نباید صحت داشته باشد و اگر چه در پایان نسخه به تصریح نام ابن بوّاب به عنوان ناسخ این جزء از قرآن ذکر شده است.
مشکل آنجاست که نابغۀ ای چون ابن بوّاب که استاد چیره دست خطوط مختلف است اگر می خواهد قرآنی به خط کوفی متطوّر و نوین بنگارد چطور خط کوفی را در درجۀ بسیار نازل و پایین کتابت کرده، این در حالی است که در آن عصر کتابت قرآن به خط کوفی بسیار مرسوم و تمام خوشنویسان به خوبی به آن مهارت داشتند، و در واقع این دوره (قرن 4 و 5 هجری) دورۀ تطوّر سبک جدید خط تزئینی کوفی است.
این مهم ترین ایرادیست که به این نسخه می توان گرفت که البته ایراد کوچکی بر این نسخه و این نسبت هم نیست، شاید این مطلب به ذهن متبادر شود که ابن بواب در خطوط نسخی شکل (ثلث، نسخ، رقاع و توقیع...) سرآمد و مبتکر بوده اما در کتابت کوفی آن چیره دستی را نداشته؟ جواب آن نیز آن است که اولا: اگر او نسخ نویس بوده برای چه قرآن کوفی نوشته است. وثانیاً: شهرت کتابت قرآن به خط کوفی و یاد داشتن خوشنویسان آن دوره خط کوفی را به عنوان خط رایج و دایر کتابت قرآن کریم خصوصاً به جهت ضمائم نسخه ها، این امر را بسیار بعید می نماید که خوشنویسی چون ابن بوّاب که در تمام اقلام ستّه زبر دست بوده است این خط را درست نمی دانسته. چنانچه همین الان بسیاری از اساتید ثلث نویس، مهارت بسیار خوبی در کتابت خط کوفی دارند و حال چه رسد به آن دوره که دورۀ رشد و تطوّر خط کوفی بوده است.
@majlesilib
عناوین مجموعه رسائلی که بالا گذشت (ش 18386 مجلس) نمونه ای است از مهم ترین پرسش های فلسفی که فیلسوفان عصر صفوی به تبع آنچه در قرون هشتم و نهم بر سر آن آمده بود داشتند. البته برخی از پرسشها میراث معتزلیان قرن چهارم و پنجم است، اما سر جمع، آنچه فیلسوفان این دوره در آن مانده اند و در آن مباحث تامل کرده، همدیگر را نقد نموده و رساله و نقدیه می نویسند همین مباحث است. مجموعه مزبور یک نمونه کامل از این مسیر فکری است که گاه آرای مخالفان آقا حسین خوانساری مانند فاضل سبزواری را هم دارد. یعنی کاتب (معین بن احمد) که شاگرد آقا حسین خوانساری (م 1098) متن رساله استاد را آورده، حاشیه فاضل سبزواری را بر آن آورده، و سپس جوابیه استاد را هم درج کرده است. به نظر می رسد این قبیل متن ها به راحتی می تواند پایه ای برای یک تاریخ فلسفه درست از دوره صفوی باشد.
@jafarian1964
رساله کیفیت جمع قرآن از شیخ حر که زمان حیاتش به سال 1086 دانشمندی آن را در کتابی که از مجموعه رسائل خوب قدما و معاصران فراهم آورده کتابت کرده است.
@jafarian1964
متن بالا در مجموعه ای از رسائل نجومی کلامی از اواخر قرن نهم آمده که برخی از رسائل تاریخ 899 دارد. البته متن بالا قدری از لحاظ خط متفاوت است اما پیداست که از همان دوره اسماعیل است. مثلا رساله دیگری در این مجموعه این انجامه را دارد:
سالها پیش شرح حال مفصل فاضل هندی را به مناسبت تعمیر مقبره وی در تخت فولاد اصفهان نوشتم. شاید حوالی سال 1372 بود. این شرح حال همراه با چند رساله وی منتشر شد. همان شرح حال را آن وقت ها، مرحوم آقای فاکر دستور دادند ترجمه شده و در مقدمه کشف اللثام که انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین مشغول چاپ آن بود، گذاشتند. در باره تاریخ درگذشت فاضل هندی تردید بود و معمولا سال 1137 را نوشته بودند که دو سال پس از حمله افغانهاست. فکر می شد که به نوعی این تردید به خاطر آشفتگی های آن دوره است. البته همین هم هست که چون اوضاع نابسامان شده تاریخ فوت دقیق وی معلوم نیست. چنان که متاسفانه تاریخ درگذشت میرزا عبدالله افندی را هم درست نمی دانیم. امروز آقای رحمتی گفتند که نسخه ای از کشف اللثام با شماره 18436 درمجله شهاب جدید شماره 81 ـ 82 معرفی شده که کاتب آن شاگرد فاضل هندی بوده و تاریخ دقیق درگذشت وی را نوشته است: در حاشیه برگ 168 نوشته شده: (به عربی که ترجمه می کنم) از اول کتاب تا اینجا را بر شارح آن ـ نور الله ضریحه ـ خواندم. به اینجا که رسیدم روحش به بهشت پر کشید و این در شب 25 رمضان سال 1131 بود. نام من هم علی اکبر بن محمد صالح حسنی است. سنه 1131
@jafarian1964
استفتاء شاه سلیمان صفوی از آقا جمال خوانساری در باره نماز جمعه
چند سال پیش (1381ش) مجموعه ای از رسائل فقهی در باره نماز جمعه را با عنوان «دوازده رساله فقهی در باره نماز جمعه از روزگار صفوی» منتشر کردم. آخرین رساله در آن مجموعه 775 صفحه ای رساله آقاجمال خوانساری (م 1122) بود (صص 679 ـ 771) ، رساله ای در نقد نظریه وجوب عینی نماز جمعه که به گفته وی، از زمان شهید ثانی پدید آمده و سابقه ای در میان علمای شیعه نداشت. در آن کتاب، به تفصیل در باره جایگاه بحث در باره نماز جمعه در دوره صفوی صحبت کردم. البته بعدها هم رسائل دیگری یافتم، و مباحثی تازه. اما دیگر فرصت انتشار آنها دست نداد. در میان استفتاءات آقا جمال، جوابیه ای خطاب به شاه ـ به احتمال بسیار زیاد شاه سلیمان صفوی (م 1105) هست ـ که در باره رساله ای در این باره قضاوت کرده و در آنجا از رساله خود هم که آن را مصدّر به نام شاه کرده، یاد نموده است.
در این پاسخ، آقا جمال اشاره به رساله ای می کند که شاه برای وی فرستاده و نظر خود را در باره آن جویا شده است. از روی مطالبی که نقل شده، می باید مقصود، رساله ملامحمد طاهر قمی باشد که در نقد ملاحسنعلی شوشتری نوشته است. این رساله قمی که همراه با متن شوشتری است، هم در دوازده رساله فقهی به کوشش این بنده خدا چاپ شده است (611 ـ 678) در آنجا، ملامحمد طاهر به استدلالهای ملاحسنعلی که مخالف اقامه جمعه در عصر غیبت است، حملات زیادی کرده است. لحن آقا جمال نسبت به آخوند یعنی ملامحمد طاهر انتقادی است و می گوید که او کج سلیقه گی هایی داشته است. سپس به برخی ازمطالب وی پاسخ داده است.
اما از جمله مطالبی که شوشتری در آنجا مطرح کرده بوده، این است که اگر امام جمعه در عصر غیبت قدرت یابد، می تواند جمعیتی را دنبال خود جمع کرده، و برای حکومت اسباب فساد شود. دلیل آن هم باور مردم به امام جمعه است. ملامحمد طاهر حرف او را رد کرده بوده و گفته که اگر این طور بود که هر اجتماعی منجر به تولید فساد شود، امیر الحاج هم می توانست منشأ فساد باشد، چون قدرتی دارد و مردم مطیع او هستند. در اینجا آقا جمال بر مطلب شوشتری صحه می گذارد و وابستگی نماز جمعه را به حکومت مورد تاکید قرار می دهد، برای این که منشأ فساد نباشد. به هر روی برای تفصیل بیشتر باید رساله شوشتری را ملاحظه کرد.
آقا جمال خوانساری بر خلاف آخوند ملامحمد طاهر قمی (م 1098) با وجوب عینی موافقتی ندارد، و روی همان روال عادی نظر فقها، وجوب تخییری که بیش از همه محقق کرکی آن را تئوریزه کرد، و تقریبا کلمات قدمای از فقها هم سازگاری دارد، تأکید دارد. این در حالی است که در دوران وی، عده زیادی روی وجوب عینی تکیه داشتند که نمونه اش مجلسی و ملامحمد طاهر قمی بود.
این که عرض کردم این استفتاء از شاه سلیمان است، برای این که آقا جمال در این پاسخ، به رساله خود ارجاع داده و می گوید که آن را مزین به نام شاه کرده است. در رساله ای که در دست ماست و چاپ کردیم، نام شاه سلیمان آمده است. جالب است که می گوید اگر نسخه ای از آن را ندارید برای شما بفرستم.
اما متن پاسخ آقا جمال به شاه سلیمان صفوی.
به موقف عرض می رساند
که این کمترین (جمال) رساله معلومه را مطالعه نموده، غلطها که از آخوند مرحوم نقل شده، در واقع چنین است، و امثال این غلطها از مثل او فاضلی در کمال تبحر، بسیار غریب است. نهایت آن اختصاصی به مسأله نماز جمعه ندارد که این از اعجاز وجوب نماز جمعه باشد، چنان که این آخند فرموده، بلکه در بسیاری از مسائل و تفسیر بسیاری از آیات و احادیث چنین کرده، کم ورقی است از تصانیف آن مرحوم که یک دو غلط چنین نداشته باشد، با کمال فضل و دانش، کجی در سلیقه داشت که باعث تصرّفات و تصحیفات می شد، و آخرها از بسیاری از آنها برگشته و تغییر داده، و بعضی غلطها که در این رساله نقل شده از آنهاست که آخر تغییر داده.
و آما آنچه این آخند فرمود که آیات کریمه و احادیث شریفه صریح در وجوب عینی نماز جمعه است، آن هم اصلی ندارد، و بعضی از آنها در اصل دلالت بر وجوب ندارد، و بعضی ظاهر در نفی وجوب عینی و ثبوت وجوب تخییری است، و بعضی احتمال وجوب عینی و تخییری هر دو دارد، و به قرینه احادیث دیگر که دلالت بر نفی وجوب عینی می کند، و اجماع علما که جمعی کثیر از اعاظم علمای ما مثل شیخ طائفه شیخ ابوجعفر طوسی، و سید اجل سید مرتضی و ابن حمزه، و ابن زهره، و ابن ادریس، و محقق و علامه حلی، و شیخ شهید، و ابن فهد، و شیخ علی و غیرهم دعوی کرده اند که اجماع علمای شیعه شده بر این که نماز جمعه در زمان غیبت امام معصوم واجب عینی نیست، و هرگز قول به وجوب عینی آن در میان علمای شیعه نبوده، باید احادیث مزبوده بر وجوب تخییری حمل شود.
آگاهی های تازه در باره فاضل هندی
سالها پیش وقتی مرحوم آقای فاکر قصد چاپ کتاب کشف اللثام فاضل هندی را (ضمن منشورات جامعه مدرسین) داشت، از بنده خواست شرح حالی بنویسم که نوشتم و در مقدمه کتاب کشف اللثام چاپ شد. همان موقع، چهار رساله از فاضل هندی رو هم تصحیح کردم و این شرح حال هم در آن آمد. آن زمان، مرکز فرهنگی تخت فولاد قصد بازسازی مزار فاضل هندی را داشت که مردم اصفهان هم به آن علاقه مند بودند. فکر کنم سال 1374 بود. بعد از آن روی آن کتاب و شرح حال کاری انجام ندادم. فکر می کنم در باره وی مطالب دیگری هم نوشته شده است. اما امروز نکته جالبی در کتاب تاریخ کشیکخانه همایون (ص 240) دیدم که الحق کتاب مهمی است. نوشته است: فاضل هندی رساله ای در امامت برای او [شاهزاده هندی تبعیدی به ایران که این کتاب اخبار و گزارش های مربوط به اوست و سنی هم بود] نوشت و تحسین کرد و جایزه هم شنیدم که داد، اما بنده به جهت خودسازی های او، تشیع او را باور نمی کنم.
در باره رفت و آمد فاضل هندی با این شاهزاده در جای دیگر آمده است که در جریان تهنیت عید ... بعد از آن آخندها را که عبارت از فاضل هندی و ملامحمد امین باشد بار می داد و بعد از آن کمترین ... فاضل هندی کتابی پیشکش می کرد و ملامحمد امین تقویمی می داد. بنده چند شعر می گفت. ... در سه نعلبکی کوچک، اشرفی تحویل مجلس ولی نعمت را به این ترتیب می گذاشتند: اولا ملا بهاءالدین محمد فاضل هندی، دویم ملامحمد امین، سیوم کمترین ، و در نعلبکی فاضل هندی سی عدد اشرفی و.... (ص 90). پیش از ان در صفحه 44 هم از اشرفی هایی اهدایی در مقابل پیشکش کتاب سخن به میان آمده بود، و این که بعد از «درویش آدم» نزدیک ترین محرم وی همین فاضل هندی بود (ص 45).
ظاهرا ارتباط وی با فاضل هندی ادامه یافته است. چنان که در جای دیگری آمده که گاه دو روزی از هفته ـ به صورت منظم و کشیک ـ کنار این شاهزاده هندی بوده است.... دوشنبه و جمعه کشیک فاضل هندی که ملابهاءالدین محمد باشد (ص 252). در جای دیگری اشاره دارد که «وقتی که فاضل هندی به زیارت مشهد مقدس می رفت مار ا تدارکی ممکن بود که به جهت ایشان کردیم» (ص 259) که باز اشاره به کمک این شاهزاده به فاضل هندی است. یک بار هم از این صحبت شده که بعد از این هم آوارگی این شاهزاده در ایران، بالاخره اگر با موفقیت به هند برگردد ... به فلان و فلان، چه سمت هایی می دهد و این که «و فاضل هندی ملاباشی خواهیم شد» (ص 273). در باره دوستی این شاهزاده هندی پناهنده در ایران با فاضل هندی، موارد دیگری هم هست. از جمله این که شبی نزد او می آید و مفصل صحبت می شود. راوی (مولف کشیکخانه) می گوید شاهزارده فرمودند: آخوند (یعنی فاضل هندی) از ماست. شما از اهل ایرانید. رعایت ما به ایشان بیجا نیست. اگرچه خواهی گفت که ایشان (فاضل هندی) هم ایرانی اند، اما مدتی در هندوستان با ما بوده و تعصب ندارد. (ص 149). نویسنده کشیکخانه می گوید که اینها در هند رابطه استاد و شاگردی داشته اند و این نکته شگفتی است: در آن مجلس بهاءالدین محمد فاضل هندی که با شاهزاده در هندوستان ربط استاد و شاگردی داشته و نهایت محرمیت و انس در این جانب هم به هم رسانیده بود و بسیار بیش از کمترین رعایت او می نمود و اعتمادی که به او داشت به بنده نداشت، .... (ص 20).
@jafarian1964
کلاه، گرامافون و رادیو از علائم آخر الزمان
رساله ای را می خواندم که نویسنده در بخشی از آن 79 علامت از علائم ظهور را آورده بود. تاریخ تألیف سال 1361 ق (1321 ش) در آغاز و اوج جنگ جهانی دوم است. در اینجا دو مورد یعنی مورد 78 و 79 را می آورم. یکی کلاه، از علائم آخر الزمان دانسته شده و دیگری گرامافون رادیو. در مورد رادیو، لطافتی هم بخرج داده، و آن این که کلمه «اتخذوا» (در روایت) همان فعل گرفتن است که در باره رادیو بکار می رود و گفته می شود «کجا را گرفتیم» و مقصود موج رادیو است که مثلا مصر را گرفتیم. به نظر وی این را اعجاز در احادیث است. نویسنده این متن منبری معروف و مثلا جهاندیده ای چون محمدعلی مبارکه ای است، نه یک روحانی منزوی و گوشه گیر. البته چنین برداشت هایی از قضا از همین روحانیون متجدد بر می آید که می خواستند علوم و فنون جدید را با آیات و اخبار تطبیق دهند. بیفزایم، حالا هم همان نمونه ها در جریان است و نامش چیزی دیگر، مثلا فیزیک اسلامی، اما به نظرم، برای بسیاری، صد سال دیگر، و البته برای برخی دیگر، خیلی زودتر، سبب استهزاء خواهد شد.
[مورد 78]: تبدیل کلاه: در ششم بحار در اخبار المغیبات از حضرت رسول ص روایت نمود که از جمله علائم آخر الزمان این است که یتبدل القلنسوه بقلنسوة المشرکین، تبدیل می شود کلاه ها، به کلاه های مشرکین. و مصداق مشرکین امروزه کسانی هستند که خدا را در سه اقنوم می دانند (اب و ابن و روح القدس). چنان چه در تمام رسائل و کتب مذهبی خود تصریح دارند. و در کتاب نور العیون که در عصر شاه سلطان حسین در بحبوحه رواج عمامه نوشته شده، از علائم آخر الزمان رویت کرده که یتبدل العمائم بالقلنسوه. تبدیل می شود عمامه ها به کلاه.
(مورد 79) [از دیگر علائم این که] قرآن را در ردیف آلات موسیقی و غنا در می آورند. از عوف بن مالک اشجعی در کتب شیعه و سنی مرقوم است (از جمله ارشاد دیلمی از کتب شیعه است) که یکی از علائم آخر الزمان این است که از قول پیغمبر نقل نمود که آن حضرت فرمود: و اتخذوا القرآن مزامیر، قرآن را در ردیف مزامیر و آلات غنا و موسیقی در می آورند و معنای این حدیث در صفحات گرامافون و رادیو بظهور رسید، چنان چه از سایر صوتها که برای درک لذت قرار داده شده، لذت می برند، قرآن را هم به صورت خوب به توسط این دو آلت مزمار، اسباب لذت استماع قرار می دهند. و از کلمه «و اتخذوا» لطیفه ای استفاده می شود که آن هم همین لفظ شایع است که در موضوع رادیو می گویند، کجا را گرفتیم و فلان شهر و یا نطق فلان را گرفتیم و یا قرآن مصر و کجا را گرفتیم، و در حقیقت اخبار این نوع بیان، در مرحله اعجاز است.
@jafarian1964
یک نسخه از کتاب بالا در یمن است که خیلی سال پیش آن را دیدم و نسخه ای هم در کتابخانه برلین است که سال ۲۰۱۲ آن را در آنجا یافتم و از آن عکسی گرفتم. نسخه مهم و اقدم آن در آمبروزیاناست که عکس آن را هم دارم. این کتاب باید تصحیح و منتشر شود. مدتی پیش به فاضل محترم آقای موسوی بروجردی پیشنهاد کردم کتاب را منتشر کنند. یک تحقیقی از این متن سال ها پیش به عنوان رساله دکتری در غرب صورت گرفت اما هنوز چاپ نشده است. دو نسخه یمن و برلین همدیگر را تکمیل می کنند. نسخه آمبروزیانا بسیار کهن است و البته کامل نیست. نسخه ریشه های مشترک با اخبار صفین نصر بن مزاحم دارد اما به نظر می رسد که تحریری است که در آن از روایات نسخه های دیگر هم استفاده شده. باید کسی جدی روی این متن مهم و ارزشمند شیعی کار کند. در کانال نسخه های خطی عکس یک برگ آن را گذاشتم که می بینید.
۱۴- مجموعه های آثار شریف مرتضی و پیشنهادی برای فضلای جوان
چنانکه قبلا هم مکرر نوشته ام احتمالا شریف مرتضی و یا برخی شاگردان او در نحوه تنظیم مجموعه های مختلف رسائل او و چینش آن مساهمت داشته اند. از مجموعه رسائل و آثار کوچک شریف مرتضی چندین سنت مختلف نسخه خطی داریم. مناسب است کسی همت کند و تبارشناسی سنت های مختلف نسخ خطی مجموعه رسائل شریف مرتضی را بر اساس همه نسخه های شناخته شده آنها مورد بررسی و مطالعه قرار دهد. معمولاً دسته های معینی از رسائل او در مجموعه های جداگانه ای در نسخه ها تکرار می شوند و تنظیمات و ساختارها بر اساس الگوهای مختلف در نسخه های خطی آثار او قابل پیگیری است. برخی از آنها معلوم است تعدادی از مسائل پراکنده را با ذکر تاریخ هر مسئله و بدون توجه به تنوع موضوعات گرد هم می آورند. تعدادی دیگر هست که تعدادی از مسائل را با توجه به مشابهت موضوعی گرد هم آورده است، مانند مسائلی در رابطه با آیات قرآن. بعید نیست اینها کار خود شریف مرتضی و یا شاگردانش به هدف گردآوری اجوبه او به پرسش ها و در واقع آرشیو سازی برای آنها باشد. تعدادی از مجموعه های خطی آثار او مسئله هایی ( یا حتی تکه هایی) را بنا بر موضوع و یا اهمیت گرد هم می آورند که معلوم است از کتاب های بزرگش و یا از اجوبه شناخته شده او به مسائل شهرها برگرفته شده و گرد هم آمده اند. بنابراین بخشی از کتاب های مفقود شریف مرتضی را می توان بر اساس همین مجموعه ها که به صورت اجوبه متفرقه گرد هم آمده بازسازی کرد. هر چه هست برای این کار نخست بایست تمامی نسخه های خطی این مجموعه ها شناسایی، دسته بندی و تبارشناسی شود. این کار کمک بزرگی است برای بازسازی سالشمار و ترتیب آثار شریف مرتضی.
کتاب های منسوب به خواجه نصير طوسي
شماری از کتاب هایی که در نسخه های خطی به محقق طوسي منسوب شده قطعا از او نيست. در اين ميان روشنترين مورد روضة التسليم و مطلوب المؤمنين است که در عدم اصالت انتساب آنها به خواجه طوسي کمترين ترديدی را نمی توان داشت. رساله تولا و تبرا که از آن تنها يک نسخه خطی اصلی در مجموعه ای نسبتا کهن موجود است صراحتا در خود مجموعه به خواجه طوسي منسوب نشده. البته احتمال اينکه اين متن از محقق طوسي باشد کلا منتفی نيست؛ خاصه اینکه در مقدمه آن از ناصر الدين محتشم نام برده شده، همو که اخلاق ناصری را خواجه برای او نوشت. به هرحال متن تولا و تبرا جز اشاره ای در مقدمه آن مشتمل بر هيچ عقيده ای خاص اسماعيليان و نزاریان نيست. با اين حال به نظر می رسد که اين رساله را يکی از نويسندگان نزاری تون (در نزديکی قائن از مناطق قهستان) نوشته باشد و تأليفی از محقق طوسي نباشد.
آغاز و انجام خواجه حتما از اوست. کهنترين نسخه خطی آن در مجموعه سفينه تبريز و با انتساب آشکار به خواجه طوسي است. منتهی از مطاوی این رساله برخلاف نظر برخی محققان مطلقا معلوم نيست که در دوران اقامت خواجه در قهستان و الموت نوشته باشد. به احتمال زياد اين رساله را خواجه کم و بيش هم زمان با تأليف اوصاف الأشراف نوشته. به هرحال در اين رساله تعابير عرفانی ديده می شود و مطلقا رساله ای باطنی به شيوه اسماعيلی نيست. خواجه طوسي در رساله آغاز و انجام (ص 29 از چاپ ميراث مکتوب در ضن سه رساله) و در ديگر صفحات کتاب آشکارا انديشه تأويلی قيامت به مفهوم نزاری آن را رد می کند. در اين متن بسيار ارشمند، خواجه تصويری که از خداوند، مبدأ عالم و همچنين آخرت و قيامت می دهد با تعاليم اسماعيليان و نزاريان متفاوت است و از فلسفه فکری و مذهبی آنان به کلی بيگانه است. هيچ اشاره روشنی در متن کتاب به هيچ انديشه اسماعيلی در آن ديده نمی شود. بنابراين اين فرض که اين متن را نوشته ای اسماعيلی از خواجه طوسي بدانيم نادرست است. چنانکه گفتم دليلی هم نداريم تا آن را تأليفی از دوران قهستان و الموت بدانيم. به ويژه اينکه آن را برخلاف ساير نوشته های آن دوران به خداوندگاران قهستان و الموت تقديم نکرده است.
در اين ميان منسوب کردن روضة التسليم (رساله تصورات) به خواجه طوسي از همه عجيب تر است. اين رساله به هيچ عنوان و با هيچ مستمسک ضعيفی هم نمی تواند تأليفی از طوسي قلمداد شود. نويسنده اين کتاب همانطور که در نسخه های خطی آن هم ديده می شود همان نويسنده هفت باب و شاعر معروف ديوان قائميات است؛ يعنی صلاح الدین حسن محمود کاتب.
واقعيت کتاب های منسوب به خواجه نصير طوسي
شماری از کتاب هایی که در نسخه های خطی به محقق طوسي منسوب شده قطعا از او نيست. در اين ميان روشنترين مورد روضة التسليم و مطلوب المؤمنين است که در عدم اصالت انتساب آنها به خواجه طوسي کمترين ترديدی را نمی توان داشت. رساله تولا و تبرا که از آن تنها يک نسخه خطی اصلی در مجموعه ای نسبتا کهن موجود است صراحتا در خود مجموعه به خواجه طوسي منسوب نشده. البته احتمال اينکه اين متن از محقق طوسي باشد کلا منتفی نيست؛ خاصه اینکه در مقدمه آن از ناصر الدين محتشم نام برده شده، همو که اخلاق ناصری را خواجه برای او نوشت. به هرحال متن تولا و تبرا جز اشاره ای در مقدمه آن مشتمل بر هيچ عقيده ای خاص اسماعيليان و نزاریان نيست. با اين حال به نظر می رسد که اين رساله را يکی از نويسندگان نزاری تون (در نزديکی قائن از مناطق قهستان) نوشته باشد و تأليفی از محقق طوسي نباشد.
آغاز و انجام خواجه حتما از اوست. کهنترين نسخه خطی آن در مجموعه سفينه تبريز و با انتساب آشکار به خواجه طوسي است. منتهی از مطاوی این رساله برخلاف نظر برخی محققان مطلقا معلوم نيست که در دوران اقامت خواجه در قهستان و الموت نوشته باشد. به احتمال زياد اين رساله را خواجه کم و بيش هم زمان با تأليف اوصاف الأشراف نوشته. به هرحال در اين رساله تعابير عرفانی ديده می شود و مطلقا رساله ای باطنی به شيوه اسماعيلی نيست. خواجه طوسي در رساله آغاز و انجام (ص 29 از چاپ ميراث مکتوب در ضن سه رساله) و در ديگر صفحات کتاب آشکارا انديشه تأويلی قيامت به مفهوم نزاری آن را رد می کند. در اين متن بسيار ارشمند، خواجه تصويری که از خداوند، مبدأ عالم و همچنين آخرت و قيامت می دهد با تعاليم اسماعيليان و نزاريان متفاوت است و از فلسفه فکری و مذهبی آنان به کلی بيگانه است. هيچ اشاره روشنی در متن کتاب به هيچ انديشه اسماعيلی در آن ديده نمی شود. بنابراين اين فرض که اين متن را نوشته ای اسماعيلی از خواجه طوسي بدانيم نادرست است. چنانکه گفتم دليلی هم نداريم تا آن را تأليفی از دوران قهستان و الموت بدانيم. به ويژه اينکه آن را برخلاف ساير نوشته های آن دوران به خداوندگاران قهستان و الموت تقديم نکرده است.
در اين ميان منسوب کردن روضة التسليم (رساله تصورات) به خواجه طوسي از همه عجيب تر است. اين رساله به هيچ عنوان و با هيچ مستمسک ضعيفی هم نمی تواند تأليفی از طوسي قلمداد شود. نويسنده اين کتاب همانطور که در نسخه های خطی آن هم ديده می شود همان نويسنده هفت باب و شاعر معروف ديوان قائميات است؛ يعنی صلاح الدین حسن محمود کاتب.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
البته چندی پیش استاد جعفریان در کانال تلگرامیشان این خبر را به نقل از مجله میراث شهاب به اشتراک گذاشتند که از ایشان بی نهایت سپاسگزاریم لکن ایشان تصویر این خبر را به ارایه عمومی در نیاوردند .
برگی از کشف اللثام فاضل هندی به کتابت شاگرد او است که در کتابخانه آیت الله مرعشی ره نگهداری می شود
شایان ذکر است که درباره زمان درگذشت فاضل اختلاف وجود داشت صاحب روضات ۱۱۳۷ نگاشته بود و صاحب ریاض ۱۱۳۱ که با توجه به این نسخه فرمایش صاحب ریاض صحیح می باشد
یک نسخه از کتاب بالا در یمن است که خیلی سال پیش آن را دیدم و نسخه ای هم در کتابخانه برلین است که سال ۲۰۱۲ آن را در آنجا یافتم و از آن عکسی گرفتم. نسخه مهم و اقدم آن در آمبروزیاناست که عکس آن را هم دارم. این کتاب باید تصحیح و منتشر شود. مدتی پیش به فاضل محترم آقای موسوی بروجردی پیشنهاد کردم کتاب را منتشر کنند. یک تحقیقی از این متن سال ها پیش به عنوان رساله دکتری در غرب صورت گرفت اما هنوز چاپ نشده است. دو نسخه یمن و برلین همدیگر را تکمیل می کنند. نسخه آمبروزیانا بسیار کهن است و البته کامل نیست. نسخه ریشه های مشترک با اخبار صفین نصر بن مزاحم دارد اما به نظر می رسد که تحریری است که در آن از روایات نسخه های دیگر هم استفاده شده. باید کسی جدی روی این متن مهم و ارزشمند شیعی کار کند. در کانال نسخه های خطی عکس یک برگ آن را گذاشتم که می بینید.
متن بالا در مجموعه ای از رسائل نجومی کلامی از اواخر قرن نهم آمده که برخی از رسائل تاریخ 899 دارد. البته متن بالا قدری از لحاظ خط متفاوت است اما پیداست که از همان دوره اسماعیل است. مثلا رساله دیگری در این مجموعه این انجامه را دارد:
کلاه، گرامافون و رادیو از علائم آخر الزمان
رساله ای را می خواندم که نویسنده در بخشی از آن 79 علامت از علائم ظهور را آورده بود. تاریخ تألیف سال 1361 ق (1321 ش) در آغاز و اوج جنگ جهانی دوم است. در اینجا دو مورد یعنی مورد 78 و 79 را می آورم. یکی کلاه، از علائم آخر الزمان دانسته شده و دیگری گرامافون رادیو. در مورد رادیو، لطافتی هم بخرج داده، و آن این که کلمه «اتخذوا» (در روایت) همان فعل گرفتن است که در باره رادیو بکار می رود و گفته می شود «کجا را گرفتیم» و مقصود موج رادیو است که مثلا مصر را گرفتیم. به نظر وی این را اعجاز در احادیث است. نویسنده این متن منبری معروف و مثلا جهاندیده ای چون محمدعلی مبارکه ای است، نه یک روحانی منزوی و گوشه گیر. البته چنین برداشت هایی از قضا از همین روحانیون متجدد بر می آید که می خواستند علوم و فنون جدید را با آیات و اخبار تطبیق دهند. بیفزایم، حالا هم همان نمونه ها در جریان است و نامش چیزی دیگر، مثلا فیزیک اسلامی، اما به نظرم، برای بسیاری، صد سال دیگر، و البته برای برخی دیگر، خیلی زودتر، سبب استهزاء خواهد شد.
[مورد 78]: تبدیل کلاه: در ششم بحار در اخبار المغیبات از حضرت رسول ص روایت نمود که از جمله علائم آخر الزمان این است که یتبدل القلنسوه بقلنسوة المشرکین، تبدیل می شود کلاه ها، به کلاه های مشرکین. و مصداق مشرکین امروزه کسانی هستند که خدا را در سه اقنوم می دانند (اب و ابن و روح القدس). چنان چه در تمام رسائل و کتب مذهبی خود تصریح دارند. و در کتاب نور العیون که در عصر شاه سلطان حسین در بحبوحه رواج عمامه نوشته شده، از علائم آخر الزمان رویت کرده که یتبدل العمائم بالقلنسوه. تبدیل می شود عمامه ها به کلاه.
(مورد 79) [از دیگر علائم این که] قرآن را در ردیف آلات موسیقی و غنا در می آورند. از عوف بن مالک اشجعی در کتب شیعه و سنی مرقوم است (از جمله ارشاد دیلمی از کتب شیعه است) که یکی از علائم آخر الزمان این است که از قول پیغمبر نقل نمود که آن حضرت فرمود: و اتخذوا القرآن مزامیر، قرآن را در ردیف مزامیر و آلات غنا و موسیقی در می آورند و معنای این حدیث در صفحات گرامافون و رادیو بظهور رسید، چنان چه از سایر صوتها که برای درک لذت قرار داده شده، لذت می برند، قرآن را هم به صورت خوب به توسط این دو آلت مزمار، اسباب لذت استماع قرار می دهند. و از کلمه «و اتخذوا» لطیفه ای استفاده می شود که آن هم همین لفظ شایع است که در موضوع رادیو می گویند، کجا را گرفتیم و فلان شهر و یا نطق فلان را گرفتیم و یا قرآن مصر و کجا را گرفتیم، و در حقیقت اخبار این نوع بیان، در مرحله اعجاز است.
@jafarian1964
🔸فاضل هندی
🔹بهاءالدين محمّد بن حسن اصفهانى معروف به فاضل هندی از مفاخر علمى شيعه و افاضل علماى اواخر دولت صفويّه است كه در تمامى علوم رسمی و فنون دينی، وحيد عصر و اعجوبه دهر بود. وی در سال 1062ق متولد شد.
🔸پدرش: تاج الدین حسن اصفهانی از علمای وارسته زمان بود که در سال 1098 وفات نمود.
🔹 علّامه زنوزى در "رياض الجنّة" مىنويسد:
🔸از جمعى از ثقات علما و علماى ثقات، مسموع شد كه والد فاضل هندى به عنوان تجارت، اكثر اوقات به سفر هند مىرفت و با اورنگ زيب، سلطان هند، ربطى داشت و در هر سفر، تحفهاى از نفايس، به سلطان مذكور مىبرد؛ و چون ولد ارشد او، فاضل هندى، در سن دوازده سالگى، در همه فنون عقليه و نقليه به سر حد كمال و اجتهاد رسيده بود و در آن روزها نيز، سفر هند داشت، با خود گفت: بهتر از اين فرزند، تحفهاى براى اورنگ زيب، تحصيل نخواهم كرد؛ پس فاضل را برداشته، روانه هند گرديد.
🔹و چون به خدمت اورنگ زيب رسيد، سلطان از راه ملاطفت از او پرسيد كه: اين دفعه از غرايب ايران چه تحفه از براى ما آوردى؟ پدر فاضل عرض كرد كه: بندهزاده خود را آوردهام.
🔸سلطان را اين سخن خوش نيامد كه طفل دوازده ساله را از ايران به رسم تحفه به هند آوردن، لطفى ندارد! پس بعد از چند روز، فاضل را به حضور طلبيد و به حقيقت مراتب كمالات او پى برده، فحول علماى عامه را در مجلس حاضر نموده، امر فرمود كه: در مسائل غامضه با اين طفل مكالمه و مناظره نماييد.
🔹چند مجلس با فحول علما در علوم عقليه و نقليه و ادبيه، سيما در مساله امامت گفتگو كرده، جمله را عاجز و ملزم نموده، هيچ كس از علماى آن سرزمين، صرفه از مناظره او نبردند.
🔸سلطان را رغبت تمام به فاضل به هم رسيد و او را از پدرش خواهش نموده، پيش خود نگاهداشت و چون فاضل در سن دوازده سالگى بود و هنوز به حد بلوغ نرسيده بود، پادشاه او را در حرم جا داده، تعليم صبيان و نسوان مىنمود.
🔹(در منابع متاخر، از جمله «قصص العلماء» این مطلب را به اشتباه به دربار صفوی ربط داده اند).
🔸فاضل چندین سال در هندوستان اقامت و به تدریس اشتغال داشته است. چنان که از رساله "زبدة العربیة" او برمی آید وی در آن دیار کتاب "مطوّل" تفتازانی را تدریس می کرده و در همان زمان به تلخیص و ترجمه اثر فوق پرداخته است.
🔹از رساله "اجالة الفکر" فاضل که در سال 1078ق تالیف شده برمی آید که وی تا سال فوق که مصادف با شانزده سالگی او بوده در آن دیار سکونت داشته و به تالیف و مناظرات علمی اشتغال داشته است.
🔸یکی از آثار کلامی فاضل کتاب "اثبات الواجب فی اثبات الواجب" است که در سال 1080ق در سن 18 سالگی فاضل تالیف شده و به شاه سلیمان صفوی تقدیم شده است.از این اثر مشخص می شود که فاضل در سن 18 سالگی در ایران بوده و به تالیف اشتغال داشته است.
🔹فاضل هندي در آغاز کتاب "كشف اللثام" در شرح ديباچه مصنف گفته است كه من فارغ التحصيل شدم از معقول ومنقول وحال اين كه سيزده ساله نشده بودم، وشروع كردم در تصنيف وحال اين كه به يازده سالگى نرسيده بودم، وتصنيف كردم پيش از آن زياده از ده كتاب از متون وشروح وحواشی، وهشت ساله بودم كه مطول و مختصر تلخيص تفتازانى را درس مى گفتم.
🔸علامه زنوزی در "ریاض الجنة" می نویسد: توفّى رحمه الله فى الخامس و العشرين من شهر رمضان، ليلة السبت، اوّل المغرب، سنة احدى و ثلاثين بعد المائة و الالف 1131ق.
گلزار فضیلت، رحیم قاسمی.
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com