@jafarian1964
این خود امام صادق ع است که می فرماید "اگر ابوذر آنچه در قلب سلمان است می فهمید هر آینه او را می کشت یا تکفیر می کرد و با این وجود پیامبر خدا ص بین آن دو بزرگوار عهد اخوت بسته بود"
بر اهل اسلام و ایمان است که به اندازه ی ایمان و یقین و معرفت خود در مباحث معرفتی و دینی وارد شوند، و الا وبال اضلال بندگان طالب خدا را هم بر دوش خواهند کشید، اللهم اهدنا جمیعا
مقدمه کتاب مناقب اهل بیت در شعر کهن فارسی
زبان فارسی دری از نظر عاطفی در میان پارسی زبانانی شکل گرفت که در میانه فرهنگ اسلامی و ایرانی، باید راه خود را به صورت ترکیبی از این دو فرهنگ، انتخاب کرده و در آن گام بر می داشتند. زبان، یعنی همین الفاظ و اسامی و ترکیب ها، دنیایی است ویژه، دنیایی که فلسفه و دانش و اخلاق و احساس و همه چیز را در خود یکجا دارد. این دنیا، با دنیای خارجی آدمهایی که در آن زبان با یکدیگر مشترکند، ارتباط نزدیک دارد و با آن در حال نوعی داد و ستد و تعامل است. رابطه ای سازنده، فعال، و جهت ده که با همین الفاظ و ترکیب ها، ساختار جدید یم سازد و راه را نشان می دهد.
زبان فارسی تحت تأثير علائق ایرانی و اسلامی، باید عالم خود را شکل می داد، شخصیت های خود را بر می گزید، اخلاق ویژه خود را انتخاب می کرد و راه خود را در تاریخ انسانی می گشود. در این صورت بود که می توانست به راه خود ادامه دهد، از رفتنش راضی باشد و پیروانش را توجیه کند.
این زبان، زبان دین و آیین و اخلاق و احساس ایرانی شد، زبانی که تحت تأثیر نوعی عرفان و عشق بود. زبان ستایش حقیقت، زبان وصف حالات عارفانه و عاشقانه که گاه یک بیتش، دنیایی را در خود جای داده است. بخشی از این زبان، در ستایش و منقبت شخصیت هایی بوده که محبوب دل شاعران پارسی زبان بوده است، شخصیت رسول خدا (ص) با آن هم ستایش نامه های بی حد و مرز، شخصیت چهرگانی از اهل بیت (ع) که رسول (ص) دوستی آنان را توصیه کرده بود، کسانی که مصداق «اللهمّ وال من والاه» بودند.
این زبان فارسی از شعر کمال الدين عبدالرزاق در وصف رسول (ص) گرفته، تا اشعار شیخ حسن کاشی در منقبت امام علی (ع) و تا محتشم در باره عاشورا، زبان عشق و فرهنگ فارسی اسلامی بود. در این زبان، اسلام و تاریخ آن، آنچنان که پارسی زبان دوست دارد، انعکاس داشته و دارد. حرکت مفاهیم منقبت و مدحت اهل بیت در زبان فارسی، یک حرکت عادی نبوده، بلکه موجی خروشان بود که از دل شاعران بر می آمد و در دل این مردم می نشست و آنان را به وجد می آورد.
صدها شاعر، طی قرنهای ششم تا دوره جدید، با برجستگی تمام، خودشان را وقف منقبت خوانی کردند و عشق و محبت و ولاء و دوستی خود را نثار امامان(ع) کردند و به پای آن بزرگان ریختند. بسیاری از اینان، سنی بودند، اما سنیانی که حب اهل بیت رسول برای ایشان یک اصل بود. بسیاری هم از شیعیان امامی مذهب بودند. میراثی که از این شاعران در منقبت سرایی مانده، بخشی چاپ شده و بخشی همچنان زیر گرد و خاک کتاب های خطی و دست نخورده است. همّت در نشر آنها، نشانی از احترام به علاقه و عشق شاعران بزرگی است که عمری را صرف سرایش این اشعار کرده اند. دوست ما جناب رستاخیز، که خدای او را حفظ كناد، سال هاست که در این مسیر گام بر می دارد. از منتخب الاشعار او که قریب پانزده سال قبل منتشر شد، و صاحب این قلم بر آن مقدمه نوشت، تا دواوینی از شاعران شیعی که ایشان تصحیح کرد و توسط انتشارات کتابخانه مجلس منتشر شد، یکسره در این عرصه فعال است. این هم مجموعه ای دیگر از شعر منقبت است که پشت سر آن سالها جستجو و همت جناب رستاخیز قرار دارد. سعی اش مشکور باد و خداوند ان شاء الله بر توفیقات ایشان بیفزاید. و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین .
رسول جعفریان
مقدمه کتاب مناقب اهل بیت در شعر کهن فارسی
زبان فارسی دری از نظر عاطفی در میان پارسی زبانانی شکل گرفت که در میانه فرهنگ اسلامی و ایرانی، باید راه خود را به صورت ترکیبی از این دو فرهنگ، انتخاب کرده و در آن گام بر می داشتند. زبان، یعنی همین الفاظ و اسامی و ترکیب ها، دنیایی است ویژه، دنیایی که فلسفه و دانش و اخلاق و احساس و همه چیز را در خود یکجا دارد. این دنیا، با دنیای خارجی آدمهایی که در آن زبان با یکدیگر مشترکند، ارتباط نزدیک دارد و با آن در حال نوعی داد و ستد و تعامل است. رابطه ای سازنده، فعال، و جهت ده که با همین الفاظ و ترکیب ها، ساختار جدید یم سازد و راه را نشان می دهد.
زبان فارسی تحت تأثير علائق ایرانی و اسلامی، باید عالم خود را شکل می داد، شخصیت های خود را بر می گزید، اخلاق ویژه خود را انتخاب می کرد و راه خود را در تاریخ انسانی می گشود. در این صورت بود که می توانست به راه خود ادامه دهد، از رفتنش راضی باشد و پیروانش را توجیه کند.
این زبان، زبان دین و آیین و اخلاق و احساس ایرانی شد، زبانی که تحت تأثیر نوعی عرفان و عشق بود. زبان ستایش حقیقت، زبان وصف حالات عارفانه و عاشقانه که گاه یک بیتش، دنیایی را در خود جای داده است. بخشی از این زبان، در ستایش و منقبت شخصیت هایی بوده که محبوب دل شاعران پارسی زبان بوده است، شخصیت رسول خدا (ص) با آن هم ستایش نامه های بی حد و مرز، شخصیت چهرگانی از اهل بیت (ع) که رسول (ص) دوستی آنان را توصیه کرده بود، کسانی که مصداق «اللهمّ وال من والاه» بودند.
این زبان فارسی از شعر کمال الدين عبدالرزاق در وصف رسول (ص) گرفته، تا اشعار شیخ حسن کاشی در منقبت امام علی (ع) و تا محتشم در باره عاشورا، زبان عشق و فرهنگ فارسی اسلامی بود. در این زبان، اسلام و تاریخ آن، آنچنان که پارسی زبان دوست دارد، انعکاس داشته و دارد. حرکت مفاهیم منقبت و مدحت اهل بیت در زبان فارسی، یک حرکت عادی نبوده، بلکه موجی خروشان بود که از دل شاعران بر می آمد و در دل این مردم می نشست و آنان را به وجد می آورد.
صدها شاعر، طی قرنهای ششم تا دوره جدید، با برجستگی تمام، خودشان را وقف منقبت خوانی کردند و عشق و محبت و ولاء و دوستی خود را نثار امامان(ع) کردند و به پای آن بزرگان ریختند. بسیاری از اینان، سنی بودند، اما سنیانی که حب اهل بیت رسول برای ایشان یک اصل بود. بسیاری هم از شیعیان امامی مذهب بودند. میراثی که از این شاعران در منقبت سرایی مانده، بخشی چاپ شده و بخشی همچنان زیر گرد و خاک کتاب های خطی و دست نخورده است. همّت در نشر آنها، نشانی از احترام به علاقه و عشق شاعران بزرگی است که عمری را صرف سرایش این اشعار کرده اند. دوست ما جناب رستاخیز، که خدای او را حفظ كناد، سال هاست که در این مسیر گام بر می دارد. از منتخب الاشعار او که قریب پانزده سال قبل منتشر شد، و صاحب این قلم بر آن مقدمه نوشت، تا دواوینی از شاعران شیعی که ایشان تصحیح کرد و توسط انتشارات کتابخانه مجلس منتشر شد، یکسره در این عرصه فعال است. این هم مجموعه ای دیگر از شعر منقبت است که پشت سر آن سالها جستجو و همت جناب رستاخیز قرار دارد. سعی اش مشکور باد و خداوند ان شاء الله بر توفیقات ایشان بیفزاید. و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین .
رسول جعفریان
📰طی ۱۵۰ سال گذشته درگیر نوعی زیست فکری و عملی دوگانه بودهایم. در دوره صفویه تا اوایل قاجار، درگیر دعوای شیخی ـ شیعی یا مسائل فکری صوفیه و مخالف آن بوده و به هیچ عنوان به غرب فکر نمیکردیم. اما در دوره اخیر، ذهنمان به طوری درگیر غرب بوده که هیچ بحث فقهی، کلامی یا اخباری نداریم که ناظر بر حرفهای غرب باشد. این معضل هم در تفکر کلامی، هم در حوزه فقه و هم در مسائل اخلاقی وجود دارد. در زمان مشروطه شاید ۱۰۰ رساله درباره ماهیت مشروطه نوشته شد که اکثریت قریب به اتفاق آنها بر محور نفوذ اندیشه های سیاسی و اخلاقی غرب بود. مسئله این است که ما همیشه یا غربگرا بودیم و یا غربستیز، افزود: فقه ما همیشه درگیر این مسئله بوده است، در واقع مشروطه دعوای میان غربگریان و غربستیزان بود. گویی مشروطه پیروزی غربگرایان و انقلاب اسلامی پیروزی غرب ستیزان بوده است. ۴۰ سال است که درگیر غربستیزی هستیم و نمیتوانیم از این چارچوب خارج شویم. سید قطب نیز که به نوعی پدر داعش محسوب میشود نیز عقایدی کاملاً غربستیزانه داشت و هدفش از بین بردن غرب بود. در حال حاضر، داعش هم که گفته می شود، مثل القاعده، پدر خوانده اش سید قطب است، به چیزی کمتر از نابود کردن همه فرهنگ و تمدن غرب فکر نمی کند. در این میانه، وقتی بحث از اصلاح طلبی می کنیم، در آنجا هم همیشه حرفهای ما ناظر به نسبت میان تفکر ما و غرب است. بیشتر اصلاح طلبان و مخالفان آنها، مطالب و مواضعشان ناظر به غرب است. در این میان وضع علیاکبر حکمیزاده در تاریخ معاصر ایران بسیار جالب است. در صحبت از اصلاح مذهب و تجددطلبی، باید از این فرد نیز نام ببریم. ما احمد کسروی را نیز به عنوان فردی ضد شیعه میشناسیم که برای برخی این فرد یک تاریخنویس است. کسروی با حکمیزاده دوست شده و این دو با هم تحولی را رقم زدند🗞
🖍رسول جعفریان
🔖 1300 کلمه
⏰زمان مطالعه: 8 دقيقه
📌 متن کامل را در صفحه 10 روزنامه سازندگی مورخ 31 تیر 1398 مطالعه کنيد
💠 @goftemaann
مقدمه کتاب مناقب اهل بیت در شعر کهن فارسی
زبان فارسی دری از نظر عاطفی در میان پارسی زبانانی شکل گرفت که در میانه فرهنگ اسلامی و ایرانی، باید راه خود را به صورت ترکیبی از این دو فرهنگ، انتخاب کرده و در آن گام بر می داشتند. زبان، یعنی همین الفاظ و اسامی و ترکیب ها، دنیایی است ویژه، دنیایی که فلسفه و دانش و اخلاق و احساس و همه چیز را در خود یکجا دارد. این دنیا، با دنیای خارجی آدمهایی که در آن زبان با یکدیگر مشترکند، ارتباط نزدیک دارد و با آن در حال نوعی داد و ستد و تعامل است. رابطه ای سازنده، فعال، و جهت ده که با همین الفاظ و ترکیب ها، ساختار جدید یم سازد و راه را نشان می دهد.
زبان فارسی تحت تأثير علائق ایرانی و اسلامی، باید عالم خود را شکل می داد، شخصیت های خود را بر می گزید، اخلاق ویژه خود را انتخاب می کرد و راه خود را در تاریخ انسانی می گشود. در این صورت بود که می توانست به راه خود ادامه دهد، از رفتنش راضی باشد و پیروانش را توجیه کند.
این زبان، زبان دین و آیین و اخلاق و احساس ایرانی شد، زبانی که تحت تأثیر نوعی عرفان و عشق بود. زبان ستایش حقیقت، زبان وصف حالات عارفانه و عاشقانه که گاه یک بیتش، دنیایی را در خود جای داده است. بخشی از این زبان، در ستایش و منقبت شخصیت هایی بوده که محبوب دل شاعران پارسی زبان بوده است، شخصیت رسول خدا (ص) با آن هم ستایش نامه های بی حد و مرز، شخصیت چهرگانی از اهل بیت (ع) که رسول (ص) دوستی آنان را توصیه کرده بود، کسانی که مصداق «اللهمّ وال من والاه» بودند.
این زبان فارسی از شعر کمال الدين عبدالرزاق در وصف رسول (ص) گرفته، تا اشعار شیخ حسن کاشی در منقبت امام علی (ع) و تا محتشم در باره عاشورا، زبان عشق و فرهنگ فارسی اسلامی بود. در این زبان، اسلام و تاریخ آن، آنچنان که پارسی زبان دوست دارد، انعکاس داشته و دارد. حرکت مفاهیم منقبت و مدحت اهل بیت در زبان فارسی، یک حرکت عادی نبوده، بلکه موجی خروشان بود که از دل شاعران بر می آمد و در دل این مردم می نشست و آنان را به وجد می آورد.
صدها شاعر، طی قرنهای ششم تا دوره جدید، با برجستگی تمام، خودشان را وقف منقبت خوانی کردند و عشق و محبت و ولاء و دوستی خود را نثار امامان(ع) کردند و به پای آن بزرگان ریختند. بسیاری از اینان، سنی بودند، اما سنیانی که حب اهل بیت رسول برای ایشان یک اصل بود. بسیاری هم از شیعیان امامی مذهب بودند. میراثی که از این شاعران در منقبت سرایی مانده، بخشی چاپ شده و بخشی همچنان زیر گرد و خاک کتاب های خطی و دست نخورده است. همّت در نشر آنها، نشانی از احترام به علاقه و عشق شاعران بزرگی است که عمری را صرف سرایش این اشعار کرده اند. دوست ما جناب رستاخیز، که خدای او را حفظ كناد، سال هاست که در این مسیر گام بر می دارد. از منتخب الاشعار او که قریب پانزده سال قبل منتشر شد، و صاحب این قلم بر آن مقدمه نوشت، تا دواوینی از شاعران شیعی که ایشان تصحیح کرد و توسط انتشارات کتابخانه مجلس منتشر شد، یکسره در این عرصه فعال است. این هم مجموعه ای دیگر از شعر منقبت است که پشت سر آن سالها جستجو و همت جناب رستاخیز قرار دارد. سعی اش مشکور باد و خداوند ان شاء الله بر توفیقات ایشان بیفزاید. و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین .
رسول جعفریان
جستاری در باب نوعی نوگرایی دینی در دهه پنجاه شمسی در قم
نوعی جریان روشنفکری دینی به سبک دارالتبلیغ ـ مکتب اسلام، در دهه چهل پدید آمد که بیش از همه از حوالی سال 50 به باور شد. این موضوع را به شکل های مختلف می توان دنبال کرد اما در اینجا قرار بنده این است که تا بحث را روی یکی از سالنامه های منتشره در سال 1353 با نام «سالنامه جوانان» متمرکز و ارائه کنم. این زمان، دهها سال بود که از انتشار سالنامه ها که از اواخر قاجار معمول و در دوره پهلوی گسترش زیادی یافته بود، می گذشت. قم هم گهگاه سالنامه ای داشت و ویژگی هر سالنامه که حاوی تعدادی مقاله با یک بار مشخص علمی و نگارشی بود، این بود که می توانست سطح و نوع افکار را در یک حوزه معین نشان دهد. عکس روی جلد سالنامه جوانان، تصویری از تسخیر ماه توسط انسان بود و این امر فارغ از زیبایی، خواسته یا ناخواسته، مهم ترین امری بود که اعجاب بشر جدید را حتی اگر بی اندازه سنت گرا باشد، و البته بخواهد خود را مدرن نشان دهد، بر می انگیخت. نخستین مقاله با عنوان «اینها قبرهایی است که با دست خود کنده ایم» در باره جنبه های منفی تکنولوژی بود، همان چیزی که با ترجمه کتاب انسان موجود ناشناخته، در ایران گسترش یافته و نوعی روشنفکری جدید در غرب، علیه پوزیتیویسیم و علم گرایی افراطی بود. در این مقاله، گزارش های روزنامه ها، در باره جنبه های منفی تمدن جدید، با تأکید بر جنبه های خشن تکنولوژی ارائه شده است. این که در تمدن جدید، حتی تمایلات جنسی آدمها کاهش یافته، وحتی تولیداتی مانند شیر به دلیل استفاده از سیستمهای مصنوعی گاوداری، سبب شده است که بخش عمده شیرهای تولیدی توسط گاوهای جدید، آب باشد! نیز نمونه هایی از ورزشهای خشن مؤید این رویه دانسته شده و اینکه برای مثال نوجوانی در اثر بازی کاراته کشته شده است یا فیلمهای جنایی به ناحق، اسباب سرگرمی و تفریح شده، و نهایتا نتیجه این گزارش ها این که «انسان عصر ما تصمیم جدی گرفته است که قبر خود را هرچه زودتر با دست خود آماده کند». راه حل این معضل، یعنی سلطه ماشینیزم، جمع میان ایمان و اخلاق با علم و تکنولوژی است. مقاله بعدی از سید هادی خسروشاهی در باره سیاهان امریکاست، بخشی در باره ستمی که به آنها می شود، مثلا دستگیری یک سیاه توسط پلیس و کتک زدن او، و بخش دیگر، روی آوردن سیاهان به اسلام. این جریان، دنباله نوعی احساس پیروزی در آینده برای مسلمانان بود که تاثیر هم داشت. مقاله بعدی از آقای آیت الله سبحانی در باره «تاثیر تمدن غربی در روش تفسیر» است. گلایه ایشان از این است که در گذشته، هیئت بطلمیوسی با قرآن تطبیق داده می شود و حالا کشفیات جدید علمی. بحث توسعه ای ندارد و در آن بلافاصله به روش موضوعی در تفسیر پرداخته می شود. شاید این مقاله انتقاد از برخی از جریان های دینی روشنفکری در تهران بوده است، هرچند اشاره ای در این باره نیست. گزارشی یک صفحه ای از «افزایش تجاوز در امریکا» باز در انتقاد از تمدن غربی است. (ص 43). وجهی از فساد غرب که مرتب در این ادبیات روی آن تأکید می شود و تلویحا این که چه خوب شد ما آن تمدن را نداریم که چنین فجایعی داشته باشیم. داود الهامی مقاله بعد را در باره «جادوگری و خرافات در دنیای متمدن» نوشته است. این پاسخ معکوس به اتهامی است که دنیای اسلام یا شرقی با آن روبرو بوده و حالا نویسندگان مذهبی، خود غربی ها را متهم می کنند که آنها اهل خرافات و طلسمات هستند. در این باره گزارش های مطبوعاتی هم هست. نتیجه این که غربی ها در خرافه هستند اما در این سوی «خوشبختانه اسلام با هر نوع خرافه پرستی مبارزه می کند و جادوگری را یکی از گناهان کبیره شمرده است» (ص 66 ـ 80). گزارشی از وضع اندونزی و جنبش استقلال طلبانه آن در ادامه عنوان مقالی دیگر است. این قبیل مقالات از زمان جدایی پاکستان از هند و نیز بحث فلسطین و بعدها الجزایر در مطبوعات دینی رواج و ادامه یافت. انتشار آنها تلویحا نوعی مبارزه علیه رژیم پهلوی هم می توانست باشد که طرفدار غرب بود، گرچه رژیم سعی می کرد مانع این قبیل مقالات نشده و آنها را به خود نگیرد. (ص 81) مقاله مزبور از محمود حکیمی بود که هم داستان می نوشت و هم مقالاتی در کنار دیگر مقالات حوزویان روشنفکر این دوره داشت. عقیقی بخشایشی، مقاله ای (ترجمه) با عنوان «اسپانیا بهشتی که از دست رفت» دارد. البته وی در اینجا داستان سقوط اندلس را نیاورده و بیشتر به تاریخ فتح آن پرداخته و در نهایت از سقوط آن خبر داده است (ص 102). جالب است که در این نگاه، دیگر این بحث نیست که مثلا اسپانیای اسلامی سنی بوده و آیا تمدن یا بهشت آنها، به ما هم مربوط می شود یا خیر. این مقاله در حقیقت ترجمه بخشی از کتاب حضارة الاسلام از احمد لطفی از نویسندگان مصری است. بارها اشاره کرده ایم که رگه های فکر مصری تا اندازه در میان نویسندگان مذهبی این دوره نیرومند است. (دنباله دارد)
تیر اجل در صدمات راه جبل
یکی از اصلی ترین راه های حج در دوره قاجار، راه جبل بود، راهی که از بغداد یا نجف، تا حجاز می رسید. این بدترین و سخت ترین راهی بود که پیش روی حاجیان ایرانی بود، هرچند نزدیک ترین هم بود. در میانه این راه، به جز اعراب تندخویی که می باید رزق خود را از جیب حجاج و لو با کشتن و دزدی در می آوردند، خار مغیلان و بی آبی هم بود، راهی که بیش از یک ماه به طول می انجامید، آن هم در صورتی که به طور مرتب حرکت کنند. این راه، با جزئی تغییر، خود چندین طریق بود. معروف ترین آنها راه زبیده بود که از چند هزار سال قبل مسیر عبور از عراق به حجاز بود. این راه همانی بود که با جزئی تغییر، امام حسین ع هم از آن مسیر، از مکه به عراق آمدند.
این اواخر، حاجیان از راه جبل می رفتند و شیخ جبل در این میانه در شهری که حالا به حائل مشهور است، هم مراقبت از حجاج را برابر بدویان داشت، و هم آنها را سرکیسه می کرد و خرج سالش را در می آورد. سال 1317 قمری کسی از دولتیان گزارشی از راه جبل و مشکلات آن نوشت که بند بند آن اشک آور است. تصویری که وی از مصائب این راه داده بسیار حزن آور است و خودش هم عنوان «تیر اجل در صدمات راه جبل» را روی آن گذاشته است. در آغاز هم نوشته است که این را برای حکومتی ها نوشته تا بداد مردم بیچاره برسند. بندی از آن را می آورم، در حالی که تقریبا تمام بندهای آن درد آور است. سال بعد از آن بود که علمای عراق و ایران، از جمله شیخ فضل الله نوری، رفتن از این راه را تحریم کردند. اینک بندی از آن:
و از حكایات جانسوز امسال آن كه چون حاج دو منزل از مدینه طیبه دور شدند، به قریه حناكیه رسیدند كه آخر خاك دولت عثمانی است از طرف حجاز، و اوّل خاك شیخ جبل و چند فرسخ از او دور شدند، به حكم امیر حاج تمام پیادهها را در میان درّه نگاه داشتند تا تمام حاج رفتند و در آنجا معلوم نشد كه غرض او چیست؛ پس در حضور حملهدارها و تعلیم و اغوای پارهای بیایمانها، آن جماعت را سه نمره كردند: اوّل: اصحاب بوق و كشكول، از مغربی و بخارایی و عجم كه جز عورت منكشفه از مال دنیا چیزی نداشتند؛ ایشان را مرخّص كرده، به حاج ملحق شدند.دوم: كسانی كه حملهدار تقرّبًا الی الشّیطان ایشان را متّهم كرده كه حاجیاند یا از هیئت ایشان، امید درآوردن چیزی بود؛ ایشان را معین كرده، ثبت نمود و هر یك رابه امنی سپرد و آنها نیز ملحق شدند؛ هرچه باید بگیرد به تدریج به نحو گذشته ازآنها گرفت. سیم: جمعی مشتبه الحال در نظر آنها كه زیاده از صد نفر بودند؛ پسحكم كرد كه از آنجا برگردند به حناكیه و بروند به مدینه. پس اوباشِ اتباعِ او، آن جماعت بیچاره را به ضرب چوب برگرداندند و خودشان به حاج ملحق شدند. آنبیچارهها تشنه و گرسنه در آن تاریكی در زمین خونخوار متحیر و سرگردان؛ نه قوّه برگشتن به آن قریه تا چه رسد به مدینه و نه جرأت ملحق شدن به حاج. در این حال،از اعرابِ حرب بر آنها ریخته، بعضی را كشته و برخی را برهنه كرده و پارهای ازتشنگی به هلاكت رسیده. تتمّه به هزار زحمت خود را به حاج رسانیدند و نعش آن كشتهها خوراك درّندگان آن صحرا شد.
ای مسلمانان! بشنوید كه ظلم و طغیان این جماعت به كجا رسیده. اگر اندكی در دل خوف مؤاخذه از دولت میداشتند، كار به اینجا نمیرسید.
@jafarian1964
ادامه پست بالا ☝️
به نظر می رسد، لازم است در این باره مطالعات خاصی انجام شود، مطالعاتی که بتواند راهبردی جدید و جدی را برای حل و فصل این بحران بیابد. این که این راهبرد مورد توجه رهبران دنیای اسلام و حتی روحانیون و مراجع فکری قرار خواهد گرفت یا خیر، بسیار دور از ذهن به نظر می آید، اما وظیفه روشنفکران جهان اسلام است که در این زمینه تلاش کنند. این تأمل، باید جدی و بدور از شعار باشد، تأملی که بتواند به طور اساسی به حل این مشکل بپردازد. اگر قرار باشد ما هزار سال دیگر هم در همین نقطه ای که هستیم، باشیم، در آن صورت باید فکر پیشرفت و در نتیجه، برابری با غرب، و یا مشارکت در تمدن آینده را فراموش کنیم. ما در حال حاضر، عمله تمدن جدید هستیم و در صورتی که تغییر اساسی در وضع خود ایجاد نکنیم، عمله باقی خواهیم ماند.
البته که این تأمل و تلاش، دو طرفه یعنی روشنفکران سنی و شیعه خواهد بود. از آوه تا ساوه، همان قدر راه خواهد بود که از ساوه تا آوه. این سخن مربوط به زمانی بود (نهصد سال پیش) که مردمان آوه شیعه و مردم ساوه، سنی بودند. اگر قرار باشد، یک طرف دیگری را تکفیر کند، به قول عبدالجلیل، طمع اضافی است که فکر کند، طرف دیگر او را مسلمان بداند! طبعا در صورتی هم که این نزاع ادامه یابد، هیچ کدام از دو طرف راه به جایی نخواهند بود. امروز پول عربستان را امریکا می برد، و جنگ مذهبی و آثار ویرانگر و مخرب آن، برای ایران و عربستان و به تبع آن برای سوریه وعراق و پاکستان و شمال افریقا خواهد ماند.
@jafarian1964
نظریات سید قطب در باره نقد تمدن غربی، لزوم تأسیس تمدن اسلامی، و تأثیر و انعکاس آن در ایران
طرح مباحث تمدن اسلامی و غرب در میان ما ایرانیان، امری ابداعی و بی سابقه در سایر کشورها نبود. مصر به عنوان کشوری با مرکزیت دینی الازهر، همواره درگیر این مباحث بود و این به پیش از زمانی که مباحث یاد شده در ایران طرح شد، باز می گشت. در واقع، این مباحث در مصر، به نوعی مقدم و جنبه الگویی و پیشگامی برای ما داشت. اکنون به سابقه قدیم این مباحث در حوالی مشروطه و حتی سه چهار دهه بعد از آن کاری نداریم. تاکید در اینجا بیشتر بر مقطع میان سالهای 1340 تا 1357 است که تفکر تازه ای در میان مصری ها و همین طور پاکستانی ها و در رأس آنها ابوالاعلی مودودی (م 1979) شکل می گیرد. این تفکر در اوج خود توسط سید قطب که سال 1966 توسط جمال عبدالناصر اعدام شد، تبیین و ارائه گردید و پس از ترجمه آثار وی به فارسی، در میان اندیشمندان ایرانی هم رواج یافت. یکی از این آثار کتاب ادعانامه علیه تمدن غرب و دورنمای رسالت اسلام بود که سال 1349 ش توسط آیت الله خامنه ای ترجمه شد و مقدمه ای هم توسط ایشان بر آن در باب این که صنعت خوب است اما تمدن غرب معنویت ندارد و اینجا هم همه چیز تقلیدی و تصنعی شده، نوشته شد. نمونه دیگر کتاب «اسلام و تمدن غرب» از ابوالاعلی مودودی بود که آقای آیت الله ابراهیم امینی آن را ترجمه کرد. بحث های سید قطب، بحث فلسفی بحت نبود، و بیشتر از زاویه عدالت اجتماعی و متاثر از نگره های انقلابی بود. به عبارت دیگر، حمله وی به تمدن غربی، بیش از همه با ترکیبی از نگاه انقلابی و بر اساس شریعت اسلامی به ویژه نوعی نگره قرآنی در برخورد با طاغوت تبیین می شد. به علاوه، نوعی تأکید بر ساختن تمدن اسلامی در قالب جامعه اسلامی، آن هم بر پایه شریعت مطرح گردید. در مصر، دهها سال در دفاع از شریعت اسلامی برابر غرب، کار شده بود که نمونه ای از آن، تفسیر المنار بود، و حالا وقت درو کردن محصول آن تلاش ها بود. اینجا بود که سید قطب با ارائه تفسیری از تمدن غربی به عنوان کانون و منجلاب فساد، کوشید تا از تمدن اسلامی در برابر غرب دفاع کند. در اینجا گزارشی از همین کتاب ادعانامه، ارائه می دهیم. سید قطب می گوید: با تسلط فرهنگ و تمدن غرب، بشریت در مسیر نابودی قرار گرفته است. زمانی کسانی، پیروی از کارل مارکس را راه نجات می دیدند، که آن هم به جایی نرسید. بنابرین و اکنون، چشم امید تنها به تفکر اسلامی خواهد بود. وی در ابتدای کتاب ادعاء نامه ای علیه تمدن غرب، تلاش می کند نشان دهد که چطور انسان و خصایص انسانی زیر سایه تمدن غرب از میان رفته است. فصل اولش، عنوان انسان موجود ناشناخته است، عنوانی برگرفته از الکسیس کارل، که از اتفاق این کتاب محبوب نویسندگان مذهبی قم هم در دهه سی و چهل هست. او خلاصه ای از این اثر را در اینجا می آورد و این که گسترش علم جدید به حوزه طبیعت، سبب مجهول ماندن ماهیت و خصایص انسانی شده است. (ادعانامه ای علیه تمدن غرب، ص 43). در فصل بعد، دنبال این نکته است که بگوید، تمدن جدید، انسان را سرگشته و مضطرب کرده و این به خاطر بیزاری غرب و رویگردانی آن از دین است. وی برای اثبات این امر، به ورود اروپا به عرصه تمدن جدید اشاره کرده، تأثیر اسلام و فرهنگ عربی را روی بیکن بر اساس اعترافات موجود بحث می کند (ص 63). اینجا بحث از تأثیر تمدن اسلامی یا به قول سید قطب، عربی روی غرب است. اما به نظر وی، اشکال این بود که غرب در ادامه، از دین فاصله گرفت و این سرگشتگی و اضطراب از همان جاست. بخشی از این سرگشتگی، ناشی از نظریه داروین است، البته به گفته وی، هاکسلی آن را نقد کرده است (ص 70). داروین آدمی را در حد یک حیوان پایین آورد (ص 71). همزمان با استفاده از کشفیات علمی جدید از پیچیدگی انسان سخن به میان می آید. نیز از نظریاتی که در غرب در باره آشتی دادن علم و ایمان نوشته و گزارشی از کتابی با عنوان العلم یدعوا الی الایمان که از انگلیسی به عربی ترجمه شده بوده، ارائه شده است. (ص 77 ـ 78) . با این حال، در این بخش، مانند بسیاری از بخش های دیگر این کتاب، اساس کار بر دیدگاه های کتاب «انسان موجود ناشناخته» است، کتابی که نقد نگاه غرب و تمدن جدید در باره انسان و تنها و سرگشته گذاشتن اوست. شدت تنفر از حرفهای داروین برای تحقیر انسان، همچنان ادامه می یابد: «باظهور داروین، انسان یکباره تمام صفات ویژه و شرافت و موقعیتی که ادیان برایش قائل بودند و همچنین استقلال و حاکمیت و موقعیتی را که در عصر روشنفکری کسب کرده بود از دست داد، و ناگهان در جرگه حیوانات درآمد». نظر سید قطب این است که نظریات انسانشناسانه عصر جدید، عامل سرگشتگی و آشفتگی در زندگی فردی و اجتماعی انسان شده است . وی به کتاب ابوالحسن ندوی با عنوان ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین که بحث در باره تأثیر منفی انحطاط مسلمانان بر عالم است، استناد می کند (ص 95).👇
@jafarian1964
همین طور از کتاب الحجاب مودودی ( ص 96، ص 222 ـ 223). در ادامه، از دوران قرون وسطای اروپا و عقب ماندگی های آن یاد شده، و این که مسیحیت چه اندازه نقش داشته، و زمانی که غرب هشیار شده، سبب مبارزه اش با دین و رویگردانی از آن شده است (ص 104). این نگاه در بین نویسندگان ایرانی جدی بود و آقای مطهری هم در مقدمه علل گرایش به مادیگری به آن پرداخت. بحث از زن یکی از جنبه های دیگر تمدن غرب است که به نظر سید قطب سبب آشفتگی شده است. در این تفکر، زن از هویت اصلی خود خارج شده است، در حالی که به نظر سید قطب اسلام، در این زمینه برخورد بسیار خوب و متعادلی دارد (106 به بعد). اشکال اینجا هم به کلیسا بر می گردد که زن را موجودی شرور می دانست و دوره جدید به خاطر دشمنی با کلیسا و آن باورها، مسیر را این چنین دنبال کرده است. (ص 121ـ 122). در ادامه بحث فساد در غرب اینجا صریح تر دنبال شده و سید قطب حتی از نمونه ای که خودش در امریکا در یک هتل از یک مستخدم شنیده، نقل کرده تا عمق این فساد را نشان دهد. (ص 126). برای یک مسلمان سنتی، در امر فساد، امری بالاتر این قبیل امور به چشم نمی آمد. به نظر سید قطب، غرب امروز به روم باستان برگشته است که سراسر به لذت فکر می کرد (ص 129). اروپایی های امروز، مسیحی نیستند، بلکه ماتریالیست هستند. وی این مطالب را از کتاب ندوی یعنی همان اثر معروف ماذا خسر العالم نقل کرده است (ص 133). وی صفحاتی از کتاب امریکا التی رأیت خود را در اینجا آورده تا عمق بی دینی و بی اعتقادی امریکایی ها را به کلیسا، به رغم شهرت عکس آن، نشان دهد. از نظر او، این که مردم را برای کشاندن به کلیسا دعوت به سرو غذای سبک در آنجا کنند، (تبلیغاتی که از سوی برخی از کلیساها دیده) و مواردی از این قبیل، شاهد مثال او از تحریف معنای دین و عبادت است (ص 135). سید قطب در بخش نظامات سیاسی و اقتصادی هم همان آشفتگی و اضطراب را دنبال کرده و می خواهد نشان بدهد که مارکسیسم که امیدی برای اصلاح بود، کاری از پیش نبرد، و به نظر سید قطب راه درست «در آن صورت امکان پذیر است که حرکتی عمومی و مجدانه و پیگیر برای استقرار نظام اسلامی در همه گوشه و کنارهای اجتماع بوجود آید». (ص 151) پیشنهادی که سید قطب برای اصلاح این جهان دارد، و نظریه مهمی است، ایجاد یک نظام اسلامی در برابر نظامات به نظر او آشفته و ویرانه غربی است. باید آن را ایجاد کرد تا اسلام محقق شده شناخته شود. وی به نقد سرمایه داری و سوسیالیسم پرداخته تا راه اسلامی را به عنوان راه میانه باز کند. در فصل دیگری از کتاب، تمدن غربی به عنوان تمدنی ناسازگار با انسان عنوان شده و سید قطب، مطالبی از کتاب دیگرش با عنوان «المستقبل لهذا الدین» آورده است، کتابی که مترجم آن هم آیت الله خامنه ای با عنوان «آینده در قلمرو اسلام» است. (ص 177). در اینجا باز سراغ انتقادهای آلکسیس کارل از تمدن غربی رفته، و این که «تمدن جدید در وضع دشوار و اسفناکی قرار گرفته است». (ص 179). سید قطب، طی صفحاتی چند، بندهایی از انتقادات آلکسیس کارل را از تمدن جدید نقل کرده است ( تا ص 184) و پس از آن، هم همچنان زیر سلطه آرای او، بحث های خود را از نقد غرب ادامه داده و البته می گوید: مدرک ما برای محکومیت این تمدن ... منحصر در گفته های این رجل دانشمند نیست» (ص 188). وی از این که کارل، خیلی به دین باور ندارد هم اظهار گلایه کرده، دریافت او را نادرست و ناقص و تحت تأثیر شرایط فکری اروپا دانسته است (ص 189). در بحث بعدی این کتاب، با عنوان انتقام طبیعت، باز از تعارض تمدن جدید با ماهیت انسان، یاد شده و بر محور مطالب و اظهارات همان آلکسیس کارل پیش می رود، مانند این که در تمدن جدید، چه اندازه شمار کسانی که اختلال روانی دارند، زیاد شده است (ص 207).مسأله بعد باز بر اساس به گفته سید قطب «گواهی عالمانه او» یعنی کارل، در باره مناسبات زن و مرد در تمدن جدید است، به طوری که در تمدن جدید، روال بر اساس ضدیت با طبیعت است و در این مورد خاص، دور کردن زنان از وظیفه مادری و به طور خاص، زایمان و تبعات آن. مطالبی هم از ویل دورانت آمده، و در نهایت، از زندگی ماشینی و تغییراتی که روی آدم ها پدید آورده، سخن گفته شده است. (ص 218). در صفحات اخیر کتاب، باز از رواج فساد و فحشا و منکرات در غرب و حوزه های نفوذ تمدن غربی بحث شده، و این که چطور از «هر سو انگیزه های شهوت و مناظر هوس انگیز» افراد جامعه را احاطه کرده است. (ص 231). چنان که اشاره کردیم، این فساد، مهم ترین رکن انتقاد نویسندگان مسلمان از زندگی غربی و موثرترین عامل برای تولید واکنش منفی نسبت به غرب در میان مردم مسلمان است. اما نمونه ها مثل این که شهوت رانی در فرانسه چه ضربه ای بر پیکر ملت فرانسه وارد کرده و سبب تحلیل قوای جسمانی و ضعف و ناتوانی بدنی آنان شده، از حاشیه های دیگر بحث در باره وجوه فساد در تمدن غرب است (ص 233). 👇👇
@jafarian1964
ایران بیشتر مصرف کننده بود، زیرا یافته های ایران در حدی نبود که سایر نقاط جهان اسلام از آن استفاده کند. مصر سابقه دویست ساله در روشنفکری دینی و مباحث نوگرایانه داشت. شبه قاره هم سابقه ای دیرین داشت و در جریان اختلافات میان مسلمانان و انگلیسی ها مباحثی از این دست مطرح شده. مباحث طرح شده در مصر و شبه قاره به ایران منتقل می شد. ما بخش مهمی از مباحث مربوط به حوزه «تمدن و دین» را از نهضت ترجمه آثار عربی به فارسی در طی نیم قرن، شاید هم اندکی بیشتر بدست آوردیم.
در ایران، ما طی چند دوره به مباحث تمدن اسلامی علاقه نشان دادیم. البته یک نگاه به خارج از ایران داشتیم و نه نگاه به داخل. نسبت به خارج از کشور، در دو بخش متمرکز بودیم:
• استفاده از غرب
• استفاده از دنیای اسلام
در داخل کشور هم با دو رویکرد به بحث تمدن نگاه می کردیم.
• ایران و میراث خاص آن (نگاه های ایرانی ـ شیعی ـ فلسفی)
• اسلام شیعی
• سه دوره فعالیت فرهنگی در زمینه مباحث اجتماعی و تمدنی میان روحانیون داریم. الف: یک دوره از حوالی 1300 تا 1307 و به صورت کندتر تا سال 1320 که چندین مطبوعه دینی در شهرهای تهران، تبریز، کرمانشاه و نقاط دیگر عرضه میشد.
• ب: دوره دوم از شهریور 1320 تا حوالی 1336 که فعالیت گسترده تر، قلم رساتر و دیدگاهها روشن تر بود و گل سرسبد آنها نشریه آیین اسلام است.
• ج: سوم از 1340 تا 1350 ش که مکتب اسلام، مکتب تشیع و نشریات دیگری منتشر شده و آثار فراوانی نیز چاپ میشد.
در باره مواضع علمای ما در باره ارتباط تمدن و دین طی این سه دوره، مطالب زیادی می توان نوشت. آثار فراوانی تولید شد و چنان که پیش از این گذشت، در حوزه های مختلف این مباحث مطرح می شد. از نقد غرب گرفته، تا دفاع از اسلام به عنوان دینی تمدن خواه. چنان که گفته شد، بخشی تحت تأثیر تولیدات علمی داخلی بود و شماری برگرفته از آثار و افکار بیرونی.
«انتقاد از غرب» در کانون گفتمان تمدن دینی بوده و این مسأله برای همه یک فرصت برای جذب و یافتن هوادار بوده است. به رغم این که همه تحت تأثیر فرهنگ غربی بوده اند، اما همواره همه جناحها از غرب انتقاد می کردند:
• روشنفکران شامل جریانهایی مانند فردید، شایگان، جلال آل احمد، شادمان و حتی احمد کسروی
• طرز فکر حاکم بر دربار و جناح فرح با مدیریت دکتر نصر که اساس تمدن جدید را زیر سوال برده است
• حمله روحانیون از مظاهر فساد، استعمار و جنبه های دیگری از غرب
• مارکسیستها که آنها هم غرب را به عنوان سرمایه داری مورد حمله قرار داده و سخت به مظاهر فرهنگی آن حمله می کردند.
در این جدال میان تمدن جدید و تمدن دینی یا حتی ملی، چه چیز در مقابل چه چیز قرار می گرفت؟ به عبارت دیگر، الگوی مورد حمایت در سمت دینی از نظر تمدنی چه چیزی بود و از کجا باید در می آمد؟ به نظر می رسد، مهم ترین ابزار برای این کار، «تاریخ» و نقب زدن به گذشته برای یافت سرمایه ای برای مقابله و ارائه جانشین بود. این روش مورد استفاده چندین جناح بود:
• یکی از مهم ترین آنها، یافته های خود غربی ها از تمدن اسلامی یا عربی بود که منابع خودی همیشه از آنها استفاده می کردند. در این زمینه، کتابی مثل تمدن اسلام وعرب از گوستاولوبون نهایت اهمیت را یافت و در اواخر دوره رضاشاه به فارسی ترجمه و منتشر شد.
• دوم روش مورخان ایرانی از میان دوره قاجار، که به این نگیزه یا انگیزه های ناسیونالیستی و ملی، شروع به نقب زدن به تاریخ کردند. در این زمینه هم کارهای غربی ها در باره کشف دوره های باستانی به تدریج درخشش پیدا کرد و بیشتر ما را نسبت به خودمن مبتهج کرد، در حالی که ربطی به حال ما نداشت.
• سوم مصلحین دینی بازگشت به اسلام اولیه و سلف را توصیه می کردند وتوجیه این بود که اسلام چنین و چنان بوده و بعدا از مسیر اصلی منحرف شده است.
شاید نتوان یک تقسیم بندی زمانی ارائه داد، چرا که علما، در سطوح مختلفی از آگاهی های علمی و اجتماعی بودند. اما به طور کلی می توان گفت چند دوره گذشت:
• دوره رضاشاه که علمای در موضع ضعف بودند و بیشتر در حد دفاع از دین، آن هم ضعیف، فعالیت داشتند
• دوره شامل دهه بیست و سی و حتی چهل، که به پاسخ گویی به شبهات در باره عقب ماندگی اسلام بر می گشت. در این دوره، دست به نگارش باز بوده و با همان بضاعت مزجات که داشتند، طالب بازگشت اسلام به صحنه تمدن بودند. این باره روی حکومت هم تکیه می شد.
• دوره پس از انقلاب که با پیروزی همراه بود، و تقریبا نوعی غرور ناشی از پیروزی و کنار زدن گروه های مدعی، گرچه کمتر از تمدن اسلامی صحبت می شد، اما در عمل، یک پیشنهاد قدیمی جامه عمل پوشیده و دولتی تشکیل شده بود که قرار بود الگویی برای نظام جایگزین غرب شود. البته در دوره، فکر مبارزه با غرب بیش از بحث ساختن مطرح بود.
@jafarian1964
سزگین و تاریخ علم / سخنرانی امروز در مراسم سزگین در کتابخانه مرکزی دانشگاه
اهمیت فواد سزگین برای جهان اسلام به عنوان یک مرحله در مبحث تاریخ علم در دنیای اسلام مهم است. او خود در چندین مورد، شرح کارهایش را داده است. وی اولا کتابشناس و نسخه پژوه است و این تخصص، کلید ورود به بحث تاریخ علم است، اگر کسی کتابشناس و کتابدار و نسخه شناس نباشد، نباید ادعای تاریخ علم داشته باشد. نکته دیگر آن است که با کارهای فرنگی ها در حوزه فهرست نویسی علمی آشناست. وی جز آن که سالها شاگرد هلموت ریتر بوده، روی کار بروکلمان با دقت تأمل کرده و روش وی را به خوبی می شناسد. اوائل می خواهد به آن ذیل و حاشیه بزند، اما بعدا تاریخ تراث عربی را از نو تألیف می کند. دیگر آن که وی تاریخ نگارش و کتابت حدیث و علم را در دنیای اسلام می داند. این تخصص او در رساله دکتری وی در باره بخاری است. در آنجا، بیشتر قصد حمایت از «حدیث» را دارد اما همین انگیزه، او را به کشف برخی از ابعاد تاریخ حدیث رهنمون می کند. این کشف و سپس نظریه پردازیش در این باره، بی اشکال نیست و بارها از سوی برخی از مسلمانان و فرنگیان در باره اش بحث شده، اما به هر روی، به اندازه کافی او را روی متون نخست، اسناد احادیث و تاریخ نگارشات عربی در عصر اول، مسلط کرده است. وی به تدریج به «تاریخ علم» رسید. از دل کتاب و تاریخ آن. سپس به تاریخ نجوم و ریاضیات و پزشکی و طبیعیات و... پرداخت. فکرش این بود که متون مهم در حوزه تاریخ علم را، آنچه نوشته مسلمانان بود، و نیز آنچه از قرن شانزدهم به بعد، توسط پژوهشگران فرنگی نوشته شد، بازچاپ کند و کرد، کاری که منجر به چاپ بیش از چند صد کتاب انجامید و امروز سرمایه ای است که به راحتی در اختیار دیگران است. او این کار را با موزه تاریخ علم تکمیل کرد. کاری در فرانکفورت. ابتکارات وی در این زمینه جالب است و می توان در رساله او با عنوان تاریخ علم و فنآوری در جهان اسلام دید. باید به این نکته هم توجه داشت، او متعلق به فرهنگ ترکیه است که در سه چهار قرن اخیر، وارث میراث اسلامی بوده و صدها هزار نسخه خطی در کتابخانه هایش محفوظ بوده است. با این حال، سعی کرد نگرش جهان اسلامی را حفظ کند و از میراث موجود در کشورهای عربی و نیز ایران و شبه قاره نیز بهره بگیرد. درد مسلمانی و تلاش برای این که نشان دهد سابقه مسلمانان در علم قوی بوده، در وجودش موج می زند. این حسی است که طیف جوان اسلام گرای ترکیه هم خواهان آن بود و به همین دلیل، سزگین مورد علاقه اردوغان هم قرار گرفت. البته حمایت از موزه علم او، و نشر آثارش از سوی سران کشورهای عربی هم بود. همین طور که از امکانات اروپائیان استفاده کرد. او وامدار بسیاری از افراد بود و در ضمن، چنان نبود که به شرق شناسان دشنام دهد. ضمن آن که انتقاد می کرد، مثل آن چه با گلدزیهر کرد، اما همیشه می گفت که تحقیقات آنها به ما کمک کرده است.
در اینجا باید گفت، سزگین یک مرحله در اندیشه های مربوط به تمدن اسلامی است که در ایران کمتر شناخته شده است. این به رغم آن است که وی به دفعات به ایران آمد و از سوی مدیران کتابخانه های مختلف، و مراکز علمی، مورد تقدیر و حمایت قرار گرفت. سزگین خود یک مرحله در این تلاشها به شمار می آید. چنان که گذشت، او هم نظریه پرداز است، و هم اهل عمل در ایجاد یک جنبش علمی در حوزه تمدن و علم در دنیای اسلام. برای نشان دادن این که او خود یک «مرحله» به شمار می آید، باید اشاره کرد که مراحل توجه به تمدن و علم در جهان اسلام، در غرب یا با فکر غربی، چهار مرحله دارد
• مرحله اول: گزارش های سفرنامه نویسان از عصر صفوی تا عصر قاجاری به عنوان یک ژانر مهمی در سفرنامه نویسی غربی ها از ایران و شرق است
• مرحله دوم، آغاز تحقیقات علمی در قرن های هیجدهم و نوزدهم و بیستم است که البته ترکیبی از سفر و پژوهش است. در این دوره، نخستین کتابهای منظم هم در باره تمدن اسلامی و اسلام در غرب نوشته شد. این نوشته ها با انگیزه آشنایی با شرق، اقتباس از آن، تصرف در آن و حتی امور سیاسی و اقتصادی است (ادامه در پایین) 👇👇👇.
@jafarian1964
درس امروز کلاس فرهنگ و تمدن اسلامی:
برداشت ما مسلمانان از تمدن چیست؟
1. برای تمدن تعاریف زیادی شده و در باره تفاوتش با فرهنگ هم مطالب فراوانی گفته شده است. در این تعاریف، اصولاروی «ترقی و پیشرفت» در زندگی مادی تأکید دارند و البته، همه، در غرب و شرق، در سطوح مختلف، از معنویت و اخلاق هم به عنوان بخشی از تمدن سخن می گویند، و ا ما مهم این است که اساس تمدن در این تعاریف، ترقی مادی است که اگر باشد تمدن هست، و الا تمدنی در کار نیست. در حالی که در بخش اخلاق و معنویت، به گونه ای است که اگر اینها باشد، اما ترقی مادی نباشد، ظاهرا کسی نمی گوید تمدن هست. تمدن چنان است که یک ساختمان شیک و راحت و مرفهی باشد که در آن اخلاق و معنویت هم باشد، اما اگر این بنا نباشد، به نظر می رسد از نظر تعاریفی که برای تمدن می شود، حتی با وجود اخلاق ومعنویت، تمدنی در کار نخواهد بود. فرض کنید یک صوفی، در قبرستان زندگی کند و آب و نانی هم کساین صدقه سر فرزندانشان برای او بیاورند، آیا این را تمدن می گویند؟ ظاهرا این طور نیست. پس رکن آن یا به عبارتی ماده تمدن، همین ترقی و پیشرفت است و معنویت در صورت آن نقش دارد.
2. طبیعی است که ما مسلمانان هم وقتی از تمدن صحبت می کنیم، علی القاعده مطابق همین تعریف و رویکردی که در غرب هست، تمدن را پیشرفت می دانیم. این پیشرفت همانی است که دنیای جدید را از قدیم جدا کرده و در غرب هم تولید شده است. پیدایش نیروی بخار، و سپس برآمدن نیروی الکتریسته و سپس قدرت اتم، با تمامی لوازم دیگر آن، و در نتیجه ساختن کشتی های بزرگ، هواپیماها، سفینه های فضایی، گسترش شهرها، راهها، پلها، و پدید آمدن تکنیک های مختلف و پزشکی گسترده و بسیاری از مسائل فنی و رفاهی که همه مردم از آنها در «سرعت» و «دقت» و «راحتی» از آنها استفاده می کنند. معمولا وقتی مسلمانان هم در باره تمدن صحبت می کنند، از این دایره خارج نمی شوند، اما چنان که گفته شد، بخش دیگری به عنوان معنویت هست که همه آن را لازم می دانند، هرچند در تعریف آن و تبیین دقیق آن نگاه ها متفاوت و بیانها و به خصوص مصادیق و محتوای تعریف شده آنها، وضع یکسان نیست.
3. اولین باری که بحث تمدن به مثابه یک علم، یا یک گرایش علمی در رشته تاریخ به میان آمد و مخصوصا وقتی که مصادیق آن از قبیل دانشگاههای پلی تکنیک و صنعتی و خود کارخانجات و مظاهر آنها وارد کشورهای اسلامی شد، بسیاری از مسلمانان از نزدیک شدن به آن و پذیرش آن، مشکل داشتند. یک مشکل ترس تسلط کفار بود، چون به هر حال، این تمدن و مظاهر آن را خود آنها و مستشاران آنها می توانستند اداره کنند. یک مشکل دیگر، از نظر طرز تلقی نسبت به زندگی رفاهی هم بود. از سوی دیگر، تصوراتی در میان مسلمانان وجود داشت که این نوع توسعه، قدری رفاه گرایی است و خیلی هم خوب نیست که به آن روی خوش نشان دهیم. نگرانی های دیگری هم بود. از جمله این که در این ورود تمدن، مسلمانان تحقیر هم می شدند که چیزی از خودشان ندارند. شاید دلایل دیگری هم برای دور ماندن از تمدن غربی یا فاصله گرفتن با آن بود. این البته شروع نضج گیری فکر تمدنی یا همان «دانش تمدن شناسی» در میان مسلمانان امری متـأخر بود و این هم البته امری طبیعی هم بود. یک نگرانی عمده این بود که این تمدن جدید، که همراهش دین و اخلاق خاص خودش را دارد، با اسلام چگونه کنار خواهد آمد. نوعا در مراحل اولیه تصور بر این بود که سازگاری آن تمدن غربی با اسلام دشوار است. این مسأله مهمی بود. در این باره تفسیرهای بسیار مختلفی می شد، و آنها که رویکرد موافق با تمدن و همزمان اسلام داشتند، در ایجاد نگاه های ترکیبی که همزمان انتقاد از غرب، و نشان دادن راههای ترکیب اسلام و تمدن بود، تلاش می کردند. مطالب زیادی نوشته شد که یا مسلمانان را راضی کند یا غربی ها و غرب زدگان را.
4. مقالات و نوشته های فراوانی در باره تمدن و رابطه آن با اسلام هست. بخشی تاریخی است، یعنی بررسی تمدن اسلامی در گذشته که از لحاظ مفهومی ناشی از نوعی سرایت دادن مفهوم تمدن از معنای غربی آن به سمت گذشته و دنیای قدیم است. البته این کار را خود غربی ها هم کردند و کتابهایی که در باره تمدن های گذشه نوشته اند، در همین زمینه است. بحث در آنها از شرح امکانات صنعتی و تکنولوژیک بشر قدیم در همه ابعاد؛ همین طور نظامات اداری و سیاسی و نیز سازمان های دینی و اندیشه های حاکم بر آنها بوده است. مسلمانان نیز به تبع غربی ها، در باره گذشته تمدنی خود آثاری نوشته اند که اغلب تا پیش از شروع تحقیقات نوین و فراگیری روش های تازه در پژوهش تاریخ، کار جدی نبود.
5. بخش دیگری از بحث های تمدنی، در باره تحقق تمدن در وضع فعلی ما بود و هست. اینجا ما بحث مفهومی و مصداقی داریم. تمدن چیست و مصداقش کدام است. نسبتش با دین و سنت هایمان چیست. در واقع، و در ابتدا، آنچه در اینجا مراد است، اصل تمدن و سپس تفسیر تمدن از منظر دینی است که مسأله مهمی بوده است، این که آیا طرحی که ما خواهیم داد، طرحی متفاوت با چیزی است که در غرب هست؟ کجایش متفاوت است؟ صنعت و تکنولوژی غرب با شرق اسلامی، با هم فرق دارد؟ بالاتر، علوم پایه آنها هم متفاوت است؟ از آنها که بگذریم، در امر قانون و نظامات حقوقی و اداری و حکومتی هم متفاوت است؟ آیا این تفاوت ها، در ماهیت تمدن و تعریف آن و امکاان دست یابی به آن، تفاوت دارد یا خیر؟ صدها سوال در اینجا بود؛ از نقطه آغاز که اصلا این تمدن و رفاه خوب است یا خیر، تا این که چگونه می شود به آن دست یافت و چه نوعی از آن را داشت، همه سوال بود. نیز این که اشکالات آنچه در غرب است چیست؟ ما چه دشواری در رسیدن به آن داریم؟ آیا اصلا می توانیم به «تمدن» برسیم یا نمی توانیم؟ افکار موجود در ما، مانع از آمدن تمدن است یا موافق با آن، و چه باید کرد؟ و دهها و صدها سوال دیگر.
6. ما در باره تمدن غرب و نسبت خودمان با تمدن و تمدن غرب که عجالتا صورت اول و آخر تمدن در دنیای فعلی است [تا بعدها چه پیش آید] چه اندیشه هایی داشته ایم؟ فکر می کنم در این باره، تحت عنوان تمدن یا تجدد یا هر عنوان دیگری، خیلی نوشته ایم، اما نتوانستیم به نتیجه روشنی برسیم. رسیدن به دروازه های تمدن، دغدغه بیشتر رجال کشور ما بوده و هست. حتما همین احساس در دیگر کشورهای اسلامی که ما هم حلقه ای در میان آنها هستیم، بوده است. در واقع، نه تنها تمدنی برای ما محقق نشده، بلکه از نظر اندیشه هم سامان روشنی نداریم و به طور مداوم حرفهایمان را عوض کرده ایم. البته، در مقابل سوالات اصلی، تقریبا یک سری جوابهای آماده داریم که در عمل بی خاصیت است، و تنها خاصیت آنها، رها کردن برخی از دغدغه ها از ذهن ماست. جوابهای کلی که عملا و تقریبا هیچ فایده ای ندارد، اما اندکی ذهن ما را آرام می کند. این پرسشها در باره مسائل مختلف است. برای مثال می پرسیم: چرا عقب افتاده ایم؟ جواب این است که ما سوابق درخشانی داریم و دیگران سبب عقب ماندگی ما شده اند، یا می گوییم: رواج برخی از خرافات ما را گرفتار عقب ماندگی کرده است. سوال این است که تمدن غربی چیست؟ پاسخ این است: آنها گرفتار مشکلات اخلاقی هستند، تمدن آنها مادی است، و اما ما در صدد عرضه یک تمدن بی عیب و نقص هستیم. از این سوال و جوابها زیاد است.
7. یک مشکل مهم خلط تمدن و تجدد است. در تعاریفی که ما برای تمدن دیده ایم، و آنچه در عمل تجربه کرده ایم، تمدن و تجدد، لب به لب پیش آمده اند. این تجدد، مشکلش این است که گویا جنبه صوری تمدن غربی است و درگیریش با آداب و رسوم سنتی ما، بیشتر از خود تمدن است و معمولا فکر می شود که شاید بتوان از تمدن غربی جدایش کرد. هرچه تمدن از یک وزانتی برخوردار است، تجدد، لوس بازی و بازیگری است. این در ادبیات عادی ماست. مثلا وقتی جلال، غرب زدگی را می نویسد، نوک تیز حمله به تجدد است، اما پاسخی در باره تمدن یا نیست، یا اساسا مفروض این است که تمدن امر مقبولی است. شادمان از تسخیر تمدن فرنگی نوشت اما جلال از غرب زدگی. با این حال، بروز و ظهور این تمدن، در همین تجدد شده و همین سنت گرایان شرق را به وحشت انداخته است. در این باره حتی ما با هندی ها و چینی ها و ژاپنی ها هم ممکن است همداستان باشیم و همه از صورتک غرب، متنفر باشیم. مدام می گوییم باید اینها را از اصل پیشرفت و ترقی بشر تفکیک کرد، اما انگار نمی شود که نمی شود. درست همینجاست که زمینگیر می شویم و راه را گم می کنیم.
8. چنان که گذشت، ما مسلمانان در باره تمدن مطالب زیادی نوشته ایم که مشتمل بر همین قبیل سوال و جوابها و تفسیرها و تبیین های تکراری در باره تمدن خوب است، اما در عمل نتوانسته ایم قدمی به جلو برداریم. سیاسی کاریهای روز را کنار بگذاریم، یعنی آنچه که به کمک بودجه، مطالبی را در باره تمدن و قریب الوقوع بودن آن عرضه می کند، در می یابیم که در عرصه تفکر چه مطالب تکراری گفته و نوشته ایم.
در اینجا نوشته ای با عنوان «اسلام و تمدن» از یک نویسنده مذهبی دزفولی که در سال 1323 در نشریه آیین اسلام منتشر شده مرور می کنیم. در واقع، ادعاهای او را که بارها و بارها در متون بعدی هم در باره تمدن اسلامی آمده بند بند می آوریم: [مطالب زیر عبارات اوست، مگر آنچه در کروشه آمده است]:
الف: آیا تمدن غیر این است که انسان کاملا به وظایف انسانیت و آدمیت و حفظ حقوق جامعه بشری عمل نموده از توحش و بربریت خود را پاک دارد، و از رذائل اخلاقی و سوالب انسانیت و نقائص بشری آئینه جمال حقایق و فضائل را پوشیده ندارد؟ [تعریف تمدن]
چرا مکتوب دکتر داوری مهم است؟
از نقطه نظر بحث مدعیان سال های اخیر مکتب تفکیک به نظر من مکتوب تازه دکتر داوری از این حیث اهمیت دارد که در طول دو دهه گذشته شماری از دلبستگان به هر یک از دو گرایش دکتر فردید و همچنین مکتب تفکیک درصدد نوعی همسازی و تئوری سازی مشترک و بر پایه مبانی هر دو با هم برآمدند. این مکتوب را در واقع باید در پاسخ به چنین رویکردهایی دید. من خود به خاطر دارم که عده ای از دوستان علاقمند به معارف مرحوم آقای حلبی در تهران در آن سال ها به سخنان دکتر فردید درباره تمدن غرب و غربزدگی و نقد تمدن جدید از نقطه نظر فلسفی واکنش مثبتی نشان می دادند. از دیدگاه آن دوستان نظراتی که دکتر فردید مطرح می کرد و طبعا کسانی مانند آقای داوری هم آن نظرات را تعلیم و آموزش می دادند با رویکرد کلی مرحوم عالم متقی میرزا مهدی اصفهانی در خصوص تمایز کلی راه انبیاء از راه تفکر و تمدن و اندیشه بشری هماهنگ است. در واقع از دیدگاه این آقایان انبیاء آمده اند تا جلوی انحراف در بشریت را که نتیجه بیگانه شدن با راه فطرت و تکیه بر خرد خود بنیاد بشری و تفکرات فلسفی یونانی است را بگیرند و بشر را از فکر و ظلمات فکر نظری رهایی دهند و هدایت الهی و وابسته به انبیاء را به آنان تعلیم دهند. طبعا این آقایان به تفسیری خاص از تاریخ تمدن و فلسفه بشری استناد می کنند که خود تنها روایتی است که مرحوم میرزا مهدی اصفهانی آن را مطرح می کرد. در این دیدگاه کار انبیاء در واقع واکنشی بوده به انحرافات بشر از فطرت اولیه. روشن است که این تفسیر از تاریخ دیدگاهی اعتقادی است و میرزا مهدی اصفهانی کاری با واقعیت های تاریخی و سیر تمدن بشری آنطور که منابع تاریخی گزارش می کنند ندارد. اینکه واقعیت شکلگیری فلسفه های یونانی و یا فلسفه های بشری در تمدن های قدیم دنیا چه بوده سخن دیگری است که لزوما با دیدگاه های مرحوم اصفهانی البته سازگار نیست. فقط باید اینجا این نکته را تذکر داد که در این میان تجدد ستیزی دکتر فردید و شرکای ایشان لزوما تأیید این دیدگاه مرحوم میرزا مهدی اصفهانی نیست اما به هرحال این تفسیری است که هواداران آمیختن دو تفکر معارفی و فردیدی ظاهرا بدان دلبسته اند. دکتر فردید نقدش فلسفی است و تفکیک را میان تمدن ما قبل مدرن و مدرن می داند. وانگهی او نقد فلسفی اش متأثر از نقد هایدگر به متافیزیک است که شامل دیدگاه های سنتی مکاتب دینی و تصور سنتی از خدا هم می شود. بدین ترتیب شاید به تعبیری باید گفت هر کدام از این دو دیدگاه نقطه آغاز آنچه انحراف و یا چیزی شبیه آن می خوانند را متفاوت می دانند. در این میان عده ای از علاقمندان به مکتب تفکیک درصدد برآمدند تا با نوعی تلفیق این مکتب نه تنها با مکتب فردید بلکه با مکتب سنت گرایی که با مکتب فردیدی تفاوت جدی دارد موضوع را دنبال کنند و معجون تازه ای به منظور نقد غرب و تمدن جدید عرضه کنند. از دیدگاه این اشخاص که بی تأثیر از دیدگاه های فرهنگستان قم هم نیستند اساسا این انبیاء هستند که تمدن قدیم بشر را ساخته اند و علم و تمدن بشری اصلا ساخته انبیاء است منتهی با تفکرات یونانی و بعد غربی به انحراف کشیده شده و امروز با چالشی به نام تمدن جدید روبروست. اینها در واقع به سنت فرا می خوانند و البته فلسفه یونانی که مورد انتقاد میرزا مهدی اصفهانی است را آغاز روندی می دانند که به تجدد انجامید و از این نقطه نظر به مکتب تفکیک دلبسته اند. اندیشه فرهنگستان علوم قم هم کم و بیش همین است گرچه آنها در عمل به بازسازی علوم و فلسفه و از جمله علوم انسانی غربی و یونانی در راستای اسلامی کردن آن دعوت می کنند. یعنی بازگشت به سنت را نه در شکلی منفعلانه و امیدوار به تغییر این وضعیت (با اراده مستقیم الهی و یا اتفاقی خارج از اراده انسان های معتقد به مکتب انبیاء) بلکه از طریق بازسازی علوم و فلسفه و تمدن جدید از راه اسلامی کردن آنها می دانند. از اینجاست که به طور نمونه به ریاضیات اسلامی و یا فیزیک اسلامی فرا می خوانند. مرحوم میرزا مهدی اصفهانی ظاهرا تنها سخنش در محدوده معارف دینی بود و نه گستره های مختلف علوم اما از آنجا که به وضوح از تفکیک نور عقل انبیاء و عقل ظلمانی نظری فلاسفه و بشر سخن می راند گویا معارفش مورد استفاده معتقدان به اسلامی کردن علوم قرار گرفته است. با وجود اینکه مسئله او تقابل سنت و تجدد نبود بلکه تقابل انبیاء بود با راه عقل بشری. (دنباله 👇🏼)
اين عبارت البته استعراض و تحفظی نسبت به اطلاق لقب "حجة الاسلام" به غزالی ندارد؛ سهل است خود او در آغاز شرح حال غزالی همین لقب را برای او به کار برده بود. فارسي با این جمله معترضه قصدش اين است بگويد حجت در اسلام دو کتاب صحيح است و غزالی در عنایت به آن دو حجت کوتاهی نکرد. فارسي، شافعی بود و بر مذهب اشعری منتهی او در طيف سنت گرايان اشعری بود؛ درست مانند ابن عساکر. او بر اهميت حديث و "سنت" با اين جمله معترضه تأکيد می کند. او حتما می دانست که اطلاق لقب "شيخ الاسلام" برای غزالی ساده نيست. اين لقب اخير در آن زمان برای "سنت" گرايان و متخصصين حديث به کار می رفت. با اين وصف گرچه غزالی "شيخ الاسلام" نبود اما "حجة الاسلام" بود؛ لقبی که برای فارسیِ ستايشگر غزالی به اندازه کافی می توانست نشان افتخار باشد؛ کما اينکه "صحيحين" در واقع "حجة الاسلام" اند.
واقع اين است که لقب "حجة الاسلام" را بر غزالی بيشتر به دلائلی سياسی اطلاق کردند. او خصم اسماعيليه و مذهب "تعليم" باطنی بود. چندين کتاب در نقد و رد آنها نوشت و با "المستظهری" به "فضائح الباطنية" پرداخت. اسماعيليان نزاری بالاترين مرجع مذهبی خود در آن دوران يعنی "سيدنا" حسن الصباح را "حجت امام" می خواندند (منظور از امام، امام نزاريان است). در مقابل، دستگاه حاکميت و اسلام رسمی شافعي که مورد حمايت خواجه نظام الملک و سنت سياسی او بود، غزالی را "حجت اسلام" می خواندند. بدين ترتيب شافعيان و مخالفان نزاريان می خواستند بگويند که اگر حسن صباحِ نزاريان حجت امام "غائب" است، غزالی حجت اسلامِ ظاهر است؛ اسلامی که از ديدگاه مخالفان نزاريان، نه تنها شريعت دارد بلکه علاوه و بر خلاف باطن گرایی نزاريان، باطن آن نه در نظام نزاری بلکه در اسلام تصوف متجلی است که غزالی به سرچشمه های آن رسيده است. او با "احياء علوم الدين" خود هم نماينده ظاهر است و هم باطن؛ منتهی در چارچوب شريعت و اسلام. بنابراين غزالی از ديدگاه اسلام رسمی شافعی در آن زمان (و مورد حمايت دستگاه خواجه و بخشی از دستگاه سلاجقه) "حجت اسلام و مسلمين" است؛ در برابر "حجت" امام باطنيان. در برابر "تعليم جديدِ" نزاريان، غزالی قرار دارد که با "احيای" دين، "حجت" اسلام را نمايندگی می کند؛ نه آيا به گزارش فارسي، غزالی "صحيحين" بخاری و مسلم را می خواند و با "حجت اسلام" همراه بود؟
https://t.me/azbarresihayetarikhi
بازخوانی مهمترين گزارشگر تمدن اسلامی برای علاقمندان
مدتی پيش فکر می کردم چطور می توان در اين هياهوی سياست زدگی و آشفته بازار تحريف از فرهنگ گفت و از اسلام فرهنگی و مدنی و تمدنی: سهم اسلام در شکوفایی تمدن ایرانی و پيوستگی و تداوم تاريخی آن و از سهم ايران و ايرانی گفت در تمدن اسلامی. بر اين باورم که تا اسلام هست ايران هست و تا ايران هست اسلام هم هست. ايران برای قرن ها نقطه محوری تمدن تاريخی اسلام بود؛ تمدنی که به حق بايد آن را تمدن "کتاب" ناميد. کتاب محوری ترين عنصر فرهنگی اين تمدن عظيم بشری است. فهرست ابن نديم مهمترين و صادق ترين آينه و گزارشگر تمدن اسلام از نقطه نظر فرهنگ مکتوب و کتاب است. محصول سده چهارم قمری بغداد است؛ قرنی که آن را تعدادی از اسلام شناسان قرن تشيع خوانده اند و عده ای ديگر آن را قرن رنسانس و "عصر النهضة". ابن النديم خود شيعی و بر مذهب امامی و با باورهای معتزلی بود. به همين دليل درسگفتارهایی را آغاز کرده ام بر اساس فهرست ابن نديم و بازخوانی آن. فهرست را می خوانم و توضيحاتی ارائه می دهم. اگر علاقه داريد آن را در کانال من دنبال کنيد.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
مقدمه کتاب مناقب اهل بیت در شعر کهن فارسی
زبان فارسی دری از نظر عاطفی در میان پارسی زبانانی شکل گرفت که در میانه فرهنگ اسلامی و ایرانی، باید راه خود را به صورت ترکیبی از این دو فرهنگ، انتخاب کرده و در آن گام بر می داشتند. زبان، یعنی همین الفاظ و اسامی و ترکیب ها، دنیایی است ویژه، دنیایی که فلسفه و دانش و اخلاق و احساس و همه چیز را در خود یکجا دارد. این دنیا، با دنیای خارجی آدمهایی که در آن زبان با یکدیگر مشترکند، ارتباط نزدیک دارد و با آن در حال نوعی داد و ستد و تعامل است. رابطه ای سازنده، فعال، و جهت ده که با همین الفاظ و ترکیب ها، ساختار جدید یم سازد و راه را نشان می دهد.
زبان فارسی تحت تأثير علائق ایرانی و اسلامی، باید عالم خود را شکل می داد، شخصیت های خود را بر می گزید، اخلاق ویژه خود را انتخاب می کرد و راه خود را در تاریخ انسانی می گشود. در این صورت بود که می توانست به راه خود ادامه دهد، از رفتنش راضی باشد و پیروانش را توجیه کند.
این زبان، زبان دین و آیین و اخلاق و احساس ایرانی شد، زبانی که تحت تأثیر نوعی عرفان و عشق بود. زبان ستایش حقیقت، زبان وصف حالات عارفانه و عاشقانه که گاه یک بیتش، دنیایی را در خود جای داده است. بخشی از این زبان، در ستایش و منقبت شخصیت هایی بوده که محبوب دل شاعران پارسی زبان بوده است، شخصیت رسول خدا (ص) با آن هم ستایش نامه های بی حد و مرز، شخصیت چهرگانی از اهل بیت (ع) که رسول (ص) دوستی آنان را توصیه کرده بود، کسانی که مصداق «اللهمّ وال من والاه» بودند.
این زبان فارسی از شعر کمال الدين عبدالرزاق در وصف رسول (ص) گرفته، تا اشعار شیخ حسن کاشی در منقبت امام علی (ع) و تا محتشم در باره عاشورا، زبان عشق و فرهنگ فارسی اسلامی بود. در این زبان، اسلام و تاریخ آن، آنچنان که پارسی زبان دوست دارد، انعکاس داشته و دارد. حرکت مفاهیم منقبت و مدحت اهل بیت در زبان فارسی، یک حرکت عادی نبوده، بلکه موجی خروشان بود که از دل شاعران بر می آمد و در دل این مردم می نشست و آنان را به وجد می آورد.
صدها شاعر، طی قرنهای ششم تا دوره جدید، با برجستگی تمام، خودشان را وقف منقبت خوانی کردند و عشق و محبت و ولاء و دوستی خود را نثار امامان(ع) کردند و به پای آن بزرگان ریختند. بسیاری از اینان، سنی بودند، اما سنیانی که حب اهل بیت رسول برای ایشان یک اصل بود. بسیاری هم از شیعیان امامی مذهب بودند. میراثی که از این شاعران در منقبت سرایی مانده، بخشی چاپ شده و بخشی همچنان زیر گرد و خاک کتاب های خطی و دست نخورده است. همّت در نشر آنها، نشانی از احترام به علاقه و عشق شاعران بزرگی است که عمری را صرف سرایش این اشعار کرده اند. دوست ما جناب رستاخیز، که خدای او را حفظ كناد، سال هاست که در این مسیر گام بر می دارد. از منتخب الاشعار او که قریب پانزده سال قبل منتشر شد، و صاحب این قلم بر آن مقدمه نوشت، تا دواوینی از شاعران شیعی که ایشان تصحیح کرد و توسط انتشارات کتابخانه مجلس منتشر شد، یکسره در این عرصه فعال است. این هم مجموعه ای دیگر از شعر منقبت است که پشت سر آن سالها جستجو و همت جناب رستاخیز قرار دارد. سعی اش مشکور باد و خداوند ان شاء الله بر توفیقات ایشان بیفزاید. و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین .
رسول جعفریان
✍️ مهران صولتی
🖊 چرا ژاپنی ها آموختند ولی ایرانی ها خروشیدند؟!
( مواجهه متفاوت ایران و ژاپن با غرب )
🔻محمدرضا سرکار آرانی در جلد اول کتاب" در تمنای یادگیری" که به ذکر تجربیات او از اقامت و تدریس در دانشگاه های ژاپن در حوزه آموزش و پرورش اختصاص دارد به بیان یک تفاوت میان برخورد ژاپن و ایران با پدیده تجدد می پردازد؛ این که ژاپنی ها با سکوت، تامل و اشتیاق برای یادگیری با مدرنیته مواجه شدند در حالی که ایرانیان با هیاهو، جسارت و توهم دانایی! سرکار آرانی از راز این تفاوت می پرسد و اکنون در این یادداشت قرار است به این پرسش پاسخ دهیم که؛ چرا مواجهه ایرانیان با مدرنیته تا این حد غوغا زده بوده است؟!
@sokhanranihaa
🔸افتخاری به نام تمدن کهن: ایرانیان همواره به تمدنی دیرینه با صبغه ایرانی- اسلامی بالیده اند و خود را در زمره متمدن ترین مردمان جهان تلقی کرده اند. این روحیه اگر چه در ظاهر ناشی از اعتماد به نفس ایرانیان به نظر می رسد ولی در بطن خود نشانه ای است از اشراف به عقب ماندن از کاروان پیشرفت جهان! به عبارت دیگر این رویکرد بیشتر نوعی مکانیسم دفاعی است که در همه دوره ها سابقه داشته است. از نقدهای شاه نسبت به دموکراسی در غرب تا اطلاق نفسانیات به آن در دوران بعد از انقلاب، همه و همه در حقیقت واکنش جامعه ای بوده است که می کوشیده تا راز عقب ماندگی خود را به این شیوه ساده سازی کند!
🔸تعطیلات در تاریخ: آن زمانی که غرب می کوشید تا تسخیر جهان را تئوریزه کند ایرانیان به تعبیر شایگان در تعطیلات تاریخ بودند. بعد از بیداری هم بیشتر دیدگان شان به جمال تکنولوژی خیره ماند تا علمی که مولد و موجد آن بود. خرید تکنولوژی به وسیله پول نفت هم به توهم توسعه یافتگی دامن زد، حال آن که ما همچنان انسان و جامعه ای پیشامدرن را پیش رو داشتیم. واردات فراورده های غربی در هر دو دوره قبل و بعد از انقلاب به رغم تفاوت های ظاهری در این نکته مشترک بود که ما را دچار توهم بی نیازی از فراگیری فلسفه و علم مدرن به مثابه ماده اولیه مدرنیته می کرد!
🔸سودای پیمودن مسیر میان بر: اشراف به عقب ماندن از غرب که به دنبال شکست در جنگ با روسیه حاصل شد تمنای کشف راه میان بر را هم در ذهن ایرانیان ایجاد کرد. البته شکاف با غرب هم چنان ژرف شده بود که دعوت به تامل در مبانی مدرنیته هواداری نمی یافت. شرایط اضطراری ایجاب می کرد که طرحی نو در انداخته و راهی میان بر گشوده شود. بومی گرایی جهان سومی در دوران پیش از انقلاب و تمدن سازی در زمانه بعد از انقلاب در زمره تلاش های ناکامی بود که بیش از همه رنگ و بوی ایدئولوژی داشت. بعد از آن این توهم در سایه غرب گریزی یا غرب ستیزی همچنان ادامه یافت!
🔸هویت یابی در برابر یک تهاجم: شوربختانه ایرانیان نخست نه با علم مدرن بلکه با ایدئولوژی های غربی مواجه شدند. بدتر آن که این روایت های ایدئولوژیک هم نازل ترین ها در میان لیبرالیسم، مارکسیسم و ناسیونالیسم بودند. ایدئولوژی ها از آن جا که برای تصرف و تسخیر آمده بودند کمکی به دغدغه حقیقت یابی ایرانیان نکردند. به جای آن هویت ایرانی را تحریک کردند تا در واکنش، از سنت تیغی ایدئولوژیک برای مقابله مناسب با این هجوم بتراشد! این چنین بود که ایرانیان در نزاع ایدئولوژی ها نه تنها غرب را نشناختند بلکه در بازخوانی سنت در افق مدرنیته نیز ناکام ماندند!
🔸نکته پایانی: در دو سده گذشته بازار ستیز با سنت یا مدرنیته در ایران بسیار داغ بوده است، به طوری که در این مدت نه اسلام را به درستی شناخته ایم و نه غرب را! تجربه سکوت ژاپنی ها در مواجهه با دنیای جدید نشان داد که توسعه تنها به بهای تواضع، تامل و شوق به یادگیری تجربه های جدید به دست می آید!
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
عذر بدتر از گناه
یکی از دوستان عضو کانال درباره کلیپ پابوسی قطب نادان فرقه گنابادی فرموده اند که این پابوسی نیست بلکه سجده است؛ زیرا از نظر دراویش قطب انسان کامل است!
متاسفانه هرچه کردم نتوانستم این دوست عزیز را قانع کنم که در اسلام پابوسی نداریم، چه رسد به سجده! که برای غیر خدا شرک است.
او دستبوسی و خضوع در برابر علما را با سجده بر قطب (بت) خانقاه مقایسه می نمود. در حالی که دستبوسی نشان احترام است و نسبت به منتسبین به پیامبر اکرم (ص) اعمّ از سادات و مروّجین دین آن حضرت استحباب شرعی دارد. ودر هر حال بین دست و پا فرق بسیار است، چه رسد به سجده بر غیر خدا.
در اینجا به یاد سخن شیرین مرحوم صفائی حائری افتادم که می فرمود: نشانه حق بودن یک دعوت آن است که فقط خدا را در دل ها بزرگ کند، نه خود را. وربّک فکبّر.
و به یاد سخن زیبای مرحوم آیة الله نجابت افتادم که درباره حضرت امام خمینی رضوان الله علیه میفرمود: او دلاّل خدا بود و همه را به خدا میخواند. دعوت به نفس نمیکرد. از خود هیچ نداشت و فانی در خدا بود.
در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس
بازار خود نمایی از آن سوی دیگر است
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com