به نظر سرکار عظمت مدار است. چنان که در جایی خواندم:
سرکار عظمت مدار علیه عالیه ملوک خانم [راضیه بلوری] دامت شوکتها یک ماه و بیست و دو روز قبل امانت کوچکی در توی پاکت سفارشی مخصوص برای حضرت علیه فرستاده ام، تا به حال رسید آن را مرقوم نداشته اید.
سلام و عرض ادب
درباره امكان جستجوي متني فارسي در گوگل بوك به اطلاع ميرساند كه بيش از چهار پنج سال است كه اين امكان را فراهم نموده است و البته براي كاربران ايراني بعد از برجام بود كه محدوديتهايي برداسته شد. لازم به ذكر است سرمايه گذاري چند شركت عربي، به ويژه اشتراك زياد الفباي فارسي و عربي، تحقق تبديل تصوير به متن فارسي را اسانتر نموده است.
البته تا تبديل همه متون عكسي فارسي به متن تايپي راه نسبتا درازي در پيش است كه دليل ان تنوع، اختلاف و ناهماهنگ بودن فونتهاي فارسي تا ١٥ سال پيش است و معمولا گوگل از شركتهاي بومي فناوري اين تبديل را خريداري ميكند در صورتي كه تقريبا در كشور ما سرمايه گذاري بايسته اي براي نيل به اين هدف صورت نگرفته است (برنامه متن يار و يك دو برنامه مشابه استثنا هستند).
نكته ديگر: تقريبا همه كتابهاي فارسي كه در گوگل بوك قابليت جستجو دارند همه با فونتهاي استاندارد امروزي تايپ شده اند و بدون ترديد يا فايل پي دي اف با قابليت جستجو در اختيار گوگل قرار گرفته اند و يا اينكه اگر توسط گوگل اسكن شده اند حتما دستگاه اسكنر مجهز به تشخيص متن (او سي آر) بوده است كه البته اسكنرهاي چند سال اخير همه اين قابليت را دارند.
يك خبر: ميدانيم كه براي متون تصويري انگليسي و چند زبان ديگر امكان تبديل دست نويس به متن تايپي فراهم شده است يعني ميتوان كلمه اي را به صورت دست نويس در صفحه جستجوي گوگل نوشت و گوگل ان را تبديل به متن تايپي ميكند ( همين امكان به صورت صوتي هم چند سال است أضافه شده و براي تبديل صوت فارسي هم چند ماه است كه افزوده شده) اما خبر خوش انكه دانشكده فناوري اطلاعات دانشگاه آكسفورد از ٢٠١٠ در حال نوشتن برنامه است تا نسخه ها و دستنويسهاي عربي را به متن تايپي قابل ويرايش تبديل كند كه تحقق آن انقلابي در كار و بار سندپژوهان و نسخه شناسان خواهد بود و بخشي از كار پژوهشگر را انجام خواهد داد.
از همينجا بار ديگر دغدغه چندساله جنابعالي را ياداوري ميكنم كه يك نهاد عاقلي در كشور بايد پيدا شود و سرمايه نه چندان زياد تبديل متون أصلي تاريخي، ادبي ومذهبي به يك برنامه نرم افزاري با قابليت دسته بندي موضوعي، نمايه سازي و قابل جستجو را تأمين كند.
برنامه متن يار:
سؤالی دارم که امیدوارم بزرگواران گروه پاسخ دهند:
برای تایپ کلمات عربی معمولا به جای کاراکتر "ی" که در صفحه کلید های فارسی موجود است، باید از کاراکتر "ي" در صفحه کلید عربی استفاده کرد.
اما ظاهرا عرب ها در کلماتی مثل "علی = بر" و موسی و کسری و ... حرف آخر را با کاراکتر "ي" در صفحه کلید عربی نمی نویسند. آیا برای این حرف در صفحه کلید عربی کاراکتر سومی موجود است یا اینکه عرب ها همان کاراکتر "ی" فارسی را در این مورد به کار می برند؟
چند نمونه یافتم... کالب آن که در یک صفحه از یک متن از هر دو روش استفاده کرده... احتمالا میدانید که فرهنگستان الان هر دو روش را درست میداند اما میگوید در یک متن حتما باید از یکی از این دو روش استفاده کنید تا متن یکدست باشد... اما نسخ خطی کهن ما این چنین نیست
الحمدلله امروز توفیقی شد، کتاب عطائیه در فقه امامیه، اثری فارسی از فقیهی امامی از دانشمندان سدهء 7ق را یک بررسی اجمالی کنیم، انصافاً اثر قابل توجه است. استاد جعفریان با تصحیح و نشر این تک نسخه (موجود در موزهء مولانا در قونیه) و مقدمهء لطیف و پر مطلب و نکتهء خود، انصافاً سنگ تمام نهادند و نکاتی را از دل این اثر بیرون کشیدند که به نظر این کمینه، اگر محققی، به تعبیر استاد کدکنی، نگاهش به متون کهن، از نوع «منشوری» باشد، فقط از همین مقدمهء استاد، میتواند مواد اصلی چند کار پژوهشی را در قالبهای مختلف، از آن بیرون کشد.
برای نمونه واژگانی در این متن کهن فارسی آمده است که انصافاً در خور تأمل و تحقیق است، استاد جعفریان در مقدمهء خود بر این اثر، به عنوان دستگرمی، لیستی از این کلمات قدیم فارسی بکار رفته در متن را آورده است که شایسته عنایت ویژه است، جهت اطلاع عزیزان گروه، ذیلاً این واژگان کهن را باز نشر میکنیم??
نسخه از مجموعه ایاصوفیه است. کل نسخه متن عربی است و این دو صفحه فارسی است. اطلاعات بیشتر درباره تاریخ نسخه را فردا جستجو خواهم کرد.
از همه بزرگواران برای همفکری سپاسگزارم.
البته این را هم ضمیمه کنم که سردار دو اثر در این موضوع دارد؛ یکی متن عربی است با عنوان «تحفة الأجلة في معرفة القبلة» و دیگری متن فارسی است با عنوان «قبله شناسی ... » که ترجمۀ همان تحفه است.
خدمت سرکار علیه مدیره محترمه مدرسه مبارکه، دامت خدارتها، زحمت می دهد
البته در نظر سرکار علیه هست، روزی که فرزندی ملوک خانم را به مدرسه آوردم، به اندازه تحصیلات و معلومات او از خواندن و نوشتن بد نبود. از آن زمان تا بحال قریب دو سال است که در این مدرسه مشغول تحصیل است، ابدا ترقی جهت او حاصل نشده، به علاوه علم خیاطی را که یکی از تحصیلات واجبه نسوان است، به هیچ وجه یاد نگرفته، در صورتی که این علم لازم تر از سایر درسهای اوست. در هر حال با موجود بودن لوازم خیاطی از چرخ و غیره، سزاوار نیست که فرزند از این علم بی بهره بماند. متمنی است مِن بعد، اقلا نصف روز را مشغول تحصیل خیاطی و نصف دیگر را مشغول سایر تحصیل خود باشد. مقصود راضی نشوید که همه وقت فرزندی بیهوده تلف و هم زحمات بنده و هم اولیای مدرسه به هدر رود. زیاده تصدیع است.
@historylibrary
✅ توضیح دکتر حسن انصاری پیرامون این کتاب: متن اولی که در این کتاب منتشر شده بخش هایی است از کتاب جامع کلامی صاحب بن عباد در کلام بهشمی با عنوان نهج السبیل فی الاصول. این کتاب، بسیار متن مهمی است و در واقع دومین نوشته ای است که از بهشمیان بعد از کتاب اصول ابن خلاد باقی مانده است (اصول ابن خلاد و شرح آن را هم همین محققان منتشر کرده اند). دومین متن هم بخش هایی است از کتابی از قاضی عبد الجبار در شرح یکی از متن های مختصر صاحب بن عباد. این متن نیز تاکنون در اختیار نبود. در این شرح قاضی عبدالجبار به دو کتاب الاعتماد و کتاب المنع والتمانع خود ارجاع می دهد. از هر دو کتاب صاحب بن عباد و همچنین شرح قاضی عبد الجبار نسخه ای در سنت های اسلامی موجود نیست (جز تکه ای کوتاه از نهج السبیل) و تنها از آنها نسخه هایی در سنت قرائیم موجود است.
سخنران اول بنده بودم كه به فارسي صحبت كردم. فكر ميكنم نيمي از حاضرين فارسي را متوجه مي شدند. گرچه فارسي فهمي آنها هم مشكل است. متن انگليسي مقاله من هم در اختيار همه قرار گرفته بود. ترجمه انگليسي آن در ايران توسط سركار خانم ساجدي دختر دوستمان جناب حجت الاسلام و المسلمين ساجدي انجام گرفته بود. ترجمه سليس و روان و قابل فهم بود. قرار بر اين بود كه وقتي من سخنراني مي كنم، افرادي كه فارسي نميفهمند، آن متن انگليسي را بخوانند و در پرسش و پاسخ شركت كنند.
يك خانم دكتر ايراني هم با نام خانم طاهري بود كه استاد زبان فارسي است و تحصيل كرده دانشگاه بركلي است در جلسه حاضر بود. ديگري آقاي كندو كه از دوستان ژاپني ماست و اولين بار در نخستين سفري كه به توكيو داشتم و براي ماه محرم به سفارت ايران آمده بودم، او به ملاقاتم آمد. بعدها مكرر در ايران و بريستول ولندن و بامبرگ او را ديدم. بيشتر در باره مسائل و اسناد موقوفات در دوره قاجاري كار مي كند.
عنوان مقاله من «مهاجرت قبايل شيعه عرب و انتشار تشيع در عراق و ايران» بود. يك مقدمه داشت كه در باره چگونگي انتقال مذاهب توسط مهاجرت قبايل بود. سپس به سه قبيله به عنوان نمونه پرداخته بودم. قبيله خزاعه، عبدالقيس و بني اسد. اين سه قبيله نقش مهمي در انتشار تشيع در عراق و ايران داشتهاند. فارسي آن حدود 19 صفحه و متن انگليسي 15 صفحه بود. در اين مقاله توضيح دادم كه تشيع بحرين كه همزمان با تشيع قم بلكه قديميتر از آن است، به خاطر حضور قبيله عبدالقيس در آنجاست. همين طور تشيع بخشي از جنوب ايران و عراق از تشيع خزاعيان است. اينها در ري و نيشابور قرن ششم هم بودند. الان هم فاميل خزاعي و اسدي در ايران زياد است و اينها بقاياي همان شيعه ها هستند. تشيع حله هم از بني اسد است و دولت مزيديه متعلق به آنهاست. شماري از علماي برجسته شيعه هم از اين قبيلهاند.
سلام و عرض ادب
درباره امكان جستجوي متني فارسي در گوگل بوك به اطلاع ميرساند كه بيش از چهار پنج سال است كه اين امكان را فراهم نموده است و البته براي كاربران ايراني بعد از برجام بود كه محدوديتهايي برداسته شد. لازم به ذكر است سرمايه گذاري چند شركت عربي، به ويژه اشتراك زياد الفباي فارسي و عربي، تحقق تبديل تصوير به متن فارسي را اسانتر نموده است.
البته تا تبديل همه متون عكسي فارسي به متن تايپي راه نسبتا درازي در پيش است كه دليل ان تنوع، اختلاف و ناهماهنگ بودن فونتهاي فارسي تا ١٥ سال پيش است و معمولا گوگل از شركتهاي بومي فناوري اين تبديل را خريداري ميكند در صورتي كه تقريبا در كشور ما سرمايه گذاري بايسته اي براي نيل به اين هدف صورت نگرفته است (برنامه متن يار و يك دو برنامه مشابه استثنا هستند).
نكته ديگر: تقريبا همه كتابهاي فارسي كه در گوگل بوك قابليت جستجو دارند همه با فونتهاي استاندارد امروزي تايپ شده اند و بدون ترديد يا فايل پي دي اف با قابليت جستجو در اختيار گوگل قرار گرفته اند و يا اينكه اگر توسط گوگل اسكن شده اند حتما دستگاه اسكنر مجهز به تشخيص متن (او سي آر) بوده است كه البته اسكنرهاي چند سال اخير همه اين قابليت را دارند.
يك خبر: ميدانيم كه براي متون تصويري انگليسي و چند زبان ديگر امكان تبديل دست نويس به متن تايپي فراهم شده است يعني ميتوان كلمه اي را به صورت دست نويس در صفحه جستجوي گوگل نوشت و گوگل ان را تبديل به متن تايپي ميكند ( همين امكان به صورت صوتي هم چند سال است أضافه شده و براي تبديل صوت فارسي هم چند ماه است كه افزوده شده) اما خبر خوش انكه دانشكده فناوري اطلاعات دانشگاه آكسفورد از ٢٠١٠ در حال نوشتن برنامه است تا نسخه ها و دستنويسهاي عربي را به متن تايپي قابل ويرايش تبديل كند كه تحقق آن انقلابي در كار و بار سندپژوهان و نسخه شناسان خواهد بود و بخشي از كار پژوهشگر را انجام خواهد داد.
از همينجا بار ديگر دغدغه چندساله جنابعالي را ياداوري ميكنم كه يك نهاد عاقلي در كشور بايد پيدا شود و سرمايه نه چندان زياد تبديل متون أصلي تاريخي، ادبي ومذهبي به يك برنامه نرم افزاري با قابليت دسته بندي موضوعي، نمايه سازي و قابل جستجو را تأمين كند.
برنامه متن يار:
کتاب تثبیت الامامه آیا از الهادی الی الحق است؟
یکی از خوانندگان این کانال متنی فرستاده از یکی از نویسندگان و فضلایی که روی زیدیه کار می کند که در آن انتساب متنی به عنوان تثبیت الامامه به الهادی الی الحق مسلم فرض شده و این خواننده محترم نظر من را خواسته است. اینجا چند سطری در این مورد می نویسم:
متنی که تحت عنوان تثبیت الامامه منسوب به الهادی الی الحق سال ها پیش همراه دو کتاب المنتخب و الفنون امام الهادی (روایت محمد بن سلیمان الکوفی) منتشر شد و بعدا هم چندین بار و از جمله یک بار به وسیله محقق محترم آقای سید محمد رضا جلالی منتشر شد بی تردید از الهادی الی الحق نیست و بعید نیست تألیفی باشد از طیبیان یمن در سده ششم قمری. هر چه هست بسیار بعید است که نویسنده از زیدیه باشد. در نسخه های خطی مجموع الهادی الی الحق این متن موجود نیست (گرچه یکی دو متن کوچک دیگر در امامت در مجموع الهادی هست که ربطی به متن تثبیت محل بحث ندارد). متأسفانه از مجموع الهادی نسخه های قدیم چندان موجود نیست. یک نسخه هست از جزء دوم آن که من آن را چند سال پیش در کتابخانه مونیخ دیدم و آن را در کاتبان معرفی کردم. آن نسخه از سده ششم و یا اوائل سده هفتم قمری است. جزء دوم مجموع امام هادی اساسا متن های امامت او را شامل نمی شود و این متن ها در جلد اول مجموع آمده است. المجموعه الفاخره که خیلی سال پیش در یمن چاپ شد و مجموعه رساله های الهادی الی الحق است دقیقا بر اساس همان مدلی تنظیم شده که نسخه مونیخ بر آن اساس است. در مجموعه فاخره خبری از متن تثبیت الامامه نیست و حتما این متن در جلد اول نسخه مونیخ هم موجود نبوده است. نسخه های دیگر و جدیدتر مجموع الهادی هم این متن را فاقدند. در چاپ جدید مجموع امام هادی هم که اوائل این قرن در یمن منتشر شد متن تثبیت نیامده است. این بدین دلیل است که در سنت های اصیل زیدی این رساله را از الهادی نمی شمرده اند. باری در سده هفتم قمری این متن نخستین بار مورد استفاده برخی از زیدیه همانند المنصور بالله حسن بن بدر الدین قرار گرفت و برخی آن را در غیر مجموعه های الهادی (که موسوم به مجموع الامام الهادی است) در نسخه های خطی دیگر نقل کردند. معلوم نیست چگونه این متن به الهادی نسبت داده شده است، گرچه می توان برای انگیزه آن حدس هایی را مطرح کرد. مطالب آن بیشتر به نویسنده ای امامی مذهب و یا اسماعیلی شباهت دارد. متن کتاب و قلم نویسنده به هیچ وجه به قلم و فکر الهادی شباهت ندارد و با دیگر آثار او در امامت و سایر آثارش به کلی متفاوت است. در آن تعابیری هست که نسبت آن را به دوران الهادی به کلی نفی می کند. مانند تعبیر سلطان من سلاطین الجور و تعبیراتی مشابه. این اثر را باید به عنوان اثری احتمالا اسماعیلی و یا امامی از سده ششم قمری بازشناخت. ولله الحمد اولا وآخرا.
اصل ادعای پروفسور وداد قاضی درباره عهد مالک اشتر
پيشتر گفتيم که وداد قاضي اصالت این متن را به کلی زير سؤال برده و معتقد است اين عهدنامه، يعنی متنی که در نهج البلاغه ديده می شود صورت اصلاح شده متنی است که مهدي عبد الله (عبيد الله) فاطمي به دليل مشکلاتی که پس از کشتن ابو عبد الله شيعی گريبانگيرش شد و با همياری قاضيش افلح بن هارون فراهم کرد و متن آن به پيامبر و يا حضرت امير منسوب گرديد و بعداً در کتاب دعائم الاسلام قاضي نعمان، فقيه معروف اسماعيلی به وديعت گذارده شد. او معتقد است که مقدمه متن موجود از اين عهدنامه که در کتاب دعائم الاسلام ديده می شود و در آنجا اصلاً و به کلی سخنی از مالک اشتر و مأموريت او نيست و حتی در انتساب آن به حضرت امير و يا پيامبر اکرم ترديد ابراز شده به روشنی گواه آن است که بايد اين متن در مغرب و در رابطه با داستان ابو عبد الله شيعی و مناسباتش با مهدي فاطمي نوشته شده باشد.
او همچنين به دليل شباهتهايی ميان اين متن با متن عهدنامه بسیار معروف طاهر ذواليمينين به فرزندش عبد الله که متنش در تاريخ طبري آمده بر اين باور است که به احتمال زياد نويسنده اين متن در تحرير آن نظر به عهدنامه طاهر داشته. متن موجود در دعائم الاسلام البته تفاوتهای زيادی با متن موجود در نهج البلاغه دارد و تمایزهای آشکاری با آن در موضوعاتی قابل اعتناء از لحاظ تحولات متنی دارد و از جمله آنکه مقدمه متن موجود در دعائم الاسلام را ندارد. وداد قاضي معتقد است که يا خود شريف رضي و يا شخصی واسطه در متن موجود در دعائم الاسلام و يا منبعی ديگر که آن متن را نقل کرده بوده به قصد واقعی جلوه دادن انتساب آن به حضرت امير و در عين حال برای جلوه دادن آن به عنوان عهدنامه حضرت به مالک اشتر تصرفاتی آگاهانه و روشمند کرده تا آن را متناسب با موضوع آن کند. وداد قاضي بحثی مفصل را دنبال می کند تا نشان دهد این تصرفات چگونه است اما در نهايت همو اضافه می کند که اين تصرفات باز به گونه ای است که ماهيت متمايز متن موجود در کتاب دعائم الاسلام را نتوانسته به طور ريشه ای تغيير دهد و متناسب با زمان امام نخستين شيعيان کند چرا که به روشنی در همين متن نهج البلاغه مواردی است که آشکارا متناسب با آن زمان نيست و در آن مسائلی بحث شده که ادله قطعی تاريخی نشان می دهد آن مسائل هنوز در زمان آن حضرت مطرح نبوده است. وداد قاضي البته بيشتر بر روی مسائل مربوط به نظامهای اداری و رويه های قضايی و مالی و حکومتی و نظامی تأکيد می کند و نشان می دهد که عهد نامه مالک اشتر آنچنانکه متنش در نهج البلاغة آمده نمی تواند از حضرت امير باشد. و وداد قاضي در ضمن تأکيد می کند که عهدنامه مالک اشتر متعلق به ژانری است از آداب الملوکهایی که از دوره ساسانيان وجودش گواهی شده و در دوران آغازين اسلامی نمونه های آن منتسب به اردشير پاپکان و انوشيروان به عربی ترجمه و يا بازسازی و تحرير شد. به نظر او بسياری از انديشه های موجود در اين اثر الهام گرفته از آن ژانر است، گو اينکه می پذيرد اختلافاتی هم در اين ميان هست که بر آن اساس می توان حکم کرد که اين عهدنامه نه متنی مستقيماً ترجمه شده و بازسازی شده بلکه تنها ملهم از آن ژانر ادبی است. در آغاز دوران اسلامی و به طور خاص در اواخر دوران امويان در سنت دبيری و ديوانسالاری و برخاسته از ميراث سياسی و اداری و دبيری برجای مانده از دو دولت ساسانی و بيزانس نمونه هایی در همين سنت آداب الملوکی و توصيه نامه هایی برای خليفگان و دبيران نوشته شد که نخستين نمونه های آن از عبد الحميد بن يحيی و ابن مقفع و اخلاف آنان باقی مانده و تاکنون مکرر مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است. وداد قاضي در عين حال می گوید به طور خاص متن موجود در دعائم به اين نوع ادبيات نزديکتر است و در واقع کسی / کسانی که تحرير موجود در متن نهج البلاغه را بر اساس نسخه متن کهنتر موجود در دعائم الإسلام تحرير و تنظيم کرده اند قصد داشته اند آن متن اوليه را به نحوی "اسلاميزه" کرده و رنگ و صبغه اسلامی آن را با ذکر آيات و يا احاديثی از خود امام به نقل از پيامبر و مباحث وابسته به سنت و فقه پر رنگ کنند و البته همزمان چنانکه گذشت سعی کرده اند آن متن را به گونه ای اصلاح و ويرايش کنند که به مثابه متنی از امام اول شيعيان و در خطاب به مالک اشتر جلوه کند.
ما در دنباله اين يادداشت ها نشان خواهيم داد عدم توجه وداد قاضي به پيشينه روايتی اين عهد و تحريرهای مختلف آن وی را به چنين داوری غير درستی رسانده. در واقع اشکال کار او اين است که روايت و تحرير دعائم الاسلام را نسخه اصلی متن اين عهدنامه فرض کرده که البته چنانکه نشان خواهيم داد فرضی است کاملا نادرست.
دنباله رد نظريه وداد قاضي درباره عهدنامه مالک اشتر (4) (در دو فرسته)
وداد قاضي چنانکه گفتيم به سنت های روايی نقل اين عهدنامه در متون متقدم توجه نکرده است. اين موارد را به تدريج در اين يادداشت ها معرفی می کنيم. اما قبل از هر چيز بايد به اين ضعف اساسی در مقاله او اشاره کنم که وی به روايت نسخه ای از اين عهدنامه که در تحف العقول ابن شعبه نقل شده توجه نکرده (اين کتاب مدتها قبل از چاپ مقاله وداد القاضي منتشر شده و خود کتاب هم در سنت شيعی بسيار مشهور بوده است). توضيح اينکه وداد قاضي با وجود اشاره به منابع دست دومی مانند التذکرة الحمدونية ابن حمدون و يا صبح الأعشی که متن اين عهدنامه را، دست کم بخشی قابل اعتنا از آن را نقل کرده اند اما اشاره به منبعی بسیار مهم که متن عهدنامه را متفاوت از دو روايت دعائم الاسلام و نهج البلاغه تماماً نقل کرده يعنی متن کتاب تحف العقول ابن شعبه حرّاني ندارد. متن تحف العقول با متن دعائم الاسلام تمايزهای روشن دارد و در واقع در خانواده روايت موجود در نهج البلاغه است با اين تفاوت که بايد گفت که متن موجود در نهج البلاغه بسان گزيده ای از آن است و مواردی در متن تحف العقول ديده می شود که در متن روايت شده در نهج البلاغة ديده نمی شود. اينکه آيا متن شريف رضي اصالت دارد و يا متن بزرگتر تحف العقول نکته ای است که در دنباله به آن خواهيم پرداخت منتهی مهم اين است که بدانيم اين دو متن از يک خانواده به حساب می آيد. اينکه شريف رضي دقيقاً از طریق چه منبعی به متن عهدنامه دسترسی داشته بر ما روشن نيست. این احتمال که او تحف العقول را ديده باشد تقريبا منتفی است چرا که اين کتاب در زمان او در بغداد از شهرت برخوردار نبوده. منبع تحف العقول هم معلوم نيست، اما ابن شعبه نويسنده کتاب، چنانکه از آثارش می دانيم به منابع بسياری در ميراث حديثی شيعی دسترسی داشته است. شايد او اين متن را در حلب جایی که زمانی در آنجا بوده يافته است. به هرحال شباهت دو روايت نهج البلاغه و تحف العقول (با وجود اينکه متن تحف العقول بندهایی از عهد را دارد که در نسخه شريف رضي نيست) و اختلاف همزمان و مشابه آن دو با روايت و نسخه دعائم الاسلام احتمالا به دليل اين است که شريف رضي و ابن شعبه به يک سنت مشترک نقل کتاب دسترسی داشته اند. حال آيا نسخه شريف رضي اصيل است و در واقع اضافات نسخه تحف العقول موارد الحاقی به متن است که بعدا به آن روايت مشترک افزوده شده و يا اينکه نسخه ابن شعبه اصيل است و شريف رضي صرفا گزيده ای از آن متن را در نهج البلاغة قرار داده موضوعی است که بعدا به آن خواهيم پرداخت. اما در اين ترديدی نيست که اين دو نسخه (يا در واقع يک نسخه) با نسخه و تحرير دعائم الاسلام تفاوت جوهری دارد و نمی توان داوری درباره آن را به داوری درباره نسخه های نهج البلاغة و تحف العقول تعميم داد.
در واقع ايراد اصلی کار وداد قاضي همين است: او با توجه به تقدم دعائم الاسلام تصور کرده که روايت مغربی (به تعبير او؛ يا همان تحرير دعائم الاسلام) تحرير اصلی است و نسخه نهج البلاغة که آن را سنت عراقی می خواند و آن را مربوط به اواخر سده چهارم می داند (برخلاف دعائم که آن را مربوط به اوائل اين قرن قلم می زند) تنها تحرير مجدد و پرداخته شده ای از نسخه متقدم است که با هدف نسبت دادن آن به حضرت امير (ع) روی آن کار شده و حک و اصلاحات و حذف هایی در آن صورت گرفته. حال دست کم با توجه به روايت تحف العقول روشن است که اين نظر وداد قاضي از اعتبار ساقط است. ما قبل از اين گفتيم که اصل عهد مالک اشتر در سنت های روايی کهنتری نقل شده و اين روايات مورد توجه وداد قاضي قرار نگرفته است. منتهی همين متن تحف العقول هم به تنهایی نشان می دهد نظريه وداد قاضي معتبر نيست. چرا که مسلما نويسنده تحف العقول کار قاضي نعمان را در هنگام تأليف کتابش در دست نداشته است. نخست اينکه او معاصر قاضي نعمان است. ثانيا: او ارتباطی با اسماعيليه و کتاب دعائم الاسلام نداشته و اصلا به احتمال قوی قاضي نعمان را مطلقا نمی شناخته است. روایت او متفاوت با روايت منقول در دعائم الاسلام است. بنابراين مسلما عهد مالک اشتر قبل از دعائم الاسلام و قبل از دوران قاضي افلح بن هارون و عبد الله مهدی وجود داشته و به امير المؤمنين (ع) منسوب بوده است؛ اين انتساب نه کار قاضي نعمان است و نه چنانکه وداد قاضي می گويد کار نويسندگانی عراقی که بعدا در روايت و متن آن عهد دست برده و آن را با تغييراتی به حضرت امير و به عنوان عهد مالک نسبت داده اند. دست کم بر اساس متن تحف العقول می توان گفت که اين عهد از نيمه اول قرن چهارم به حضرت امير (ع) و به عنوان عهد مالک اشتر منسوب بوده است. بر اساس اسناد ديگر معلوم است تاريخ اين انتساب بسی قديمتر است (نک: دنباله اين يادداشت ها).
داستان دو کتاب التحريش و کتاب المقالات در چند سطر
من سال های 2001 و 2002 سه سفر به يمن رفتم و هر بار مدتی به بررسی نسخه های خطی کتابخانه های عمومی (اوقاف/ شرقيه، غربيه و دار المخطوطات در صنعاء؛ کتابخانه جامع امام هادی در صعده؛ کتابخانه احقاف در تريم) و همچنين تعدادی از کتابخانه های خصوصی يمن پرداختم. دفعه اول که رفتم هنوز فهرست دو جلدی آقای عبد السلام وجيه از کتابخانه های خصوصی يمن منتشر نشده بود. ايشان فهرست خود را که تنها تايپ شده بود به لطف در اختیار من قرار دادند. آنجا ديدم که مجموعه ای خطی را در کتابخانه جامع شهاره به شکل بسيار مختصری معرفی کرده اند و در ضمن معرفی يکی از متن های آن مجموعه خطی کتابی را به اين شکل نام برده اند: التحريش (ضرار الکوفي) (يعنی همان عنوانی که روی برگ نخست نسخه هم ديده می شود؛ و نه چيزی بيشتر). بنده با ديدن اين عنوان احتمال دادم که واقعا ممکن است اين متن از ضرار بن عمرو، متکلم برجسته سده دوم قمری باشد و از آنجا که با نام کتاب قبلا از طريق کتاب الانتصار خياط آشنا بودم از طريقی درخواست کردم تا عکس نسخه تهيه شود. سال 2004 اولين مقاله را درباره اين متن نوشتم که دو سه ماه بعد از تحرير آن در مجله کتاب ماه دين به زبان فارسی منتشر شد. بعد از آن هم مقاله ای به زبان فرانسه در سال 2005 در کنفرانسی در استانبول درباره متن کتاب المقالات ابو علي جبایی که در همان مجموعه خطی پيشگفته وجود دارد و البته در فهرست آقای عبدالسلام وجيه تنها به عنوان: "کتاب حول الفرق" و مجهول المؤلف گزارش شده و من با بررسی نسخه متوجه شدم کتاب المقالات جبایی است ارائه دادم که بلا فاصله هم تحريری فارسی از آن در کتاب ماه دين و نيز اصل فرانسه آن مدتی بعد در مجموعه مقالات همان کنفرانس منتشر شد. چند مقاله ديگر هم به زبان های فارسی و عربی در همان سال ها درباره اين دو متن در سایت کاتبان منتشر کردم. مقاله من درباره التحريش بعدا در مجله نصوص معاصرة هم به عربی ترجمه شد. شادروان پروفسور فان اس که از کشف اين دو کتاب از طريق من اطلاع حاصل کرده بود همان سال ها در کتاب دو جلدی اش درباره ادبيات فرقه نگاری به اين موضوع اشاره کرد و به مقالات من هم ارجاع داد. بعدا هم مکرر در نوشته های مختلف هم او و هم آقای شان آنتونی در نقد و بررسی چاپی از کتاب التحريش به اين موضوع و کشف اين دو متن و مقالات من اشاره کرده اند.
من از همان آغاز قصد تصحيح اين دو متن را داشتم و اين موضوع را در همان مقالات پيشگفته که منتشر کردم آشکارا اعلام کردم. با اين وصف برای سال ها امر انتشار اين دو کتاب به عهده تعويق انداخت؛ به دو سبب: يکی اينکه درباره انتساب اين دو کتاب به ضرار بن عمرو و ابو علي جبایی ترديدهایی داشتم و بنابراين تلاش کردم درباره اين دو متکلم برجسته و آثار و افکارشان و نقل هایی که از آنها در منابع وجود دارد تحقيق کنم. دوم اينکه در هر دو متن در مورد قرائت دقيق برخی کلمات ترديدهایی داشتم. سعی من اين بود که با تأمل در متون مشابه و تتبع گسترده همه مشکلات اين دو متن را حل کنم. در اين فاصله و بعد از گذشت سال ها از انتشار نخستين مقاله من درباره اين مجموعه خطی، هر دو کتاب به شيوه ای غير رضايت بخش از سوی برخی مصححان منتشر شد. با اين وصف هم به دليل اينکه چاپ هایی که صورت گرفته رضايت بخش نيست و هم با توجه به تحقيقاتی که سال هاست روی اين دو متن انجام می دهم به نظرم چاپ مجدد هر دو متن ضروری است و سخن تازه ای برای محققين حوزه تاريخ علم کلام و فرق و مذاهب ارائه خواهد داد. به زودی ان شاء الله نتايج تحقيقات و تصحيحات خود را عرضه خواهم کرد. بخت ياری کرد و صبر و تأمل و عدم شتاب در انتشار کتاب التحريش نتيجه داد: اخيرا يک متن بسيار مهم و همعصر با کتاب ضرار بن عمرو که در بسياری از عبارات شباهت های قابل تأمل و توجهی با متن او دارد منتشر شده که امکانات تازه ای را برای تصحيح، فهم و تفسير کتاب التحريش در اختيار ما قرار می دهد. از اين متن در تصحيح و در تدوين مقدمه کتاب التحريش بهره برده ام. اميدوارم هر دو کتاب در طی ماه های آينده به دست ناشر سپرده شود.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
سلام
ربات تبدیل صوت به متن
@voicybot
ابتدا باید تنظیماتش را درست کنید بدین صورت که وارد ربات شوید و زبان آن را به فارسی انتخاب کنید.
سپس یک تست از شما میگیرد تا با صدای شما آشنا بشود، حال هر پیام صوتی که بدهید ربات آن را به متن تبدیل می کند.
در این هنگام هر متنی که خوانده شود یا هر پیام صوتی که ارسال شود صوت تبدیل به متن می شود.
البته باید تنظیمات زبان آن که در همین صفحه وجود دارد در حالت فارسی باشد.
📌همچنین نکته مهم این است که هنگام خواندن متن یا ارسال پیام صوتی باید کلمات شمرده شمرده و واضح تلفظ شوند تا این برنامه بتواند صوت را به متن تبدیل کند
👌این قابلیت برای پژوهشگران بسیار مفید است چرا که آنها پس از جمع آوری مطالب خود می توانند آن را بخوانند و این نرم افزار آن را به متن تبدیل کند
مثلا گاهی مطالبی را که از یک کتاب یا یک مقاله می بینیم و نیاز به فیش برداری آن داریم با خواندن آن متن صوت ما تبدیل به متن می شود.
این ربات به کارهای پژوهشی سرعت خوبی می بخشد.
بعد از اتمام کار می توان از طریق تلگرام یا دیگر وسائل فایل ورد را به کامپیوتر یا لپ تاپ منتقل کرد و اگر متن نیاز به ویرایش داشت آن را ویرایش نمود.
لازم به ذکر است که این قابلیت تنها با اتصال به اینترنت امکان پذیر است.
🅿️ نحوه تنظیم زبان به فارسی
بالای زبانها که به انگلیسی نوشته شده است یک علامت شییه ۸ به سمت راست وجود دارد که باید آن را کلیک کرد و صفحه به صفحه جلو رفت تا به فارسی Persian رسید و آن را انتخاب نمود در این هنگام می توان از آن استفاده نمود.
با سلام و عرض ادب، افتادگی در متن را مد نظر قرار داده است.
به عنوان مثال در یک صفحه دو بیت از ابتدا نوشته و دو بیت از انتها نوشته و ابیاتی که در میان این چهار بیت قرار دارند را در پاورقی عنوان کرده که افتادگی دارند، امّا در نسخه اصل این افتادگی اصلاً دیده نمیشود.
نکته در خور توجهی را استاد متقی در بارۀ پنج بخش در یک متن مصحَّح، مطرح فرمودند. یکبار دیگر آن را پیش چشم می آورم:
1-خود متن به زبان خود نسخه (عربي، فارسي، ترکي وووو)،
2- آوانگاری به خط فونتیک
3- ترجمه به یکی از زبانهای غربی
4- تصویر متن اصلی
5- نمایۀ وازگانی
آیا فارسی زبانان توجیه می شوند که این 5 مرحله را در تصحیحی متن به عنوان تز دکتری انجام دهند؟
دلیل این که مستشرقان به این روش می روند این است که آنها به قلمرو دیگری بیرون از زبان متن تعلق دارند. پس ما و آنها حتی وقتی روی یک متن تحقیق می کینم در دو قلمرو متفاوت هستیم: ما در درون زبان متن هستیم و آنها در بیرون از زبان متن. شرقشناسان از انجا که بیرون از زبان متن ایستاده اند به بخش دوم و سوم کار (آوانگاری و ترجمه) نیاز اساسی دارند ولی ما احساس نیاز نمی کنیم و از قضا برتری کیفی پژوهشهای برونزبانان بر درونزبانان در همین دو بخش آوانگاری و ترجمه نمودار میشود.
برای اهل زبان (مصحح و خواننده فارسی زبان) بسیاری از مسائل متن بدیهی و مسلم است و نیازی به آوانگاری متن (بخش 2) ترجمۀ متن (بخش 3) نمیبینند حتی آن را کار بیهوده می انگارند.
علاوه بر این یک تفاوت دیگر هم هست میان ذهن درونزبانان و برونزبانان. در میان اهل زبان، هنجارهای ذهن مصحح، عنصر غالب و معیار درستی در فرایند خوانش متن است. مصحح فارسی زبان متن را زیر سیطرۀ ذهن خود می خواند و خود را مُحق تصرف در متن می داند اما ذهن یک آلمانی در خوانش متن مغلوب بل مرعوب است و احساس سلطه و غلبه ندارد. به همین دلیل متن را گام به گام و واژه به واژه با احتیاط وارسی می کند، لهجه بلخ و همدان برایش موضوعیت دارد و هیچ چیز متن برایش بدیهی نیست.
نتیجه ای که از این بحث میشود گرفت این است که در عمل تصحیح (که عیناً هم همینطور است) مصحح وطنی هر چه داناتر باشد ممکن است که خود را بی نیازتر آوانگاری و ترجمۀ بدیهیات متن بداند و حتی فهم و خوانش خود را معیار و ملاک قرار دهد و جواز اعمال سلیقه و دخل و تصرف در متن برای خود قائل باشد.
لبيك اللهم لبيك ، لبيك لا شريك لك لبيك ، ان الحمد و النعمه لك و الملك ، لا شريك لك ❤️🕋
#خير_أيام_الدنيا_
"هفتاد و دو ملت" (در دو فرسته)
به لطف دوست دانشور و محقق اخلاق مدار استاد دکتر مسعود جعفری جزی نسخه ای از کتاب تازه شان با عنوان "هفتاد و دو ملت" به تازگی به دستم رسيد. اين کتاب شامل چند مقاله و ترجمه و از جمله تصحيح متن بسيار مهمی است درباره فرق شناسی. نسخه ظاهرا منحصر اين کتاب را ابو المجد تبريزی در سفينه تبريز برای ما به وديعت گذاشته است. اینک این اثر ارزشمند به همت استاد جعفری منتشر شده است.
در گفتگویی که با خود استاد داشتم چند نکته را عرض کردم که اينجا با کمی توسعه و در چند سطر برای فايده عمومی قرار می دهم:
نخست اينکه به نظر من اين متن فارسی کهن که به نظر استاد احتمالا از سده ششم قمری است و متأسفانه مقدمه آن افتاده (و خواهم گفت که چند برگی هم در ميان متن بايد از نسخه مادر؛ يعنی گويا نسخه ای که در دست ابو المجد بوده افتاده باشد) بايد در اصل ترجمه ای فارسی باشد از يک متن عربی در زمينه "رد بر اهواء". نويسنده متن اصلی بی ترديد حنفی مذهب است و با توجه به عقايدی که در کتاب مختصرا مطرح کرده به نظر نمی رسد که از مکتب ماتريديه تأثيری گرفته باشد. البته می دانيم که مکتب ماتريدی از اوائل سده ششم قمری جنبه رسمی تری به خود گرفت. به نظر می رسد متن عربی ما در اواخر سده چهارم و يا حداکثر اول سده پنجم نوشته شده باشد. در آن نامی از دانشمندی حنفی بعد از نيمه سده سوم نيست و از ابو منصور ماتريدی (د. 333 ق)، پيشوای ماتريديان و يا حتی ابو القاسم حکيم سمرقندی که او از نیمه اول سده چهارم بوده و کتاب السواد الأعظم بدو منسوب است يادی در متن ما ديده نمی شود؛ با اينکه موضوع هر دو متن يکی است. مگر اينکه فرض کنيم اين نام ها و اشاره ها در برگ های مفقود نسخه باشد. در کتاب البته از حکيم ترمذي (د. حدود 320 ق) ياد شده و نقلی آمده. به هرحال از آنجا که از شماری تحولات اعتقادی در سده چهارم به ويژه در ميان حنفيان خراسان يادی در اين متن نيست بسيار مشکل است که اصل عربی متن را از حدود 400 ق به بعد بدانيم. از جمله جالب است که در ذکر اسماعيليه تنها به ياد از نام قرامطه بسنده کرده و از تعليميان سخنی به ميان نمی آورد و اين خود قرينه مهمی است که کتاب نمی تواند تأليف دوره بعد از حسن صباح (اواخر سده پنجم به بعد) باشد.
اينجا بايد مسئله ای را هم مطرح کنم و آن اينکه متن ما در سنت حنفی فرق شناسی تدوين شده؛ سنتی که در آن آثاری مانند الرد علی اهل البدع والأهوای ابو مطيع مکحول بن الفضل نسفي (د. 318 ق) و السواد الأعظم منسوب به ابو القاسم حکيم سمرقندی و تعداد قابل توجه ديگری از متون مانند معرفة المذاهب که استاد علی اصغر حکمت منتشر کرد يا هفتاد و دو ملت که مرحوم مشکور منتشر کرد و غيره را می شناسيم. متن ما در ياد کرد فرق "اهل بدعت" و "اهل الأهواء" بی گفتگو تحت تأثير اين سنت است. به ويژه شباهت آن با کتاب ابو مطيع مکحول نسفي به قدری است که بايد اميدوار بود استاد جعفری در تصحيح تازه متن از آن بهره بگيرند. به احتمال بسيار قوی نويسنده متن عربی مستقيما از کتاب ابو مطيع بهره برده است. از ديگر سو اينکه در ترجمه دقيقا چه اتفاقی افتاده چندان روشن نيست گرچه به نظر نمی رسد مترجم چندان در داخل متن دست برده باشد. بنابراين به نظر ما متنی که استاد جعفری منتشر کرده اند به ترجمه فارسی السواد الأعظم از يک جهت ديگر هم شباهت دارد و آن اينکه متن ما هم مانند آن متن ترجمه ای از يک متن عربی است؛ گرچه امروز ما متن عربی السواد الأعظم را در اختيار داريم اما احتمالا اصل متن عربی کتاب فارسی ما موجود نباشد.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com