یکی از نکات جالب این ترقیمه، عبارت «قد وقع الفراغ ... في سواد الأعظم أعني الصفاهان» است.
در لغت نامۀ دهخدا به نقل از برهان قاطع و فرهنگ آنندراج آمده است:
«سواد اعظم؛ هر شهر بزرگ عموماً و مکۀ معظّمه خصوصاً».
و اصفهان هم در سال کتابت این نسخه، 1096 ق، پایتخت صفویان بود و شهری بزرگ محسوب می شد. و این نسخه سندی معتبر است که اصفهان نیز در میان مردمان آن عصر، ملقّب به «سواد اعظم» بود.
تاریخنگاری «انقلاب در شهر اصفهان»
وبلاگ > جعفریان، رسول - به تازگی یک اثر پنج جلدی با عنوان اصفهان در انقلاب منتشر شده که تألیف آن قدری پیش تر انجام و به تازگی از چاپ در آمده است. جلسه ای به این مناسبت در اصفهان و به همت شهرداری برگزار شد. متن زیر، سخنانی است که بنده در آنجا ایراد کردم.
امروز که روز آخر ماه شعبان و شب اول ماه رمضان است، در مراسم رونمایی کتاب پنج مجلدی «اصفهان در انقلاب» حاضر هستیم، کتابی که دوست عزیز جناب آقای عباس نصر و همکارانشان فراهم آورده و موسسه تنظیم و نشر آثار امام در بخش تاریخ محلی انقلاب آن را چاپ کرده اند. قبل از این یک خلاصه تک جلدی منتشر شده بود، و حالا متن کامل آن در پنج مجلد توسط موسسه تنظیم و نشر آثار امام انتشار یافته است. از مقدمه های کتاب بر می آید که جلد اول کتاب، نوشته شخصی به نام محمد حنیف بوده و باقی مجلدات، بعدها توسط آقای نصر و دوستان دیگر فراهم آمده است. اساس آن، خاطراتی است که از اشخاص مختلف درگیر در تحولات اصفهان میانه سالهای 40 تا 57 گرفته شده است. یک بار خلاصه ای از این پنج جلد در یک مجلد در سال 94 منتشر شده و حالا مجموعه آن انتشار یافته است. ظاهر کتاب نشان می دهد که کتاب، توجه به رویدادهای جاری و روزمره انقلاب بین این سالها توجه دارد، گرچه در مجلد اول دوم، که مربوط به سالهای دهه چهل و اوائل پنجاه است، اندکی به جریان های فکری این دوره هم پرداخته شده است. در واقع، این اثر، لایحه رویین تحولات سیاسی این دوره را که از سوی مبارزان مسلمان این شهر پیگیری می شده، دنبال کرده است. لایه دوم تحولات، بیشتر جنبه فکری دارد، مثل این که ما اندیشه های موجود در اصفهان از صفوی تا دوره معاصر را دنبال کنیم، چیزی که البته مرتبط با کل مسیر فکر در ایران هم هست. یک لایه سوم هم هست که عمدتا تمدنی است و اغلب دوره های هزار تا چند هزار ساله را در بر می گیرد. این کتاب در واقع، به همان لایه اول پرداخته است.
کتاب اصفهان در انقلاب، رویدادهای جاری این هفده سال را دنبال کرده است. در همین زمینه، باید توجه داشت که در سالهای اخیر روزشمار تحولات انقلابی در اصفهان هم در چهار مجلد توسط وزارت اطلاعات منتشر شده که به دلیل این ه کار تألیف کتاب اصفهان در انقلاب، مربوط به سالها پیش بوده، از این مجموعه استفاده نشده و به احتمال یک مقایسه، باید بسیاری از مسائل را روشن و اشتباهات احتمالی را تصحیح کند. مسلما ارزش اسناد از نظر تاریخ گذاری و اخبار وقایع، قابل مقایسه با خاطرات نیست.
حالا این ادعا که این کتاب صرفا وقایع نگاری است، به نظرم اصلش درست است، اما یادمان باشد که همین را هم در چارچوب ارزشهای انقلاب نوشته ایم. شاید گروه های دیگری را کنار گذاشته باشیم. به این نکته هم باید توجه داشته باشیم که دست کم، نه مولف و تدوینگر کتاب، بلکه کسانی که آن وقایع را نقل می کنند، حس خود را در این نوشته بروز می دهند. باید اعتراف کنیم حتی اگر این شکال باشد، در همین حد هم خوب است که وقایع نگاری را اصل قرار داده اند و سعی کرده اند سلسله طولانی از حوادث را بیان کنند.یک بار دیگر هم تأکید می کنم که اگر وقایع نگاری درست صورت گیرد، کتاب جاودانگی بیشتری دارد. چرا تاریخ طبری برای مسلمانان مهم است؟ چون وقایع نگاری را اصل قرار داده و ضمن آن که البته برخی از تحلیل ها در دل عبارات هست، اما ما برای وقایع، به عنوان یک منبع از آن استفاده می کنیم. طبیعی است که برخی از اخبار دروغ و برخی درست باشد. آن هم روش خود را برای سنجش دارد.
این را بدانیم که وقایع نگاری اصولی دارد. وقتی بی طرفی می گوییم واقعا مهم است. در واقع کار بسیار سختی است. یادمان باشد که متن های بی طرف وجود خارجی ندارد، اما همیشه می توان و باید میل به بی طرفی داشت. در حال حاضر در متن های موجود، در رشته زبانشناسی متنی، انواع و اقسام جملات را از نظر احساس و فکری ... که در آنهاست، تقسیم می کنند. آنها می گویند که متن بی زبان و بی گرایش وجود ندارد. در همین کتاب، جلد سوم، ص 280 دیدم تیتری زده: انجمن حجتیه: تشکل سیاست گریز مذهبی». ممکن است بگویید این موضع گیری نیست، اما به نظرم هست. اولا تعریف سیاست از نظر شما چیست؟ ثانیا آگر آنها خود ادعا کردند که اهل سیاست بوده و هستند، چه خواهیم گفت. این که ما کلماتی با بار ارزشی را در یک متن تا چه اندازه می توانیم بیاوریم مهم است. ممکن است دقیق آن این باشد که آنها از سیاستی که انقلابیون در پیش گرفته بودند، گریز داشتند. مقصودم از این مورد، دقت در ارائه تعابیر است.
یک نکته در این کتاب این است که بخش مهمی خاطرات است، ما در باره خاطرات، باید توجه داشته باشیم که نمی توانیم ادعای وقایع نگاری صرف بکنیم. اصولا خاطرات، از نظر سیاق، نوعی حالت خود محوری از سوی کسی دارد که اغلب از موضع برتر، رویدادی را نقل می کند.
علاوه شرایط خاطرات با توجه به گذشت زمان، مشکل پیدا کرده، به جز این که مطالبی فراموش می شود، گاهی خلط های غیر عمدی در آن رخ می دهد. سندیت آنها هم نیازمند ارزیابی بر اساس قواعدی است که باید در دانش سند شناسی مورد توجه قرار گیرد. ما معمولا «رجال شناسی» قبل از نقل خبر را در باره این افراد یا نداریم یا در این باره مشکل داریم. افراد گرایش های مختلفی دارند.
اصفهان یک حساسیت سیاسی ـ گروهی هم دارد که از همان آغاز وجود داشت. شهر دو رهبر روحانی داشت که روش های آنها متفاوت بود. جناح های داخل شهر هم در اطراف آن ها بودند. نفس این که کتاب تا 57 تمام می شود مهم است که هنوز اختلافات زیاد نیست. اما به هر حال، چون خاطرات در دهه های بعدی فراهم آمده، سایه آنها در کتاب وجود دارد.
بنده در پایان این صحبت، می خواهم در باره تاریخ اصفهان دو پیشنهاد بدهم که هر دو در ادامه یکدیگر است:
ما نیاز به یک مرکز قوی اصفهان شناسی داریم که الان کارهای زیادی انجام می شود اما پراکنده است. این پیشنهادم نیست، بلکه مقصودم این نکته بود که ما باید معلومات مربوط به این شهر را از کتابهای قدیم و جدید، در یک جا متمرکز کنیم. برای مثال در کتابهای اهل سنت، مخصوصا آثار رجالی و حدیثی، و در رأس آنها تاریخ اسلام ذهبی، یا آثار سمعانی، اطلاعات فراوانی از شهر اصفهان هست. از بسیاری از اینها، مولفان تواریخ اصفهان در یک صد سال اخیر استفاده کرده اند، اما به نظرم، این کار به شکل گسترده انجام نشده و معلومات زیادی در باره این شهر هست که هنوز گردآوری نشده است. به نظرم می توان طرحی برای گردآوری همه این معلومات تدارک دید. عرض کردم، در کتابهای رجال معاصر، معمولا از آثاری مانند اخبار اصفهان ابونعیم و جز اینها استفاده شده، اما اطلاعات پراکنده در این آثار بسیار زیاد است.
پیشنهاد دیگر این است که متن تمامی کتابهای تاریخ اصفهان را که از قدیم تا امروز نوشته شده، در یک برنامه قابل سرچ بگذارند تا مورد استفاده همه باشد. شهرداری می تواند متولی این امر باشد و اگر برای کتابی لازم است از مولف یا مصحح آن اجازه گرفته شود، این کار صورت گیرد و تمام این کتابها، که حالا تعدادش شاید به دویست کتاب برسد، در یک برنامه منظم قابل سرچ باشد. این کاری است که می تواند برای هر شهری صورت گیرد اما زیبنده است که اصفهان این کار را انجام بدهد. اگر حتی همین چهار جلدی دانشنامه تخت فولاد در یک برنامه باشد کلی سودمند خواهد بود، چه رسد به این که همه این کتابها باشد.
این هم جد جناب آقای مستجابی در اصفهان که فامیل درست آن مستجاب الدعواتی است و اینجا هم همین آمده است.
کتابی منحصر به فرد در باره تاریخ انقلاب در اصفهان که سال 1360 منتشر شده است. نوربخش، فکر می کنم، نوار صوتی در ابتدای خیابان طالقانی توزیع می کرد و در این زمینه، در توسعه انقلاب در اصفهان موثر بود. خدا کند زنده باشد. شایسته است در اصفهان از او یادی و تقدیری بشود. آیا جلد دومی هم دارد؟
همایی در ادامه در همان جلد تاریخ اصفهان داستان بز سقاخانه پاقلعه را آورده که از گله فرار کرده به این سقاخانه پناه آورده بود. همایی می گوید: من خودم این بز را درک کرده بودم. رها بود و سر زده به هر خانه ای وارد می شد و آنها هم شادمانی می کردند که طالعشان بیدار شده و میمنت و برکت به خانه شان آمده است. بز مرد و برخی تلاش کردند بز دیگری را جانشین او کنند که کارشان نگرفت. چند سال بعد هم معجزه آرد چی در اصفهان به سال 1336 رخ داد که کار درب امامی ها بود و مدتی مردم اصفهان را به خود مشغول کرد. همایی این داستان را هم نقل کرده است. (ص 196 و 197 تاریخ اصفهان. ابنیه و عمارات «تتمه»).
@jafarain1964
وصف زیبایی از اصفهان صفوی از همان روزگار
واقعا در شگفتم. هنوز هم اطلاعات اجتماعی جالبی از دوره صفوی در این سوی و آن سوی، و در منابع به خصوص خطی، یافت می شود. مطلب زیر از دوره اخیر صفوی است. نویسنده شیفته اصفهان است. ببینید چه وصفی از این شهر کرده. نگاه او برای ما واقعا جالب است. یک شهر خوب، از نظر او، چه خصوصیاتی دارد؟ چه باید در آن باشد تا شهری عالی باشد؟ من عباراتی به این زیبایی در وصف اصفهان از یک نویسنده ایرانی روزگار صفوی برنخورده بودم. صد البته، خارجی ها به خصوص شاردن و بسیاری دیگر، اصفهان آن روزگار را ستوده اند. ایرانی های دوره صفوی، خارجی ها را به راحتی راه می دادند. آنان می آمدند، می نوشتند و امروز یکی از بهترین مآخذ ما در باره این شهر، همان نوشته هاست. و اما این نوشته از یک نویسنده ایرانی از همان دوره است که در کمال متانت و زیبایی عبارات، از اصفهان ستایش کرده است. عبارت او این است:
خلاصه کلام آن مسلّم ارباب عقول است که تختگاه شاهنشاه کسری بارگاه یعنی اصفهان از جمله معظم بلاد ایران بلکه ربع مسکون است و بنابر فسحت بنیان و نزهت مکان و کثرت عمارات بهشت سرشت و گوارایی آب و اعتدال هوا و فراوانی زرع و کشت و انواع اثمار و الوان ریاحین و هجوم خلایق از هنرمندان صنایع و علوم در آن سرزمین بر سایر مداین رجحان فراوان دارد و به ثبوت پیوسته.
و امروز در جمیع آفاق شهری که من جمیع الجهات بدین آراستگی باشد ندیده، در سوالف اوقات نیز نشنیده، چنان که در اقوال هرمس الهرامسه که او را بنابر مداومت بر درس صحف و تعلیم سنن ملقّب به ادریس(ع) ساختند، و هرمس در لغت یونان به معنی مثلّث بالنّعمه است، چه او هم نبوّت داشت و هم حکمت داشت، و هم حکومت، و علم نجوم از معجزات اوست، وارد آمده است که «من لم یسکن موضعاً فیه سلطان قاهر، و قاض عادل، و طبیبٌ حاذق، وسوقٌ قائمٌ، و نهرٌ جارٍ، فقد ضیّع نفسه و اهله و ماله» و چنین موضعی امروز منحصر است در دارالسّلطنه اصفهان، زیرا که به نام ایزد، هرگز پادشاهی به شوکت و عظمت شاهنشاه دارا درگاه ایران که تختگاه کیان به انوار ذات مقدّسش نشان از روضه رضوان داده، و زمان دولتش که به زمان دولت حضرت صاحب الزّمان(ع) متّصل باد، ابواب امن و امان بر روی طوایف مردمان گشاده، در هیچ دیاری نبوده و نخواهد بود، و همچنین سایر محاسن از قضات متدیّن، و اطبّای حاذق و اسواق و دکّاکین مملوّ از اجناس و امتعه و نهری بلکه بحری مانند زایندهرود، در هیچ شهری مثل اصفهان جمعیّت ننموده، و نخواهد نمود و خصوصیّات این دیار در نسخهای که در زمان رکن الدّوله دیلمی تألیف یافته موسوم است به محاسن اصفهان مفصّلاً مسطور، و از آن جمله نقل شده که جمعی از حکما مدّتها سیاحت هر دیار و ملاحظه کیفیّت آب و هوای هر قطری از اقطار کرده چون زمین اصفهان را بهترین اماکن یافتند، بنای این معموره را که سواد دیده جهان و خال جمال شاهد مکان است طرح انداختند، و رجحان و مزیّت خلق که در آن دیار جمعیّت دارند بدیهی و از دلیل و برهان مستغنی است.
@jafarian1964
اعتماد به نفس کاذب و نقش آن در متوقف کردن ذهن علمی ما
حکمای اخلاق از قدیم روی اعتدال تاکید داشتند و نقطه اعتدال را در هر نوعی از خصلت های آدمی امری مثبت تلقی می کردند. عرض بنده این است که در امر «اعتماد به نفس» هم این اعتدال امر درستی است، و می تواند از نتایج و تبعات منفی آن جلوگیری کند. اینجا مقصودم اعتماد به نفس نسبت به داشت های قدیمی علمی مان است. با تجربه مختصری که دارم می توانم عرض کنم اعتماد به نفس زیاد نسبت به معلومات گذشته مان در حوزه علوم، می تواند ریشه تفکر را در میان ما بخشکاند. این مساله وقتی صورت سیاسی هم به خود می گیرد، کار را دشوارتر می کند. یک مثال بزنم. زمانی در انقلاب مشروطه، به خصوص در سال 1907 که بحث تقسیم ایران و نفوذ خارجی مطرح شد، یکی از همشهری های ما رساله آفتاب و زمین را نوشت. در این رساله، همزمان، می خواست از سرمایه های علمی گذشته ایرانی دفاع کند، و بگوید نظریه فرنگی ها در باره مرکزیت خورشید و رد مرکزیت زمین (که سیصد سال بود جا افتاده بود) اشتباه می کنند. در این باردهها صفحه نوشت و آن را وصل به سیاست هم کرد، و همانجا مشروطه را هم به عنوان یک پدید غربی نقد کرد. در این رساله می توان سه وجه را دید: اعتماد به نفس به گذشته، نقد نظریه نجومی جدید، نقد مشروطه. ما می توانیم خودمان باشیم. فرنگی ها در این نظریه اشتباه می می کنند. آن ها می خواهند دین ما را از بین ببرند و بر ما مسلط شوند:
هذا کتاب مسمی آفتاب و زمین، یا آنکه تنبیهٌ للغافلین در دارالسلطنه اصفهان بزیور طبع متحلی گردید به تاریخ 18 شهر رربیع الثانی سنه 1332.
در باره معلومات پزشکی قدیم، که از آن به طب سنتی تعبیر می شود، همین روال صادق است. بنده هم مثل همه، هم از اشتیاق و اقبال مردم در همه دنیا به این مورد آگاهم، و هم از ایراداتی که از دانش جدید پزشکی جدید مطرح می شود. برخی شاید معقول به نظر آید، و برخی هم خنده دار (مثل سخنان آن آقا در باره قصد فرنگی ها برای کوچک کردن آلت بچه های ما) . تنها چیزی که هست، نگران این اعتماد کاذب هستم که تصور کنیم، تمام علم دنیا در اختیار ما بوده و هست، وهمه عالم در صدد گمراه کردن ما هستند، و حالا کسانی وظیفه آگاه کردن افراد غافلی مثل ما را دارند «تنبیه للغافلین». این که امروز در خبرها آمده بود که یک روحانی، بچه چهارماهه خود را حجامت کرده در کل ناشی از این باور است و به نظرم فاجعه. بدتر از آن این است که حرم حضرت معصومه در قم، دوره آموزشی «پیشگیری از بیمارهای شایع زنان براساس طب سنتی» گذاشته که یک خانم طلبه تدریس می کند: «تدریس این دوره معارفی را خانم زهرا شریف از اساتید حوزه علمیه خواهران بر عهده دارند و در این دوره انواع روش های پیشگیری از بیمارهای شایع در میان زنان را تشریح می کنند». یک وقتی هم که نظریه داروین منتشر شد، یکی از علمای ما خواست با روش فلسفی به آن پاسخ گوید ونشان دهد که آنچه ما داریم، پاسخ این یاوه ها را خواهد داد. امروز هم رساله ای به عربی دیدم که یک پزشک سنتی عصر ناصری علیه یک فرنگی نوشته و نظریه او را در باره کزاز نقد کرده است. من نمی خواهم بگویم نمی شود نقد کرد اما جالب است که این پزشک در آنجا گفته است که این فرنگی، نظریه بقراط را کنار گذاشته و من می خواهم از نظریه بقراط دفاع کنم. نکته لطیف این که این طب سنتی، غالبش هم همان طب یونانی بقراطی یا بر اساس همان روش است که بعدها روایاتی هم که غالب آنها را شیخ صدوق در آخر کتاب اعتقاداتش نادرست می داند، برای ش درست کرده اند. در واقع این طب سنتی هم فرنگی است که در تمدن اسلامی، چیزهایی بر آن اضافه شده و ضمن آن که خوب بوده، اما به هر حال، راه به جایی نبرد تا ما دوباره مجبور شدیم پزشکی جدید را بیاوریم و این همه برای آن هزینه کنیم. ممکن است برخی از آنچه من گفتم، نادرست باشد، اما در کل اینها را عرض کردم که بگویم این اعتماد به نفس کاذب، در حوزه علم، درگذشته ما را از درک درست مفهوم دانش باز داشت و هنوز هم همچنان قدرتمندانه در متوقف کردن ذهن ما موثر است. وقتی به اعتماد به نفس تشویق می کنیم، حواسمان به این جنبه قضیه هم باشد، درست مثل تبلیغ از لباس های وطنی که 130 سال است تشویق می کنیم (یاد کارخانه وطن اصفهان بخیر که برای همین درست شد و قبلش شرکت اسلامیه علمای اصفهان برای تشویق جنس وطنی) اما چون شرایطش را نداریم، دوباره مردم به مارکهای خارجی روی می آورند که البته خیلی هم بد هستند! خوب و بد امری است، اما آنچه اتفاق می افتد و هر کاری بکنیم کار خودش را خواهد کرد امر دیگری. (ارجاعات تصویری این نوشته در زیر می آید)
@jafarian1964
شکسته شدن بت هندی ها در اصفهان به امر مجلسی
کاش یک دانشجویی در باره هندی های مقیم اصفهان در دوره اخیر صفوی مطلبی می نوشت. اینها برای کار و عمدتا تجارت به اصفهان و کاشان می آمدند و مدام بین هند و ایران از راه جنوب دریای و حتی خشکی، در رفت و آمد بودند. نکات پراکنده ایی را دیده ام، در گوشه و کنار و دربرخی از مقالات کتاب روزگار صفوی آورده ام. اما یک مطلب را امشب دیدم که فکر کنم ندیده بودم و یا اگر هم دیده بودم، فراموش کرده بودم.
سید نعمت الله جزائری (م 1112) از شاگردان دلباخته علامه مجلسی (م 1110) است. مردی دانشمند، اجتماعی، فرهیخته، با علائق عرفانی، محدث و حتی شوخ و طناز که زهر الربیع را هم دارد. کتابهای فراوانی دارد که برخی از آنها، تا آنجا که می دانم، هنوز هم منتشر نشده است. یکی از آثارش مسکن الشجون فی حکم الفرار من الطاعون است که زمانی مقاله ای در باره اجتماعیات آن نوشتم. اثری لطیف و جالب که اخباری هم از پاره ای از نقاط عرب نشین در جزائر و هویزه و اینها دارد.
امشب مقامات النجاة او را می دیدم. جایی نکته ای در باره بت پرستان می گوید و این که بت ها را واسطه خود و خداوند می دانند و برای تقرب به خدا، به آنها تمسک می کنند. آنگاه مثال جالبی می زند و می گوید:
در دهه نود بعد از هزار [عشر التسعین از 1090 تا 1100] سلطان وقت [شاه سلیمان] امور مسلمین و احکام شرع را در اختیار «شیخنا باقر العلوم» یعنی علامه محمد باقر مجلسی ـ ابقاه الله تعالی ـ در شهر اصفهان که پایتخت بود قرار داد. ایشان هم چنان که سزاوار بود، به اجرای احکام شرع پرداخت.
یک بار برای او نقل کردند که کفار هندی مقیم اصفهان، بتی دارند که آن را پنهانی عبادت می کنند. مجلسی کسی را فرستاد آن را آوردند و شکستند. این در حالی بود که آنان حاضر بودند پول سنگینی به سلطان بدهند تا بت شان شکسته نشده و به هند برده شود. اما مورد قبول قرار نگرفت. وقتی بت شکسته شد، خادم آن، چیزی به گلوی خود بست و خود را از فراق آن کشت.
سید نعمت الله در پایان می نویسد: و هذا بظنه (یظنه) انه العشق الحقیقی و کذا الحال فی جمیع طوایف العالم. این هم، علاقه اش به بت را عشق حقیقی می دانست و در همه طوایف عالم چنین است. نکته مهمی است که سید به آن توجه کرده و قرآن هم می فرماید: کل حزب بما لدیهم فرحون. گاهی فکر می کنم این یکی از نغزترین آیات قرآنی است.
@jafarian1964
از این که همشهری های من می توانند چنین مجله ای را در باره شهر اصفهان در آورند، خوشحالم. اثری درخور ستایش، دو زبانه، اصفهان شناسی، گردشگری. و بسیار زیبا. این شماره دوم است.
@jafarian1964
مدرسه نوریه، اولین مدرسه ای که من در آن حجره گرفتم
اوراقی در یک دفتر در کتابخانه مجلس هست که گزارش مدارس اصفهان در زمان حکومت ظل السلطان در این شهر است. از جستجوی کلی دریافتم که گویا زمانی آقای جلیسه این کتابچه را منتشر کرده اند. عجالتا نیافتم. اولین مدرسه ای که در این کتابچه معرفی شده، مدرسه نوریه است که بنده آغاز طلبگی خود را برای قریب یک سال در آن مدرسه گذراندم. این مدرسه، در کنار مدرسه کاسه گران، حد فاصل میدان کهنه ـ حالا میدان امام علی ع ـ و مسجد جامع در بازار قدیم اصفهان قرار دارد. سر در آن هم کتیبه ای دارد که زمانی که طلبه شدم، گویی اصلا ندیده بودم! و بعدها ملاحظه کردم. طلبگی بنده سال 1355 ش بود که سیزده ساله بودم (تولدم 1343). فقط خاطرم هست که کتابخانه آنجا، شمار زیادی کتابهای چاپ بیروت و مصر از آثار دوره ای داشت که گرد و غبار روی آن را گرفته بود. شماری از طلابِ هم محلی خودم هم در این مدرسه بودند که غالبشان در مدرسه ذوالفقار (زیر نظر آیت الله امامی) درس می خواندند و بنده هم درسهایم همانجا بود. جایی خواندم که جناب آیت الله شیخ ابراهیم امینی هم در همین مدرسه بوده اند. به هر حال، صرف نظر از این که متن مزبور چاپ شده است یا خیر، و امیدوارم شده باشد، فقط یادداشتی که در باره این مدرسه، یعنی نوریه است را بازخوانی کرده، می آورم، و این هم از روی علقه ای است که به آن مدرسه دارم. از همین گزارش، نکته های خوبی فهمیده می شود. مدرسه کاملا با موقوفات اداره می شده و این سنتی قدیمی و مخصوصا صفوی است نه با پول دولت و نه سهم امام. موقوفات مدرسه این زمان، غالبا از بین رفته ـ علی الاصل که معمولا موقوفات در ایران نابود می شود، یعنی به ارث می رسد ـ و فقط روستایی مانده که حضرت اشرف، یعنی ظل السلطان سالانه پنجاه تومان اجاره کرده و می پردازد. نکته دیگر این که عده ای هنرمند و خطاط هم در این مدرسه بوده اند. بر اساس این یادداشت، مدرسه زمان این یادداشت، در دست یکی از اعقاب بانی آن بوده که این هم نکته مهمی است. در چاپ اول کتاب گنجینه آثار تاریخی اصفهان، فقط یک بار اسم این مدرسه آمده، آن هم به مناسبتی دیگر و البته در پرانتز آمده که کنار بازار ریسمان است. من فکر می کنم تاریخ کتیبه بالای مدرسه 1124 است، اما در یادداشت زیر 1164 آمده است که علی القاعده غلط است. مدرسه نوریه، صفوی است نه دوره افشاری. در کتاب مدارس شرق (ص 269 ـ 270) اثر مرحوم مهدوی هم که شهرداری اصفهان چاپ کرده، سال تأسیس مدرسه نیامده، و گویا ایشان کتیبه بالای آن را ندیده است. چند سال پیش برای دیدن مدرسه رفتم. وقتی نشستم آمدند و گفتند بیرون بروید! معلوم شد طلبه های خارجی را آنجا ساکن کرده اند و اجازه آمدن بیگانه را به آن نمی دهند! هنوز پله هاای فراوان اما زیبای از سر در مدرسه، از ورودی بازار را تا کف مدرسه فراموش نمی کنم. وقتی طلبه شدم، ظهر پس از اتمام درس برای ناهار و استراحت به حجره ام می آمدم، و هر روز این پله ها را می شمردم. یک حجره ای هم متعلق به یک روحانی به نام صالحی نجف آبادی بود که علی القاعده از همین تیره و طایفه صالحی های نجف آباد بوده است. حجره اش مملو از کتاب بود و این اولین باری بود که یک مجموعه کتاب به این مفصلی می دیدم. شبها در اطراف شهر، منبر می رفت، و بعد همین جا می آمد و ساکن دایمی مدرسه بود. هنوز هم برخی از طلابی که آن وقت در مدرسه نوریه بودند از دوستانم هستند، و خاطره اولین هم حجره ایم را هم با نام اکبر ایوبی گرامی بدارم که بعدها در جنگ به اهواز رفت و یک وقتی در راه تهران ـ اصفهان، در ماموریت تصادف کرده درگذشت و فعلا در گلزار شهدای اصفهان مدفون است. رحمة الله علیه. (ادامه را پایین بخوانید) 👇👇
@jafarian1964
[بالاتر وقف نامه کتابی را گذاشتم که از درآمد حمام وقفی نقش جهان استنساخ شده بود، حمامی که کتابهای زیادی از درآمد آن کتابت شده است. توضیح زیر از یکی از دوستان در این باره😏
استاد گرامی
جناب دکتر جعفریان عزیز
سلام و درود
درباره این فرسته شما گمانم این است که حمام یادشده در متن حمام خسروآغا در حدود صد قدمی غرب نقش جهان در تقاطع خیابنهای سپه و استانداری است که شوربختانه در فروردین 1374 در زمان استانداری آقای اسحاق جهانگیری و معاونت عمرانی استادنداری آقای عبدالحسین سیف اللهی و شهرداری آقای حمیدرضا عظیمیان به دست عوامل شهرداری منطقه سه اصفهان خراب شد و از میان رفت. باز هم متاسفانه برخی از ارباب عمائم اصفهان که اسمشان را نبریم بر این اقدام ضدتمدنی صحه گذاشتند و گفتند اینجا مرکز فساد بوده است.
زنده یاد استاد هنرفر در کتاب مختصر آشنایی با شهر تاریخی اصفهان به نقل از وقایع السنین و الاعوام (عبدالحسین خاتون آبادی) این حمام را وقف استنساخ کتاب عنوان می کنند. (چنان که می دانید خسروآغا برادر علیقلی آغا است و هر دو در عهد شاه سلیمان در حرم او بوده اند)
در ان زمان خبرنگار همشهری در اصفهان بودم ساعت دو نیمه شب حمام را صاف کرده بودند و من صبح به چهلستون رفتم تا مهندس فرشته نژاد از معاونان وقت میراث فراهنگی اصهان را ببینم. رنگ به رویش نبود و البته بسیار محتاط و محافظه کار حرف زد در حدی که عکس های حمام را که متاسفانه جدید نبود و از زمان جشن های دوهزار و پانصدساله باقی مانده بود نشانم داد ولی حاضر نشد انها را در اختیار روزنامه بگذارد. زمان بسیار گذشته است و جزییات یادم نیست ولی این را مطمئنم که گفت اهالی آرم شهرداری را روی لودر ها و بیل مکانیکی ها دیده اند ولی شریعتی شهرداری منکر است. سراغ یکی از مسئولان شهرداری هم رفتم که با طلبکاری گفت شما که حقوق بگیر ما هستید چرا علیه ما جستجو می کنید. از رییس اوقاف اصفهان پیگیر موقوفه خسروآغا شدم گفت وقف نیست. و خوب از ماست که بر ماست.
نکته جالب این است در 1320 نیز چنین نقشه شومی داشته اند و دکتر سیدحسین فاطمی در روزنامه باختر دست به اعتراض و افشاگری می زند و مینویسد: ما از آقای رئیس فرهنگ اصفهان تقاضا می نماییم به پروندة قطور این موقوفه که شاید مسلم ترین ملک وقف در اصفهان باشد مراجعه نموده، و برای بطلان هر اقدامی که نسبت به این تحول به عمل آمده است، اقدامی سریع و جدی نموده و گزارشی که لازم و مقتضی است به وزارت فرهنگ تقدیم نمایند.
(احسان راتبی)
@jafarian1964
نگاه زیباشناسانه وحید قزوینی در شرح و وصف فضاهای اصفهان
وحید قزوینی (م 1112) در سرایش انواع شعر تبحر دارد، و از آن جمله شعر در وصف شهرها و بناهاست که در سراسر کلیات او نظایر فراوانی دارد. سرایش شعر درباره عمارت شاهی، از آن جمله است. در بخشی از این شهرآشوب، اشعاری در وصف اصفهان دارد و از برخی از فضاهای زیبای آن یاد می کند. ازجمله درباره چهارباغ، هزارجریب و کوه صفه که برای هرکدام توصیفات زیبایی دارد. درختان چنار زیبای اصفهان، در فصل خزان، و زمان ریزش برگها، فضای زیبایی را در چهارباغ و برخی از نقاط دیگر پدید می آورد که وحید به وصف آن پرداخته است: «ز سرخی گمان می کند هوشیار / که تاج خروس است برگ چنار». و در ادامه پس از اوصاف زیبا «بود برگ ها چون زر جعفری / مگر بوته شد، بوته زرگری». در این زمینه اشعار بسیار فراوانی دارد و از جهات مختلف به بیان زیبایی های فصل خزان و برگ ریزان می پردازد. «زمین گشته چون مخمل هفت رنگ / که در چشم خوابش ندارد درنگ».
درباره وصف چهارباغ به طور مستقل اشعاری سروده است: «چنارش ببین از دو سو بسته صف / مه بدر هر یک ولی بی کلف». و باز: «چو بینی خزانش کنی این گمان / که برده است فیض از زمین آسمان». و این که «بود از دو سو باغ ها رو برو/ گشوده ز در چشمم حیران بر او». زیبایی اصفهان را هم در پرتو زاینده رود می داند: «صفاهان ندارد ز جنت کمی / بود زنده روش از آن دایمی». در این زمینه نیز دهها بیت زیبا سروده و از زوایای مختلف آن را وصف کرده است. علاوه بر چهارباغ، به وصف «کوه صفه» نیز پرداخته است، جایی که در ادامه چهارباغ، در آن سوی زاینده رود، به سمت جنوب است. او از عظمت این کوه و زیباییش را سخن فراوان گفته «عجب نیست کز رفعت آن بنا / چو گردون از او بر نگردد صدا». و این که «چه گویم از آن صفه ی عرش سا / که آنجا کند تکیه داری صفا». جالب است که کوه صفه، قبله اصفهان بوده و وحید گوید: «ز وصفش چه زین بیش گفتن توان / که هست این مکان قبله ی اصفهان».
پس از آن به فضاهای زیبا و مهم داخل شهر می پردازد. ابتدا از حصار شهر یاد می کند: «حصارش فزون است از آسمان / به وسعت به رنگ سخن از دهان». پس از آن از بازار، بویژه از «قیصریه» که بازار معروف و بزرگ شهر است، سخن می گوید. قیصریه در کنار «میدان» بود: «بیا تا به بازار و میدان رویم / بده ساغر می که مستان رویم». میدان نقش جهان، زیباترین فضای داخل شهر است که او بخش خاصی را به آن اختصاص داده است. «چه گویم ز میدان نقش جهان / که گیتی است چون نقش خاتم در آن». زیبایی میدان، به این بود که یک سرش مسجد و سر دیگرش قیصریه بود: «ز یک سوی او جامعی زرنگار/ دگر قیصریه است چون نوبهار». قیصریه، مدخل دیگری است که وی اشعاری در وصف آن سروده است. ورودی قیصریه، طاقی قوسی داشت که در کنار آن نقاشی های زیبایی روی دیوار کشیده شده بود. این فضا، توجه وحید را به خود جلب کرده است: «در او پیش طاقی چو قوس قزح/ مزین به صد رنگ عیش و فرح/ عیان گشته تمثال ها زین فلک/ چو بر اوج گردون سپاه ملک». سپس اشعاری درباره این نقاشی ها سروده است: «مصور در او صورت جنگ گاه/ به رنگی چون خونین شود زان نگاه». آنگاه از برخی از مغازه ها از جمله بزازی ها یاد کرده و از اطلس فرنگی هم در اینجا یاد کرده است: «خطایی بدن، چهره لاله رنگ / بود اطلس سرخ کار فرنگ». گویا «ضرابخانه» هم در آنجا بوده که بلافاصله از آن هم سخن گفته است. در این بازار، هندوها نیز جایگاه مهمی داشتند. می دانیم که آنان سرمایه های کلانی به اصفهان آورده و به کار تجارت و وام دهی اشتغال داشتند: چه گویم ز هندوی آتش پرست/ که چون دود از او رفت کارم ز دست». همین طور از دکان «چیت سازان» یاد کرده که باید در قیصریه می بوده است. در این زمان، در اصفهان، باغ وحش هم بوده و وحید قزوینی در باره فیل خانه، و نیز اشعاری در باره کرگدن و گاومیش که برای مردم اصفهان موجودات عجیب الخلقه ای بوده، سروده است. حیوان زیبای دیگر گورخر بوده که با عنوان «حمار حبش» از آن یاد کرده و اشعاری درباره رنگ یا به عبارتی نقاشی زیبای روی پوست او یاد کرده است: «قلمکار باشد ز دُم تا به لب / بود قالب چیت او روز و شب». او نقاشی بدن گورخر را با نقاشی های فرنگی مقایسه می کند: «بود بوالعجب تر ز کار فرنگ/ وجودش بود مقسم آب و رنگ».
👇👇
اقتصاد اصفهان به کشت تریاک است!
یادداشت یک فرنگی از اصفهان از سال 1898 / 1315ق [از یک نسخه دستنویس]
دویم فوریه
امروز در حوالی اصفهان هستیم که در آنجا زراعت تریاک خیلی معروف و مبسوط است و اسباب تمول و آبادی این ولایت شده است. این زراعت خیلی مرا پسند افتاد و نیز توانستم تحصیل کنم. قدری از قوانین و دستور العلمهای متعلق به این کار را.
سیم و چهارم فوریه:
اصفهان شهر عظیمی است. بی حصار و حدّ اسمی معروف دارد بدون رسم. اما بلاشک در زمان قدیم این طور نبوده است. نظر به عمارات قدیم شاه عباسی و سایر ابنیه قدیمه که اهمیتشان کمتر از عمارات شاه عباسی نیست، و با وجودی که قرنها بر آنها گذشته است، هنوز به طرز و اسلوب سلطنتی باقی هستند. معلوم می شود که جایگاه سلاطین سلف بوده است.
اما اگر ما اضافه نماییم بر این علامت ها، آثار باقی مانده باغات اصفهان را، آن وقت در دست داریم تمام چیزهایی را که دلیل اند بر این که این شهر یکی از شهرهای تاریخی بوده است.
از باغاتی در سابق این قدر معروف بوده اند، امروز چیزی باقی نمانده است مگر سایه چنارهای صد ساله در کنارهای دو خیابان عمده این شهر، اما از این به بعد، این اشجار هم تا اندک زمانی بیشتر نخواهند ماند، زیرا که هر ساله مقدار زیادی از آن چنارها را می برند و می برند.
در فرنگستان این آثار شریف تاریخی را مثل اشیاء متبرکه محفوظ و محترم می دارند.
چیزهایی که در اصفهان قابل مذاکره است، از این قبیل اند:
1 . شهرش کثیف و کم مواظبت
2 . خلق اصفهان خلیق و اندکی تندخو
3 . دو پل بسیار ممتاز.
4 . دو مسجد بسیار عالی
5. پست خانه با اسم از فرط کثافت
امتعه اصفهان از این قبیل است:
گز، باقلوا، اسلحه و یراقش مرغوب و مطبوع همه جا و همه کس است. فروش امتعه مذکوره با تجارت تریاک اسباب رفاهیت و معاش اهل اصفهان است.
@jafarian1964
بخشی از مقدمه کتاب دستور العمل سیر شهر اصفهان ....
آدمی در حسرت میماند که این مطالب، تقریباً همزمان با حضور شاردن در اصفهان و نگارش سفرنامه او، نوشته شده است، با این تفاوت که نگاه شاردن، یک نگاه رئالیستی و واقعی در گزارش واقعیتهای موجود در شهر اصفهان است، اما این اثر، یک متن ادبی است که به رغم آن که یک سر آن ریشه در واقعیات موجود در شهر از قبیل معرفی دکانها، و برخی از مغازههای معروف دارد، مع الاسف نویسنده صرفاً به یک اسم بسنده کرده و به سراغ عبارتپردازیها و بهرهوری از ظرایف ادبی، تشبیهات و استعارات، آن هم در همان چارچوب عاشقانه پرداخته است. راستی چه میشد اگر وحید قزوینی هم مثل شاردن، به بیان واقعیات شهر، اقتصاد آن، آماری از مشاغل مختلف، و کوچه پس کوچههای این شهر میپرداخت و برای ما منبعی باارزش و دست اول از اصفهان باقی میگذاشت?
و اما ادبیات «تعریف اصفهان»:
نگارش این قبیل وصف نامههای شهری در دوره صفوی بیسابقه نیست و از این دست، آثاری درباره قزوین، اصفهان و به ویژه کشمیر و مخصوصاً از شماری از بناهای تاریخی و باغها، توسط ادیبان ایرانی عصر صفوی نوشته شده است.
نمونهای از این دست، رسالهای با عنوان «تعریف اصفهان» در کتابخانه مجلس، در مجموعه شماره 14215، فریم 199 با آغاز: «چه گویم از صفای صفهان...». این بند را شامل دو صفحه در پایان همین رساله خواهیم آورد.
نمونه دیگر با عنوان «باغ و بهار» از ظهیرالدین تفرشی درباره عباس آباد اصفهان است که به شماره 3599 در کتابخانه مجلس موجود است.
نمونه دیگر رساله «تعریف اصفهان» از ملااعجاز هراتی است که در نسخه 3034 کتابخانه دانشگاه آمده و در مجله وحید (سال 7، 1349ش، ش 11، 1137 ـ 1338) گزارشی از آن منتشر شده است.
آقابزرگ ذیل دیوان نجیب هم نوشته است که نسخهای از آن در مکتب سلطان عثمان سوم (فهرست همان، ص 323) هست که شامل یک مثنوی بر وزن شاهنامه با نام «گلدسته» است و نجیب آن را به امر شاه سلطان حسین سروده، و شامل وقایع آن دوره است. در ضمن آن «وصف اصفهان» هم آمده و از زاینده رود و ساقی نامه و مطالب دیگر یاد شده و نسخه جمعاً 74 برگ است. (ذریعه: جلد نهم، قسمت چهارم، ص 1177).
«منظومه اصفهانیه» از محمد اکبر دولت آبادی اصفهانی نمونهای دیگر است (دانشگاه: 9/1113). «وصف اصفهان» اثر نصیرانی همدانی هم در فهرست دانشگاه: 9/1212 ش نسخه 2464 بند 79 معرفی شده است (فهرستواره، 1/260).
دو نمونه با عنوان «تعریف کشمیر» را هم میتوان در مجمع الافکار (نسخه 14209 مجلس) از محمد حکیم هندی مشاهده کرد.
پی دی اف کامل این رساله را بالا ملاحظه فرمایید
@jafarian1964
اقتصاد اصفهان به کشت تریاک است!
یادداشت یک فرنگی از اصفهان از سال 1898 / 1315ق [از یک نسخه دستنویس]
دویم فوریه
امروز در حوالی اصفهان هستیم که در آنجا زراعت تریاک خیلی معروف و مبسوط است و اسباب تمول و آبادی این ولایت شده است. این زراعت خیلی مرا پسند افتاد و نیز توانستم تحصیل کنم. قدری از قوانین و دستور العلمهای متعلق به این کار را.
سیم و چهارم فوریه:
اصفهان شهر عظیمی است. بی حصار و حدّ اسمی معروف دارد بدون رسم. اما بلاشک در زمان قدیم این طور نبوده است. نظر به عمارات قدیم شاه عباسی و سایر ابنیه قدیمه که اهمیتشان کمتر از عمارات شاه عباسی نیست، و با وجودی که قرنها بر آنها گذشته است، هنوز به طرز و اسلوب سلطنتی باقی هستند. معلوم می شود که جایگاه سلاطین سلف بوده است.
اما اگر ما اضافه نماییم بر این علامت ها، آثار باقی مانده باغات اصفهان را، آن وقت در دست داریم تمام چیزهایی را که دلیل اند بر این که این شهر یکی از شهرهای تاریخی بوده است.
از باغاتی در سابق این قدر معروف بوده اند، امروز چیزی باقی نمانده است مگر سایه چنارهای صد ساله در کنارهای دو خیابان عمده این شهر، اما از این به بعد، این اشجار هم تا اندک زمانی بیشتر نخواهند ماند، زیرا که هر ساله مقدار زیادی از آن چنارها را می برند و می برند.
در فرنگستان این آثار شریف تاریخی را مثل اشیاء متبرکه محفوظ و محترم می دارند.
چیزهایی که در اصفهان قابل مذاکره است، از این قبیل اند:
1 . شهرش کثیف و کم مواظبت
2 . خلق اصفهان خلیق و اندکی تندخو
3 . دو پل بسیار ممتاز.
4 . دو مسجد بسیار عالی
5. پست خانه با اسم از فرط کثافت
امتعه اصفهان از این قبیل است:
گز، باقلوا، اسلحه و یراقش مرغوب و مطبوع همه جا و همه کس است. فروش امتعه مذکوره با تجارت تریاک اسباب رفاهیت و معاش اهل اصفهان است.
@jafarian1964
از این تملک برمیآید که میرزای قمی هم گویا مدتی ساکن اصفهان بوده است👆👆
اقتصاد اصفهان به کشت تریاک است!
یادداشت یک فرنگی از اصفهان از سال 1898 / 1315ق [از یک نسخه دستنویس]
دویم فوریه
امروز در حوالی اصفهان هستیم که در آنجا زراعت تریاک خیلی معروف و مبسوط است و اسباب تمول و آبادی این ولایت شده است. این زراعت خیلی مرا پسند افتاد و نیز توانستم تحصیل کنم. قدری از قوانین و دستور العلمهای متعلق به این کار را.
سیم و چهارم فوریه:
اصفهان شهر عظیمی است. بی حصار و حدّ اسمی معروف دارد بدون رسم. اما بلاشک در زمان قدیم این طور نبوده است. نظر به عمارات قدیم شاه عباسی و سایر ابنیه قدیمه که اهمیتشان کمتر از عمارات شاه عباسی نیست، و با وجودی که قرنها بر آنها گذشته است، هنوز به طرز و اسلوب سلطنتی باقی هستند. معلوم می شود که جایگاه سلاطین سلف بوده است.
اما اگر ما اضافه نماییم بر این علامت ها، آثار باقی مانده باغات اصفهان را، آن وقت در دست داریم تمام چیزهایی را که دلیل اند بر این که این شهر یکی از شهرهای تاریخی بوده است.
از باغاتی در سابق این قدر معروف بوده اند، امروز چیزی باقی نمانده است مگر سایه چنارهای صد ساله در کنارهای دو خیابان عمده این شهر، اما از این به بعد، این اشجار هم تا اندک زمانی بیشتر نخواهند ماند، زیرا که هر ساله مقدار زیادی از آن چنارها را می برند و می برند.
در فرنگستان این آثار شریف تاریخی را مثل اشیاء متبرکه محفوظ و محترم می دارند.
چیزهایی که در اصفهان قابل مذاکره است، از این قبیل اند:
1 . شهرش کثیف و کم مواظبت
2 . خلق اصفهان خلیق و اندکی تندخو
3 . دو پل بسیار ممتاز.
4 . دو مسجد بسیار عالی
5. پست خانه با اسم از فرط کثافت
امتعه اصفهان از این قبیل است:
گز، باقلوا، اسلحه و یراقش مرغوب و مطبوع همه جا و همه کس است. فروش امتعه مذکوره با تجارت تریاک اسباب رفاهیت و معاش اهل اصفهان است.
@jafarian1964
سال 1967میلادی -حدود 35 شمسی - همراه با تعدادی از دانشجویان دانشگاه بغداد - دختر و پسر- برای بازدید از ایران از بغداد حرکت کرده و بعد از عبور از کرمانشاه به همدان رسیده است.
در همدان برای بازدید قبر ابوعلی سینا رفته است و مورد استقبال مدیر مدرسه که خانمی به نام اعظم شوکا؟؟ بوده قرار گرفته است.یک نشست علمی کوتاه داشته اند و بعد محمد رضا قوام حاکم همدان را ملاقات کرده است .ناهار میهمان حاکم بوده اند و «جلوکباب» خورده اند.اما در عین حال قیمت را هم ثبت کرده است(55 ریال)
از همدان به قزوین! رفته اند و بعد عازم تهران شده اند.هنگام مقایسه ی تهران با آنچه 15 سال قبل دیده است تعجب اش را از سرعت گسترش تهران نمی تواند پنهان کند.قبر رضا شاه ، کاخ گلستان ، حرم عبدالعظیم حسنی ، موزه ی جواهرات و ایران باستان را هم می بیند.از مکان های جالبی که بازدید کرده و درباره ی آن گزارش داده است باشگاه شعبان جعفری (بی مُخ)است.دانشگاه تهران هم رفته اند و در آن جا سخنرانی کوتاهی هم داشت است.در دیدار از روزنامه اطلاعات با عباس مسعودی ملاقات می کند.از تهران راهی اصفهان میشوند و در راه به قم هم سری می زنند.از یک طلبه که در صحن راه می رفته است درباره ی تاریخچه ی حرم حضرت معصومه س سوال می کنند او هم سنگ قلاب شان می کند و ارجاع می دهد به کتاب تاریخ قم ناصر الشریعه😄البته آن ها هم از رو نمی روند و چند سوال دیگر هم می کنند از جمله اینکه ضریح کی ساخته شده ؟گنبد را کی ساخته ؟ مناره را کی ساخته؟ جالب است که طلبه جواب این سوالاتشان را می داند و می دهد!!
بعد از قم به اصفهان و مشهد هم می روند و مشاهداتش درباره ی این دو شهر را هم شرح می دهد. راستی کتاب عکس های بی کیفیت اما خوبی دارد.
اگر حوصله باشد کتاب را ترجمه ی دم دستی می کنم و به اشتراک می گذارم.
@seirdarsafarnameha
#مسجد_جامع_اصفهان
که به مسجد جامع عتیق و مسجد جمعه
اصفهان هم معروف است، یکی از بناهای
تاریخی شهر اصفهان است که قدمت آن
به قرن دوم هجری قمری بازمیگردد.
این مسجد در سال ۱۵۶ هجری قمری۷۷۷ میلادی
ساخته شد؛ مسجدی که کوچک و متناسب
با جمعیت شهر اصفهان ساخته شده بود
و باعث رشد شهرنشینی اصفهان شد.
#ایران_من_زیباست 🇮🇷
◍⃟❣ @AFARINESH8
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com