دو جلد، مجموعه مقالات جواد علی. بدون شک، جواد علی بزرگترین مورخ عراقی در حوزه تاریخ صدر اسلام و عرب است. مقدمه ای در شرح حال وی، بشار عواد نوشته که بسیار مفید است. درگذشت جواد علی سوم صفر 1408 (1987 میلادی) است. قبلا هم آقای کعبی، مقالات جواد علی را منتشر کرده بود. تفاوت را باید ملاحظه کرد.
یادی از زریاب خویی از زبان یکی از هم مباحثه ای های وی در قم
میرزا جعفر اشراقی تبریزی در مصاحبه ای که در سال 1376 با وی شده و بعدها در «یادآور، ش 9» منتشر شد،، مطالبی در باره آقای طالقانی می گوید. آنها در زمان طلبگی در قم با یکدیگر دوست صمیمی بوده اند. وی از توجه طالقانی به فلسفه می گوید، و می افزاید که پس از رفتن آقای طالقانی [از قم]، «یک نفر عوض آقای طالقانی شد نسبت به ما. آمیرزا عباس زریاب». زریاب خویی. بعد می افزاید: زریاب طلبه ای بود در آن وقت، پایین تر از درجه ما. از نظر سنی هم سه سال از من کوچک تر بود. سه سال است فوت کرده. این هم آنجا [قم] درس می خواند. تا رسائل و مکاسب با هم مباحثه می کردیم. بس که خوش فهم بود. پسر یک بقال بود. شهرتش چه؟ بقال زادگان. البته بعدها اسم بزرگی پیدا کرد که افلاطون هم آن اسم را ندارد! اروپا و امریکا هم رفت. هر کس هم آمد رفیق او شد. نُه تا زبان یاد گرفت. عجیب هم یاد گرفت. روحیه محققانه عجیبی داشت، و متلک های خوبی هم می گفت. یک روز آمد که از قم برود، و من را هم به این کار تبلیغ کرده بود. و دیده بود که فایده ندارد. آخر آمد با من خداحافظی کند که آن اصطلاحات قدیمی را که دهاتی ها به هم می گویند گفت. من هم اصطلاح را به او بر گرداندم. ... ایشان رفت.
@historylibrary
نمونه ای از این تفسیر. هر آیه به چند بخش تقطیع شده و جلوی آن ترجمه شده و آیه ادامه می یابد. وی این کار را کرده که هم قرآن خوانده شود و هم فهمیده شود.
@jafarian1964
ساعتی بعد در عمان بودیم. نماز را در هتل خواندیم و برای مراسم اختتامیه به محل مؤتمر بازگشتیم. قدری زود بود و من مشغول صحبت با بشار عواد شدم. این دو روز صحبتهای زیادی با وی کردم و به نظرم مفید و سودمند بود. در آنجا از ابان بن عثمان احمر یاد شد. وی گفت این اشتباه است که کسانی مانند ا لدوری – که هنوز زنده است و در عمان – تصور میکنند ابان بن عثمان بن عفان کتابی در سیره داشته است. این کتاب از آن ابان بن عثمان احمر است. به او گفتم که من این کتاب را چاپ کرده ام. خیلی شگفت زده شد. وی از کتابش تحریر تقریب التهذیب یاد کرد که در آنجا خطاهای بیشمار ابن حجر را یاد کرده است. وی تصریح کرد که ابن حجر آدم دقیقی نبوده و فراوان اشتباه میکند. درباره چاپ کتاب الولایه طبری هم با او صحبت کردم. نکته جالب برایم این بود که بشار گفت من معمولا امتیاز کتابهایم را یکجا میفروشم تا دیگر به فکرش نباشم و سر کار بعدی بروم. از جمله کتابهایی که چاپ کرده یکی هم کتاب الحوادث است که همان کتاب الحوادث الجامعه است که سابقا مصطفی جواد چاپ کرده بود. بشار که سال 97 این کتاب را چاپ کرده معتقد است که این کتاب از ابن الفوطی نیست. وی با این که خیلی برای مصطفی جواد احترام قائل است، در مقدمه همانجا نوشته است که مصطفی جواد وقتی که معلم مدرسه ابتدایی بوده این را تصحیح کرده و بسیار مغلوط و نادقیق است.
ما مدارک دانشگاهی را جایگزین اجازه های قدیم کرده ایم. این اجازه ای است از شیخ بهایی به ابن خاتون عاملی. این که کتاب مشرق الشمسین را با دقت و فهم نزد وی خوانده است. مورخ 1028. @jafarian1964
این هم انجامه بخش طبیعیات نجات که قید کرده است که گواهی بر آن است که خط ، خط میرداماد است و این را در 990 نوشته است. @jafarian1964
در این اجازه نکات جالبی آمده است. استادی که اجازه داده علی بن سلیمان بحرانی است که آن را در سال 1062 ق نوشته است. وی نوشته است که شاگردش المیرزا المعظم المکرم شیخ نجیب الدین محمد ولد مرحوم عمادالدین محمود آن را از اول تا آخر نزد وی خوانده است. البته این خواندن علی الاتصال نبوده و میانه کار فواصلی که خیلی هم کم نبوده، وجود داشته است. اما نوع خواندن، خواندن از روی تدبر و تفکر و توجه کامل از طرف این شاگرد بوده است. اکنون به وی اجازه می دهد یعنی او را شایسته آن می داند که برای هر کسی که صلاح دانست آن را روایت کند. البته با رعایت احتیاط و دقت و پرهیز از خطا. این اجازه در شعبان المعظم سال 1062 نوشته شده است.
عبدالحسین حائری هم ضمن معرفی این مجموعه که شماره 1918 مجلس است، عنوان نسب نامه صفویه را به این متن داده و نوشته است: این متن جزء قدیمی ترین اسناد سیادت صفویه است. فهرست مجلس: جلد نهم، بخش دوم، ص 602 کسی که در این اواخر در این موضوعات کار کرد، آقای موری موتو بود که متن تازه ای از سیادت صفویه از اوائل نیمه دوم قرن نهم یافت و آن را طی مقاله ای منتشر کرد. الان خاطرم نیست به این متن بالا هم استناد کرده است یا خیر. جالب است که کتیبه ای که نام شاه اسماعیل را در صحن عتیق قم به صورت یک کمربند در بالای در ورودی حرم معصومه (س) دارد چیزی از سیادت در آن دیده نمی شود که هرچند غریب است اما شاید قابل توجیه باشد. آن کتیبه از 927 است. ولی به هر حال این متن مهمی است. آقای دکتر وثوقی می فرمودند که در آثار پرتغالی ها هم که مربوط به دوره اسماعیل است، از سیادت آنها صحبت شده است. عثمانی ها، همان موقع که با اسماعیل درگیر بودند، روی تکذیب سیادت آن ها در تبلیغاتشان تاکید داشتند.
@jafarian1964
باز هم روش مبارزه با موش و موریانه از همان رساله. مسلما نباید این موارد را تحقیر کرد. مهم این است که بدانیم از چه دوره هایی گذشته ایم و اکنون در کجای کار هستیم.
@jafarian1964
نمونه ای از این تفسیر. هر آیه به چند بخش تقطیع شده و جلوی آن ترجمه شده و آیه ادامه می یابد. وی این کار را کرده که هم قرآن خوانده شود و هم فهمیده شود.
@jafarian1964
در اصل کتاب ترجمه کنز الفوائد کراجی است و مترجم دقیقی ست. تقدیم به جهاد سازندگی کرده! شرح حال مفصل وی را در کتاب جریانها نوشته ام. مظلوم و دست تنگ هم بود. امام هم به رغم گذشته کمکش کرد.
@jafarian1964
در جای دیگری نوشته ام، مکتب تاریخ اسلام نگاری ایرانی، با معاویه، میانه ای ندارد. (بنگرید به مقاله: نگاه سنایی غزنوی و رشید الدین فضل الله به امویان چاپ شده در: مقالات و رسالات تاریخی، صص 667 ـ 650) سمبل آن شاعر معروف سنایی است که در حدیقه، نگره تاریخی دارد و این نگره سخت ضد اموی است. رشیدالدین فضل الله هم همین طور است. مستوفی پیرو همین مکتب و به همین دلیل، با معاویه میانه ای ندارد. جایی در این متن که در باره درگذشت عایشه سخن می گوید، از مکر معاویه در این باره به اشارت یاد کرده است. این اشاره به یک روایت تاریخی رایج در آن عصر است که معاویه را عامل مرگ عایشه می شناساند. سنایی، این مساله را با تفصیل بیان کرده است. مستوفی هم نوشته است: «در سنه ستّه و خمسین وفات عایشه بود به مکر معاویه». بنابرین بعدی ندارد اگر تعبیر تندی که به دنبال اسم معاویه در جایی از همین رساله آمده، از خود او باشد نه کاتب. البته این بحث را باید با مرور بیشتر بر تاریخ گزیده دنبال کرد. اینها اشاراتی بود که به مسائل شیعی دارد.
@jafarian1964
گزارشی از کارهای دانشجویانم در درس فرهنگ و تمدن در ترم گذشته
امروز برای من روز خوبی بود. کارها و تحقیق های کلاسی ترم گذشته رو مرور می کردم. برای درس فرهنگ و تمدن اسلامی، دو تحقیق رو از دانشجویان خواسته بودم. نخست تصحیح یک رساله خطی در یکی از رشته های علوم، و دیگری گزارشی از یک مهارت محلی که خودشان عینا تجربه ای از آن داشت یا دست کم با کار میدانی، توانایی خود را در تبدیل آنچه دیده اند به نوشته، نشان دهند. کارها عالی بود. در اینجا گزارش کارهای آنان را می نویسم:
یکی از دانشجویان روی مسگری کار مفصلی کرده بود و در ضمن رساله ای در تعریف «جسم طبیعی» را که نوعی واکاوی باورهای رایج در روزگار گذشته در باره ماهیت طبیعت بود، تصحیح کرده بود.
دانشجوی دیگری رساله ای منظوم در حفظ الصحه را تصحیح کرده بود که از سال 888 بود و عالی. گزارش وی از یک فن هم از یک کارگاه قلم زنی در بازار تهران بود که به صورت مصاحبه و همراه با تصاویر ارائه شده بود.
دانشجوی دیگرم گزارش محلی خود را از فراهم آوری نوعی خرما با نام رطیلی قرار داده بود. خودش جنوبی بود و طبعا آشنایی با این روش داشت و اطلاعات خوبی ارائه کرده بود. در زمینه رساله هم رساله ای در معرفت تقویم از عبدالکریم تبریزی را تصحیح کرده بود.
دانشجوی دیگر رساله ای در حساب را با دقت تمام، همراه با طراحی نقوش هندسی و جز آن تصحیح کرده بود. این رساله در سال 900 در بغداد، توسط قاسم اسیری اصفهانی نوشته شده، رساله ای بسیار منظم و عالی. گزارش محلی این دانشجو هم در باره «طاق» در نظام معماری قدیم با تکیه بر شهر اصفهان بود که بسیار مفصل و ریز نوشته شده بود.
دانشجوی دیگر رساله وصایای ارسطو به اسکندر را تصحیح کرده بود. در زمینه فن محلی هم در باره شیره پزی در شهر قمشه کار شده بود. این گزارش به همراه خود تصاویری هم از کارگاه قدیمی شیره پزی داشت.
دانشجوی دیگرم رساله ای را تحت عنوان قوائد النجوم (رساله در قواعد نجوم) تصحیح کرده بود که متعلق به غیاث الدین علی بن علی امیران حسینی اصفهانی است. در بخش فن محلی هم از فن انگشتر سازی با فلز نقره نوشته بود که بسیار مفصل، با تصاویر و دقیقا گزارش یک کار تجربی بود.
دانشجوی دیگرم رساله در علم فلاحت را کار کرده بود که بسیار مفصل و با ارزش بود. در زمینه فن محلی نیز در باره هوره نوعی موسیقی محلی در کرمانشاه پرداخته بود.
به نظرم برای دانشجویان ارشد، این رویه بسیار عالی جواب داده بود. این دوستان، برای یافتن رساله، چندین مجلد از فهارس خطی را خواندند و به این ترتیب با فضای موجود در فهارس آشنا شدند. از نظر تمدنی نیز، یک تجربه عینی از یک مهارت را از حالت گفتاری به نوشتاری تبدیل کردند. طبیعی است که در کار تصحیح، می باید جدیت بیشتری کنند، اما همین که این فضا به رویشان باز شد، مطمئنا برای آینده آنها بسیار عالی خواهد بود.
@jafarian1964
این هم دنباله سلافه العصر ابن معصوم، که باز در باره شاعران شیعی عراقی و ایرانی از هویزه هستند. هر دو کتاب را استاد کامل سلمان جبوری کار کرده اند و در قم به نام دارالرافد منتشر شده است.
@jafarian1964
یک دیدار و یک نکته در باره قاسم تویسرکانی
گاهی برخی از دیدارها اتفاقی اما بسیار سودمند است. دیروز آقای دکتر معصومی همدانی که یکی از افتخارات ایران در حوزه تاریخ علم هستند ـ آقازاده مرحوم آیت الله معصومی همدانی که فارغ از هر چیز، با تأسیس کتابخانه در مدرسه مرحوم آخوند در همدان حق بزرگی گردن کتاب و کتابخانه در ایران دارند ـ به کتابخانه مرکزی آمدند. صحبت از کتاب متون سیاسی ـ مذهبی اخیر بنده شد. ایشان گفتند که رساله ای در آنجا از دایی بنده چاپ شده است. داستان این بود: نقطه مبهم بنده در این کتاب که مجموعه ای از متون سیاسی مذهبی دوره پهلوی است، در باره اثری با عنوان «حکومت در مذهب شیعه» از قاسم تویسرکانی در باره امامت و مبحث ولایت فقیه از سال 1326ش بود. در جستجوهای بنده، معلوم شد که استادی در دانشکده ادبیات با این نام بوده که چند اثر یکی «تاریخی از زبان تازی در میان ایرانیان» و دیگر «بحث در باره کتاب حدائق السحر و دقایق الشعر رشید الدین وطواط» از ایشان مانده است. در مقدمه، اظهار تردید کردم که ایشان همین نویسنده کتاب حکومت در مذهب شیعه باشد. ابهام بنده علاوه بر تنوع موضوع آثار ادبی او با این کتاب، در این بود که در انتهای مقدمه،امضا شده بود: دانشکده علوم.توضیح مختصری نوشتم و تمام شد. اما استاد معصومی گفتند که مرحوم تویسرکانی، دایی ایشان بوده است. نویسنده کتاب (66 صفحه ای مزبور) همان که در دانشکده ادبیات بوده و چون آن وقت، دانشکده ادبیات و علوم با یکدیگر بوده، در آن سال، این طور نوشته اند. ایشان گفتند که قاسم تویسرکانی، در دوره رضاه شاه طلبه شده اما به تدریج از طلبگی دست کشیده و در سالهای پس از شهریور بیست متاثر از کسروی و مکتب وی بوده است. یک مقاله از وی در کتابی که دردوره رضاشاه از شخصی به نام سرهنگ احمد اخگر منتشر شده با نام اسرار خلقت از ایشان است که عکسش با لباس روحانی در آنجا آمده است. بعدها سخت ضد روحانی و منتقد بود و از چاپ عکسش هم در آن کتاب خوشنود نبود. ابهام من این بود که چطور در سال 1326 وی به فکر نگارش کتابی با عنوان ولایت فقیه افتاده است! این توضیح مشکل را تا حدودی حل کرد. بحث ولایت فقیه را کسروی و حکمی زاده از ناحیه ترسی که از بازگشت قدرت روحانیون پس از رفتن رضاشاه داشتند، مطرح کردند. متن های آنها و نقدهایش را در همین کتاب متون سیاسی آورده ام. بنابرین قاسم تویسرکانی هم که متاثر از آن ماجرا بوده و البته سوابق طلبگی هم داشته، این کتاب را در این باره نوشته و این ابهام را رفع کرد. البته بخش اول آن بحث از امامت به طور کلی است و او در این زمینه مثل کسروی نمی اندیشد.دست کم ادبیات تند او را ندارد و به گزارش علمی بر اساس منابع ومعلومات خود بسنده می کند. استاد معصومی گفتند که تا سال 64 که مادرم در تهران بستری بود، و ایشان به دیدنش آمد، وی را دیدم. شاید سه چهار سالی بعد از آن هم زنده بود. واقع مطلب عجیب است که این نسل طرفدار کسروی که چنین واهمه ای داشتند و حتی این شخص که کتاب هم در این باره نوشته بود، ماند تا انقلاب اسلامی 57 را هم ببیند که همان نظام که او چهل سال قبل نقد کرده بود، سر کار آمد. گویا فرزندی از وی مانده که در لندن زندگی می کند. خاطرم هست وقتی جناب حجت الاسلام و المسلمین اشعری می گفتند، حکمی زاده هم سالها پس از انقلاب زنده بود. یک بار هم من به امام گفتم حکمی زاده زنده است که ایشان متعجب شد. روزگار است دیگر.
@jafarian1964
تحلیل قابل تاملی است،
مخالفت مروان با خلافت یزید، کاملا مناسب روحیات و میزان نقش وی در دولت امویان است، اما سوال بنده این است که دلیل شما برای نقشه داشتن ابن زیاد برای پس از معاویه که چیزی است؟
چون ابن زیاد به دلیل ماجرای استلحاق، چندان خوشنام و دارای نفوذ کلمه ای میان امویان نداشت و فکر میکنم سن وی هم که در میانسالی بود، امکان نفوذ کلمه را برای وی ایجاد نمی کرد
در حوادث بعدی هم می بینم با وجود نقش داشتن در این حوادث، هم ابتکار عمل در دست وی قرار نگرفت
مقاله بالا را قبلا در باره محمدرضا خلیلی عراقی نوشته بودم. ظاهرا اصل او از خاندان خلیلی عراقی نیست، بلکه پدرش داماد این خانواده شده و نام فامیل آنها را گرفته است. آن وقت از وی کتابی با عنوان خاطرات آذربایجان و کردستان را در فهرست ها دیدم، اما عجالتا نیافتم. امروز نسخه ای از آن را در میان عکسهای کتابخانه مجلس و مجموعه ای که از مرحوم گلبن خریدیم، یافتم. نزدیک پانصد صفحه، با صد ها عکس و اطلاعات. مقاله بالا را هم نگاه کنید، درخواهید یافت آدم عجیبی بوده است. قبر او هم در باغ طوطی / توتی بوده که حالا به یک رواق تبدیل شده است اما نمی دانم سنگ قبر او مشخص است یا نه ـ به پست های پایین نگاه کنید ـ مردی نظامی، البته شاه دوست، رفیق نزدیک رزم آراء، بسیار مذهبی، با یک کتاب مفصل در باره حج و آداب آن، که علامه طباطبایی بر آن تقریظ نوشته است. حیف که جوانمرگ شده است. اسنادی از رزم آراء هم نزد وی بوده که نمی دانیم کجاست. 👇👇👇
نسخه ای از السبع الشداد میرداماد (م 1041) که سال 1023 تمام کرده و کاتبی در همان سال این نسخه را نوشته و در حاشیه صفحه اخیر، به وی اجازه داده است. ظاهرا اجازه به خط میرداماد.
@jafarian1964
عبدالحسین حائری هم ضمن معرفی این مجموعه که شماره 1918 مجلس است، عنوان نسب نامه صفویه را به این متن داده و نوشته است: این متن جزء قدیمی ترین اسناد سیادت صفویه است. فهرست مجلس: جلد نهم، بخش دوم، ص 602 کسی که در این اواخر در این موضوعات کار کرد، آقای موری موتو بود که متن تازه ای از سیادت صفویه از اوائل نیمه دوم قرن نهم یافت و آن را طی مقاله ای منتشر کرد. الان خاطرم نیست به این متن بالا هم استناد کرده است یا خیر. جالب است که کتیبه ای که نام شاه اسماعیل را در صحن عتیق قم به صورت یک کمربند در بالای در ورودی حرم معصومه (س) دارد چیزی از سیادت در آن دیده نمی شود که هرچند غریب است اما شاید قابل توجیه باشد. آن کتیبه از 927 است. ولی به هر حال این متن مهمی است. آقای دکتر وثوقی می فرمودند که در آثار پرتغالی ها هم که مربوط به دوره اسماعیل است، از سیادت آنها صحبت شده است. عثمانی ها، همان موقع که با اسماعیل درگیر بودند، روی تکذیب سیادت آن ها در تبلیغاتشان تاکید داشتند.
@jafarian1964
علی اکبر داور نماینده مجلس، رهبر حزب رادیکال، روزنامه نگار، وزیر فوائد عامه
و تجارت، وزیر دادگستری و وزیر دارایی، از طراحان اصلی خلع قاجاریه و تفویض
سلطنت به رضاشاه پهلوی بود.
داور در سال 1305 وزیر عدلیه شد و تغییرات بنیادینی را در ساختار قضایی ایران
ایجاد کرد و شالودة جدیدی برای آن ریخت. داور پس از هفت سال در 1312 وزیر
دارایی شد. در آنجا هم دست به اقدامات اساسی زد. بعد از مغضوب شدن فروغی،
داور که ارشد وزرای کابینه بود انتظار داشت نخست وزیر شود، ولی رضاشاه او را
در وزارت دارایی ابقاء کرد.
این موضوع در روحیة او اثر نامطلوبی گذاشت و احساس کرد شاه با وی میانه ای
ندارد و به زودی به سرنوشت دوستان سابق خود تیمورتاش، نصرت الدوله و
جعفرقلی اسعد دچار خواهد شد. این فکر داور و فشار شاه برای برنامه های تازة
اقتصادی باعث شد داور تصمیم به خودکشی بگیرد و سرانجام در شب 21 بهمن
1315 با خوردن مقداری تریاک به زندگی خود پایان داد.
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com