ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 11
حکایت ایاز و پوستین چوپانی 2
اشاره مولانا به عشق دیوانه کننده خود
هر که اندر عشق یابد زندگی
کفر باشد پیش او جز بندگی1886
ایاز که به مقام عشق حقیقی رسیده است جز بندگی سلطان نمی کند.
ارتباط بین عشق و عبادت نکته دقیقی است که در این بیت اشاره شده است.
ای ایاز از عشق تو گشتم چو موی
ماندم از قصه ،تو قصه من بگوی
مولانا اینجا از حکایت گویی فاصله می گیرد و به یاد عشق جانسوزش به شمس می افتد.(مراد مولانا از ایاز در اینجا شمس است یا انسان کامل)
خود تو می خوانی،نه من،ای مقتدا
من که طورم،تو موسی،وین صدا1898
ای معشوق (شمس)در حقیقت تو می خوانی و تو مثنوی را می سرایی .
من چون کوهی خالی هستم که صدای تو را انعکاس می دهم.مانند کوه طور که صدای موسی را انعکاس می داد و محل تجلی نور خداوند شد.
ذره یی از عقل و هوش ار با من است
این چه سودا و پریشان گفتن است
نه گناه او راست که عقلم ببرد
عقل جمله عاقلان پیشش بمرد1910
مولانا به عشق شورانگیزش _که امروز جهان را خیره کرده است_ افتخار می کند و می گوید عقل همه خردمندان که به دنبال سلوک و جاودانگی هستند در مقابل معشوق حقیقی میمیرد تا عشق بشکفد.
بار دیگر آمدم دیوانه وار
رو رو ای جان،زود زنجیری بیار
غیر آن زنجیر زلف دلبرم
گر دو صد زنجیر آری بر درم1917
یکی از معدود بیت های مثنوی است که مولانا گویی در حال و هوای غزل است .
خود را دیوانه زنجیری عشق می داند و چنان شوریده که هر زنجیری غیر از زنجیر زلف یار را پاره می کند.
@arameshsahafian
ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 16
حکایت شیخ محمد سررزی 4
مولانا بعد ازین که عارف را عاشق معرفی کرد که گنج های زمین را رد کرده و به خداوند می گوید من در جستجوی چیزی جز تو نیستم ،به شرح عشق می پردازد :
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق،دریایی ست قعرش ناپدید 2731
قطره های بحر را نتوان شمرد
هفت دریا پیش آن بحرست خرد
در مقابل عشق همه دریا ها کوچکند.
این گونه عبارات که در ابیات حافظ نیز فراوان وجود دارد یعنی اساس دنیای مادی در مقابل دنیاهای ماورا محدود و خرد و بی ارزش است.به عبارتی این دنیا رحم آن دنیا هاست.
عشق جوشد بحر را مانند دیگ
عشق ساید کوه را مانند ریگ
علاوه بر فراتر بودن عشق از دنیای مادی تاثیر اعجاب آوری هم بر آن دارد.آب دریا را به جوش می آورد و ...
عشق بشکافد فلک را صد شکاف
عشق لرزاند زمین را از گزاف2736
با محمد بود عشق پاک جفت
بهر عشق او را خدا لولاک گفت
در اینجا مولانا ویژگی سومی به عشق می افزاید و آن این که همراه برگزیده کل هستی؛حبیب الله است و رمز آفرینش هستی به خاطر پیامبر است.
من بدان افراشتم چرخ سنی
تا علو عشق را فهمی کتی 27 40
عشق دلیل آفرینش است.
این با آیه ای که عبادت را دلیل آفرینش می داند مغایرتی ندارد چون در لغت هم پرستش به معنای عشق است.
منفعت های دگر آید ز چرخ
آن چو بیضه تابع آید،این چو فرخ
گرچه آسمانها منفعت های زیادی دارند اما در مقابل عشق بزرگترین ویژگی انسان کامل مانند پوست تخم مرغ هستند که جوجه از آن به دنیا می آید.
تفاوت نگرش مولانا با نگرش جهان تکنولوژی:
در نگرش مولانا انسان برتر از همه کهکشانها ست؛اما در نگرش امروز انسان شیفته و حیران طبیعت است زیرا کهکشان درون خود را کشف نکرده است.
با تو گویند این جبال راسیات
وصف حال عاشقان ا ندر ثبات2744
یکی دیگر از ویژگی های عشق:
کوه های پا برجا حال عاشقان را بازگو می کنند.
@arameshsahafian
ادامه دریافتهای دفتر چهارم مثنوی2
دیباچه؛ وصف مولانا از مثنوی معنوی2
هین ز چارم نور ده خورشید وار
تا بتابد بر بلاد و بر دیار
مانند خورشید نور بده از طریق دفتر چهارم بر پهنه سرزمینها(و زمان ها)
هر کش افسانه بخواند،افسانه است
وآنکه دیدش نقد خود،مردانه است32
هر کس مثنوی را افسانه بداند خودش افسانه و خالی از حقیقت است.
و کسی که آن را نقد و صیقل جان خود بداند،مردانه در راه سلوک ایستاده است.
آب نیل است و به قبطی خون نمود
قوم موسی را نه خون بد ،آب بود
اشاره به یکی از عذابهای بنی اسرائیل که رود نیل برایشان خون شد.
مولانا می فرماید این عذاب برای فرعونیان بود؛ اما برای قوم موسی ع آب زلال بود.مثنوی نیز چنین است.
دشمن این حرف این دم در نظر
شد ممثل سرنگون اندر سقر
دشمن مثنوی همین الان ،سرنگون شده در دوزخ تجسم می یابد.
ناکسان را ترک کن بهر کسان
قصه را پایان بر و مخلص رسان
به مخالفان و غرض ورزان (که منافع خود را از دور شدن مولانا از کرسی تدریس و فتوا از دست داده بودند)
توجه نکن برای مشتاقان ادامه بده.
نکته :در ابتدای هر دفتر مثنوی،مولانا مقدمه ای به زبان عربی می آورد.
چرا مولانا و بزرگان دیگری چون سعدی و حافظ بسامد بالایی از کلمات و لشعار عربی استفاده می کردند؟
سیطره زبان عربی در گذشته قرن 7 و 8 و این که زبان علم بوده است همانند سیطره زبان انگلیسی در امروز ما می باشد.
فراموش نکنیم که خداوندان زبان فارسی چون مولانا در زمانی تنفس می کردند که اروپاییها در قرون وسطی بودند . (رنسانس حدود 450 سال پیش بوده است.)
وصف مثنوی در مقدمه عربی دفت چهارم
در این سفر چهارم ؛راحت جانها و در مان تنهاست.
این سفر مایه شادمانی جانها و گواراترین میوه هاست.
سینه دفتر چهارم چنان جواهراتی دارد که سینه زنان زیباروی از آن زیورها خالی است.
این دفتر مانند ماه تابان و چون سعادت و بخت باز آمده است.
و این دفتر چون آفتابی است که از پس پراکنده شدن ابرها(ابرهای خودخواهی و خودبینی) می تابد.
از خدا می خواهیم که سپاس آن را به ما هدیه کند؛زیرا شکر چون زنجیری است که نعمت را لحظه به لحظه برای ما به ارمغان می آورد.
@arameshsahafian
Mehdi Sahafian:
ادامه دریافتهای دفتر چهارم مثنوی 7
داستان ساخته شدن مسجد الاقصی یا همان معبد سلیمان
(قبه ای که موسی مطابق وحی از چوب ساخت و در خیمه خود نصب کرد تا به آن طرف نماز بخوانند و پس از آن داوود آن را به بیت المقدس منتقل کرد و بر بالای صخره ای نهاد همان قبه الصخره)
حضرت داوود خواست تا مسجد الاقصی را بنا کند ؛اما از بارگاه خداوند وحی رسید که ازین کار دست بکش که خون آدمیان یر گردن توست ؛زیرا با آواز دلنشین تو جمع زیادی جان داده اند و تو خون ها ریخته ای .
داوود گفت مگر آن خون ها در راه عشق تو نریخته ام؟خداوند فرمود آری اما آنها بندگان من بودند و من با آنها مهربان .
داوود غمگین شد ،وحی آمد که این کار به دست فرزندت سلیمان انجام می پذیرد.
در این حکایت مولانا موضوع مرگ را بررسی می کند که عدم ما هم مثل وجود ما نسبی است.
همچنین به اتحاد جانهای انسانی و اولیا اشاره می کند در ارتباط با ساخته شدن مسجد الاقصی توسط فرزند داوود.
نکته:آواز خوش داوود در آیه 10 و 11 سوره سباء آمده است.
ای کوهها و ای پرندگان با او هم آواز شوید.
همچنین از امام سجاد ع چنین نقل شده است که از صدای خوش ایشان بیهوش می شدند.
این موضوع نشانه اهتمام دین اسلام بر آوای خوش است.
@arameshsahafian
ادامه دریافتهای دفتر چهارم مثنوی 8.
داستان ساخته شدن مسجد الاقصی 2
مرگ و نیستی نسبی است
چون در آمد عزم داودی به تنگ
که بسازد مسجد اقصی به سنگ388.
وحی کردش حق که ترک این بخوان
که ز دستت بر نیاید این مکان
خون بسی رفته ست بر آواز تو
بر صدای خوب جان پرداز تو 394.
گفت مغلوب تو بودم ،مست تو
دست من بربسته بود از دست تو 359
داوود گفت :
خدایا من شیفته تو بودم و از تحیر گویا مست بودم .دست اراده تو در دست من بود.(در بی خویشی؛در مستی ربانی داود نبود که می خواند آواز خداوند بود لز این رو در مقابلش جان می دادند)
گفت این مغلوب،معدومی است کو
جز به نسبت نیست معدوم،ایقنوا 397
حق پاسخ داد:
شیفته بودن و مغلوب بودن تو (و آنکه جان می دهد بر آواز تو)نیستی و عدمی است که آن عدم نیز مانند وجود نسبی است.
نسبی بودن عدم در این حکایت موضوع بسیار زیبای فلسفی است که غیر مولانا کمتر به آن پرداخته اند .
عدم مادی یا مردن از یک زاویه مردن است؛اما از جهتی دیگر زندگی حقیقی است.
این چنین معدوم کو از خویش رفت
بهترین هست ها افتاد و زفت 398
آنکه در جذبه و تاثیر آوای خوش از بین رفت بهترین وجود ها را به دست آورده است. (تفاوت زاویه دید خداوند با انسانها قابل توجه است.)
او به نسبت با صفات حق فناست
در حقیقت در فنا او را بقاست
نسبی بودن عدم:
آنکه از آواز خوش داوود جان داده است،در مقایسه با صفات حق معدوم و فانی شده ؛اما در تولدی دیگر (بقای بالله)معدوم نیست بلکه زنده ترین است به صفات والای خداوند.
آنکه او مغلوب اندر لطف ماست
نیست مضطر،بلکه مختار ولاست401
کسی که لطافت اسماء ما؛او را مغلوب و معدوم کرده است ؛او معدوم و بیچاره نیست بلکه انتخاب شده ولایت من است.
در آیه شریفه آیه الکرسی خداوند "ولی" است .و خداوند اولیای دیگر را انتخاب می کند اما ملاک انتخاب او همین فنا و مردن از خویش و زندگی با اسماء الهی است.
(به عبارت دیگر این انتخاب نیست بلکه یک تحقق حقیقی؛ مثل یک قانون طبیعی است که وقتی فانی در او شدی صفاتش که یکی از آنها اسم "ولی" می باشد در تو _با درجات آن_جاری خواهد شد.)
@arameshsahafian
✅ تحلیل سبکی شرح مثنوی سروری
از جمله تألیفات ارزشمند گذشتگان، شرح نویسی بر آثار بزرگان است و شرح مثنوی معنوی مولانا بیش از دیگر آثار، مورد توجّه شارحان بوده است. تعدادی از شروح نوشته شده بر مثنوي معنوي تاكنون معرّفی و چاپ شدهاند امّا هنوز تعدادی از اين شروح، گمنام و در کنج کتابخانهها در پردة نسیان باقی ماندهاند. يكي از این شروح، شرح مصطفي بن شعبان سروري از عالمان قرن نهم و دهم هجري است. شرحی که تا به حال تصحیح و معرفی نشده و توانسته است اندیشه های مولانا و مشرب فکری او را بیشتر و بهتر و با در نظر گرفتن مشرب فکری خود او به مشتاقانش بشناساند. این شرح توانسته است در بین شروح هم طراز خود جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص دهد، چرا که تفکّرات مولانا را با توجّه به سنّت اوّل عرفانی تبیین نموده که نزدیک ترین سنّت به دیدگاه مولانا است در حالی که عمدۀ شارحان مثنوی بدین روش عمل نکرده اند. سروری در این اثر به شرح هر شش دفتر مثنوی پرداخته و تمامی ابیات را مصرع به مصرع شرح کرده است.
سیّد مسعود دفتریان، سیّد علی اصغر میرباقری فرد (نویسنده مسئول) ، مرتضی رشیدی آشجردی این مقاله را در فصلنامه بهار ادب -سال دهم-شماره سوم-پاییز 96-شماره پی در پی 37 نگاشته اند. http://yon.ir/vnTXx
🆔 @manuscript
حضرت مولانا در دفتر اول در مبحثی به مطلب جالب و مهمی اشاره میکند که بسیاری از ما هم آن حالت را تجربه کرده ایم. آن هشیاری و بیداری و درماندگی در زمان بیماری و حق طلب شدن و دوری از گناه در زمان بیماری است. ببینید چه زیباست گفتار مولانا:
حسرت و زاری گه بیماری است
وقت بیماری همه بیداری است
آن زمان که میشوی بیمار تو
میکنی از جرم استغفار تو
مینماید بر تو زشتی گنه
میکنی نیت که باز آیم به ره
عهد و پیمان میکنی که بعد از این
جز که طاعت نبودم کار گزین
پس یقین گشت این که بیماری ترا
میببخشد هوش و بیداری ترا
پس بدان این اصل را ای اصل جو
هر که را درد است او برده ست بو
هر که او بیدارتر پر دردتر
هر که او آگاهتر رخ زردتر
مثنوی معنوی دفتر اول
@aaadab1397farhang
شیخ حر عاملی و استفاده از بیتی فارسی در متن عربی
کتاب اثناعشریه در رد بر صوفیه شیخ حر عاملی (م 1104) را نگاه می کردم. این دانشمند عرب لبنانی که نویسنده کتاب پرارج وسائل الشیعه است، سالها در ایران زیست و پس از درگذشت در مشهد دفن شد. همیشه دلم می خواست بدانم این علمای عرب مهاجر لبنانی، در ایران، چه قدر فارسی یاد گرفته اند. شیخ بهایی و توانائیش را در فارسی می دانیم. طنزهای فارسی از شیخ حر در دست است. گفته اند: زمانی شاه سلیمان به مجلسی آمد و شیخ حر کنارش نشست. شاه به شوخی از او پرسید: مولانا! فرق حر با خر چیست؟ او هم بدون تأمل گفت: یک وجب! (یا گفت به اندازه یک مخده)
به هر حال، در این رد صوفیه دیدم که شیخ در میان این رساله که به عربی است، به شعری فارسی تمسک کرده، و آن را به اعتبار این که نظر صوفیان را منعکس می کند، رد کرده است.
در متن شیخ حر در باره گروه واقفیه از صوفیه آمده است که اینها قائل به این هستند که بنده عاجز از شناخت خداوند است و در واقع شناخت خداوند محال است. این گروه این بیت را به فارسی می گویند:
تو را تو دانی و تو، ترا نداند کس / ترا که داند که ترا، تو دانی و بس.
در جستجو، دیدم این «بیت» در تفسیر سوره حمد از رشید الدین فضل الله آمده است. شاید جلوتر هم باشد که بنده نگشتم و بی اطلاعم. در متن تفسیر او به صورت نظم یا نثر! آمده است: «تو را که داند که تو دانی، تو را نداند کس، تو را تو دانی و بس». (کذا)
در وبلاگی دیگر شعر به این صورت آمده بود:
تو را که داند که تو را تو دانی تو / تو را نداند کس تو را تو دانی بس.
@jafarian1964
🎧 صوت کتاب ارزشمند باغ سبز عشق
داستان زندگی مولانا
نویسنده: زهرا غریبیان لواسانی
کتاب «باغ سبز عشق» عنوان کتابی است که روایتگر داستان زندگی جلال الدین محمد بلخی معروف به مولانا است.
کتاب با تولد مولانا در شهر وَخش آغاز می شود و خواننده با لحظه های عرفانی زندگی مولانا و دغدغه های او آشنا می شود؛ در دیدار با شمس الدین تبریزی و انقلاب فکری مولانا خود را در کنار او می یابد و همراه او مثنوی را می سراید.
در این کتاب با رویکردی شاعرانه، هسته اصلی افکار عرفانی مولانا را به تصویر می کشد و مخاطب را با خود در سفری به دنیایی مملو از عشق به کائنات و عشق ازلی به خداوند می برد .....
با صدای خانم سهیلا فخر
#ادبیات
#مثنوی_معنوی
#زندگینامه
#صوتی
⬇️⬇️
مثنوی موحد، کار به اتمام کرد...
یادداشتی از:
دکتر اکبر ایرانی
مدیر مرکز پژوهشی میراث مکتوب
استاد دکتر محمدعلی موحد، نمونه و الگو در علم و ادب و اخلاق است. در تحقیق و کوشش علمی و دانش دوستی بی مثال است.در مولوی شناسی و شمس پژوهی در جهان معاصر بر همگان شناخته شده است و از افتخارات ایران است. شمس را از گمنامی به جامعۀ عرفان و ادب در جهان معرفی کرد. مستندات مزار و آرامگاه او را در خوی در کتب متعدد شناساند. مقالات او را که احدی جرأت نکرده بود دست به تحقیق آن بزند با فهم عمیق و درک سلیم خود به زیور طبع آراست.
کار او سترگ و ستودنی است و الحق و الانصاف این سخن گزافه نیست اگر بنویسیم كه او بسیار خوب از عهدۀ تصحیح و تحقیق مقالات بر آمده است و ما را با اثری سرشار از دقت و صلابت روبرو ساخته است. با این همه، شهرت استاد محمدعلی موحد به تصحیح و تنقیح مقالات نیست، بلكه او عرصه عمل در صفحات دیگر علوم به ویژه تاریخ نیز دارد و معروفترین و مشهورترین اثرش در این میان كتاب دو جلدی ارزنده خواب آشفتۀ نفت است. موحد برای نوشتن این كتاب همان صبر و حوصله ای را به خرج داده كه در مقالات شمس. و اکنون با تصحیح جدیدی از مثنوی مولانا، به قول سعدی:«پرده برانداختی کار به اتمام رفت».
اگرچه برخی معتقدند اولین تصحیح مثنوی همان کار بزرگ و دقیق نیکلسون بود و نیز آخرین کار به شمار می رود، اما با بررسی هایی که انجام گرفته هنوز برخی مشکلات تصحیح مثنوی باقی مانده و کار او را نمی توان پایان تصحیح مثنوی تلقی کرد.
سالهاست که چشمها منتظر تصحیح و تحقیق مثنوی استاد موحد است تا کار به اتمام کند و دفتر مثنوی پژوهی را چنان بیاراید که دیگر احدی یارای کوشش مجدد آن نتواند. تصحیح مثنوی با نسخه های تازه یاب از اقدم نسخ بعد از فوت مولانا در کنار نسخۀ قونیه و البته با حسن انتخاب نسخه بدلها توسط استاد موحد می تواند بهترین طبع مثنوی در قرن حاضر به شمار آید. اگرچه ممکن است اختلاف نسخه بدلها با طبع نیکلسون چندان زیاد نباشد و در مقاله ای بتوان این تفاوتها را گزارش کرد، لیکن نام استاد موحد تنها نامی است که می تواند جایگزین تصحیحاتی بشود که در قرن اخیر از مثنوی روانۀ بازار کتاب شده است و می توان خوانش جدیدی از مثنوی را از زبان استادی دریافت که زبان ملی فارسی را بهتر از زبان مادری آذربایجانی خود به جوامع فارسی زبان جهان معرفی کرده است.
@safinehyetabriz
گزیده ای از سخنرانی دکتر محمدعلی موحد
در آئین رونمایی از مثنوی
من استقبال از این مراسم را به نوعی پیر نوازی از خودم میدانم؛ انسان در دو مرحله از زندگی خودش جلب توجه میکند. یکی در کودکی و دیگری وقتی است که انسان پیر میشود.
عارفی پرسید از آن پیر کشیش
که توی خواجه مسنتر یا که ریش
گفت نه من پیش ازو زاییدهام
بی ز ریشی بس جهان را دیدهام
گفت ریشت شد سپید از حال گشت
خوی زشت تو نگردیدست وشت
او پس از تو زاد و از تو بگذرید
تو چنین خشکی ز سودای ثرید
تو بر آن رنگی که اوّل زادهای
یک قدم زان پیشتر ننهادهای
من اهل تعارف نیستم. مولانا پژوهان خدمت زیادی به ما میکنند و خوشحالم که اینها منسوب به آذربایجان هستند. ما دیگر به بزرگان دسترسی نداریم. به طور مثال به افرادی چون سعدی، نظامی، حافظ و ... دسترسی نداریم و نمیدانیم مادر و پدر سعدی کیست و دقیقا چگونه زندگی میکرده است. شما میدانید مهمترین نسخهای که ما از شاهنامه داریم مربوط به 200 سال بعد از فردوسی است. ما بعد از 200 سال خبر از بایزید داریم. اما درباره مولانا این گونه نیست. میدانیم خانواده او چه کسانی هستند و خودش چه می کرده است.
نسخههایی که مرحوم فروزانفر از دیوان مولانا گردآوری کرده محدود به 100 سال بعد از مولانا است. یعنی دیوان کبیری که ما از فروزانفر در دست داریم در آن منابعی که از مولانا 100 سال پس از آن موجود بوده، مرجع قرار گرفته است.
مرحوم نیکلسون درباره منابع موجود مولانا میگوید که باید نسخههای بعد از قرن هشتم را کنار بگذاریم. ما چه کار کردیم؟ او خودش را به نسخههای قرن هشتم محدود کرده بود اما ما همان نسخهها را کنار گذاشتیم و دایره و حصار را تنگتر کردیم.
ما گفتیم منابع 15 سال بعد از مولانا را کنار میگذاریم چون در اطراف مولانا کسانی مانند فرزندان او بودند. حسام الدین چلبی کسی که صاحب مثنوی بود در 676 وفات کرده است. بنابراین نسخههایی که ما روی آن کار کردیم زیر نظر خود حسام الدین بود که قرار گذاشت در خانقاهها بعد از قرآن مثنوی خوانده شود و در واقع مثنوی برای او گفته شده است. این فرد زنده بوده و در حال حیاتش خلیفه مولانا بوده است. البته بعد از مرگ مولانا هم او خلیفه مولانا بوده است.
ما نسخههای زیر نظر این فرد را بررسی کردیم. از سوی دیگر اشاره شده که نیکلسون برخی از این نسخهها را دیده و برخی را هم کنار گذاشته است. او نسخه 687 را دیده است اما نسخه او ناقص بوده و به همین دلیل آن را کنار گذاشته در حالی که این نسخه بسیار با ارزشی است.
آن نسخه را که به خط سلطان ولد است نیکلسون ندیده است. اما ما نسخههایی را که نیکلسون دیده و آنها را نادیده گرفته است بررسی کردیم. البته اهل فن باید این نسخه را ببینند و آن را بررسی کنند.
من زمانی فکر می کردم باید کتابی با عنوان متشابهات مثنوی معنوی نوشت. مثنوی ابعاد بسیار دارد که میشود آن را بررسی کرد. ما نباید راه را ببندیم و بگوییم فقط قرائت ما درست است و لا غیر. ما علاقهمندیم که خوانشها و قرائتهای مختلف از مثنوی و معنوی ارائه شود. من تلاش کردم قرائتهای مختف مثنوی را در پاورقی این کتاب ارائه کنم. کسانی که میخواهند مثنوی را بخوانند نزدیکترین متن به نسخه اصلی و آنچه که لب و دهان مولانا بیرون آمده را میبینند.
قرائتهایی که اکنون موجود است خوانشهایی نیست که به مثنوی تحمیل شده باشد. اینها قرائتهایی است که به نسخههای 15 سال اول یعنی نسخههای 677 یا نسخه 687 بسیار نزدیک است.
زمانی که مولانا در حیات بوده در حضور حسام الدین چلبی مثنوی معنوی را تصحیح، تذهیب و تنقیح میکردند. اینگونه نبوده که مولانا شعری بگوید و برود. این شعری است که اصل اصل دین است. میگوید بعد از ما مثنوی شیخی کند. بنابراین در این کتاب مولانا نهایت دقت را داشته و وسواس به خرج داده است. مولانا روی برخی نسخهها علامت صحت گذاشته و برخی را هم نه! یعنی آن را رد نکرده است.
رونمایی این کتاب مرهون تلاشهای افراد زیادی است. من دوست داشتم اسم فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی روی کتاب باشد اما با توجه به کیفیت کارهای هرمس، دوست داشتم این ناشر کتاب را چاپ کند. فکر میکنم کار خوبی انجام شده است با اینکه من آدم سختگیری هستم. اول کتابی که از من چاپ شده است توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب زیر نظر سیدحسن تقی زاده بود و در سری اول کتابهایی که آنجا چاپ شد قرار داشت، کتابهای من را علیرضا خوارزمی که یکی از با ذوقترین ناشران است چاپ کرد. پس از آن هم مرحوم زهرایی صاحب نشر کارنامه برخی دیگر از آثار من را منتشر کرده است. به همین دلیل من بدآموز و لوس شدم و هر ناشری را قبول ندارم.
خوشبختانه حق این کتاب ادا شده است.
@safinehyetabriz
گزارشی از تصحیح محمّدعلی موحد از مثنوی
کاری از مرکز پژوهشی میراث مکتوب همزمان با تولد مولانا جلالالدین بلخی(۶ ربیعالاول سال ۶۰۴ هجریقمری، برابر با ۱۵ مهرماه سال ۵۸۶ هجریشمسی در بلخ)، نگاهی میافکنیم به مهمترین و کاملترین تصحیح از مثنوی معنوی که چندی قبل، به همت دکتر محمدعلی موحد و انتشارات هرمس و با همکاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در دوجلد بر پیشخوان کتاب نشسته است.
این کتاب در همین فرصت کوتاهی که به بازار کتاب راه یافته است (از دیماه سال ۱۳۹۶) و بهرغم حجم و قیمت [بالای] آن، با اقبال خوب علاقهمندان، بهخصوص مولویشناسان روبرو شده است و بسیاری آن را معتبرترین تصحیح از مثنوی تا بهامروز دانستهاند که بر تصحیح نیکلسون، محمد استعلامی، عبدالکریم سروش و… برتریهای خاصی دارد. عمده مولویپژوهان در قید حیات ازجمله دکتر عبدالکریم سروش، توفیق سبحانی و نصرالله پورجوادی بر اعتبار و ارجحیت آن بر سایر نسخهها تاکید کردهاند.
محمدعلی موحد که پیش از این تصحیحش بر مقالات شمس، اعتباری ویژه به جایگاه ادبی و مولویپژوهی او بخشیده بود، در مقدمه مثنوی آورده است که بههمراه سهتن از دستیارانش، یازده نسخه از مثنوی را «با دقت تمام -نه بهطریق نمایشی و ویترینآرایی، بلکه با وسواسی علمی و با امانتداری- کلمهبهکلمه و موبهمو» خواندهاند و موارد اختلاف آنان را ثبت کردهاند و البته در ادامه به نقد و بررسی این اختلافات و گزینش بهترین و رساترین بیتها از دید مولانا پرداختهاند.
او البته در تمامی این سالهای بعد از تصحیح مقالات، دمی از پژوهش در آثار مولانا فرونکاسته است و چنانکه خود در مقدمه میگوید، از ۴۰ سال قبل، در فکر تصحیحی از مثنوی بوده و حتی آورده است که با همکاری و همفکری علیرضا حیدری (مدیر انتشارات خوارزمی) و بنا به توصیه دکتر مجتبی مینوی که در فکر تصحیحی از مثنوی بود، «بنا را بر آن گذاشتیم که دنباله کار او را بگیریم و یک دوره مولویات، یعنی آثار خود مولانا و کتابهای اساسی دیگر را که برای شناخت مولانا و فهم آثار او اهمیت دارند، به شیوه انتقادی علمی تصحیح کنیم». او سپس اضافه میکند که کتاب «ابتدانامه» سلطان ولد را تقریبا به پایان برده بودند و حتی کار مقابله مثنوی و ضبط اختلافات آن را هم براساس نسخههای آقای مینوی انجام داده بود، اما بهدلایلی که خود توضیح نمیدهد، آنهمه تلاش وکوشش و نوشتن حواشی بر کتابهای یادشده و «حاصل مدتهای دراز رنج و کوشش که به دستخط این بنده بهصورت یادداشتها در حواشی نسخهای از چاپ نیکلسون قید شده بود، از دسترس بیرون افتاد و تکمیل و تهذیب آنها مقدور نگردید».
بعدها محمدعلی موحد همکاریهایی با محمد زهرایی، مدیر نشر کارنامه داشت که از جمله آنها برگزاری جلسات شرح و تفسیر مثنوی بهصورت هفتگی بود و آورده است که این فعالیت هم تا اواسط دفتر ششم و با حضور چهرههایی چون مصطفی ملکیان و منوچهر انور انجام و ضبط و پیاده میشد و در همان زمان هم به این جمعبندی رسیدند که نیاز به تصحیحی تازه از مثنوی است.
در این مدت البته دو کتاب از مجموعه مطالعات و سخنرانیهای دکتر موحد درباره مولوی و شمس ازسوی نشر کارنامه فرصت انتشار پیدا کرد. ضمن آنکه مجموعهای از درسگفتارها در شرح دفتر نخست مثنوی را نیز از او در فرهنگستان زبان و ادب فارسی، بهصورت فایلهای صوتی در وبسایت فرهنگستان قرار دادهاند که شیوه خاص آقای موحد در شرح مثنوی را از میان این درسگفتارها میتوان دریافت.
ویژگیهای تصحیح مثنوی موحد
مدار کار تصحیح بر ۱۱ نسخه بود که چهار نسخه شامل هر شش دفتر مثنوی، و بقیه نسخهها بهصورت نسخههایی از دفاتر ششگانه مثنوی است؛ به این معنا که برخی از نسخهها، تنها یک دفتر یا چند دفتر مثنوی را شامل میشد که البته دلیل انتخاب تکتک این نسخهها نیز در مقدمه مفصل موحد توضیح داده شده است.
بهجز دو نسخه از این ۱۱ نسخه، بقیه نسخهها در ۳۰ سال بعد از فوت مولانا به نگارش درآمدهاند که این نکته در انتخاب نسخهها از اهمیت ویژهای برخوردار است، چراکه هرچه زمان کتابت نسخهها به زمان حیات و مرگ مولف نزدیکتر باشد، احتمال راهیابی خطا و اشتباه در آن کمتر است.
علاوهبر تلاشی که در تصحیح انتقادی این متن به چشم میآید، باید از مقدمه ۱۶۰ صفحهای دکتر موحد یاد کرد که در آن، ضمن نقد و بررسی تصحیحات قبلی، شیوه کار خود برای انجام این تصحیح و نیز دلایل اتخاذ روش خود برای تصحیح را به مخاطبان توضیح میدهد. (ادامه در فرسته بعدی) @safinehyetabriz
این دو بیت واقعاً از مولانا نیست
در کتاب فارسی سال نهم، درس چهارم در سال های قبل دو بیت با این این متن آمده بود:
«...مولانا جلال الدین گفته است:
تا توانی می گریز از یار بد
یار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها تو را بر جان زند
یار بد بر جان و بر ایمان زند» (فارسی نهم، 1397: 31)
در حالی که دو بیت به این صورت از مولانا نیست و در چاپ های معتبر مثنوی نیامده است. دوستان و دانشورانی، پیشتر در این زمینه مطالبی نوشتند (تا جایی که اطلاع دارم، آقایان محسن احمدوندی و مهدی شعبانی) و در رسانه ها و شبکه های مجازی موضوع را پیگیری کردند و در نهایت آموزش و پرورش به درستی این انتساب غلط را از کتاب درسی برداشت و در چاپ سال 1398 به بعد چنین اصلاح شد:
«شاعری چنین گفته است...» (فارسی نهم، 1398: 31).
از آنجایی که تب نقد و انتقاد بر کتاب های درسی بالا گرفته است (و بخشی هم طبیعی است؛ چرا که در کتاب درسی نباید غلط باشد)؛ برخی بدون هیچ مطالعه ای هر تغییری را نقد می کنند؛ حال آنکه لااقل تغییر در این یک مورد درست بوده است و شعری که به غلط به مولانا منسوب شده بود، اصلاح شده است؛ اما اخیراً بسیاری از رسانه های معتبر و شبکه های مجازی به طور گسترده بر این قضیه پافشاری می کنند که این شعر مولانا! از کتاب های درسی حذف شده است؛ حال آنکه این دو بیت، به این صورت در مثنوی نیامده است و البته صورت های دیگری از آن آمده که متفاوت است.
ابیاتی که در مثنوی آمده که شبیه به این مضمون است بدین قرارند: در دفتر چهارم :
یار بد چون رست در تو مهر او
هین از او بگریز و کم کن گفت و گو
برکن از بیخش که گر سربرزند
مر تو را و مسجدت را بکند (مثنوی چاپ موحد، جلد 2، ص 853)
و در دفتر پنجم:
حق ذات پاک الله الصمد
که بود به مار بد از یار بد
مار بد جانی ستاند از سلیم
یار بد آرد سوی نار مقیم (مثنوی معنوی چاپ موحد، جلد 2، ص 1166)
بحث اصلی این است که کسانی که در پی نقد و اصلاح هستند، باید با منابع اصلی سخنان خود را اثبات کنند. این قبیل اظهار نظرات که در سطح بسیار بالایی هم در رسانه ها منعکس شده است، یکی از پیامدهای گسترش جعلیات و یا انتسابات به شاعران و نویسندگان شناخته شده است.
🖋 دکتر علیاصغر بشیری
عضو کمپین مبارزه با نشر جعلیات
@jaliyat
@jaliyat
سلام و احترام مجدد خدمت بزرگواران
نسخهای از مثنوی معنوی در موزه مولانا وجود دارد که گویا به خط فرزند ایشان، سلطان ولد، است. اگر اشتباه نکرده باشم، احتمالا فقط دفتر چهارم مثنوی را دارد.
آیا بزرگواران به این نسخه دسترسی دارند؟ بنده یکی دو صفحه از آن را نیاز دارم تا با نسخه دیگری مقایسه کنم.
ممنون میشوم اگر دسترسی هست، به اشتراک بگذارید.
پیشاپیش تشکر میکنم.
با احترام
کمترین
قدیمیترین سند از توضیحات منسوب به سلطان ولد (فررند مولانا) دربارۀ ناتمام ماندن دفتر ششم مثنوی
این توضیحات در دو صفحه پایانی نسخه ای از مثنوی معنوی مکتوب به سال 695 آمده است.
توضیح: طبق باور رایج، وفات مولانا باعث ناتمام ماندن دفتر ششم شد؛ درحالیکه این سند، در صورت صحت، نشان میدهد که مولانا مدتها پیش از وفات، تعمدا سرایش مثنوی را متوقف کرده بودند.
توضیحات بیشتر در این باره در یادداشتی با عنوان «اشعار سلطان ولد در بیان اتمام مثنوی مولوی» در مجله بخارا آمده است.
سوال: در ارسال این مطلب و سازگاری آن با اهداف این گروه، شک داشتم. آیا مطالبی از این دست، در راستای اهداف گروه قرار دارد یا نه. اگر مطالب مشابهی پیدا شد، ارسال شود؟
با احترام فراوان
با احترام
سلام بر جناب میر
سرودن مثنوی تا پایان عمر مولانا ادامه داشته و با توجه به ناتمام ماندن داستان آخر معلوممیشود که مثنوی همین شش دفتر است
همچنین محقیقن دلایل دیگر اقامه کرده اند که مثنوی همین شش دفتر است از آن جمله قصد خاتمه آن در شش دفتر از طرف خود مولاناست
چنین که از این ابیات دفتر ششم بر می آید
مدتي زين مثنوي چون والدم
شد خمش گفتم ورا كاي زنده دم
از چه رو ديگر نميگويي سخن
از چه بر بستي در علم لدن
قصهٔ شهزادگان نامد بسر
ماند ناسفته در سوم پسر
گفت نطقم چون شتر زين پس بخفت
نيستش با هيچكس تا حشر گفت
هست باقي شرح اين ليكن درون
بسته شد ديگر نميآيد برون
همچو اشتر ناطقه اينجا بخفت
او بگويد من دهان بستم ز گفت
وقت رحلت آمد و جستن ز جو
كل شي هالك الا وجهه
باقي اين گفته آيد بي زبان
در دل آنكس كه دارد نور جان
همچنین بیت
شش جهت را نورده زین شش صحف
کی یطوف حوله من لم یطف
و دلایل دیگر که در خاطر نیامد و احتمالا در کتاب جلال الدین مرحوم گولپینارلی دلایل آن موجود است
حتی چنانکه اشاره شد ، مولانا اگر بیشتر هم زنده بود قصد دفتر هفتم را نداشته و بعد از تمام کردن داستان آخر(که ناتمام مانده) مثنوی را در همین شش دفتر خاتمه میداد
مثنوي، دنياي ذهني ما را زيباتر ميكند
استاد رضا بابایی در نخستین جلسه شرح مثنوی که به همت کانون نویسندگان قم و در مجتمع آموزش عالی طلوع مهر برگزار شد با اشاره به اینکه مولوی شخصیتی ندارد که در کوچه وبازار به دست مردم عامه بیفتد اظهار داشت: مثنوی معنوی یک اثر خاص است و نباید آن را چندان عمومي كرد. اما خوب است كه در خانهها برخی ابیات و داستانهاي مثنوی را برای فرزندانمان بخوانيم اما اینکه در محیطهای اجتماعی مرتب از مولانا صحبت کنیم و مردم را به او دعوت کنیم مطلوب نیست چرا که مولانا شخصیتی خاص است و عامه مردم ظرفیت پذیرش این شخصیت را ندارند.
این پژوهشگر، در تبیین رابطه مولانا و شریعت ابراز داشت: در هیچ بیتی از ابیات مثنوی نمیتوان شریعتستیزی را مشاهده کرد. مولوی بيش از 50 هزار بیت سروده اما هیچ خلاف شرعی در ابیات او دیده نمیشود. نه مولانا و نه هیچ صوفی نامدار دیگری به ستیز با شریعت نپرداخته است. با این حال باید بگوییم که مولانا شریعتمحور هم نبود یعنی شریعت برای او دغدغه اصلی نبود چرا که شریعت را یکی از مراحل سه گانه رسیدن به کمال میدانست. بيشتر درد دين داشت تا درد فروع دين.
وی با اشاره به اینکه مثنوی مخاطب خاص دارد افزود: مولانا مثنوی را خطاب به حسام الدین چلپی سروده و این نکته از این نظر مهم است که بدانیم وقتی یک کتاب مخاطب خاص دارد ما هر چه تلاش کنیم ژرفا و اشارات برخی ابیات آن را نخواهیم فهمید و گاهي رابطه بین ابیات در آن مجهول است.
بابایی گفت: ابیات مثنوی پارههای جان مولانا است. جانی که شیفته و عاشق بوده و آن شیفتگی را در مخاطب خود هم ایجاد میکرد. روح انسان به چنین همنشینی محتاج است چرا که در اثر انس با مثنوی از تعلقات دنیوی آزاد شده و به فضايي زلالتر ميرود.
https://telegram.me/kanoonnevisandeganqom
🔸نقاش، نقش آخر، بهتر کشد ز اوّل
🔹مولانا محمد صالح قزوينی از علمای عهد صفوی و شارح نهج البلاغة و صحيفه سجّاديه، شرحی به نام «کنوز العرفان ورموز الإيقان» بر مثنوی شریف نگاشته و در پايان شرح دفتر چهارم مثنوی گفته:
🔸(بدان که مولانا - که روحش شاد - هر دفتر که پست تر [و متأخّرتر] از زبان دل او سرزده است، بهتر و غريب تر و لطيف تر از دفتر سابق است، و اين چنانچه گفته اند: نقّاش نقش آخر، بهتر کشد ز اوّل).
کنوز العرفان ص 327.
🔸عطف به منقولات حیدریه!
🔹این که آقای حیدری به آیة الله العظمی بهجت نسبت داده است که مثنوی من کجا و مثنوی مولوی کجا؟من شاگرد علی ام و مولوی شاگرد عمر!! از جهات مختلف قابل پذیرش نیست؛ چرا که متصوفه خرقه خود را با افتخار تمام به امیرالمؤمنین (ع) می رسانند و آن حضرت را پیشوا وا امام طریقت می دانند.
🔸در طریقت متصوفه، عمر اصلا نقشی ندارد که کسی شاگرد او باشد!!
🔹وانگهی استاد آقای بهجت مرحوم آیة الله قاضی و عرفای بزرگی چون آیة الله انصاری همدانی خود را شاگرد مولانا دانسته و می فرمودند: هیچ عارفی از مثنوی بی نیاز نیست و اگر عارفی چنان ادعایی کرد بدانید دروغ می گوید.
🔸طبق این نقل متهافت آقای حیدری، آقای بهجت باید استاد خود آیة الله قاضی و آیة الله انصاری همدانی را شاگرد شاگرد عمر بداند!!
🔹آیة الله العظمی بهجت که غزالی متعصب سنّی را به خاطر انتساب کتاب جعلی سرّ العالمین به او شیعه می داند! چه طور آن همه عشق و ارادت بی مانند مولانا به امیرالمؤمنین (ع) را نادیده انگاشته و بر خلاف اصول و مبانی تصوّف - انتساب به علی (ع) - او را شاگرد عمر می داند!
🔸چنانچه آیة الله مدرّس هاشمی فرموده: مولانا از نسل ابوبکر است اما عشق و ارادت او به علی (ع) از لونی دیگر است و در اشعار مولانا ابدا جمله ای که بوی استحقاق جدش برای خلافت را بدهد دیده نمی شود.
🔹اگر انتساب این شعر به مولانا ثابت باشد تولا و تبرا در آن جمع است: (تو به تاریکی علی را دیده ای/ زین سبب غیری بر او بگزیده ای).
🔸و البته شعر: (راز برگو ای علیّ مرتضی/ ای پس از سوء القضا حسن القضا) به صراحت پرده از عقیده پاک مولانا بر می دارد و تولا و تبرای او را در عین تقیه آشکار می سازد.
والسلام علی من اتبع الهدی
🔸تصحیح جدید مثنوی شریف بر اساس نسخه متعلق به فقیه محقق ملا احمد نراقی در دو جلد.
🔹فقیه نراقی در آثار خود مکرّر به ابيات مثنوي استناد جسته، کمتر فصلي را در معراج السعادة ايشان مي توان يافت که به بيت يا ابياتي از مولانا تمسّک نجسته باشد.
🔸او در کتاب خزائن بارها در ضمن نقل اشعار مولانا از وی به حرمت ياد کرده و او را با عنوان تفخيمی «مولوی معنوی» نام برده است.
🔹با اين همه برخی از ناآشنايان، طعنه های نراقی در مثنوی طاقديس به برخی عالم نمايان را که تحت عنوان «مولوی» از آنان ياد کرده به خطا متوجّه مولانا جلال الدين بلخی دانسته و او را منکر طريق صاحب مثنوي معنوي دانسته اند، حال آن که عناوين مولانا و مولوی و ملاّ از عناوين تفخيمی عام و مطلق است که اگر با قرائنی همراه نباشد بايد آنها را به معنی آخوند و معمّم و عالم، خصوصاً عالم دين گرفت.
(مهدی کمپاني زارع، مقاله مواجهه متفکّران شيعی با مولانا)
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com