@jafarian1964
در هادی نامه، مقاله ای در باره سید جمال شناسی تا سال 1350 نوشتم اما یادی از این مقاله که ترجمه مقاله ای در العرفان (مجله کهن شیعی در لبنان) بود نکردم. این مقاله در سالنامه دبیرستان ادب 1329 منتشر شده است.
مقاله مفصلی از وضع کربلا در سال 1336ش از احمد مشکوه که معلم مدرسه دولتی حسینی ایرانیان بوده و خودش می گوید شرح حال مفصل این مدرسه را در سالنامه مدارس ایران نوشته است.
@jafarian1964
@jafarian1964
از سالنامه دبیرستان خاقانی منتشره در سال 1327 و 1328ش
در سالنامه دبیرستان فردوسی تبریز منتشره در 1326 صفحه ای هم به سرایدار مدرسه اختصاص داده شده است. مرحبا.
@jafarian1964
نخستین مقاله سالنامه دارالفنون منتشره به سال 1327ش از داریوش فروهر در باره امیر کبیر.
@jafarian1964
در سال 1326 مراسم نکوداشت عبدالعظیم قریب برگزار شده و تصمیم گرفته می شود دبیرستانی (ثروت) در تهران بنام وی باشد. این هم شرح حال خود نوشت او که در سالنامه دبیرستان قریب در سال 1338 آمده.
@jafarian1964
این هم میدان شهرداری رشت که هنوز برپاست. سالنامه تربیت رشت، پر از مقالات کوتاه اما مهم در باره تاریخ و جغرافیا و رجال رشت است. سال نشر روی آن ندارد اما به احتمال 1324 یا 1325 ش
@jafarian1964
گفتنی است که کتاب الانوار وی بارها چاپ شده و شاید تمام یا بیشتر آن را هم مرحوم مجلسی در بحار آورده است. هرچند در پایان از آن هم عجایب و غرایب اظهار شگفتی کرده است. کتاب ذروة العلیا هم که به عربی بوده در قرن هشتم ترجمه به فارسی شده که بنده سالها قبل آن را به عنوان سیره داستانی رسول خدا (ص) چاپ کردم. بر سر این بکری و این که چه قرنی بوده اختلاف هست اما در واقعا یک داستانسرایی است که تاریخ و قصه را کاملا به هم گره زده است. من ندیده ام که کتاب مقتل امام علی او چاپ شده باشد. امیدوارم چاپ شده باشد و اگر هم نشده کسی همت کند و چاپ کند. به هر حال هر چه باشد به اسم امام علی است و البته لازم است که به این جنبه آن توجه شود که منبری ها و مداحها دروغ های این داستانها را دست مایه راست نمایی خود نکنند چنان که یکی از همین جماعت، دو سال قبل از همین بکری، نکته ای را که در باره ابن ملجم گفته بود سوژه سخنرانی کرد و من هم جایی نوشتم.
@jafarian1964
دبیرستان هدف که شعبه پسرانه و دخترانه داشته به نظرم موضوع یک پژوهش جالب است. اطلاعات زیادی در سالنامه ها در باره آن آمده و به علاوه باید فارغ التحصیلان زیادی از آن باقی مانده باشند که می شود از آنها استفاده کرد. این نشریه، حاوی تعدادی مقاله مذهبی هم هست که از نظر علمی در سطحی متوسط است. نمونه آن مقاله زیر در سالنامه شماره 3 هدف سال 47-48 است و معلوم می شود دبیرستان دبیر فقه داشته است:
@jafarian1964
شرح حالی که برای مرحوم آیت الله العظمی خویی ملاحظه می فرمایید، به قلم مرحوم استاد سید عبدالعزیز طباطبائی، دانشمند برجسته و کتابشناس کم نظیر و از نوادگان مرحوم آیت الله سید محمد کاظم یزدی است که حق استادی فراوان بر این بنده نیز دارد، در 65 سال پیش نوشته شده است. مرحوم طباطبائی سالیان درازی در نجف و در محضر مراجع بویژه آیت الله خویی بوده و بعدها به ایران آمدند تا آن که پس از سالها تحقیق و راهنمایی پژوهشگران در ششم رمضان سال 1416 (1374ش) رحلت کردند. مرحوم سید عبدالعزیز در نجف از نزدیک با آیت الله خویی آشنایی داشته و آنچه را در شرح حال وی نوشته اند، همزمان از سر آشنایی و البته ارادت بوده است. حضرت شان در نوشتن بسیار دقیق، و مردی آشنا با روش های علمی درامر نگارش بودند. بنابرین نوشته شان از این زاویه ممتاز است. تاریخ نوشته حاضر باید سال 1370 ق (1330ش) باشد، زیرا با اشاره به سال شروع درس خارج آیت الله خویی یعنی 1350 ق (1310 ش) نوشته اند که اکنون که بیست سال از آن زمان گذشته، و آقای خویی چهار دوره اصول تدریس کرده اند. دو سال پیش از این تاریخ، آیت الله خویی سفری به ایران داشته اند که نشریه استوار قم در اردیبهشت آن سال یعنی 1328ش خبرش را نوشته و بخشی از آن مطلب، در همین شرح حال آمده است. بنابرین قدمت این شرح حال بسیار زیاد و مربوط به سالهای بسیار دور است. درگذشت مرحوم آیت الله خویی در 17 مرداد ماه 1371 ش در کوفه رخ داد، و بنابرین شرح حال موجود 41 سال پیش از زمان درگذشت ایشان نوشته شده است.اگر تولد آیت الله خویی در 28 آبان 1278 ش باشد، زمان نگارش این شرح حال، 52 سال داشته اند.
اما مرحوم سید عبدالعزیز طباطبائی که در سال 1308 ش به دنیا آمدند، در وقت نگارش این شرح حال 22 سال داشته اند. استاد عزیز ما مرحوم طباطبائی در هشتم اسفند سال 1374 و در اوج ناباوری همه دوستان و نزدیکان از دنیا رفتند در حالی که کارنامه درخشانی در نگارش و تحقیق و تربیت شاگردان از خود برجای گذاشتند. فهرست کارهای ایشان را به تفصیل در مدخل مربوط به ایشان در ویکیپدیا می توان ملاحظه کرد. در همین شرح حال می توانیم ملاحظه کنیم که استاد در سن 22 سالگی به چه نکات دقیقی در شرح حال نویسی واقف بوده و چگونه سعی کرده اند، ضمن نگارش شرح حال مرادشان مرحوم آقای خویی، گزارشی هم از وضعیت نجف و دانش های موجود در آن و حتی برخی از جنبه های اصلاحی ارائه دهند.
اما اتفاق جالب آن که دیروز که هفدهم مرداد و سالروز رحلت آیت الله خویی بود، به دیدنی یکی از دوستان، جناب دکتر غلامحسین عماد زاده رفتم. اوراقی از نوشته های عمویش مرحوم حسین عمادزاده را آوردند تا ملاحظه کنم. در میان آنها شرح حالی موجود به خط مرحوم سید عبدالعزیز در پنج صفحه بود که با اجازه ایشان برای نشر، از آن عکس گرفتم. گویا ایشان شرح حال عالمان معاصر خود را از خودشان یا نزدیکانشان می گرفته و گردآوری می کرده اند. به هر حال، آن لحظه، اصلا از تقارن روز رحلت آیت الله خویی و بدست آمدن این اوراق در همان روز خبر نداشتم. امروز صبح یعنی 18 مرداد که به اخبار نگاه کردم، متوجه شدم که دیروز سالروز رحلت آن بزرگوار بوده است. بنابرین برخود فرض دیدم تا پس از نماز، این صفحات را تایپ کرده، و همراه این مقدمه کوتاه تقدیم عزیزان کنم. از دوست عزیز جناب دکتر عماد زاده که خود استاد فلسفه در دانشگاه شهید بهشتی هستند، نگاه سپاس را دارم.
@jafarian1964
از سالنامه گلچین اسلامی منتشره در سال 1326ش. تحلیلی از دیدگاه های گوستاولوبون در باره تمدن اسلامی. شگفت این است که تقریبا تمام سالنامه های آن دوره، بخش های علمی دارند.
@jafarian1964
بخش ادبی سالنامه ها، اغلب حاوی اشعار بیشماری از شاعران شناخته شده، از قدیم و جدید، اما بخشی هم از شاعران ناشناخته است که ممکن است تنها چند قصیده یا غزل آنها به طور اتفاقی در این سالنامه ها منتشر شده باشد. بی شک دانشجویان رشته های ادبی می توانند در این زمینه تحقیق کرده و نظر دهند. به علاوه که این اشعار، اغلب چون مربوط به زمان مشخصی است، حاوی گرایش های سیاسی و فرهنگی خاصی است. برای مثال، اشعاری که در سالنامه های دوره رضا شاه آمده، به طور جد معرّف دیدگاه های جامعه یا ترویج شده از طرف حکومت در باره مسائل جاری کشور نیز هست. بحث پیشرفت های تمدنی یا حجاب یا جز اینها در آنها جالب است.
تعداد قابل توجهی سالنامه در دوره پهلوی دوم وجود دارد که از حیث تاریخ این دوره جالب است. چنان که اشاره شد، اغلب اطلاعات مربوط به نظام اداری ایران، معروفی وزراء و معاونان، و نیز تغییرات ساختاری در دانشگاه هها و وزارت خانه ها در آنها درج شده است. اما آنچه در اینجا قصد تأکید بر آن را دارم، این است که این سالنامه ها از لحاظ نشان دادن فرهنگ عمومی که ترکیبی از اوضاع سلطنت و ارزش های مربوط به آن از یک طرف با درج عکس و گزارش، و نیز درج مقالاتی در باره مذهب از سوی دیگر است، برای من جالب بود. در واقع، همیشه بخش قابل توجهی از این سالنامه ها در باره مسائل مذهبی و ترویج ارزش های دینی است و از این جهت نشانگر آن است که در تمام آن دوره، جامعه ایران، همچنان یک جامعه مذهبی است و نه تنها محدودیتی برای نوع خاصی از تلقی سنتی مذهب در جامعه ایرانی وجود ندارد، که ترویج هم می شود. در این باره می شود یک پایان نامه یا رساله نوشت و بسیار هم خوب می توان نوشت. البته سطح کار ممکن است بالا نباشد، اما مهم اصل آن است که هست. نویسنده ها هم اغلب یک نواخت هستند، برخی شناخته شده و برخی از آنها امروزه به کلی فراموش شده اند.
در باره سالنامه های معارف، به طور خاص باید گفت، اینها اساس تاریخ آموزش و پرورش در ایران هستند. سالنامه هایی که یا از سوی معارف شهرستانها و یا دبیرستانهای معروف انتشار می یافت. این سالنامه ها اغلب، موادی برای تاریخ علم در ایران دارند. به علاوه، نظام آموزشی ایران و تغییرات آنها در این سالنامه ها به خوبی منعکس شده است. تعداد قابل توجهی مقاله در باره آثار باستانی شهرها، زندگی نامه علمای شهرها، و مسائل محلی دیگر در آنها منعکس شده و برخی از آنها از این زوایا بی نظیرند. بی نظیر. به علاوه، تغییر و تلفیق نظام سنتی تعلیم و تربیت در ایران با نظام جدید را به خوبی می توان در این سالنامه های معارف مشاهده کرد. نقش علی اصغر حکمت در سالنامه های دوره پهلوی اول، به نظر می رسد، بسیار گسترده است.
در کل و در بیشتر این سالنامه ها، حجم زیادی عکس چاپ شده که هم مربوط به اشخاص، اعم از حکومتی و غیر حکومتی، و هم در باره شهرها و اماکن زیارتی و راهها و بناهاست که لازم ست همه آنها در یک جا متمرکز و آرشیوی از آنها بدست آید. البته کیفیت این عکسها مناسب نیست، اما بسیاری از آنها منحصر به فرد است.
یک نکته دیگر این است که سالنامه های محلی مثل همین نشریات محلی امروزی ، زمینه تاریخ نگاری غیر مرکزی یا به عبارتی، تاریخ شهرهای دیگر جز تهران را هم برای ما فراهم می کند. باید نوعی تاریخ نگاری مردمی را هم به آن علاوه کرد.
حالا و گرچه در پایان سال برخی از نشریات، نشریه ویژه پایان سالی می دهند، اما به هیچ روی جای آن سنت سالنامه نویسی را نگرفته اند. می توانم بگویم، بدین ترتیب و بیشتر به دلیل این که مع الاسف استفاده از اسناد اداری هم در این مملکت آسان نیست، به دلیل از دست رفتن آن سالنامه ها و روش آنها، ما حجم قابل توجهی از اطلاعات موجود را از دست داده ایم. البته ابزارهای دیگری مانند وبسایت ها جایگزین شده که باید گفت متاسفانه بسیاری از آنها هم ممکن است یک جا محو شود، چون نسخه چاپی ندارد و به دلیل ادامه نیافتن کار آن وبسایت ها به تدریج از دسترس خارج شود، کما این که بارها آن را تجربه کرده ایم. به هر حال، روش سالنامه نویسی از بین رفته و جایگزین مناسبی برای آن درست نشده است.
مسلما این گزارش بنده در باره سالنامه ها ناقص است، اما امیدوارم توانسته باشم اهمیت آنها را نشان داده و زمینه را برای استفاده بیشتر از آنها برای عزیزانی که در تاریخ فرهنگ ایران و اسلام در دوره معاصر کار می کنند، فراهم کرده باشم. این متن را با عجله صبح امروز در حالی که خواب آلود بودم نوشتم. اگر نظم و نسقی و خط و ربطی ندارد ببخشید.
@jafarian1964
یک نکته در باره شاهنامه
سه سال قبل، مقاله ای با عنوان «تاریخ خرافه در تمدن اسلامی» نوشتم که لینک آن را ذیلا خواهم گذاشت. در آنجا، سعی کردم کاربرد مفهوم «خرافه» را در متون کهن بیابم. آن موارد را خواهید دید. اما سالها قبل هم در باره «قصه خوانان» کتابی نوشتم. بخشی از آن، در باره قصه ها و داستانهای ایرانی و در رأس آنها، شاهنامه بود. آنجا نوشتم که چندین نفر، علیه شاهنامه موضع گرفتند. هم از زاویه بزرگ کردن شاهان برابر امامان، و هم از نظر حقیقت تاریخی، و اینکه اینها اوهام و خیالات است و این که چرا باید عمر خود را صرف دروغ کنیم. نمونه این افکار در «علی نامه»، آثار منظوم شیخ حسن کاشی، و شماری دیگر آمده است.
و اما این روزها هم متن دیگری از دوره صفوی دیدم که در این باره موضع گرفته، نوشته است که اگر مقصود از این قصه ها، بیان تاریخ است، بهتر است به تاریخ مراجعه کنیم، اگر هم کذب و افتراء است، بهتر است دور بریزیم.
برای این نویسنده و افراد مشابه، گویا قصه تاریخی به عنوان یک سبک ادبی که کارایی خاص خود را مثل موسیقی دارد و هیچ گاه بشر آن را رها نکرده، قابل قبول نیست. به خصوص این جنبه قضیه که در عصر جدید مهم تر است و آن این که همین قصه ها، به نوعی منبع تاریخی محسوب می شوند و ظاهرا در این باره تردیدی نیست.
و باز در همین روزها، مجددا، گاه با صدای مرحوم محجوب درسهای شاهنامه را گوش می دهم و این یکی از وقت گذرانی های سالهای طولانی بنده در ماشین است که دایما بین قم و تهران، سعی صفا و مروه دارم. این بار که دوباره گوش دادن آنها را از سر گرفتم، ایشان شرحی در باره ابیات فردوسی در ابتدای شاهنامه دادند. در آنجا دو بیت وجود دارد که بسیار دقیق این مسأله را مطرح کرده، و به نظرم هم در باره «خرافه» هم «قصه» و هم «تاریخ» و هم «رمز» نکات مهمی در این دو بیت است. گویی همان زمان، کسانی به فردوسی ایراد گرفته اند که اینها دروغ و افسانه است و او در این باره پاسخی درخور داده است:
تو این را دروغ و فسانه مدان
به رنگ فسون و بهانه مدان
از او چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز و معنا بود
در بیت دوم، توصیه فردوسی این است که هرچه از شاهنامه با خرد سازگار است، قبول کن، اما اگر جز این بود برای آن نوعی معنای رمز و نشان قائل شده، و از آن زاویه به آنها بنگر. شرح مرحوم محجوب هم که با آن صدای گرم، ادای دقیق کلمات، بدون ذره ای تپق و سکته شاهنامه را درس داده، عالی و متین و معقول بود.
@jafarian1964
مقاله ای خوبی در باره روزه، در یکی از سالنامه های دبیرستان هدف سال 1345. سالنامه کاملا علمی. و این مقاله میان آنها. از نظر ترکیب فکر علمی و دینی جالب بود.
@jafarian1964
سالنامه سال 1345 و محتوی اخبار مهم آن سال است. نام سالنامه اسلام هم روی آن آمده اما معلوم نیست کجایش به اسلام ارتباط دارد. البته مقالات دینی هم در کنار مقالات دیگر دارد و نقاشی هایی از حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) طبیعی است که این سالنامه که چیزی بین تقویم نگاری ـ تاریخ نگاری است، غالبا اخبار حکومتی ها و در رأس آن اخبار دربار است و هزار بار عکسهای آنها را در صفحات مختلف منتشر کرده است. به هر حال منبعی برای شناخت تحولات جاری فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی سالهای میانی دهه چهل است که بسیار هم با اهمیت است.
مقاله ای خوبی در باره روزه، در یکی از سالنامه های دبیرستان هدف سال 1345. سالنامه کاملا علمی. و این مقاله میان آنها. از نظر ترکیب فکر علمی و دینی جالب بود.
@jafarian1964
این مقاله در سالنامه شرق سال 1318 درج شده، و عجیب است که جدای از صفحه اول که یک مطلب ادامه مقاله قبلی دارد، در هر صفحه از مقاله، در پایین صفحه، یک طنز هم آمده که این مربوط به بیشتر صفحات این شماره سالنامه شرق است. تعجب نکنید. طنزهای بدی هم نیست.
سالنامه سال 1345 و محتوی اخبار مهم آن سال است. نام سالنامه اسلام هم روی آن آمده اما معلوم نیست کجایش به اسلام ارتباط دارد. البته مقالات دینی هم در کنار مقالات دیگر دارد و نقاشی هایی از حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) طبیعی است که این سالنامه که چیزی بین تقویم نگاری ـ تاریخ نگاری است، غالبا اخبار حکومتی ها و در رأس آن اخبار دربار است و هزار بار عکسهای آنها را در صفحات مختلف منتشر کرده است. به هر حال منبعی برای شناخت تحولات جاری فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی سالهای میانی دهه چهل است که بسیار هم با اهمیت است.
مقاله مفصلی از وضع کربلا در سال 1336ش از احمد مشکوه که معلم مدرسه دولتی حسینی ایرانیان بوده و خودش می گوید شرح حال مفصل این مدرسه را در سالنامه مدارس ایران نوشته است.
@jafarian1964
بخش ادبی سالنامه ها، اغلب حاوی اشعار بیشماری از شاعران شناخته شده، از قدیم و جدید، اما بخشی هم از شاعران ناشناخته است که ممکن است تنها چند قصیده یا غزل آنها به طور اتفاقی در این سالنامه ها منتشر شده باشد. بی شک دانشجویان رشته های ادبی می توانند در این زمینه تحقیق کرده و نظر دهند. به علاوه که این اشعار، اغلب چون مربوط به زمان مشخصی است، حاوی گرایش های سیاسی و فرهنگی خاصی است. برای مثال، اشعاری که در سالنامه های دوره رضا شاه آمده، به طور جد معرّف دیدگاه های جامعه یا ترویج شده از طرف حکومت در باره مسائل جاری کشور نیز هست. بحث پیشرفت های تمدنی یا حجاب یا جز اینها در آنها جالب است.
تعداد قابل توجهی سالنامه در دوره پهلوی دوم وجود دارد که از حیث تاریخ این دوره جالب است. چنان که اشاره شد، اغلب اطلاعات مربوط به نظام اداری ایران، معروفی وزراء و معاونان، و نیز تغییرات ساختاری در دانشگاه هها و وزارت خانه ها در آنها درج شده است. اما آنچه در اینجا قصد تأکید بر آن را دارم، این است که این سالنامه ها از لحاظ نشان دادن فرهنگ عمومی که ترکیبی از اوضاع سلطنت و ارزش های مربوط به آن از یک طرف با درج عکس و گزارش، و نیز درج مقالاتی در باره مذهب از سوی دیگر است، برای من جالب بود. در واقع، همیشه بخش قابل توجهی از این سالنامه ها در باره مسائل مذهبی و ترویج ارزش های دینی است و از این جهت نشانگر آن است که در تمام آن دوره، جامعه ایران، همچنان یک جامعه مذهبی است و نه تنها محدودیتی برای نوع خاصی از تلقی سنتی مذهب در جامعه ایرانی وجود ندارد، که ترویج هم می شود. در این باره می شود یک پایان نامه یا رساله نوشت و بسیار هم خوب می توان نوشت. البته سطح کار ممکن است بالا نباشد، اما مهم اصل آن است که هست. نویسنده ها هم اغلب یک نواخت هستند، برخی شناخته شده و برخی از آنها امروزه به کلی فراموش شده اند.
در باره سالنامه های معارف، به طور خاص باید گفت، اینها اساس تاریخ آموزش و پرورش در ایران هستند. سالنامه هایی که یا از سوی معارف شهرستانها و یا دبیرستانهای معروف انتشار می یافت. این سالنامه ها اغلب، موادی برای تاریخ علم در ایران دارند. به علاوه، نظام آموزشی ایران و تغییرات آنها در این سالنامه ها به خوبی منعکس شده است. تعداد قابل توجهی مقاله در باره آثار باستانی شهرها، زندگی نامه علمای شهرها، و مسائل محلی دیگر در آنها منعکس شده و برخی از آنها از این زوایا بی نظیرند. بی نظیر. به علاوه، تغییر و تلفیق نظام سنتی تعلیم و تربیت در ایران با نظام جدید را به خوبی می توان در این سالنامه های معارف مشاهده کرد. نقش علی اصغر حکمت در سالنامه های دوره پهلوی اول، به نظر می رسد، بسیار گسترده است.
در کل و در بیشتر این سالنامه ها، حجم زیادی عکس چاپ شده که هم مربوط به اشخاص، اعم از حکومتی و غیر حکومتی، و هم در باره شهرها و اماکن زیارتی و راهها و بناهاست که لازم ست همه آنها در یک جا متمرکز و آرشیوی از آنها بدست آید. البته کیفیت این عکسها مناسب نیست، اما بسیاری از آنها منحصر به فرد است.
یک نکته دیگر این است که سالنامه های محلی مثل همین نشریات محلی امروزی ، زمینه تاریخ نگاری غیر مرکزی یا به عبارتی، تاریخ شهرهای دیگر جز تهران را هم برای ما فراهم می کند. باید نوعی تاریخ نگاری مردمی را هم به آن علاوه کرد.
حالا و گرچه در پایان سال برخی از نشریات، نشریه ویژه پایان سالی می دهند، اما به هیچ روی جای آن سنت سالنامه نویسی را نگرفته اند. می توانم بگویم، بدین ترتیب و بیشتر به دلیل این که مع الاسف استفاده از اسناد اداری هم در این مملکت آسان نیست، به دلیل از دست رفتن آن سالنامه ها و روش آنها، ما حجم قابل توجهی از اطلاعات موجود را از دست داده ایم. البته ابزارهای دیگری مانند وبسایت ها جایگزین شده که باید گفت متاسفانه بسیاری از آنها هم ممکن است یک جا محو شود، چون نسخه چاپی ندارد و به دلیل ادامه نیافتن کار آن وبسایت ها به تدریج از دسترس خارج شود، کما این که بارها آن را تجربه کرده ایم. به هر حال، روش سالنامه نویسی از بین رفته و جایگزین مناسبی برای آن درست نشده است.
مسلما این گزارش بنده در باره سالنامه ها ناقص است، اما امیدوارم توانسته باشم اهمیت آنها را نشان داده و زمینه را برای استفاده بیشتر از آنها برای عزیزانی که در تاریخ فرهنگ ایران و اسلام در دوره معاصر کار می کنند، فراهم کرده باشم. این متن را با عجله صبح امروز در حالی که خواب آلود بودم نوشتم. اگر نظم و نسقی و خط و ربطی ندارد ببخشید.
@jafarian1964
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com