گفتگوهای تراثی (آرشیو)

درود بر شما
تصویر برخی نسخِ گنج بخش را بنده دارم براساس فهرستی که پیش از این در گروه قرار گرفت بفرمایید چه نسخه ای مورد نیاز است.

که بهرام مانند .... خود را بر روی زمین گرفت

بزرگواران، تا کجا باید وزن را جدی گرفت؟ آیا این احتمال را نمی توان داد که شاعر وزن را نخواسته یا نتوانسته و یا ندانسته که رعایت کند؟

در سست بودن اين به ظاهر مقاله! همين بس كه براي إثبات رأي نادرست خود يك سند هم پيدا نكرده است.
معلوم نيست نويسنده چه عنادي با فرهنگ ايراني دارد كه تركي، جغتايي!! و عربي را زبان ديوان زنديه ميداند و از فارسي نام نميبرد.

گاندی برای هر عکسی که امضا می کرد پنج روپیه می گرفت و آن را اختصاص به فقرا می داد. از توضیحات معتمدی سفیر ایران در هند که گاندی این عکسش را برای او امضاء کرده است.
@jafarian1964

هرگاه در خواب ببیند که در بیابان آهو را گرفت، اگر عزب است دختر باکره خواهد گرفت .....
این علم تعبیر خواب هم عجیب است و یکی از دانش های اصلی ما.
@jafarian1964

امشب وقت افطار نتوانستم جلوی اشکم را برای این سربازان مظلوم که در حادثه تصادف مانند گل پرپر شدند، بگیرم. بمیرم برای دل مادران و پدرانی که منتظر این عزیزان و چشم براه آنان بودند... و حالا... فقط می گویم آیا کسی از مسوولان برای این مصیبت و مصیبت دیدگان دل می سوزاند و برای آینده از این که این مصیبت تکرار نشود کاری خواهد کرد؟... آیا یکی از این بلند پایگان وقت می کند سری به این خانواده ها بزند و تسکینی برای دل پردرد آنها باشد؟... آیا برای جماعت سرباز در این کشور، یعنی جوانانی که نزدیک به دو سال ازبهترین سالهای زندگی شان را برای این کشور می گذارند فکری می کند.... با ماهی صد هزار تومان...وقت و جان و هستی آنها را خریده اند، با هزار گرفتاری و مشکل که خودشان و خانواده هایشان دارند.... خداوند به خانواده هایشان صبر دهد و خداوند به آنان که برنامه ریز این امور هستند عقل بدهد. ای کاش دل نرمی به آنها بدهد که بیش از پیش مراقب این جوانان و عزت آنها باشند و بدانند که اینها هم مانند فرزندان خودشان برای پدر و مادرشان عزیزند... این کاش تکبر از میان ما بر می خاست و تواضع جای آن را می گرفت....
@jafarian1964

امروز آقای مقداد نمکی آرانی، چندین اثر چاپ شده در باره آران و آرانی ها را آوردند. این یکی چشم من را گرفت و گزارش بالا را که واقعا خواندنی است در باره اش نوشتم.
@jafarian1964

✅ یک شعله داغت از پر جبریل پا گرفت
آدم به ناله آمد و عالم عزا گرفت
الله روضه خواندُ فَدَیناه جلوه کرد
این لقمه را خلیل ز دست شما گرفت
موسی هم از دیار تو یک روز می‌گذشت
دستی به سر نهاد و به دستی عصا گرفت
عیسی شبی به مجلس تو رفت و دم گرفت
می‌گفت روح تازه‌ای از این غزا گرفت
جسم تو بی کفن چو سلیمان به دشت دید
قالیچه وا نَهاد و سر بوریا گرفت
حتی پیامبر به پیامت امید داشت
آن روز که تو را به سرِ شانه‌ها گرفت
عطری غریب از دل قلبت وزیده است
آری نسیم قطرۀ اشکم خریده است
آقا دعای مادرتان بعد گریه‌اش
من را به سمت مجلس اشکت کشیده است
روز ازل که حق، گل من را سرشته است
از آب دیدۀ تو مرا آفریده است
عالم به مهربانی و لطف و کرامتت
در خواب هم مثال تو آقا ندیده است
گیرم سبو سبو ز گل دیده‌ام گلاب
اشکم به پای ماتمت آقا چکیده است
گر در غم تو من نمک روضه می‌زنم
از توست به من که نمک ها رسیده است
🍃🥀🍃🍂🍂🍂🍂

گاندی برای هر عکسی که امضا می کرد پنج روپیه می گرفت و آن را اختصاص به فقرا می داد. از توضیحات معتمدی سفیر ایران در هند که گاندی این عکسش را برای او امضاء کرده است.
@jafarian1964

شبکه العربیه اعلام کرد که ارتش ترکیه با صدور بیانیه ای قدرت را در این کشور به دست گرفت.

نسخه خطی با توجه به این که مربوط به پایان قرن 18 میشه و نسخه خطی از رونق افتاد ونسخه های سربی یا چاپ سنگی جای آن را گرفت خطی نداره

فرمایش شما درموردبیت آخر که دوتا گسسته را قافیه گرفته متین چون در این نسخه ابیات دیگری هم وجود داشت که دوتا کلمه با معنای یکسان قافیه شده است
اما سوال بنده این هست که آیا این که دوتا کلمه با معنای یکسان را بتوان به عنوان قافیه گرفت ایرادی برای این نسخه حساب نمیشود؟

استاد محسن مقدم،از بنیان‌گذاران دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و طراح آرم دانشگاه تهران که این نشان را از یک گچبری دوره ساسانی در تیسفون، الهام گرفت.

دکتر مراضی شیخ از پزشکان نامدار ایرانی و مردم‌دار بود.

او پولی به عنوان حق ویزیت از مردم نمی گرفت و هرکس هر چه می خواست در صندوقی که کنار میزش بود می انداخت و چون حق ویزیت دکتر پنج ریال تعیین شده بود (خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آن زمان) اکثر مواقع بسیاری از بیمارانی که به مطب او مراجعه میکردند به جای پنج ریالی سر فلزی نوشابه داخل صندوق می انداختند تا صدایی شبیه به انداختن سکه شنیده شود…! دختر دکتر مرتضی شیخ تعریف میکرد روزی متوجه شدم پدرم مشغول شستن و ضدعفونی
کردن انبوه سرنوشابه های فلزی است
با تعجب گفتم: پدر! بازی تان گرفته است؟

چرا سرنوشابه ها را می شویید؟! پدر جوابی داد که اشکم را درآورد…ایشان گفت: دخترم، مردمی که مراجعه میکنند باید از سرنوشابه های تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند. این سرنوشابه های تمیز را آخر شب در اطراف مطبم می ریزم تا مردمی که مراجعه می کنند از این ها که تمیز است استفاده کنند. آخر بعضی ها خجالت می کشند که چیزی داخل صندوق مطب نیاندازند.

روحش شاد و یادش گرامی...

@ancient