@jafarain1964
با سلام و سپاس از جناب استاد درایتی و آقازاده دانشمند ایشان و تشکر ویژه از زحماتی که در معرفی میراث اسلامی کشیده و میکشند، عرض شود عبارتی که فرمودید: «در دنا 300 هزار "نسخه" معرفی شده است» با اندی تسامح میتوان پذیرفت، ولی باید توجه داشت، فرق است بین 300 هزار "عنوان" تا 300 هزار "مجلد" تا 300 هزار "نسخه"؛ چه، اینکه ما نسخه های با قالب مجموعه رسائل داریم که یکصد رساله تا 300 رساله در میان سطور و حواشی آن نسخه کتابت یا حتی یکجا صحافی شده است و میبینید یکصد عنوان در یک مجلد نسخه آمده است.
در کارستان ارزشمند دنا، طبق شماره ردیف مندرج آن، تعداد نسخ خطی (با تکرار نسخ) 300968 نسخه گزارش شده است، بله درسته ولی باید توجه داشت، اگر عناوین اصلی آثار مندرج در دنا، 80 هزار بدانیم (ای کاش عزیزان برای خود عناوین شماره ردیف میزدند)، تعداد نسخ ذیل این عناوین، طبعا همان 300 هزار است که درج شده است و درست هم هست، هر چند که همه نسخ ذیل یک عنوان، عملاً یک نسخه است و "اثر" مستقل یا «نسخه" نباید تلقی شود، چرا که هنگام تصحیح یک متن، اثری اگر یکصد نسخه هم داشته باشد، خروجی چاپی آن همان یک عنوان بیشتر نخواهد بود و باقی سیاهی لشکر بیش نیست? به هر حال عنوان اساسی ترین مساله هست؛ اما به هر تقدیر، با توجه به مجموعه رسائل متکثره در میان نسخ خطی (که به طور میانگین، مجموعه رسائل، بین 30 تا 40 درصد نسخ هر کتابخانه را تشکیل میدهند)، این رقم 300 هزار که بزرگوارمان فرمودند، اگر "عنوان" منظور باشد که تحقیقاً واقع بینانه نخواهد بود و همچنین با توجه با اینکه به طور متوسط 40% نسخ در ضمن مجموعه رسائل مندرج است و طبعاً اطلاعات نسخه شناختی این 40%، بجهت یکجا بودن آنها، مشترک خواهد بود، قاعدتاً این 300 هزار نسخه که فرمودید، "مجلد" نسخه نخواهد بود و بدون تردید، این آمار، در حالت خوشبینانه، به دو سوم تا نصف آن رقم 300 هزار نسخه ای که فرمودید، تقلیل خواهد یافت، چرا که به ترتیب منطقی، پایین ترین آمار، در نسخ خطی متعلق به عنوان اثر است، پس از آن مجلد و بالمآل نسخ ذیل یک عنوان است.
اما نکته ای که فرمودید آمار میلیونی، از حس وطن پرستی است، بدون تردید اغراق آمیز است، چه، اینکه از 2000 فهرست (با فرمتهای متنوع و ریز و درشت آن) که در کتاب فهرست نامه ایران (چاپ مجلس 1390) آمده و تا سال 1390 منتشر شده است (از انبوه فهارس نسخ خطی منتشره بین سالهای 1390 تا پایان 1395 هم چشم پوشی میکنیم)، همانطور که در پست پیشین، اشاره گردیده است، فهرستواره دنا، به طور دقیق، داده های حدود 600 فهرست یعنی یک سوم فهارس ایران را داراست و این یعنی فاقد اطلاعات 1300 فهرست دیگر معرفی شده در سرچشمه مذکور برای گنجینه های تراثی ایران است؛ یعنی از تالیفات و آثار فهرستیِ حدود 600 فهرستنگار (گرچه برخی از این بزرگواران فهرستنگار رسمی هم نبوده اند) داده های تنها آثار 96 فهرستنگار در کارستان ارزشنمند دنا درج گردیده است.
برای نمونه مرحوم آقا سید عبدالعزیز طباطبایی، دهها فهرست از نسخ خطی مجموعه های خصوصی طی سالیانی نوشته اند، که خود فهرست ایشان هم امروزه در قالب یک نسخه خطی، در مکتبه آن مرحوم موجود است؛ یا به عنوان مثال دیگر ما در شماره 96 مجله کتاب ماه کلیات، دهها بلکه صدها فهرست دستنوشته (مخطوط و چاپ نشده) نوشته شده فقط برای نسخ خطی ایران، معرفی کردیم، که محتوای هیچیک در دنا نیامده است و موارد دیگر ...؛ غرض اینکه اگر گفته میشود یک میلیون در ایران نسخه هست، اگر از این موضوعات هم چشم پوشی کنیم، تحقیقا فهرستواره دنا فاقد داده های 1300 فهرست ریز و درشتی که طی سالیانی دراز از سوی عزیزان در فرمتهای متنوع، همچون کتاب، مقاله، پایان نامه و مانند آنها، نوشته شده است.
پایان سخن اینکه، با توجه به اینکه در جای جای شهر قم بالای 120 هزار مجلد نسخه خطی وجود دارد و تاکنون تنها حدود 35 هزار مجلد فقط معرفی شده، همچون مکتبه مرعشیه که هنوز بیش از بیست هزار مجلد (حداقل در چهل هزار عنوان با تکرار) حتی لیستی هم از آنها منتشر نشده، یا در نقطه نقطه استان تهران که اندی بیشتر از همین مقدار مجلد نسخه خطی وجود دارد، و هنوز در حالت بشینه آن، تنها حدود هشتاد هزار معرفی شده، یا انبوه دهها هزار نسخه خطی موجود در انبار مساجد و بقعه ها و امامزاده ها وموقوفات متنوع کشور وصدها هزار نسخی که مردم شریف ایران در منازل خود، به سان برده داری نوین، به عنوان یادگار اجداد خویش، اندیشه های نیاکان این ملت را حبس بلکه در بند کشیده اند یا مجموعه دارانی که با نگاه تجاری صرف، فرهنگ و دانش، بخش انبوهی از مواریث علمی، را در انبان خویش حبس کرده اند و با افتخار به این عمل غلط خود نیز افتخار میکنند، و .... اگر این نمونه موارد را به داده های 1300 فهرستی که در فهرستواره دنا درج نشده بیفزاییم باز هم این آمار تصنعی و ناشی از حس وطن پرستی خواهد بود؟ نمیدانم قضاوت با عزیزان
پس گرفتن قصیده!!
یکی از کارهای جالب شاعران قصیدهسرا این بوده که گاهی قصیدهای را که به کسی تقدیم کرده بودند از او پس میگرفتند و احیانا آن را به نام ممدوح دیگری میکردند، البته این کار در جایی اتفاق میافتاد که ممدوح نخست صله کافی نمیداد.
این شیوه تا روزگار ما هم ادامه دارد و ما میشناسیم شاعرانی را که در گذشته به یک شخصیت سیاسی ارادتی داشتند، به گونهای که شعری در ستایش او سروده بودند، اما تحول خطوط سیاسی ممدوح و شاعر، باعث شده که شاعر از کار خودش پشیمان شود و شعر خودش را پس بگیرد!
این عادت شاعرانه به قدری شیوع داشته که وارد ضربالمثلها هم شده. مرحوم دهخدا در ذیل ضربالمثل “خرک سیاه بر در است” حکایت بامزهای آورده که صورت هجوآمیزتری از آن را عوفی هم در جوامعالحکایات نقل کرده است.
خلاصه حکایت از این قرار است که روزی امیر خلف سجزی که با لباس مبدل به شکار رفته بود دربین راه با معروفی شاعر برخورد کرد. معروفی که امیر را نمیشناخت، گفت من مردی شاعرم و اینک به نزد امیرخلف میروم که شنیدهام مردی کریم است، آنگاه قصیده خود را خواند. امیر از او پرسید: در برابر این شعر چه انتظاری از او داری؟
گفت: هزار دینار.
گفت: اگر ندهد؟
گفت: پانصد دینار.
گفت: اگر ندهد؟
گفت: صد دینار.
گفت: اگر ندهد؟
گفت: آن گاه تخلص شعر به نام خرک سیاه خود کنم!
امیر بخندید و برفت. چون به سیستان آمد معروفی به خدمت او رسید و شعر ادا کرد و امیر را بدید و بشناخت، اما هیچ نگفت. امیر از او پرسید که از این قصیده چه طمع داری از من؟
گفت: هزار دینار.
گفت: بسیار باشد.
گفت: پانصد دینار.
امیر همچنان مدافعت میکرد تا به صد برسید. امیر گفت: بسیار باشد.
گفت: امیر خرک سیاه بر در است!
به نظر میرسد باتوجه به این حکایت تهدید به نام ممدوح دیگر کردن به نوعی اسباب مطایبه میان مادح و ممدوح هم بوده است، چرا که خاقانی هم با لحنی که خالی از مطایبهای نیست به ممدوح خود گفته است:
بسزا مدحتی فرستادم
سوی من خلعتی بهساز فرست
یا صلت ده به آشکار مرا
یا به پنهان قصیده بازفرست
و هم او ، البته اینبار با لحنی کاملا جدی از ممدوح خود مینالد که چرا وقتی او قصیدهاش را پس نگرفته ممدوح صله خود را که نانپاره، یعنی قطعهای زمین بوده از شاعر پس گرفته است:
شاه را تاج ثنا دادم نخواهم بازخواست
شه مرا نانی که داد ار باز میخواهد رواست؟
سوزنی گویا خیلی صریحتر با ممدوح خویش سخن میگفته است:
صلتی درخور آن شعر فرستد ورنی
شعر من بازفرستد، نه ز او و نه ز من!
عماد فقیه، شاعر قرن هشتم، نیز تهدید کرده است که بدون دریافت جایزه و صله نام ممدوح را از شعرش بیرون و شعر را به نام دیگری خواهد کرد:
ای کز بصر خصم تو جز خون نرود
بر وفق مراد تو فلک چون نرود؟
بیجایزه از خانه برونم نفرست
تا نام تو از قصیده بیرون نرود!
تهیه نقشه تاریخ تفکر در ایران بر اساس آثار تألیف شده در ایران
مهم ترین معیار برای سنجش سطح فکر جامعه، این که تا چه اندازه عمیق است یا سطحی، کتابهایی است که در یک جامعه، در یک مقطع زمانی معین، نوشته شده و مطالعه می شود. برای این که بدانیم در قرن سوم یا چهارم هجری، یا قرن هشتم و نهم هجری، مردم چه افکاری در چه سطحی داشته اند، می توانیم آثار تألیف شده در این قرون را بررسی کنیم. امروزه خوشبختانه ما فهرست بیش از 320 هزار نسخه خطی تألیف شده در جهان اسلام، از عربی و فارسی را که فعلا در ایران موجود است، در اختیار داریم. این کار به برکت دست توانای فهرست نویسان قوی ایرانی امثال مرحوم دانش پژوه، استاد اشکوری، و بسیاری دیگر تدوین شده است. آقای درایتی هم سالهاست زحمت کشیده اینها را در یک فهرست بلند و منسجم تدوین کرد. حالامی توانیم با تاریخ گزاری موجود روی غالب این نسخ، دریابیم که در هر قرنی، در چه مناطقی، چه آثاری تألیف شده است. آنگاه بر اساس یک برنامه تعریف شده سطح اینها را بررسی کنیم. موضوعات را تقسیم بندی کنیم و دریابیم که مردم ایران، در قرن هشتم، اهل علم بوده اند یا اهل شعر و ادب؛ یا این که چه مقدار آثار نجومی، پزشکی و ریاضی جدی میان آنها تألیف شده است. چه مقدار داستان سرایی میانشان رواج شده و .... برای آنها که با این متون آشنا هستند، و تاریخ ادبیات خوانده اند، رسیدن به این شناخت دشوار نیست، اما مسلما اگر یک کار علمی، بر اساس یک نقشه دقیق و در قابل یک طرح در رشته تازه تأسیس «علوم انسانی دیجیتال» صورت گیرد، حقایق زیادی روشن خواهد شد. این کار را در باره دوره قاجاری هم می توان کرد. نیمه اول و دوم آن. این که چه مقدار در متون دینی، عقلی، و علوم طبیعی کار شده است. همین کار را در دوره پهلوی می توان کرد. این که چه مقدار آثار بیرونی ترجمه شده است. البته، در مواردی کسانی که مثلا تاریخ ادبیات یا کتابشناسی های دوره ای و رشته ای نوشته اند، در این زمینه مطالب آماده ای عرضه کرده اند، اما باید کار جامع تری صورت گیرد. چنان که اشاره شد، هدف از این کار، سنجش سطح فکر مردم ما در قرون مختلف است. برای چه؟ برای که بدانیم الان کجا ایستاده ایم. ما پس از انقلاب می توانیم، فهرست کاملی از منشورات، با دسته بندی موضوعی تهیه کنیم. کتابهای کلیدی را با شاخص هایی تعیین کنیم و ببینیم در چه سطح علمی هستیم. با این کار، می توانیم نقاط ضعف خود را بشناسیم. تمایلات فکری موجود در جامعه خودمان را درک کنیم و راه چاره ای برای آنها بیندیشیم و خیلی از کارهای دیگر. طرح هایی از این دست در درجه اول کار فرهنگستان علوم است، و بعد هم مجموعه هایی مثل خانه کتاب یا مرکز بزرگ کتابخانه ای. این کار برای یک برنامه ریزی دراز مدت، برای ایجاد یک فضای علمی مناسب در کشور، بسیار مهم خواهد بود. به طور کلی ما در زمینه آمارهای علمی ضعیف هستیم.
@jafarian1964
یا که اندر عبارت ترکی / بش یوز آلتون دویست دینار است!
[یک یادداشت زیبای پشت نسخه ای]
در ماه ذی قعده 1299 جناب مستطاب سید الفقهاء و المجتهدین حاجی سید مصطفی به عزم دیدن در بنده منزل تشریف آوردند. پس از صحبت های متفرقه، دو خروار شالی به رسم التفات و تکلف به مباشر سلطان داده، در وجه راقم برات فرمودند. مباشر یک بار از چهار بار را داد، باقی را نداد. واقعه را به این طرز به سمت جناب معظم الیه رسانیدم، در مکتوبی که به ایشان نوشته بودم، و آن این است:
عرض می شود که رودکی! [از برندق بخاری] که از جمله شعرای ترکستان و ندیم سلطان بایقرا ابن عمر شیخ بن صاحبقران بوده، چون شاهزاده در بلخ جلوس کرد، پانصد دینار به انعام وی قرار داد. پروانچی یعنی میرزا، دویست دینار ثبت نمود، مولینا این قطعه را گفته، نزد شاهزاده فرستاد:
شاه دشمن گداز دوست نواز
آن جهانگیر کو جهاندار است
بِش یوز آلتون به من نمود انعام
لطف سلطان به بنده بسیار است
سیصد از حمل غایب است اکنون
در براتم دو صد پدیدار است
یا که بنده غلط شنیدستم
یا که پروانچی غلط کار است
یا که اندر عبارت ترکی
بش یوز آلتون دویست دینار است
شاهزاده بعد از مطالعه خندید و گفت: بش یوز التون هزار دینار است. و فرمود هزار دینار به او دادند.
حالا مضمونی شبیه این مضمون نظر حقیر آمده و آن این است:
قبض فرمود سید الفقهاء
به مباشر که مرد دیندار است
قبض او را که بنده خود خواندم
نظرم هست کان دو خروار است
نرسیده به غیر یک باری
این مباشر مگر ز اشرار است
یا که آقا نوشته بود غلط
یا که خواننده خود غلط کار است
یا که اندر عبارت عجمی
هر دو خروار قبض یک بار است!
آقا پس از مطالعه به جز مرحبا و احسنت چیزی نفرمود. جای آن داشت که یک بار را پس بگیرند. اگر می فرمود پس می دادم.
@historylibrary
البته همين خانه كه يك خانه سنتي ژاپني و كوچك مي نمايد، درونش بسيار زيبا با چشم اندازي جالب توجه، داراي اتاقهاي متعدد و حتي طبقهاي ديگر بود.
وقتي وارد خانه شديم، خانم آقاي ايزوتسو كه اكنون حوالي 78 سال دارد به استقبال ما آمد. پيرزني كه عمري را با استاد سپري كرده و اكنون سيزده سال است كه تنهاست و در اين خانه با كتابها و خاطرات استاد روزگار را سپري ميكند.
با رفتن داخل خانه، واقعا شگفت زده شديم. بيشتر اتاق ها مملو از كتاب بود. بخشي كتابهاي عربي چاپ ايران از حروفي و سنگي، بخشي كتابهاي چاپ مصر و كتابهاي فراواني به انگليسي و فرانسوي و به خصوص چيني. فراموش كردم بگويم همان لحظهاي كه خانم راهنما ما را در ايستگاه ديد، دو جلد كتاب كه فهرست كتابخانه آقاي ايزوتسو هست، يكي كتابهاي عربي و انگليسي و ديگري چيني به ما داد. در اينجا بود كه واقعا دريافتم ايزوتسو چه قدر عاشق كتاب بوده و با چه زحمتي اين همه كتاب را در اينجا گرد آورده است.
تنوع كتابها از هر جاي و مكان، نشانگر تنوع استعداد علمي ايزوتسو بوده كه براي كارهاي علمي خود به همه جا سر كشيده و كتاب فراهم كرده است. از خانم ايشان در باره تعداد كتابها پرسيدم كه ايشان گفت گفت بالغ بر ده هزار مجلد است. روشن است كه ده هزار كتاب گزينش شده توسط يك استاد، چه اندازه مي تواند مجموعه شگفتي باشد. همه كتابها ليبل خورده بود كه گويا يكي از شاگردانش اين كار را انجام داده است. علي القاعده به دليل منتشر شدن فهرست آنها، بايد به گونهاي قابل استفاده هم باشد، اما هر چه هست، تصميم بر آن بوده است كه تا وقتي اين پيرزن زنده است، اين احساس همراهي با كتابها را كه قطعا همراهي با شوهر است از او نگيرند. اين كار اگر با اين هدف انجام شده باشد، انساني تر از هر چيز ديگري است.
من چون نمازنخوانده بودم از ايشان خواهش كردم جايي را براي خواندن نماز به من نشان دهد. من را از راهرويي به اتاقي در عقب برد كه در آنجا و حتي راهروهاي طول مسير هم مملو از كتاب بود. كتاب، كتاب و كتاب. هرچه بگويم كم گفتهام.
يك قرآن خطي هم روي يك ميز گذاشته بودند كه حدس ميزنم از چهارصد پانصد سال پيش بود. اين قرآن كه كاغذ و خط آن به قرن نهم دهم ميمانست، از يك حوزه فكري سني بود و اين از دعاي پاياني آن به دست ميآمد.
از همسرش به شوخي پرسيدم: راستش را بگوييد، ايشان كتابها را بيشتر دوست داشت يا شما را ؟ با خنده گفت: البته كتابهايش را. وي گفت: استاد مدتها كانادا بود، سپس به ايران آمد و با آشتياني و مهدي محقق كار ميكرد و در جريان انقلاب ايران به ژاپن برگشت. از آن زمان به بعد به سراغ بوديسم آمد و كارهايش را در اين زمينه
ادامه داد.
خانم، سراغ آقاي آشتياني را گرفت كه من يك مرتبه گفتم كه وي دو سه سال پيش درگذشت. ايشان سخت ناراحت شد و من پشيمان كه چرا بي توجه و بي مقدمه اين خبر را دادم. اما ناراحتي را در چهره او خواندم. در هر حال به او تأكيد كردم كه آقاي ايزوتسو در ايران شناخته شده است و اهل مطالعه قدرش را مي دانند و محبوبيت خاص خود را دارد. روشن بود كه اين حرفها خوشحالش مي كرد.
از وي پرسيديم كه دين استاد چه بود؟ وي گفت: ايزوتسو هميشه يك بودايي بود. در جايي از كتابخانه، آثار وي يا مجموعه هاي مشتمل بر مقالاتي از وي چيده شده بود. علاوه بر آن آثار چاپ شده وي به ژاپني هم در يازده مجلد به علاوه يك ضميمه به صورت يك شكل به چاپ رسيده بود.
از خانم ايشان پرسيديم كه آيا تا به حال ايراني اينجا آمده است؟
گفت: خير شما اولين نفر هستيد كه اينجا ميآييد. اين برايم بسيار جالب و در عين حال تأسف برانگيز بود. البته در ايران چند سال قبل بزرگداشتي براي وي برگزار شد كه خانمش گفت پوستر آن را دارد. سال گذشته هم يك ويژه نامه در تركيه از مجلة البحوث الاسلاميه به نام وي و در باره او منتشر شده بود كه يك شمارهاش را داشت. اين مجله وابسته به مؤسسه وقف تركيه است كه دايرة المعارف اسلامي تركي را هم منتشر مي كند. كتابهاي وي در تركيه مورد استفاده دانشجويان ترك بوده و به زبان تركي هم ترجمه شده است. تركها اخيرا به افكار فلسفي روي آوردهاند و به همين دليل است كه به دكتر نصر نيز ميپردازند و اغلب بلكه همه كارهاي مهم او را به تركي ترجمه كردهاند. از خانم ايزوتسو پرسيدم كه آيا در ژاپن تاكنون مراسمي در باره او برگزار شده است. پاسخش منفي بود و اين هم اسباب تأسف بود. به نظرم كار ايران است كه اين را در آنجا تعقيب كند.
در گوشهاي از طبقه بالا هم كه البته كتابي در آنجا نبود يك معبد كوچك بود كه به گفته يكي از اين بچه ها معمولا وقتي كسي در خانه اي مي ميرد آن را برپا مي كنند. تصويري از خود ايزوتسو هم بود.
خانم ايزوتسو از ديدن ما واقعا خوشحال شده بود. حالت من هم همين طور بود. روشن است كه ايزوتسو آدم بزرگي است و اگر كاري نكرده بود جز جمعآوري اين همه كتاب عربي و فارسي و اسلامي در اين گوشه از ژاپن، در اهميت وي كافي بود. با خانم ايزوتسو يك تصوير يادگاري هم برداشتم و اين به رغم آن بود كه خودش
پرهيز داشت.
درک یک نویسنده عصر صفوی از سیاست
متن زیر شامل توصیه های اخلاقی است که مشابه آن در متون فلسفه سیاسی در دنیای اسلام هست. این که هر کسی چه قدر باید به سلطان نزدیک شود و چه چیزهایی را مراعات کند. اما به نظرم این متن متفاوتی است.
دیگر آن که هر حرکتی که کنی پسندیده او مپندار و خود را محبوب سلطان و مقبول خاطر او مشمار که سلاطین را با کسی انس نمیباشد، و دوستی نمیدارند، و اگر هزار خدمت پسندیده کنی، که به محض اندک سهوی همگی را کان لم یکن میانگارند، و در حضرت سلاطین این کس نمیداند که کدام خدمت او پسندیده و کدام مردود و کدام حرف شایسته و کدام ناخوش خواهد بود، و جمعی سبک عقلان هیچ یک از اینها را تعقّل ناکرده، به همین که قول و فعل ایشان در نظر خودشان خوش نماست، میپندارند که مخدوم را نیز از آن گفته و کرده کمال ذوق و صفاست، یا این که یک دفعه با ایشان توجّهی به عمل آمد، همه آن محبّت ثابت و با بقاست. پس این خیال نکنی که سلطان قدر مرا میداند و مثل من ملازمی ندارد، زیرا که سلطان قدر هیچ کس نمیداند، خصوصاً در حالت قهر و استیلای غضب آدمی را نه دین به خاطر میماند، و نه دنیا و وقتی که طبع سلطان از ملازمی منحرف شد میخواهد بوذرجمهر باشد یا بوعلی سینا، حاصل این که در ملازمت سلاطین چند چیز ضرور است تا فی الجمله از بلیّات و آفات عالم در امان مانی.
@jafarian1964
پس به شکرانه این که آدمی امیر است، و دیگران مأمور، و خلقی را رو به درگاه اوست، از نزدیک و دور، در خانه گشاده دارد که پناه مردمان و امیدگاه بیچارگان است. با خلق خدا به انصاف باید سلوک نمود؛ با خود باید اندیشید که چه مزیّت بر این همه خلایق دارم که مرا ستایش مینمایند، و به داوری به نزد من میآیند، و مال خود را که از جان عزیزتر است از من دریغ نمیدارند، و شب و روزگار دینار و درهم به هم میرسانند و خود نخورده به من میدهند! پس از این نعمت غافل نباشَد، و از کار خود که پرستاری رعیّت و صیانت خون و مال خلایق و آرامش بلاد و آسایش عباد است، و در قیامت از او سؤال خواهد شد کوتاهی نکند.
@jafarian1964
کشف سکه های صدر اسلام در کاشان زمان شاه عباس، انتقال به اصفهان و خواندن آنها
در خاتمه کتاب جام جهان نما، مطلبی در باره درهم و دینار شرعی و وزن دقیق آن آمده و ضمن آن نکته ای هم در این باره از شیخ بهایی نقل شده است. شیخ بهایی، استاد نویسنده این متن بوده، و با احترام فراوان از او یاد کرده و گفته شده است که عجالتا رأی شیخ بهایی در این باره را همه فقها قبول دارند.
اما آنچه در این مطلب توجه بنده را جلب کرد، نکته ای است که نویسنده در باره کشف یک دفینه در کاشان دوره شاه عباس اول (م 1038) و انتقال چهار سکه از آنها به اصفهان نوشته است. سکه طلا یا همان دینار ضرب سال 99 و سکه نقره ضرب سال 118 بوده. نویسنده در این خاتمه که آن را به هدف روشن کردن وزن درهم و دینار شرعی نوشته، خط روی آن را خوانده و در اینجا آورده است. دقت وی در ضبط کلمات و حتی آوردن شکل آن جالب توجه و نشان دهنده نوعی سابقه برای خواندن سکه ها و استفاده تاریخی و شرعی از آنهاست. یک کلمه از روی درهم برای بنده نامفهوم بود که شبیه کلمه واسط است. عکس آن را پایین خواهم آورد.
درهم شرعی و درهم طبی و مثقال شرعی و مثقال طبی و اوقیه شرعی و اوقیه طبی، و همچنین باقی اوزان شرعی و طبی یکی است، و چون در این رساله (جام جهان نما) مکرر درهم و مثقال مذکور شده، و اکثر اوزان طبی و شرعی، از اوقیه و رطل و صاع که مقدار زکات فطر است موقوف است بر معرفت ایشان، واجب بود که در خاتمه این رساله مقدار ایشان را بیان نماییم.
قدمای مجتهدین از فقهای امامیه ـ طیب الله مثواهم ـ یک درهم شرعی را و یک مثقال شرعی را به وزن جو فرموده گفته اند که، یک درهم شرعی چهل و هشت جو است، و یک مثقال شرعی شصت و هشت جو و چهار حصه از هفت حصه یک جو؛ و به اتفاق مجتهدین، وزن هفت مثقال شرعی و ده درهم شرعی یکی است، چون وزن، انتظامی ندارد، بعضی سنگین است و بعضی بسیار سبک، و به اختلاف بلاد نیز مختلف می شود، از این جهت میان مجتهدین این فرقه ناجیه، اختلاف بسیاری بهم رسیده در مقدار زکات فطر، بعضی می گویند، تخمینا سه چهار یکی است به سنگ شاه، و بعضی می گویند تخمینا نیم است به سنگ شاه، و بعضی احتیاطا یک من سنگ شاه می دهند.
و حضرت استادی و من الیه فی العلوم الشرعیه اسنتنادی، بهاء الملة و الدین العاملی ـ سقی الله ثراه ـ را اعتقاد این بود که درهم شرعی، نصف مثقال صیرفی است، پس سه بیستی نقره باشد، و مثقال شرعی پنح حصه است از هفت حصه مثقال صیرفی، پس از چهار بیستی نقره زیاده باشد به دو دانگ یک بیستی نقره تخمینا. و از یک محمدی پنج دانگی نقره کمتر باشد به چهار دانگ یک بیستی تخمینا. پس هر ده درهم شرعی، پنج مثقال صیرفی است و هفت مثقال شرعی پنج مثقال صیرفی است.
و الحال میان اکثر فقها، آنچه حضرت استادی ام می فرمودند، مشهور است.
و بعضی را گمان این بود که وزن قبرسی که از بلاد روم می آورند که چهار دانگ و نیم مثقال صیرفی است همان وزن مثقال شرعی است که در ابتدای اسلام بوده، پس وزن مثقال شرعی چهار بیستی و نصف بیستی باشد.
تا آن که در این اوقات به یمن اقبال بی زوال پادشاهی، دفینه ای از کاشان ظاهر شده، دو دینار طلا و دو درهم نقره از آن به دار السلطنه اصفهان آورده بودند،
و چون فقیر ملاحظه آن دینار و درهم نمود، به خط کوفی، بر یک جانب آن دینار طلا [این] نقش کرده بودند، و بر یک جانب دیگر این را نقش کرده بودند:
وسط: لا اله الا الله وحده لا شریک له
دور: محمد رسول الله، ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله
دور: الله احد، الله الصمد لم یلد و لم یولد
دور: ضرب هذه الدنانیز فی سنه تسعة و تسعین
و بر یک جانب درهم نقره این نقش کرده بودند، و بر دیگر جانب این:
وسط: الله احد، الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد
دور: بسم الله ضرب هذا الدرهم . واسط؟ فی سنة ثمان و عشرة و مائه
وسط: لا اله الا الله وحده لا شریک له:
دور: محمد رسول الله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله
چون تاریخ سکه کردن دینار بعد از هجرت است به نود و نه سال، و تاریخ سکه کردن درهم بعد از هجرت است به صدو هیجده سال، پس دینار را در زمان امامت حضرت امام زین العابدین ـ علیه التحیة و السلام ـ و درهم رادر زمان امام جعفرصادق ـ علیه التحیة و السلام ـ سکه کرده اند، و بنا بر آنچه در ذکری مذکور است، در زمان عبدالملک مروان بعد ازو، درهم و دینار شرعی متعارف بود، ظن بهم می رسد که این درهم و دینار همان درهم و دینار شرعی است...
@jafarian1964
وقتی دولتمندان درد فقرا را حس نمی کنند (نثری از دوره صفوی)
و جمعی که به دولت برآمده [ثروتمندند]، و یا طمعکار و بیپروا باشند، از درد پریشانی و مرض بیسر و سامانی خبر ندارند، و هزار دینار مثلاً که به ولایتی جریمه اندازند، یا به ظلم خواهند بگیرند، با خود خیال مینمایند که به هر شخصی، فلسی یا کمتر خواهد رسید، و این قدر چه صعوبت دارد که ظلم بر آن اطلاق شود! پس بر ایشان نخواهد نمود، و سرمایه ما خواهد افزود! امّا از آن خبر ندارند که کلانتر و کدخدا و رییس و قابض و پاکار و محصص و غیرهم که دخیل معامله ی اخذ مال از رعایا میباشند، و جمعی که تحصیلداری کرده، این مبلغ را به وصول میرسانند، لا اقل دو هزار بلکه سه هزار دینار در میان رعیّت، هرگاه سویّت کنند، هزار دینار به کیسه سلطان خواهد رسید. و وقتی که این دو سه هزار دینار را حواله کردند، جمعی هستند که صاحب اعتبار و قوم و تبارند که با ایشان رسد نمیتوانند رسانید، و جمعی هم سادات و مشایخ و ارباب شغل و عمل، و قومی هم بیحیا و مشنّع و سررشته بر داد و ستد ایشان دارند که اگر به ایشان حصّه ای برسد، دیناری ده دینار ابواب ساخته، رسوا مینمایند.
و همچنین فرقهای هستند که با امرا و ارکان دولت متوسّل و آشنا یا رعیّت سرکار فلان آقا یا فلان میرزا دارند، و از ترس به ایشان حصّه نمیرسانند.
پس وقتی که ملاحظه کنی، مجموع این وجه را جمعی خواهند داد که به هیچ وجه دفع ظلم نمیتوانند کرد، و به غیر از خدا فریادرسی نمیتوانند به دست آورد، و در میان ایشان طفلان یتیم و زنان بیشوهر و پیران عاجز و جوانان مضطرّ میباشند که اگر عشر درهمی از ایشان بگیرند، مساوی آن است که اقلیمی را از سلطانی گرفته باشند. و از این قبیل کسان بسیارند که بام تا شام، سنگ و گِل میکشند، و پشت خویش ریش، و دست و پا را مجروح میگردانند تا یک درهم اجرت گرفته، وجه نفقه پنج، شش نفر عیال و اطفال خود کنند. وقتی که قابض همراه ملازم حاکم به گریبان چنین شخصی چسبد که دو درهم باید داد، و آن یک درهم را به نام حق قدم یا مُهلَتانه از دستش گرفته به ضامنش سپارند، در این حالت آن بیچاره به غیر از فرار چه چاره تواند، و به جز ترک خانمان چه مفرّ به هم رساند؟ یک طرف دست و پا از کار سنگ و گِل خسته، و یک طرف پشت و پهلو از زخم چوب نوکر حاکم شکسته، یک سو بینانی اهل و اولاد، و یک سو واهمه دو درهم که هنوز به جا مانده باید داد. پس با خود تعقّل کن که ناله ی او چه خواهد کرد، و در حالی که با دست و شکم خالی به اطراف گریزد، و از یاد زن و فرزند و خانه خود اشکِ خونین بر زمین ریزد، و سیلاب غیرت الهی چه بر سر پایه بنای عمر و دولت خواهد آورد!
@jafarian1964
مساحت ربع مسکون (اندازه گیری محیط زمین در زمان مأمون عباسی)
جمعی از حکمای اسلامی در زمان مأمون به جهت تحقیق مساحت ارض به طلب زمین هموار که آن را مساحت معتدٌ به باشد، اشتغال نمودند تا در نواحی موصل، زمینی یافتند که مناسب مطلوب بود. [بدان] بریه [دشت] سنجار گویند. پس در موضعی از آن به آلات صحیحه ارتفاع قطب معدل النهار معلوم کردند و خالد بن عبدالملک مرورودی با جمعی به جانب شمال متوجه شدند و بر خطت نصف النهار چندان سیر نمودند که یک درجه ارتفاع قطب زیادت شد و علی بن عیسی اصطرلابی با جمع دیگر به جانب جنوب متوجه شد، و هم بر خط نصف النهار سیر می نمودند تا ارتفاع قطب یک درجه کمتر شد. و چون آن هر دو مساحت نمودند، هر یک نوزده فرسخ بود تقریبا. پس معلوم شد ایشان را که مقدار یک درجه از محیطه عظیمه ارضیه نوزده فرسخ [است] چه نسبت درجات دوایر عظیمه ارضیه به نسبت درجات عظیمه فلکیه است. قدمای حکما که به تحقیق این امر به مثل وجه مذکور اشتغال نمودند، مقدار یک درجه عظیمه ارضیه را بیست و دو فرسخ [و] تسع فرسخی یافته اند. و اکثر اهل هیأت قول قدما را معتبر دارند، چه تحقیقات ایشان در اغلب به صواب نزدیک تر است. پس بنابر قول ایشان می گوییم که چون بیست و دو فرسخ و تسع فرسخی در سیصد و شصت که عدد اجزاء دایره است ضرب کنند، هشت هزار فرسخ حاصل آید و این مقدار محیطه عظیمه است که بر سطرح کره ارض باشد (از کتابی در جغرافی نوشته شده در دوره صفوی)
@jafarian1964
آیا تفسیرها و تحلیل های ما از قیام حسینی به خوانش قاجاری از عاشورا برگشته است؟
این چند روز، پای منبرهای فراوانی نشستم. تحلیل های مختلف از عاشورا و رویدادهای آن بسیار متفاوت است. مهم نیست که استنادات تاریخی اینها، چه اندازه درست است؛ مهم این است که این افراد با مطالعات خود، برداشت هایی از عاشورا دارند و از مجموع آنها، در ذهن خود گزارشی گرفته، همراه با مسائل اجتماعی و سیاسی روز، مطالبی را ارائه می دهند. حالا فکر می کنم، به عدد خلائق منبری، تحلیل از عاشورا وجود دارد. البته از قبل هم این مسأله معلوم بود، اما هر بار، در ایام محرم، این مسأله ملموس تر خود را نشان می دهد. ما این وضعیت را در باره بسیاری از مسائل دینی داریم. در واقع، مراجع که منبر نمی روند تا حقایق را بگویند، چون محتاط اند، دانشگاهیان هم با توده های مردم سروکار ندارند و وظیفه شان هم تبلیغ دین نیست، می ماند جماعت اهل منبر که از رسانه های عمومی یا منابر مساجد و حسینیه ها، دین را معرفی می کنند. وقتی وضعیت تحلیل کربلا چنین متکثر و پراکنده و اغلب نامستند باشد، وضعیت تحلیل دین نیز شبیه این خواهد بود. این روال، بخشی از پروسه رشد افکار ساده دینی گسترده و طبعا کم عمق از معارف دینی در جامعه ماست، همانها که نمونه هایش را در کلیپ های خنده دار از منبری ها شاهدیم.
نکته دیگر این که بسیاری از اینها، وابسته به جریان های فکری خاصی هستند و به راحتی بر اساس برداشت های خود، به هدایت آن جریانها و تأثیر گذاری روی مردم می پردازند. وقتی در سطح جامعه، این رویه حاکم باشد، تصور کنیم چه وضعیت آشفته ای از نظر فکر دینی پیش می آید. در حال حاضر، علاوه بر منبری های روحانی مرد، هزاران راهنما و مرشد زن هم وجود دارد که بر اساس مطالعاتی که دارند و درسهایی که خوانده اند، و اغلب ضعیف تر از تحصیلات طلاب مرد است، در باره عاشورا و تطبیق آن بر روزگار ما و جایگاه این مفهوم و آن مفهوم، سخن می گویند. تقریبا هیچ مرکزی هم وجود ندارد که مطالب اینها را چک کند، و شاید اساسا این کار ممکن نباشد. در واقع کار می بایست از سرچشمه درست شود که آن هم تقریبا محال است. حالا اگر مداحان را هم که هم شعر می خوانند و هم سبک دارند و هم به فکر هنر هستند و هم دین و فرهنگ و سیاست، همه را با هم یک جا می خواهند در مسیر درست ـ به زعم خود ـ هدایت کنند، آن وقت، عدد خلائق در این زمینه، بیشتر هم می شود.
اما بالاتر از اینها، یعنی بدتر، این که زمانی کارهای جدی تری در باره عاشورا می شد، حالا آن کارهای علمی بسیار اندک شده است. بیشتر آثار، ادبیات عاشورایی است، گاهی هم گردآوری متون، متونی که هیچ کس نمی خواند، و هر کسی از اهل منبر، هرچه دل تنگش می خواهد می گوید.
... واما امروز با یک اثر، از یک عالم بنام روبرو شدم، و از تحلیل های شگفتی که در باره عاشورا داشت، تعجب کردم. البته شاید شما تعجب نکنید، چون مذاق ها مختلف شده و دیگر «استناد» یا «درست» به معنای سنتی آن معنا ندارد؛ بلکه باید دید چه چیز به دل آدم می چسبد.
ایشان در تحلیل عاشورا نوشته اند:
«ما باید جریان برگشت و توبه بنی اسرائیل را مطالعه کنیم تا راه برگشت خودمان روشن شود. آنها حدود چند هزار نفر از خود را در حال اطاعت کشتند [اشاره به آیه: فتوبوا الی بارئکم فاقتلوا انفسکم] تا آن خطای شان جبران شد. الان هم این همه شهید که امت می دهد، در واقع کفّاره ی مسامحه ی روز عاشورا است. شاید مقداری از آن خون جبران شود. وفاداری این امت به امام زمان (ع) جبران آن بی وفایی است. این که از این امت، خون هایی ریخته می شود، و اسیر و مفقود الاثر می دهند، و دیگر مصائبی که در این راه تحمل می کنند، بسیار گران بهاست. فرصت، فرصت طلایی است. فرصت کفّاره این هزار و چند صد سالی است که امت نتوانسته است آن خون را جبران بکند. هزار سال دربدری کشیدن، مشکل را حل نکرد، ولی تحمل وفاداری در بیست سی سال (عمر انقلاب اسلامی) مسأله را حل می کند. در آن هزار سال، بلا به سمت مردم می آمد، ولی در این بیست سال مردم به سمت بلا می روند... این به استقبال شهادت رفتن که در این دوران شاهدش هستیم، هرچند مقدارش نسبت به هزار سال اندک است، اما تأثیرش بیشتر است».
لطفا اگر وقت کردید، این متن را به چند جمله از یک تا ده، تفکیک کرده و در آن دقت کنید و ببینید نمونه ای از تحلیل های عجیب و غریب نسبت به عاشورا و وصل کردن آنها به روز چه سرنوشتی پیدا کرده است. خون این همه شهید که در نسلهای بعد از عاشورا ریخته می شود، کفاره گناه نسلی است که آن زمان آن خطا را مرتکب شدند، و ....
@jafarian1964
تهیه نقشه تاریخ تفکر در ایران بر اساس آثار تألیف شده در ایران
مهم ترین معیار برای سنجش سطح فکر جامعه، این که تا چه اندازه عمیق است یا سطحی، کتابهایی است که در یک جامعه، در یک مقطع زمانی معین، نوشته شده و مطالعه می شود. برای این که بدانیم در قرن سوم یا چهارم هجری، یا قرن هشتم و نهم هجری، مردم چه افکاری در چه سطحی داشته اند، می توانیم آثار تألیف شده در این قرون را بررسی کنیم. امروزه خوشبختانه ما فهرست بیش از 320 هزار نسخه خطی تألیف شده در جهان اسلام، از عربی و فارسی را که فعلا در ایران موجود است، در اختیار داریم. این کار به برکت دست توانای فهرست نویسان قوی ایرانی امثال مرحوم دانش پژوه، استاد اشکوری، و بسیاری دیگر تدوین شده است. آقای درایتی هم سالهاست زحمت کشیده اینها را در یک فهرست بلند و منسجم تدوین کرد. حالامی توانیم با تاریخ گزاری موجود روی غالب این نسخ، دریابیم که در هر قرنی، در چه مناطقی، چه آثاری تألیف شده است. آنگاه بر اساس یک برنامه تعریف شده سطح اینها را بررسی کنیم. موضوعات را تقسیم بندی کنیم و دریابیم که مردم ایران، در قرن هشتم، اهل علم بوده اند یا اهل شعر و ادب؛ یا این که چه مقدار آثار نجومی، پزشکی و ریاضی جدی میان آنها تألیف شده است. چه مقدار داستان سرایی میانشان رواج شده و .... برای آنها که با این متون آشنا هستند، و تاریخ ادبیات خوانده اند، رسیدن به این شناخت دشوار نیست، اما مسلما اگر یک کار علمی، بر اساس یک نقشه دقیق و در قابل یک طرح در رشته تازه تأسیس «علوم انسانی دیجیتال» صورت گیرد، حقایق زیادی روشن خواهد شد. این کار را در باره دوره قاجاری هم می توان کرد. نیمه اول و دوم آن. این که چه مقدار در متون دینی، عقلی، و علوم طبیعی کار شده است. همین کار را در دوره پهلوی می توان کرد. این که چه مقدار آثار بیرونی ترجمه شده است. البته، در مواردی کسانی که مثلا تاریخ ادبیات یا کتابشناسی های دوره ای و رشته ای نوشته اند، در این زمینه مطالب آماده ای عرضه کرده اند، اما باید کار جامع تری صورت گیرد. چنان که اشاره شد، هدف از این کار، سنجش سطح فکر مردم ما در قرون مختلف است. برای چه؟ برای که بدانیم الان کجا ایستاده ایم. ما پس از انقلاب می توانیم، فهرست کاملی از منشورات، با دسته بندی موضوعی تهیه کنیم. کتابهای کلیدی را با شاخص هایی تعیین کنیم و ببینیم در چه سطح علمی هستیم. با این کار، می توانیم نقاط ضعف خود را بشناسیم. تمایلات فکری موجود در جامعه خودمان را درک کنیم و راه چاره ای برای آنها بیندیشیم و خیلی از کارهای دیگر. طرح هایی از این دست در درجه اول کار فرهنگستان علوم است، و بعد هم مجموعه هایی مثل خانه کتاب یا مرکز بزرگ کتابخانه ای. این کار برای یک برنامه ریزی دراز مدت، برای ایجاد یک فضای علمی مناسب در کشور، بسیار مهم خواهد بود. به طور کلی ما در زمینه آمارهای علمی ضعیف هستیم.
@jafarian1964
آیا تفسیرها و تحلیل های ما از قیام حسینی به خوانش قاجاری از عاشورا برگشته است؟
این چند روز، پای منبرهای فراوانی نشستم. تحلیل های مختلف از عاشورا و رویدادهای آن بسیار متفاوت است. مهم نیست که استنادات تاریخی اینها، چه اندازه درست است؛ مهم این است که این افراد با مطالعات خود، برداشت هایی از عاشورا دارند و از مجموع آنها، در ذهن خود گزارشی گرفته، همراه با مسائل اجتماعی و سیاسی روز، مطالبی را ارائه می دهند. حالا فکر می کنم، به عدد خلائق منبری، تحلیل از عاشورا وجود دارد. البته از قبل هم این مسأله معلوم بود، اما هر بار، در ایام محرم، این مسأله ملموس تر خود را نشان می دهد. ما این وضعیت را در باره بسیاری از مسائل دینی داریم. در واقع، مراجع که منبر نمی روند تا حقایق را بگویند، چون محتاط اند، دانشگاهیان هم با توده های مردم سروکار ندارند و وظیفه شان هم تبلیغ دین نیست، می ماند جماعت اهل منبر که از رسانه های عمومی یا منابر مساجد و حسینیه ها، دین را معرفی می کنند. وقتی وضعیت تحلیل کربلا چنین متکثر و پراکنده و اغلب نامستند باشد، وضعیت تحلیل دین نیز شبیه این خواهد بود. این روال، بخشی از پروسه رشد افکار ساده دینی گسترده و طبعا کم عمق از معارف دینی در جامعه ماست، همانها که نمونه هایش را در کلیپ های خنده دار از منبری ها شاهدیم.
نکته دیگر این که بسیاری از اینها، وابسته به جریان های فکری خاصی هستند و به راحتی بر اساس برداشت های خود، به هدایت آن جریانها و تأثیر گذاری روی مردم می پردازند. وقتی در سطح جامعه، این رویه حاکم باشد، تصور کنیم چه وضعیت آشفته ای از نظر فکر دینی پیش می آید. در حال حاضر، علاوه بر منبری های روحانی مرد، هزاران راهنما و مرشد زن هم وجود دارد که بر اساس مطالعاتی که دارند و درسهایی که خوانده اند، و اغلب ضعیف تر از تحصیلات طلاب مرد است، در باره عاشورا و تطبیق آن بر روزگار ما و جایگاه این مفهوم و آن مفهوم، سخن می گویند. تقریبا هیچ مرکزی هم وجود ندارد که مطالب اینها را چک کند، و شاید اساسا این کار ممکن نباشد. در واقع کار می بایست از سرچشمه درست شود که آن هم تقریبا محال است. حالا اگر مداحان را هم که هم شعر می خوانند و هم سبک دارند و هم به فکر هنر هستند و هم دین و فرهنگ و سیاست، همه را با هم یک جا می خواهند در مسیر درست ـ به زعم خود ـ هدایت کنند، آن وقت، عدد خلائق در این زمینه، بیشتر هم می شود.
اما بالاتر از اینها، یعنی بدتر، این که زمانی کارهای جدی تری در باره عاشورا می شد، حالا آن کارهای علمی بسیار اندک شده است. بیشتر آثار، ادبیات عاشورایی است، گاهی هم گردآوری متون، متونی که هیچ کس نمی خواند، و هر کسی از اهل منبر، هرچه دل تنگش می خواهد می گوید.
... واما امروز با یک اثر، از یک عالم بنام روبرو شدم، و از تحلیل های شگفتی که در باره عاشورا داشت، تعجب کردم. البته شاید شما تعجب نکنید، چون مذاق ها مختلف شده و دیگر «استناد» یا «درست» به معنای سنتی آن معنا ندارد؛ بلکه باید دید چه چیز به دل آدم می چسبد.
ایشان در تحلیل عاشورا نوشته اند:
«ما باید جریان برگشت و توبه بنی اسرائیل را مطالعه کنیم تا راه برگشت خودمان روشن شود. آنها حدود چند هزار نفر از خود را در حال اطاعت کشتند [اشاره به آیه: فتوبوا الی بارئکم فاقتلوا انفسکم] تا آن خطای شان جبران شد. الان هم این همه شهید که امت می دهد، در واقع کفّاره ی مسامحه ی روز عاشورا است. شاید مقداری از آن خون جبران شود. وفاداری این امت به امام زمان (ع) جبران آن بی وفایی است. این که از این امت، خون هایی ریخته می شود، و اسیر و مفقود الاثر می دهند، و دیگر مصائبی که در این راه تحمل می کنند، بسیار گران بهاست. فرصت، فرصت طلایی است. فرصت کفّاره این هزار و چند صد سالی است که امت نتوانسته است آن خون را جبران بکند. هزار سال دربدری کشیدن، مشکل را حل نکرد، ولی تحمل وفاداری در بیست سی سال (عمر انقلاب اسلامی) مسأله را حل می کند. در آن هزار سال، بلا به سمت مردم می آمد، ولی در این بیست سال مردم به سمت بلا می روند... این به استقبال شهادت رفتن که در این دوران شاهدش هستیم، هرچند مقدارش نسبت به هزار سال اندک است، اما تأثیرش بیشتر است».
لطفا اگر وقت کردید، این متن را به چند جمله از یک تا ده، تفکیک کرده و در آن دقت کنید و ببینید نمونه ای از تحلیل های عجیب و غریب نسبت به عاشورا و وصل کردن آنها به روز چه سرنوشتی پیدا کرده است. خون این همه شهید که در نسلهای بعد از عاشورا ریخته می شود، کفاره گناه نسلی است که آن زمان آن خطا را مرتکب شدند، و ....
@jafarian1964
📌 «چون خدای تبارک و تعالی خلایق اولین و آخرین را برانگیزد، منادی پروردگار ما از زیر عرش خود ندا میکند که: ای گروه خلایق! چشم های خود را بپوشید تا فاطمه دختر محمد سرور زنهای عالمین بر صراط بگذرد، پس خلایق چشم های خود را می پوشند و فاطمه بر صراط می گذرد، و باقی نمی ماند در قیامت احدی مگر اینکه چشم خود را از او پوشیده است، مگر محمد و على و حسن و حسین ع و طاهرین از اولاد فاطمه، که محرم های او هستند.
🔺 پس چون داخل بهشت شود باقی می گذارد چادر خود را کشیده روی صراط که یک طرف به دست خود اوست در بهشت، و یک طرف آن در عرصات محشر است در قيامت، پس منادی پروردگار ما ندا میکند که: ای دوستان فاطمه! آویزان شوید هر کدام از شما به رشته ای از رشته های چادر او، پس بیشتر از هزار فئام، و هزار فئام و هزار فئام، بر آن رشته ها آویزان می شوند.
اصحاب گفتند: یک فئام چقدر است؟ فرمود: هزار هزار نفر که نجات می یابند به سبب آن از آتش»
از رسول اعظم (صلی الله علیه و آله)
تفسير الإمام العسكري ، ص ۴۳۳ و ص ۴۳۴؛ بحار الأنوار، ج ۸، ص ۶۸
📜مقاله دکتر جوزف درباره عزاداری
🖊آیت اللهالعظمی حاج سید احمد زنجانی در "الکلام یجر الکلام" مینویسد:
🔹... دكتر جوزف فرانسوى مقالهاى در اين باب نوشته كه آقا سيّد هبةالدين شهرستانى، آن را در مجله «العلم» درج نموده است. خلاصه مقاله وى اين است كه:
📃... وجه اين ترّقى ايشان [شیعیان]، همين عزادارى است كه تقريبا هر يك از ايشان را دعوتکننده بر اين مذهب قرار داده است. امروز محلّى پيدا نمىشود كه در آنجا، يك يا دو نفر از شيعه باشد، مگر اينكه در آن جا عزا برپا مىكنند.
▫️من در مارسى، يك نفر شيعه عربى را ديدم از اهالى بحرين كه او به تنهایی بر حسين (علیه السلام) عزادارى مىكرد. به منبر مىرفت و كتابى مىخواند و گريه مىكرد و بعد، طعامى به فقرا مىداد.
▫️مالهاى زياد در اين راه خرج مىكنند. بعضى از ايشان، از مال خالص خود در هر سال، به اندازه استطاعت خود خرج مىكنند. اين قسم، از دو ميليون فرنك بيشتر در هر سال خرج مىنمايند؛ و بعضى ديگر، از اوقافی كه براى اين موضوع تعيين گرديده صرف مىنمايند. خرج اينها، چندين برابر خرج قسم اوّل مىشود؛ و گويا همه فِرَق اسلاميّه بالاجتماع در راه مذهب خود، آن قدر بذل نمىكنند كه اين فرقه، به تنهایی بذل مىكند. موقوفات اين فرقه، دو سه برابر موقوفات همه فرق اسلاميّه است.
▫️و هر يك از اين فرقه، حقيقتاً داعى است بر مذهب خود، بى آن كه ساير فِرَق، ملتفت اين معنى باشند و بلكه خودشان نيز ملتفت نيستند بر اين فايدهای كه بر كار آنها مترتّب است و معلوم است مذهبى كه پنجاه شصت ميليون داعى داشته باشد، البتّه به تدريج ترقّى مىكند، به قدرى كه شأن آنها اقتضا مىكند و سعى فقرا و ضعفای ايشان در اقامه عزا، بيشتر از اكابر ايشان است؛ به جهت نفع دنيا و آخرتی كه در اين عمل مىبينند.
▫️پس اينها سعى مىكنند كه در مجالس عموميّه، عبادات مرغوب و پسنديده القاء نمايند و از مسائل دينيّه خودشان نيز طرح نمايند. در اثر اين، خطبای اين فرقه، بر ساير فِرق برترى يافته و اهالى اين فرقه به مسائل مذهبى خودشان، أعرف از ساير فِرَق مى باشند.
▫️شيعه، مذهب خودشان را به قوّت دعوت تأييد كرده اند كه از تيغ، برّندهتر است و خود اجتماع آنها كه براى عزادارى گرد هم آيند و در كوچه و برزن نوحه سرایى مىكنند، موجب ازدياد شوكت آنها است؛ زيرا كه اگر در يك شهر، ده هزار اشخاص متفرّق باشند و در يك جا، هزار نفر مجتمع باشند؛ شوكت اين هزار نفر، از ده هزار نفر متفرّق بيشتر مىشود. و علاوه از آن، هزار نفر اگر در يك جا مجتمع باشند، به مقدار آن هم از ديگران، به جهت تماشا يا ملاحظه رفاقت و يا اغراض ديگر، در دور و بر آنها جمع مىشوند و البتّه شوكت آنها در انظار، به جهت انضمام اينها بيشتر مىشود.
▫️و اساسا خود اظهار مظلوميّت، تأثيرش از امور فطريّه است؛ مثل اينكه هر كس بالطبع از مظلوم دست مىگيرد و دوست مى دارد كه ضعيف و مظلوم بر قوى و ظالم غلبه پيدا كند.
مصنّفین اروپا كه در كتابهاى خودشان، تفصيل مقاتله حسين (علیهالسلام) و اصحاب او را با شهادت ايشان ذكر كردهاند، با اينكه اعتقاد به ايشان ندارند، ولى ايشان را مظلوم مىدانند و اعتراف مىكنند به ظلم و تعدّى قاتلهاى ايشان و بىرحمى آنها؛ و ذكر نمىكنند نامهاى آنها را، مگر اينكه نفرت مى كنند از آنها،... .
@shobeiryzanjani
علیکم السلام؛ این احتمال را باید با تفحص در کتب تراجم بررسی نمود. حتی شاید این تنها سند موجود از وجودِ یک سعدیِ دیگر باشد (شاید). ولی یک تجربه در باب تراجم نگاری وجود دارد و آن این است که افرادی که شهرت بسیار دارند، اگر در عصر خود و یا پس از خود شخصی دیگر نیز بر آن اسم یا لقب باشد، تراجم نگاران به طفیلیِ آن شخص مشهور، این شخص نامشهور را نیز ذکر می کنند تا کسی آنها را با هم اشتباه نگیرد. (مخصوصاً اگر شاعر هم باشد، آن هم با اسم سعدی !!) حتی گاه ممکن است شهرت آنها مثل هم باشد؛ مثلاً ما چند نفر در تاریخ داریم که ملقب به «قطب الدین» اند و شهرت برخی از آنها در یک سطح است.
کشف سکه های صدر اسلام در کاشان زمان شاه عباس، انتقال به اصفهان و خواندن آنها
در خاتمه کتاب جام جهان نما، مطلبی در باره درهم و دینار شرعی و وزن دقیق آن آمده و ضمن آن نکته ای هم در این باره از شیخ بهایی نقل شده است. شیخ بهایی، استاد نویسنده این متن بوده، و با احترام فراوان از او یاد کرده و گفته شده است که عجالتا رأی شیخ بهایی در این باره را همه فقها قبول دارند.
اما آنچه در این مطلب توجه بنده را جلب کرد، نکته ای است که نویسنده در باره کشف یک دفینه در کاشان دوره شاه عباس اول (م 1038) و انتقال چهار سکه از آنها به اصفهان نوشته است. سکه طلا یا همان دینار ضرب سال 99 و سکه نقره ضرب سال 118 بوده. نویسنده در این خاتمه که آن را به هدف روشن کردن وزن درهم و دینار شرعی نوشته، خط روی آن را خوانده و در اینجا آورده است. دقت وی در ضبط کلمات و حتی آوردن شکل آن جالب توجه و نشان دهنده نوعی سابقه برای خواندن سکه ها و استفاده تاریخی و شرعی از آنهاست. یک کلمه از روی درهم برای بنده نامفهوم بود که شبیه کلمه واسط است. عکس آن را پایین خواهم آورد.
درهم شرعی و درهم طبی و مثقال شرعی و مثقال طبی و اوقیه شرعی و اوقیه طبی، و همچنین باقی اوزان شرعی و طبی یکی است، و چون در این رساله (جام جهان نما) مکرر درهم و مثقال مذکور شده، و اکثر اوزان طبی و شرعی، از اوقیه و رطل و صاع که مقدار زکات فطر است موقوف است بر معرفت ایشان، واجب بود که در خاتمه این رساله مقدار ایشان را بیان نماییم.
قدمای مجتهدین از فقهای امامیه ـ طیب الله مثواهم ـ یک درهم شرعی را و یک مثقال شرعی را به وزن جو فرموده گفته اند که، یک درهم شرعی چهل و هشت جو است، و یک مثقال شرعی شصت و هشت جو و چهار حصه از هفت حصه یک جو؛ و به اتفاق مجتهدین، وزن هفت مثقال شرعی و ده درهم شرعی یکی است، چون وزن، انتظامی ندارد، بعضی سنگین است و بعضی بسیار سبک، و به اختلاف بلاد نیز مختلف می شود، از این جهت میان مجتهدین این فرقه ناجیه، اختلاف بسیاری بهم رسیده در مقدار زکات فطر، بعضی می گویند، تخمینا سه چهار یکی است به سنگ شاه، و بعضی می گویند تخمینا نیم است به سنگ شاه، و بعضی احتیاطا یک من سنگ شاه می دهند.
و حضرت استادی و من الیه فی العلوم الشرعیه اسنتنادی، بهاء الملة و الدین العاملی ـ سقی الله ثراه ـ را اعتقاد این بود که درهم شرعی، نصف مثقال صیرفی است، پس سه بیستی نقره باشد، و مثقال شرعی پنح حصه است از هفت حصه مثقال صیرفی، پس از چهار بیستی نقره زیاده باشد به دو دانگ یک بیستی نقره تخمینا. و از یک محمدی پنج دانگی نقره کمتر باشد به چهار دانگ یک بیستی تخمینا. پس هر ده درهم شرعی، پنج مثقال صیرفی است و هفت مثقال شرعی پنج مثقال صیرفی است.
و الحال میان اکثر فقها، آنچه حضرت استادی ام می فرمودند، مشهور است.
و بعضی را گمان این بود که وزن قبرسی که از بلاد روم می آورند که چهار دانگ و نیم مثقال صیرفی است همان وزن مثقال شرعی است که در ابتدای اسلام بوده، پس وزن مثقال شرعی چهار بیستی و نصف بیستی باشد.
تا آن که در این اوقات به یمن اقبال بی زوال پادشاهی، دفینه ای از کاشان ظاهر شده، دو دینار طلا و دو درهم نقره از آن به دار السلطنه اصفهان آورده بودند،
و چون فقیر ملاحظه آن دینار و درهم نمود، به خط کوفی، بر یک جانب آن دینار طلا [این] نقش کرده بودند، و بر یک جانب دیگر این را نقش کرده بودند:
وسط: لا اله الا الله وحده لا شریک له
دور: محمد رسول الله، ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله
دور: الله احد، الله الصمد لم یلد و لم یولد
دور: ضرب هذه الدنانیز فی سنه تسعة و تسعین
و بر یک جانب درهم نقره این نقش کرده بودند، و بر دیگر جانب این:
وسط: الله احد، الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد
دور: بسم الله ضرب هذا الدرهم . واسط؟ فی سنة ثمان و عشرة و مائه
وسط: لا اله الا الله وحده لا شریک له:
دور: محمد رسول الله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله
چون تاریخ سکه کردن دینار بعد از هجرت است به نود و نه سال، و تاریخ سکه کردن درهم بعد از هجرت است به صدو هیجده سال، پس دینار را در زمان امامت حضرت امام زین العابدین ـ علیه التحیة و السلام ـ و درهم رادر زمان امام جعفرصادق ـ علیه التحیة و السلام ـ سکه کرده اند، و بنا بر آنچه در ذکری مذکور است، در زمان عبدالملک مروان بعد ازو، درهم و دینار شرعی متعارف بود، ظن بهم می رسد که این درهم و دینار همان درهم و دینار شرعی است...
@jafarian1964
✅ عوارض یا مالیات بر ابوالقاسم
✍️ دکتر محمد طبیبیان
این داستان که می گویم هم مثل بسیاری داستان ها و امثال و حکم، حکمت تجربی و سابقه دارد. می گویند شاه عباس خواست به فردی بخشش کند گفت از من چیزی بخواه و آن مرد هم بفکر نوعی در آمد پایدار بود گفت حکمی به من بده که هر کس یک الاغ دارد یک درهم و اگر الاغ ماده بود دو درهم به من بدهد. شاه عباس گفت در آمد زیادی عایدت نمی شود گفت در حکم اضافه کن که صاحب الاغ اگر دو زن دارد یک درهم اضافه بدهد و اگر لنگ بود هم یک درهم. شاه عباس پرسید در مورد صاحب الاغ مطلب دیگری نداری و مرد که قبلا در مورد موضوع فکر نکرده بود گفت اضافه کن که اگر اسم او ابوالقاسم بود یک درهم اگر یک چشمش هم کور بود یک درهم بدهد. مرد حکم را گرفت به خیابان چارباغ رفت برای دشت، اولین کسی که سوار الاغ عبور کرد را گرفت که یک درهم بر حسب حکم شاه بده. مرد به التماس افتاد که این الاغ کلا یک درهم نمی ارزد، وقتی صورتش معلوم شد یک چشمش کور است ضابط گفت یک درهم دیگر هم طبق حکم بده. گفت من پایم لنگ است مجبورم با این الاغ رفت و آمد کنم به من رحم کن و دست از سرم بر دار، مرد گفت باید یک درهم دیگر هم بدهی می شود سه درهم، در این کشمکش معلوم شد الاغ ماده است مرد گفت یک در هم دیگر هم باید بدهی می شود چهار درهم. یک عابر که از آن طرف عبور می کرد و ما جرا را دید به صاحب حکم گفت به این بیچاره رحم کن دو زن دارد. صاحب حکم گفت باید پنج درهم بدهی جار و جنجال توجه عابرین را جلب کرد و آشنایی به مرد الاغ سوار گفت ابولقاسم موضوع چیست؟ و صاحب حکم گفت اسمت هم ابولقاسم است طبق حکم شاه می شود شش درهم. مرد بیچاره گفت پس بگو این مالیات بر ابوالقاسم است، الاغ را گذاشت و با پای لنگ فرار کرد. بسیاری از صاحبان کسب و کار و در آمد هم در کشور ما به خاطر انواع عوارض و مالیات و تامین اجتماعی و هزینه های شهر داری و غیره الاغ را گذاشته اند فرار کرده اند یعنی کار گاه و کارخانه و شرکت را بسته اند و یا خواهند بست. یک روز صحبت از اخذ مالیات از خانه های خالی است، یک روز مالیات از سپرده های بانکی، یک روز از موجودی زیور آلاتی که خانم ها در منزل دارند، یک روز عوارض خروج، یک روز مالیات خروج مازاد بر عوارض خروج، یک روز مالیات بر اموال غیر ضروری، یک روز مالیات بر اضافه شدن ارزش سهام و اموال( در شرایط تورمی این خود می شود واویلا)...!!! حال فکر می کنید مالیات بر ابوالقاسم شوخی بوده است؟
این که به بهانه های مختلف، و واقعا بهانه، از مردم پول گرفته شود و دلیل آن هم این باشد که دولت ( حکومت) نمی خواهد یک باز سازی در ساختار مالی خود انجام دهد و پیوسته چشم به منابع مردم و اخذ آن دارد عواقب نا هنجار اقتصادی مختلفی ببار می آورد. به زودی معلوم خواهد شد که داروغه ناتینگهام هم نمی تواند مردم را بتکاند و چیزی حاصل کند.
در بحث های منطقی گویا چنین است که ابتدا یک یا چند پایه مالیاتی تعریف می کنند مثل ثروت و یا در آمد (یا مصرف) منطقا بخش هایی از آن را برای اطمینان از تامین زندگی مردم معاف و با نرخ ها و شیوه های مشخص از مازاد مالیات می گیرند. مالیات وصله پینه ای آسیب رسان و کم بازده و فساد آور است.
بعد می شود صحبت عوارض، عوارض در سنت مالی کشور ما در مقابل ارائه خدمات خاص اخذ می شود. مثل عبور از اتوبان که حفظ خدمت رسانی آن هزینه نگهداری و تعمیرات را لازم می کند. اخذ عوارض بدون مشخص بودن خدمات بی معنی یعنی غیر عادلانه است. سال ها است بر روی قبض برق و مانند آن رقم هایی اضافه و اخذ می شود برای مثلا صدا و سیما کاملا غیر منطقی و غیر عادلانه. این حقیر و بسیاری دیگر اصولا تلویزیون نگاه نمی کنیم چرا باید پول بدهیم؟ یا برخی باید پول بدهند برای برنامه هایی که تایید نمی کنند در پخش آن هم نظری ندارند. پول باید بدهند برای یک تشکیلات عریض و طویل نا کار آمد که شبکه های مشابه بین المللی با ده ها میلیون بیننده کسری از فضای اداری، ساختمان و پرسنل آن را هم ندارند. هم اکنون بسیاری از پرداخت ها از جمله مالیات موسوم به مالیات ارزش افزوده قابل توجیه نیست حال چگونه باید بفکر یافتن راه های جدید برای تکاندن کیسه مردم باشیم؟!
به مجمع فعالان اقتصادی بپیوندید
https://t.me/joinchat/AAAAAD-0rkJfxbjPxic4xg
صفحه رسمی اینستاگرام :
https://instagram.com/iran_economy_online?igshid=16zyt6ldq6uk6
■ آیا در دورهی ساسانیان، زنان را برابر با بردگان میدانستند؟
اخیراً توسطِ برخی ادعا میشود در دورهی ساسانی، قیمت و ارزشِ زنان برابر با بهای میانگینِ یک بَردِه بوده است. بنمایهی این ادعا؛ بازمیگردد به مقالهی جنابِ منصورِ شکی(۱)که ایشان هم رفرنس به دو تا از متنهای پهلویِ متأخر دادهاند(۲)که به هیچوجه نمیتوان آن را به دورهی ساسانیان نسبت داد. یکی از این متون؛ یک عقدنامهی ازدواج است که ماریا ماتسوخ در موردِ آن مینویسد:
《نمونهای از عقدنامهی ازدواج(paymānag ī kadag-xwadāyīh که آن را paymānag ī zan kardan نیز مینامند)برجای مانده است. تاریخِ تحریرِ این عقدنامه قرنِ سیزدهمِ میلادی(هفتمِ هجری)است، اما باید قدیمیتر از این باشد، زیرا که متن دربردارندهی اصطلاحاتی است که با همین معانی در حقوقِ ساسانی هم آمده است》. (۳)
همانطور که مشاهده شد؛ قدمتِ این متن به سدهی هفتمِ هجری میرسد و تنها بهخاطرِ برخی اصطلاحاتِ مندرج در آن که معنای در حقوقِ ساسانی داشته؛ برخی محققان فکر کردهاند مهریهی زنان در دورهی ساسانی نیز دو هزار درهم بوده است. نخست باید گفت که در ماتیکانِ هزار دادِستان، مشاهده نمیشود قیمتِ زن و برده؛ دو هزار درهم باشد.
در ماتیکانِ هزار دادِستان، میخوانیم که داراییِ بزرگِ یک خانواده در یک سال، ۱۰۰ درهم است. و دو هزار درهم بهعنوانِ مهریهی یک زن؛ رقمی است بسیار زیاد در دورهی ساسانی؛ در موردِ دارایی در سال؛ در ماتیکان میخوانیم:
《چنانچه بزرگِ خانواده(در)سالی دارایی را که به او تعلق دارد(و)به بهایی برابر با ۱۰۰(درهم)میارزد برای مالکیت به مهر آذر_فرنبغ که پسرِ(اوست)داده باشد ...》.(۴)
و در موردِ تاوانِ زنا با دخترِ باکره و یا زنای محصنه میخوانیم:
《تاوانِ زنای محصنه با زنِ کسانِ (دیگر) ۳۰۰ (درهم) است》.(۵)
《چنانچه کسی از(دخترِ)صغیر ازالهی بکارت کند باید ۶۰۰ درهم(بهعنوانِ تاوان)بدهد》.(۶)
پس مشاهده میکنیم قیمتِ زن(؟)برابر با دو هزار درهم نیست. اما در موردِ قیمتِ دو هزار درهم؛ باید گفت که پس از پایان یافتنِ پادشاهیِ ساسانی، شاهدِ تورمِ صعودیِ زیادی بودهایم که فیلیپ ژینیو در مقالهای که بخشی از آن را خواهم گذاشت، آن را بررسی کرده است. در پایان باید خاطر نشان نمود که میبایست به سالی که منابعِ پهلوی نوشته شدند توجه نمود، زیرا برای قیمتها و ارزشِ درهم، پیش و پس از اسلام اختلافاتِ زیادی را شاهد هستیم.
یادداشتها:
١. منصور شکی، درستدینان، مجلهی معارف، سال دهم، شمارهی ۱، فروردین_تیر ۱۳۷۲ ش.
2. Pahlavi Texts;
متنهای پهلوی، به کوشش جاماسپ آسا، ص ۱۴۲.
۳. تاریخ ادبیات ایران/به قلم گروهی از ایرانشناسان، زیر نظر احسان یارشاطر، جلد هفدهم(پیوست ۱)، ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش رونالد امریک، ماریا ماتسوخ، ترجمهی فارسی زیر نظر ژاله آموزگار، تهران، انتشارات سخن، چاپ اول ۱۳۹۳، ص ۲۲۸_۲۲۹.
۴. مادیان هزار دادستان، فرخمرد بهرامان، پژوهش سعید عریان، تهران، نشر علمی، چاپ دوم ۱۳۹۳، ص ۳۸۷.
۵. همان، ص ۷۱.
۶. همان، ص ۷۱
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com