اما اول باید وارد کانال شوید و از آنجا وارد گروه شوید .
به هرحال اینکه مخالفین عرفان تکفیر می کنند یا نه، دلیل کافی دارند یا نه، چه طیف هایی هستند، اینها از موضوع گروه خارج است.
لذا چه خوب است حکم و مستنداتش را جملگی به محلش وانهیم.
در این گروه کسی تکفیر نشده، و لذا تقاضامندم، بحث تنها در موضوع گروه ادامه یابد. با تشکر.
ماجور باشید.
نمی دانم کانال یا گروهی این گونه وجود دارد یا نه اما نکته ای که من به برخی از دوستانم عرض می کنم این است که آگاهی از مباحث نظری بیشتر از بیست درصد نقش ندارد ، آنچه مهم است و شما را با این مباحث به خوبی آشنا می کند شروع به تصحیح است.
پیشنهاد من این است در رشته ای که علاقه دارید رساله ای را پیدا کنید ( در حد چهل پنجاه صفحه) و شروع به تصحیح آن کنید. در طول تصحیح این رساله سعی کنید از مشاوره دو دسته بهره مند شوید اول کسانی که مصححان حرفه ای هستند ، دوم کسانی که در این رشته علمی تخصص دارند. در طول تصحیح این رساله کم کم با همه و یا لا اقل بیشتر مباحث مورد نیاز آشنا می شوید.
باسلام و عرض ادب. سوالی از حضور اساتید گرامی داشتم. من به کرات دیدم (چه در این گروه یا در گروه های دیگر) که به منظور کمک گرفتن از اساتید برای خواندن یک کلمه یا یک جمله از یک سند یا نسخه خطی از واژه «خوانش» استفاده می شود. مثلا لطفا در خوانش این عبارت به من کمک کنید. و ظاهرا که کم کم به یک اصطلاح جاافتاده تبدیل می شود. من که خود دستی در ادبیات ندارم. ولی از خدمت بزرگواران این سوال را دارم که به کار بردن این واژه به این منظور صحیح است؟ اگر خیر که لطفا در اصلاح آن بکوشیم.
دم دستی ترین سرچی که می شود کرد ، جستجوی کلمه در سایت واژه یاب است. مدخلی با این کلمه اصلا در لغت نامه های دهخدا و معین و عمید نیامده است. تنها موردی که یافت می شود:
✳️خوانش
واژهنامه آزاد
(نقد ادبی) قرائت خاص با رویکرد تحلیلی؛ مثلاً خوانش ویژۀ آثار محمود دولت آبادی. (خواندن مترادف خوانش نیست.)
✳️خوانش
واژگان مترادف و متضاد
۱. قرائت، مطالعه، خواندن
۲. روایت
سپاسگزار می شوم اگر نظرات عالمانه خودتان را بفرمایید.
یکی از روشهای بی اعتبار کردن علم در همه روزگاران
راغب اصفهانی، عالم فاضل قرن چهارم ـ پنجم، بیست و سه شرط را برای موفقیت یک دانش آموز بر می شمرد نکاتی که همه آنها نکات مهم اند. هستند. در میان این 23 نکته، یک توصیه از نظر بنده، بسیار مهم است، و اهمیت آن هم به خاطر نگاه دقیق و عالمانه ای است که در آن وجود دارد.
برای شرح آن لازم است یک مقدمه کوتاه عرض کنم و آن این که از ابتدای تغییر روشهای علمی در عصر جدید، به ویژه در دانش هایی مانند طب، افرادی که معارض و مخالف بودند، انگشت روی اشتباهات پزشکان می گذاشتند و آن را دلیل بر بطلان آن علم می دانستند. این روش، هنوز هم ادامه دارد، و مورد استفاده کسانی است که اعتماد به این دانش ندارند، و این بی اعتمادی را با زدن همین مثالها ترویج می کنند.
مدل دیگر این نوع برخورد منفی گرایانه، طرح این نکته هست که متخصصان این دانش هر روز نظرشان را عوض می کنند، یا پزشکان مختلف، حرفهای مخالف همدیگر می زنند؛ نیز این که تجربه های آنها، روزانه عوض می شود. یک روز این را می گویند و روز دیگر، مطلب دیگری را. بدین ترتیب معلوم می شود که اینها علم نیست.
مدل بالاتری هم هست، و این که در کنار جنبه های مثبت فراوان آن علوم، انگشت روی جنبه های منفی اش گذاشته به برخی از پیامدهای آن که غالبا هم توهمی و تحلیل های ناشی از عوض شدن فضای های جاری از شکل سنتی به مدرن است، می پردازند.
راغب اصفهانی در بیان شرایط موفقیت یک دانشجو، در نکته بیستم، روی همین مساله انگشت نهاده به دانشجوی واقعی توصیه می کند در این زمینه مراقب باشد. وی روش پیشگفته را کار «عوام» می داند، این که وقتی یک طبیب یا منجم در صدور حکمی اشتباهی مرتکب می شود، عوام، اصل دانش را زیر سوال می برند.
راغب می گوید، دانشجویی طالب علم واقعی است که مانند عوام نباشد و اشتباه یک پزشک را به پای اصل علم نگذارد. او باید بداند یک علم، اصول خاص خود را دارد، اصلی که آن علم بر اساس آنها سنجیده می شود نه بر اساس تجربه غلط یک کسی که در حال تمرین و تخصص آموزی در این علم و عمل بر اساس آموخته های جاری است.
راغب می گوید: دانشجو، نباید اشتباه یک شاغل در این علم، او را وادار به فساد آن علم و اعلام بی فایدگی آن کند، کاری که عوام انجام می دهند. اینان چنین اند که وقتی یک طبیب یا منجمی را می بینند که حکم اشتباهی می کند، اصل دانش طب و نجوم را خوار می شمارند. دانشجو باید صحت و سقم هر فنی را با آنچه که ذات آن اقتضاء دارد، بسنجند. بنابر این، حکم اشتباه یک شاغل در آن، دلیل بر ناتوانی آن دانش نیست، چون مناسبتی میان این دو وجود ندارد جز این که او با تمرین و اشتغال خود به آن علم، راست یا ناراست، حکایت از آن کار دارد.
به دیگر سخن، توصیه راغب این است که اصل علم، نباید با خطاهای جاری در گزاره های یک شاغل در این علم، سنجیده و تحقیر شود، بلکه علم باید فی حد نفسه، با اصول خودش، ارزیابی شود.
این تأکید وی که این روش عوام است، نکته بسیار لطیفی است؛ چنان که امروزه ما نیز شاهد این امر هستیم که بسیاری از مخالفان علوم جدید، عوامانه، به همین خطاهای جاری استدلال کرده اصل این دانش ها را زیر سوال می برند و حکم به بطلان این علوم می کنند و بی اعتبارشان می سازند. از قضا در روزگار ما این روش، یکی از پر رونق ترین روشها، برای دشمنان علوم جدید است که قصد دارند با این انتقادها، به دکان بی رنگ خود رونق دهند. این کار یعنی تحقیر این علم، یکی از بدترین کارهایی است که نتیجه مستقیم روی عقب ماندگی علمی ما دارد، زیرا اعتماد را از میان می برد. (رسول جعفریان)
@historylibrary
بله این افراد هنوز هم هستند همین هفته پیش اصفهان بودم جلساتی در اونجا ملاحظه کردم که واقعا فک کردم خوابم بور نمیکردم چنین نظرات و عقایدی رو ...
البته هستند دوستانی که با فضای استشراق اشنا نیستند ... اهل فضل هایی که در حیطه استشراق اطلاعاتی ندارند طبیعی است...
منتها بحث درباره اثار و نظرات اینان از فضای گروه خارج است... و الا خیلی مشتاقیم که از نظرات دوستان استفاده کنیم...
اما خب همه می دانند که در این فضا معمولا بحث ها ابتر می ماند و نمی توان غرض و فحوای یک کلام را منتقل کرد...
ان شالله این بحث ها سبب شود تا دوستان فرهیخته این گروه با برگزاری جلساتی در دانشگاه ها و مراکز پژوهشی شهرشان مبهمات این عرصه را روشن کنند...
زیاده جسارت است...
در جهان کو صاحب فهم درست!
آسیب شناسی بحث های مربوط به مفهوم علم، در بخش های کاملا تئوریک از یک طرف، و اخلاق علمی از طرف دیگر، یکی از اصلی ترین و ضروری ترین نیازهای همه جوامع علمی بویژه کشورهایی مانند ماست، شرایطی که معمولا فکر می کنیم عالمانه برخورد می کنیم، اما در واقع، و بسیاری از موارد، گرفتار دورهای عجیبی هستیم. جوامعی که با پیش فرضها و ساختارهای خیلی استوار روبرو بوده و محافظه کارانه علم را مدیریت می کنند، گرفتار آسیب های جدی در این زمینه می شوند.
همه ما آگاهیم که پیراسته کردن مسیر دانش و استدلال، مدیون تقویت دانش منطق و رهایی از همج الرعاعی در تفکر و اندیشه بوده و هست. می دانیم که بحث مغالطه در منطق برای پیراسته کردن دانش بود، و اکنون که بحث های حوزه معرفت گسترش یافته، بررسی انواع مغالطه ها و نیز آنچه به حوزه اخلاق علمی مربوط می شود، نیازمند کاوشهای تازه و جدی تر است.
از میان این آسیب ها می توان به این نکته توجه کرد که در این در جوامع علمی، آدم هایی هستند و رشد می کنند که تقریبا همه هنره هستند، به این معنا که هر چیزی را می توانند اثبات یا نفی کنند. اگر دلشان به طرف اثبات باشد، هزار و یک دلیل برای آن می آورند، و اگر دلشان به سمت انکار و نفی باشد، گردش بحث را چنان سامان می دهند که اساسا و گویی از روز الست، با آن مخالف بوده اند.
اما این که چرا به این روز می افتند، یک دلیلش درست همین است که در هیچ رشته تخصص ای ندارند، بحث از موضوعات تاریخی یا عقایدی و کلامی، و حتی سیاسی و روز و یا هر چیزی به میان بیایید، جملاتی برای گفتن دارند که با روشهای جدلی طرح می کنند.
این گروه ضمن این که تخصص ندارند، و اما از هر موضوعی چیزی می دانند، با استفاده از توانایی بیان، آنها را در کنار هم می گذارند و به آنچه می خواهند از انکار یا اثبات می پردازند. مسلما اگر از رشته تحصیلی این افراد بپرسید، پاسخ روشنی دریافت نخواهید کرد.
متاسفانه پیشینیه حوزه های علمی ما، به دلیل این که جز در فقه واصول و گاه فلسفه، تخصص جدی نداشته، شغلهایی را از نظر تحقیق و نویسندگی و منبر ایجاد کرده، که ایجاب می کند در باره همه چیز اظهار نظر کند.
این وضع، هرچند در سالهای اخیر با رشد بحث های تخصصی در حوزه، کمی تعدیل شده، اما همچنان وضع غالب حوزه دینی ماست که می بایست به آن توجه شود.
طبعا آسیبی که از این زاویه، علم و دانش می بینید، جز این نیست که گرفتار نوعی هرج و مرج در استدلال و بحث علمی می شود؛ این که کسی بتواند در هر بابی یک مقاله ای بنویسد، این که کسی بتواند، با داشتن هر پیش فرضی، به اثبات یا انکار آنچه می خواهد مشغول شود، بیش از همه، ناشی از عدم باور اینها به نقش علم و دانش و جایگزینی آن با خواهش های درونی، غلبه مواضع عمومی حاکم، اراده وضع معیشت و مشغله روزانه و این قبیل امور دارد.
ما برای پیشرفت چاره ای نداریم جز این که علم را از دست پیش فرض های اثبات نشده، و دلمشغولی های بی ریشه نجات دهیم، و اگر نسل ما به دلیل همه کاره بودن نتوانست از این وضع رهایی یابد، می بایست برای آینده فکر بهتری بکنیم، و بگذاریم دانش ما را از ورطه ای که در این تمدن گرفتارش بوده ایم، نجات دهد. این نصایح بیش از همه متوجه خود این بنده خداست.
@jafarian1964
ادامه تحلیل ابوریحان بیرونی از دانش هندوان و مقایسه آنان با یونانیان
ابوریحان در همان مقدمه تحقیق ماللهند، بحث خود را در باره جایگاه دانش در میان هندوان ادامه داده و به مقایسه آنان با یونانیان می پردازد. ابتدا می گوید، همین هندوان که این طور به علم خود، مُعجب و مغرور هستند، اگر به سفر بروند و با اقوام دیگر مخالطت کنند، «هر آینه از رأی خویش بر گردند». این نکته ای بس مهم است. این که کسی در خانه خود بنشنید، هر اندازه علم داشته باشد، به آن معجب خواهد بود و روی دانش خویش اصرار خواهد ورزید، اما وقتی به سفر برود و با دیگران آشنا گردد، طبیعی است که آن سماجت وی از بین خواهد رفت.
ابوریحان ادامه می دهد که این هندیان، در قدیم، بهتر از این که اکنون هستند، بودند؛ شاهدش آن که یکی از فضلای قدیم آنان با نام براهمهر می گفت: «یونانیان که پلیدانند، چون به دانش بر دیگران فائق آمدند، تعظیم آنان بایسته گردید؛ پس چه باید بگوییم در باب برهمنی که شرف دانایی را بر طهارت افزوده است». از نظر ابوریحان، همین اعتراف، مهم است که از نظر این برهمن، یونانیان با دانش، بر دیگران فائق آمده و تعظیمشان بایسته گردید. در عین حال، از نظر آن عالم برهمن، یک برهمن، چون دانایی را با طهارت درآمیخته، جایگاه بهتری دارد.
ابوریحان باز از «اخلاق علمی» هندیان، و این که همه دانشها را از خود می دانند و لابد بقیه مردمان را جاهل، بد گفته، و می گوید، وقتی خود که به آنجا رفته، به قصد آموختن از داشت های علمی آنها، به شاگردی نشسته، اما به زودی و پس از فراگرفتن معارف آنان، وارد بحث و گفتگوی علمی با ایشان شده، به بیان «علل» پرداخته و «برخی از براهین و طرق حقیقی حسابها» [ی نجومی و ریاضی] است. آنها با تعجب «در من آویختند، و استفادت از مرا، درهم ریختند، و همی پرسیدند که به چه کسی از هندوان رسیدی، و این معارف از او دریافتی». تصور هندیان این بوده است که او این دانش را از یک دانشمند هندی گرفته، و باورشان نمی شده است که کسانی جز هندیان دانشی داشته باشند.
ابوریحان می گوید که من «با ایشان باز می نمودم و به استنکاف برتری می کردم».آنها شاهد دانش این مرد بوده اند. تبحر ابوریحان در دانش، سبب گردید تا او را باور کرده، کارش را در حد سحر بدانند و اندک اندک او را دریای اش بخوانند. ابوریحان که احساس کرده این توضیحش بوی خودستایی می دهد، در همان آغاز پاراگراف مزبور، طعنه ای بر خویش زده است که «خودپسند سلام می رساند»! و بدین ترتیب از این که از خود ستایش کرده، عذر خواسته است.
سپس به مقایسه یونانیان و هندیان پرداخته و این مقایسه را با بیان حال جهل و نادانی یونانیان پیش از دوره سقراط و پس از آن دنبال کرده است. او می نویسد: یونانیان به ایام جاهلیت، یعنی قبل از ظهور نصرانیت [بخوانید پیش از عصر فلسفه در یونان] چون هندوان بودند به عقیدت، خواص آنان نزدیک [شبیه] به خواص اینان در نظر، و عوام آنان چون عوام اینان در بت پرستی.... و لکن یونانیان از برکت فلاسفه ای که به ناحیت آنان پدیدار آمد، رستگار گردیدند، و آن جماعت، اصول خواص (و نه عوام را) منقح گرداندند، زیرا که غایت قصوای خواص، پیروی از «بحث» است و نظر، و آرزوی عوام، تهور است و لجاجت، اگر از خوف و وحشت آزاد باشند».
این اوج تحلیل ابوریحان برای مقایسه خواص و عوام است. خواص، آنهایی هستند که به علم و دانش و بحث و نظر می پردازند، و عوام آنان هستند که به لجاجت و تهور رغبت دارند. ابوریحان، سقراط را سردسته این خواص می داند: «و دلیل بر این، داستان سقراط است که چگونه وقتی که با بت پرستی قوم خویش نبرد کرد، و از نامیدن ستارگان به خدایی، دوری گزید، قضات دوازدگانه آتن، اجماع کردند بر فتوای به قتل او الا یکی. و او از حق برنگشت و جان خویش بداد». اساس این بحث، تمایل سقراط به «بحث» است و مورد و مصداق آن را باید با کاوش بیشتر در منابع دید.
این یونانیان! اما مشکل هندوان چه بود؟ مشکل این بود که دانشمندانی نداشتند که «دانش ها را مهذّب گردانند». و «از این رهگذر است که تو گویی که این مردمان را کلام خاصی نیست [دانشی ندارند] الا در غایت اضطراب، و سوء نظام، و در آخر امر آمیخته به خرافات عوام، از زیاد گردانی عدد و دراز گردانی مسیر». باورهایشان، مشتی مجعولات نحله ای است که خودشان سر آنها معطل هستند، و «مخالفت با آن را فظیع می شمرند».
ابوریحان، می گوید، همین وضع است که سبب شده تا «تقلید بر آنان مستولی» شود.
با این حال، ابوریحان، کسی نیست که همین مقدار دانش هندیان را در حساب و ریاضی انکار کند. او خود به نصیحت دیگران مشغول است، چطور می تواند به انکار همه چیز هندیان بپردازد. لذا بلافاصله می گوید، من فقط می توانم بگویم، آنچه اینان از «حساب و نوع تعالیم» دارند، به مثل، مانند «صدفی مخلوط به خزف یا گوهری آمیخته با سرگین، یا مرواریدی پراکنده در سنگ ریزه است». [ادامه در پست بعدی] 👇👇
مردم چه نوع کتابهایی با چه سطح علمی می خوانند؟
تا به یاد داریم، در آمارهای کتابخوانی، از این بحث می شود که در روز چند ساعت مطالعه می کنیم؟ دست کم بنده کمتر شنیده ام در این باره بحث شود که چه نوع محتوایی و چه نوع کتابی می خوانیم؟ اینها دو مشکل هم عرض است که باید هر کدام سر جای خود مورد بررسی قرار گیرد. این که کم مطالعه می کنیم، اهمیت خاص خود را دارد. آمارها پایین است؛ و دست کم نسبت به خواندن کتاب کاغذی، جامعه ما رشد چندانی طی چند دهه نداشته است. اما به نظرم سوال دوم، مهم تر است. ما چه کتابی می خوانیم؟ به چه نوع محتوایی علاقه مند هستیم؟ این سوال هم اساسی است. نفس این که مردم بخوانند، خوب است، اما نباید فکر کنیم این سوال بی اهمیت است که مردم چه چیزی را می خوانند.
برای این که بدانیم مردم چه محتوایی را می خوانند، باید سری به بازار کتاب زد، و کتابهایی عرضه شده در پیشخوان کتابفروشی ها را ملاحظه کرد. این مسأله از درصد فروش انواع کتابها در موضوعات متنوع هم معلوم است.
در یک مرحله، دسته بندی موضوعی کتابهایی است که چاپ و منتشر شده و فروخته می شود: کتابهای رمان و قصه، کتابهای تاریخ، آثار علمی، کتابهای کودک، کتابهای دینی، و همین طور موضوعات خاص تر. شناخت درصد نشر و فروش این آثار در طول چند دهه و به صورت تطبیقی، نهایت اهمیت را دارد. در میان کتابفروشی ها، برخی از آنها گرایش های خاص دارند. همین طور در محلات مختلف شهر یا شهرهای مختلف، این وضعیت ممکن است متفاوت باشد.
اما مسأله قدری از این بالاتر است. سطح نگارش این کتابها از نظر ارائه مطالب علمی در رشته و موضوع خود، چه اندازه است و تا کجا علمی است. آثار دینی فراوانی در جامعه منتشر می شود، اما سطح علمی آثار نشر شده و مطالعه شده، چه اندازه است؟ چه این آثار قدر روی موازین علمی نوشته می شود؟ مسلما هر رشته علمی، دوره ای از نظر پیشرفت دارد و انتظار می رود کتابها طی چند دهه، از نظر سطح علمی، رشد داشته باشد.
برای مثال، بارها از انتشار فراوان کتابهای دینی زرد، شامل قصه ها و داستانها و کرامات عجیب و غریب و مانند اینها یاد می شود. این که در حوزه اخلاق، چه آثار درستی نوشته می شود؟ در مسائل کلامی و همین طور تاریخ دینی، کدام آثار دقیق در سی چهل سال اخیر منتشر شده است. اینها مهم است.
در باره پزشکی هم همین طور است. در حال حاضر، چه اندازه کتابهایی در حوزه طب سنتی منتشر می شود و مردم چه اندازه آثار پزشکی علمی روز را که به زبان علمی ساده نوشته می شود می خوانند؟ در باره نجوم یا ریاضیات همین طور. البته مراکز درسی را باید از این حیطه جدا کرد. به نظر می رسد، سطح دانش آثاری که منتشر می شود هم باید مورد ارزیابی قرار گیرد.
به هر روی، در آمارهایی که ارائه می شود، به نظر می رسد، این مسأله هم اهمیت دارد که مردم ما بیشتر چه محتوایی را می خوانند و در چه سطحی از دانش عمومی از زاویه علمی بودن یا خیالاتی و وهمی بودن هستند.
به نظر می رسد، اداره کتاب وزارت ارشاد یا مراکز فرهنگی دیگر که به علم و دانش اهمیت می دهند، در این روزها که هم هفته علم است و هم هفته کتاب آغاز می شود، گزارش دقیقی از سطح علمی کتابهایی که منتشر و مطالعه می شود، ارائه دهند تا بدانیم از نظر علمی، چه تفاوتی در طی این چند دهه کرده ایم.
@jafarian1964
اسلامی سازی دانش
اسلامی سازی دانش عنوان کتابی است از لیف استنبرگ که موضوع آن، بررسی چند جریان معاصر در باره اسلامی سازی دانش است. جریانی که شکل افراطی آن در همه علوم، و شکل میانه روتر آن در حیطه علوم اجتماعی و انسانی، به اسلامی سازی دانش باور دارد. شخصت های کلیدی این پژوهش ضیاءالدین سردار، سید حسین نصر، موریس بوکای (مسلمان شده در سال 1960 و نویسنده کتاب عهدین، قرآن و علم) و اسماعیل فاروقی هستند که البته در بخش مربوط به نصر، از شخصیت هایی مانند رنه گنون، شوان، هانری کربن و ماسینیون و دیگران هم به عنوان تئوریسین های جریان مزبور یاد می شود.
نویسنده این جریان را به مثابه یک گفتمان در نظر گرفته که البته در معنای عام این کلمه بکار رفته است، جریانی که تلاش می کند با این مباحث، نوعی الگوی اجتماعی و فرهنگی با کارکردی خاص و معنادار ایجاد کند.
نکته مهم در باور نویسنده این است که این جریان زاییده یک مقطع تاریخی خاص و حتی مکانی ویژه است، جریانی که عمدتا توسط کسانی تولید شد که نمایندگی جریان اسلام در اروپا را دنبال می کنند. نصر امتداد این جریان و نه مبدع آن است و او هم در ادامه راه موریس بوکای و رنه گنون مسلمان شده است.
در واقع، پیدایش این جریان، در غرب و یا توسط افراد و موسساتی است که به عنوان مسلمان یا مسلمان شده از غرب بوده یا اصلشان غربی و به طور خاص اروپا و امریکای شمالی بوده است. این برای اتهام گفته نمی شود، بلکه برای این است که بتوان خاستگاه این جریان را دانست. البته که جریان فکری مزبور به سرعت در میان مسلمانان در کشورهای اسلامی انتشار یافت و توانست طرفدارانی بیابد.
نویسنده چهار جریان اصلی در این جریان اسلامی سازی دانش را با محوریت چهار نفر، نصر، موریس بوکای، ضیاءالدین سردار، و اسماعیل فاروقی بحث کرده و تفاوت آنها را نشان داده است. گزارش بر پایه آثار برجای مانده از آنها و برخی هم متکی به گفتگوهایی است که او با شماری از آنها یا شخصیت هایی از موسساتشان داشته است.
کلید واژه های اصلی این تحقیق بر سر تعریف مفاهیمی چون مدرنیته و علم است که نقش محوری در این تحقیق دارند. وقتی از مدرنیته نقد می شود، یا وقتی علم تعریف می شود، دقیقا مقصود چیست. در این گیردوار تعریف از این هاست که می توان مسیر بحث را بهتر درک کرد. آیا مدرنیته نوعی نوسازی فکری است که معارف دینی هم می تواند زیر مجموعه آن قرار گیرد؟ یا نوعی افسون زدایی از جهان سنتی است که در آن وقت باید تکلیف دین و دایره معلومات و معارف آن را تبیین و تفکیک کرد. در باره علم، مفهوم از علم، علم دینی به معنای خاص آن است، یا شامل تمامی علوم انسانی و اجتماعی می شود یا آن قدر وسیع می توان گرفت، که شامل علوم طبیعی هم بشود و آن وقت، زمانی که بحث از اسلامی سازی دانش می شود، کدام بخش متأثر می شود؟
همینجاست که تعریف سکولاریسم هم باید باز تعریف شود. روزگاری سکولاریسم در باره عدم مداخله نهادهای دینی در سیاست بود. به تدریج این امر به حوزه نظامات سیاسی و اجتماعی و حوزه های اندیشه ای آن آمد. مدعیان اسلامی سازی دانش، مخالفان خود را سکولارهایی می کنند که موافق اسلامی کردن دانش نیستند. اگرکسی به مدرنیزاسیون باورداشته باشد ،از دید اینها سکولار است، راهی که تقریبا و به نوعی همه جوامع اسلامی در حال طی کردن آن هستند و اما این افراد، درنهایت مخالف آنند.
یک وجه مهم پیدایش این جریان، آشتی دادن دین و علم است که دوره های مختلفی را طی کرد و جریان اسلامی سازی دانش، مرحله ای از آن به حساب می آید. دست کم سه مرحله در این باره هست. دورانی که علم جدید، بدون ادعای اسلامی سازی وارد دنیای اسلام شد، دوم دوره ای که سعی شد نشان داده شود که بسیاری از کشفیات علمی، از پیش در قرآن و متون دینی آمده بوده، و موریس بوکای در این باره مطالبی در کتاب عهدین، قرآن و علم آورده و حتی زمانی یک سخنرانی با عنوان «داده های فیزیولوژی و جنین شناسی در قرآن» در نوامبر 1976 در پاریس داشت. سوم دوره ای که پا فراتر گذاشته شده و جنبش اسلامی سازی دانش، در اصل شکل گرفته در اروپا و امریکای شمالی، و بیشتر توسط مسیحیان نومسلمان یا شبه مسلمان مانند کربن، شکل گرفته است.
(ادامه در پست بعدی) 👇👇
پاسخهای رسول جعفریان درباره جایگاه «علم» در دانشگاه، حوزه و ذهن مدیران جمهوری اسلامی
واقعا شما بر این باورید که اساس علم هیچ جنبه ارزشی ندارد و امری مستقل و دور از ایدئولوژیهاست؟ بسیاری این باور را قبول ندارند و معتقدند علم غربی، به نوع موضعگیری فلسفی هم دارد. فکر نمی کنید در این زمینه باید روشن تر نظرتان را بگویید.
من فکر می کنم باید چند چیز را روشن کنیم و بگوییم علم چیست و مقصود ما کدام است:
نکته اول این که در اینجا مقصودمان از علم همان ساینس یا علوم تجربی است که در یک دایره وسیع، شامل علوم ریاضی و طبیعی شده و شامل دانش هایی است که عمدتا در دانشکده های علوم تدریس و تعلیم می شود. اینها، دانش های شناخته شده ای هستند که کمتر کسی می تواند مدعی جهت گیری ایدئولوژی در آنها شود. این دانش تا حدی است که آنها را به عنوان علوم پایه می شناسیم، نه حاشیه هایی که مثلا به عنوان فلسفه بر فیزیک افزوده شده و می شود و کسانی به عنوان فیزیکدان خداباور یا ناباور شناخته می شوند. مقصودمان علمی است که در همه جای دنیا، به یک شکل عرضه و تدریس می شود. اینها اگر نقطه ابهامی هم دارد، خود دانشمندان با روش های خاص علمی، در صدد رفع آنها و کشف نقاط تاریک هستند. در واقع، از همین ها هم، بخشی قطعی، و بخشی فرضیات است که آنها هم هر روز در انتظار شواهد علمی است، و اندازه قطعیت یا ظنیت آنها هم برای اهل فن معلوم است.
نکته دوم از آنچه علم خوانده می شود، حاشیه های اطراف این علوم پایه است که از قدیم وجود داشته است. زمانی که علم الطبیعه میان مسلمانان آمد، عده ای دهری و عده ای متکلم اسلامی شدند. اینها از ترس این که طبیعیات آدم ضد خدا پرورش دهد، سعی کردند از طبیعیات خدا را استنباط کنند، و آنها هم دوست داشتند یک جهان بی خدا را ثابت کنند. همه ما می دانیم این مباحث علم نیست، فلسفه است و برای کسانی که اهل علم به معنای ساینس هستند، اینها یک نوعی علم مضاف است نه علم واقعی در حوزه طبیعیات. تمام کلام قدیم ما، آلوده به این حرفهاست و بخشی از بحث های غزالی با فلاسفه راجع به قدم ماده و امثال اینها، گیرهای فلسفی در اطراف علوم طبیعی است. این مسیر در تمام قرون وسطی و قرون جدید غرب هم بوده و علاقه مندان فراوانی دارد. ترس از تأثیر نظریات نیوتن و تا حدی داروین هم به خاطر این حواسی است، اما در حقیقت، بخش عمده آنها به طور مشخص، بدور از علم اصیل یا همان علوم پایه دانشگاهی است، و اگر دانشجویی قصد آموختن علم فیزیک دارد، آن بخش اصلی دانش را می خواند واینها برای او نوعی تفنن است.
نکته سوم، تکنولوژی است که اغلب با علم خلط می شود. البته آن قدر دانش های فیزیک و مکانیک و امثال اینها با تکنولوژی در هم تنیده است که بسیاری بی توجه آنها را یکی تصور می کنند. یکی از تفاوت های مهم اینها این است که تکنولوژی ترکیب علم و ارزش ها و سنت های جاری در جامعه است. شما وقتی یک خانه ای می سازید، همه محاسبات علمی را برای طراحی بنا دارید، اما ملاحظه بسیاری از ارزشهای معمول خودتان را هم دارید. شما وقتی در هلند قدم می زنید، می بیند تمام خانه هایی که کنار خیابان هستند، عین مغازه ها، تا ته خانه پیداست و ساکنان مشغول زندگی هستند، اما وقتی در تهران یا قم راه می روید، تمام خانه ها یک دیوار بلند دارند. حوزه علم و تکنولوژی به قدری به هم نزدیک است که اغلب مواردی که بحث از جهت دار بودن علم می شود، مقصود نوع نگاهی است که در تکنولوژی وجود دارد و البته پایه هایش با علم درست شده است. بنابر این، باید توجه داشته باشیم که وقتی از جهت دار بودن علم بحث می کنیم، کدام یک از اینهاست. (ادامه در پست بعدی) 👇👇
تقسیمات علوم در میان مسلمانان و مسأله مفهوم علم در آن
برای شناخت مفهوم علم نزد مسلمانان، راههای متعددی وجود دارد. یکی از این راهها، مرور بر مباحثی است که در حوزه تقسیم علوم و دسته بندی علوم رایج انجام شده است. در این باره، هم رساله های مستقل مانند احصاء العلوم فارابی وجود دارد، و هم ضمن مباحث فلسفی و متون دایرة المعارفی در این باره بحث شده است. علاوه بر این، تاکنون، بارها و بارها در باره این تقسیمات، مقالات و نوشته هایی منتشر شده که می تواند منبع ما برای شناخت آراء مسلمانان در باره تقسیم علوم باشد. در بیشتر این مقالات، روی این نکته تأکید شده است که اصل این بحث، یک بحث یونانی است که به مسلمانان انتقال یافته است، اما اغلب روی این نکته هم تأکید شده است که مسلمانان در این باره تأملات زیادی داشته و مطالب فراوانی بر آن افزوده اند.
یک مسأله مهم در باره موضوع تقسیم علوم این است که این بحث، به نوعی به بحث «فلسفه علم» که در سده اخیر باب شده مربوط می شود. در واقع، خود این مبحث، متعلق به هیچ نوع علمی نیست، بلکه موضوع کلی آن خود علم و جایگاه آن است. از این حیث می توان گفت که بحث تقسیم علوم، یکی از جنبه های مهم در علم شناسی است.
مباحث طرح شده در تقسیم علوم، از چندین جهت مهم است.
نخست این که اساسا، چه نوع دانشهایی به عنوان «علم» شناخته می شوند و نامشان در این تقسیمات ذکر می شود.
ثانیا این که اساسا معیار علم بودن در چیست، و بر اساس چه معیاری یک دانش، به عنوان دانش شناخته می شود.
ثالثا، اعتبار و جایگاه یک دانش در این تقسیم بندی است، این که کدام یک از این علوم اشرف علوم هستند و کدام یک اخس علوم.
رابعا آن که علوم زیادی هستند که طرفدارانی داشته و دارند، اما نامشان در این آثار نیامده و این امر جالب است. علومی که محلی هستند، یا جنبه های خرافی دارند و در این تقسیم بندی، یادی از آنها نشده یا به عکس در برخی ازمتون شده، و در کل، می توان از این قبیل آثار شمار علوم را دریافت.وضعیت علوم ترکیبی هم در این فهرست ها جالب است، علومی مانند نجوم و تنجیم که نیمی از آنها علم و نیمی دیگر خرافاتی است که داخل فضای آن شده است.
به هر روی، مهم این است که فارغ از تقسیمات رسمی این آثار، که در اغلب مقالات مربوط به این کتب بحث از آنها شده، با دقت و از میان لابلای عبارت، دریابیم که حقیقت علم در نظر این عالمان چه بوده است.
متن تفصیلی این نوشتار را در لینک زیر ملاحظه فرمایید
https://historylib.com/articles/1899/
در باب ارزش علم و معلم
به راستی چه چیزی می تواند مولفه ای وحدت بخش میان همه مردمان روی کره خاکی باشد؟ در این باره شاید ادعاهای مختلفی بشود کرد، اما باید مراقب بود که ادعای توخالی نباشد، ادعایی که من یا شما برای راضی کردن اطرافیان خودمان که یک باور خاص دارند، می گوییم و آنها آن را قبول می کنند. شاید کسی بگوید عام ترین اعتقاد باور به خداوند باشد، اما می دانیم حتی در این مورد هم افرادی که خدا را قبول ندارند بسیارند، یا دست کم مطالبی در باره خدای خود می گویند که دیگر طوایف به هیچ روی نمی توانند با آنها موافقت داشته باشند. اگر با کانت همراه باشیم، ارزشهای اخلاقی، مهم ترین و مطمئن ترین زمینه ای است که می تواند نقطه تلاقی و وحدت بخش همه انسانها باشد؛ این که ثابت کنیم، ارزشهایی وجود دارد که کاملا همه انسانها به آنها باور دارند. کمتر کسی هست که با این امر مخالفت داشته باشد، اما همین ادعا هم محل بحث است و چنین نیست که مورد توافق همگان باشد و در این باره باید بحث کرد.
و اما یک نکته هست که می توان حتی بیش از ارزشهای اخلاقی از آن به عنوان عنصری وحدت بخش میان انسانها سخن گفت و روی آن حساب کرد. این عنصر وحدت بخش، چیزی جز علم و حقیقت جویی نیست. راست است که علم دهها تعریف دارد، و بسیاری از نظریات در چگونگی رسیدن به علم و یا علمِ درست که به آن حقیقت گفته می شود، وجود دارد، اما انسانها همه، بله همه آنها در این که دنبال کشف حقیقت هستند، با یکدیگر اشتراک نظر دارند. شاید همه توانند تا انتهای راه با هم باشند، شاید اصلا انتهایی وجود نداشته باشد، اما وقتی یک کلاس پنجاه نفره در دانشگاهی در یک گوشه دنیا تشکیل می شود که هر دانشجویی در آن، از نقطه ای از دنیا آمده و به کلاس درس استاد گوش می دهد، می شود تصور کرد که همه اینها، از هر نقطه که آمده اند، به حقیقت و کشف آن یعنی علم احترام می گذارند و برای دستیابی به آن تلاش می کنند. شاید بیشتر آنها بر این باور باشند که رسیدن به حقیقت، دشوار یا حتی ناممکن است، اما باز هم در این حس که باید حقیقت را کشف کرد با یکدیگر مشترک هستند.
علم و دانایی این جایگاه را دارد که می تواند تمامی انسانها را کنار یکدیگر قرار دهد، چرا که به قول جرج سارتون «انسانها را والاترین هدفهایشان مانند کشف حقیقت متحد ساخته است». آیت قرآنی «تعلیم اسماء به آدم» هم می تواند روی این وجه مشترک تمام آدمیان تأکید کند. روشن است که بحث از دین، کدام دین، کدام خدا، کدام فلسفه و نیز کدام اخلاق، و بسیاری از قضایایی که خیلی از آدم های دنیا به آن علاقه مند هستند، تنها از راه «علم» ممکن است. علم و حقیقت جویی به اعتبار اینکه بتوانند پرده ای را کنار زده و ما را با گوشه از حقیقت آشنا کند، ارزش مشترک میان همه آدمیان دارد.
ارزش معلم، کسی که «علم» را به دیگران می آموزد، بدین است که می کوشد، راه کشف حقیقت را که گمشده همه آدمیان است، و با عشق به دنبالش می روند، و سالهای سال از عمرشان را صرف آن می کنند، به مخاطبانش آموزش دهد. اما آیا همه معلمان، راه کشف حقیقت را به دانش آموزان تعلیم می دهند، یا هستند کسانی که آنها را گمراه کرده و از حقیقت دور می کنند! به نظر می رسد، رسالت معلمی بسیار سنگین است.
مهر دینی زدن بر علم کیمیا
ما از دو درگاه می توانیم در باره «علم دینی» و مدعایی که در این باب هست بحث کنیم. یکی از مسیر بحث از ماهیت علم و تعریف آن بر اساس مباحث جدید فلسفه علم است که کسانی دنبال یافتن نقطه نفوذی در آن برای وارد کردن امکان وجود «علم دینی» (علوم طبیعی یا علوم انسانی) در حیطه «علم» هستند. غالب آنها، تکیه گاهشان، رفتن به دنبال نظریات نسبیت گرایانه است که بتوانند نشان دهند اطمینانی به دانش رسمی به عنوان علم قطعی نیست، و خود غربیان هم قطعیت علم را نقد کرده اند و ... می توان راههای دیگری را هم برای علم، و برای مثال علم دینی طرح کرد. روشن است که در این مسیر، نیاز به بحث های جدی در حوزه تعریف علم در چهارچوب نظریات جدید داریم.
اما درگاه دوم، بحث تاریخی در باره شکل گیری علوم در میان ما مسلمانان در طول تمدن اسلامی است، مسیری که شاید اقوام دیگر به ویژه کسانی که مثل ما متون مقدس یا علوم بومی کهن دارند، درگیر آن هستند. بررسی تاریخی از شکل گیری ـ برای مثال ـ طب اسلامی، یا نجوم اسلامی، یا در حال حاضر علوم انسانی اسلامی، به ما کمک می کند تا روند شکل دیگری این نگاه که «دانش» دینی است را نشان دهد. مهم است که بدانیم چطور وجود چند روایت و خبر که مثلا سوال و جوابی در باره سلامت بدن بوده، یا خورد و خوارک، به تدریج سبب پدید آمدن «علم طب اسلامی» شده است. سازو کار درآمدن این احادیث در عرصه، و تدوین و تبویب آن، آن هم در شرایطی که علم طبی در میان آن مردمان نبوده و نیاز سخت به دانستن چیزی بوده، یا مدل طب یونانی بوده ه از آن پرهیز داشته اند و می خواستند چیزی در مقابل آن بسازند، سازوکاری قابل بحث و شناخته شده است.
در باره برخی از علوم دیگر هم در استفاده از برداشت های قرآنی یا حدیثی، داستان همین طور است. این که فلان آیه یا حدیث، موجد فلان نظریه یا نگاه رایج علمی در میان مسلمانان شده، یا تحت تأثیر فلان دسته روایات در باره باد و باران، دیدگاه های خاص به پشتوانه چند برداشت از آیات یا احادیث سبب پدید آمدن فلان نظریات در حوزه علم کائنات الجو شده و مانند اینها، نمونه هایی است که باید از نظر تاریخی و مرور منابع کهن و شکل دیگری لایه تقدس در این علم ها، بحث شود. امری که در اصل، هیچ کاری به وظایف اصلی دین ندارد. در کتاب از شیطان تا میکرب، داستان قرار گرفتن طب جدید را در کنار طب سنتی و چگونگی داد و ستد آنها بر اساس مثالهای تاریخی و نمونه هایی از متن های مربوطه، شرح داده ام.
در حال حاضر آن تجربه های تاریخی، با بحث هایی که در این صد سال در باره «علم دینی» و امکان آن با پشتوانه قداست متون دینی گفته شده، سبب پدید آمدن ادبیاتی شده است که با کمک آنها، و نیز حمایت قدرت و سیاست در کشور ما، مسیر علمی ما در جهت دفاع از پدیده ای به نان «دانش دینی یا بومی» گرفتار کرده است. به نظرم، اگر در باره آن تجربه های تاریخی تحقیق شود، که شماری کار هم شده، می تواند به پژوهشگران ما نشان دهد که آن دانش گذشته چطور شکل گرفته است. به عبارت دیگر ما نیاز به بحث از تاریخ علم با رویکرد شکل گیری مباحث فلسفه علمی در اطراف آن دانش یا دانش ها هستیم، امری که سعی کرده ام تحت عنوان «تاریخ مفهو علم» یا سیر تطور مفهوم علم در میان مسلمانان دنبال کنم.
اما یکی از این دانش ها که برای آن هم به زور، پشتوانه دینی درست کرده اند، دانش کیمیا و شعبه های مختلف آن است که اغلب با «رمز» و «رموز» مطرح می شود. زمانی که رساله هایی در باره این دانش نوشته می شد، تلاش می گردید برای آن هم احادیثی دست و پا شود. بازار جعل حدیث هم، به ویژه این نوع احادیث که در هیچ مأخذ رسمی از سنی و شیعی دیده نمی شد، در دوایر خاصی که متعلق به جانبداران همان علم بود، وجود داشت. صوفیان برای خود احادیثی داشتند، و دیگران هم.
اهل کیمیا هم که می خواستند به دانشِ غالبا خود ساخته خود، رنگ و اعتبار دینی بدهند، از این قبیل احادیث داشتند و بویژه در مقدمه کتابشان، کاری می کردند که همه فکر کنند علم کیمیا، از طریق جبرئیل به حضرت محمد (ص) و از طریق او به مسلمانان، و بویژه به اهل بیت داده شده و از آن طریق به مردمان منتقل شده است. قدمت این بهره گیری، البته که بسیار زیاد است و این جا یک مثال می زنم.
فصل نخست رساله مقلاد الکنوز، از حسن زاهد غریب کرمانی، تألیف 726 که به نام محمد بن تغلق شاه هندی تألیف شده، گواهی بر این مطلب است، گرچه از این دست مطالب، یعنی دادن پشتوانه حدیثی به علم کیمیا که از منحرف کننده ترین علوم در تاریخ علم در دنیای اسلام است، فراوان است.
ادامه در فرسته پایین 👇👇
تحول علوم انسانی با جدی گرفتن نوشتار
نویسنده: محمد علی مرادی
مرادی، دانش آموخته فلسفه از دانشگاه برلین ، با بیان اینکه تحول علوم انسانی با جدی گرفتن نوشتار حاصل می شود، گفت: دانشگاه در برابر نوآوری مقاومت می کند و اساتید نگران اتوریته کاذب خود هستند.
آنچه میخوانید بخش اول از گفتوگوی مکتوب با وی است که تلاش شده با ارجاع به منابع مکتوب، زمینهساز تأمل و تدقیق بیشتر مخاطبان در این موضوع باشد. بخش دوم به دو سنت فلسفهورزی شفاهی و کتبی در فلسفه معاصر ایران و نسبت آن با فلسفه یونان قدیم و فلسفههای جدید غربی خواهد پرداخت.
از متن:
اندیشه فرمهای متفاوت دارد. اندیشه را میتوان در فرم نوشتاری که خود را در قالب مفهوم یا واژه تعیین میدهد، دید یا در فرم تصویری که نقاشی، عکاسی مجسمه، یا صوتی که در موسیقی خود را تعیین میدهد. البته در بسیاری از موارد تلاش میشود آنها را با هم ترکیب کنند به طور مثال سینما ترکیبی از همه این اندیشهها است. اینکه کدام یک از این فرمهای اندیشه واجد اهمیت است، میتواند موضوع بحث های تئوریک جدی باشد...
مردم چه نوع کتابهایی با چه سطح علمی می خوانند؟
تا به یاد داریم، در آمارهای کتابخوانی، از این بحث می شود که در روز چند ساعت مطالعه می کنیم؟ دست کم بنده کمتر شنیده ام در این باره بحث شود که چه نوع محتوایی و چه نوع کتابی می خوانیم؟ اینها دو مشکل هم عرض است که باید هر کدام سر جای خود مورد بررسی قرار گیرد. این که کم مطالعه می کنیم، اهمیت خاص خود را دارد. آمارها پایین است؛ و دست کم نسبت به خواندن کتاب کاغذی، جامعه ما رشد چندانی طی چند دهه نداشته است. اما به نظرم سوال دوم، مهم تر است. ما چه کتابی می خوانیم؟ به چه نوع محتوایی علاقه مند هستیم؟ این سوال هم اساسی است. نفس این که مردم بخوانند، خوب است، اما نباید فکر کنیم این سوال بی اهمیت است که مردم چه چیزی را می خوانند.
برای این که بدانیم مردم چه محتوایی را می خوانند، باید سری به بازار کتاب زد، و کتابهایی عرضه شده در پیشخوان کتابفروشی ها را ملاحظه کرد. این مسأله از درصد فروش انواع کتابها در موضوعات متنوع هم معلوم است.
در یک مرحله، دسته بندی موضوعی کتابهایی است که چاپ و منتشر شده و فروخته می شود: کتابهای رمان و قصه، کتابهای تاریخ، آثار علمی، کتابهای کودک، کتابهای دینی، و همین طور موضوعات خاص تر. شناخت درصد نشر و فروش این آثار در طول چند دهه و به صورت تطبیقی، نهایت اهمیت را دارد. در میان کتابفروشی ها، برخی از آنها گرایش های خاص دارند. همین طور در محلات مختلف شهر یا شهرهای مختلف، این وضعیت ممکن است متفاوت باشد.
اما مسأله قدری از این بالاتر است. سطح نگارش این کتابها از نظر ارائه مطالب علمی در رشته و موضوع خود، چه اندازه است و تا کجا علمی است. آثار دینی فراوانی در جامعه منتشر می شود، اما سطح علمی آثار نشر شده و مطالعه شده، چه اندازه است؟ چه این آثار قدر روی موازین علمی نوشته می شود؟ مسلما هر رشته علمی، دوره ای از نظر پیشرفت دارد و انتظار می رود کتابها طی چند دهه، از نظر سطح علمی، رشد داشته باشد.
برای مثال، بارها از انتشار فراوان کتابهای دینی زرد، شامل قصه ها و داستانها و کرامات عجیب و غریب و مانند اینها یاد می شود. این که در حوزه اخلاق، چه آثار درستی نوشته می شود؟ در مسائل کلامی و همین طور تاریخ دینی، کدام آثار دقیق در سی چهل سال اخیر منتشر شده است. اینها مهم است.
در باره پزشکی هم همین طور است. در حال حاضر، چه اندازه کتابهایی در حوزه طب سنتی منتشر می شود و مردم چه اندازه آثار پزشکی علمی روز را که به زبان علمی ساده نوشته می شود می خوانند؟ در باره نجوم یا ریاضیات همین طور. البته مراکز درسی را باید از این حیطه جدا کرد. به نظر می رسد، سطح دانش آثاری که منتشر می شود هم باید مورد ارزیابی قرار گیرد.
به هر روی، در آمارهایی که ارائه می شود، به نظر می رسد، این مسأله هم اهمیت دارد که مردم ما بیشتر چه محتوایی را می خوانند و در چه سطحی از دانش عمومی از زاویه علمی بودن یا خیالاتی و وهمی بودن هستند.
به نظر می رسد، اداره کتاب وزارت ارشاد یا مراکز فرهنگی دیگر که به علم و دانش اهمیت می دهند، در این روزها که هم هفته علم است و هم هفته کتاب آغاز می شود، گزارش دقیقی از سطح علمی کتابهایی که منتشر و مطالعه می شود، ارائه دهند تا بدانیم از نظر علمی، چه تفاوتی در طی این چند دهه کرده ایم.
❇️ مندلی چیست؟
✳️ پایگاه Mendeley Web یک شبکه اجتماعی علمی محسوب می شود. در این شبکه کاربران مقالات خود را به اشتراک گذاشته و آمار خوانندگان مقاله به تفکیک درجه تحصیلی و زمینه کلی تحقیقاتی آن ها برای افراد ارائه می شود. این شبکه دیتاهای پژوهش را به شکل های متنوع ارائه می دهد که برخی از آن ها مرتبط با مراحل تحقیق می باشند.
✳️ در Mendeley Web امکان ایجاد گروه های تحقیقاتی آنلاین و به اشتراک گذاری کارهای پژوهشی وجود دارد که این گروه ها می توانند عمومی و یا خصوصی باشند.
✳️ همچنین امکان جست و جوی فرصت های شغلی و فرصت های مطالعاتی از شرکت ها، مراکز تحقیقاتی و دانشگاه های دنیا وجود دارد.
✳️ با استفاده از مندلی وب می توان رویت پذیری مقالات را افزایش داد و متعاقبا موجب افزایش تعداد استنادهای مقالات شد.
✳️ بخش Mendeley Data منبعی از مجموعه داده های متنوع تحقیقاتی در دنیا می باشد که اخیرا با ظهور بیماری COVID-19 مجموعه داده های مرتبط با آن نیز به پایگاه افزوده شده است. این مجموعه داده ها دارای شماره اختصاصی DOI هستند تا هر کدام منحصر به فرد باشند و استفاده و ارجاع به آن ها معتبر باشد.
✳️ کاربران علاوه بر جستجوی مجموعه داده ها قادر به آپلود و اشتراک گذاری مجموعه داده های خود نیز می باشند.
✳️ در کنار تمام این موارد Desktop Mendeley یک نرم افزار مدیریت مراجع و استناددهی می باشد که الزویر آن را رایگان در اختیار محققین قرار داده است و به طور مرتب محصول آپدیت شده و ارتقاء می یابد و مشکلات کنونی کاربران در ایران که به علت عدم دسترسی رسمی به اندنوت، مجبور به استفاده از کرک های مختلف و جدید هستند را از بین می برد.
✳️ نرم افزار Mendeley Desktop یک نرم افزار PDF خوان نیز می باشد و کاربران در کتابخانه خود قادر به مطالعه فایل PDF مقاله نیز هستند.
✳️ همچنین امکان هایلایت کردن متن و تصاویر مقاله و امکان ایجاد یادداشت در مقاله از ویژگی های دیگر Mendeley Desktop می باشد که آن را از سایر نرم افزارهای مشابه متمایز می کند.
❇️ مندلی چیست؟
✳️ پایگاه Mendeley Web یک شبکه اجتماعی علمی محسوب می شود. در این شبکه کاربران مقالات خود را به اشتراک گذاشته و آمار خوانندگان مقاله به تفکیک درجه تحصیلی و زمینه کلی تحقیقاتی آن ها برای افراد ارائه می شود. این شبکه دیتاهای پژوهش را به شکل های متنوع ارائه می دهد که برخی از آن ها مرتبط با مراحل تحقیق می باشند.
✳️ در Mendeley Web امکان ایجاد گروه های تحقیقاتی آنلاین و به اشتراک گذاری کارهای پژوهشی وجود دارد که این گروه ها می توانند عمومی و یا خصوصی باشند.
✳️ همچنین امکان جست و جوی فرصت های شغلی و فرصت های مطالعاتی از شرکت ها، مراکز تحقیقاتی و دانشگاه های دنیا وجود دارد.
✳️ با استفاده از مندلی وب می توان رویت پذیری مقالات را افزایش داد و متعاقبا موجب افزایش تعداد استنادهای مقالات شد.
✳️ بخش Mendeley Data منبعی از مجموعه داده های متنوع تحقیقاتی در دنیا می باشد که اخیرا با ظهور بیماری COVID-19 مجموعه داده های مرتبط با آن نیز به پایگاه افزوده شده است. این مجموعه داده ها دارای شماره اختصاصی DOI هستند تا هر کدام منحصر به فرد باشند و استفاده و ارجاع به آن ها معتبر باشد.
✳️ کاربران علاوه بر جستجوی مجموعه داده ها قادر به آپلود و اشتراک گذاری مجموعه داده های خود نیز می باشند.
✳️ در کنار تمام این موارد Desktop Mendeley یک نرم افزار مدیریت مراجع و استناددهی می باشد که الزویر آن را رایگان در اختیار محققین قرار داده است و به طور مرتب محصول آپدیت شده و ارتقاء می یابد و مشکلات کنونی کاربران در ایران که به علت عدم دسترسی رسمی به اندنوت، مجبور به استفاده از کرک های مختلف و جدید هستند را از بین می برد.
✳️ نرم افزار Mendeley Desktop یک نرم افزار PDF خوان نیز می باشد و کاربران در کتابخانه خود قادر به مطالعه فایل PDF مقاله نیز هستند.
✳️ همچنین امکان هایلایت کردن متن و تصاویر مقاله و امکان ایجاد یادداشت در مقاله از ویژگی های دیگر Mendeley Desktop می باشد که آن را از سایر نرم افزارهای مشابه متمایز می کند.
ابوریحان: ریاضیات نخستین نیاز آدمی در زندگی شهرنشینی است
ابوریحان بیرونی در صفحات اولیه کتاب تحدید نهایات الاماکن، از نیاز انسان به شهرنشینی به نیاز او به فراهم آوری انواع دانش ها می رسد. زندگی شهر نشینی و بهره گیری از دنیا، بدون دانش بدست نمی آید. بدین ترتیب جدای از این که دانش اندوزی هم امری مورد علاقه طبع آدمی است و هم یک نیاز ضرروی در زندگی. بیرونی می کوشد ریشه نیاز به علوم مختلف را در زندگی شهرنشینی شرح دهد. همین نیاز است که او را به فراگرفتن دانش وار می دارد، نیازی که مدام رو به فزونی است و سبب می شود تا آدمی «به کم خرسند نشود».
و اما کدام دانش مقدم است؟
یکی از مهم ترین و نخستین آنها ریاضیات است. این که بیرونی از ریاضیات آغاز می کند، مهم است. آنگاه که آدمی به «شهرنشینی» روی می آورد، ناچار باید برای رفع نیازهای خود و مردمان، نظام معاوضه فلزات گرانبها را پایه ریزی کند تا زندگی اقتصادیش اداره شود. ایجاد این نظام در ضرورت رفتن به شهرهای مختلف، او را ناگزیر «به شماردن و پیمان کردن» می کند «و همین است که پایه های دانش هایی به نام ریاضیات و تعالیم و هندسه را می سازد».
اینجا نکته دیگری هم هست و آن این که ابوریحان واقع گراست، حتی می شود گفت به «سود» علم توجه دارد، این که علم باید «ثروت بیاورد». نکته دیگرش همین تقدم ریاضیات است. علمی که اساس تمدن بشر است. بدون ریاضیات کاری پیش نخواهد رفت.
نیازهای دیگر زندگی آدمی را به «دو دانش پزشکی و دامپزشکی» وا می دارد، هر چند «این دانش، در برابر علم مطلق چندان ارجی ندارد». دانش بعدی، موسیقی است، و این کاری است که توانگران شهرنشین نیازمند آن هستند، حتی درویشان در این باره «آزمند تر از توانگرانند» چنان که «به پارسایانشان نیز پروانه شنیدن آنها داده شده است». اینجاست که «ریاضیدانان در این باره به جستجو پرداختند و پایه های دانشی را به نام دانش موسیقی» ریختند. (ص 5 ـ 6).
نیاز دیگری که در وجود آدمی هست تلاش برای جلوگیری از پیشامدهاست، آنچه ناشی از «تأثیرات خورشید در آب و هوا» یا «تأثیر ماه در دریاها» و دیگر ستارگان است. این همان است که نامش احکام نجوم است، به روش خاص خود «و بی هیچ دشواری و بستن چیزی به این دانش که از آن نیست».
و اما گفتگوی آدمیان با یکدیگر که سبب مجادله و مشاجره می شود، همواره نیاز به وجود میزان یا همان منطق دارد. این که بشود بر اساس آن راست را از دروغ تشخیص داد. مغالطه را کنار گذاشت و حق را آشکار کرد. این همان علم منطق است. شگفت که علم منطق هم دشمن دارد و ابوریحان گوید:
«از کسی در شگفتم که از منطق بیزاری می نماید و چون از دریافت آن ناتوان است، آن را به نام های عجیب می نامد». (تحدید، ترجمه، ص 6). بیرونی، در باره دشمنی عده ای با ارسطو سخن می گوید. دلیلش آن است که اینان «در اندیشه ها و اعتقادهای او چیزهایی دیده اند که با اسلام موافق نیست». تفسیر آنها این است که در زمان ارسطو، مردمان یونان، ستاره و بت می پرستیدند، این در حالی است که، آنچه ارسطو می گفت از روی اندیشه و «نظر» بود نه «دیانت» تا به اتهام بت پرستی مردمان آن روزگار، افکار علمی او را کنار بگذاریم. بیرونی نکته لطیفی را می افزاید و آن این که این جماعت ضد علم، کار را به جایی رسانده اند که «به خاطر ارسطوطالیس هر کس را که نامش به حرف سین پایان پذیرد، به کفر و بی دینی «الحاد» منسوب می کنند، در حالی که «حرف سین در نام های ایشان حرف اصلی نیست، بلکه همان مقام را دارد که رفع برای مبتدا در زبان عربی دارد». او این روش را برخلاف آیه «الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» می داند. (ص 7).
بیرونی می گوید، خود اینان [متدینان]، اصطلاحات زیادی در جدل، اصول علم کلام، و اصول علم فقه، همین منطق را بکار می برند اما با کلمات «ایساغوجی، قاطیغوریاس و باری أرمنیاس و انولوطیقا» روی خوش نشان نداده و «روی ترش می کنند و گویی می خواهند جان از تن ایشان بیرون آرند». دشمنی با علم چرا؟ چیزی که آدمی به آن نیاز دارد آیا باید از آن رویگردان باشد؟ بیرونی می گوید این دانش ها «از نیازهای ناگزیر انسان در زندگی پیدا شده، و بر حسب آن تسلسل و تکامل پیدا کرده است». بحث دانش بحث سیم و زر نیست، بحث سود آن در زندگی است. (ص 8). وی نمونه ای از این سود را در بلاغت در زبان می داند، امری که سود آن این است ـ و این را در جای دیگری از همین کتاب گفته ـ که آدمی را به خاطر تخصص در آن تا حد وزارت بالا می برد.
[ادامه در پست بعدی 👇👇]
گزیده ای از بیانات استاد احمد عابدینی - دوازدهم صفر 1438قمری- حسینیه اعضم نجف اباد
در خصوص خطبه 93 نهج البلاغه: حضرت می فرماید:" از من سوال کنید قبل از اینکه از بین شما بروم.قسم به خدا. .. جواب می دهم در مورد گروه صد نفره که چه کسی رهبر این گروه است ... چه کسی از این صد نفر کشته می شود و چه کسی می میرد. ..".
باید توجه شود که در اینجا به سنت های الهی اشاره شده است نه اینکه حضرت علی (ع ) بخواهند نام تک تک اشخاص را ببرند که کاری بیهوده است.
مثلا یک گروه صد نفره هستند که به آن ها ظلم شده است پس شروع آن از جایی است که ظلم شروع شده است و آخر آن سرنگونی ظالم است و همین مظلومان وقتی به پست و مقام رسیدند معمولا شروع به ظلم و... می کنند و دوباره گروهی مظلوم ... .
وقتی گروهها جنگ می کنند گروهی که احساسی هستند جلو می روند و کشته می شوند کسانی که تامل می کنند پس از مدتی می میرند و گروهی که بی تفاوت هستند عمر طولانی تری دارند.
گاهی مستضعف علیه ظالم نیست بلکه دو گروه ظالم هستند که بر سر قدرت می جنگند.در این صورت سنت دیگری هست: افراد عاقل وارد هیچ گروهی از ظالمان نمی شوند و می گویند در این فرصت باید به دنبال علم آموزی رفت.امام باقر(ع) و امام صادق ( ع) همین سنت را در پیش گرفتند؛ یک گروه بنی عباس می گفتند بنی امیه بد وظالم و... است و باید سرنگون شود و هرکس بنی هاشم گفت خلیفه شود ولی پس از سقوط بنی امیه خودشان برمسند قدرت نشستند.
ائمه ما زیرک بودند و در این دوران به یاران خود علم می آموختند.
https://telegram.me/ostadahmadabedini
صفحه سه
در مورد آنچه در پی می آید ، پس بدانید ، خداوند به شما این توانایی را می دهد که راز آن را فاش کنید و شما را به مراتب نهی و فرمان آن شهادت دهد که با توجه به عزم خود و فرود آمدن به سطوح مختلف واقعیت ها ، دانش خود را بیان می کند. با حروف در درک فالگیران ، زیرا آنها کمالاتی هستند که با نزول به سطوح محدود می شوند و ما ادامه می دهیم و این حقایق بر دو قسمت آنها استوار است. این دانشی است که آن را احاطه کرده است و دارای شاخه های جزئی است. آن را در بر نگیرید ، و این حقایق تحت اللفظی نمونه ای از بینایی کاشفان است که با شباهت حروف اولیه بیان می شود. ذهن نیز این حروف شفاهی را به عنوان نمونه ای از حس می بیند، شنوایی برای هر کسی است که از آن آگاه است. این آیات بر او است ، بنابراین آنچه از طریق شنوایی درک می شود با آنچه در ذهن است ، و آنچه که ذهن درک می کند ، و آنچه که عقل درک می کند مطابقت دارد با آنچه در بینش قلب مشاهده می شود. این مطابقت فوق الذکر است معتقد به ایمان به غیب با ویژگی های مومنان ، و بین آن با تحقیق و استقراء ، کسانی که آن را درک می کنند ، بینندگان هستند و برخی بینندگان با مکاشفه به آنها پاسخ داده می شود.
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com