@jafarian1964
کتاب سه جلدی تحفه الازهار، در انساب سادات و نوشته ضامن بن شدقم مدنی است که به گفته مصحح سال 1090 زنده بوده است. این کتاب به خصوص جلد سوم آن یکی از منابع مهم تاریخ ایران، هم دولت صفوی و هم منطقه هویزه و خوزستان و ارتباط نواحی ایران با حیدرآباد و بلاد عربی و مدینه است. فکر می کنم سال 1376 بود در لبنان آقای کامل سلمان جبوری را دیدم. این کتاب را آورده بود تا به ناشری بدهد. کسی یافت نشد. از او گرفتم و آوردم ایران. میراث مکتوب با همکاری کتابخانه تاریخ آن را چاپ کرد. سال بعد هم کتاب سال شد. غرض این که این کتاب یک دانشجوی دکتری تاریخ ایران را می طلبد تا تمامی آنچه در آن در باره تاریخ ایران وجود دارد استخراج کرده و با منابع دیگر بسنجد. عربی بودن، و به طور خاص انساب، سبب شده تا دور از چشم صفوی شناسانی باشد که البته تعدادشان در ایران بسیار اندک است.
@jafarain1964
محمد علی قزوینی، نویسنده رفیق توفیق، اثری در سیاست از روزگار صفوی، می تواند نمونه ای هرچند ضعیف از ابن خلدون، و شاید هم ماکیاول باشد. یک دبیرزاده که در زمینداری شکست خورده، و دوباره به سراغ شغل دبیری آمده و برای این که تحفه ای داشته باشد، کتابی در سیاست نوشته تا به دربار شاه سلیمان صفوی (م 1105) نفوذ کند. رساله ای فوق العاده مهم، پر از اطلاعات تاریخی از این دوره، با نگاهی نقادانه که می کوش تحلیل های تاریخی و اجتماعی و اقتصادی داشته باشد. طبعا یک اثر محلی است، اما در حد خود، اثری است جدی که کوشیده است ملاحظات خود را در باره قدرت و سیاست داشته باشد و با آنچه به صورت روزمره در ایران صفوی جریان دارد، ترکیب کند. این اثر، هیچ نسبتی با آثاری که به وفور تحت عنوان شرح عهد مالک است ندارد، بلکه نگاه آن، ضمن آن که نویسنده دیندار است، اما مبتنی بر واقعیت های موجود است. او به بخشی از چالشهای قومی در ایران و همین طور، بی برنامه گی های اقتصادی هم اشاره دارد، نکاتی که می شود گفت وی نویسنده ای واقع گرا، و در حد خود، یک ابن خلدون یا ماکیاول محلی است. سعی کردم یک مقدمه طولانی بر آن بنویسم و خلاصه ای از مهم ترین نکات آن را در آن مقدمه عرضه کنم.
http://yon.ir/IFzmt
@jafarian1964
منابع ما در تاریخ معکوس دوره اسلامی
یکی از منابع تاریخ دوره اسلامی، البته به شکل معکوس، روایات آخر الزمانی است، روایاتی که در آنها مطالبی گفت می شود که می توان، بسیاری از آنها را، انعکاس آمال و آرزوها و برنامه های مسلمانان، آن هم نخبگان و حاکمان دانست. مثلا این که دهها روایت در باره فتح قسطنطنیه هست، اگر نگوییم همه آنها، باید معظم آنها را بخشی از ذهنیت جامعه اسلامی در قرن اول و بعد از آن، تا پیش از تصرف قسطنطنیه بدست سلطان محمد فاتح دانست، دورانی که امویان و عباسیان بر اساس این نقلها تلاش می کنند قسطنطنیه را بگیرند. حتی هوس می کنند از انتهای افریقا به اروپا رفته از پشت سر به قسطنطنیه برسند تا این حکومت را ساقط کنند که خوب در جنوب فرانسه می مانند. از این دست، هزاران روایت مختلف در اختیار بوده، همانها که بخاری و دیگران از میان یک و نیم میلیون از آن احادیث، پنج شش هزار حدیث را انتخاب کرده اند که تکلیف آنها هم درست معلوم نیست. (می دانیم که داعش هنوز هم با روایات فتح قسطنطیه حال می کند و می جنگد و فکر می کند فتح نشده است!). همین طور روایاتی که سیأتی علی الناس زمان ... را در پیشانی خود دارد، بخش دیگری از این قضایاست. بسیاری از پیشگویی هایی که مثلا در دلائل النبوه بیهقی و بویژه مستغفری هست، هم همین حالت را دارد. نباید همه آن مطالب را این طور تفسیر کرد، اما آن دسته ای که منظور این بحث است، آن مقدار هست که با آنها بشود یک دوره تاریخ انتظارات و توقعات مسلمانان را از یک جامعه خوب در یک دوره تاریخی دانست. این که عرض کردم تاریخ معکوس همین است. فایده آنها البته از نظر تاریخی از این هم بیشتر است. فرض کنید دهها روایت در باره طالقان، یا صدها در باره کوفه و امثال اینها، حاوی معلومات جالب تاریخی است که قرار است اتفاق بیفتد یا افتاده و حالا در این روایات، به نوعی سرنوشت مقدس تبدیل شده است. راستش از این دست نکات بسیار زیاد است. امروز یکی از این موارد را در یک نسخه خطی ضد شیعی که می کوشد سلطنت ـ خلافت عثمانی را مستحکم کند و مستدام بداند، دیدم. سوالی مطرح شده است که آیا «قیام الساعه» تا قبل از سال 1000 فرا می رسد؟ این رساله که حدود 940 هجری نوشته شده، پاسخ داده است که خیر. [می خواهد بگوید دولت عثمانی حالا حالا ها هست]. دلیل آن، مطالبی است که سیوطی بیان کرده و گفته آثاری داریم که می گوید [یک جور محاسبه است دقت کنید] این امت بیش از 1300 سال عمر می کند، اما به 1500 سال نیمی رسد. چون روایت معتبر داریم که دجال در رأس سده خروج می کند، وقتی خروج کند، عیسی فرود آمده، چهل سال می ماند، مردم هم از بعد از طلوع شمس از مغرب [از علائم قیامت] یک صد و بیست سال مکث یعنی زندگی می کنند. بین دو نفخه هم چهل سال است. اینها را که جمع کنیم، دویست سال می شود که باید سپری شود تا ساعت فرا برسد. خوب، هنوز 60 سال تا سال هزار مانده [مقصودش زمان تألیف رساله در سال 940 است]. تازه، هنوز خورشید از مغرب طلوع نکرده است. به علاوه دجال هم که باید قبل از طلوغ خورشید از مغرب بیاید، خروج نکرده است. مهدی هم که قرار بوده هفت سال پیش از دجال خروج کند، ظاهر نشده است. از دیگر اشراط قیام هم که گفته اند قبل از خروج مهدی آشکار می شود، خبری نیست. این زمان ها هم [حوالی 940 که رأس سده نیست] که خروج دجال نخواهد بود، چون روایت هست که در راس سده پیدایش می شود. مقدماتی هم برای خروجش لازم است که قبل از دوسال از خروجش باید پیداشود (که نشده است). خوب اگر فرض کنیم خروج رأس اولین سده پیش رو می آید، اولین مورد، سال هزار است، مشروط بر آن که اگر در 1100 نباشد. در این صورت چطور می شود تصور کرد که عمر این امت، پیش از سال هزار تمام می شود؟ این امری ناممکن است. علما در این باره به احادیث معتبره استدلال کرده اند که من آنها را در جای دیگری آورده ام. من مطالبی هم گفته ام که سیوطی هم آنها را بیان نکرده است. [و داستان ادامه دارد].
شاهد هستید که با تاریخ و زمان و وقایع چطور برخورد می شود. این نوعی تاریخ معکوس است که بر اساس این روایات می توان از آنها سر در آورد.
(رسول جعفریان)
@Historylibrary
🔷 شهید مرتضی مطهری: بر این تحریف ها و مسخ ها و دروغ ها باید گریست!
🔹 انسان وقتى که در تاریخ نگاه مى کند، مى بیند که به سر این حادثه (کربلا) چه ها آورده اند! به خدا قسم حرف حاجى [نوری] حرف راستى است. مى گوید امروز اگر کسى بخواهد بر امام حسین علیه السلام بگرید، بر این مصیبت هایش باید بگرید، بر این تحریف ها و مسخ ها و دروغ ها باید بگرید.
🔹 کتابى است معروف به نام «روضة الشهداء» از ملا حسین کاشفى.
حاجى فرموده بود که این داستان زعفر جنّى و داستان عروسى قاسم، اول بار در کتاب این مرد آمده است.
حقیقت این است که من این کتاب را ندیده بودم. خیال مى کردم در آن یکى دو تا از این حرف هاست، بعد که این کتاب را ( که به فارسى هم هست و تقریباً در پانصد سال پیش تألیف شده است ) خواندم دیدم از این داستان ها زیاد است.
ملا حسین کاشفى مردى است که واعظ هم هست، اتفاقاً این بی انصاف مرد باسوادى هم بوده است، کتاب هایى هم دارد، صاحب انوار سهیلى[است] که خیلى عبارت پردازى کرده و می گویند کلیله و دمنه را خراب کرده است.
به هر حال مرد باسوادى بوده است. تاریخش را که انسان می خواند، معلوم نیست که او شیعه بوده یا سنى، و مثل اینکه اساساً یک مرد بوقلمون صفتى هم بوده است، در میان شیعه ها خودش را یک شیعهء صد در صد متعصبي نشان می داده و در میان سنی ها خودش را حنفى نشان می داده است. اصلا اهل بیهق و سبزوار است. سبزوار مرکز تشیع بوده است و مردم آن هم فوق العاده متعصب اند در تشیع.
اینجا که در میان سبزواری ها بود، یک شیعهء صد در صد شیعه بود. بعد می رفت هرات. آنجا که می رفت، به روش اهل تسنن بود.این مرد، واعظ هم بوده است. چون در سبزوار بود، ذکر مصیبت می کرد. کتابى نوشته است به فارسى، اولین کتابى که در مرثیه به فارسى نوشته شده همین کتاب روضة الشهداء است که در پانصد سال پیش نوشته شده است.
🔹 براي مثال شیخ مفید (رضوان اللَّه علیه) کتاب ارشاد را نوشته است و چقدر متقن نوشته است. ما اگر به ارشاد شیخ مفید خودمان مراجعه کنیم، احتیاج به منبع دیگر نداریم. من نمی دانم این بی انصاف چه کرده است! من وقتى این کتاب را خواندم، دیدم حتى اسم ها جعلى است؛ یعنى در میان اصحاب امام حسین اسم هایى را می آورد که اصلا چنین آدم هایى وجود نداشته اند؛ در میان دشمن ها اسم هایى مى برد که همه جعلى است؛ داستان ها را به شکل افسانه در آورده است. چون این کتاب اولین کتابى بود که به زبان فارسى نوشته شد، [مرثیه خوان ها] که اغلب بى سواد بودند و به کتاب هاى عربى مراجعه نمی کردند، همین کتاب را می گرفتند و در مجالس از رو می خواندند.
🔹 این است که امروز مجلس عزادارى امام حسین را ما «روضه خوانى» می گوییم. در زمان امام حسین روضه خوانى نمى گفتند، در زمان حضرت صادق هم روضه خوانى نمى گفتند، در زمان امام حسن عسکرى هم روضه خوانى نمی گفتند، بعد در زمان سید مرتضى هم روضه خوانى نمی گفتند، در زمان خواجه نصیرالدین طوسى هم روضه خوانى نمى گفتند.
از پانصد سال پیش به این طرف اسم این کار شده «روضه خوانى»!
روضه خوانى یعنى خواندن کتاب روضة الشّهداء، همان کتاب دروغ ! از وقتى که این کتاب در دست و بال ها افتاد، دیگر کسى تاریخ واقعى امام حسین را مطالعه نکرد و شد افسانه سازىِ روضة الشهداء خواندن. ما شدیم روضه خوان، یعنى روضة الشهداء خوان!
یعنى افسانه ها را نقل کردن و به تاریخ امام حسین توجه نکردن.
گفت: «وَ زادَتِ التَّنْبورُ نَغْمَةً اخْرى»؛ بعد در شصت هفتاد سال پیش، مرحوم ملا آقاى دربندى پیدا شد. تمام حرف هاى روضة الشهداء را به اضافهء یک چیزهاى دیگر، همه را یکجا جمع کرد که دیگر واویلاست! واقعاً به اسلام باید گریست.
(کتاب حماسه حسینی، صفحه 82-84)
🆔 @majmae_eslahtalaban
عناوین مجموعه رسائلی که بالا گذشت (ش 18386 مجلس) نمونه ای است از مهم ترین پرسش های فلسفی که فیلسوفان عصر صفوی به تبع آنچه در قرون هشتم و نهم بر سر آن آمده بود داشتند. البته برخی از پرسشها میراث معتزلیان قرن چهارم و پنجم است، اما سر جمع، آنچه فیلسوفان این دوره در آن مانده اند و در آن مباحث تامل کرده، همدیگر را نقد نموده و رساله و نقدیه می نویسند همین مباحث است. مجموعه مزبور یک نمونه کامل از این مسیر فکری است که گاه آرای مخالفان آقا حسین خوانساری مانند فاضل سبزواری را هم دارد. یعنی کاتب (معین بن احمد) که شاگرد آقا حسین خوانساری (م 1098) متن رساله استاد را آورده، حاشیه فاضل سبزواری را بر آن آورده، و سپس جوابیه استاد را هم درج کرده است. به نظر می رسد این قبیل متن ها به راحتی می تواند پایه ای برای یک تاریخ فلسفه درست از دوره صفوی باشد.
@jafarian1964
نویسنده در همان صفحه، فهرستی از سفرهای خود را به عراق یاد کرده است. اما پیش از آن تاریخ ازدواج خود را که 12 جمادی الاول سال 1234 بوده نوشته است. این سفرها در سالهای 1233، 1236، 1241، 1244 و 1252 ق بوده است. در سفر سال 1244 و 1252 عیال وی نیز همراهش بوده است. از تاریخ سفرها پیداست که سعی می کرده ایام زیارتی در عتبات باشد. ایامی که یاد کرده عرفه، غدیر، عاشورا، و ماه رمضان بوده است. دو سفر نیز در شعبان 1241 و رمضان 1244 ، عید نوروز هم در آنجا بوده است.
در صفحه پشت این سفرنامه، تاریخ ولادت سه فرزندش خدیجه و علی و فاطمه را آورده که در سالهای 1235 (دو سال پس از ازدواجش) و 1236 و 1244 به دنیا آمده اند. برای آنها دعای صالح بودن و داشتن عمر طولانی کرده است. برای پسر علی که کنیه ابوالحسن را برای او انتخاب کرده، علاوه بر صالح بودن و عمر طولانی، دعا کرده که از علما باشد. نام دخترش هم فاطمه بوده و علاوه بر آن او را ملقب به زهرا هم کرده است.
@jafarian1964
این یک سند حقوقی است. بخشی از فقه ما جدای از عبادات، نظام حقوقی جامعه را اداره می کرده و فقیهان عملا کارشان رسیدگی به این امور بوده....
@jafarian1964
رساله معاد ابن سینا که کسی به فارسی درآورده بوده، اما ناقص بوده و این شخص ترجمه و توضیح مجدد کرده است. کتابت در شهر مکه در سال 1030
@jafarian1964
این هم مقدمه جلد سوم مقالات که قدری در باره کلیت کارهای نوشتنی خودم توضیح داده ام
مقدمه
بنده همیشه سعی کرده ام، اگر شده، دست کم هر ده سال، تحولی در حوزه مطالعاتیم بدهم، و تقریبا هم این کار را کرده ام، یعنی الان که اوائل دهه چهارم فعالیت های نوشتاری بنده است، می توانم بگویم که دست کم در چند حوزه تاریخی، این تحول را داشته ام. البته در تمام این دوره ها، از تاریخ، آن هم حوزه اسلامی و ایرانی خارج نشده ام، اما دست کم از نظر حوزه زمانی و نیز حوزه تفکری، این تغییرات در کار بوده است. برای نمونه، تاریخ اسلام، تاریخ تشیع، تاریخ صفوی، تاریخ حج، تاریخ معاصر ایران و اخیرا اندکی هم در حوزه تاریخ علم اسلامی یا تاریخ علم در دنیای قدیم مسلمانی، از حوزه هایی بوده که بنده در آنها غوطه خورده ام. برخی از این حوزه ها، بلکه بگویم اغلب، جنبه تاریخ اندیشه ای هم داشته، یا اساسا همین بوده است. مثلا در حوزه صفوی یا معاصر، یا علم، اغلب به جنبه های فکری و تحول آن، البته در حد توان پرداخته ام. به علاوه، در این بیشتر این دوره ها، به ویژه تشیع، صفویه و معاصر، به آثار خطی هم توجه کرده ام. یعنی فکر کرده ام که برای روشن شدن جنبه های تاریخی، لازم است برخی از آثار خطی چاپ نشده هم منتشر شود. برای مثال، برای تشیع درایران، دست کم پنج متن دعایی و فقهی فارسی از تشیع ایران پیش از صفوی، منتشر کرده ام که آخرین آنها نیل المرام است که به تازگی از چاپ در آمده است. همین مسأله در باره صفوی، بیشتر و بیشتر درکار بوده و در باره تاریخ معاصر نیز کم و بیش این کار را انجام داده ام. در حوزه تاریخ حج، البته بیشتر کار تصحیح و نشر آثار مطرح بوده، هرچند مقالات فراوانی هم نوشته ام. در حوزه تاریخ علم اسلامی نیز به این مسأله توجه داشته ام، گرچه در این حوزه، بیشتر گزارش آثار گذشته را آورده ام.
نتیجه این رویه، در طول این سی و اندی سال، آثاری است که شاید در ظاهر پراکنده به نظر آید، اما مسیر آنها برای خودم روشن بوده است. روشن از این جهت که روی علاقه، و الزاماتی که در درونم وجود داشته، حال، فکری یا میلی، آنها را دنبال کرده ام. مسلما، تفریح و تفنن و سرگرمی پژوهشی هم بی تأثیر در این روند نبوده است. با این حال، همیشه توجه داشته ام که در این حوزه ها به مسائل نو فکر کنم، یا دست کم اگر کهنه است، آثار ناشناخته و تازه ای را در آن زمینه ها منتشر کنم. حاصل این سالها، به جز کتابها، مجموعه «مقالات تاریخی» بود که در بیست مجلد توسط نشر دلیل ما منتشر شد. از چند سال قبل، این مجموعه تازه را که با عنوان «مقالات و رسالات تاریخی» شروع کردم که الان مجلد سوم آن تقدیم می شود. به هر کدام از عناوین مقالات نگاه شود، به نوعی، بستگی به عناوین اصلی مورد علاقه من دارد. جای دیگری هم گفته ام که یادداشت های کوچک را در مجموعه «کلک و کتاب» منتشر خواهم کرد که تاکنون دو مجلد منتشر شده است.
این را هم بیفزایم که علی الرسم، وظیفه یک مورخ، توصیه اخلاقی و رهنمود دادن نیست، بلکه توصیف درست و واقعی از موضوع است، اما ما در ایران و من به حسب تجربه دینی شخصی و شغلی، عادت به این کار داریم. بر خواننده است که جنبه هایی دانایی این نوشته ها را ، اگر چیزی در آن از دانایی باشد، از جنبه های رهنمودی و توصیه ای تفکیک کند تا راحت تر بتواند به قضاوت بپردازد.
در این مجموعه سی و دو مقاله و رساله ارائه شده است که غالب آنها پیش از این در مجلات یا وبلاگ بنده منتشر شده بود، اما حس خودخواهی برای تجمیع آنها در یک جا ، و احتمال استفاده بیشتر، سبب تدوین این مجموعه شد. و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین .
@jafarian1964
کدام یک موفق تر بودیم؟
امروز هم مراسم تازه ای بود، یعنی بعد ازمراسم شیرخوارگان حسینی ، حالا نوبت دختران سه ساله حسینی بود که خیلی نهادها درگیر بودند و هزینه کردند. به این مناسبت، گاهی فکر می کنم در 230 سال حکومت صفوی و 130 سال قاجار و بعد هم این 38 سال دوران ما کدام یک از این دولتها با همراهی توده ها، در خلق آثار جدید مذهبی موفق تر بوده ایم؟ مثلا می دانیم تعزیه از دوره زندیه است،و توسعه برخی از کارهای شگفت در عزاداری ها هم که این خارجی های کافر از دوره صفوی گزارش کرده اند، و حالا شماری از آنها هم تقریبا فراموش شده، از ابتکارات دوره صفوی است. قاجاریه هم در توسعه تعزیه کارهای شگرفی کردند و هزاران متن که آدم حتی فهرست آنها را هم بخواهد بخواند، ماهها وقت می خواهد. البته هر یک از شهرها هم خودشان در خلق آثار تازه به مناسبت های مذهبی مختلف و بیشتر محترم ابتکاراتی دارند. شهرهایی در آذربایجان یا استان گیلان، یا یزد و جز اینها. اما در این سی و هشت سال، فکر می کنم ما هم دست کمی از آنها نداشته ایم. بالاخره همه ایرانی هستیم. یک وقتی جمکران یک مسجد بسیار کوچک بود، حالا تبدیل به یک مراسم بزرگ شده و شامل حال میلیونها نفر به صورت سالانه است. همین راه پیمایی اربعین هم از قدیم وجود داشت، مقصودم پیاده روی اربعین است، به نظرم روایت هم دارد، اما حالا مخصوصا این دو سه چهار سال، در حال تبدیل شدن به یک جریان بسیار بزرگ است. مخصوصا حالا که حج هم تعطیل شده. در باره حضرت رقیه هم، از وقتی که مرحوم آقای خوشوقت چیزی گفت، یک مرتبه انقلاب شد. قدری نفرین و ناله پشت سرش بود، اما به نظرم باید دعایش کنند که حرفهایش سبب خلاقیت فراوانی در این زمینه شد. خدا رحم کرد آقای مطهری نماند که آن مطالب را در باره حضرت رقیه گفته بود و الا معلوم نبود در باره وی هم چه بگویند. البته در قم هم مراسم تازه ای در ایام شهادت صدیقه طاهره (س) در حدود بیست سال گذشته درست شد ـ روضه که از قدیم بود ـ مقصودم راه پیمایی حرم است، و این را هم مدیون مخالفت آن آقای لبنانی است که مخالفتش خیلی تبعات عکس داشت. به نظرم اگر کسی می خواهد، خلق جدیدی باشد، باید کسی از این جماعت را وادار کنند مطلبی بگوید و آن وقت دنبالش، هیئت جهانی و شهری در این زمینه ها درست کنند. این سفره حضرت رقیه (س) که این روزها عکسش را گذاشته بودند، خودش پدیده مهمی بود. امیدواریم غذای تهیه شده بیشتر برای فقرا باشد. حالا برای همین است که عرض می کنم، مقایسه این سه دولت شیعی، کدام یک خلاقیت بیشتری داشته اند؟ این گزارش یا سوال من یک گزارش تاریخی است و صد البته جنبه مذهبی ندارد. اصل این مباحث و پرداختن به آنها وظیفه پژوهشگران و عالمان بزرگ دینی است.
@jafarian1964
مقدمه دفتر سوم مقالات و رسالات تاریخی
بنده همیشه سعی کرده ام، اگر شده، دست کم هر ده سال، تحولی در حوزه مطالعاتیم بدهم، و تقریبا هم این کار را کرده ام، یعنی الان که اوائل دهه چهارم فعالیت های نوشتاری بنده است، می توانم بگویم که دست کم در چند حوزه تاریخی، این تحول را داشته ام. البته در تمام این دوره ها، از تاریخ، آن هم حوزه اسلامی و ایرانی خارج نشده ام، اما دست کم از نظر حوزه زمانی و نیز حوزه تفکری، این تغییرات در کار بوده است. برای نمونه، تاریخ اسلام، تاریخ تشیع، تاریخ صفوی، تاریخ حج، تاریخ معاصر ایران و اخیرا اندکی هم در حوزه تاریخ علم اسلامی یا تاریخ علم در دنیای قدیم مسلمانی، از حوزه هایی بوده که بنده در آنها غوطه خورده ام. برخی از این حوزه ها، بلکه بگویم اغلب، جنبه تاریخ اندیشه ای هم داشته، یا اساسا همین بوده است. مثلا در حوزه صفوی یا معاصر، یا علم، اغلب به جنبه های فکری و تحول آن، البته در حد توان پرداخته ام. به علاوه، در این بیشتر این دوره ها، به ویژه تشیع، صفویه و معاصر، به آثار خطی هم توجه کرده ام. یعنی فکر کرده ام که برای روشن شدن جنبه های تاریخی، لازم است برخی از آثار خطی چاپ نشده هم منتشر شود. برای مثال، برای تشیع درایران، دست کم پنج متن دعایی و فقهی فارسی از تشیع ایران پیش از صفوی، منتشر کرده ام که آخرین آنها نیل المرام است که به تازگی از چاپ در آمده است. همین مسأله در باره صفوی، بیشتر و بیشتر درکار بوده و در باره تاریخ معاصر نیز کم و بیش این کار را انجام داده ام. در حوزه تاریخ حج، البته بیشتر کار تصحیح و نشر آثار مطرح بوده، هرچند مقالات فراوانی هم نوشته ام. در حوزه تاریخ علم اسلامی نیز به این مسأله توجه داشته ام، گرچه در این حوزه، بیشتر گزارش آثار گذشته را آورده ام.
نتیجه این رویه، در طول این سی و اندی سال، آثاری است که شاید در ظاهر پراکنده به نظر آید، اما مسیر آنها برای خودم روشن بوده است. روشن از این جهت که روی علاقه، و الزاماتی که در درونم وجود داشته، حال، فکری یا میلی، آنها را دنبال کرده ام. مسلما، تفریح و تفنن و سرگرمی پژوهشی هم بی تأثیر در این روند نبوده است. با این حال، همیشه توجه داشته ام که در این حوزه ها به مسائل نو فکر کنم، یا دست کم اگر کهنه است، آثار ناشناخته و تازه ای را در آن زمینه ها منتشر کنم. حاصل این سالها، به جز کتابها، مجموعه «مقالات تاریخی» بود که در بیست مجلد توسط نشر دلیل ما منتشر شد. از چند سال قبل، این مجموعه تازه را که با عنوان «مقالات و رسالات تاریخی» شروع کردم که الان مجلد سوم آن تقدیم می شود. به هر کدام از عناوین مقالات نگاه شود، به نوعی، بستگی به عناوین اصلی مورد علاقه من دارد. جای دیگری هم گفته ام که یادداشت های کوچک را در مجموعه «کلک و کتاب» منتشر خواهم کرد که تاکنون دو مجلد منتشر شده است.
این را هم بیفزایم که علی الرسم، وظیفه یک مورخ، توصیه اخلاقی و رهنمود دادن نیست، بلکه توصیف درست و واقعی از موضوع است، اما ما در ایران و من به حسب تجربه دینی شخصی و شغلی، عادت به این کار داریم. بر خواننده است که جنبه هایی دانایی این نوشته ها را ، اگر چیزی در آن از دانایی باشد، از جنبه های رهنمودی و توصیه ای تفکیک کند تا راحت تر بتواند به قضاوت بپردازد.
در این مجموعه سی و دو مقاله و رساله ارائه شده است که غالب آنها پیش از این در مجلات یا وبلاگ بنده منتشر شده بود، اما حس خودخواهی برای تجمیع آنها در یک جا ، و احتمال استفاده بیشتر، سبب تدوین این مجموعه شد. و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین .
31 مرداد 1395
@jafarian1964
کتاب سه جلدی تحفه الازهار، در انساب سادات و نوشته ضامن بن شدقم مدنی است که به گفته مصحح سال 1090 زنده بوده است. این کتاب به خصوص جلد سوم آن یکی از منابع مهم تاریخ ایران، هم دولت صفوی و هم منطقه هویزه و خوزستان و ارتباط نواحی ایران با حیدرآباد و بلاد عربی و مدینه است. فکر می کنم سال 1376 بود در لبنان آقای کامل سلمان جبوری را دیدم. این کتاب را آورده بود تا به ناشری بدهد. کسی یافت نشد. از او گرفتم و آوردم ایران. میراث مکتوب با همکاری کتابخانه تاریخ آن را چاپ کرد. سال بعد هم کتاب سال شد. غرض این که این کتاب یک دانشجوی دکتری تاریخ ایران را می طلبد تا تمامی آنچه در آن در باره تاریخ ایران وجود دارد استخراج کرده و با منابع دیگر بسنجد. عربی بودن، و به طور خاص انساب، سبب شده تا دور از چشم صفوی شناسانی باشد که البته تعدادشان در ایران بسیار اندک است.
@jafarain1964
می گوید این کتاب را در سال 1042 در مکه معظمه بدست آورده است. معلوم می شود آن زمان، کسانی بوده اند ـ مثل حالا و کار چندین ساله ما ـ که کتاب از مکه به ایران می آورده اند.
@jafarian1964
نگارش کتاب بالا که در واقع معرفی علمای مکه و مدینه ای است که از آن ها کتابی به خط خودشان یا دیگری در کتابخانه عارف حکمت باشد، به نوعی کمک به تاریخ مکه و مدینه است. ابتدا نام شخص می آید و سپس فهرستی از تالیفات او که در این کتابخانه نسخه دارد، با مشخصات نسخه و برخی از نوشته های روی آن عرضه می شود.
به نظرم مشابه این کار را ما می توانیم برای شهرها داشته باشیم. فرضا تمام کاشانی هایی را که نسخه ای از آنها در هر کتابخانه ای ـ نه فقط یک جا ـ مانده با توضیحات نسخه شناسی و نیز داده هایی که کمک به شرح زندگی او نیز اطلاعاتی در باره کاشان یا مدارس و یا خاندانهای آن دارد، ارائه دهیم. این کار در باره بیشتر شهرها می تواند انجام شود.
در کتاب بالا، شرح حال مختصری هم از عارف حکمت هست. وی در سال 1201 به دنیا آمده و در سال 1275 ق درگذشته است. احمد عارف از صاحب منصبان دولت عثمانی و سالها به عنوان قاضی و یا با مشاغل دیگر در شهرهای مختلف بوده است. وی آثاری در فقه و کتابی در تذکره دارد. دیوان شعری هم از وی برجای مانده که اشعاری به ترکی و فارسی و عربی در آن هست. در سال 1260 این کتابخانه را با پنج هزار کتابی که داشت بنیاد گذاشت. زمانی که رفعت پاشا به مدینه آمد این کتابخانه که بنای آن چسبیده به حرم نبوی بوده، هفده هزار جلد کتاب داشته و خطی های آن که نزدیک به پنج هزار بوده است.
نسخه های خطی این کتابخانه چند بار فهرست شده و یک بار هم بخشی از نسخ فارسی آن را مرحوم عطاردی فهرست و منتشر کرد.
در دوره جدید کتابهای این کتابخانه به کتابخانه ملک عبدالعزیز منتقل شد و دیگر نام مستقلی از عارف حکمت به عنوان صاحب این مکتبه به میان نیامد! البته که در داخل کتابخانه، بخشی به مکتبه عارف حکمت اختصاص داده شده و نسخه ها نگهداری می شود. اطلاعات بیشتری را در باره این کتابخانه از طریق وبسایت آن می توانید دریافت کنید.
اکنون بنای کتابخانه عبدالعزیز در سمت غربی مسجد قرار دارد. باید توجه داشت که کتابخانه حرم نبوی که قدیما در اتهای بخش عثمانی مسجد بود و حالا در سمت غربی روی طبقه دوم خود مسجد بالای درب نهم است ربطی به این کتابخانه ندارد.
@jafarian1964
شرح الاسباب و العلامات کتابی در طب، که اصل آن از حکیم سمرقندی و شرح آن از نفیس بن عوض بن حکیم طبیب کرمانی، از دوران الغ بیک تیموری است، از آثار پزشکی رایج ومورد استفاده در ایران بوده و چاپ هم شده است. نسخه ای کهن از آن در سال 1339 ق در شهر بروجرد، توسط علی محمد تقوی لاریجانی [کاتب یادداشت بالا] خریداری می شود. وی شرحی کوتاه در باره این نسخه روی صفحه آخر آن نوشته که توجه او را به اهمیت نسخه نشان می دهد:
این کتاب را این حقیر در بروجرد ابتیاع نمودم، به قیمت خیلی نازل، لاکن جلدش خیلی کهنه، صاحبمنصبان روس جلدش را از حقیر گرفتن و یک مبلغی به عوض دادن. ولی از قرار، خود کتاب معلوم است خیلی قدیم است، چنانچه از شرح شده کتاب که تاریخ نگذاشته، یعنی آن که شرح شده کتاب خودش تاریخ است، محتاج تاریخ نیست. صحافی مکرر در مکرر با وجود آن که معلوم است کتاب را خیلی محافظت کرده اند، لهذا بعضی از ورقها از حاشیه.با وجود صحافی پوسیده است چنان چه اگر دیگری هم رونویسی می کرد محتاج به شرح شده کتاب بودند آن هم به اسم و رسم. به هر جهت تاریخ سلطان امیر الغ بیک تاکنون 488 سال است. وفات الغ بیک در سنه 854 هجری بوده. این جلد تازه را هم حقیر دادم درست نمود.
@jafarian1964
سندی از منازعه میان زرتشتی ها و مسلمانان در یزد (اواسط قرن سیزدهم هجری)
سند زیر نامه ای است که یکی از یزدی ها بکه خود را میرزا مهدی معروف به شیخ مهدی نامیده، برای عالمی که پیش از این در یزد بوده و زمان نگارش این نامه به اصفهان منتقل شده بوده «میرزا محمد تقی» نوشته شده است. در این نامه، از یک منازعه بر سر یک کوچه میان زرتشتی ها و مسلمانان یزدی صحبت شده، و ظاهرا این که «معلون دستور شهریار» در دفاع از مجوسی ها بوده و سبب تصرف کوچه ای از سوی آنها شده است. مضمون نامه، مورد اختلاف را در محله خلف خانعلی می داند که به ادعای نویسنده این نامه، کوچه مزبور از طرف زرتشتی ها تصرف شده است. محله «خلف خانعلی» از محلات قدیمی یزد و محل سکونت مشترک مسلمانان و زرتشتی ها بوده و به گویش یزدی، «خَلِف خونَلی» تلفظ می شود. نویسنده نامه در ادامه در باره ساختن بنای به قول او معبد زرتشتی ها، همان آتشکده، صحبت شده و به اختلاف فتاوی علما در باره بازسازی این مکان پرداخته شده است، این که فتوای برخی عدم جواز تجدید بنا و برخی دیگر، اجازه تجدید آن بوده است. نویسنده از عالم مزبور خواسته است او هم فتوای خود را بیان کند. پشت نامه، آدرس را چنین یادداشت کرده:
یا حفیظ! عریضه:
این عریضه عبودیت فریضه در دار السلطنه اصفهان به نظر فیض منظر خداوندگاری جناب شریعتمدار اعلم العلماء و افقه الفقهاء فقهای! آقای آقا میرزا محمد تقی دام افضاله العالی مشرف باد، ان شاء الله. 2468 [که به حساب جمّل، همان «بدوح» یا فرشته نامه رسان است]
گفتنی است که منابع، بر آنند که مجوسی و مسلمان، در کنار هم در این محله زندگی می کردند، و طبعا گاهی هم میان آنها اختلاف بوده است.
نامه که به لحاظ اطلاعات داخل آن ارزش قابل توجهی دارد، مع الاسف تاریخ ندارد، و معلوم نیست مربوط به چه زمانی است. محتمل است که مربوط به اوایل دوره ناصری، و پس از سال 1269 ق باشد.
متن نامه را پایین ملاحظه فرمایید:
* * *
@jafarian1964
محمد علی قزوینی، نویسنده رفیق توفیق، اثری در سیاست از روزگار صفوی، می تواند نمونه ای هرچند ضعیف از ابن خلدون، و شاید هم ماکیاول باشد. یک دبیرزاده که در زمینداری شکست خورده، و دوباره به سراغ شغل دبیری آمده و برای این که تحفه ای داشته باشد، کتابی در سیاست نوشته تا به دربار شاه سلیمان صفوی (م 1105) نفوذ کند. رساله ای فوق العاده مهم، پر از اطلاعات تاریخی از این دوره، با نگاهی نقادانه که می کوش تحلیل های تاریخی و اجتماعی و اقتصادی داشته باشد. طبعا یک اثر محلی است، اما در حد خود، اثری است جدی که کوشیده است ملاحظات خود را در باره قدرت و سیاست داشته باشد و با آنچه به صورت روزمره در ایران صفوی جریان دارد، ترکیب کند. این اثر، هیچ نسبتی با آثاری که به وفور تحت عنوان شرح عهد مالک است ندارد، بلکه نگاه آن، ضمن آن که نویسنده دیندار است، اما مبتنی بر واقعیت های موجود است. او به بخشی از چالشهای قومی در ایران و همین طور، بی برنامه گی های اقتصادی هم اشاره دارد، نکاتی که می شود گفت وی نویسنده ای واقع گرا، و در حد خود، یک ابن خلدون یا ماکیاول محلی است.
http://yon.ir/IFzmt
@jafarian1964
از طنزهای روزگار این که دیوان شاه اسماعیل صفوی به ترکی است، و دیوان سلطان سلیم عثمانی به فارسی. این دو در سال 920 در چالدران با هم جنگیدند.
@jafarian1964
محمد علی قزوینی، نویسنده رفیق توفیق، اثری در سیاست از روزگار صفوی، می تواند نمونه ای هرچند ضعیف از ابن خلدون، و شاید هم ماکیاول باشد. یک دبیرزاده که در زمینداری شکست خورده، و دوباره به سراغ شغل دبیری آمده و برای این که تحفه ای داشته باشد، کتابی در سیاست نوشته تا به دربار شاه سلیمان صفوی (م 1105) نفوذ کند. رساله ای فوق العاده مهم، پر از اطلاعات تاریخی از این دوره، با نگاهی نقادانه که می کوش تحلیل های تاریخی و اجتماعی و اقتصادی داشته باشد. طبعا یک اثر محلی است، اما در حد خود، اثری است جدی که کوشیده است ملاحظات خود را در باره قدرت و سیاست داشته باشد و با آنچه به صورت روزمره در ایران صفوی جریان دارد، ترکیب کند. این اثر، هیچ نسبتی با آثاری که به وفور تحت عنوان شرح عهد مالک است ندارد، بلکه نگاه آن، ضمن آن که نویسنده دیندار است، اما مبتنی بر واقعیت های موجود است. او به بخشی از چالشهای قومی در ایران و همین طور، بی برنامه گی های اقتصادی هم اشاره دارد، نکاتی که می شود گفت وی نویسنده ای واقع گرا، و در حد خود، یک ابن خلدون یا ماکیاول محلی است.
http://yon.ir/IFzmt
@jafarian1964
در دوران شاه عباس دوم صفوی، در جریان توسعه عرضی شهر اصفهان، مجموعه عظیم سلطنتی به نام سعادت آباد در ساحل جنوبی زاینده رود ساخته شد که تا حاشیه تخت فولاد گسترده می شد. حد شرقی این کاخ پل خواجو و حد غربی آن سی و سه پل و خیابان چهارباغ بالا بوده است. این باغ عظیم که دولتخانه جدید صفوی نامیده میشد، دارای کاخهای متعددی بوده و از مهمترین آنها، کاخ هفت دست، آیینه خانه و عمارت نمکدان است که امروزه از هیچ یک نام و نشانی باقی نمانده است.
در سال ۱۳۰۶ هجری قمری و در اوج دوره تخریبهای ظلالسلطانی، سرانجام نوبت به کاخ نمکدان هم رسید. ظاهرا ظلالسلطان در این سال کاخ و بخشی از پیرامون آن را که جزو زمینهای دولتی محسوب میشده در اختیار یکی از کارگزارانش به نام بنانالملک گذاشت به شرط آنکه آن را ویران سازد. امروزه اما از همین تل خاک و آجر هم چیزی باقی نمانده است.
@Oldax
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com