چهار نسخه از آن در انستيتو دستنويسهاي شرقي در سن پترزبورگ هست که در فهرستشان با عنوان متون اسماعيلي ثبت شده است ولي اينکه خود ايوانف (که از جمله معرفي کنندگان آثار اسماعيليه است) اسماعيلي بودن آن را نفي کند جالب توجه است به هر حال ايشان ساليان متمادي روي متون اسماعيليه کار کرده است ممنونم جناب حسيني نژاد استفاده کرديم?
کلام پیر یعنی کتاب هفت باب...
در حقیقت مذهب اسماعیلی ...
بسعی : ایوانُف ...
از مصنفات منسوب به ابومعین ناصر خسرو بلخی...⬇️
@erfaneeslami1
نکته ای درباره شهرستانی
مطلبی که درباره متن الحاقی نسخه ای از کتاب الملل والنحل نوشتم به این معنا نیست که من معتقدم شهرستانی اسماعیلی مذهب بوده است. تفصیل این مطلب را زمانی خواهم نوشت. بناست سال ۲۰۱۷ در کنفرانسی پنلی درباره مذهب شهرستانی برگزار شود که امیدوارم بتوانم درباره او و مذهبش تفصیل آنچه به نظرم در این باره رسیده است تقدیم کنم. شهرستانی تحت تأثیر پاره ای از مباحث اسماعیلیه و فلسفه باطنی و نوافلاطونی آنان بوده اما این به معنای اسماعیلی بودن او نیست.
نکته ای که باید توجه دهم این است که در الملل والنحل شهرستانی برخلاف آنچه بعضاً گفته می شود اثری از گرایشات اسماعیلی شهرستانی وجود ندارد. هیچ دلیلی در دست نداریم که نشان دهد او در تحریر دیگری از همین کتاب عقاید اسماعیلی را و لو به شکل غیر مستقیمی داخل کرده باشد. او تعلیمات کلامی و دینیش را بر اساس مکتب اشعری فرا گرفته بود. در کتاب الملل والنحل او در مقام نویسنده ای است اشعری مذهب، در نهایة الاقدام هم او نویسنده ای در قامت متکلمی اشعری است. البته در هر دو کتاب او آموزش های دیگر خود و از جمله آموزش های فلسفیش را نشان داده و از منظر متکلمی آشنا با کلام معتزلی از یک سو (و به طور خاص مکتب ابو الحسین بصری) و فلسفه ابن سینا از دیگر سو ظاهر می شود. بدین ترتیب به طور خاص او در برخی بحث ها در کتاب نهایه استقلال فکری خود را در چارچوب مکتب اشعری نشان داده است. البته توجه به هر دو مکتب قبل از او و از دوران ابو المعالی جوینی در نزد اشاعره آغاز شده بود. همین استقلال بعدها در مورد شهرستانی توجه او را به برخی تعالیم اسماعیلیه سبب ساز شد. ریشه این توجه بحرانی بود که در مجموع تفکر کلامی اهل سنت و اشاعره را فرا گرفته بود و غزالی هم اندکی قبل از او به گونه ای دیگر با آن بحران مواجه شد. به هرحال تلاش برای جلوه دادن این دو کتاب به عنوان آثاری که در آن شهرستانی به نحوی متأثر از اسماعیلیه است تلاش بیهوده ای است. میان کلام اشعری و تفکر کلامی و مذهبی اسماعیلیه هیچ نسبتی وجود نداشت و تحول فکری شهرستانی مربوط به سال های بعد از تألیف این در کتاب است. در کتاب نقض قزوینی هم که گاهی از مشابهت اسماعیلیه و اشاعره سخن می رود همانطور که در جای دیگری نوشته ام تنها شیوه ای است جدلی از سوی قزوینی رازی و برخی دیگر به تقلید از او (در این مورد مقاله ای به انگلیسی درباره کتاب نقض تحریر کرده ام که در آینده نزدیک منتشر می شود. بخشی از آن در مجله اسلام آلمان چاپ شد).
به تازگی ترجمه ای فارسی و کهن از کتاب الملل والنحل در ایران به شیوه چاپ عکسی منتشر شده که نشان می دهد اسماعیلیان در ترجمه آن و یا دست کم در کتابت نسخه ای از آن ترجمه سهم داشته اند. این البته به خودی خود نشان نمی دهد که شهرستانی اسماعیلی بوده و اهالی الموت حقیقتاً معتقد بوده اند که او اسماعیلی است. این تنها توجه آنان را به کتاب الملل والنحل نشان می دهد؛ به ویژه که در این کتاب شهرستانی قسمت هایی از فصول چهارگانه حسن صباح را به عربی ترجمه و نقل کرده و همین برای نزاریان جالب توجه بود. دو سه اشاره دیگری هم که به تأثر او از اسماعیلیه در منابع قدیم رفته بیشتر ناظر به رویکرد تأویلی اوست به قرآن که توجیه آن متفاوت است با آنچه تاکنون از آن به عنوان گرایش و تعلق مستقیم او به اسماعیلیه مطرح شده. این اسناد نشان نمی دهد او گرایش به مذهب اسماعیلیه داشته است.
البته از او به عنوان داعی الدعات هم سخن رفته اما به نظرم به کارگیری این عنوان برای او تنها با انگیزه ای خاص به کار رفته و تنها جنبه تبلیغی برای اسماعیلیان الموت و آن هم با برداشتی غلط از رویکرد حقیقی شهرستانی در آثار متأخرش و از جمله مصارعة الفلاسفة و تفسير داشته است. شهرستانی هیچگاه در زمان حیات خود عنوانی همچون داعی الدعات برای اسماعیلیان نداشته است. اينكه مذهب واقعی او چه بوده را در مقاله ای تفصیلی باید مورد بحث قرار دهم.
@barrasihayetarikhi
نسخه مهم ترین و یکی از کهن ترین ردیه ها بر باطنیان و اسماعیلیان: کتاب کشف الأسرار وهتک الأستار تألیف ابوبکر باقلانی(۱)
چنانکه می دانیم یکی از کهنترین و مهمترین ردیه هایی که بر باطنیه، قرمطیان و اسماعیلیه نوشته شد کتابی است که متکلم برجسته اشعری مذهب، ابو بکر باقلانی نگاشته است به نام کشف الأسرار وهتک الأستار. این کتاب در سده های اخیر مفقود فرض می شد اما نقلهایی محدود از آن در برخی منابع سنی موجود است که بدان معمولاً در تحقیقات مرتبط اشاره می شد. خوشبختانه نویسنده این سطور نسخه این کتاب را همینک در اختیار دارد، نسخه ای کامل با تاریخ کتابت ۱۹ ذیحجه سال ۶۷۹ ق (یا ۶۶۹ ق؟) در ۲۰۹ برگ. این کتاب بی تردید مهمترین کتابی است که تاکنون در رابطه با ردیه ها بر اسماعیلیان به دست رسیده است و چنانکه می بینیم بسیار هم پر برگ است و البته آغاز و انجام آن در نسخه موجود است. در این کتاب باقلانی به آثار دیگر خود ارجاع می دهد و تردیدی در صحت انتساب کتاب بدو نیست.
در این کتاب برای نخستین بار با بسیاری از اطلاعات تاریخی درباره تاریخ اسماعیلیان و فاطمیان، دعوت آنان، دیدگاههای تأویلی آنان نسبت به قرآن، عقاید و باورهای مذهبی آنان و مهمتر از آن دیدگاهای فلسفی اسماعیلیان به روایت باقلانی آشنا می شویم. از نکات جالب و مهم دیگر کتاب نقلهای باقلانی است از آثار اسماعیلیان و برشمردن بسیاری از منابع آنان که بی هیچ تردید به کلی شناخت ما را از اسماعیلیان تغییر خواهد داد. علاوه بر این، این کتاب از نقطه نظر آنکه در آن به عقاید شیعه امامیه هم توجه شده بی نهایت ارزشمند است و می تواند از مهمترین منابع قدیم درباره امامیه به شمار آید. اما از همه اینها مهمتر باید اشاره کنم به بحثهای کلامی باقلانی در این کتاب درباره موضوعات دقیق کلامی که موضع فلسفی اسماعیلیان با آن مواضع کلامی مخالف است و از اینرو باقلانی در این کتاب به رد عقاید و باورهای فلسفی اسماعیلیه و کلاً فلاسفه مبادرت می ورزد. دقیقترین بحثهایی که از اسماعیلیان و مکتب فلسفی ایرانی آنان می شناسیم در این کتاب مورد بحث و نظر کلامی قرار گرفته و انظار فلاسفه و متکلمین و نیز دیدگاههای ثنویان و اهل الالحاد به بحث گذاشته شده است.
از رهگذر این کتاب نه تنها شناخت ما از اسماعیلیه و دیدگاههای باطنی و اسماعیلی و اندیشمندان فاطمی تغییر خواهد کرد بلکه این کتاب از مهمترین منابع برای شناخت آرای کلامی باقلانی، ردیه های او بر فیلسوفان و اندیشه های فلسفی و از آن مهمتر از مهمترین و ارزشمندترین منابع برای بررسی مکتب کلامی اشعری خواهد بود.
در طی مقالاتی نخست در سایت کاتبان من می کوشم به تفصیل هرچه تمامتر ابعاد مختلف این اثر ارزشمند را به بحث بگذارم. این کتاب هر چه زودتر می بایست تصحیحح و منتشر شود. امید می برم با همکاری یکی از همکاران و دوستان این مهم هر چه زودتر محقق شود.
@barrasihayetarikhi
... اما اگر وضعیت را به طور نمونه با اسماعیلیه مقایسه کنید می بینید که وضع آنها بسیار بهتر از امامیه از این نقطه نظر بوده است. طبعاً بخشی از این مسئله به قدرت فاطمیان و تلاش های آنان برای حفظ مآثر و آثارشان ربط دارد. اما همه مسئله را نمی توان به این نکته فرو کاست. اسماعیلیان در بسیاری از ادوار تاریخی خود تحت فشارهای سخت به ویژه در ایران و عراق بوده اند. زیدیان هم کم و بیش چنین وضعیتی داشته اند. اما آنها هم همانند اسماعیلیه تلاش زیادی برای حفظ کتاب های کهن خود کردند. در مورد زیدیه البته دلائل خاصی را باید در نظر گرفت که از آنها در نوشته های خود در خصوص زیدیه مکرر صحبت کرده ام. مهمترین عامل انتقال نسخه های زیدی و معتزلی بود از ری و شمال ایران به سمت یمن و به طور خاص صنعاء و صعده. در خود یمن هم شرایط طبیعی و تاریخی مناسب و اهتمام بر حفظ مآثر مکتب در طول تاریخ موجب شد که بسیاری از آثار متقدم زیدی محفوظ بماند و حتی از آنها نسخه های کهنی امروزه در دست باشد. اهتمام به کتابت نسخه های کهن و تلاش برای حفظ آنها گرچه همانند آنچه اسماعیلیان و زیدیان سامان دادند در میان علمای شیعه پس از عصر شهید اول جدی تر گرفته شد اما هیچگاه تلاش ها در حدی که همچون عصر علامه مجلسی می بایست سازماندهی شده باشد صورت انجام نیافت؛ این در حالی است که در سده های ششم و هفتم قمری امامان زیدی برای این کار سازماندهی لازم را اعمال می کردند.
یکی از شیوه هایی که در سنت های امامیه جز با چند استثناء برای حفظ میراث گذشتگان به کار گرفته نمی شد اما اسماعیلیان از آن بهره گرفتند سنت گردآوری مجامیعی بود برای کتابت نسخه های کتاب های قدمای طائفه. این شیوه به ویژه در میان اسماعیلیان طیبی یمن بسیار معمول بود و در نتیجه شماری از متون کوچک و پر اهمیت اسماعیلی از سده های اولیه که از آنها نسخه های محدودی در اختیار بود از طریق این مجامیع برای آیندگان محفوظ ماند. در مجموع می تولن گفت تعداد کتاب ها و رساله هایی که ما از قبل از پایان سده پنجم قمری از اسماعیلیه و طوائف وابسته به آنان مانند قرامطه داریم از آثار امامی بیشتر است. جالب است بدانیم حتی تعداد کتاب ها و متن هایی منسوب به نویسندگان نصیری مذهب تا پایان سده چهارم قمری از لحاظ تعداد بر تعداد آثاری که ما از عالمان امامیه در حدیث و فقه و کلام در همین دوره زمانی داریم فزونی دارد. البته در مورد اسماعیلیه تذکر این نکته ضروری است که از آثارشان نسخه های خطی کهن معمولاً در دست نیست اما هر چه هست از بسیاری از متون کهن خود نسخه هایی و لو متأخر در اختیار دارند.
به هرحال همین مقدار که گفته شد نشان می دهد تا چه اندازه تلاش های علمی برای بازسازی متون کهن امامیه در حدیث و فقه و کلام بر اساس منابع موجود و تلاش برای بازسازی تاریخ تدوین فقه و حدیث بر اساس این بازیافته ها و نقادی میزان اصالت نقل ها اهمیت دارد.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
نسخه مهم ترین و یکی از کهن ترین ردیه ها بر باطنیان و اسماعیلیان: کتاب کشف الأسرار وهتک الأستار تألیف ابوبکر باقلانی(۱)
چنانکه می دانیم یکی از کهنترین و مهمترین ردیه هایی که بر باطنیه، قرمطیان و اسماعیلیه نوشته شد کتابی است که متکلم برجسته اشعری مذهب، ابو بکر باقلانی نگاشته است به نام کشف الأسرار وهتک الأستار. این کتاب در سده های اخیر مفقود فرض می شد اما نقلهایی محدود از آن در برخی منابع سنی موجود است که بدان معمولاً در تحقیقات مرتبط اشاره می شد. خوشبختانه نویسنده این سطور نسخه این کتاب را همینک در اختیار دارد، نسخه ای کامل با تاریخ کتابت ۱۹ ذیحجه سال ۶۷۹ ق (یا ۶۶۹ ق؟) در ۲۰۹ برگ. این کتاب بی تردید مهمترین کتابی است که تاکنون در رابطه با ردیه ها بر اسماعیلیان به دست رسیده است و چنانکه می بینیم بسیار هم پر برگ است و البته آغاز و انجام آن در نسخه موجود است. در این کتاب باقلانی به آثار دیگر خود ارجاع می دهد و تردیدی در صحت انتساب کتاب بدو نیست.
در این کتاب برای نخستین بار با بسیاری از اطلاعات تاریخی درباره تاریخ اسماعیلیان و فاطمیان، دعوت آنان، دیدگاههای تأویلی آنان نسبت به قرآن، عقاید و باورهای مذهبی آنان و مهمتر از آن دیدگاهای فلسفی اسماعیلیان به روایت باقلانی آشنا می شویم. از نکات جالب و مهم دیگر کتاب نقلهای باقلانی است از آثار اسماعیلیان و برشمردن بسیاری از منابع آنان که بی هیچ تردید به کلی شناخت ما را از اسماعیلیان تغییر خواهد داد. علاوه بر این، این کتاب از نقطه نظر آنکه در آن به عقاید شیعه امامیه هم توجه شده بی نهایت ارزشمند است و می تواند از مهمترین منابع قدیم درباره امامیه به شمار آید. اما از همه اینها مهمتر باید اشاره کنم به بحثهای کلامی باقلانی در این کتاب درباره موضوعات دقیق کلامی که موضع فلسفی اسماعیلیان با آن مواضع کلامی مخالف است و از اینرو باقلانی در این کتاب به رد عقاید و باورهای فلسفی اسماعیلیه و کلاً فلاسفه مبادرت می ورزد. دقیقترین بحثهایی که از اسماعیلیان و مکتب فلسفی ایرانی آنان می شناسیم در این کتاب مورد بحث و نظر کلامی قرار گرفته و انظار فلاسفه و متکلمین و نیز دیدگاههای ثنویان و اهل الالحاد به بحث گذاشته شده است.
از رهگذر این کتاب نه تنها شناخت ما از اسماعیلیه و دیدگاههای باطنی و اسماعیلی و اندیشمندان فاطمی تغییر خواهد کرد بلکه این کتاب از مهمترین منابع برای شناخت آرای کلامی باقلانی، ردیه های او بر فیلسوفان و اندیشه های فلسفی و از آن مهمتر از مهمترین و ارزشمندترین منابع برای بررسی مکتب کلامی اشعری خواهد بود.
در طی مقالاتی نخست در سایت کاتبان من می کوشم به تفصیل هرچه تمامتر ابعاد مختلف این اثر ارزشمند را به بحث بگذارم. این کتاب هر چه زودتر می بایست تصحیحح و منتشر شود. امید می برم با همکاری یکی از همکاران و دوستان این مهم هر چه زودتر محقق شود.
@barrasihayetarikhi
می دانيم که مکتب ايرانی اسماعيلی خراسان و ری در آن دوران مکتبی مذهبی با محوريت منظومه ای فلسفی در جهانشناسی، انسان شناسی و فرجام شناسی بود. داعيانی مانند نسفی و اخلافش در اين چارچوب از فلسفه نوافلاطونی بهره می بردند و دکترين الهيات سلبی را از اين مکتب اقتباس کردند. با اين وصف اسماعيليان تنها يکی از چند سنت فلسفی نو افلاطونی را نمايندگی می کردند و از ميراث آن بهره می بردند و البته آن را در چارچوب های مذهبی خود بازتفسير می کردند. فلسفه نوافلاطونی نمايندگان اصلی ديگری در تمدن اسلامی داشت که مطلقا ارتباطی با سنت اسماعيلی نداشتند. سنتی از شاگردان کندی، هم در بغداد و هم در خراسان نوافلاطونی بودند اما ارتباطی با اسماعيليه نداشتند و در مکتب فلسفی خود با آنان اختلاف نظرهایی داشتند. ابو الحسن عامري خود يکی از همين فيلسوفان مکتب کندی در خراسان است که از قضا با اسماعيليه مخالفت شديدی هم دارد. سنت نوافلاطونيان بغداد هم که به يحيی بن عدی می رسيد همينطور بود. سنت فارابی که از يک سو به يحيی بن عدی و شاگردانش در بغداد منتهی شد و از ديگر سو بعدها ابن سينا آن را دنبال کرد در اصل سنتی نوافلاطونی بود منتهی با نوافلاطونی گری اسماعيلی و يا اخوان الصفا متفاوت بود. يکی از اين اختلافات به سنت کتاب اثولوجيا بر می گشت که اسماعيليان يکی از روايات آن را در اختيار داشتند. ابن سينا و فارابی قبل از او با اين کتاب و سنت آن فاصله داشتند. مکتب فارابی درست است که در اصل نظريه فيض نو افلاطونی را اتخاذ کرد اما ديدگاه فارابی و بعدا ابن سينا با نظريه فيض از نوع اسماعيلی که ريشه در سنت متفاوت نوافلاطونی داشت و در آن از عقل کلی و نفس کلی سخن می رفت متمايز بود. فلسفه اسلامی بيش از هر چيز سنت فارابی و بعد از آن ابن سيناست و فلسفه نوافلاطونی و فيثاغورثی اسماعيليان در تاريخ فلسفه اسلامی بسيار حاشيه ای است. بعدا البته اسماعيليه تلاش کردند پاره هایی از تفکر سنت فارابی و ابن سينا را در فلسفه مذهبی خود مورد استفاده قرار دهند. باری فلسفه اسماعيلی خراسان چنانکه می دانيم بعدها به ويژه مورد استناد و توجه مکتب طيبی يمن قرار گرفت و آثار آنان در آن سنت محفوظ ماند. کما اينکه طيبی ها برای نخستين بار رسائل اخوان الصفا را از ميراث خود قلمداد کردند. امروزه ترديدهایی جدی وجود دارد که اخوان الصفا بر مذهب اسماعيلی بوده باشند کما اينکه نه شهرستانی هيچ گاه اسماعيلی مذهب شد و نه خواجه طوسي. بدين ترتيب اگر از فلسفه در جهان اسلام سخن می رود بايد آن را مديون سنت های فارابی/ ابن سينا و همچنين مکتب کندی/ ابو زيد بلخي/ ابو الحسن عامري و همچنين يحيی بن عدی/ ابو سليمان منطقی (و مسکويه) و بعدا البته سنت اندلسی آن ابن باجه/ ابن طفيل/ ابن رشد بدانيم. در این میان سهم شارحان ابن سينا در خراسان از همه مهمتر است؛ همان هایی که بعدا سهروردی و بعدها ملا صدرا از آموزش های آنان بهره مند شدند.
درباره شهرستانی و اسماعيلی بودنش (1)
من چندين سال است درباره شهرستانی مطالعه می کنم. در سال های اخير بسياری از محققين اين نظر را مطرح کردند که شهرستانی در بخش اخير عمرش بر مذهب اسماعيلی بوده است. برای چنين نظری هيچ مستند دقيقی وجود ندارد. نخستين کسی که اين نظر را مطرح کرد مرحوم دانش پژوه بود که اين موضوع را در مقاله ای مطرح کرد. مستند اصلی اين بود که خواجه نصير در سير و سلوک او را داعی الدعاة تاج الدين شهرستانه خوانده است. امروز می دانيم که سير و سلوک تأليف خواجه طوسي نيست و سنديت اين متن محل ترديد است. ابن ارسلان خوارزمي و سمعاني در آثارشان گفته اند که شهرستانی افکار و تمايلی به اهل الحاد داشت. برخی اين را اشاره ای به تمايلات اسماعيلی و باطنی از نوع نزاری آن دانسته اند. می دانيم که مخالفان نزاريان آنان را ملاحده و اهل الحاد می دانستند. به نظر من اين مطلب به تنهایی نشان نمی دهد که او اسماعيلی مذهب بوده و حتی نشان نمی دهد که اين دو مؤرخ نظرشان بر اسماعيلی بودن شهرستانی است. باری شهرستانی آشنایی عميقی با اسماعيليان و نزاريان داشت اما اين به معنی تبعيت مذهبی از اسماعيليه نيست. با همه این اوصاف الآن نزديک دو دهه است که در تحقيقات شماری از محققان غربی اين امر مسلم فرض شده که شهرستانی بر مذهب اسماعيلی بوده است.
يکی از مستندات اين گروه از محققان مصارعة الفلاسفه شهرستانی است. درست است که بخشی از عقايد توحيدی شهرستانی در اين کتاب به آرای فلسفی اسماعيليه قديم نزديک است (در خصوص آرای نوافلاطونی آنان درباره باريتعالی) اما اين به معنی اسماعيلی بودن شهرستانی نيست.
مستند ديگر تفسير شهرستانی است. از اين تفسير تنها يک نسخه خطی باقی است. اين تفسير گفته ابن فندق بيهقی درباره او را تأييد می کند که شهرستانی در تفسير قرآن شيوه ای متفاوت با سنيان اهل حديث و سنت گرا داشته است. البته بيهقي از شيوه او همانند اهل حکمت ياد می کند. گفتارهای ابن ارسلان و سمعاني هم در همين راستاست. منتهی در هيچ جای اين تفسير اشاره مستقيمی به گرايش اسماعيلی شهرستانی نيست. آنچه در اين کتاب ديده می شود گرايش اوست به تأويل باطنی قرآن. اينکه ريشه شيوه باطنی او در تأويل و تفسير قرآن چيست بر ما به وضوح روشن نيست اما در مقدمه اشاره ای دارد که او به تعاليم اهل بيت پيامبر (ص) در اين زمينه واقف شده و آنها را پسنديده است. در عين حال از آموزش هایی ياد می کند که از شخصی خضر صفت در اين زمينه دريافت کرده. اينکه اين شخص بر مذهب اسماعيلی بوده باشد مطلقا ثابت نيست. اما هر چه هست معلوم است که تعاليمی با گرايشات تأويلی و باطنی بوده و احتمالا از همين طريق هم با تعاليم نوافلاطونی درباره توحيد باريتعالی آشنایی يافته بوده است. اما اينکه اين به معنای گرايش شهرستانی و يا استاد مورد اشاره او به مذهب اسماعيليه باشد سند معتبری ندارد.
شهرستانی نويسنده ملل و نحل است. از دوران جوانی روی منابع مختلف افکار و عقايد کار کرده بوده و متن های زيادی از مذاهب و مکاتب مختلف دينی و مذهبی و فلسفی را خوانده بوده است. روشن است که نتيجه اين مطالعه گسترده با روحيه ای گشوده بر افکار جديد و با تأملاتی فلسفی و کلامی موجب شد که شهرستانی در قالب های خاص مذهبی جای نگيرد. شهرستانی به عنوان يک متفکر به پاره هایی از انديشه های اسماعيلی دلبستگی نشان می دهد منتهی اينکه اين عقايد را مستقيما از اسماعيلیه و يا نزاريان گرفته باشد ابدا قابل اثبات نيست.
تا اطلاع ثانوی اسماعيلی قلمداد کردن شهرستانی هيچ مستند قابل اعتنایی ندارد.
باز درباره شهرستانی و ادعای اسماعيلی بودن او (4)
این یادداشت را چند سال پیش نوشتم. با کمی اصلاح اینجا باز نشر می شود.
شهرستانی تحت تأثیر پاره ای از مباحث اسماعیلیه و فلسفه باطنی و نوافلاطونی آنان بوده اما این به معنای اسماعیلی بودن او نیست.
نکته ای که باید توجه دهم این است که در الملل والنحل شهرستانی برخلاف آنچه بعضاً گفته می شود اثری از گرایشات اسماعیلی شهرستانی وجود ندارد. هیچ دلیلی در دست نداریم که نشان دهد او در تحریر دیگری از همین کتاب عقاید اسماعیلی را و لو به شکل غیر مستقیمی داخل کرده باشد. او تعلیمات کلامی و دینیش را بر اساس مکتب اشعری فرا گرفته بود. در کتاب الملل والنحل او در مقام نویسنده ای است اشعری مذهب، در نهایة الاقدام هم او نویسنده ای در قامت متکلمی اشعری است. البته در هر دو کتاب او آموزش های دیگر خود و از جمله آموزش های فلسفیش را نشان داده و از منظر متکلمی آشنا با کلام معتزلی از یک سو (و به طور خاص مکتب ابو الحسین بصری) و فلسفه ابن سینا از دیگر سو ظاهر می شود. بدین ترتیب به طور خاص او در برخی بحث ها در کتاب نهایه استقلال فکری خود را در چارچوب مکتب اشعری نشان داده است. البته توجه به هر دو مکتب قبل از او و از دوران ابو المعالی جوینی در نزد اشاعره آغاز شده بود. همین استقلال بعدها در مورد شهرستانی توجه او را به برخی تعالیم اسماعیلیه سبب ساز شد. ریشه این توجه بحرانی بود که در مجموع تفکر کلامی اهل سنت و اشاعره را فرا گرفته بود و غزالی هم اندکی قبل از او به گونه ای دیگر با آن بحران مواجه شد. به هرحال تلاش برای جلوه دادن این دو کتاب به عنوان آثاری که در آن شهرستانی به نحوی متأثر از اسماعیلیه است تلاش بیهوده ای است. میان کلام اشعری و تفکر کلامی و مذهبی اسماعیلیه هیچ نسبتی وجود نداشت و تحول اصلی فکری شهرستانی مربوط به سال های بعد از تألیف این دو کتاب است. در کتاب نقض قزوینی هم که گاهی از مشابهت اسماعیلیه و اشاعره سخن می رود همانطور که در جای دیگری نوشته ام تنها شیوه ای است جدلی از سوی قزوینی رازی و برخی دیگر به تقلید از او برای انتقاد از اشاعره.
به تازگی ترجمه ای فارسی و کهن از کتاب الملل والنحل در ایران به شیوه چاپ عکسی منتشر شده و ادعا شده اسماعیلیان در ترجمه آن و یا دست کم در کتابت نسخه ای از آن ترجمه سهم داشته اند. این البته به خودی خود نشان نمی دهد که شهرستانی اسماعیلی بوده و اهالی الموت حقیقتاً معتقد بوده اند که او اسماعیلی است. این نهایتا اگر این ادعا درست هم باشد تنها توجه آنان را به کتاب الملل والنحل نشان می دهد؛ به ویژه که در این کتاب شهرستانی قسمت هایی از فصول چهارگانه حسن صباح را به عربی ترجمه و نقل کرده و همین برای نزاریان جالب توجه بود. یکی دو اشاره مبهم دیگری هم که به تأثر او از اسماعیلیه در منابع قدیم رفته (اگر اشاره به "اهل الحاد" را به آنان ناظر بدانيم که من معتقدم نظر درستی نيست) بیشتر ناظر به رویکرد تأویلی اوست به قرآن که توجیه آن متفاوت است با آنچه تاکنون از آن به عنوان گرایش و تعلق مستقیم او به اسماعیلیه مطرح شده. این اسناد نشان نمی دهد او گرایش به مذهب اسماعیلیه داشته است.
البته از او به عنوان داعی الدعات هم سخن رفته اما به نظرم به کارگیری این عنوان برای او تنها با انگیزه ای خاص به کار رفته و به ويژه جنبه ای تبلیغی برای اسماعیلیان الموت و آن هم با برداشتی غلط از رویکرد حقیقی شهرستانی در آثار متأخرش و از جمله مصارعة الفلاسفة و تفسير داشته است. شهرستانی هیچگاه در زمان حیات خود عنوانی همچون داعی الدعات برای اسماعیلیان نداشته است. اينكه مذهب واقعی او چه بوده را در مقاله ای تفصیلی باید مورد بحث قرار دهم.
چرا شهرستانی را برخی اسماعيلی مذهب می دانند؟ (5) (در دو فرسته)
نخستين بار مرحوم دانش پژوه مقاله ای را با عنوان "داعي الدعاة تاج الدين شهرستانه" منتشر کرد و در آن بر اساس پاره ای از شواهد و از جمله رساله سير و سلوک منسوب به خواجه نصير مدعی شد که شهرستانی بر مذهب اسماعيلی بوده است. بعدا با انتشار دو کتاب ديگر يکی مصارعة الفلاسفة و ديگری تفسير شهرستانی گمانه زنی ها درباره اسماعيلی بودن شهرستانی بيشتر قوت گرفت. اخيرا ديدم برخی از نويسندگان مجلس مکتوب خوارزمي در خوارزم را هم دليلی قاطع دانسته اند بر اسماعيلی بودن او. اين مجلس مکتوب را نخستين بار مرحوم جلالی نائينی در تهران منتشر کرد. در اين رساله هيچ چيزی که نشانی از اسماعيلی و يا نزاری بودن شهرستانی باشد وجود ندارد. شباهت ها در اندیشه ها ملاک مرزبندی ها و تحدید هویت های مذهبی و فکری نیست. تفاوت ها را باید دید و ملاک قرار داد.
درست است که برخی نويسندگان قديم و از جمله خود خواجه نصير در مصارعة المصارعة، شهرستانی را متمايل به "باطنيه" دانسته اند اما اين به معنای اسماعيلی قلمداد کردن او از ناحيه خواجه نيست. ابن ارسلان خوارزمي و سمعاني هم که شهرستانی را به "الحاد" متهم کرده اند منظورشان معلوم نيست تمايل شهرستانی به نزاريان باشد. امروزه برخی از نويسندگان قويا شهرستانی را يک داعی نزاری مذهب می دانند. شهرستانی از سوی نويسندگان قديم ياد شده به اين دليل به "الحاد" و يا باطنی گری متهم و يا توصيف شده که آنان او را در پاره ای از عقايد متأثر از باورهای گروه های مختلف باطنی و يا انديشه های فلسفی نوافلاطونی و يا "فيثاغورثی" مورد حمايت اسماعيليه می دانسته اند. هيچ سندی در دست نيست که شهرستانی آن عقايد را مستقيما از اسماعيليه فرا گرفته است. با اينکه بر اساس الملل و النحل او می دانيم گاهی با برخی از نزاريان و يا اسماعيليان مناظرات و گفتگوهایی داشته است. طبعا او به عنوان يک محقق در ملل و نحل نگاری با آرای اسماعيليه کاملا آشناست. نمونه اش دسترسی او به چهار فصل حسن صباح است که آن را در کتابش نقل و ترجمه کرده. اما اينکه گرايشش به فلسفه های باطنی و يا نوافلاطونی به دليل اخذ مستقيم از اسماعيليه و يا حتی تغيير مذهبش به اسماعيليه باشد هيچ سندی ندارد.
شهرستانی در تفسيرش بر قرآن از نوعی تفسير باطنی حمايت می کند. او مدعی است با تعاليم اهل بيت در زمينه قرآن آشنایی يافته. در عين حال از نوعی تعاليم باطنی ياد می کند که از شخصی خضر گونه دريافت کرده. آنچه در تفسير او ديده می شود عملا ربطی به عقايد شناخته شده اسماعيليه ندارد. باورهایی است باطنی گرا که شماری از آنها در ميان صوفيه خراسان هم در آن زمان رايج بود. احتمالا او به گونه ای از تعاليمی باطنی دسترسی داشته که در خراسان آن روز طرفدارانی محدود داشته که در عين حال که اسماعيلی نبودند اما از تعاليم مشابه با آنان متأثر بوده اند. به طور خاص بايد به نسبت ميان شريعت و باطن آن اشاره کرد که می دانيم تعاليمی در اين زمينه را صوفيه خراسان از ديرباز مطرح می کرده اند. آنچه مسلم است اين است که در آثار شهرستاني اين نسبت ميان شريعت و باطن به مرزی که اسماعيليه در تأويل شريعت بدان می رسيدند نزديک نشده؛ خاصه نزاريان که می دانيم تأويل شريعت را مقدمه ای برای انديشه "قيامت" تلقی می کردند. اين انديشه اخير البته مدتها بعد از مرگ شهرستانی و از سوی حسن علی ذکره السلام، امام اسماعيلی مطرح شد. ارتقای حسن علی ذکره السلام از مقام داعی و حجت به امام نيازمند مشروعيت سازی و تبيين ايدئولوژيک بود که اين کار با طرح جنجالی اعلام "قيامت" از سوی او انجام شد (مدتها بعد از او جلال الدين حسن نو مسلمان، امام ديگر نزاری اين تغيير ايدئولوژی را ملغی اعلام کرد و به التزام به "شريعت" بازگشت) و داعيانی موظف شدند آن را در آثاری تئوريزه کنند. در این چارچوب حسن علی ذکره السلام در حقيقت به نحوی از نظريه رسمی حسن صباح که با عنوان "نظريه تعليم" از آن ياد می شود و البته ريشه های اصلی آن در ميان اسماعيليه خيلی قديمی است فاصله گرفت و "نظريه قيامت" را مطرح کرد و به نحوی جانشين آن ساخت و يا پر رنگتر کرد. حسن علی ذکره السلام در واقع بدين ترتيب حسن صباح را از مقام حجت "دعوت جديد" به مبشر ظهور امامت حسن علی ذکره السلام ارتقا داد. اين تحولات همه مربوط به سال ها بعد از مرگ شهرستانی است. طبيعی است که نمی توان آرای "قيامت" نزاريان بعدی را در آثار شهرستانی جستجو کرد؛ کاری که برخی از نويسندگان برای آن تلاش کرده اند.
باز هم درباره شهرستانی و اسماعيليه
آقای Gaiser مقاله ای نوشته درباره ملل و نحل شهرستانی و سعی کرده سياق اسماعيلی آن را نشان دهد. اين مقاله را محقق محترم آقای دکتر عطایی به فارسی ترجمه کرده اند. فارغ از اينکه تا چه اندازه استدلال های اين نويسنده درباره اسماعيلی فرض کردن کتاب ملل و نحل شهرستانی درست باشد يک نکته در اين نوشته به نظر من مورد غفلت قرار گرفته و آن اينکه چه دليلی وجود دارد شهرستانی اگر با احتمالی ضعيف در بخش پايانی عمر خود بر مذهب اسماعيلی بوده در زمان تأليف کتاب ملل و نحل هم بايستی اسماعيلی باشد. طرفداران نظريه اسماعيلی بودن شهرستانی نهايتا معتقدند او در بخش پايانی عمرش به اين مذهب گراييد. چرا بايد در زمان تأليف الملل و النحل او را اسماعيلی فرض کنيم. شهرستانی در تمام دوران تحصيلش بر مذهب اشعری درس خوانده، درس گفته و کتاب نوشته. برای ولينعمتان سنی مذهب و يا غير اسماعيلی کتاب نوشته است. پس اساسا چرا بايد او را در هنگام تأليف الملل والنحل اسماعيلی بدانيم؟ اين نويسنده در اين مقاله اين پرسش را مطرح کرده که با توجه به اسماعيلی بودن شهرستانی چرا اثر چندانی از اين اسماعيلی گری او در کتاب الملل والنحل نمی بينيم و آنگاه با برخی بررسی ها و مقايسه ها ميان مقدمه کتاب با برخی متون فرق نگاری اسماعيلی نتيچه گرفته شهرستانی تنها در مقدمه کتاب آرای اسماعيلی خود را ابراز کرده و نه در اصل کتاب و بعد نتيجه گرفته اين شيوه ای در مکتب ملل و نحل نگاری اسماعيلی خراسان بوده است که تا کتاب الزينه ابوحاتم رازي قابل پيگيری است. روشن است که اين شيوه استدلال درست نيست. جدا از اينکه ما چيزی به عنوان مکتب ملل و نحل نگاری اسماعيلی که خاص و ويژه آنها باشد نداشته ايم، وجود برخی شباهت ها در تحرير کتاب ها و يا افکار نشان دهنده هيچ جيزی نيست. اينکه شهرستانی در مقدمه کتابش در بررسی علل اختلاف فرق و عقاید از القائات شيطانی سخن می گويد و اين را در کتاب الشجرة ابوتمام اسماعيلی نيز می بينيم دليل نمی شود که شهرستانی تأثيری از ابو تمام گرفته باشد. مشکل اصلی اين است که به شباهت ها در افکار بيش از آنچه لازم است توجه می شود اما تمايزها را کمتر می بينيم. اين تمايزهاست که اهميت دارند و هويت ها و استقلال انديشه ها و مکاتب را نشان می دهند. کما اينکه ابن جوزی هم که در سنی بودنش ترديد نيست در تلبيس ابلیس از همين القائات شيطانی درباره شکلگيری فرق استفاده کرده. هيچ دليل متقنی در دست نيست که نشان دهد شهرستانی در تحرير کتاب الملل والنحل متن کتاب ابو تمام را در اختيار داشته و يا به کتاب الزينه نظر داشته است.
نمونه ديگر آن توجه نويسندگانی مانند Guy Monnot است که وجود دو اصل اساسی در تفکر شهرستانی در تفسير در خصوص تضاد و ترتب را دليلی می گيرند که او نزاری مذهب بوده است. اين نحوه استدلال ایراد دارد. نخست به دليل اينکه برداشت نويسندگان نزاری از اين دو مفهوم با آنچه شهرستانی اراده می کرده متفاوت است. وانگهی دوران شهرستانی قبل از ظهور ادبیات نزاری است (تنها استثناء چهار فصل حسن صباح است، نک: ملل ونحل شهرستانی، 1/ 207 برای ترجمه گزيده اين متن حسن صباح که در آن گرچه از تضاد و ترتب سخن رفته اما اين دو مفهوم نزد حسن صباح با آنچه در تفسير شهرستانی، 1/ 56 تا 57 از تضاد و ترتب می بينيم اختلافی آشکار و جوهری دارد). اگر نوشته های نزاری بعدها از اين دو اصطلاح در منظومه فکری خود بهره برده اند اين چه ارتباطی با شهرستانی دارد؟ در فرض اينکه آنچه در ادبيات نزاری پسا شهرستانی درباره اين دو اصطلاح ديده می شود با آنچه شهرستانی ارائه کرده بوده شباهتی هم قابل اثبات باشد بايد گفت آنان به سادگی می توانسته اند اين دو اصطلاح را از شهرستانی وام گرفته باشند. در نوشته های بعدی درباره اين دو مفهوم بيشتر صحبت خواهيم کرد.
آيا ابن سينا رسائل اخوان الصفا را خوانده بود؟
از آثار ابن سينا روشن نمی شود که او رسائل اخوان الصفا را خوانده باشد. با اين همه بيهقي در تتمة خود (ص 52 تا 53) می نويسد که پدر ابن سينا گاهی رسائل را می خوانده و در آنها تأمل داشته و ابن سينا هم در کودکی بدين سبب گاهی در رسائل نظر می کرده و در آنها تأمل می کرده است. اين مطلب در نسخه های ديگر شرح حالی که جوزجاني از ابن سينا به دست داده و در آنها شرح حال خودنوشت ابن سينا را می آورد ديده نمی شود. در اين شرح حال (نمونه در نکت يحيی الکشي، ص 10) تنها گفته شده که پدرم دعوت اسماعيلی را پذيرا شده بود و از اسماعيليان قلمداد می شد. او از آنها چيزهایی مانند عقل و نفس شنيده بود و گاه با برادرم که او نيز اسماعيلی شده بود از آن سخن می راندند. ابن سينا اضافه می کند که من سخنانشان را می شنيدم با اينکه بدان باور نداشتم و آن سخنان من را قانع نمی کرد با اينکه من را به دعوت اسماعيلی فرا می خواندند. ابن فندق ظاهرا در سده ششم اين را به رسائل اخوان الصفا تفسير کرده است. سببش را نمی دانيم؛ خاصه که خود او در تتمة آنگاه که در فصلی مستقل از رسائل اخوان الصفا ياد می کند از اينکه آن رسائل ماهيتی اسماعيلی دارند حرفی به ميان نمی آورد. اما می دانيم که از اواخر سده پنجم قمری برخی اين رسائل را نوشته اسماعيليه می دانسته اند. اين عقيده البته عموميیت نداشت. هر چه هست احتمالا ابن فندق آنچا که ابن سينا می گويد پدرم از عقل و نفس به شيوه اسماعيليان سخن می گفت آن را با رسائل که در آن از اين موضوعات بحث شده تطبيق داده است.
آقای ديميتری گوتاس در کتاب ابن سينا و سنت ارسطویی (ص 221 تا 222 پاورقی) نيز همين موضوع را به صورت خيلی گذرا بررسی کرده و اشاره کرده که بيهقی دچار اشتباه شده.
از چه زمان رسائل اخوان الصفاء تأليفی اسماعيلی قلمداد شد؟ (در سه فرسته)
درباره ماهيت رسائل اخوان الصفاء و هويت نويسندگان آنها از دير باز اختلاف نظر بوده است. برخی اين رسائل را نوشته يکی از امامان اسماعيلی می دانند و برخی ديگر صرفا بر اسماعيلی بودن نويسندگان اين رسائل تأکيد می کنند. برخی هم معتقدند نويسندگان اين رسائل اسماعيليان غير فاطمی و يا قرمطی بوده اند. شماری ديگر از محققان نيز معتقدند اين رسائل تأليفی اسماعيلی نيست و برای هويت نويسندگان آن تئوری ها و اشخاص ديگری را مطرح می کنند. از خود رسائل البته می توان کم و بيش به مجموعه ای گاه متناقض از باورهای مذهبی آنان پی برد. در اينکه نويسندگان اين رسائل شيعی مذهب بودند کمتر ترديد شده اما حتی برخی غير شيعی بودن آنها را هم قابل طرح دانسته اند. يکی از مشکلات در مورد اين کتاب به زمان تأليف اين رسائل و چگونگی تأليف آن بر می گردد. آقای مادلونگ اخيرا نظريه ای مطرح کرده که طبق آن مسلمة بن الفاسم القرطبي از نويسندگان اين رسائل است و يکی از کسانی است که در تدوين و تنظيم تحريری از آن سهم اساسی داشته است. در جای ديگر اين نظر را که هيچ گونه مستند متنی و تاريخی ندارد و صرفا بر پاره ای از احتمالات بسيار بعيد استوار است رد کرده ايم. به تازگی نظر ديگری هم مطرح شده و اين رسائل را تأليف احمد بن الطيب السرخسي دانسته اند. اين نظر هم مستند درستی ندارد. برخی نويسندگان اين رسائل را تأليفی در سنت فلسفی کندي دانسته اند و زمان تأليف آن را در سده سوم می دانند. آنچه مسلم است گرايش نويسندگان اين رسائل متعلق به سنتی از سنت های فلسفه نو افلاطونی در دوره اسلامی است . در اين ميان نويسندگان و محققان اسماعيلي بر هويت اسماعيلی اين رسائل و نويسندگان آن تأکيد دارند و به ويژه در چند دهه اخير تحقيقات زيادی از سوی اسماعيليان و محققان آنها روی اين رسائل انجام شده. اين نويسندگان عمدتا يا همه و يا اصل تحرير اين رسائل را به احمد بن عبد الله، نواده محمد بن اسماعيل نسبت می دهند. بدين ترتيب رسائل تأليف يکی از امامان مستور اسماعيلی و فاطمی قلمداد می شود.
با اين همه تنها گزارش تاريخی درباره نام و هويت نويسندگان اخوان الصفاء را مديون ابو حيان توحيدی هستيم. آنچه او درباره هويت نويسندگان اخوان الصفاء می گويد و تا به حال موضوع ده ها مقاله و کتاب شده به هيچ روی نظريه نويسندگان اسماعيلی را تأييد نمی کند. نه تنها اين نظر را که اين رسائل تأليف احمد بن عبد الله است مطلقا تأييد نمی کند بلکه زمان تأليف آن را سده چهارم می داند. آنچه ابو حيان درباره اين رسائل و نويسندگان آنها گزارش کرده حتی اسماعيلی بودن اين نويسندگان را مورد ترديد قرار می دهد و به نظر من حتی اينکه آنان گرايشات باطنی از نوع قرمطی داشته اند را هم نشان نمی دهد و حتی شايد خلاف آن را هم تأييد می کند. تثبيت دلائل النبوة که به غلط به قاضي عبد الجبار نسبت داده شده ديگر منبعی است که اشاراتی به نويسندگان رسائل دارد. این نویسنده البته از خود رسائل يادی نمی کند منتهی از برخی از کسانی که ابو حيان از آنها در شمار نويسندگان رسائل ياد کرده نام برده است. تثبيت هم نشان می دهد رسائل تأليف سده چهارم قمری است. گزارش تثبيت تأييد می کند که اين نويسندگان گرايشات شيعی و شايد نوعی مذهب باطنی داشته اند اما برخلاف نظر برخی نويسندگان ابدا عبارت تثبيت مؤيد اسماعيلی بودن و يا قرمطی بودن نويسندگان رسائل نيست. در اينجا من با استرن اختلاف نظر دارم. او البته در تحقیقات خود این نظر را که نویسنده رسائل امام مستور اسماعیلی بوده رد می کند و تنها معتقد است که نویسندگان این رسائل گرایشی اسماعیلی و البته غیر مرتبط با اسماعیلیه رسمی داشته اند.
از نيمه سده ششم قمری در يمن اين نويسندگان اسماعيلی طيبی يمن بودند که برای نخستين بار مدعی شدند رسائل تأليف احمد بن عبد الله است و آن را ميراث اهل بيت پيامبر (ص) دانستند. قبل از آن هيچ اثری از اين باور در ميان اسماعيليه ديده نمی شود. نه تنها اين نظر بلکه حتی هيچ گونه استنادی و يا ذکری از رسائل در نوشته های نويسندگان فاطمی و يا نويسندگان اسماعيلی مکتب ايرانی خراسان وجود ندارد. سهل است تعاليم فلسفی نوافلاطونی اسماعيليان ايران و يا آنچه بعدا در مکتب فاطمی پذيرفته شد با برخی تعاليم رسائل اخوان الصفاء تمايزهای روشنی دارد. اينکه طيبيان يمن چگونه اين رسائل را به عنوان ميراث خود شناسايي کردند موضوع تحقيق جالبی خواهد بود. رسائل البته در سده ششم برای همه کم و بيش چه در شرق جهان اسلام و چه در مغرب اسلامی و اندلس شناخته بود. با اين وصف نخستين کسی که به ارتباط آن با اسماعيليه اشاره ای مبهم دارد تا آنجا من به خاطر می آورم نويسنده بيان الأديان در اواخر سده پنجم قمری است (ص 73). در اين کتاب ابوالمعالي که نخستين کسی است که از حسن صباح و مذهب نزاری و دعوت جديده او ياد می کند می نويسد که آنان کتاب قديمی اخوان الصفاء را می خوانند و بدان باور دارند. اين نکته مهمی است. به نظر می رسد اين نزاريان بوده اند که برای نخستين بار مدعی شدند رسائل اخوان الصفاء کتابی است در سنت اسماعيلي و يا دست کم کتابی که با کار و مذهب آنان متناسب است. احتمالا حسن صباح با اين کتاب قبل از پيوستن به اسماعيليه آشنا بوده و بعدا آن را در سنت نزاری داخل کرده. با اين وصف تا آنجایی که من می دانم در هيچ اثر نزاری کهن و اصیلی يادی از اين رسائل نرفته است. غزالي که معاصر حسن صباح بود در المنقذ من الضلال خود از رسائل ياد می کند اما آن را مستقيما به اسماعيليه نسبت نمی دهد و تنها به تأثيرات تفکرات فيثاغورثی در آن توجه می دهد و مي نویسد که تعليمیان (يعنی نزاريان اسماعيلی) به تفکرات فلسفی فيثاغورثی دلبسته اند. می دانيم که خواجه طوسي در مصارعة المصارعة بعدها شباهتی ميان آرای شهرستانی با گرايشی باطنی که تفکرات فيثاغورثی داشتند می ديد اما آن را به تصريح اسماعيلی و يا تعليمی نخوانده است. ارتباط اين تفکر فلسفی با فلسفه نوافلاطونی (که خود مورد پذيرش مکتب فلسفی اسماعيلی قرار داشت) از ديدگاه غزالي و خواجه طوسي هنوز مورد تحقيق جامعی قرار نگرفته. گزارش غزالي شايد تأييدی باشد بر روايت ابو المعالي. علاوه بر اين دو گزارش قبلا در يادداشت ديگری گفتيم که در سده ششم قمري ابن فندق بيهقي در شرح حال ابن سينا به اشتباه گفته ابن سينا در کودکی رسائل اخوان الصفاء را می خوانده. او احتمالا اين رسائل را اسماعيلی می دانسته گرچه تصريحی به آن نکرده است. هر چه هست احتمال دارد که طيبيان يمن سده ششم به تبعيت از نزاريان ايران رسائل اخوان الصفاء را در سنت خود جای داده و پذيرفته و به تدريج آن را تأليف يکی از امامان مستور خود قرار داده اند. تحقيق دقيقتری لازم است تا اين موضوع و چگونگی آن روشن شود.
نسخه مهم ترین و یکی از کهن ترین ردیه ها بر باطنیان و اسماعیلیان: کتاب کشف الأسرار وهتک الأستار تألیف ابوبکر باقلانی
چنانکه می دانیم یکی از کهنترین و مهمترین ردیه هایی که بر باطنیه، قرمطیان و اسماعیلیه نوشته شد کتابی است که متکلم برجسته اشعری مذهب، ابو بکر باقلانی نگاشته است به نام کشف الأسرار وهتک الأستار. این کتاب در سده های اخیر مفقود فرض می شد اما نقلهایی محدود از آن در برخی منابع سنی موجود است که بدان معمولاً در تحقیقات مرتبط اشاره می شد. خوشبختانه نویسنده این سطور نسخه این کتاب را همینک در اختیار دارد، نسخه ای کامل با تاریخ کتابت ۱۹ ذیحجه سال ۶۷۹ ق (یا ۶۶۹ ق؟) در ۲۰۹ برگ. این کتاب بی تردید مهمترین کتابی است که تاکنون در رابطه با ردیه ها بر اسماعیلیان به دست رسیده است و چنانکه می بینیم بسیار هم پر برگ است و البته آغاز و انجام آن در نسخه موجود است. در این کتاب باقلانی به آثار دیگر خود ارجاع می دهد و تردیدی در صحت انتساب کتاب بدو نیست.
در این کتاب برای نخستین بار با بسیاری از اطلاعات تاریخی درباره تاریخ اسماعیلیان و فاطمیان، دعوت آنان، دیدگاههای تأویلی آنان نسبت به قرآن، عقاید و باورهای مذهبی آنان و مهمتر از آن دیدگاهای فلسفی اسماعیلیان به روایت باقلانی آشنا می شویم. از نکات جالب و مهم دیگر کتاب نقلهای باقلانی است از آثار اسماعیلیان و برشمردن بسیاری از منابع آنان که بی هیچ تردید به کلی شناخت ما را از اسماعیلیان تغییر خواهد داد. علاوه بر این، این کتاب از نقطه نظر آنکه در آن به عقاید شیعه امامیه هم توجه شده بی نهایت ارزشمند است و می تواند از مهمترین منابع قدیم درباره امامیه به شمار آید. اما از همه اینها مهمتر باید اشاره کنم به بحثهای کلامی باقلانی در این کتاب درباره موضوعات دقیق کلامی که موضع فلسفی اسماعیلیان با آن مواضع کلامی مخالف است و از اینرو باقلانی در این کتاب به رد عقاید و باورهای فلسفی اسماعیلیه و کلاً فلاسفه مبادرت می ورزد. دقیقترین بحثهایی که از اسماعیلیان و مکتب فلسفی ایرانی آنان می شناسیم در این کتاب مورد بحث و نظر کلامی قرار گرفته و انظار فلاسفه و متکلمین و نیز دیدگاههای ثنویان و اهل الالحاد به بحث گذاشته شده است.
از رهگذر این کتاب نه تنها شناخت ما از اسماعیلیه و دیدگاههای باطنی و اسماعیلی و اندیشمندان فاطمی تغییر خواهد کرد بلکه این کتاب از مهمترین منابع برای شناخت آرای کلامی باقلانی، ردیه های او بر فیلسوفان و اندیشه های فلسفی و از آن مهمتر از مهمترین و ارزشمندترین منابع برای بررسی مکتب کلامی اشعری خواهد بود.
در طی مقالاتی نخست در سایت کاتبان من می کوشم به تفصیل هرچه تمامتر ابعاد مختلف این اثر ارزشمند را به بحث بگذارم. این کتاب هر چه زودتر می بایست تصحیحح و منتشر شود. امید می برم با همکاری یکی از همکاران و دوستان این مهم هر چه زودتر محقق شود.
نسخه مهم ترین و یکی از کهن ترین ردیه ها بر باطنیان و اسماعیلیان: کتاب کشف الأسرار وهتک الأستار تألیف ابوبکر باقلانی(۱)
چنانکه می دانیم یکی از کهنترین و مهمترین ردیه هایی که بر باطنیه، قرمطیان و اسماعیلیه نوشته شد کتابی است که متکلم برجسته اشعری مذهب، ابو بکر باقلانی نگاشته است به نام کشف الأسرار وهتک الأستار. این کتاب در سده های اخیر مفقود فرض می شد اما نقلهایی محدود از آن در برخی منابع سنی موجود است که بدان معمولاً در تحقیقات مرتبط اشاره می شد. خوشبختانه نویسنده این سطور نسخه این کتاب را همینک در اختیار دارد، نسخه ای کامل با تاریخ کتابت ۱۹ ذیحجه سال ۶۷۹ ق (یا ۶۶۹ ق؟) در ۲۰۹ برگ. این کتاب بی تردید مهمترین کتابی است که تاکنون در رابطه با ردیه ها بر اسماعیلیان به دست رسیده است و چنانکه می بینیم بسیار هم پر برگ است و البته آغاز و انجام آن در نسخه موجود است. در این کتاب باقلانی به آثار دیگر خود ارجاع می دهد و تردیدی در صحت انتساب کتاب بدو نیست.
در این کتاب برای نخستین بار با بسیاری از اطلاعات تاریخی درباره تاریخ اسماعیلیان و فاطمیان، دعوت آنان، دیدگاههای تأویلی آنان نسبت به قرآن، عقاید و باورهای مذهبی آنان و مهمتر از آن دیدگاهای فلسفی اسماعیلیان به روایت باقلانی آشنا می شویم. از نکات جالب و مهم دیگر کتاب نقلهای باقلانی است از آثار اسماعیلیان و برشمردن بسیاری از منابع آنان که بی هیچ تردید به کلی شناخت ما را از اسماعیلیان تغییر خواهد داد. علاوه بر این، این کتاب از نقطه نظر آنکه در آن به عقاید شیعه امامیه هم توجه شده بی نهایت ارزشمند است و می تواند از مهمترین منابع قدیم درباره امامیه به شمار آید. اما از همه اینها مهمتر باید اشاره کنم به بحثهای کلامی باقلانی در این کتاب درباره موضوعات دقیق کلامی که موضع فلسفی اسماعیلیان با آن مواضع کلامی مخالف است و از اینرو باقلانی در این کتاب به رد عقاید و باورهای فلسفی اسماعیلیه و کلاً فلاسفه مبادرت می ورزد. دقیقترین بحثهایی که از اسماعیلیان و مکتب فلسفی ایرانی آنان می شناسیم در این کتاب مورد بحث و نظر کلامی قرار گرفته و انظار فلاسفه و متکلمین و نیز دیدگاههای ثنویان و اهل الالحاد به بحث گذاشته شده است.
از رهگذر این کتاب نه تنها شناخت ما از اسماعیلیه و دیدگاههای باطنی و اسماعیلی و اندیشمندان فاطمی تغییر خواهد کرد بلکه این کتاب از مهمترین منابع برای شناخت آرای کلامی باقلانی، ردیه های او بر فیلسوفان و اندیشه های فلسفی و از آن مهمتر از مهمترین و ارزشمندترین منابع برای بررسی مکتب کلامی اشعری خواهد بود.
در طی مقالاتی نخست در سایت کاتبان من می کوشم به تفصیل هرچه تمامتر ابعاد مختلف این اثر ارزشمند را به بحث بگذارم. این کتاب هر چه زودتر می بایست تصحیحح و منتشر شود. امید می برم با همکاری یکی از همکاران و دوستان این مهم هر چه زودتر محقق شود.
@barrasihayetarikhi
می دانيم که مکتب ايرانی اسماعيلی خراسان و ری در آن دوران مکتبی مذهبی با محوريت منظومه ای فلسفی در جهانشناسی، انسان شناسی و فرجام شناسی بود. داعيانی مانند نسفی و اخلافش در اين چارچوب از فلسفه نوافلاطونی بهره می بردند و دکترين الهيات سلبی را از اين مکتب اقتباس کردند. با اين وصف اسماعيليان تنها يکی از چند سنت فلسفی نو افلاطونی را نمايندگی می کردند و از ميراث آن بهره می بردند و البته آن را در چارچوب های مذهبی خود بازتفسير می کردند. فلسفه نوافلاطونی نمايندگان اصلی ديگری در تمدن اسلامی داشت که مطلقا ارتباطی با سنت اسماعيلی نداشتند. سنتی از شاگردان کندی، هم در بغداد و هم در خراسان نوافلاطونی بودند اما ارتباطی با اسماعيليه نداشتند و در مکتب فلسفی خود با آنان اختلاف نظرهایی داشتند. ابو الحسن عامري خود يکی از همين فيلسوفان مکتب کندی در خراسان است که از قضا با اسماعيليه مخالفت شديدی هم دارد. سنت نوافلاطونيان بغداد هم که به يحيی بن عدی می رسيد همينطور بود. سنت فارابی که از يک سو به يحيی بن عدی و شاگردانش در بغداد منتهی شد و از ديگر سو بعدها ابن سينا آن را دنبال کرد در اصل سنتی نوافلاطونی بود منتهی با نوافلاطونی گری اسماعيلی و يا اخوان الصفا متفاوت بود. يکی از اين اختلافات به سنت کتاب اثولوجيا بر می گشت که اسماعيليان يکی از روايات آن را در اختيار داشتند. ابن سينا و فارابی قبل از او با اين کتاب و سنت آن فاصله داشتند. مکتب فارابی درست است که در اصل نظريه فيض نو افلاطونی را اتخاذ کرد اما ديدگاه فارابی و بعدا ابن سينا با نظريه فيض از نوع اسماعيلی که ريشه در سنت متفاوت نوافلاطونی داشت و در آن از عقل کلی و نفس کلی سخن می رفت متمايز بود. فلسفه اسلامی بيش از هر چيز سنت فارابی و بعد از آن ابن سيناست و فلسفه نوافلاطونی و فيثاغورثی اسماعيليان در تاريخ فلسفه اسلامی بسيار حاشيه ای است. بعدا البته اسماعيليه تلاش کردند پاره هایی از تفکر سنت فارابی و ابن سينا را در فلسفه مذهبی خود مورد استفاده قرار دهند. باری فلسفه اسماعيلی خراسان چنانکه می دانيم بعدها به ويژه مورد استناد و توجه مکتب طيبی يمن قرار گرفت و آثار آنان در آن سنت محفوظ ماند. کما اينکه طيبی ها برای نخستين بار رسائل اخوان الصفا را از ميراث خود قلمداد کردند. امروزه ترديدهایی جدی وجود دارد که اخوان الصفا بر مذهب اسماعيلی بوده باشند کما اينکه نه شهرستانی هيچ گاه اسماعيلی مذهب شد و نه خواجه طوسي. بدين ترتيب اگر از فلسفه در جهان اسلام سخن می رود بايد آن را مديون سنت های فارابی/ ابن سينا و همچنين مکتب کندی/ ابو زيد بلخي/ ابو الحسن عامري و همچنين يحيی بن عدی/ ابو سليمان منطقی (و مسکويه) و بعدا البته سنت اندلسی آن ابن باجه/ ابن طفيل/ ابن رشد بدانيم. در این میان سهم شارحان ابن سينا در خراسان از همه مهمتر است؛ همان هایی که بعدا سهروردی و بعدها ملا صدرا از آموزش های آنان بهره مند شدند.
نسخه مهم ترین و یکی از کهن ترین ردیه ها بر باطنیان و اسماعیلیان: کتاب کشف الأسرار وهتک الأستار تألیف ابوبکر باقلانی(۱)
چنانکه می دانیم یکی از کهنترین و مهمترین ردیه هایی که بر باطنیه، قرمطیان و اسماعیلیه نوشته شد کتابی است که متکلم برجسته اشعری مذهب، ابو بکر باقلانی نگاشته است به نام کشف الأسرار وهتک الأستار. این کتاب در سده های اخیر مفقود فرض می شد اما نقلهایی محدود از آن در برخی منابع سنی موجود است که بدان معمولاً در تحقیقات مرتبط اشاره می شد. خوشبختانه نویسنده این سطور نسخه این کتاب را همینک در اختیار دارد، نسخه ای کامل با تاریخ کتابت ۱۹ ذیحجه سال ۶۷۹ ق (یا ۶۶۹ ق؟) در ۲۰۹ برگ. این کتاب بی تردید مهمترین کتابی است که تاکنون در رابطه با ردیه ها بر اسماعیلیان به دست رسیده است و چنانکه می بینیم بسیار هم پر برگ است و البته آغاز و انجام آن در نسخه موجود است. در این کتاب باقلانی به آثار دیگر خود ارجاع می دهد و تردیدی در صحت انتساب کتاب بدو نیست.
در این کتاب برای نخستین بار با بسیاری از اطلاعات تاریخی درباره تاریخ اسماعیلیان و فاطمیان، دعوت آنان، دیدگاههای تأویلی آنان نسبت به قرآن، عقاید و باورهای مذهبی آنان و مهمتر از آن دیدگاهای فلسفی اسماعیلیان به روایت باقلانی آشنا می شویم. از نکات جالب و مهم دیگر کتاب نقلهای باقلانی است از آثار اسماعیلیان و برشمردن بسیاری از منابع آنان که بی هیچ تردید به کلی شناخت ما را از اسماعیلیان تغییر خواهد داد. علاوه بر این، این کتاب از نقطه نظر آنکه در آن به عقاید شیعه امامیه هم توجه شده بی نهایت ارزشمند است و می تواند از مهمترین منابع قدیم درباره امامیه به شمار آید. اما از همه اینها مهمتر باید اشاره کنم به بحثهای کلامی باقلانی در این کتاب درباره موضوعات دقیق کلامی که موضع فلسفی اسماعیلیان با آن مواضع کلامی مخالف است و از اینرو باقلانی در این کتاب به رد عقاید و باورهای فلسفی اسماعیلیه و کلاً فلاسفه مبادرت می ورزد. دقیقترین بحثهایی که از اسماعیلیان و مکتب فلسفی ایرانی آنان می شناسیم در این کتاب مورد بحث و نظر کلامی قرار گرفته و انظار فلاسفه و متکلمین و نیز دیدگاههای ثنویان و اهل الالحاد به بحث گذاشته شده است.
از رهگذر این کتاب نه تنها شناخت ما از اسماعیلیه و دیدگاههای باطنی و اسماعیلی و اندیشمندان فاطمی تغییر خواهد کرد بلکه این کتاب از مهمترین منابع برای شناخت آرای کلامی باقلانی، ردیه های او بر فیلسوفان و اندیشه های فلسفی و از آن مهمتر از مهمترین و ارزشمندترین منابع برای بررسی مکتب کلامی اشعری خواهد بود.
در طی مقالاتی نخست در سایت کاتبان من می کوشم به تفصیل هرچه تمامتر ابعاد مختلف این اثر ارزشمند را به بحث بگذارم. این کتاب هر چه زودتر می بایست تصحیحح و منتشر شود. امید می برم با همکاری یکی از همکاران و دوستان این مهم هر چه زودتر محقق شود.
@barrasihayetarikhi
دیاتسارون یا دیاتسرون در لغت یونانی به معنی از میان چهار است و در اصطلاح به انجیل دیاتسارون اطلاق میشود و آن انجیلی است به روایت تاتیان سُریانی، که به زبان سریانی و حدودا در سال ۱۵۰ میلادی نگاشته شده است. این انجیل تا سدۀ پنجم میلادی تنها انجیل مورد استفادۀ کلیسای آشوری بود و در قرن پنجم به کوشش ربولا (Rabulla) نسخ این انجیل حذف و با انجیلهای چهارگانه جایگزین شد. نسخ اصلی سریانی این انجیل از میان رفته است و تنها نقلقولهایی از آن در میان تفاسیر چند قرن بعدی یافت شده است. از دیاتسارون ترجمههایی عربی (متعلق به قرن ۱۱ میلادی) و فارسی (متعلق به قرن ۱۳ میلادی) موجود است. ترجمۀ فارسی آن اخیرا در ایران منتشر شده است. دهخدا نویسنده (یا مترجم) آن را ایرانی دانسته است.
این كتاب، گذشته از تاریخ مسیحیت، در زبانشناسی نیز اهمیت دارد و بسیاری كاربردهای آن تازه و ارزشمندند.
ماهشرف خانم مستوره کردستانی
(زاده ۱۱۸۴ در سنندج – درگذشته ۱۲۲۷ در سلیمانیه) نخستین زن تاریخنگار ایران و جهان، شاعر و نویسنده کرد ایرانی بود.
مستوره از شاهزادگان دربار اردلان به مرکزیت سنندج بود. زبانهای کردی، فارسی و عربی را نزد پدرش ابوالحسن بیگ قادری آموخت. همسرش خسروخان اردلان از حکام اردلان بود. در سده ۱۹، مستوره همراه با خانوادهاش به عمارت بابان در سلیمانیه به اجبار به خاطر امنیت جانی کوچ کردند.
از آثار مستوره اردلان میتوان به دیوان اشعاری بالغ بر ۲ هزار بیت اشاره کرد، همچنین کتاب "تاریخ اردلانها" معروفیت و ارزش علمی و اجتماعی مستوره را دو چندان کردهاست زیرا تا اواخر قرن نوزدهم میلادی در تمام خاورمیانه در عرصه تاریخ نویسی خصوصا کردشناسی در میان زنان جز مستوره کسی به این کار نپرداخته است.
از دیگر آثار مستوره میتوان به کتاب "عقاید مستوره" اشاره کرد که رساله کوچکی از عقاید مستوره در حوزه دینی و فقهی است و بر ارزش شخصی و عقاید دینی وی میافزاید و به جرات میتوان گفت در میان زنان تا این زمان کسی به چنین تالیفی نپرداخته است
@Oldax
👁🗨Insta: instagram.com/oldaxtel
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com