استاد عزیز سلام
جواب این سوال بدبختی که برای غرب رفتگان جهان سومی پیش میاد خیلی بنیادین تر از جوابی بوده که این نویسنده نوشته. اینجور توجیهات و بهانه هایی که ما ساخته ایم برای توضیح عقب افتادگیمون باعث شده حتی گمراه تر بشیم. حرفهایی از قبیل آزادی و عدل و دموکراسی و رعایت کردن نظم و زمان و وقت و قرار و غیره که اکثرا اکثرمون به عنوان دلیل بدبختیمون و علت پیشرفت غرب میدیم پرت و پلا گفتن هست. فقط داریم خودمون را بیشتر گمراه میکنیم. بنده مخالف چنین ارزشهایی نیستم و این ارزشها خوب هستند و باید هم باشند ولی اینها دلیل بدبختیهامون نیستند. اینجور ادعاها باعث شده در کشورهای عقب افتاده مردمی که در زندگیشان حتی تک ثانیه ای هم تفکر نکرده اند شورش کنند به اسم آزادی و عدل و دموکراسی و چه های دیگر و حاکمان هم از ترس خودشون مردم را سرکوب کنند و این چرخه شورش و سرکوب ادامه پیدا کنه. این جوامع باید به این شعور برسند که پیشرفتهای غربی به علت این ارزشها نیستند بلکه این ارزشها به این دلیل در مغربزمین شکل گرفتند چونکه غرب پیشرفت کرده. اگر غرب برده داری را غدغن کرد به این دلیل بود که ماشین های مکانیکی را اختراع کرد که جای برده ها را گرفتند و سپس غرب به کارگران با سوادی احتیاج پیدا کرد که بتوانند این ماشینها را تعمیر کنند و باهاشون کار کنند. اصلا به عدل و برابری و اینها ربط زیادی نداشت. وقتیکه دمیتری مندلیف جدول تناوبی را درست کرد در روسیه استبداد مطلق و خفقان بود. بعدها که رژیم کمونیستی در روسیه روی کار اومد وضع حتی بدتر هم شد. این همه فیزیکدان و ریاضیدان نابغه که روسیه به جهان داده همه شون از بین همین خفقان و بی عدالتی تزار و رژیم کمونیستی روسیه بیرون آمدند. قیصر آلمان اونجورهام آزادی و عدل پسند نبود. در ژاپن که وضع بدتر هم بوده چونکه امپراطور ژاپن خودش و مردمش او را خدا میدانستند. بله خدا نه نماینده خدا بلکه خود خدا. خفقان بوده در جامعه طبقاتی ژاپن. کسی جرات نداشته روی حرف خدا حرفی بزنه. بدبختی ما جای دیگری هست. امروز تقریبا چهار پنج میلیون ایرانی در غرب و کشورهای پیشرفته، دائمی یا موقتا دارن زندگی میکنند. بعضیها که اصلا نسل سوم و چهارم هست که در غرب تشریف دارند. ولی در این عدالت و آزادی هم بازده این جمعیت خنده دار هست. نه دانشمند درجه یکی در بین شون پیدا میشه نه هنرمند درجه یکی. بیشتر افتادند تو همین کار بنگاهی و نمایشگاه اتوموبیل و فرش و کار ترجمه و دادگستری و حسابداری و کارهایی که یک رانتی و پول آسونی داشته باشه. بازده این جمعیت همان در سطح مهاجران ویتنامی و بنگلادیشی هست. یعنی این آزادی و عدل غربی هم باعث نشده که اینها خلاقیت و ابتکاری از خودشون نشون بدهند. در اینجاست که ما باید ببینیم که کجای کاریم. بسیار بسیار مهمه که ما درک کنیم کجای کاریم. استاد شما یک مقاله فوق العاده مهم و نگرش ساز نوشته بودین درباره اینکه صنعت چاپ با 360 سال تاخیر وارد ایران شد. اما ایکاش فقط تاخیر بود. این بزرگان ما حالا امیر کبیر یا عباس میرزا یا هر کی دیگری که داشته دو سه تا ماشین چاپ از روسیه و آلمان با مستشار وارد میکرده نفهمیده بودند کجای کارند. فکر میکردند با وارد کردن این ماشین و آن ماشین و ادای این علم و آن علم را در آوردن ایران پیشرفت خواهد کرد. متاسفانه اصلا این خبرها نیست. همان در اوایل سده 1800 میلادی که در ایران قاجار بحث بوده که ماشین چاپ وارد بشه یا نشه و این ماشین خوبه یا بده، آقای چارلز ببیج طراحی اولین کامپیوتر را در بریتانیا شروع کرده بود و دوست صمیمیش خانم ایدا لاولیس که دختری جوان بوده اولین برنامه کامپیوتری را برای این کامپیوتر آقای ببیج مینویسه. این زمانی هست که هنوز تلگراف و مخابرات بی سیم و ترانزیستور و ریزپردازشگر اختراع نشده بودند. اونوقت اینا داشتند کامپیوتر طراحی میکردند یعنی زمان فتحعلی شاه. و ما هم داشتیم سر ماشین چاپ دعوا میکردیم. این یعنی ما نمیدانستیم کجای کاریم. هنوز هم نمیدانیم. بدبختی اینجاست. امروز بحث مطرح در غرب اینه که کامپیوترهای کلاسیک دارن به آخر خط میرسند و غرب داره روی کامپیوترهای کوانتومی سرمایه گزاری و پژوهش میکنه. و ماییم که امروز دوباره مثل زمان فتحعلیشاه داریم روی کامپیوترهای کلاسیک بحث و جدل میکنیم. به جای آنکه ببینیم کجای کاریم.