درود و سپاس
لطفا از طرف بنده این نوشته را منتشر بفرمایید.
برادر گرامی، جناب آقای خبازیان
درود بر شما
هر هنر و فن و دانشی برای خودش اصول و ضوابط و مقررات و روشهایی دارد. این نکته ای نیست که از شما یا هر دانشور دیگری پنهان باشد. وقتی کاری از کسی منتشر می شود، یا شاعری شعری می گوید، یا اهنگسازی قطعه ای می سازد، و... بجز مشتی اظهارنظر عوامانه (غیرتخصصی) که ناظر به سلیقه افراد است و در ان، جو حاکم و حب و بغضها و آشناییها اثر دارد، اظهارنظرها و نقدهایی هم هست که برخاسته از اگاهی و دانش و تسلط بر کار است؛ نه در آن دوستی دخیل است و نه بدخواهی.
برای همین، عناوینی چون "کار گروهی"، "پرکاری"، و... نمی توانند مستند دقت و درستی یک اثر باشند. جناب علیرضا افتخاری و استاد شجریان هر دو پرکار بوده اند. مقام این دو در موسیقی یکی است؟ روانشاد سعید نفیسی نیز به نسبت کسانی چون روانشادان همایی و قزوینی پر کار است. آیا ارزش کارشان یا دقتشان و هنرشان نیز یکی است؟ از مرحوم دکتر دبیرسیاقی در عالم ادبیات و شرح و تصحیح پرکارتر داریم؟ حاصل آنکه پرکاری نمی تواند مستند درستی یا نادرستی کار کسی باشد.
چنانچه صلاح می دانید، بهترین اثر تصحیحی همکار گرامی مان را معرفی بفرمایید و اجازه نقد دانشی و ارزشی آن را هم از ایشان دریافت دارید. امید هست که در این گروه یا در اندیشگاه نقد و تصحیح آن را به نقد بگذاریم و باز امید هست که بتوانیم ثابت کنیم با همه نابینایی، کمی تا اندکی معنی شیربرنج را در حد وسع خود می دانیم و نیاز به دریافت زخم و رجوع به فرهنگ برای نیل به این فهمیدگی نیست.
این پیشنهاد منصفانه ای است اگر قابل بدانید. با آنکه می دانم احتمالا شما نیز علاقه ای به تصحیحهای همکارمان ندارید. چون پرکاری اگر به مفهوم کتابسازی نباشد، دست کم یکی از معایبش کم دقتی است خواهی نخواهی.
با درود و سپاس
م.ب.
بحار الانوار علامه مجلسی با امضای تصحیح به خط ایشان در هامش. نسخه متعلق به یکی از همان مجموعه هاییست که از آنها سخن رفت. متأسفانه این اجازه آسیب دیده، و مجاز محمد شفیع بن محمد رفیع الاصفهانی از شاگردان برجسته مجلسی است. در این نسخه سه اجازه دیگر در سه جای نسخه به خط مجلسی برای او نوشته شده است.
من معتقدم نسخه های بحار الانوار که دارای اجازات و بلاغات به خط مجلسی است بهتر و کاملتر از نسخه هایی است که تماما به خط مجلسی است. از آنجا که او عادتا در میان تدریس این کتاب به شاگردانش با معضلات و مشکلاتی در آن روبرو می شد و در نسخه های شاگردان اصلاح می کرد ولی ظاهراً بعد از درس فراموش می کرد تا آنها را نیز در نسخهٔ خودش وارد نماید.
سالها قبل زمان زیادی را برای جمع آوری نسخه های خطی بحار به خط علامه مجلسی و یا با اجازه وتصحیح او صرف کردم. با بررسی، مداقه و مقایسهٔ نسخه ها به نتایج بسیار مهمی در رابطه با کیفیت تألیف بحار الانوار توسط مجلسی رسیدم، و اینکه آیا گروهی این کار انجام می شده یا توسط شخص ایشان به طور مستقیم؟
فی الجمله عرض کنم که معتقدم این کتاب به طور کامل حاصل فکری شخص اوست و کمک کاران او نیز نقش تایپیست در زمان ما را برای او ایفا می کردند. ادلهٔ این گفتار بماند برای زمان مناسب. از خداوند متعال استمداد یادداشت کردن آنها را دارم.
@majlesilib
سلام علیکم
موضوعی ذهن بنده را به خودش مشغول کرده است و تصمیم گرفتم آن را با شما فاضلان ارجمند در میان بنهم باشد که مرا از آگاهیهای خویش بهرهمند سازید .
چه زمانی میتوان متنی را که پیشتر تصحیح شده است مجددا تصحیح کرد ؟
آیا با وجود چندین ایراد و نارسایی در متن پیشین و یا با یافتن نسخه یا نسخ کهنتر ضرورت تصحیح مجدد ایجاد میشود ؟
یا باید فاکتورهای دیگری نیز در کار باشد ؟
??
مصاحبه با سازندگی (آدینه) (23 / 1 / 1398)
* سابقه آشنایی شما با مرحوم افشار از کجا بود و آیا این سوابق روی توجه شما به حوزه کتابشناسی تأثیر داشت؟
بنده از زمانی که به تاریخ علاقه مند شده و در این حوزه به پژوهش پرداختم، با کارهای مرحوم افشار به خصوص در زمینه تصحیح متونی که در حوزه تاریخ ایران و مشروطه بود، آشنا شدم. این آثار به قدری متنوع بود که شما در هر حوزه ای قدم می گذاشتید، اثری از ایشان می دیدید که از متون کهن تصحیح کرده اند. در سال 68 زمانی که کتاب «تاریخ تشیع در ایران» بنده چاپ شد، مرحوم افشار آن را در مجله آینده معرفی کرد. روشن بود که علاقه ایشان به ایران، زمینه توجه به این اثر شده است. مرحوم افشار به هر آنچه مربوط به ایران بود علاقه مند بود و وجودش را حس و گزارش می کرد. آن زمان از طریق کتابفروشی تاریخ که مرحوم بابک افشار اداره می کرد، با ایشان آشنا شدم. خاطرم هست وقتی کتاب «قانون قزوینی» را که اثری از آثار نقد اجتماعی مهم در آغازین سالهای نیمه دوم قرن سیزدهم بود، تصحیح می کردند، و در مقدمه آن فهرستی از آثار مشابه را آوردند، بنده هم آنچه را از این آثار یافته بودم خدمتشان دادم که در پایان آن را به نام بنده آوردند. کارهای صفوی بنده در اوائل دهه هفتاد هم مورد توجه ایشان بود. از همان وقت، رفت و آمد مختصری آغاز شد که تا این اواخر ادامه یافت. بیشتر این دیدارها در تهران در منزل ایشان بود. در واقع در خانه ایشان به روی محققین باز بود و بنده هم مانند سایرین رفت و آمد داشتم. اغلب با تلفن، سوالات را می پرسیدم، و اگر لازم بود حضورا خدمتشان می رسیدم. صد البته که توجه بنده به کتاب و نسخه خطی، از طریق آثار و توجه ایشان به کتابشناسی و فهرست نویسی جدی تر و بیشتر شد. وجه کتابشناسانه مرحوم افشار، هر کسی را که مشغول کاری در حوزه های ادبی و تاریخی و به طور کلی ایرانشناسی بود، تحت تأثیر قرار می داد. بنده به طور روشن باید عرض کنم که برخی از کارهایم متأثر از کارهای مرحوم افشار است. یکی از روشن ترین موارد انتشار مجموعه «میراث اسلامی ایران» است که بنده با کمک محققان و توسط کتابخانه آیت الله مرعشی منتشر می کردم و دقیقا از لحاظ شکل و ساختار شبیه کار مرحوم افشار با عنوان «فرهنگ ایران زمین» بود. این مجموعه، یعنی «میراث اسلامی ایران»، مورد حمایت مرحوم افشار بود و چندین رساله تصحیح کرده به بنده دادند که در «میراث اسلامی ایران» منتشر شد. این رفت و آمد تا اواخر ادامه داشت. وقتی در کتابخانه مجلس بودم، تصویری از خاطرات تازه یاب مرحوم فروغی را به ایشان دادم که تصحیح کردند و کتابخانه مجلس منتشر کرد. همچنین در نشستی که به مناسبت حضور شماری از فرهیختگان افغانستانی در کتابخانه مجلس داشتیم، تشریف آوردند و سخنرانی کردند. مرحوم افشار سبب آشنایی اشخاص هم با یکدیگر بود. یکی از آنها آشنایی بنده با همایون صنعتی زاده بود که بسیار مغتنم بود. همین طور با مرحوم اصغر مهدوی و احمد اقتداری و دوستان دیگر ایشان......
متن کامل گفتگو را در فایل پی دی اف بالا ملاحظه فرمایید.
@jafarian1964
مستحضرید که تحصیح متون کاری کاملا تخصصیست و این اشتباهست که بخواهیم هر متنی را که مرتبط با رشته دانشجو باشد برای تصحیح به عنوان رساله به او بدهیم. مثلا دانشجوی ادبیاتی که تا بحال نسخه خطی ندیده است چکونه می تواند یک نسخه را که صرفا مرتبط با ادبیات است به عنوان رساله تحقیق کند؟ وقتی اساتید مشاور راهنمای همین رشته ها هم سررشته چندانی در امر تصحیح و نسخه شناسی ندارند (و البته چون رشته تخصصی آن ها نیست انتظاری هم نیست که اطلاعاتی داشته باشند) دیگر وضعیت رساله تصحیحی روشنست.
این هم که می فرمایید کار ماندگار می شود کلا در کشور با وضعیت دیگری مواجه هستیم که به خوبی می دانید
@shafiei_kadkani
ـــ
به بهانهٔ ۲۵ فروردین بزرگداشتِ شیخِ عطّار
[از مقدمهٔ کتاب تذکرةالاولیاء به تصحیح دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی]
▪️عطار با تدوین تذکرة الاولیاء شاهکاری به وجود آورده است که در تمدّنِ اسلامی همتایی ندارد.
▪️تذکرةالاولیاء کتابی است که به دو گونه میتوان آن را خواند: هم مثل کتابِ حسینِ کُرد قابل خواندن است و هم به مانند تراکتاتوسِ ویتگن اشتاین.
▪️من ادّعا ندارم که تمام پرسشهای خوانندهٔ جدّی را پاسخ گفتهام ولی متجاوز از چهل سال، یکی از مشغلههای ذهنیِ من فهم عبارات این کتاب و تصحیح آن بوده است.
▪️تذکرةالاولیاء نمایشگاه بزرگ حالات عارفان است در آینهٔ زبانِ ایشان. درین نمایشگاه بینشِ هنری حدود یکصد تن از آفریدگاران این نگاه هنری به نمایش گذاشته شده است.
▪️چهل نسخه از نسخههای کهن تذکره را در
اختیار داشتهام.
▪️در تصحیح تذکرةالاولیاء باید از روش «ملکولی» استفاده کرد. این کتاب هر جملهاش حاصلِ اندیشه و ذهن یکی از بزرگان زهد و تصوف است و هرکدام ازین جملهها جهانی است ویژهٔ خودش.
▪️عطار از خطا مصون نبوده و در نقل حکایات و اقوال با دشواری و خطاهایی روبرو بوده است.
___
گوینده: مهدی آقامیری
امشب جمال ناصيف صاحب دارالفكر عربى سوريه به هتل آمد و براى شام فردا شب دعوت كرد. نكته مهمى كه گفت اين بود كه نام فاميل خانوادگى در مصر از بين رفته و اين هم كار ناصر بوده كه از جمله كارهاى زشت اوست. هر شخص را به اسم خودش و پدرش مى شناسند و فرزند او را به نام خودش و پدرش و در واقع، به همين دليل خاندانها از هم پاشيده شدند، در حالى كه در سوريه يا عربستان چنين نيست. تلويزيون هم به مناسبت سالگرد ام كلثوم برنامه اى در معرفى وى گذاشته و برخى از آوازهاى او را پخش كرد. محتواى شعرهاى او همه عاشقانه سنگين است كه به صورتى آرام آنها را مى خواند. خودش هم با لباس بلند ايستاده و البته سرش باز است. هيچ رقصى هم در كار نيست و اشعار شعراى معروف از جمله رباعيات خيّام را كه به عربى ترجمه كرده اند مى خواند. اشعارى هم در باره مكه و حرم و احرام و مراسم حج و پيغمبر (ص) مى خواند.
شرح الاسباب و العلامات کتابی در طب، که اصل آن از حکیم سمرقندی و شرح آن از نفیس بن عوض بن حکیم طبیب کرمانی، از دوران الغ بیک تیموری است، از آثار پزشکی رایج ومورد استفاده در ایران بوده و چاپ هم شده است. نسخه ای کهن از آن در سال 1339 ق در شهر بروجرد، توسط علی محمد تقوی لاریجانی [کاتب یادداشت بالا] خریداری می شود. وی شرحی کوتاه در باره این نسخه روی صفحه آخر آن نوشته که توجه او را به اهمیت نسخه نشان می دهد:
این کتاب را این حقیر در بروجرد ابتیاع نمودم، به قیمت خیلی نازل، لاکن جلدش خیلی کهنه، صاحبمنصبان روس جلدش را از حقیر گرفتن و یک مبلغی به عوض دادن. ولی از قرار، خود کتاب معلوم است خیلی قدیم است، چنانچه از شرح شده کتاب که تاریخ نگذاشته، یعنی آن که شرح شده کتاب خودش تاریخ است، محتاج تاریخ نیست. صحافی مکرر در مکرر با وجود آن که معلوم است کتاب را خیلی محافظت کرده اند، لهذا بعضی از ورقها از حاشیه.با وجود صحافی پوسیده است چنان چه اگر دیگری هم رونویسی می کرد محتاج به شرح شده کتاب بودند آن هم به اسم و رسم. به هر جهت تاریخ سلطان امیر الغ بیک تاکنون 488 سال است. وفات الغ بیک در سنه 854 هجری بوده. این جلد تازه را هم حقیر دادم درست نمود.
@jafarian1964
مصاحبه با سازندگی (آدینه) (23 / 1 / 1398)
* سابقه آشنایی شما با مرحوم افشار از کجا بود و آیا این سوابق روی توجه شما به حوزه کتابشناسی تأثیر داشت؟
بنده از زمانی که به تاریخ علاقه مند شده و در این حوزه به پژوهش پرداختم، با کارهای مرحوم افشار به خصوص در زمینه تصحیح متونی که در حوزه تاریخ ایران و مشروطه بود، آشنا شدم. این آثار به قدری متنوع بود که شما در هر حوزه ای قدم می گذاشتید، اثری از ایشان می دیدید که از متون کهن تصحیح کرده اند. در سال 68 زمانی که کتاب «تاریخ تشیع در ایران» بنده چاپ شد، مرحوم افشار آن را در مجله آینده معرفی کرد. روشن بود که علاقه ایشان به ایران، زمینه توجه به این اثر شده است. مرحوم افشار به هر آنچه مربوط به ایران بود علاقه مند بود و وجودش را حس و گزارش می کرد. آن زمان از طریق کتابفروشی تاریخ که مرحوم بابک افشار اداره می کرد، با ایشان آشنا شدم. خاطرم هست وقتی کتاب «قانون قزوینی» را که اثری از آثار نقد اجتماعی مهم در آغازین سالهای نیمه دوم قرن سیزدهم بود، تصحیح می کردند، و در مقدمه آن فهرستی از آثار مشابه را آوردند، بنده هم آنچه را از این آثار یافته بودم خدمتشان دادم که در پایان آن را به نام بنده آوردند. کارهای صفوی بنده در اوائل دهه هفتاد هم مورد توجه ایشان بود. از همان وقت، رفت و آمد مختصری آغاز شد که تا این اواخر ادامه یافت. بیشتر این دیدارها در تهران در منزل ایشان بود. در واقع در خانه ایشان به روی محققین باز بود و بنده هم مانند سایرین رفت و آمد داشتم. اغلب با تلفن، سوالات را می پرسیدم، و اگر لازم بود حضورا خدمتشان می رسیدم. صد البته که توجه بنده به کتاب و نسخه خطی، از طریق آثار و توجه ایشان به کتابشناسی و فهرست نویسی جدی تر و بیشتر شد. وجه کتابشناسانه مرحوم افشار، هر کسی را که مشغول کاری در حوزه های ادبی و تاریخی و به طور کلی ایرانشناسی بود، تحت تأثیر قرار می داد. بنده به طور روشن باید عرض کنم که برخی از کارهایم متأثر از کارهای مرحوم افشار است. یکی از روشن ترین موارد انتشار مجموعه «میراث اسلامی ایران» است که بنده با کمک محققان و توسط کتابخانه آیت الله مرعشی منتشر می کردم و دقیقا از لحاظ شکل و ساختار شبیه کار مرحوم افشار با عنوان «فرهنگ ایران زمین» بود. این مجموعه، یعنی «میراث اسلامی ایران»، مورد حمایت مرحوم افشار بود و چندین رساله تصحیح کرده به بنده دادند که در «میراث اسلامی ایران» منتشر شد. این رفت و آمد تا اواخر ادامه داشت. وقتی در کتابخانه مجلس بودم، تصویری از خاطرات تازه یاب مرحوم فروغی را به ایشان دادم که تصحیح کردند و کتابخانه مجلس منتشر کرد. همچنین در نشستی که به مناسبت حضور شماری از فرهیختگان افغانستانی در کتابخانه مجلس داشتیم، تشریف آوردند و سخنرانی کردند. مرحوم افشار سبب آشنایی اشخاص هم با یکدیگر بود. یکی از آنها آشنایی بنده با همایون صنعتی زاده بود که بسیار مغتنم بود. همین طور با مرحوم اصغر مهدوی و احمد اقتداری و دوستان دیگر ایشان......
متن کامل گفتگو را در فایل پی دی اف بالا ملاحظه فرمایید.
@jafarian1964
بحار الانوار علامه مجلسی با امضای تصحیح به خط ایشان در هامش. نسخه متعلق به یکی از همان مجموعه هاییست که از آنها سخن رفت. متأسفانه این اجازه آسیب دیده، و مجاز محمد شفیع بن محمد رفیع الاصفهانی از شاگردان برجسته مجلسی است. در این نسخه سه اجازه دیگر در سه جای نسخه به خط مجلسی برای او نوشته شده است.
من معتقدم نسخه های بحار الانوار که دارای اجازات و بلاغات به خط مجلسی است بهتر و کاملتر از نسخه هایی است که تماما به خط مجلسی است. از آنجا که او عادتا در میان تدریس این کتاب به شاگردانش با معضلات و مشکلاتی در آن روبرو می شد و در نسخه های شاگردان اصلاح می کرد ولی ظاهراً بعد از درس فراموش می کرد تا آنها را نیز در نسخهٔ خودش وارد نماید.
سالها قبل زمان زیادی را برای جمع آوری نسخه های خطی بحار به خط علامه مجلسی و یا با اجازه وتصحیح او صرف کردم. با بررسی، مداقه و مقایسهٔ نسخه ها به نتایج بسیار مهمی در رابطه با کیفیت تألیف بحار الانوار توسط مجلسی رسیدم، و اینکه آیا گروهی این کار انجام می شده یا توسط شخص ایشان به طور مستقیم؟
فی الجمله عرض کنم که معتقدم این کتاب به طور کامل حاصل فکری شخص اوست و کمک کاران او نیز نقش تایپیست در زمان ما را برای او ایفا می کردند. ادلهٔ این گفتار بماند برای زمان مناسب. از خداوند متعال استمداد یادداشت کردن آنها را دارم.
@majlesilib
مصحح اش فاضل فهمیده ای است و در صحبتی هم که با هم داشتیم می گفت همه نسخه های کتاب را جمع آوری کرده است.
اتفاقا شما هم او را می شناسید، ولی چون نمی دانم راضی به افشای نام و کارش هست، از ذکر نام ایشان معذورم
✔️سید جلال آشتیانی قلندر بود🔻
🖋استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی
حال من بد نیست در تنهاییام
با خودم در خلوتام، تنها نیام
📍من اگر بخواهم درباره مرحوم آقا سید جلال آشتیانی، فیلسوف بزرگ عصر ما و دوست دیرینه بنده و بسیاری از حضاری که اینجا تشریف دارند، صحبت کنم باید همین بیتی را که برایتان خواندم تفسیر کنم. آقای آشتیانی جمع متناقضات بود. خیلی تنها بود. تنها زندگی کرد و تنها از دنیا رفت. ازدواج هم نکرد. با این حال اجتماعیترین مرد هم بود. آن وقت که ما در قم طلبه بودیم و ایشان هم در قم بود، یعنی در زمان ریاست حضرت آیتالله بروجردی اعلیالله مقامه، کمتر کسی میتوانست خدمت آقای بروجردی برود. ما طلبهها هم که اصلاً راه به آنجا نداشتیم. تنها طلبهای که هر وقت میخواست پیش آقای بروجردی میرفت آقای آشتیانی بود. او با آقای بروجردی رفیق بود. حالا آقای بروجردی یک مرجع اعلا و پیرمرد، و آقای آشتیانی یک طلبه جوان! او در عین حال که با آیتالله بروجردی رفیق بود، با بالخیر، آفتابهدار مدرسه فیضیه، هم رفیق بود.
📍ایشان فقه میدانست، اصول را خوب میدانست، ادبیات را خوب میشناخت و یکی از خوشخطترین آدمهای روزگار ما بود؛ ولی با این همه عاشق فلسفه بود. با فلسفه عنوان داشت. کسی او را بهعنوان فقیه قبول نداشت. وقتی که دانشکده الهیات مشهد تأسیس شد از ایشان بهعنوان خبرگان بیمدرک برای تدریس دعوت کردند و ایشان استاد شد. من چندین سال هم در مشهد با ایشان در گروه فلسفه همکار بودم.
📍آشتیانی مردی بود که محضرش بسیار شیرین بود. کسی نبود که یکدفعه با او صحبت کند و مجذوبش نشود. اما در عین حال تنهاترین مرد بود و این خصلت فلسفه است. او فیلسوف بود و در عصر ما خیلی کار کرد. کارهایی که آقای آشتیانی کرد، کمتر کسی کرده است. هیچکس روی فلسفه اسلامی کار حسابی نکرده بود؛ مگر افراد نادری چون ملاصدرا، میرداماد، و جلوه. در عصر ما انصافاً آقای آشتیانی درباره فلسفه اسلامی خیلی کار کرد. باک هم نداشت. قلندر بود. به این حرفها اصلاً کاری نداشت.
📍مرحوم آشتیانی قلندر بود. امروزه شما قلندری را در دراویش و خانقاهها میبینید که البته هیچ کدامشان هم قلندر نیستند و فقط اظهار قلندری میکنند. قلندری ترک تعلق است؛ ترک تعلق از امور دنیوی و بیش از همه نجاتیافتن از اسارت فکری. مرحوم آشتیانی مردی بود که اسارت فکری نداشت. قلندر بود. آزاد بود. خودش میاندیشید. البته نمیتوانم بگویم که دنیای جدید فلسفه را خیلی میشناخت. با فلاسفه جدید غرب آشنایی نداشت. ولی در فلسفه اسلامی خیلی کار کرد و کارهایش مورد استفاده همه است. البته خودش کم نوشت؛ به جز یک کتاب اصلی که تألیف و فکر خودش است، اکثر کتابهایش تصحیح بود. او کتابهایی را که مرده بود و هیچکس از آنها خبر نداشت زنده کرد و چاپ کرد. حالا ممکن است بگویید که همه میتوانند تصحیح کتاب بکنند. البته الآن کسانی هستند که تصحیح میکنند و از کتابی که تصحیح میکنند چیزی هم نمیفهمند، اما مرحوم آشتیانی کتابی را که تصحیح میکرد خوب میفهمید، حتی بهتر از نویسندهاش.
📍مرحوم آشتیانی هم خلوت داشت و هم جلوت. هم بهمعنای واقعی کلمه خوشسخن و خوشمحضر و اجتماعی بود و هم تنها بود. یکی از خصلتهای انسان این است که تنهاترین موجود عالم است و در عین حال اجتماعیترین موجود. هیچ موجودی به غیر از انسان، اجتماعی نیست.
🔸امروز سالگرد درگذشت فیلسوف اصالت وجودی( صدرایی) سید جلال میری آشتیانی است
@sahandiranmehr
✔️سید جلال آشتیانی قلندر بود🔻
🖋استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی
حال من بد نیست در تنهاییام
با خودم در خلوتام، تنها نیام
📍من اگر بخواهم درباره مرحوم آقا سید جلال آشتیانی، فیلسوف بزرگ عصر ما و دوست دیرینه بنده و بسیاری از حضاری که اینجا تشریف دارند، صحبت کنم باید همین بیتی را که برایتان خواندم تفسیر کنم. آقای آشتیانی جمع متناقضات بود. خیلی تنها بود. تنها زندگی کرد و تنها از دنیا رفت. ازدواج هم نکرد. با این حال اجتماعیترین مرد هم بود. آن وقت که ما در قم طلبه بودیم و ایشان هم در قم بود، یعنی در زمان ریاست حضرت آیتالله بروجردی اعلیالله مقامه، کمتر کسی میتوانست خدمت آقای بروجردی برود. ما طلبهها هم که اصلاً راه به آنجا نداشتیم. تنها طلبهای که هر وقت میخواست پیش آقای بروجردی میرفت آقای آشتیانی بود. او با آقای بروجردی رفیق بود. حالا آقای بروجردی یک مرجع اعلا و پیرمرد، و آقای آشتیانی یک طلبه جوان! او در عین حال که با آیتالله بروجردی رفیق بود، با بالخیر، آفتابهدار مدرسه فیضیه، هم رفیق بود.
📍ایشان فقه میدانست، اصول را خوب میدانست، ادبیات را خوب میشناخت و یکی از خوشخطترین آدمهای روزگار ما بود؛ ولی با این همه عاشق فلسفه بود. با فلسفه عنوان داشت. کسی او را بهعنوان فقیه قبول نداشت. وقتی که دانشکده الهیات مشهد تأسیس شد از ایشان بهعنوان خبرگان بیمدرک برای تدریس دعوت کردند و ایشان استاد شد. من چندین سال هم در مشهد با ایشان در گروه فلسفه همکار بودم.
📍آشتیانی مردی بود که محضرش بسیار شیرین بود. کسی نبود که یکدفعه با او صحبت کند و مجذوبش نشود. اما در عین حال تنهاترین مرد بود و این خصلت فلسفه است. او فیلسوف بود و در عصر ما خیلی کار کرد. کارهایی که آقای آشتیانی کرد، کمتر کسی کرده است. هیچکس روی فلسفه اسلامی کار حسابی نکرده بود؛ مگر افراد نادری چون ملاصدرا، میرداماد، و جلوه. در عصر ما انصافاً آقای آشتیانی درباره فلسفه اسلامی خیلی کار کرد. باک هم نداشت. قلندر بود. به این حرفها اصلاً کاری نداشت.
📍مرحوم آشتیانی قلندر بود. امروزه شما قلندری را در دراویش و خانقاهها میبینید که البته هیچ کدامشان هم قلندر نیستند و فقط اظهار قلندری میکنند. قلندری ترک تعلق است؛ ترک تعلق از امور دنیوی و بیش از همه نجاتیافتن از اسارت فکری. مرحوم آشتیانی مردی بود که اسارت فکری نداشت. قلندر بود. آزاد بود. خودش میاندیشید. البته نمیتوانم بگویم که دنیای جدید فلسفه را خیلی میشناخت. با فلاسفه جدید غرب آشنایی نداشت. ولی در فلسفه اسلامی خیلی کار کرد و کارهایش مورد استفاده همه است. البته خودش کم نوشت؛ به جز یک کتاب اصلی که تألیف و فکر خودش است، اکثر کتابهایش تصحیح بود. او کتابهایی را که مرده بود و هیچکس از آنها خبر نداشت زنده کرد و چاپ کرد. حالا ممکن است بگویید که همه میتوانند تصحیح کتاب بکنند. البته الآن کسانی هستند که تصحیح میکنند و از کتابی که تصحیح میکنند چیزی هم نمیفهمند، اما مرحوم آشتیانی کتابی را که تصحیح میکرد خوب میفهمید، حتی بهتر از نویسندهاش.
📍مرحوم آشتیانی هم خلوت داشت و هم جلوت. هم بهمعنای واقعی کلمه خوشسخن و خوشمحضر و اجتماعی بود و هم تنها بود. یکی از خصلتهای انسان این است که تنهاترین موجود عالم است و در عین حال اجتماعیترین موجود. هیچ موجودی به غیر از انسان، اجتماعی نیست.
🔸امروز سالگرد درگذشت فیلسوف اصالت وجودی( صدرایی) سید جلال میری آشتیانی است
@sahandiranmehr
معیارهای متداول در فن تصحیح متن از حدود یک قرن پیش تاکنون که تصحیح انتقادی متون به عنوان یک رشته علمی شناخته شده است معیارهایی تقریبا ثابت و معروف است و با گذشت زمان چندان تفاوت نمی کند. در همان زمان و حتی پیش از دوره ای که مرحوم نورانی به تصحیح متن می پرداخته اند مصححان دقیق النظر و کاردانی چون علامه قزوینی و مینوی و تا حدودی مرحوم محدث ارموی هم به کار تصحیح متون می پرداخته اند و می کوشیدند ضوابط یک ویراست عالمانه را رعایت کنند. بنابراین معیار های مقبول برای یک تصحیح انتقادی تقریبا ثابت بوده است. بله بسیاری از قدما و معاصرین با این معیار ها آشنا نیستند یا بدانها پایبند نیستند. این افراد بهتر است به کار تصحیح نپردازند و اگر پرداختند حق نقد آنها برای دیگران محفوظ است. اما طبعا با جناب عالی در این امر که در نقد کار علمی اشخاص نباید به آنها بی ادبی و اهانت کرد همراه و همدلم.
خوب به گمانم شما آشنایی زیادی با این شخص ندارید. گرچه کل جعلیاتی که تنها او می آورد، لزوماً جعل خود او نیست، ولی قطعاً خودش هم اهل جعل هست. نمونه اش مطالبی مجعولی که در الوهیت امیرالمؤمنین ع می آورد، و گاه یک مورد واحد از آنها را در هر جزوه ای به جای متفاوتی نسبت می دهد. وقتی هم از او می پرسیم چرا چنین می کند، می گوید که نسخه خطی دارد. و وقتی می گوییم تصویر نسخه خطی را نشان بده، دائم امروز و فردا می کند. البته بدیهی است هیچ نسخه ای در کار نیست. و من و دوستان بارها او را آزموده ایم. چند تن از دوستان ثقات من مستقیم با او ارتباطی داشته اند، و شهادت بر کذب و انحرافش می دهند. حتی یکی از ثقات مستقیماً ترک صلات او را در یک مورد نقل کرد، و این ذبیحی توجیهاتی برای این کارش می آورد.
شما اگر نسخه هایی را که به عنوان تصحیح کتب قدیمی نشر می دهد، ببینید، بنده را تصدیق می فرمایید.
آنچه بیشتر از اطلاع رسانی لازم است رعایت اصول اخلاقی است. دو نمونه را خدمتتان عرض کنم، شما حدیث مفصل بخوانید از این مجمل.
1. دو سال پیش از طرف مؤسسه ای برای تصحیح یکی از آثار مرحوم سید نعمت الله جزائری با من تماس گرفتند. من آن ایام مشغول کاری بودم و گفتم تا شش ماه آینده وقت انجام این کار را ندارم. در این مدت اگر کسی را پیدا کردید که هیچ و الا شش هفت ماه دیگر در خدمتم. هنوز دو هفته نگذشته بود که دیدم آن کتاب چاپ شده (با تصحیح و تحقیق نه چندان قابل قبول). وقتی به مسؤولان آن مؤسسه گفتم که ماجرای این کتاب چیست، گفتند: همان وقت که با شما تماس گرفتیم با این آقا (که حالا این کتاب را چاپ کرده) هم تماس گرفتیم و به ایشان گفتیم گویا شما مشغول تصحیح این کتاب هستید؟ ایشان در جواب گفتند نه، من کاری نکرده ام، شما با هر کسی که می خواهید قرارداد ببندید!
2. شش سال پیش قصد داشتم کتاب نسبتا مفصلی را تصحیح کنم. مقدمات کار را فراهم کردم. حدود دویست صفحه از متن تایپ شده را هم با نسخه اول مقابله کردم. همان ایام، باد خبر کار مرا به گوش کسی رساند. ایشان پیام دادند که من این کتاب را تصحیح کرده ام و مشغول تهیه مقدمات چاپم، شما کار تکراری نکنید. من هم از ایشان تشکر کردم که جلوی ضرر معتنا به مرا گرفتند. غافل از این که ایشان هیچ کاری برای تصحیح این کتاب انجام نداده اند، بلکه قصد دارند در آینده شروع به تصحیح این کتاب کنند، اما برای این که کس دیگری سراغ این کتاب نرود همه جا شایع کرده اند که من تصحیح این کتاب را تمام کرده ام. پس از گذشت شش سال، هنوز یک صفحه از این کتاب چاپ نشده است!
حضرت آقای متقی، با این جماعت بی اخلاق چه می شود کرد؟ بی اخلاقی درد بی درمان است، با اطلاع رسانی هم مشکلی حل نمی شود، بلکه چه بسا (مانند مورد دومی که گفتم) مشکل دیگری درست کند.
آنچه بیشتر از اطلاع رسانی لازم است رعایت اصول اخلاقی است. دو نمونه را خدمتتان عرض کنم، شما حدیث مفصل بخوانید از این مجمل.
1. دو سال پیش از طرف مؤسسه ای برای تصحیح یکی از آثار مرحوم سید نعمت الله جزائری با من تماس گرفتند. من آن ایام مشغول کاری بودم و گفتم تا شش ماه آینده وقت انجام این کار را ندارم. در این مدت اگر کسی را پیدا کردید که هیچ و الا شش هفت ماه دیگر در خدمتم. هنوز دو هفته نگذشته بود که دیدم آن کتاب چاپ شده (با تصحیح و تحقیق نه چندان قابل قبول). وقتی به مسؤولان آن مؤسسه گفتم که ماجرای این کتاب چیست، گفتند: همان وقت که با شما تماس گرفتیم با این آقا (که حالا این کتاب را چاپ کرده) هم تماس گرفتیم و به ایشان گفتیم گویا شما مشغول تصحیح این کتاب هستید؟ ایشان در جواب گفتند نه، من کاری نکرده ام، شما با هر کسی که می خواهید قرارداد ببندید!
2. شش سال پیش قصد داشتم کتاب نسبتا مفصلی را تصحیح کنم. مقدمات کار را فراهم کردم. حدود دویست صفحه از متن تایپ شده را هم با نسخه اول مقابله کردم. همان ایام، باد خبر کار مرا به گوش کسی رساند. ایشان پیام دادند که من این کتاب را تصحیح کرده ام و مشغول تهیه مقدمات چاپم، شما کار تکراری نکنید. من هم از ایشان تشکر کردم که جلوی ضرر معتنا به مرا گرفتند. غافل از این که ایشان هیچ کاری برای تصحیح این کتاب انجام نداده اند، بلکه قصد دارند در آینده شروع به تصحیح این کتاب کنند، اما برای این که کس دیگری سراغ این کتاب نرود همه جا شایع کرده اند که من تصحیح این کتاب را تمام کرده ام. پس از گذشت شش سال، هنوز یک صفحه از این کتاب چاپ نشده است!
حضرت آقای متقی، با این جماعت بی اخلاق چه می شود کرد؟ بی اخلاقی درد بی درمان است، با اطلاع رسانی هم مشکلی حل نمی شود، بلکه چه بسا (مانند مورد دومی که گفتم) مشکل دیگری درست کند.
مصاحبه با سازندگی (آدینه) (23 / 1 / 1398)
* سابقه آشنایی شما با مرحوم افشار از کجا بود و آیا این سوابق روی توجه شما به حوزه کتابشناسی تأثیر داشت؟
بنده از زمانی که به تاریخ علاقه مند شده و در این حوزه به پژوهش پرداختم، با کارهای مرحوم افشار به خصوص در زمینه تصحیح متونی که در حوزه تاریخ ایران و مشروطه بود، آشنا شدم. این آثار به قدری متنوع بود که شما در هر حوزه ای قدم می گذاشتید، اثری از ایشان می دیدید که از متون کهن تصحیح کرده اند. در سال 68 زمانی که کتاب «تاریخ تشیع در ایران» بنده چاپ شد، مرحوم افشار آن را در مجله آینده معرفی کرد. روشن بود که علاقه ایشان به ایران، زمینه توجه به این اثر شده است. مرحوم افشار به هر آنچه مربوط به ایران بود علاقه مند بود و وجودش را حس و گزارش می کرد. آن زمان از طریق کتابفروشی تاریخ که مرحوم بابک افشار اداره می کرد، با ایشان آشنا شدم. خاطرم هست وقتی کتاب «قانون قزوینی» را که اثری از آثار نقد اجتماعی مهم در آغازین سالهای نیمه دوم قرن سیزدهم بود، تصحیح می کردند، و در مقدمه آن فهرستی از آثار مشابه را آوردند، بنده هم آنچه را از این آثار یافته بودم خدمتشان دادم که در پایان آن را به نام بنده آوردند. کارهای صفوی بنده در اوائل دهه هفتاد هم مورد توجه ایشان بود. از همان وقت، رفت و آمد مختصری آغاز شد که تا این اواخر ادامه یافت. بیشتر این دیدارها در تهران در منزل ایشان بود. در واقع در خانه ایشان به روی محققین باز بود و بنده هم مانند سایرین رفت و آمد داشتم. اغلب با تلفن، سوالات را می پرسیدم، و اگر لازم بود حضورا خدمتشان می رسیدم. صد البته که توجه بنده به کتاب و نسخه خطی، از طریق آثار و توجه ایشان به کتابشناسی و فهرست نویسی جدی تر و بیشتر شد. وجه کتابشناسانه مرحوم افشار، هر کسی را که مشغول کاری در حوزه های ادبی و تاریخی و به طور کلی ایرانشناسی بود، تحت تأثیر قرار می داد. بنده به طور روشن باید عرض کنم که برخی از کارهایم متأثر از کارهای مرحوم افشار است. یکی از روشن ترین موارد انتشار مجموعه «میراث اسلامی ایران» است که بنده با کمک محققان و توسط کتابخانه آیت الله مرعشی منتشر می کردم و دقیقا از لحاظ شکل و ساختار شبیه کار مرحوم افشار با عنوان «فرهنگ ایران زمین» بود. این مجموعه، یعنی «میراث اسلامی ایران»، مورد حمایت مرحوم افشار بود و چندین رساله تصحیح کرده به بنده دادند که در «میراث اسلامی ایران» منتشر شد. این رفت و آمد تا اواخر ادامه داشت. وقتی در کتابخانه مجلس بودم، تصویری از خاطرات تازه یاب مرحوم فروغی را به ایشان دادم که تصحیح کردند و کتابخانه مجلس منتشر کرد. همچنین در نشستی که به مناسبت حضور شماری از فرهیختگان افغانستانی در کتابخانه مجلس داشتیم، تشریف آوردند و سخنرانی کردند. مرحوم افشار سبب آشنایی اشخاص هم با یکدیگر بود. یکی از آنها آشنایی بنده با همایون صنعتی زاده بود که بسیار مغتنم بود. همین طور با مرحوم اصغر مهدوی و احمد اقتداری و دوستان دیگر ایشان......
متن کامل گفتگو را در فایل پی دی اف بالا ملاحظه فرمایید.
@jafarian1964
🔸در زمانى كه عده اى خواندن فلسفه را حرام مى دانستند, عمده كارهاى استاد مطهرى فلسفى بود.
🔹او انسانى برهانى بود و برهانى فكر مى كرد و به برهان علاقه داشت. از این جهت, ایشان به حكمت علاقه مند شده بود و در این زمینه كارهایى هم كرد و خوب هم از عهده برآمد.
🔸در مقابل احساسات ایشان, من هم احساسات متقابل و علاقه فوق العاده اى به ایشان داشتم , به جهت خوش فكرى و هوش سرشار و قلم بارز ایشان.
🔹خود فلسفه اسلامى كه از دست علماى اسلام رد شده و به ما رسیده است خالى از معنویت نیست. طورى است كه خود به خود براى انسان متوجه, حالت معنویت مى آورد و تقوا را تأیید مى كند و توفیق مى دهد و به هدایت مى رساند. این فلسفه اى است كه از دست علماى اسلام درآمده است. طبعا ایشان هم مردى با تقوا بود, تقوایى كه از فلسفه به دست آورده باشد. تمام هم و نیرویش صرف فلسفه مى شد و خوب بار آمده بود.
🔸اخیرا خودش صاحب نظر شده بود و نظر داشت یعنى حكم مى كرد. بهترین تعبیرش هم همین است كه نظر داشت.
🔹از دست رفتن ایشان ضایعه اى بود. خداوند كسانى را كه این طور جنایات را جایز مى شمارند, نابود كند.
(حضرت علامه طباطبائی)
@bazmeghodsian
آیةالله العظمی اراکى: آقانورالدین با این که با حشمت خاصی از جایی به جایی می رفتند و از نظر زندگی هم در سطح بالایی بودند و مردم وقتی این حرکات را از آخوند جماعت ببینند می رمند و می گویند این فرد دنیا طلب است، ولی ایشان را آن قدر دوست داشتند که بلا تشبیه می خواستند پرستششان کنند. چون دارای حقیقت بود و این آثار و اعمال ذره مثقالی در آن حقیقت تاثیر نمی کرد. مردم او را می پرستیدند.
او کسى است که امام زمان (عج) را زیارت کرده و حضرت باتبسّمى ملیح به ایشان فرموده: تو اویس زمانى.
روزهای پنج شنبه و جمعه به تکیه ای که در بیرون از اراک داشت می رفت. شوهر همشیره اش آقا سید باقر را هم که صدا و آواز خوبی داشت با خود می برد. آقا سید باقر دیوان حافظ یا دیوانهای دیگر نظیر او را می خواند و او همین طور اشک می ریخت، از اشعار عشق آمیزی که می خواند اشک می ریخت. چه جور اشکی! به اصطلاح خودش رفته بود تفریح!
من به چشم خودم دیدم در دهه عاشورا در مجلس روضه خوانی که در منزل خودش از اول آفتاب شروع می شد و تا ظهر ادامه داشت از اول روضه چندین دستمال جلوی خودش می گذاشت و تمام دستمالها را از گریه خیس می کرد. چه گریه ای بود که تمامی نداشت!
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com