@jafarian1964
این در باب وجه تسمیه جنگ است، آنچه مشخص است، جنگ به نوع خاصی از کشتی اطلاق می شده است، کشتی با بادبانهای مشخص و خاص که در حدود چین وجود داشته است، حال سوال اینجاست؛ چگونه یک متن متفرق در باب موضوعات گوناگون مشابهتی با کشتی دارد؟ اگر صرف واژه سازی دوران اسلامی و نفوذ واژگان مغولی و تاتاری در زبان فارسی بدانیم؛ آیا مگر این است که هر واژه بر یک مفهوم معین و یک مصداق خارجی مشخص دلالت دارد، واژگان در سیر تطوط واژگانی مراحل معینی را پشت سر میگذارند، اما چگونه مفهوم کشتی خاص تبدیل به مجموعه نوشته های متفرق می شود؟ در ادامه جنگ مجموعه یادداشت های متفرق در باب موضوعات گوناگون نیست، با بررسی 200 جنگ به این نتیجه رسیدم این تعریف مصداقی ندارد
از جمله در باره این نکته که ظلمی که در جامعه می شود، چه مقدار آن به پادشاه مربوط است، چه مقدار به صاحب دیوان و چه مقدار به دیگر طبقات اجتماعی که به نوعی با این ظلم ها درگیر هستند. این نکته مهم است که اگر در موردی در جامعه ظلم شد، آیا سیستم مقصر است، آیا رئیس جمهور و دستگاه دیوانی مقصر هستند یا کسان دیگری که در سلسله نظام حکومتی ذی نفوذ هستند. البته در این مورد هم صرفا بحث تقاص خدایی و قیامت مطرح می شود در حالی که باید جنبه های حقوقی آن باید مورد توجه قرار گیرد. این که اگر چنین ظلمی باشد، و مثلا کسی مانند هویدا بگوید تقصیر سیستم بود، چه تبعات حقوقی خواهد داشت.
روغنی صالحی در این باره می نویسد:
هر ظلم که در مملکت مَلِکی گذرد، بازخواست آن روز دیوان اکبر، از مَلِک کرده شود. پس ملوک هم امروز باید تأملی نیکو در کار خویش بکنند و حجّـت خویش آماده گردانند، و جواب خود بر حکم عقل بسنجند، تا آن روز که مال و رجال و قریب و حمیم کس را نصرت و شفاعت نتواند کرد، از کس هیچ امر کفایت نکند، مضطرّ و بیچاره نمانند. این قدر هست که چون مَلک علم به آن ظلم نداشته باشد، و به آن هیچ راضی نباشد، تبعه و عقوبت آن کمتر باشد از آن که علم داشته باشد، و آن ظلمها تغییر ندهد و انصاف مظلوم از ظالم نستاند که آن معصیت پیش خدای عزیز بزرگ باشد و جریمت آن بس عظیم.... لیکن از آنجا که آن ظالمان بر عباد و بلاد او گماشته، ایشان را به قرب و منزلت خویش اختصاص داده و راه ایشان به حضور خویش گشاده، و راه ضعفا و مظلومان بسته، تمکین تمام از تظلم و انتصار ندهد، هم در آن ظلم ها شریک باشد و حجت حق بر او تمام بود. و شریک بزرگ در این ظلمها، وزیر خاص ملک باشد که مشیر و مدبر و مؤتمن ملک است. خدای منان و خالق عالمیان همه عباد خویش را از شاه و جگدا و ضعفا و اقویا، توفیق عدل و صلاح و سداد و رشاد دهد.
و جای دیگری می نویسد: اما ظلم صاحب دیوان، خود بعینه ظلم ملک باشد، چرا که او نایب و وکیل ملک است، و دست او دست ملک و فرمان او فرمان ملک است. پس آگاهی بر احوال او بر ملک، اشدّ واجبات و اعظم مفروضات باشد.
(ترجمه و شرح عهدنامه مالک اشتر، ص 142 ـ 143)
@jafarian1964
سفرنامه حج یک صفحه ای
از سال 1247 ق
ابوالقاسم بن علیرضا شیرازی
به کوشش رسول جعفریان
مقدمه و تحلیل
در صفحه آغازین نسخه ش 8270 کتابخانه مجلس که حاوی دو رساله الفوائد الحائریه و حاشیه سلطان العلماء بر معالم الاصول است، یک گزارش یک صفحه ای از سفر حج شخصی است که مالک این نسخه بوده است. وی علاوه بر آن برخی از اطلاعات شخصی دیگر خود شامل تعداد و تاریخ سفرهایش به عراق و نیز تاریخ ولادت سه فرزندش (دو دختر و یک پسر) را هم در همان صفحه و صفحه بعد آن آورده است.
این سفرنامه به رغم این که تنها در یک صفحه آمده، حاوی نکات جالبی است که در اینجا به برخی از مهم ترین آنها اشاره می کنیم.
چنان که اشاره شد وی نام خود و پدر و تاریخ سفرش را در این متن آورده است. پدرش ملاعلیرضا و خودش ابوالقاسم و طبعا از علماست. این را از مالکیت او بر یک کتاب فقهی – اصولی می توان حدس زد. او محل زندگی خود را ننوشته اما خامه سفر او که در پایان آمده شیراز است و بنابرین می توان او را شیرازی دانست. وی در این سفر با عیالش بوده است، چنان که در برخی از سفرهایش به عراق هم قید می کند که عیال را برده است.
مسیر سفر حج است او چنان که گوید از دزفول و از آنجا به بصره و شهرک زبیر و زلفی و دفینه بوده است. بر این اساس باید از راه خشکی از جنوب بصره به طرف مرکز جزیره العرب، از راه نجد به مکه مشرف شده باشد.
وی چنان که گفته همراه کاروان حجاج کرمانشاهان بوده و در مسیر مانند دیگر حجاج، مورد تعدی بدویان مقیم در آن اراضی قرار گرفته است. در اینجا فقط نام یک همراهش را به نام آقا محمد صالح آورده اما از کلمه «و غیره» معلوم می شود که آشنایان دیگری هم همراهش بوده اند.
تاریخ سفر او که سال 1247 است بر اساس اطلاعات ما، مسیر خشکی از همین راه نجد بوده که البته دشواری های فراوانی هم داشته است. این سختی ها سبب شده تا وی و همراهانش راه بازگشت را از طریق دریا انتخاب کند.
زمان حرکت آنها 29 شعبان و در فصل زمستان بوده و بدین ترتیب ماه رمضان، شوال و ذی قعده را در مسیر گذرانده و شب هشتم ذی حجه که تقریبا آخرین فرصت بوده، به مکه رسیده اند. وی می گوید که در باره روز آغاز ماه اختلاف نبوده و این بسیار مهم بوده است که اعمال آنها با اعمال اهل سنت از نظر روز عرفه و عید و باقی ایام کاملا منطبق بر هم باشد. وی تصریح می کند که اختلافی در این باره نبوده است.
نویسنده بیستم ذی حجه راهی جده شده است. این که چرا مدینه نرفته، شاید به خاطر اخبار مربوط به تعدی اعراب باشد. در اینجا می گوید بیستم ذی حجه یعنی تنها هشت روز پس از خاتمه اعمال راهی جده شده و به ایران بازگشته است. او م یگوید که به خاطر تعدی اعراب قبیله [شاید حرب] راه دریا را برای بازگشت انتخاب کرده اند. نام این قبیله را نتوانستیم بخوانیم، اما غالب مشکلات راه در حوالی مدینه و بازگشت از آن، قبیله حرب بوده است که شباهت بسیار کمی به این کلمه دارد.
وی بیستم ذی حجه از مکه خارج شده و روز 22 وارد جده شده است. در آنجا سوار بغله ناصر بن علی جاسمی شده است.
بغله نام کشتی است و شخص صاحب کشتی بنا به نامش می تواند از ساکنان سواحل خلیج فارس باشد.
سه روز در جده مانده اند که می شود 25 ذی حجه، و پس از آن کشتی حرکت کرده شب عاشورا یعنی پانزده روز بعد به بندر جدیده از بنادر یمن رسیده اند. پنج روز در جدیده مانده، سپس به سمت مخا رفته اند و یک شب در راه بود به آنجا رسیده اند. روز 17 محرم از مخا به قصد مسقط حرکت کرده اند.
در مخا یک اتفاق ناگواری برای کشتی آنها افتاده است که نزدیک بوده شمار زیادی از بین بروند. عده ای از جاشوهای [خدمه] کشتی همراه برخی از حجاج از کشتی به بندر رفته اند. در راه بازگشت با تلاطم دریا مواجه شده و وقتی به کشتی رسیده اند در حال ورود به آن گرفتار مشکل شده و «غریق آن بحر زخار» شدند. در این وقت ملاحان به کمک آنان شتافته و به جز چهار نفر بقیه را نجات داده اند.
سوم صفر، یعنی 15 روز بعد از حرکت از مخا، به مسقط رسیده و 14 روز در آنجا توقف کرده اند. پس از آن سه روز فاصله مسقط یا بندر عباسی را طی کرده و اواخر صفر از راه لار عازم شیراز شده اند.
مسافر ما هشتم ربیع الاول به لار رسیده و از آبادی لار و خرابی که به آن سرایت کرده سخن گفته است. سه روز در لار بوده اند. سپس به جهرم رفته شش روز آنجا توقف کرده اند و اواخر ربیع الاول وارد شیراز شده اند. او می گوید وضع شیراز مغشوش بود و فرمانفرما هم به کرمان رفته بود.
بدین ترتیب سفر هشت ماهه او به پایان رسیده است.
نویسنده در همان صفحه، فهرستی از سفرهای خود را به عراق یاد کرده است. اما پیش از آن تاریخ ازدواج خود را که 12 جمادی الاول سال 1234 بوده نوشته است. این سفرها در سالهای 1233، 1236، 1241، 1244 و 1252 ق بوده است. در سفر سال 1244 و 1252 عیال وی نیز همراهش بوده است. از تاریخ سفرها پیداست که سعی می کرده ایام زیارتی در عتبات باشد. ایامی که یاد کرده عرفه، غدیر، عاشورا، و ماه رمضان بوده است. دو سفر نیز در شعبان 1241 و رمضان 1244 ، عید نوروز هم در آنجا بوده است.
در صفحه پشت این سفرنامه، تاریخ ولادت سه فرزندش خدیجه و علی و فاطمه را آورده که در سالهای 1235 (دو سال پس از ازدواجش) و 1236 و 1244 به دنیا آمده اند. برای آنها دعای صالح بودن و داشتن عمر طولانی کرده است. برای پسر علی که کنیه ابوالحسن را برای او انتخاب کرده، علاوه بر صالح بودن و عمر طولانی، دعا کرده که از علما باشد. نام دخترش هم فاطمه بوده و علاوه بر آن او را ملقب به زهرا هم کرده است.
@jafarian1964
عبارت بالا در توضیح این تفسیر نجومی تقویمی این است:
احکام سکز یلدوز
حکمای ترک هیأتی عجیب بر فلک تصور کرده اند و آن را سکز یلدوز می خوانند، و گویند چون شتر مست دهن باز کرده تا هرچه در مقابل او افتد بدم درکشد و ضایع گرداند پس بر عقلا واجب بود که در هر امری که آن را اعتباری می باشد، مانند نرد و کشتی و حرب از مقابل احتراز کنند تا از شر آن ایمن باشند، و اگر فرضا در طرف مقصود افتاده باشد پشت به جانب مقصود کند و گامی چند بروند باز متوجه جانب مقصود بشوند و مواضع او در ایام ترکی به موجبی است که در این دایره ثبت است. غره ایام ترکی یک روز یا دو روز بیشتر از ایام عربی باشد. و الله اعلم.
همانجا نوشتم که رساله ای هم از میرزا عبدالله افندی در باره خصی کردن غلامان هست که یکی از شماره های رسائل خطی فارسی از بنیاد پژوهشها چاپ شده است.
حالا استفتای جالبی از سوی شاه از آقا جمال خوانساری فقیه بسیار معروف دوره اخیر صفوی یافتم. وی فرض های مختلف مساله را که در خصوص غلامان ارسالی از گرجستان بوده، مطرح کرده، و اما مع الاسف در همه فرض ها، نتیجه گیری او این است که این افراد در هر حال غلام می مانند و می توان مالک شد. البته در پایان از آستان ملوکانه خواسته است که با آزاد کردن آنها، به فکر اجر و ثواب اخروی باشد و لطف خویش را در حق غلامان مستدام بدارد.
[حکم غلامان خصی شده ارسالی از سوی حکام گرجستان: آیا حکم تنکیل بر آنها جاری و طبعا آزادند یا همچنان غلام هستند؟]
به ذروه عرض ایستادگان پایه سریر گردون مصیر می رساند که چون بر حسب الامر الاعلی مقرر شد که این کمترین حکم غلامان خصی که حاکم گرجستان یا حکام دیگر به درگاه جهان پناه می فرستند به موقف عرض اقدس رساند، بنابر آن به عرض می رساند که مشهور میان علماء ـ رضوان الله تعالی علیهم ـ این است که هرگاه کسی بنده خود را تنکیل نماید، آزاد می شود، و تنکیل آن است که کار فظیع شنیعی در باره او کند که باعث نکال و عبرت دیگران شود، مثل این که بینی او را یا زبان او را یا هر دو گوش او را قطع نماید. و بعضی احادیث نیز دلالت بر این دارد، اما سند آنها صحیح نیست و به آن اعتبار بعضی از علماء در آن توقف و تردد کرده اند.
و بنابر تقدیر قول به آن، چنان که مشهور است، مشهور میانه ایشان این است که این وقتی است که مالک خود تنکیل کند. پس اگر بنده کسی را دیگری تنکیل نماید، به آن آزاد نمی شود.
و بعضی از ایشان تنکیل غیر مالک را هم سبب آزادی می دانند، و از کلام ایشان ظاهر نمی شود که اگر مالک خود مباشر آن کار نشود، اما دیگری به امر او بکند، آیا حکم آن دارد که مالک خود کرده باشد، یا این که حکم این دارد که دیگری به امر او کرده باشد.
و چون حکم تنکیل به عرض قدس رسید، به ذروه عرض می رساند که بعضی از محققین علماء فرموده اند که دور نیست که خصی نمودن، داخل تنکیل باشد، و حدیثی از طرق اهل سنت نیز دلالت بر آن دارد.
و آنچه فرموده اگر چه دور نیست، اما حکم به آن خالی از اشکالی نیست، و اصل بقاء ملک است تا خلاف آن معلوم شود.
و بعد از عرض این مقدمات به موقف عرض اقدس می رساند که در باب غلامان خصی که حکام گرجستان یا غیر ایشان به درگاه جهان پناه می فرستند، هرگاه معلوم نباشد که به چه نحو ایشان را خصی کرده اند، تفتیشی در کار نیست، و به حسب ظاهر شرع حکم به بندگی ایشان می توان کرد.
گاه باشد که اهل ایشان، خود پیش از بندگی ایشان را خصی کرده باشند از برای این که به قیمت زیاد بفروشند.
و اگر معلوم باشد که بعد از آن که حاکم ایشان را گرفته خصی شده باشند، باز حکم به آزادی نمی توان کرد، زیرا که ممکن است که حاکم اولا او را به قصد بندگی نگرفته باشد، بلکه اولا جمعی از ایشان را خصی کند تا بعد از آن، هر که را خواهد بنده نماید.
و بر تقدیری که اولا قصد بندگی کرده باشد، گاه باشد که دیگری بی امر او کرده باشد، و ظاهر این است که در این صورت آزاد نمی شود.
و بر تقدیری که چنین نباشد، احتمال این که حاکم خود مباشر این فعل باشد، بسیار بعید است، و احتمال ظاهر این است که به امر او واقع شود، و حکم به آزادی به تنکیل برین نحو چنان که ظاهر شد، محل تامل است.
با آن که ظاهر شد که اصل آزادی به سبب تنکیل، اگرچه مشهور است، اما اجماعی نیست، و احادیثی که دلالت بر آن می کند، صحیح نیست، و همچنین داخل بودن خصی نمودن در تنکیل معلوم نیست.
نهایت از راه احتیاط اگر آنچه [از غلامان] بیاورند آزد فرمایند، و صیغه عتق جاری شود، اولی و باعث اجر عظیم خواهد بود. دیگر امر از ملازمان اعلاست.
امید که همواره غلامان و بندگان آن آستان ثریا نشان، به الطاف و اعطاف آن شهنشاه جهان سرافراز و ممتاز، و همگی مخالفان و معاندان این خاندان عظیم البنیان به انواع وبال و نکال مبتلا و مثله طراز باد. جم. ادام الله تعالی ظله العالی بحرمة محمد و آله الطاهرین الاخیار.
@jafarian1964
ادامه مطلب بالا:
تصور کنید، گروهی در یک کشتی در حال سفر هستند. این کشتی باید روزها و ماهها در دریا باشد. گروهی از مدیران آن یعنی ناخدا و یارانش، واقع گرایانی هستند که می دانند (بخوانید مجبورند) در برابر طوفان چه باید کرد، چگونه باید مسیر باد را تشخیص داد و مطابق آن بادبانها را بالا و پایین آورد، نگاهشان به ستارگان، نگاه هپروتی نیست، بلکه واقع بینانه است، یعنی این که فلان ستاره چگونه مسیر را به آنها می نمایاند. اما در همین کشتی، شمار فراوانی مسافر هست که اساسا با این واقع گرایی آشنایی ندارند. آنها برابر طوفانهای مهیب و امواج بلند، نه فکری دارند و نه اندیشه ای. اگر اندیشه های آنها هم به گونه ای دیگر باشد، باید بنشینند و در فکر راه نجات دیگری باشند.
این در حالی است که اگر فرض کنیم همه آنها مثل ناخدا و دیگر کشتی بانان فکر کنند، می توانند یک مجموعه مهمی برای برنامه ریزی جدی جهت نجات خویش باشند. اگر فرض کنیم در همین کشتی، ناخدا هم متأثر از چارچوب فکری و ذهنی همین مسافران باشد، و دست از عمل گرایی بردارد، آن وقت، بسیار زودتر از آنچه فکرش را می کنیم، مجموعه آنها رو به نیستی خواهند رفت. اصولا جوامع موجود در شرق میانه، از سواحل شرقی مدیترانه گرفته تا شبه قاره و انتهای ماوراءالنهر، اندیشه های واقع گرایی قدرت کمی در برنامه ریزی دارند و غالبا سیاستمدارن آن هم به ضرورت کارهای روزانه و از روی اجبار واقع گرا هستند، در حالی که تفکر جاری در جامعه در میان طیف های مختلف جامعه، به آنها کمک جدی نمی دهد و این است یکی از ابعاد عقب ماندگی ما.
@jafarian1964
گزارش دیگری باز در باره شخصی در تهران بود که از راه عرفان و تصوف و نیز برپایی جلسات همراه با نظم و ترتیبی خاص، تلاش کرده است تا قشری از تحصیل کرده ها را به سوی خود جذب کند. رفتار های تشکیلاتی اینها جالب و حاوی نکات بدیعی است که می تواند همزمان جذاب، سرگرم کننده، و حتی نشانی از نظم ونسق باشد.
این گزارش ها، علاوه بر آن که یک تجربه بدیع برای دانشجویان است، اگر درست تهیه شود، می تواند یک منبع خوب برای شناخت این فرقه ها در ادوار آینده باشد.
@jafarian1964
علمی اندیشیدن هزینه دارد
دستکم و بر اساس تجربه سالها کار فکری الان اندیشه ام این است که تا وقتی که ما در هر رشته ای، علمی به معنای واقعی کلمه ورود پیدا نکنیم، باید مطمئن باشیم کاری از پیش نخواهیم برد. نه این به ظاهر موفقیتی نباشد، یا کسی با حقه بازی و کلک نتواند سوار کار شود، بلکه مقصود این است که در این شرایط، اگر رفتار غیر علمی بود، بار ما سالم به مقصد نمی رسد، و آن وقت نتیجه این می شود که یک قومی با این همه آدم زرنگ و حتی تلاشهای عجیب و غریب، بدبخت و عقب مانده شده و اقوامی دیگر مسلط بر همه عالم و آدم می شوند.
این علمی رفتار کردن، در همه زمینه ها هست، در علوم ریاضی که کاری به جز این نمی شود کرد، در شاخه های مختلف علوم طبیعی، و حتی در علوم انسانی و اجتماعی. ممکن است علم در هر حوزه ای معنای متفاوتی داشته باشد، اما این طور نیست که هر بی سروپایی بتواند در هر رشته ای تصرف کند و به اسم سخنرانی و تخصص، جماعتی را سرکار بگذارد. همه ما دیده ایم که برخی هستند که در همه زمینه ها سخنرانی می کنند. البته جامعه ضعیف و نهادهای ضعیف تر آن هم می طلبد، آنها را دعوت به سخنرانی می کند، و آنها هم در هر حال، و در کمال سرخوشی و خودبزرگ بینی، با سرهم کردن یک مشت اطلاعات، و اسلوبی که آنها را به هم متصل کند، جماعتی را که شعورشان در حد خودشان است، در یک مسیری به پیش می برند. لاجرم بعد از سالها که مردمی را در راهی می برند، یک مرتبه به لب دره و پرتگاه می رسند. آن وقت نه فرصت بازگشت دارند و نه راهی در پیش. مرشد های این افراد هم از ابلهان سوء استفاده می کنند.
یک زمانی، یک یهودی قبرسی، ـ و قبرس وسط دریای مدیترانه بدون راه خشکی است ـ خطاب به جماعت یهودیان گفت، آماده باشید که وقت ظهور عیسی مسیح نزدیک است. باید حرکت کنیم و به بیت المقدس برویم. آنها هم باور کردند؛ تمام خان و مان خود را فروختند و راه افتادند. یک مرتبه لب دریا رسیدند. این مرشد ابله گفت مطمئن باشید که ما نجات یافته ایم. خود را به دریا بیندازید، غرق نخواهید شد، و شما از این آب مانند موسی عبور خواهید کرد. این جماعت، خودشان را به آب انداختند و شد آنچه شد، تنها چند تن آنها، توسط کشتی های ماهیگیری آن حوالی که درست ساخته شده بود و امنیت داشت، نجات یافتند.
این حکایت را برای نوشتم که یکی از این علوم که کار علمی می خواهد همین تاریخ است. من نمی خواهم بگویم این دانش علمی محض است، مسلما وقتی از یک شخص یا یک دوره تاریخی، تصویری داده می شود، مسائل زیادی می تواند تأثیرگذار باشد. مهم این است که یک تاریخ نویس، این علم را دست کم در همین حد از پیشرفت که در مراکز علمی دنیا وجود دارد، بداند. یک تاریخ نویس سیاست زده نباشد، هدف مشخصی برای منکوب کردن این و آن نداشته باشد.... اما چنین انتظاری در یک محیط عقب مانده نه تنها امکان ندارد، بلکه کسی از این نظریه دفاع هم نمی کند. اگر کسی این کار را بکند، متهم می شود که با عناصر فاسد ساخت و پاخت کرده و قصد دفاع از آنها را دارد و فرد متعهدی نیست. در حالی که همین نویسنده می تواند جنبه های مختلف زندگی آن فرد یا دوره را دقیق و بر اساس شواهد بنویسد و قضاوت را به دیگران واگذار کند.
این دو سه روز کتابی را می خواندم. فارغ از این که موضوع کتاب ردیه نویسی بر شیعه بود، و این کار را با نگاهی تاریخی دنبال کرده بود، تمام تمرکزم روی روش تاریخ نگاری این نویسنده بود. این که چگونه شواهد را جمع و جور می کند، چطور کنار هم می چیند، و چگونه نتیجه می گیرد. روشن است که دهها پیش فر ض در ذهن او در تعریف مذاهب مختلف شیعه و سنی و اصول و فروع آن وجود دارد. نویسنده هدف مشخصی دارد، و بنایش این است که با نوعی «تعهد» به مذهب خود، شواهدی را برای نشان دادن ویرانگری یک مذهب نشان دهد. باز هم تأکید می کنم، تمام تلاش من این بود تا این کتاب را از نقطه نظر معرفتی و روش استدلال بنگرم و ببینم ما در چه چاه ویلی به اسم کار علمی و تاریخی گرفتار شده ایم. ای کاش اصلا نمی نوشتیم، وقتی می نویسم، نه تنها کار علمی انجام نمی دهیم بلکه مردم و مخاطبان را مثل همان یهودیان قبرس، به دریا می ریزیم تا هلاک شوند. (ادامه دارد)
@jafarian1964
(ادامه از بالا)
در اینجا، ملاح انگلیسی کشتی گفت: هیچ قومی بیشتر از قوم انگلیس در مسأله طلوع و غرب آفتاب صاحب وقوف نیست. خورشید نه از جایی بلند می شود نه در جایی فرو می رود، بلکه مثل قاطری دور آسیاب بگردد، دایم دور زمین می گردد. دلیلی از این بهتر چه که من خودم که با همین کشتی در کار سیاحت دور دنیا هستم هر جایی که بوده ام خورشید هم بوده است». اینجا بود که ناخدای کشتی به سخن آمد و گفت همه تصورات شما واهی است. خورشید نه دور جایی می گردد، نه دو رمین، آنچه می گردد زمین ما می باشد که به دور خورشید می گردد و روز و شب پدید می آید.». همه این شهرهایی که نام بردید از برابر خورشید رد می شوند. در اینجا، آن حکیم چینی به سخن آمد و گفت: مساله خدا هم بعینه همان مسأله خورشید است. هر کسی گمان می کند که خدا تنها خدای اوست و بس، و فقط در معابد ولایت او وجود دارد، و هر قومی تصور می نماید که آن را در گوشه محقر عبادتگاههای خود محفوظ دارد». این در واقع نتیجه داستان قهوه خانه سورات است، کتابچه ای که کسروی هم در اوائل کار آن را به عربی ترجمه و منتشر کرد!
@jafarian1964
از جمله در باره این نکته که ظلمی که در جامعه می شود، چه مقدار آن به پادشاه مربوط است، چه مقدار به صاحب دیوان و چه مقدار به دیگر طبقات اجتماعی که به نوعی با این ظلم ها درگیر هستند. این نکته مهم است که اگر در موردی در جامعه ظلم شد، آیا سیستم مقصر است، آیا رئیس جمهور و دستگاه دیوانی مقصر هستند یا کسان دیگری که در سلسله نظام حکومتی ذی نفوذ هستند. البته در این مورد هم صرفا بحث تقاص خدایی و قیامت مطرح می شود در حالی که باید جنبه های حقوقی آن باید مورد توجه قرار گیرد. این که اگر چنین ظلمی باشد، و مثلا کسی مانند هویدا بگوید تقصیر سیستم بود، چه تبعات حقوقی خواهد داشت.
روغنی صالحی در این باره می نویسد:
هر ظلم که در مملکت مَلِکی گذرد، بازخواست آن روز دیوان اکبر، از مَلِک کرده شود. پس ملوک هم امروز باید تأملی نیکو در کار خویش بکنند و حجّـت خویش آماده گردانند، و جواب خود بر حکم عقل بسنجند، تا آن روز که مال و رجال و قریب و حمیم کس را نصرت و شفاعت نتواند کرد، از کس هیچ امر کفایت نکند، مضطرّ و بیچاره نمانند. این قدر هست که چون مَلک علم به آن ظلم نداشته باشد، و به آن هیچ راضی نباشد، تبعه و عقوبت آن کمتر باشد از آن که علم داشته باشد، و آن ظلمها تغییر ندهد و انصاف مظلوم از ظالم نستاند که آن معصیت پیش خدای عزیز بزرگ باشد و جریمت آن بس عظیم.... لیکن از آنجا که آن ظالمان بر عباد و بلاد او گماشته، ایشان را به قرب و منزلت خویش اختصاص داده و راه ایشان به حضور خویش گشاده، و راه ضعفا و مظلومان بسته، تمکین تمام از تظلم و انتصار ندهد، هم در آن ظلم ها شریک باشد و حجت حق بر او تمام بود. و شریک بزرگ در این ظلمها، وزیر خاص ملک باشد که مشیر و مدبر و مؤتمن ملک است. خدای منان و خالق عالمیان همه عباد خویش را از شاه و جگدا و ضعفا و اقویا، توفیق عدل و صلاح و سداد و رشاد دهد.
و جای دیگری می نویسد: اما ظلم صاحب دیوان، خود بعینه ظلم ملک باشد، چرا که او نایب و وکیل ملک است، و دست او دست ملک و فرمان او فرمان ملک است. پس آگاهی بر احوال او بر ملک، اشدّ واجبات و اعظم مفروضات باشد.
(ترجمه و شرح عهدنامه مالک اشتر، ص 142 ـ 143)
@jafarian1964
نامه فرهاد میرزا در باره کشتی کهنه ای که به حج رفته بوده و باقی ماجرا
نامه زیر در منشآت فرهاد میرزا آمده و مربوط به سفر او به حج در سال 1292 ق است. کشتی یا به اصطلاح واپوری که بنا بوده آنها را به جده برساند، بسیار پوسیده بوده و نزدیک به غرق بوده که آنها به اجبار درر بندر ینبع پیاده شده اند تا از طریق زمینی و لابد با شتر به مکه بروند. کشتی پوسیده جان و مالشان را تهدید می کرده در حالی که راه زمینی، فقط مالشان را. در شرح آن، متنی ادیبانه برای مجد الملک نوشته و شرح این واپور پوسیده و خطری که آنان را تهدید می کرده به او نوشته است. گویا هدف گلایه از احمد افندی بوده که آنها را با علم به این که این واپور پوسیده بوده، سوار آن کرده است.
به هر روی، این نامه، سندی از اسناد حج است و بنده هم از روی این علاقه آن را از یک نسخه خطی از منشآت خواندم. شاید در جای خود دقیق تر از این چاپ شده باشد: عنوانش این است:
کاغذی است که به وزیر مختار از ینبع نوشته شده
جناب معین الملک ـ دام مجده العالی ـ از سستی اسباب جهاز به سختی اعراب حجاز راضی شدیم.
ناصر خسرو می گوید:
از شاه، زی فقیه چنان بود رفتنم / کز ترس [بیم] مار در دهن اژدها شدم
گلخن واپور نمسه [اطریش] و روس دو هزار مرتبه بر این سالون کشتی منحوس مزیّت دارد، و مرارت آبار شور و حرارت قفار پر مار و مور، با قلایص عریان و رؤیت شیخ طلهان، بر این واپور ترجیح خواهد داشت. حیف است که کسی کشتی محروسه داشته باشد، این منحوسه را هم در عداد واپور آب بشمارد؛ فضل الهی بود «و جَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ» شامل حال ما شد، و اگر خدا نخواسته «وَجاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ » بل من کل مکان واحد می شد، چه خاکی بر سر می کردیم. موج طمطام به اوج می رفت، و فوج اجسام به موج آن امید نبود که کسی شهادتین بخواند. «رسیده بود بلائی ولی بخیر گذشت».
شیخ ابراهیم، رئیس ینبع، به کشتی آمد، اطمینان سخت و قول و بخت داد که ما را ان شاءالله از شرّ سفینه مکسره برهاند، و به حیّز مدینه منوره برساند. متوکّلا علی الله رفتیم در بحر احمر، دهشت غرق است که جان و مال در اسف است، و در برّ اغبر، وحشت شرقست که مال قرین تلف. هرچه هست:
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را / که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را
صدمه شقدوف که عصعص و غضروف را باقی نخواهد گذاشت، بهتر از چقچق تخته های فرسوده و آهن سوده است که یک ساعت راحت و سکینه قلوب ساکنین این سفینه نیست. جسم این واپور به یک نسیم خفیف، سقیم و نحیف خواهد شد تا بریح عاصف و باد عاصف چه رسد. فضل الهی است که به این تخته پاره ها طلعت نجات داده، و به ما خلعت حیات. معلوم شد حضرت خضر علیه السلام با کشتی های شکسته این دریا یک التفاتی دارد که مساکین را به ساحل می رساند، و الا کجا امید زندگانی و نوید شادمانی بود که بنده در خُور ینبع که ینبوع حیات است، از بهنوع ممات نجات یافته، این مختصر را به آن جناب می نویسم. از وجه کرایه که تا جده مایه گذاشته بودیم گذشتیم، و جانی به سلامت در بردیم، و آنچه اعراب خواستند دادیم که ما را به مدینه منوره برسانند. دانای علوم ملای روم گوید که:
پنبه کردم ریسمان خویش را / از غم حلاج رستم یللی
این کاغذ را نزد حاجی احمد بیک به جدّه فرستادم که با پسته بخدمت شما بفرستند که از ما بی خبر نباشید؛ و اگر زحمت نباشد این کاغذ را به طهران نزد سرتیپ بفرستید که در خانه یا به حاجی آخوند برساند.
امروز که جمعه یازدهم ذی قعدة الحرام سنه 1292 است، از کشتی درآمده به ینبع رفتیم، و تفصیل واپور منحوس را در کاغذ دیگر نوشته ایم. احمد افندی از این واپور خبر داشت بروز نداد. زیاده زحمت است.
@jafarian1964
(ادامه از بالا)
در اینجا، ملاح انگلیسی کشتی گفت: هیچ قومی بیشتر از قوم انگلیس در مسأله طلوع و غرب آفتاب صاحب وقوف نیست. خورشید نه از جایی بلند می شود نه در جایی فرو می رود، بلکه مثل قاطری دور آسیاب بگردد، دایم دور زمین می گردد. دلیلی از این بهتر چه که من خودم که با همین کشتی در کار سیاحت دور دنیا هستم هر جایی که بوده ام خورشید هم بوده است». اینجا بود که ناخدای کشتی به سخن آمد و گفت همه تصورات شما واهی است. خورشید نه دور جایی می گردد، نه دو رمین، آنچه می گردد زمین ما می باشد که به دور خورشید می گردد و روز و شب پدید می آید.». همه این شهرهایی که نام بردید از برابر خورشید رد می شوند. در اینجا، آن حکیم چینی به سخن آمد و گفت: مساله خدا هم بعینه همان مسأله خورشید است. هر کسی گمان می کند که خدا تنها خدای اوست و بس، و فقط در معابد ولایت او وجود دارد، و هر قومی تصور می نماید که آن را در گوشه محقر عبادتگاههای خود محفوظ دارد». این در واقع نتیجه داستان قهوه خانه سورات است، کتابچه ای که کسروی هم در اوائل کار آن را به عربی ترجمه و منتشر کرد!
@jafarian1964
@UT_Central_Library
در اجازه ای که بر روی صفحه عنوان کتاب دیده می شود به وضوح نام ذی جبله قبل از یمن آمده که نویسنده مقاله بالا متأسفانه نتوانسته آن را بخواند. ذی جبله در سده پنجم و اوائل سده ششم مرکز فعالیت داعیان صلیحی یمن بود و به نظر من چنانکه قبلا در پاره نوشته های خود در زمینه کتاب جمل الفلسفه نوشته ام نویسنده این کتاب باید از اسماعیلی های یمن باشد. علت ناشناخته بودن او هم همین است. در اجازه الهندی اشاره می شود به قرائت کتاب نزد او که الهندی اجازه ای برای همین مناسبت صادر کرده. نویسنده مقاله بالا نام شهرت شخصی را که اجازه برای او صادر شده نیاورده اما احتمالا شهرتش الشیرازی باشد. ظاهرا نسخه این کتاب توسط اسماعیلی های یمن که با مصر فاطمی مرتبط بوده اند راهی مصر شده بوده است. مابقی حکایت سرنوشت این نسخه را نویسنده مقاله بالا به تفصیل نوشته که می توان بدان مراجعه کرد.
شجره زقوم در حدیث پیامبر اکرم
این درخت زقوم آن طورکه از روایت وارده در تفسیر منسوب به حضرت امام حسن عسگری (ع) بر می آید، در مقابل و در برابر درخت طوبی است. آن از نقطه نظر پاکی و پاکیزگی و طراوت و طهارت و قداست و خیر و برکت و رحمت، و همان طور که گفتیم اصلش ولایت است؛ و این از نقطه نظر کثافت و قذارت و نجاست و ذلت و نکبت و سختی و مشقت و از بین رفتن رحمت، و بنابراین اصلش بعد از ولایت و سعادت است، و بنابراین شجره زقوم درخت شقاوت است. هر کس به هر مقدار از شک و شرک و قذارت باطن، و از شقاوت و آثار آن از خیانت و جنایت و تعدی و ظلم و تکبر و استکبار بهرمند باشد، به همان قدر از شاخه های این درخت در دلش رخنه کرده، و از ریشه هایش به همان مقدار در کانون قلبش ریشه دوانیده است.
هر گناهی، آویزان شدن به یکی از شاخه های درخت زقوم است
در تفسیر منسوب به حضرت امام حسن عسگری (ع)، در ضمن حدیث طویلی که از حضرت رسول الله (ص) بیان می کنند، می رسند به اینجا که سپس رسول الله (ص) فرمودند: و سوگند به آن کسی که به حق مرا مبعوث به نبوت گردانید، هر کس در این روز (روز اول ماه شعبان) دست به هر یک از درهای شر و عصیان زند و هر گناهی مرتکب شود، خود را به شاخه ای از شاخه های آن آویزان نموده است، و آن شاخه او را به آتش خواهد رسانید. و پس از این فرمودند: و بنابراین، هر کس در نماز فریضه خود کوتاهی کند و آنرا ضایع گذارد، به شاخه ای از شاخه های زقوم خود را آویزان کرده و آن شاخه او را به آتش می رساند. و هر کس در این روز در نزد او شخص ضعیف الحالی بیاید که از حالات و امور خود شکوه و گلایه کند، و او توانائی داشته باشد که بدون ضرری که به خودش برسد حالات و امور او را تغییر دهد، و کسی دیگر هم نبوده باشد که نائب از او و یا قائم مقام او در این امر گردد، و با این حال، آن ضعیف الحال را به حال خود گذارد که حقش و امورش ضایع و خراب بماند و در سختی و مشکلات بسر برد و دستی از او نگیرد؛ در اینصورت به شاخه ای از درخت زقوم خود را آویزان کرده است. و هر کس در نزد او شخص خطاکاری بیاید و از خطای خود معذرت طلبد و او نپذیرد، و سپس در عقوبت آن خطاکار تخفیفی ندهد بلکه زیاده عقوبت کند، به شاخه ای از شاخه های آن آویزان شده است. و هر کس بین مردی و زنش را بهم بزند، و یا بین پدری و فرزندش را، و یا برادری با برادرش را، و یا نزدیکی با رحم نزدیک خود را، یا بین دو همسایه، و یا بین دو شریک و خلیط و مصاحب را، و یا بین دو نفر اجنبی را بهم بزند و ایجاد فساد و جدائی کند، به شاخه ای از شاخه های آن آویزان شده است. و هر کس بر بدهکاری سخت بگیرد و بداند که او قادر بر اداء دیون خود نیست، و در اینصورت ناراحتی و نگرانی و غضب آن بدهکار را زیاد کند، به شاخه ای از شاخه های آن آویزان شده است. و هر کس بر عهده او نسبت به کسی، دینی و قرضی باشد، و با مماطله و بهانه آوری کاری کند که او خسته شود و از دین خود بگذرد، به شاخه ای از شاخه های آن آویزان شده است. و هر کس بر یتیمی جفا کند، و او را آزار برساند، و مال او را بخورد، به شاخه ای از شاخه های آن آویزان شده است. و هر کس در آبروی برادر مؤمن خود خللی وارد سازد و آنرا لکه دار کند، و فحش دهد و ناسزا گوید، و مردم را بر این امر بگمارد و ترغیب کند، به شاخه ای از آن آویزان شده است. و هر کس تغنی کند، و با آوازهای حرام و موسیقی که انسان را بر معصیت و گناه بر می انگیزد مشغول شود، به شاخه ای از آن آویزان شده است. و هر کس بنشیند و زشتی های کردار خود را که در جنگها کرده است، و انواع ظلمی که به بندگان خدا نموده است بشمارد و بدانها افتخار و مباهات کند، به شاخه ای از شاخه های آن آویزان شده است. و هر کس همسایه او مریض شود، و از روی بی اعتنائی و عدم اهمیت و استخفاف به شأن او ترک عیادت او را کند، به شاخه ای از آن آویزان شده است. و هر کس همسایه او بمیرد، و از روی حقارت و پست شمردن مقام و حق او در تشییع جنازه اش کوتاهی کند، به شاخه ای از آن آویزان شده است. و هر کس نسبت به کسی که مصیبتی بر او وارد شده است إعراض کند، و از روی کوچک شمردن او و عیب دار کردن او جفا نموده و از دلجوئی و استمالت خودداری کند، به شاخه ای از آن آویزان شده است. و هر کس مخالفت پدر و مادر خود را و یا یکی از آنها را بنماید، و از شفقت و مهربانی و احسان درباره آنها دریغ کند، و یا بدانها استخفاف کند، به شاخه ای از آن آویزان شده است. و هر کس خودش سابقا عاق پدر و مادرش بوده و آنها را تا این روز راضی نکرده است، و تمکن از استرضاء داشته و کوتاهی کرده است، به شاخه ای از آن آویزان شده است.
بطلان تسلسل ( قدم عالم )
متکلمین امامیه چون عالم را حادث می دانند لذا می توانند به اثبات خداوندی که خالق عالم است برسند اما منکران خدا برای انکار خالق چاره ای ندارند جز آنکه بگویند عالم قدیم است چرا که با قول به قدم و تسلسل در زنجیره عالم که به جائی نمی رسد می توان خالق را انکار نمود .
متکلمین برای بطلان تسلسل ( نامتناهی بودن ) سه دلیل اقامه کردند :
1 - برهان تطبیق : سلسله ای که تصور شده نامتناهی است را مانند حلقه های زنجیر در نظر می گیریم که انتهای زنجیر در دست ماست و ابتدای آن معلوم نیست چون ادعا شده اصلا ابتدائی ندارد . از این حلقه های زنجیر ده متر را جدا می کنیم و ابتدای متر یازدهم را بر ابتدای متر اول تطبیق می دهیم ، یعنی متر یازدهم روی متر اول قرار می گیرد و متر دوازدهم روی متر دوم و همینطور ادامه می یابد . بعد سوال می کنیم : آیا از انتهای این زنجیر ده متر کم شد یا نشد ؟ اگر بگویند کم نشد که خلاف ضرورت و بداهت است چون این ده متری که کم کردیم از کجا کم شد ؟ اگر بگویند از ته این زنجیره ده متر کم شد ، یعنی انتهای زنجیره در جائی منقطع شد ، چیزی که منقطع باشد یعنی محدود است ، وقتی محدود شد زنجیر قبلی که ده متر از این بیشتر داشت ، محدود بعلاوه ده متر نتیجه می دهد محدودیت این زنجیر را که تصور می شد نامتناهی است .
این برهان در مورد زنجیری که تصور شود از دو طرف نامتناهی است نیز جاری است بدین صورت که ده متر را از آن جدا می کنیم و دو طرف زنجیر را که ده متر از آنجا جدا کردیم به هم وصل می کنیم ، بعد سوال می کنیم که آیا از انتهای هر طرف زنجیر پنج متر کم شد یا نشد ؟ اگر بگویند کم نشد که خلاف ضرورت است چون ده متر را بریدیم . و اگر بگویند کم شد یعنی محدود است . محدود بعلاوه ده متر نتیجه می دهد محدودیت این زنجیر را .
اینکه گفته شود چیزی که نامتناهی است نمی شود از آن کم کرد حرف غلطی است چراکه موضوع تناهی و عدم تناهی مقدار است و کم کردن نیز از مختصات عدد و کمیت و مقدار است نه عدد و مقداری که متناهی باشد .
برهان تطبیق برای بطلان هر نوع متناهیی بکار می رود چه این عدم تناهی در مورد زمان تصور شود یا در مورد مکان .
2 - اگر هر حادثی بنا باشد قبلش نامتناهی علت وجود داشته باشد ، یعنی باید بی نهایت علت موجود شود تا نوبت به این حادث برسد ، بی نهایت که هیچگاه تمام نمی شود تا نوبت به این حادث آخری رسیده باشد ، و چون حدوث حوادث بالضروره می باشد پس معلوم می شود مسبوق به نامتناهی نبوده است .
3 - حوادث جدید که رخ می دهد مانند اضافه شدن یک روز بر عمر عالم بدین معناست که بر نامتناهی چیزی اضافه شده است ، و حال آنکه محال است بشود بر نامتناهی چیزی اضافه کرد ، پس آنچه تصور شده نامتناهی است در واقع متناهی است .
سوالات :
آیا معلومات و مقدورات خداوند تبارک و تعالی نامتناهی نیست ؟
جواب : اینکه گفته می شود معلومات و مقدورات خدا نامتناهی است یعنی هیچ فعلی ایجاد نمی شود مگر آنکه خداوند تبارک و تعالی عالم به آن و قادر بر آن است نه اینکه علم و قدرت خدا امری عددی و در عین حال نامتناهی است ، چرا که تصور عددی بودن چیزی توقف بر آن دارد که آن چیز متجزی باشد و تجزی از صفات و ملاکات مخلوقیت است .
آیا وجود خدا نامتناهی نیست ؟
جواب : اطلاق نامتناهی بدین معنا که همه جا را پر کرده باشد بر خداوند تبارک و تعالی غلط است چرا که چنین وجودی متجزی خواهد بود و همانطور که عرض شد تجزی ملاک مخلوقیت است .
آیا عمر اهل بهشت نامتناهی نیست ؟
جواب : عمر اهل بهشت همیشه متناهی است اما متناهیی که می شود به آن اضافه کرد ، لذا اینکه گفته می شود عمر اهل بهشت نامتناهی است تسامح است ، در واقع متناهی لایقفی است که از آن تعبیر به نامتناهی می کنند .
آیا عدد که در ریاضی مطرح است نامتناهی نیست ؟
جواب : آنچه در خارج واقعیت دارد معدود است که متناهی است اما اینکه گفته می شود عدد نامتناهی است به معنای نامتناهی واقعی نیست چون عدد که در خارج واقعیتی ندارد ، بلکه بدین معناست که هر عددی در نظر گرفته شود می شود یکی به آن اضافه کرد .
صفحه سه
در مورد آنچه در پی می آید ، پس بدانید ، خداوند به شما این توانایی را می دهد که راز آن را فاش کنید و شما را به مراتب نهی و فرمان آن شهادت دهد که با توجه به عزم خود و فرود آمدن به سطوح مختلف واقعیت ها ، دانش خود را بیان می کند. با حروف در درک فالگیران ، زیرا آنها کمالاتی هستند که با نزول به سطوح محدود می شوند و ما ادامه می دهیم و این حقایق بر دو قسمت آنها استوار است. این دانشی است که آن را احاطه کرده است و دارای شاخه های جزئی است. آن را در بر نگیرید ، و این حقایق تحت اللفظی نمونه ای از بینایی کاشفان است که با شباهت حروف اولیه بیان می شود. ذهن نیز این حروف شفاهی را به عنوان نمونه ای از حس می بیند، شنوایی برای هر کسی است که از آن آگاه است. این آیات بر او است ، بنابراین آنچه از طریق شنوایی درک می شود با آنچه در ذهن است ، و آنچه که ذهن درک می کند ، و آنچه که عقل درک می کند مطابقت دارد با آنچه در بینش قلب مشاهده می شود. این مطابقت فوق الذکر است معتقد به ایمان به غیب با ویژگی های مومنان ، و بین آن با تحقیق و استقراء ، کسانی که آن را درک می کنند ، بینندگان هستند و برخی بینندگان با مکاشفه به آنها پاسخ داده می شود.
آیت الله سبحانی:کمک به مردم مظلوم یمن واجب است
قم – ایرنا - آیت الله جعفر سبحانی از مراجع تقلید با صدور بیانیه ای تاکید کرد: در این برهه از زمان بر مؤمنین واجب است به کمک غذایی و درمانی مردم یمن بشتابند و به هر وسیله صدای مظلومانه آن ها را به گوش جهانیان برسانند.
به گزارش روز جمعه ایرنا از مرکز خبر حوزه، وی در بیانیه خود آورده است: مردم مسلمان یمن که ملتی با ریشه تاریخی و تأثیر گذار هستند، روزگار سختی را می گذرانند. میلیونها زن و مرد و کودک خردسال در معرض قحطی و گرسنگی و تلف قرار دارند که ستمگران برای آن ها به وجود آورده اند. تنها جرم آن ها عدم تسلیم در برابر خواست ظالمان سعودی و استعمارگران می باشد.
این بیانیه حاکیست: در این برهه از زمان بر مؤمنین واجب است با هماهنگی هلالاحمر و مؤسسات مربوطه به کمک غذائی و درمانی آنان بشتابند و به هر وسیله صدای مظلومانه آن ها را به گوش جهانیان برسانند.
ائتلاف سعودی به رهبری عربستان ششم فروردین سال 1394 با هدف بازگرداندن 'عبد ربه منصور هادی' رییس جمهوری فراری و مستعفی یمن به قدرت و نیز مقابله با جنبش انصارالله به این کشور حمله کرد.
سازمان ملل متحد در گزارشی از جنگ یمن به عنوان بدترین بحران انسانی در جهان طی سال های اخیر یاد کرده و به اذعان مراجع حقوق بشری تاکنون این جنگ جان بیش از هزاران یمنی را گرفته است.
اکنون بیش از یک سوم جمعیت 29 میلیونی یمن در معرض قحطی شدید به سر می برند.
بر اساس گزارش وزارت بهداشت یمن، میلیون ها یمنی هر دو روز، یک وعده غذا می خورند، 8 میلیون و 400 هزار تن دیگر اصلا اطلاعی از چگونگی تامین وعده غذایی بعدی خود ندارند، افزون بر آن که بسیاری از خانواده ها نیز هر هفته تنها دو وعده غذا می خورند.
با حمله همه جانبه ائتلاف سعودی به تاسیسات زیربنایی یمن به ویژه مراکز بهداشتی، زیرساخت های این کشور از میان رفته و همین امر شدت شیوع بیماری های واگیردار مانند وبا را وارد مرحله بحرانی کرده است.
7404/ 6133/
انتهای پیام /*
http://www.irna.ir/fa/News/83101655
✅ در چیستی پیشینه تحقیق در پایان نامه
پیشینه تحقیق که در برخی از منابع و صحبت ها به آن سابقه تحقیق و ادبیات تحقیق نیز گفته می شود به کلیه منابع و مآخذی اطلاق می شود که با موضوع، اهداف و روش های تحقیق انجام شده توسط پژوهشگر مرتبط است و محقق در روند انجام تحقیق و نوشتن پایان نامه به آن مراجعه می کند. بهتر است به شما یادآوری کنیم که هر تحقیقی با طرح سوالی شروع می شود و شما با استفاده از بدیهیات و دانسته های علمی موجود تلاش در جواب دادن به آن می کنید و تحقیق خود را انجام می دهید. تمامی این معلومات در مطالعات قبلی مشخص شده اند و تمامی این مطالعات که فرضیه ها، بدیهیات و خاستگاه تحقیق شما را شکل داده اند جزو پیشینه تحقیق در پایان نامه محسوب می شوند.
یک پژوهش برمبنای تفکر پایه ریزی می شود و اندیشه و تفکر هر دوره و فردی بر مبنای تفکر واندیشه های گذشته خود پایه ریزی می شوند. از این رو هر پژوهشی چه محقق آن آگاه باشد و چه به آن آگاهی نداشته باشد بر مبنای تفکرات و مطالعات تحقیق های پیشین پایه ریزی می شود و اشاره به این پیشینه های تحقیق، پژوهش را به تحقیق های پیشین پیوند می دهد و اهمیت آن را در تکامل دانسته های گذشته روشن می کند.
پیشیه تحقیق در پایان نامه می تواند بسیار مورد توجه و با اهمیت باشد تا جایی که در برخی از موارد از روی تعداد تحقیق های پیشینی که پژوهشگر به آن مراجعه کرده است میزان تسلط و تامل او در زمینه تحقیق را قضاوت می کنند. گفته می شود که پژوهشگرانی تسلط کافی بر موضوع تحقیق دارند و آن را خوب مطالعه کرده اند، کسانی بوده اند که پیشینه تحقیق خود را کاملا پیدا کرده باشند!
منابعی که می توان به عنوان پیشینه تحقیق در نظر گرفت عبارتند از :
۱. اطلاعات و مقالات موجود در بانک های دادهه
۲. کتاب های تالیفی و یا ترجمه و
۳. مقالات
۳. پایان نامه ها
۴. دایره المعارف ها و سالنامه ها
۵. سایت های اینترنتی معتبر
در نهایت باید دقت کنید که منابعی را که به عنوان پیشینه تحقیق معرفی می کنید باید معتبر باشند و استفاده از منابع نامعتبر و یا ضعیف می تواند به تحقیق و پژوهش شما و علمی بودن پایان نامه لطمه وارد کند. باید وقت بگذارید و به دقت پیشینه پژوهش خود را مطالعه کنید.
✍ منبع
نامه فرهاد میرزا در باره کشتی کهنه ای که به حج رفته بوده و باقی ماجرا
نامه زیر در منشآت فرهاد میرزا آمده و مربوط به سفر او به حج در سال 1292 ق است. کشتی یا به اصطلاح واپوری که بنا بوده آنها را به جده برساند، بسیار پوسیده بوده و نزدیک به غرق بوده که آنها به اجبار درر بندر ینبع پیاده شده اند تا از طریق زمینی و لابد با شتر به مکه بروند. کشتی پوسیده جان و مالشان را تهدید می کرده در حالی که راه زمینی، فقط مالشان را. در شرح آن، متنی ادیبانه برای مجد الملک نوشته و شرح این واپور پوسیده و خطری که آنان را تهدید می کرده به او نوشته است. گویا هدف گلایه از احمد افندی بوده که آنها را با علم به این که این واپور پوسیده بوده، سوار آن کرده است.
به هر روی، این نامه، سندی از اسناد حج است و بنده هم از روی این علاقه آن را از یک نسخه خطی از منشآت خواندم. شاید در جای خود دقیق تر از این چاپ شده باشد: عنوانش این است:
کاغذی است که به وزیر مختار از ینبع نوشته شده
جناب معین الملک ـ دام مجده العالی ـ از سستی اسباب جهاز به سختی اعراب حجاز راضی شدیم.
ناصر خسرو می گوید:
از شاه، زی فقیه چنان بود رفتنم / کز ترس [بیم] مار در دهن اژدها شدم
گلخن واپور نمسه [اطریش] و روس دو هزار مرتبه بر این سالون کشتی منحوس مزیّت دارد، و مرارت آبار شور و حرارت قفار پر مار و مور، با قلایص عریان و رؤیت شیخ طلهان، بر این واپور ترجیح خواهد داشت. حیف است که کسی کشتی محروسه داشته باشد، این منحوسه را هم در عداد واپور آب بشمارد؛ فضل الهی بود «و جَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ» شامل حال ما شد، و اگر خدا نخواسته «وَجاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ » بل من کل مکان واحد می شد، چه خاکی بر سر می کردیم. موج طمطام به اوج می رفت، و فوج اجسام به موج آن امید نبود که کسی شهادتین بخواند. «رسیده بود بلائی ولی بخیر گذشت».
شیخ ابراهیم، رئیس ینبع، به کشتی آمد، اطمینان سخت و قول و بخت داد که ما را ان شاءالله از شرّ سفینه مکسره برهاند، و به حیّز مدینه منوره برساند. متوکّلا علی الله رفتیم در بحر احمر، دهشت غرق است که جان و مال در اسف است، و در برّ اغبر، وحشت شرقست که مال قرین تلف. هرچه هست:
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را / که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را
صدمه شقدوف که عصعص و غضروف را باقی نخواهد گذاشت، بهتر از چقچق تخته های فرسوده و آهن سوده است که یک ساعت راحت و سکینه قلوب ساکنین این سفینه نیست. جسم این واپور به یک نسیم خفیف، سقیم و نحیف خواهد شد تا بریح عاصف و باد عاصف چه رسد. فضل الهی است که به این تخته پاره ها طلعت نجات داده، و به ما خلعت حیات. معلوم شد حضرت خضر علیه السلام با کشتی های شکسته این دریا یک التفاتی دارد که مساکین را به ساحل می رساند، و الا کجا امید زندگانی و نوید شادمانی بود که بنده در خُور ینبع که ینبوع حیات است، از بهنوع ممات نجات یافته، این مختصر را به آن جناب می نویسم. از وجه کرایه که تا جده مایه گذاشته بودیم گذشتیم، و جانی به سلامت در بردیم، و آنچه اعراب خواستند دادیم که ما را به مدینه منوره برسانند. دانای علوم ملای روم گوید که:
پنبه کردم ریسمان خویش را / از غم حلاج رستم یللی
این کاغذ را نزد حاجی احمد بیک به جدّه فرستادم که با پسته بخدمت شما بفرستند که از ما بی خبر نباشید؛ و اگر زحمت نباشد این کاغذ را به طهران نزد سرتیپ بفرستید که در خانه یا به حاجی آخوند برساند.
امروز که جمعه یازدهم ذی قعدة الحرام سنه 1292 است، از کشتی درآمده به ینبع رفتیم، و تفصیل واپور منحوس را در کاغذ دیگر نوشته ایم. احمد افندی از این واپور خبر داشت بروز نداد. زیاده زحمت است.
@jafarian1964
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com