@jafarian1964
? سیری در تذهیب های قرآنی عصر صفوی و دوره معاصر
تذهیب و طلانگاری در هنر ایران سابقه طولانی دارد. پیشنیه این هنر در ایران به دوران قبل از اسلام برمی گردد که ایرانیان برای آرایه های کتب، به خصوص کتب دینی به کار می بردند. از آثار به جا مانده از اوراق ارژنگ مانی که در دوره ساسانی می زیسته، می توان رد پای تذهیب ایرانی را جست و جو کرد.
تذهیب های مختلف قرآنی که در طول تاریخ این هنر در ایران اجرا شده است، دارای ویژگی ها و خصوصیات خاص زیبایی شناسانه است. این هنر همواره در طول تاریخ رو به رشد و تحول بوده، به طوری که زیباترین و قدرتمندترین تذهیب های قرآنی مربوط به تذهیب های عصر صفوی است.
این کتاب در چهار فصل نگاشته شده است:
تذهیب در مکاتب هنری ایران
تذهیب های قرآنی در دورۀ تیموری و صفوی
سه قرآن عصر صفوی (آستان قدس رضوی ـ موزه ملک)
تطبیق قرآن های چاپی با قرآن های مکاتب هنری ایران
«سیری در تذهیب های قرآنی عصر صفوی و دوره معاصر» اثر صمد نجارپور جباری از سوی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات در سال 1396 و در 120 صفحه منتشر شده است.
@Ketabpazhohi
کتاب سه جلدی تحفه الازهار، در انساب سادات و نوشته ضامن بن شدقم مدنی است که به گفته مصحح سال 1090 زنده بوده است. این کتاب به خصوص جلد سوم آن یکی از منابع مهم تاریخ ایران، هم دولت صفوی و هم منطقه هویزه و خوزستان و ارتباط نواحی ایران با حیدرآباد و بلاد عربی و مدینه است. فکر می کنم سال 1376 بود در لبنان آقای کامل سلمان جبوری را دیدم. این کتاب را آورده بود تا به ناشری بدهد. کسی یافت نشد. از او گرفتم و آوردم ایران. میراث مکتوب با همکاری کتابخانه تاریخ آن را چاپ کرد. سال بعد هم کتاب سال شد. غرض این که این کتاب یک دانشجوی دکتری تاریخ ایران را می طلبد تا تمامی آنچه در آن در باره تاریخ ایران وجود دارد استخراج کرده و با منابع دیگر بسنجد. عربی بودن، و به طور خاص انساب، سبب شده تا دور از چشم صفوی شناسانی باشد که البته تعدادشان در ایران بسیار اندک است.
@jafarain1964
محمد علی قزوینی، نویسنده رفیق توفیق، اثری در سیاست از روزگار صفوی، می تواند نمونه ای هرچند ضعیف از ابن خلدون، و شاید هم ماکیاول باشد. یک دبیرزاده که در زمینداری شکست خورده، و دوباره به سراغ شغل دبیری آمده و برای این که تحفه ای داشته باشد، کتابی در سیاست نوشته تا به دربار شاه سلیمان صفوی (م 1105) نفوذ کند. رساله ای فوق العاده مهم، پر از اطلاعات تاریخی از این دوره، با نگاهی نقادانه که می کوش تحلیل های تاریخی و اجتماعی و اقتصادی داشته باشد. طبعا یک اثر محلی است، اما در حد خود، اثری است جدی که کوشیده است ملاحظات خود را در باره قدرت و سیاست داشته باشد و با آنچه به صورت روزمره در ایران صفوی جریان دارد، ترکیب کند. این اثر، هیچ نسبتی با آثاری که به وفور تحت عنوان شرح عهد مالک است ندارد، بلکه نگاه آن، ضمن آن که نویسنده دیندار است، اما مبتنی بر واقعیت های موجود است. او به بخشی از چالشهای قومی در ایران و همین طور، بی برنامه گی های اقتصادی هم اشاره دارد، نکاتی که می شود گفت وی نویسنده ای واقع گرا، و در حد خود، یک ابن خلدون یا ماکیاول محلی است. سعی کردم یک مقدمه طولانی بر آن بنویسم و خلاصه ای از مهم ترین نکات آن را در آن مقدمه عرضه کنم.
http://yon.ir/IFzmt
@jafarian1964
چند نکته در باره کتابهای درسی دوره قاجار
روز شنبه 16 دی ماه، نشستی در کتابخانه مرکزی دانشگاه داشتیم که مناسبت آن نمایشگاهی ازکتابهای درسی دوره قاجاری بود. بنده هم برای خیر مقدم و ورود به بحث، چند نکته ای را خدمت دوستان عرض کردم که به این شرح است:
1. توجه به کتابهای درسی از قدیم محل توجه بوده و این هوشیاری وجود داشته است که برای تعلیم و تربیت بهتر، باید به این موضوع توجه کرد. در این زمینه، دست کم از قرن پنجم به این سو، نوشته هایی وجود دارد که ما را در انتخاب کتابهای درسی کمک می کند. این بحث ضمن مباحثی که در باره «علم» مطرح می شده، و کتابهای ویژه ای که در این زمینه بوده، طرح می شده است. آثاری به عنوان آداب المتعلمین که همچنان در دسترس است، در همین زمینه نوشته شده است. این مسأله به بحث طبقه بندی علوم هم ارتباط دارد، این طبقه بندی، هم به اهمیت و ارزش علوم از نظر مسلمانان می پردازد، و هم مسأله تعلیم و تربیت و تقدم و تأخر آنها را مورد توجه قرار می دهد. این روشها معمولا بر اساس تسهیل آموزش، رعایت اهداف تعلیم و تربیت که اغلب هم دینی بوه، و این که طلبه از کجا شروع کند و چه کتابهایی را بخواند، دنبال می شد. یک رساله از این دست را با عنوان «تربیة الاولاد» از جلال الدین دوانی من چاپ کرده ام که در وبلاگم قابل دسترسی است، طبعا نمونه های دیگری هم دارد. رساله ای هم در باره کتابهای درسی قدیم در فرهنگ ایران زمین سال 23 منتشر شده که جالب است.
2. اما در عصر جدید، به اقتضای آموزش های نو که از فرنگ آمد، تحولی هم در کتابهای درسی پدیدار شد. ایجاد مدرسه جدید، کتاب جدید می طلبید و دارالفنون، نخستین مرکزی بود که این اقتضاء را داشت. شماری از استادان فرنگی و ایرانی، شروع به تألیف کتابهای درسی کردند. مسلما می توان گفت جنبش عظیمی در این زمینه پدید آمد و امروزه، صدها کتاب درسی میراث آن دوره است. اینها، هیچ سنخیتی با کتب درسی قدیمی ندارد، دلیلش هم این بود که مدرسه مروی که زمان قاجار بزرگترین مدرسه علوم دینی و قدیمی تهران بود، کنار گذاشته شد، و نه از درون آن، بلکه روبروی آن، مدرسه دارالفنون بنا گردید. آن زمان فکر می شد اینها چندان به هم ربطی ندارند، اما به تدریج، مشکلاتی در این زمینه پدید آمد.
3. می شود گفت یک جنبش عظیم علمی در زمینه کتابهای درسی پدید آمد که پایه علم جدید در ایران شد. در این زمینه طی سه دهه پایانی قرن سیزدهم و دو دهه اول قرن چهاردهم رخ داده که هنوز دامنه آن شناخته نشده است. می دانیم که کتابهای درسی مدرن همه چاپ نشده اند بلکه شمار زیادی از آنها همچنان خطی هستند. این نکته ای است که باید توجه داشت و باید همتی کرد تا این آثار شناخته شوند، گرچه همه ارزش چاپ کردن ندارند، اما به هر حال، این متن ها، تاریخ علم در کشور ماست و هنوز جای کار فراوان دارد. در نخستین مرحله باید یک کتابشناسی دقیقی از این آثار صورت گیرد. این کتابها، حاوی اطلاعات خوبی در زمینه شکل گیری علم جدید در ایران هستند.
4. نکته دیگر حمایت دستگاه قاجاری از روند رشد علم جدید و تألیف کتابهای درسی است. معمولا روی این نکته تأکید می شود که ناصرالدین شاه، پس از سالهای نخست، به تدریج، هم نسبت به اعزام دانشجو به خارج و هم تقویت دارالفنون تردید کرد و اثر منفی هم گذاشت، اما با این حال، وقتی ما مقدمه این کتابهای درسی را در آن سالها می بینیم، در می یابیم که حمایت جدی پشت سر اینها بوده است. البته که کار دولت ها همین بوده و دولت قاجار هم شرایط جدید را توجه داشت. به هر حال، دوره اول مدارس و تغییرات نظامات آموزشی و ترویج کتابهای درسی جدید، نوعی حمایت ویژه را می طلبید و با توجه به این که در نظام شاهی، نقطه محور خود اعلیحضرت بود، طبیعی بود که در آن مداخله کند و نامش هم در مقدمه این کتابها بیاید.
5. معمولا گفته می شود که اصلاحات در ایران از زمینه های نظامی یا به عبارتی شکست های نظامی ما در جنگهای ایران و روسیه آغاز شده و در نخستین مرحله، ما کتابهای درسی نظامی تدوین کرده ایم. این حرف درست است و ما در حوزه درسی و آموزشی، حجم بسیار بسیار بالایی از جزوات و کتابهای آموزشی و درسی در این زمینه داریم. این قبیل آثار معمولا ترجمه آثار فرنگی بود و بسیار منظم و مبوب، همراه با نقشه ها و اشکال آموزشی بود. اما همان کتابها، حاوی بخش های مهمی در باره دانش فیزیک و شیمی و حتی پزشکی بود که این مورد اخیر مورد نیاز هم و البته نظامیان هم بود. (ادامه در پایین 👇👇)
@jafarian1964
همیشه فکر می کردم چطور در نیمه دوم دولت صفوی تا پایان قاجار وحدت شیعه و سنی در ایران و عراق و شام و مصر آن اندازه استوانه های محکمی داشته است! فکر می کردم نکند اشتباه می کنم و چنین نبوده است! البته گهگاه ردیه هایی در کردستان یا خراسان می دیدم، نشان هایی از افراط هم در مصر دهه پنجاه و بعد از آن که آغاز نفوذ وهابی ها و سلفی های ابن تیمیه ای بود می دیدم. اما در مجموع به خصوص از زمانی که عثمانی ها خیلی ضعیف شدند از سالهای بعد از نادر شاه تا پایان قاجار دوره آرامی تجربه شده است. (البته منهای دوره سقوط صفوی که عثمانی ها و افغانها به بهانه های مذهبی جنگ مذهبی راه انداختند اما بسرعت جمع شد) اینک عبارتی را که از اثری از سال 1202 دیدم به عنوان شاهد نقل می کنم. اول تصویر آن و بعد هم متن آن را تایپ می کنم ضمن آن که ممکن است چون با عجله بوده اغلاطی هم داشته باشد. به نظرم یکی از بهترین متن ها در این زمینه است و این که دقیقا آرامش سیاسی و توجیه مذهبی این وحدت را هم نشان می دهد.
اما دانش: در ارتباط با دانش، باید گفت، اصولا در دوره صفوی، یک معضل مهم، نبودن چاپ در ایران بود. با این حال آنچه به صورت سنتی کار انتقال علم را انجام می داد، علما، مدرسه، و نسخه خطی و نظام آموزشی از نظر شکل و محتوا بودند. در دوره صفوی، نسخه خطی به وفور تولید می شد و در اختیار بود. شمار فراوان نسخ خطی، آن چه تاکنون باقی مانده، حاکی از آن است که در دوره صفوی اهمیت و اعتنای زیادی به آن می شده است. با این حال، پیشرفت علم تنها به شرایطی که در یک مقطع خاص برای آن فراهم می آوریم نیست. پیشرفت علم، مدیون سنت های علمی و آموزشی و دانسته ها و آموخته ها و باورهایی است که همه آنها باید در مسیری قرار گیرد که بتواند علم را توسعه دهد. فلسفه، فلسفه دین، کتب اخلاقی و اجتماعی، باورهای مذهبی، و نیز سیاست های آموزشی که توسط علما اعمال می شود، و آن هم خود محصول روندی است طولانی که بر مسیرپیشرفت علم حاکم است، همه و همه در امر توسعه علمی نقش دارد. به نظر می رسد در دوره صفویه، آنچه که حکومت از مدرسه و وقف و دادن اعتبار به علم و عالم و علما لازم بوده داشته اما فضای ذهنی که برگرفته از آموخته ها و روش های پیشین بوده، آماده گی نداشته است. برای مثال، ما یقین داریم هزاران فرنگی که به اصفهان رفت و آمد داشتند، و این از پایتختی این شهر تا اواخر دوره صفوی است، از دانش های نوین در غرب آگاهی داشتند، اما مع الاسف چیزی از این آگاهی ها به عالمان ایرانی انتقال نیافته است. پرسش این است که چرا؟ آنها نخواستند یا اینان راه ندادند؟ هر چه هست این مشکل، حتی در ارتباط با چاپ هم صورت گرفته و هیچ تلاشی برای توسعه این فن که می توانست نقش اول را در توسعه علم ایفا کند، صورت نگرفته است. متاسفانه تاکنون دیده نشده است که از این قبیل متون علمی که در اروپا منتشر می شده، اثری در آثار مولفان این دوره گذاشته شده و از آنها یادی شده یا به آنها ارجاعی صورت گرفته باشد. تنها حوزه مباحثات دینی را باید استثناء کرد که کشیشان مسیحی به دلیل تلاش برای ترویج مسیحیت، آثاری در این باره به اصفهان آورده و در اصفهان نیز کسانی علیه آنها مطالبی می نوشتند.
آنچه در دوره صفوی از علم و دانش وجود داشت، میراثی بود که از عصر پیش از آن از هرات و شیراز به ارث به آن رسیده بود. بخش فقهی آن هم از حله بود. اما علومی مانند نجوم، ریاضی، موسیفی و به ویژه طب، در قالب همان اصول پیشین یا به اصطلاح بر اساس همان نظام و پارادایمی که از پیش از آن وجود داشت پیش می رفت.
@jafarian1964
عناوین مجموعه رسائلی که بالا گذشت (ش 18386 مجلس) نمونه ای است از مهم ترین پرسش های فلسفی که فیلسوفان عصر صفوی به تبع آنچه در قرون هشتم و نهم بر سر آن آمده بود داشتند. البته برخی از پرسشها میراث معتزلیان قرن چهارم و پنجم است، اما سر جمع، آنچه فیلسوفان این دوره در آن مانده اند و در آن مباحث تامل کرده، همدیگر را نقد نموده و رساله و نقدیه می نویسند همین مباحث است. مجموعه مزبور یک نمونه کامل از این مسیر فکری است که گاه آرای مخالفان آقا حسین خوانساری مانند فاضل سبزواری را هم دارد. یعنی کاتب (معین بن احمد) که شاگرد آقا حسین خوانساری (م 1098) متن رساله استاد را آورده، حاشیه فاضل سبزواری را بر آن آورده، و سپس جوابیه استاد را هم درج کرده است. به نظر می رسد این قبیل متن ها به راحتی می تواند پایه ای برای یک تاریخ فلسفه درست از دوره صفوی باشد.
@jafarian1964
استفتای شاه سلطان حسین از آقا جمال خوانساری در باره غلامان ارسالی از سوی حکام گرجستان
در دوره صفوی، چندین بحث فقهی در باره غلامان (و کنیزان) وجود داشت. بیشتر این غلامان از افریقا، و گرجستان و نواحی دیگر قفقاز، و ایضا از هند به ایران آورده می شدند و در بازار برای فروش عرضه می شدند. برخی هم توسط حجاج، از مکه آورده می شدند بحث فقهی در باره اینها، یکی همین بود که غالبا این غلامان را می دزدند، اسیر می کند و برای فروش به این نواحی می آورند، آیا در این صورت می توان مالک آنها شد؟ بحث دیگر در باره خصی کردن آنها بود تا بتوانند در حرمسراها خدمت کنند. اولا این که اساسا این کار جایز است یا خیر. ثانیا در باره خصی کردن، این بحث مطرح بود که آیا چنین عملی، در حکم تنکیل هست یا نیست؟ تنکیل نوعی آزار غلام مثل گوش بریدن بود که از نظرف فقها، جبرا منجر به آزادی غلام می شد. این غلامان که حکام گرجستان به رسم هدیه به دربار صفوی می آوردند، همانجا در بلاد خودشان مثلا گرجستان، خصی یا خواجه شده بودند، و اینجا این اختلاف فقهی بود که در این صورت و با توجه به معنای تنکیل، آیا این غلامان، با توجه به انجام عمل خصی شدن و این که بسا مصداق تنکیل باشد، آزاد شده جبری هستند یا خیر و در این صورت می شود مالک شد و طبعا خرید و فروش کرد. در این باره شاه سلطان حسین، از علما استفتاء می کرد و از جمله محمد صالح خاتون آبادی رساله مهم آداب سنیه را نوشت که قبلا در مجله نامه بهارستان تصحیح و چاپ کرده ام و متن آن هم در سایت کتابخانه مجلس با عنوان «آگاهی های تازه در باره غلامان و کنیزکان در دوره صفویه» آمده است. این هم لینک آن مقاله:
@jafarian1964
به نظرم یک کار با ارزش این است که بررسی کنیم که در سایه آنچه نامش را افکار وطن پرستان ایرانی در ادبیات دوره مشروطه (که البته مربوط به سالها قبل از مشروطه و بعد از آن است) می گذاریم، چه تصویری از گذشته ایران بدست داده شده است. باز تفسیر ایران قدیم، ایران دوره اوائل اسلامی و بعدها تا دوره معاصر. وطن پرستان ایرانی، ایرانی جدید برای خود آفریدند و هرچند مستنداتی می آوردند، اما عمده آنچه در ذهنشان بود، همین اندیشه های به قول معروف وطن پرستانه بود که تاثیر کلی روی فرهنگ بعدی ما داشت. در کنار این، انتقال ایده های شرق شناسان در باره ایران هم جالب است. مقدمه کتاب بالا، مروری بر این دیده گاه هاست و جالب است. البته بعدها هم ادامه یافته و تاکنون نیز از جمله همین نزاعی که این آخر بین آقای قرقلو و رودی متی در باره ایران پیش آمد، و آقای دکتر رفیعی در آینه پژوهش شماره اخیر انعکاس داد، ادامه همانهاست.
@jafarian1964
@jafarian1964
کتاب سه جلدی تحفه الازهار، در انساب سادات و نوشته ضامن بن شدقم مدنی است که به گفته مصحح سال 1090 زنده بوده است. این کتاب به خصوص جلد سوم آن یکی از منابع مهم تاریخ ایران، هم دولت صفوی و هم منطقه هویزه و خوزستان و ارتباط نواحی ایران با حیدرآباد و بلاد عربی و مدینه است. فکر می کنم سال 1376 بود در لبنان آقای کامل سلمان جبوری را دیدم. این کتاب را آورده بود تا به ناشری بدهد. کسی یافت نشد. از او گرفتم و آوردم ایران. میراث مکتوب با همکاری کتابخانه تاریخ آن را چاپ کرد. سال بعد هم کتاب سال شد. غرض این که این کتاب یک دانشجوی دکتری تاریخ ایران را می طلبد تا تمامی آنچه در آن در باره تاریخ ایران وجود دارد استخراج کرده و با منابع دیگر بسنجد. عربی بودن، و به طور خاص انساب، سبب شده تا دور از چشم صفوی شناسانی باشد که البته تعدادشان در ایران بسیار اندک است.
@jafarain1964
هم علم خوب است هم ثروت، راستش بدون علم، ثروتی وجود نخواهد داشت
نقطه عزیمت پیشرفت ما دانش خواهد بود و بس. باقی مسائل فرع بر آن است و معنای این سخن البته این نیست که بدون علم هم نمی شود زندگی کرد، چرا که همین حیوانات که قرینه ما در این عالم خلقت هستند، بدون علم کافی و صرفا با اتکای به علم موروثی امورات خود را می گذرانند. اما اگر قرار باشد، این بودن در سطحی قابل قبول باشد، فقط علم است که می تواند آن را در وضعیت برتر قرار دهد. سالها بود بحث می کردیم و انشا می نوشتیم که علم خوب است یا ثروت... و اما قرنهاست که فرنگی ها و حالا برخی از کشورهای شرق آسیا فهمیده اند که هم علم خوب است هم ثروت. در واقع علم و ثروت دست در دست هم دارند و چنین نیست که به قول منطقی ها، قسیم یکدیگر باشند. در واقع آن سوال غلط بود که خوبی را در بالا می گذاشتیم و آن را در علم یا ثروت جستجو می کردیم. علم تنها چیزی است که می تواند برای ما ثروت بیاورد. و اگر این علم نباشد، ثروتی در کار نخواهد بود. البته می شود از منابع طبیعی استفاده کرد تا تمام شود. چنان که حیوانات می توانند آن قدر از مراتع بخورند تا زمستان برسد و همه چیز تمام شود. اما اگر علم باشد، این علوفه برای زمستان هم نگه داری می شود، و این گندم برای وقت قحطی هم می ماند. آن دانشی که دولت یوسف را حفظ کرد، دانش نگه داری از گندم بود. در غیر این صورت قحطی همه چیز را بدون استثناء از بین برده بود و نه از تاک، نشان بود و نه از تاک نشان. این علم، دو صورت دارد. یکی علم موجود در عالم که می باید کاملا در آن مسیر پیش برود، و دیگری علمی که از درون خیزد و کشف تازه ای باشد و بتواند تولید تازه ای در ثروت داشته باشد. رفتن هر دو راه، کار درستی است و باید با جدیت پیش برود. ما باید در مسیر علم جهانی قرار گیریم، بر سرعت خود بیفزاییم تا به نقطه ای برسیم که بتوانیم کاری تازه ارائه کنیم. همزمان باید اهل تفکر باشیم تا بتوانیم جهان های تازه ای را در علم شناسایی کنیم. جایی که ممکن است به نقطه ای برسد که یک بار اساس تمدن علمی را زیر و رو کند. این کاری است که در اوج تسلط علم یونانی در غرب و شرق، و زمانی که همه جا را خرافه های به اسم علم گرفته بود، غرب جدید انجام داد. فقط یک قلم، ساختن قطب نما، سرنوشت تصرف عالم و دست اندازه به ثروت های بادآورده در امریکا و هند را در اختیار غربی ها گذاشت. این علم، در شیمی، در فیزیک، در نجوم، در ژنتیک در هر چیزی می تواند ثروت بیاورد. می تواند صنعت تازه ای پدید آورد که دیگران را نیازمند شما کند. حالا که می خواهیم تحولی داشته باشیم، اگر می خواهیم، و می خواهیم ثروتی برای مردم فقیر فراهم کنیم و از دردهای هزارساله رهایی یابیم ، باید در علم سرمایه گذاری کنیم. یک قلم بگویم که سال گذشته، در حوزه خرید کتاب، در کتابخانه مرکزی دانشگاه ما تنها بیست میلیون تومان، معادل 5 هزار دلار کتاب خریداری شده است. البته شاید در پایگاه های اینترنتی هزینه زیادی شده باشد، اما حقیقت، استفاده کنندگان از آنها هم اندک اند، چون زمینه توسعه علمی آنچنانی وجود ندارد تا دانشجویی گذارش به آن بیفتد و بهره ببرد و غالبا آن پول به هدر می رود. حذف نباید کرد، باید روی آن کار کرد و برنامه ریخت. احمقانه است که دو سه ماه است سایت یکی از بزرگترین کتابخانه های کشور، باز نمی شود و خطای ویروس می دهد، سایتی که تنها راه اتصال مردم به آن برای دانستن این است که فلان کتاب در آن هست یا خیر. نادرست است که یک آدم سیاسی برای کتابخانه ای گمارده شود که فرق کتاب را از کباب نمی داند. زشت است که در امور فرهنگی، وزارت برای کسی باشد که هم می تواند وزیر آموزش و پروش شود، هم ورزش و هم وزیر ارشاد. برای دولتی که اینها اهمیتی نداشته باشد، هر مقدار پاک دست باشد، هر مقدار آزادیخواه، هر مقدار میانه رو و معتدل، برای پیشرفت راه به جایی نمی برد. این خطای استراتژیک همه دولت های قدیم و جدید ماست. ما تا در علم سرمایه گذاری نکنیم، تا دانشگاه ها و دبیرستانها را اصلاح نکنیم، تا دانش ریاضی را اصل قرار ندهیم، تا چشم های تار خود را برای دیدن حقیقت علم جدید، درمان و روشن نکنیم، راه به جایی نخواهیم برد. از سوی دیگر تا وقتی که می کوشیم همه علوم را زیر سایه باورهای رایج ملی یا مذهبی و تعصبات قومی بفهمیم، کاری از پیش نخواهیم برد. در یک کلام تا وقتی که فلسفه در کشور ما، علم را تحقیر می کند، دانش راه به جایی نخواهد برد. هنوز هم معتقدم ریشه های دشمنی با علم در حاق وجود ما هست و راهی برای ریشه کنی آن نمی شناسیم.
@jafarian1964
چند نکته در باره کتابهای درسی دوره قاجار
روز شنبه 16 دی ماه، نشستی در کتابخانه مرکزی دانشگاه داشتیم که مناسبت آن نمایشگاهی ازکتابهای درسی دوره قاجاری بود. بنده هم برای خیر مقدم و ورود به بحث، چند نکته ای را خدمت دوستان عرض کردم که به این شرح است:
1. توجه به کتابهای درسی از قدیم محل توجه بوده و این هوشیاری وجود داشته است که برای تعلیم و تربیت بهتر، باید به این موضوع توجه کرد. در این زمینه، دست کم از قرن پنجم به این سو، نوشته هایی وجود دارد که ما را در انتخاب کتابهای درسی کمک می کند. این بحث ضمن مباحثی که در باره «علم» مطرح می شده، و کتابهای ویژه ای که در این زمینه بوده، طرح می شده است. آثاری به عنوان آداب المتعلمین که همچنان در دسترس است، در همین زمینه نوشته شده است. این مسأله به بحث طبقه بندی علوم هم ارتباط دارد، این طبقه بندی، هم به اهمیت و ارزش علوم از نظر مسلمانان می پردازد، و هم مسأله تعلیم و تربیت و تقدم و تأخر آنها را مورد توجه قرار می دهد. این روشها معمولا بر اساس تسهیل آموزش، رعایت اهداف تعلیم و تربیت که اغلب هم دینی بوه، و این که طلبه از کجا شروع کند و چه کتابهایی را بخواند، دنبال می شد. یک رساله از این دست را با عنوان «تربیة الاولاد» از جلال الدین دوانی من چاپ کرده ام که در وبلاگم قابل دسترسی است، طبعا نمونه های دیگری هم دارد. رساله ای هم در باره کتابهای درسی قدیم در فرهنگ ایران زمین سال 23 منتشر شده که جالب است.
2. اما در عصر جدید، به اقتضای آموزش های نو که از فرنگ آمد، تحولی هم در کتابهای درسی پدیدار شد. ایجاد مدرسه جدید، کتاب جدید می طلبید و دارالفنون، نخستین مرکزی بود که این اقتضاء را داشت. شماری از استادان فرنگی و ایرانی، شروع به تألیف کتابهای درسی کردند. مسلما می توان گفت جنبش عظیمی در این زمینه پدید آمد و امروزه، صدها کتاب درسی میراث آن دوره است. اینها، هیچ سنخیتی با کتب درسی قدیمی ندارد، دلیلش هم این بود که مدرسه مروی که زمان قاجار بزرگترین مدرسه علوم دینی و قدیمی تهران بود، کنار گذاشته شد، و نه از درون آن، بلکه روبروی آن، مدرسه دارالفنون بنا گردید. آن زمان فکر می شد اینها چندان به هم ربطی ندارند، اما به تدریج، مشکلاتی در این زمینه پدید آمد.
3. می شود گفت یک جنبش عظیم علمی در زمینه کتابهای درسی پدید آمد که پایه علم جدید در ایران شد. در این زمینه طی سه دهه پایانی قرن سیزدهم و دو دهه اول قرن چهاردهم رخ داده که هنوز دامنه آن شناخته نشده است. می دانیم که کتابهای درسی مدرن همه چاپ نشده اند بلکه شمار زیادی از آنها همچنان خطی هستند. این نکته ای است که باید توجه داشت و باید همتی کرد تا این آثار شناخته شوند، گرچه همه ارزش چاپ کردن ندارند، اما به هر حال، این متن ها، تاریخ علم در کشور ماست و هنوز جای کار فراوان دارد. در نخستین مرحله باید یک کتابشناسی دقیقی از این آثار صورت گیرد. این کتابها، حاوی اطلاعات خوبی در زمینه شکل گیری علم جدید در ایران هستند.
4. نکته دیگر حمایت دستگاه قاجاری از روند رشد علم جدید و تألیف کتابهای درسی است. معمولا روی این نکته تأکید می شود که ناصرالدین شاه، پس از سالهای نخست، به تدریج، هم نسبت به اعزام دانشجو به خارج و هم تقویت دارالفنون تردید کرد و اثر منفی هم گذاشت، اما با این حال، وقتی ما مقدمه این کتابهای درسی را در آن سالها می بینیم، در می یابیم که حمایت جدی پشت سر اینها بوده است. البته که کار دولت ها همین بوده و دولت قاجار هم شرایط جدید را توجه داشت. به هر حال، دوره اول مدارس و تغییرات نظامات آموزشی و ترویج کتابهای درسی جدید، نوعی حمایت ویژه را می طلبید و با توجه به این که در نظام شاهی، نقطه محور خود اعلیحضرت بود، طبیعی بود که در آن مداخله کند و نامش هم در مقدمه این کتابها بیاید.
5. معمولا گفته می شود که اصلاحات در ایران از زمینه های نظامی یا به عبارتی شکست های نظامی ما در جنگهای ایران و روسیه آغاز شده و در نخستین مرحله، ما کتابهای درسی نظامی تدوین کرده ایم. این حرف درست است و ما در حوزه درسی و آموزشی، حجم بسیار بسیار بالایی از جزوات و کتابهای آموزشی و درسی در این زمینه داریم. این قبیل آثار معمولا ترجمه آثار فرنگی بود و بسیار منظم و مبوب، همراه با نقشه ها و اشکال آموزشی بود. اما همان کتابها، حاوی بخش های مهمی در باره دانش فیزیک و شیمی و حتی پزشکی بود که این مورد اخیر مورد نیاز هم و البته نظامیان هم بود. (ادامه در پایین 👇👇)
@jafarian1964
چرا جشن نوروز در دوره صفوی مهم شد؟
علامه مجلسی که نقش مهمی در تبین و باز تعریف مبانی شیعه در جامعه صفوی دارد، در رساله «اختیارات» شرح مختصری در باره منشأ تقویم هجری دارد، تقویمی که علی القاعده با ماه محرم آغاز می شود.
هما جا می گوید، اگرچه «محرم» برای عامه، یعنی اهل سنت، آغاز سال است، اما شیعیان در این باره اعتنایی ندارند، زیرا ماه محرم، برای آنها، ماه عزاست. پس شیعیان چه باید بکنند، و کدام وقت را آغاز سال بدانند؟
اینجاست که «نوروز» اهمیت ویژه ای یافت و در تمام دوره صفوی، به عنوان مبدأ سال جدی گرفته شد. طبیعی است که این به معنای بی اهمیتی آن در دوره پیش از آن میان ایرانیان نیست، اما شیعیان در دوره صفوی، در این باره تأکید ویژه داشتند و این دلیل خاص داشت.
علامه مجلسی می نویسد: «همه فرقه مسلمانان بغیر از فرقه شیعه اثنی عشریه که [برای آنها هم] مبدأ حساب از اول این ماه است، [اما] سال ایشان، نوروز است، و اما این ماه [یعنی محرم] و این روز را [یعنی اول محرم] تعظیم نمی کنند، از برای حکایت کربلا. (اختیارات، ص 31).
بدین ترتیب می توان دریافت که چرا در دوره صفوی، نوروز اهمیت یافته و سبب نگارش دهها رساله در تأیید نوروز در همین دوره شده است. شیعیان می بایست برای اول سال قمری که مبنای محاسبه تقویم رایج بود، از محرم شروع می کردند و چنین کردند، اما نمی توانستند، جشن آغاز سال قمری را برای «جشن و سرور» انتخاب کنند، زیرا دقیقا همان اول ماه محرم می شد که برای آنان ماه عزا بود. پس باید نوروز را برجسته می کردند و چنین کردند.
بدین ترتیب باید توجه کرد که ایدئولوژی مورد حمایت دولت صفوی، ترکیبی از تشیع و نوروز بود، چیزی که تا امروز برجای مانده و شگفت است که برخی ایرانگراهایی که عصر صفوی را مورد انتقاد قرار می دهند، به این قبیل موارد بی توجهند. البته ایران روی همین بستر برپا شده و به رغم برخی از تردیدها، همان راه را ادامه می دهد.
@jafarian1964
ما تکرار صفویه هستیم
در جریان بحث هایی که در باره برگزاری همایش تصوف مطرح شد، همان آغاز، اشاره کردم که برگزاری این قبیل همایش ها، به نوعی بازگشت به تجربه های تاریخی صفوی در تقویت منازعات مذهبی در جامعه به نفع یک گرایش است که گروه مرجع فکری در جامعه، در آن زمان، آن را درست می داند. این مهم است که بدانیم، جامعه ایرانی، جامعه ای که فرهنگ آن ترکیبی از دین و عقل ایرانی است، در دوره صفوی، روی ریل تازه ای افتاد. این ریل، کشور را از عقل گرایی یونانی و نگاه ترکیبی مذکور، به سمت دین گرایی با گرایش مذهبی تشیع، و به تدریج، نوعی افراط و تعصب و تمرکز در این زمینه پیش برد. ما در دهه های آخر صفوی، جامعه ای با برداشت خاص دینی و مذهبی داریم که حساسیت های آن، بر اساس نگره های خاصی است که عالمان دینی به عنوان مهم ترین مراجع فکری شناخته می شوند. برای آنها، که مرجعیت اصلی فکری در جامعه را دارند، نوعی دین گرایی اهمیت دارد که همه چیز بر محور آن است. بارها اشاره کرده ام که این دوره، تلاش می شد تا طب و نجوم و فنون دیگر دینی یعنی متکی به روایات شود. بحار مجلسی نتیجه و محصول این نگرش بود. این باور گروه مرجع بود. طبعا باید با هر آنچه در این بینش، مقابل دین قرار می گرفت، ایستاد. همه آنچه این عنوان را می یافت، به عنوان انحراف شناخته می شد و تبعیت از آنها، حکم رفتن به راهی جز صراط مستقیم داشت. در آنجا و در آن دوره، پیروی از علم به صورت شفاف و مستقل اهمیت نداشت، از نظر عملی و رفتاری هم همین طور. آنچه اهمیت داشت، تفکری بود که این عالمان، به عنوان دین و مذهب درست می شناختند. در رفتارها هم همین طور. مهم ترین و حساس ترین مسائل، همین امور مذهبی بود. شعائر دینی نقش مهمی داشت. زیارت و عتبات و حج نهایت اهمیت را داشت. بحث سوگواری و اموری که در امتداد آن بود نهایت اهمیت را داشت و تمام حواسها روی آن متمرکز بود. به وقف نگاه کنید و موارد آن را بنگرید. حتی اگر پای وقف کتاب در میان است، عمدتا کتابهای مذهبی است. در کنار اینها، تکاپوی درسی مستقل، در ریاضیات و نجوم و داروشناسی و غیره، سست بود. این بینش به صورت جدی وجود داشت. در نتیجه در دوره صفوی، هیچ توجهی به غرب که دست کم دویست سال بود تغییر را آغاز کرده بود، نمی شد. کسی زبان فرنگی نمی دانست. هیچ کس به غرب نمی رفت و این در حالی بود که محصولات زیادی از غرب وارد ایران می شد. ما به خاطر همین نگرش تا اواسط دوره قاجاری همین وضع را داشتیم. این که امروز ما صفویه را تکرار می کنیم، معنایش همین است. اساس تفکر و تصمیم گیری و رفتار و امور دیگر در سمت و سوی دینی و مذهبی به سبکی است که رسمیت دارد. من د رمقامی نیستم که قضاوت کنم این تفکر و رویکرد دینی ـ مذهبی در این حد درست است یا خیر، اما این را می توانم بگویم که بی توجهی ما به علم، ریشه در نوعی نگرش دارد که شاید در اینجا بتوان ریشه آن را یافت. بیش از هر چیز این نگرش اهمیت دارد. تفسیر پدیده های جاری، تفسیر عالم و آدم، جهانشناسی، تغییر و دگرگونی، شاخص های زندگی خوب، نقش علم در زندگی بهتر و ثروت بیشتر، و بسیاری از اموری از این دست، محصول نوع نگرش ماست که به نظر می رسد، نگرشی دنیایی و در این زمینه برانگیزاننده نیست. آدمی که تعلق به این دنیا ندارد، نمی تواند برای دنیای خود کاری انجام بدهد. مسلما، می توان توافقی میان دنیا و آخرت ایجاد کرد، اما خیلی مهم است که این نگرش بتواند روی تحرک دنیوی تأثیر بگذارد. ما دایما باید مراقب باشیم یک طرف غش نکنیم.
@jafarian1964
محمد علی قزوینی، نویسنده رفیق توفیق، اثری در سیاست از روزگار صفوی، می تواند نمونه ای هرچند ضعیف از ابن خلدون، و شاید هم ماکیاول باشد. یک دبیرزاده که در زمینداری شکست خورده، و دوباره به سراغ شغل دبیری آمده و برای این که تحفه ای داشته باشد، کتابی در سیاست نوشته تا به دربار شاه سلیمان صفوی (م 1105) نفوذ کند. رساله ای فوق العاده مهم، پر از اطلاعات تاریخی از این دوره، با نگاهی نقادانه که می کوش تحلیل های تاریخی و اجتماعی و اقتصادی داشته باشد. طبعا یک اثر محلی است، اما در حد خود، اثری است جدی که کوشیده است ملاحظات خود را در باره قدرت و سیاست داشته باشد و با آنچه به صورت روزمره در ایران صفوی جریان دارد، ترکیب کند. این اثر، هیچ نسبتی با آثاری که به وفور تحت عنوان شرح عهد مالک است ندارد، بلکه نگاه آن، ضمن آن که نویسنده دیندار است، اما مبتنی بر واقعیت های موجود است. او به بخشی از چالشهای قومی در ایران و همین طور، بی برنامه گی های اقتصادی هم اشاره دارد، نکاتی که می شود گفت وی نویسنده ای واقع گرا، و در حد خود، یک ابن خلدون یا ماکیاول محلی است.
http://yon.ir/IFzmt
@jafarian1964
محمد علی قزوینی، نویسنده رفیق توفیق، اثری در سیاست از روزگار صفوی، می تواند نمونه ای هرچند ضعیف از ابن خلدون، و شاید هم ماکیاول باشد. یک دبیرزاده که در زمینداری شکست خورده، و دوباره به سراغ شغل دبیری آمده و برای این که تحفه ای داشته باشد، کتابی در سیاست نوشته تا به دربار شاه سلیمان صفوی (م 1105) نفوذ کند. رساله ای فوق العاده مهم، پر از اطلاعات تاریخی از این دوره، با نگاهی نقادانه که می کوش تحلیل های تاریخی و اجتماعی و اقتصادی داشته باشد. طبعا یک اثر محلی است، اما در حد خود، اثری است جدی که کوشیده است ملاحظات خود را در باره قدرت و سیاست داشته باشد و با آنچه به صورت روزمره در ایران صفوی جریان دارد، ترکیب کند. این اثر، هیچ نسبتی با آثاری که به وفور تحت عنوان شرح عهد مالک است ندارد، بلکه نگاه آن، ضمن آن که نویسنده دیندار است، اما مبتنی بر واقعیت های موجود است. او به بخشی از چالشهای قومی در ایران و همین طور، بی برنامه گی های اقتصادی هم اشاره دارد، نکاتی که می شود گفت وی نویسنده ای واقع گرا، و در حد خود، یک ابن خلدون یا ماکیاول محلی است.
http://yon.ir/IFzmt
@jafarian1964
چرا جشن نوروز در دوره صفوی مهم شد؟
علامه مجلسی که نقش مهمی در تبین و باز تعریف مبانی شیعه در جامعه صفوی دارد، در رساله «اختیارات» شرح مختصری در باره منشأ تقویم هجری دارد، تقویمی که علی القاعده با ماه محرم آغاز می شود.
هما جا می گوید، اگرچه «محرم» برای عامه، یعنی اهل سنت، آغاز سال است، اما شیعیان در این باره اعتنایی ندارند، زیرا ماه محرم، برای آنها، ماه عزاست. پس شیعیان چه باید بکنند، و کدام وقت را آغاز سال بدانند؟
اینجاست که «نوروز» اهمیت ویژه ای یافت و در تمام دوره صفوی، به عنوان مبدأ سال جدی گرفته شد. طبیعی است که این به معنای بی اهمیتی آن در دوره پیش از آن میان ایرانیان نیست، اما شیعیان در دوره صفوی، در این باره تأکید ویژه داشتند و این دلیل خاص داشت.
علامه مجلسی می نویسد: «همه فرقه مسلمانان بغیر از فرقه شیعه اثنی عشریه که [برای آنها هم] مبدأ حساب از اول این ماه است، [اما] سال ایشان، نوروز است، و اما این ماه [یعنی محرم] و این روز را [یعنی اول محرم] تعظیم نمی کنند، از برای حکایت کربلا. (اختیارات، ص 31).
بدین ترتیب می توان دریافت که چرا در دوره صفوی، نوروز اهمیت یافته و سبب نگارش دهها رساله در تأیید نوروز در همین دوره شده است. شیعیان می بایست برای اول سال قمری که مبنای محاسبه تقویم رایج بود، از محرم شروع می کردند و چنین کردند، اما نمی توانستند، جشن آغاز سال قمری را برای «جشن و سرور» انتخاب کنند، زیرا دقیقا همان اول ماه محرم می شد که برای آنان ماه عزا بود. پس باید نوروز را برجسته می کردند و چنین کردند.
بدین ترتیب باید توجه کرد که ایدئولوژی مورد حمایت دولت صفوی، ترکیبی از تشیع و نوروز بود، چیزی که تا امروز برجای مانده و شگفت است که برخی ایرانگراهایی که عصر صفوی را مورد انتقاد قرار می دهند، به این قبیل موارد بی توجهند. البته ایران روی همین بستر برپا شده و به رغم برخی از تردیدها، همان راه را ادامه می دهد.
@jafarian1964
وقتی میکوشیم همه علوم را زیرسایه باورهای رایج ملی، مذهبی و تعصبات قومی بفهمیم، کاری پیش نمیبریم
فرهنگ > دین و اندیشه - دکتر رسول جعفریان استاد تاریخ دانشگاه تهران نوشت:
نقطه عزیمت پیشرفت ما دانش خواهد بود و بس. باقی مسائل فرع بر آن است و معنای این سخن البته این نیست که بدون علم هم نمی شود زندگی کرد، چرا که همین حیوانات که قرینه ما در این عالم خلقت هستند، بدون علم کافی و صرفا با اتکای به علم موروثی امورات خود را می گذرانند.
اما اگر قرار باشد، این بودن در سطحی قابل قبول باشد، فقط علم است که می تواند آن را در وضعیت برتر قرار دهد. سالها بود بحث می کردیم و انشا می نوشتیم که علم خوب است یا ثروت... و اما قرنهاست که فرنگی ها و حالا برخی از کشورهای شرق آسیا فهمیده اند که هم علم خوب است هم ثروت. در واقع علم و ثروت دست در دست هم دارند و چنین نیست که به قول منطقی ها، قسیم یکدیگر باشند. در واقع آن سوال غلط بود که خوبی را در بالا می گذاشتیم و آن را در علم یا ثروت جستجو می کردیم.
علم تنها چیزی است که می تواند برای ما ثروت بیاورد. و اگر این علم نباشد، ثروتی در کار نخواهد بود. البته می شود از منابع طبیعی استفاده کرد تا تمام شود. چنان که حیوانات می توانند آن قدر از مراتع بخورند تا زمستان برسد و همه چیز تمام شود. اما اگر علم باشد، این علوفه برای زمستان هم نگه داری می شود، و این گندم برای وقت قحطی هم می ماند. آن دانشی که دولت یوسف را حفظ کرد، دانش نگه داری از گندم بود. در غیر این صورت قحطی همه چیز را بدون استثناء از بین برده بود و نه از تاک، نشان بود و نه از تاک نشان. این علم، دو صورت دارد.
یکی علم موجود در عالم که می باید کاملا در آن مسیر پیش برود، و دیگری علمی که از درون خیزد و کشف تازه ای باشد و بتواند تولید تازه ای در ثروت داشته باشد. رفتن هر دو راه، کار درستی است و باید با جدیت پیش برود. ما باید در مسیر علم جهانی قرار گیریم، بر سرعت خود بیفزاییم تا به نقطه ای برسیم که بتوانیم کاری تازه ارائه کنیم. همزمان باید اهل تفکر باشیم تا بتوانیم جهان های تازه ای را در علم شناسایی کنیم.
جایی که ممکن است به نقطه ای برسد که یک بار اساس تمدن علمی را زیر و رو کند. این کاری است که در اوج تسلط علم یونانی در غرب و شرق، و زمانی که همه جا را خرافه های به اسم علم گرفته بود، غرب جدید انجام داد. فقط یک قلم، ساختن قطب نما، سرنوشت تصرف عالم و دست اندازه به ثروت های بادآورده در امریکا و هند را در اختیار غربی ها گذاشت. این علم، در شیمی، در فیزیک، در نجوم، در ژنتیک در هر چیزی می تواند ثروت بیاورد. می تواند صنعت تازه ای پدید آورد که دیگران را نیازمند شما کند. حالا که می خواهیم تحولی داشته باشیم، اگر می خواهیم، و می خواهیم ثروتی برای مردم فقیر فراهم کنیم و از دردهای هزارساله رهایی یابیم ، باید در علم سرمایه گذاری کنیم.
یک قلم بگویم که سال گذشته، در حوزه خرید کتاب، در کتابخانه مرکزی دانشگاه ما تنها بیست میلیون تومان، معادل 5 هزار دلار کتاب خریداری شده است. البته شاید در پایگاه های اینترنتی هزینه زیادی شده باشد، اما حقیقت، استفاده کنندگان از آنها هم اندک اند، چون زمینه توسعه علمی آنچنانی وجود ندارد تا دانشجویی گذارش به آن بیفتد و بهره ببرد و غالبا آن پول به هدر می رود. حذف نباید کرد، باید روی آن کار کرد و برنامه ریخت.
احمقانه است که دو سه ماه است سایت یکی از بزرگترین کتابخانه های کشور، باز نمی شود و خطای ویروس می دهد، سایتی که تنها راه اتصال مردم به آن برای دانستن این است که فلان کتاب در آن هست یا خیر.
نادرست است که یک آدم سیاسی برای کتابخانه ای گمارده شود که فرق کتاب را از کباب نمی داند. زشت است که در امور فرهنگی، وزارت برای کسی باشد که هم می تواند وزیر آموزش و پروش شود، هم ورزش و هم وزیر ارشاد. برای دولتی که اینها اهمیتی نداشته باشد، هر مقدار پاک دست باشد، هر مقدار آزادیخواه، هر مقدار میانه رو و معتدل، برای پیشرفت راه به جایی نمی برد. این خطای استراتژیک همه دولت های قدیم و جدید ماست.
ما تا در علم سرمایه گذاری نکنیم، تا دانشگاه ها و دبیرستانها را اصلاح نکنیم، تا دانش ریاضی را اصل قرار ندهیم، تا چشم های تار خود را برای دیدن حقیقت علم جدید، درمان و روشن نکنیم، راه به جایی نخواهیم برد.
از سوی دیگر تا وقتی که می کوشیم همه علوم را زیر سایه باورهای رایج ملی یا مذهبی و تعصبات قومی بفهمیم، کاری از پیش نخواهیم برد. در یک کلام تا وقتی که فلسفه در کشور ما، علم را تحقیر می کند، دانش راه به جایی نخواهد برد. هنوز هم معتقدم ریشه های دشمنی با علم در حاق وجود ما هست و راهی برای ریشه کنی آن نمی شناسیم.
📚 سیری در تذهیب های قرآنی عصر صفوی و دوره معاصر
تذهیب و طلانگاری در هنر ایران سابقه طولانی دارد. پیشنیه این هنر در ایران به دوران قبل از اسلام برمی گردد که ایرانیان برای آرایه های کتب، به خصوص کتب دینی به کار می بردند. از آثار به جا مانده از اوراق ارژنگ مانی که در دوره ساسانی می زیسته، می توان رد پای تذهیب ایرانی را جست و جو کرد.
تذهیب های مختلف قرآنی که در طول تاریخ این هنر در ایران اجرا شده است، دارای ویژگی ها و خصوصیات خاص زیبایی شناسانه است. این هنر همواره در طول تاریخ رو به رشد و تحول بوده، به طوری که زیباترین و قدرتمندترین تذهیب های قرآنی مربوط به تذهیب های عصر صفوی است.
این کتاب در چهار فصل نگاشته شده است:
تذهیب در مکاتب هنری ایران
تذهیب های قرآنی در دورۀ تیموری و صفوی
سه قرآن عصر صفوی (آستان قدس رضوی ـ موزه ملک)
تطبیق قرآن های چاپی با قرآن های مکاتب هنری ایران
«سیری در تذهیب های قرآنی عصر صفوی و دوره معاصر» اثر صمد نجارپور جباری از سوی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات در سال 1396 و در 120 صفحه منتشر شده است.
@Ketabpazhohi
تاکید استاد عباس سحاب برای ایجاد بنیاد فرهنگی سحاب در تفرش در سال ۱۳۷۳ در محل زندگی پدرشان بود که هم اکنون در دست ساخت می باشد و قسمت های مختلفی از آن ساخته شده که ادامه دارد.
@bonyadfarhangisahab
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com