رحمت و رضوان یزدان بر استاد همایی باد!
نسخه ای کهنسال از رساله صلاه ابن سینا. به قلم کاتبی زیدی در مجموعه ای زیدی در کتابخانه مجلس. از شمال ایران. درباره آن در کاتبان نوشته ام. حواشی مفیدی دارد که باید کسی همت کند و آن را منتشر کند.
سلام علیکم. از اساتید محترم اگر کسی لطف کند و pdf فهرست نسخ خطی که استاد متقی تالیف کرده اند را به اشتراک بگذارند ممنون میشم.
💌 شعری از استاد امیری فیروز کوهی در رثای استاد همایی:
ای همای سخن ، حَماکَ اللّهُ/ که به هر گوشه ، سایه افکندی
طلب علم را ، به قیمت جان/ بهترین نطق و خوش ترین ، پندی
نکَنَم از تو دل ، که در همه عمر/ دل به جز حق ، ز هرچه برکَنْدی
علم را ، یکسر از حضور و حصول/ چون خرد ، در بر خردمندی
چیست پاداش سعی تو ، که به علم/ کام جان کندی و غم آکندی
گریه پای تو ، گوهر افشانند/ تو خود آن گوهری ، که بی چندی
حق ، تو را پاس دارد از در فضل/ که به فضل وی ، آرزومندی
⚫️ استاد ارجمند دكتر مهدی محقق، استاد و نویسنده و محقق برجسته ادب و فرهنگ ایران زمین، كه خداوند ایشان را سلامت و محفوظ بداراد، در پیشگفتارِ ارجنامهای كه در سال 1355 برای استاد همایی فراهم آورده بودند، در اینباره نوشتهاند:
«او [= استاد همایی] همیشه حسرت میخورد كه چرا پس از آن همه رنج و كوشش، به او مجال داده نشد كه بتواند چنانكه باید از علم خود بهرهبرداری كند، شاگردان مبرّز بیشتری تربیت كند و آثار فراوانتری به جهان علم و دانش تقدیم نماید... . استاد در غزلی سروده است:
زیور دست جهان بودم، مرا نشناختند
گوهری را رایگان در خاك راه انداختند
🔹 درباره نامهربانی ها با نادره دوران، علامه همایی، این یادداشت را بخوانید:
https://www.irna.ir/news/82603324
@fiqh_osoul
نسخه ای کهنسال از رساله صلاه ابن سینا. به قلم کاتبی زیدی در مجموعه ای زیدی در کتابخانه مجلس. از شمال ایران. درباره آن در کاتبان نوشته ام. حواشی مفیدی دارد که باید کسی همت کند و آن را منتشر کند.
پیشنهادات ۷
محمد بن محمد زمان الكاشاني فیلسوف مهمی بوده و استاد وحید بهبهانی و ملا مهدی نراقی. از آثارش مرآه الأزمان درباره زمان موهوم تاکنون به صورت بسیار آشفته و غیر قابل قبولی منتشر شده که باید تجدید چاپ شود. آثار دیگر او نیز همچنان به صورت مخطوط است و منتشر نشده. درباره او بعد از این بیشتر خواهم نوشت. باید کسی همت کند و آثار او را منتشر کند.
ملا امين استرابادي چه زمانی شيراز را به قصد مکه ترک کرد؟
دوستی گرامی از اصحاب کانال از من پرسيده چرا در مقاله ملا امين استرابادی که بيست و اندی سال قبل نوشتم و بعدا دو مرتبه منتشر شد در استدلال بر اينکه امين استرابادی حدود سال 1015 وارد مکه شده چنين نوشته ام: "سال ورود وی به مکه روشن نیست، ولی میدانیم که نسخهای از آثارش در سال ۱۰۱۴ق در شیراز کتابت شده است." مگر آن نسخه به خط خود استرابادي است که از محل کتابت بتوان چنين نتيجه گرفت؟ اين چند سطر را برای او فرستادم. اينجا آن را منتشر می کنم:
می دانيم که ملا امين استرابادی از اوائل سال 1015 نزد میرزا محمد استرابادي صاحب رجال درس خواندن را آغاز کرد. نمی دانیم کی رفته به مکه اما در 1014 یک نسخه از آثارش را در شیراز کتابت کرده اند. او در آن زمان محقق کم و بیش جوان و هنوز طالب علم بوده. وقتی نسخه ای از آثارش را در 1014 در شیراز کتابت می کنند یعنی اینکه خودش آن زمان در شیراز بوده و احتمالا از کسی خواسته نسخه ای از کتاب هایش را برای او کتابت کند. او آن زمان اينقدر مشهور نبود که با وجود اينکه شيراز را به مقصد مکه ترک کرده باشد کتابی از او را در شیراز کاتبان بدون حضور او در شهر استنساخ کنند. بنابراين او که در رجوع از نجف از حدود 1010 در شيراز اقامت داشت محتملا بايد تا 1014 نيز همچنان در شيراز مانده باشد. او بعد از اينکه به مکه رفت طبعا بلافاصله نزد میرزا محمد تحصیل را آغاز کرد چون در مکه در آن زمان عالم مشهور و مهم شيعی ديگری زندگی نمی کرد تا ملا امين قبل از اين استاد نزد شخص مهم ديگری تحصيل را ابتدا آغاز کند. او قبلتر به نجف رفته بود و در هنگام رسيدن به مکه توانایی حضور در مجلس میرزا محمد را داشت. بنابراین او تا 1014 باید همچنان در شیراز مانده باشد و همانجا بود که نسخه ای از یکی آثار اوليه دوران جوانی اش را لابد از کسی خواسته تا استنساخ کند.
نقد و بررسی نظريه فهرستی در تحليل ادبيات حديثی (5): نکته ای مهم درباره معنای فهرست نويسی در ميان قدما
5- من در جايش به تفصيل نوشته ام و اينجا مختصرا عرض می کنم که فهرست های حديثی در حقيقت کارکرد اجازات را داشته اند. منتهی اين اجازات گاهی ناظر به روايت و اجازه ای واقعی بوده اند و گاهی هم اجازاتی اند کلی. مورد اخير انواعی دارد منتهی آنچه به خصوص اينجا مد نظر است يعنی کسی اجازه روايت تعدادی از کتاب ها و يا اجازه روايت از کتاب های عده ای از محدثان قديم را يکجا به يکی از شاگردان و راويانش بدهد بی آنکه تک تک آن کتاب ها را آن شاگرد نزد استاد خوانده باشد به سماع و يا قرائت و يا حتی اجازه ای خاص در مورد تک تک کتاب ها با نسخه های معينی از آن کتاب ها گرفته باشد. بدين معنا که در اجازه نسخه ای خاص که استاد در اختيار داشته و شاگرد از روی آن کتابت کرده بوده و يا بر اساس آن مقابله ای کرده باشد مورد اجازه قرار نگيرد و بلکه به طور کلی کتابی از مشايخ به اجازه روايتش برای شاگرد ممکن شود. بنابراين اين نوع اجازات کاری به نسخه ها ندارند و بلکه منظور فقط اصل کتاب است. گاهی چنانکه گفتم اجازه حتی به کتاب ها هم کاری ندارد. استاد به شاگرد اجازه نقل روايات و کتاب های يکی از استادانش را به طور کلی می دهد. در اين صورت مثلا اگر شيخ طوسي بخواهد اجازه روايت آثار شيخ مفيد را به طور کلی به فرزندش ابو علي ابن الشيخ بدهد چه بايد بکند؟ شيوه اش علی الاصول اين است که يا به طور کلی بگويد من به تو اجازه کل تأليفات و روايات شيخ مفيد را می دهم و يا اينکه ليستی از آثار شيخ مفيد را ذکر کند و بگويد اجازه روايت اين کتاب ها را به تو می دهم. در اينجا نه شيخ و نه فرزندش ابو علی کاری به تک تک کتاب ها و يا نسخه های آن آثار ندارند بلکه به طور کلی اجازه روايتی برای آثار شيخ مفيد از پدر به پسر منتقل شده. اين را بعدها عموما تحت ژانر اجازه می خوانده اند اما در قديم تر در بين قدما عنوان فهرست هم داشت (در رجال نجاشي و يا فهرست شيخ گاهی به اين نمونه از فهرست ها اشاره شده؛ مانند فهرست آثار سيد مرتضی و يا شيخ مفيد و يا عياشي و از اين قبيل). کار شيخ طوسي و نجاشي در بيشتر بخش های فهرست هایشان اين است که به فهارس قديمتر تکيه کرده و طبق نظم الفبایی آن فهارس را تنظيم مجدد کرده و روايات آن فهارس را در ذيل نام محدثان و نويسندگان ذکر کرده اند. مثلا فهرست حميد بن زياد را در مورد بسياری از محدثان مبنا قرار داده و ذيل تک تک راويانی که نامشان در فهرست حميد بن زياد آمده بوده روايت حميد را به آن محدث ذکر می کنند (و البته در بيشتر موارد هم سند خود را به فهرست حميد بدان اضافه می کنند). بنابراين فهرست های نجاشي و شيخ، فهرس الفهارسند؛ يعنی صرفا جامع فهارس قديمترند. در اينجا نه شيخ و نه نجاشي کاری به تک تک کتاب های آن محدثان و نويسندگان ندارند. شايد تعداد زيادی از آن کتاب ها را اصلا نديده اند و يا شماری از آن نويسندگان را اصلا نمی شناسند و فقط به واسطه آن فهارس از آن اشخاص و يا کتاب ها ياد می کنند. طبعا بدين ترتيب به نسخه های مختلف کتاب هایی که از نامشان به واسطه فهرست حميد بن زياد ياد می کنند هم کاری ندارند؛ بلکه صرفا چنانکه گفتم در واقع با تنظيم مجدد فهرست حميد و آميختن آن با فهارس ديگر امکان روايت و اجازه روايت از محدثان قديم و آثارشان را در يک کتاب با عنوان فهرست به شاگردان و نسل های بعدی (با نقل از طبقه ای به طبقه ای ديگر) فراهم کرده اند. آيا همه فهرست ها از اين قبيل بوده اند؟ آيا فی المثل فهرست حميد بن زياد هم خود فهرس الفهارسی از فهارس قديمتر بوده؟ تفاوت آن مثلا با فهرست شيخ چه بوده؟ برای پاسخ به اين پرسش ها به تعليقات بعدی مراجعه شود. اجمالا عرض می کنم که همه فهارس از اين قبيل نبوده اند؛ بلکه شماری از فهارس در حقيقت فهرست مرويات يک شيخ بوده که در طی آن فهرست (عموما با عنوان: فهرست ما رواه) دقيقا آنچه به سماع و يا قرائت و يا اجازه خاص به يک نسخه معين از استادی فرا گرفته بوده را در کتاب فهرست خود گرد می آورده است. شايد حدود بيست و پنج سال پيش بدين نکته در مقاله ابو غالب زراري که برای ترجمه عربی دائرة المعارف بزرگ اسلامی نوشتم اشاره کردم. نمونه خوب اين قبيل فهارس، فهرست ابو غالب زراری است که در پايان رساله او منتشر شده. توضيحات را به تدريج در طی تعليقات بعدی خواهم آورد. آنچه گفتم نتايجی در بر دارد که به کلی محتوای نظريه طريقه فهرستی را غير قابل قبول تلقی می کند.
این کتاب اثر ارزشمندی است درباره فضائل حضرت امیر (ع) که اسانید مفیدی هم دارد. از آن دو نسخه کهن دست کم باقی است: یکی نسخه ای در استانبول که آن را در این یادداشت معرفی کرده ام: http://ansari.kateban.com/post/۱۷۸۶ و دیگری نسخه ای که زمانی در اختیار ابن طاوس و زمانی هم در کتابخانه خواجه محمد پارسا بوده و همینک در کتابخانه بیرونی تاشکند نگهداری می شود. هر دو نسخه را دیده ام و از آنها عکس دارم. اجازه ای را که در نسخه استانبول هست در یادداشت بالا نقل کرده ام. باید کسی همت کند و این کتاب را از نو منتشر کند. چاپ های قبلی بسیار آشفته و غیر انتقادی است.
کتاب حيات النفوس و نظر دکتر شفيعی کدکنی
اخيرا تکه ای از درسگفتاری از استاد دکتر شفيعی کدکنی نظرم را جلب کرد و در آن از استاد اين نظر را شنيدم که کتاب حيات النفوس، همانکه استاد دانش پژوه منتشر کرده اند (و آن اثری است از اواخر سده هفتم و به زبان فارسی) برخلاف نظر استاد دانش پژوه کتابی در فلسفه اشراق نيست چرا که در آن از عناصر و پارادايم ها و همچنين از داستان های تمثيلی و الگوريک اشراقی خبری نيست. استاد شفيعی بر اين اساس نامگذاری اين کتاب به فلسفه اشراق را نادرست دانسته و معتقدند که اين کتاب کاملا از نورم های فلسفه مشایی تبعيت می کند و هيچ يک از عناصر اشراقی در آن ديده نمی شود (استاد اضافه کرده اند که نظر شادروان دکتر زرين کوب نيز همين بود و با استاد شفيعی هم رأی بوده اند).
در اينکه در اين کتاب از داستان های تمثيلی شيخ اشراق خبری نيست البته سخنی نيست. اما مگر ملاک اشراقی بودن متنی فلسفی را بايد داستان های رمزی و تمثيلی اشراقی و شيخ اشراق دانست؟ کتاب حيات النفوس اثری در فلسفه (شامل منطق و طبيعی و الهی) است و طبعا دليلی ندارد که در آن نشانی از آن قبيل داستان های تمثيلی بيابيم. حيات النفوس را بايد در ژانر آثار فلسفی بعد از عصر فخر رازي و در آن بافتار جای داد (در اين کتاب يکبار از اثير الدين ابهری هم نام برده شده). اگر کتاب به درستی مطالعه شود روشن است که نويسنده دقيقا با آثار فخر رازي آشنا بوده و برخی مباحث او را در المباحث المشرقيه زير نظر داشته. کما اينکه بی ترديد نويسنده با حکمة الاشراق و با ديگر آثار فلسفی شيخ اشراق، يعنی آثاری که بر اساس ساختار آثار کلاسيک فلسفی مشایی نوشته آشنا بوده است. در خود کتاب هم مکرر از شيخ اشراق ياد می کند و در جاهایی رأی او را به تفصيل نقل و تأييد می کند. در موضوع وجود و ماهيت دقيقا نظر شيخ اشراق درباره اعتباری بودن وجود را مطرح و از آن دفاع کرده و همچنين در بحث مثل افلاطونی شيوه بحث مشابهت با شيخ اشراق دارد. در جاهای مختلف کتاب از حکمای فرس و برخی حکمای قديم به سبک شيخ اشراق ياد می کند و از همان حکمایی که شيخ اشراق نام برده ياد کرده است. با اين وصف طبيعی است که نويسنده به عنوان کسی که بعد از عصر فخر رازي می زيسته (و البته بعد از دوران خواجه نصير که بی ترديد او را می شناخته) نمی توانسته از سبک آثار فلسفی دوران بعد از شيخ اشراق تأثير نگرفته باشد (از جمله در بحث جسم و هيولی و صورت که معلوم است تحت تأثير شيخ اشراق نيست). اصولا تأثير پذيری از شيخ اشراق بعد از او هميشه به صورت تقليد از آثار او و يا پذيرش کامل نظريات و پارادايم های فلسفی او نبود بلکه می دانيم که حتی حکمای مکتب شيراز هم سخت تحت تأثير شيخ اشراق بوده اند.
به هر حال معتقدم انتساب اين اثر به مکتب فلسفی شيخ اشراق و فلسفه اشراقی از سوی استاد دانش پژوه کار درست و به جایی بوده است.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
#روزنوشت
دلت مى خواهد که طاقت بیاورى ، صبورى کنى و حتى به حسین دلدارى بدهى .
بچه ها چشمشان به توست ؛ تو اگر آرام باشى ، آرامش مى گیرند و اگر تو بى تابى کنى ، طاقت از کف مى دهند.
سجاد که در خیمه تیمار تو خفته است، حادثه را در آینه نگاه تو دنبال مى کند. پس تو باید آنچنان با آرامش و طماءنینه باشى ، انگار که همه چیز منطبق بر روال معهود پیش مى رود. و مگر نه چنین است؟
مگر تو از بدو ورود به این جهان، خودت را مهیاى این روز نمى کردى ؟
پس باید قطره قطره آب شوى و سکوت کنى . جرعه جرعه خون دل بخورى و دم برنیاورى . همچنان که از صبح چنین کرده اى . حسین از صبح با تک تک هر صحابى ، به شهادت رسیده است ، با قطره قطره خون هر شهید، به زمین نشسته است و تو هر بار به او تسلى بخشیده اى . هر بار قلبش را گرم کرده اى و اشک از دیدگان دلش سترده اى . هر بار که از میدان باز آمده است ، افزایش موهاى سپید سر و رویش را شماره کرده اى.
به همان تعداد، در خود شکسته اى ، اما خم به ابرو نیاورى . خواهر اگر تعداد موهاى سپید برادرش را نداند که خواهر نیست . خواهر اگر عمق چروکهاى پیشانى برادرش را نشناسد که خواهر نیست .
فرازی از کتاب آفتاب در حجاب، سیدمهدی شجاعی، نشر نیستان
@storytimes
https://shahrestanadab.com/Portals/0/Images/Content-Images/AftabDarHejab.jpg
اگر این نقل راست باشه نشون میده
اولا چقدر تتبع میرفندرسکی در قرآن کم بوده که توهم چنان قاعده ای را کرده
و ثانیا چقدر بی تقوا بوده که ظلم کرده به میرداماد و ثالثا چقدر شیخ بهایی ظالم بوده که بی اعتنا از کنار این ظلمی که به میرداماد شده عبور کرده؟؟
در کجای شریعت نبوی داریم اگر کسی از آیات انذار خواند بزنید بیهوشش کنید آنهم به مدت یکهفته؟!؟
اینهمه بی انصافی از کجا آموخته کاتب این متن که خدمت بزرگ و رنج سی و اند ساله سید بجنوردی و یارانش را در اراءه آثار بزرگ ماندگار چنین سخیف وانمود کرده ؟!؟!
😳😳😭😭😇😇😱😱↩
بنده تک نسخه ای را تحقیق می کردم که جمعا چهار - پنج کلمه ناخوانا داشت. هر چه هم مشورت گرفتم نتوانستم اطمینان پیدا کنم. قرائت خودم از آن کلمات را در متن، داخل کروشه ثبت کردم و برای احتیاط و اینکه خوانش خود را بر خواننده تحمیل نکرده باشم، به ذهنم رسید که با نرم افزار، تصویر آن کلمات را بریده و در پاورقی عینا درج کنم. تا پیش از این هم ندیده ام کسی چنین کند. ممکن است صد سال دیگر این کار از اولیات فن تصحیح نسخ شود. در این صورت نشاید که کسی تصحیح متون معاصران مرا که از این امکان بی بهره بوده اند یا به ذهنشان نرسیده بوده که چنین کنند، رمی به ناتوانی و عدم پایبندی به موازین و ... نماید. امکانات و اطلاعات و توانایی های همگان یکسان نیست.
در هر روی از توجه شما ممنونم.
از غرائبی که به تازگی دیدم
من به تاریخ يكشنبه ۱۹ تير ۱۳۹۰ یادداشتی در کاتبان منتشر کردم درباره یک نسخه ای از امالی شریف مرتضی که چند ماه قبلتر از آن در کتابخانه سلیمانیه و در ضمن نسخه های راغب پاشا دیده بودم. آدرس این یادداشت این است:
http://ansari.kateban.com/post/1779
چندی پیش که داشتم مقاله فهرست نسخه های خطی شریف مرتضی که همین چند ماه اخیر در مجله کتاب شیعه به وسیله آقای حیدر البیاتی (ظاهرا از عراق) منتشر شده را خیلی سریع تورق می کردم چند اشتباه در فهم مطالب و استنباط خلاف واقع نسبت به نوشته های خودم در آن دیدم که همان زمان نمی دانم چند ماه پیش بود در همینجا یادداشتی کوتاه منتشر کردم و آن اشکالات را متذکر شدم. یک مورد از قلم افتاد که مربوط بود به همین نسخه امالی که در بالا از آن یاد کردم. آقای البیاتی که گویا مطلب فارسی من را به درستی متوجه نشده ضمن یادکرد از این نسخه در پاورقی مقاله متذکر شده اند که من در این یادداشت مدعی کشف این نسخه بوده ام. اگر یادداشت من را بخوانید من چنین ادعایی نکرده ام. پیدا کردن چنین نسخه ای را کشف نمی نامند (این نسخه در کامپیوترهای کتابخانه سلیمانیه به سادگی قابل دسترسی و ردیابی است). بعد اظهار فرموده اند که این نسخه را قبلا مرحوم آقای طباطبایی یاد کرده اند. و برای ارجاع به منبع به یادداشتی خطی در حاشیه صفحه اول مجلد چاپی کتاب امالی شریف مرتضی موجود در کتابخانه محقق طباطبایی در قم اشاره کرده اند که بنابر نقل آقای البیاتی مرحوم آقای طباطبایی در آن یادداشت به وجود این نسخه اشاره کرده اند. بدین ترتیب آقای البیاتی اظهار کرده اند که این مطلب کشف من نیست و بلکه قبل از من این نسخه معرفی شده بود. این سخن تلویحا به این معناست که این مطلب را من از این منبع برداشته و به نام خود تمام کرده ام. آقای البیاتی انصاف را رعایت نکرده اند. ایشان حتما این مقدار علم کلام خوانده اند که جز اهلش علم غیب را خداوند به کسی عنایت نکرده. من از کجا باید از وجود چنین یادداشتی شخصی بر روی مجلد کتابی در کتابخانه ای در قم مطلع باشم و اگر این یادداشت را همان حدود بیست و اندی سال قبل که به آن کتابخانه معزز آمد و شدی داشتم دیده بودم چرا همان زمان این کشف عظیم علمی (؟) را رسانه ای نکرده ام؟ إِنَّ هَٰذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ
و اما نقدی که نقداً می توانم،عرض کنم:در ترجمه«ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین»چنین نوشته اند:(پروردگارا)تو را می پرستیم و از تو یاری میجوییم■هر کس با مقدمات ادب عرب و مباحث نحوی آشناباشد(و البته دور از ساحت مقدس خرده گیر منصف ما که حتما در ادب عرب از فحول هستند! و دهان پر از عربی! دارند)می داند که ایاک،در نقش مفعول است و «نعبد» فعل و فاعل است و اصل در مفعول آن است که از فعل و فاعل، موخرّ؛ افتد و طبق قاعده عربی (تقدیم ماهو حقّه تاخیر یفید الحصر)یعنی باید حتما باید حصر فعل در ترجمه فارسی لحاظ شود و حتی مترجمان نابلدی هم چونان ........... این نکته را مرعی داشته اند و در ترجمه ،کلمه تنها،فقط، را آورده اند و نوشته اند:تنها تورا می پرستیم و تنها از تو...._همانگونه که گفته آمد نکته تقدیم را جمهورِ محققّین، اختصاص دانسته اند و تفسیر چنین نموده اند که «نَخُصُّک بِالْعِبادَة، و لانَعْبُدُ غیرَک» [یعنی: فقط تو را می پرستیم و جز تو کسی را نمی پرستیم]؛ چنان که در تفسیر امام حسن عسکری (ع)اینگونه آمده است
در مقدمه جدید چاپ قدسی ذکر شده که مرحوم قدسی از نسخه کریمخان که وقف آستانه حافظ بوده استفاده کرده (و البته منبع این سخن را نگفته اند). احتمال دارد این غزل ماخوذ از همان نسخه باشد چرا که کریمخان وقتی سنگ مزار شاعر را تعویض کرده آن را حک کرده است. آیا کسی از بزرگواران می داند نسخه های وقف آستانه حافظ اکنون در کجا نگهداری می شود؟ کتابخانه پارس را دیدم و نسخه ای که زمانش به کریم خان بخورد نداشت.
سلام و عرض ادب نسخه ای از الکتاب سیبویه در کتابخانه جابری انصاری موجود بوده و نیاز مبرمی به ان دارم کسی هست راهنمایی کند که از کجا میتوانم آن را تهیه کنم . و نسخ خطی این کتابخانه به کجا منتقل شده اند ؟
سلام و عرض ادب نسخه ای از الکتاب سیبویه در کتابخانه جابری انصاری موجود بوده و نیاز مبرمی به ان دارم کسی هست راهنمایی کند که از کجا میتوانم آن را تهیه کنم . و نسخ خطی این کتابخانه به کجا منتقل شده اند ؟
سلام و عرض ادب نسخه ای از الکتاب سیبویه در کتابخانه جابری انصاری موجود بوده و نیاز مبرمی به ان دارم کسی هست راهنمایی کند که از کجا میتوانم آن را تهیه کنم . و نسخ خطی این کتابخانه به کجا منتقل شده اند ؟
🔻گر تو قرآن بدین نمط خوانی/ بِبَری رونق مسلمانی
🔸در سایت مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج) تحت عنوان «جواز توسل به رسول الله (ص) از زبان مبارك خود رسول الله (ص)» به حدیثی از سنن ابن داود استناد شده که پیامبر اکرم (ص) فرموده اند: «أنا رسول الله الذي إِذا أصابك ضُرّ فَدَعَوْتَهُ كَشَفَهُ عنك...»
🔹و ترجمه کرده اند: «من فرستاده الهي ام. همان كسي كه اگر ضرر و صدمه اي به تو رسد و او را بخواني آن را بر طرف مي كند! و اگر قحطي نازل شود به او توسل بجويي گياهان را خواهد رويانيد! و اگر در بيابان خشك قرارگرفتي و شتر سواري خود را گم كرده باشي و از او درخواست كمك كني آن را به تو باز مي گرداند!»
🔻این مقدار بی سوادی از کسی که در مقام دفاع از آموزه های یک مذهب است حیرت آور است.
🔸«الذي إِذا أصابك ضُرّ فدعوته كشفه عنك...» صفت الله است نه صفت رسول الله!! پیامبر (ص) فرموده اند: من فرستاده آن خدایی هستم که اگر او را در مشکلات بخوانی آنها را برطرف می کند و اگر در قحطی به او توسل بجویی...
🔹مترجم بی سواد همه ضمایری که به الله بر می گردد را به رسول الله برگردانده! و چنان ترجمه مفتضحی ارائه کرده است.
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com