امیدواران دست طلب ز دامن دوست
اگر فروگسلانند در که آویزند
رضای دوست به دست آر و دیگران بگذار
هزار فتنه چه غم باشد ار برانگیزند
به خونبهای منت کس مطالبت نکند
حلال باشد خونی که دوستان ریزند
سعدی
امیدواران دست طلب ز دامن دوست/ اگر فرو گسلانند در که آویزند/رضای دوست به دست آر و دیگران بگذار/... گرفتند چه غم باشد ار .../به خون بهای منت کس مطالبت نکند/ حلال ... خونی که دوستان ریزند
دست در دامنی به راهی زن
خوب دوست عزیز من متن درست . اما وزن و معنا و مفهوم پس چی؟ دامنی را باید در متن مصحح نوشت و شکل موجود در نسخه را در زیر نویس بدان اشاره کرد.
و این دقیقاً عرض بنده بود. چون دامن است نه دامنی (هرچند در معنا تفاوت چندانی ندارد)
مانند شاخان که اصلاً در بیت ارسالی همگروهمان مشاهده نميشد و معنایی تحمیلی به بیت الصاق شده بود.
مجدداً عذرخواهم.
ارادت همچنان باقيست ?
خیز خواجو که چو افلاس شود دامن گیر
دست در دامن صاحب کرمی باید زد
استاد محترم دامنی با دامن از نظر معنا تفاوت داره؟
دامنی
دامنی . [ م َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) منسوب به دامن . مخفف دامانی . (انجمن آرا). || جزئی از قماش که برای دامان بکار برند. پاره ای از قماش که خیاط برای دامن تقدیر کند. || جامه که پوشند خادمات بر روی دیگر جامه ها و آن از کمر تا شتالنگ را پوشد. || چادر. چادر باریک یک عرض بی درز. (غیاث ). || سرانداز. مقنعه . سرانداز زنان را گویند. (برهان ) (شعوری ص 432 ج 1) :
خود این شه را حق آن شاه افکنی داد
که بر سرهای شاهان دامنی داد.
امیرخسرو.
هدایت گوید: شعر مذکور در فوق یحتمل اصطلاح هند باشد.
بله ولی اشاره به دامنی خاص دارد که بین شاعر و مخاطب مقرر است یعنی همان دامن پاکیزه نهاد.
به راه: راه منظور راه عرفان و سلوک است و به راه در اینجا کسی که مقامات طریق را درنوردیده است و به اصطلاح به مقام پیری رسیده است.
لزوم متوسل شدن به پیر را میگوید.
دامن را با کسره بخوانیم
دست در دامن شخص به راه بزن که همان پیر است.
در واقع دامن از ملزومات شخص به راه یا همان پیر است که باید برای توشه گرفتن دست در آن زد.
البته جسارت نباشد فقط نظر شخصی خود را گفتم??
منه از راه شرع بیرون پای
ای که در جست و جوی مرد رهی
بندگی آفریده را ابدی است
نیست آزادی از برای رهی
زین و آنت گشایشی نبود
زو طلب تا ازین و آن برهی
@jafarian1964
اگر بر شتری مصحف باشد بی طهارت دست در مهار شتر نمی توان کرد
و علمای ماضی بی طهارت به بازار کاغذ کردن نرفتندی
به وقت تکیه کردن پای مبارک به هیچ طرف دراز نکردی و گفتی مبادا که از جای دیگر مصحف باشد
👇
آن زمان كه بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را
می دوم به پای سر در قفای آزادی
با عوامل تكفیر صنف ارتجاعی باز
حمله میكند دایم بر بنای آزادی
در محیط طوفای زای ، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی
شیخ از آن كند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی
دامن محبت را گر كنی ز خون رنگین
می توان تو را گفتن پیشوای آزادی
فرخی ز جان و دل می كند در این محفل
دل نثار استقلال ، جان فدای آزادی
فرخی یزدی
@honarvazibaee
📸 #بالکانگرام:
🍃
دامن دوست به دست آر
و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو
و فارغ گذر از اهرمنان
📷 عکس: مقام #حضرت_ابولفضل(ع) در #کوه_تومور (Tomorr) واقع در کشور #آلبانی🇦🇱⛰
شعر: حافظ
🆔️ @balkannameh
📸 #بالکانگرام:
🍃
دامن دوست به دست آر
و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو
و فارغ گذر از اهرمنان
📷 عکس: مقام #حضرت_ابولفضل(ع) در #کوه_تومور (Tomorr) واقع در کشور #آلبانی🇦🇱⛰
شعر: حافظ
🆔️ @balkannameh
خاطرات منتشرنشده مفتون امینی
از اختلافات رهی معیّری و شهریار
مجلّه فرهنگی و هنری سفینه تبریز:
۲۱ خردادماه سالروز تولد یدالله مفتون امینی است؛ به همین مناسبت خانم ندا ولی پور از روزنامه نگاران ادبی، به دیدار مفتون رفته و ساعاتی با او به گفتگو نشسته است. بخشی از این گفتگو درباره اختلافات رهی معیری و شهریار است که با هم می خوانیم:
رهی معیری برخلاف گفته برخی، آدم سادهای بود. مهدی سهیلی همیشه در التزام ایشان بود و دوست نزدیکشان بود. آن زمان آنها دو گروه بودند و هرکدام دورهای داشتند. سردسته تیپ رهی، علی دشتی بود. در اداره اقتصاد در خیابان نادری اتاقی داشت و بنده هم آنجا میرفتم. البته کاری هم نمیکرد. اغلب هنرپیشهها و خوانندهها مثلا احمد عبادی به دیدن رهی میآمدند. آدم خیلی ساده و بیریایی بود. با شهریار هم مقداری اختلاف داشتند. برخی هم که میدیدند آنها اختلاف دارند، دستکاری میکردند و به اختلاف آنها دامن میزدند.
شهریار هم به نحوی سنتی بود اما شباهتی به خیلی از سنتیها نداشت. نماز و دعایش سرجایش بود اما نزدیکترین دوستش مذهب دیگری داشت. شهریار ویژگیهای خاصی داشت، ممکن بود برجسازی را پیش او ببری و بگوید این کیست آوردهای اینجا. به قیافه خیلی اهمیت میداد و میگفت اگر کسی تارزن خوبی باشد محال است که بدقیافه باشد، اگر وجاهت نداشته باشد حداقل ملاحت دارد.
رهی گاهی کِرِم از کشویش درمیآورد و به صورتش میزد اما شهریار از این کارها نمیکرد.
رهی خیلی خوشمشرب بود. کسی میخواست جایی برود، پیش او میآمد تا ببیند او کاری ندارد. با اهل هنر بسیار صمیمی و ساده بود. گاهی رهی میگفت از من میپرسند کارت چیست و من هم میگویم «کار ما پدرسوختگی است و مزاحم خانواده مردم میشویم» و بعد میخندید.
رهی شعر نو را قبول نداشت. اما من کاری نداشتم و مخالف شعر نو یا شعر دیگری نبودم. اگر میدیدم کسی از اهالی ماست دوستش میداشتم.
یک روز پیش رهی نشسته بودیم که یکی از در وارد شد گفت و من استاد دانشگاه هند هستم. اسمم شکرالدین احسن است و به دیدن شما که از برجستگان و چهرههای درخشان شعر هستید آمدهام. رهی تشکر کرد و صحبت کردند. بعد شکرالدین احسن گفت به من گفتهاند در تبریز شاعری با نام شهریار تبریزی است و گفتهاند باید او را ببینم، شاعر معروفی است. رهی گفت «چه کسی گفته شاعر خوبی است، او پاک دیوانه است». احسن گفت یعنی در دیوانهخانه است. رهی هم گفت نه خانه خودش است. آن استاد پرسید چرا دیوانه است؟ گفت «به این علت که گفته کنار هم ببین موسی و عیسی و محمد را». این را گفت من ناراحت شدم و چای را که ریخته بود دست نزدم. بعد بیرون رفتم، به احسن گفتم هم این دوست من است هم شهریار. حتما برو تبریز و شهریار را ببین. اگر او را نبینی و چیزی از او ننویسی کارت ناقص است. برگشتم داخل و نشستم. رهی گفت چای نخوردی، از چای بدت آمد؟ من هم گفتم صحبتت در خصوص شهریار کملطفی به او بود. بعد رهی به من گفت آقای مفتون شما چند سال است که با شهریار دوست هستید؟ گفتم ۱۱ سال. گفت ما ۲۶ سال است که شهریار را میشناسیم. امیری فیروزکوهی و ابوالحسن ورزی هم او را میشناسند.
من با رهی خداحافظی نکردم و آمدم بیرون. البته بعدها پیش او رفتم و عذرخواهی کردم. این خاطره برای سال ۱۳۴۴ است.
@safinehyetabriz
و ما میگوییم که توجیه باید کرد که از این گستاخی تبرئی دست دهد
سلام علیکم.
نفسها پای کوبان و دست بر دست ند،یا پای کوبان آید در حالی که دست به دست دیگری گذاشته اند.
چون قبل ازین عبارت چنین آمده:
چنانچه شارح نوشته با واو عاطفه محذوف بود یا حال باشد
لذا در اونجا باید حرف(یا)باشدکه تفصیل دو وجه مجمل در قبل باشد،نه (با)که ظاهرا تصحیف است.
خاطرات منتشرنشده مفتون امینی
از اختلافات رهی معیّری و شهریار
مجلّه فرهنگی و هنری سفینه تبریز:
۲۱ خردادماه سالروز تولد یدالله مفتون امینی است؛ به همین مناسبت خانم ندا ولی پور از روزنامه نگاران ادبی، به دیدار مفتون رفته و ساعاتی با او به گفتگو نشسته است. بخشی از این گفتگو درباره اختلافات رهی معیری و شهریار است که با هم می خوانیم:
رهی معیری برخلاف گفته برخی، آدم سادهای بود. مهدی سهیلی همیشه در التزام ایشان بود و دوست نزدیکشان بود. آن زمان آنها دو گروه بودند و هرکدام دورهای داشتند. سردسته تیپ رهی، علی دشتی بود. در اداره اقتصاد در خیابان نادری اتاقی داشت و بنده هم آنجا میرفتم. البته کاری هم نمیکرد. اغلب هنرپیشهها و خوانندهها مثلا احمد عبادی به دیدن رهی میآمدند. آدم خیلی ساده و بیریایی بود. با شهریار هم مقداری اختلاف داشتند. برخی هم که میدیدند آنها اختلاف دارند، دستکاری میکردند و به اختلاف آنها دامن میزدند.
شهریار هم به نحوی سنتی بود اما شباهتی به خیلی از سنتیها نداشت. نماز و دعایش سرجایش بود اما نزدیکترین دوستش مذهب دیگری داشت. شهریار ویژگیهای خاصی داشت، ممکن بود برجسازی را پیش او ببری و بگوید این کیست آوردهای اینجا. به قیافه خیلی اهمیت میداد و میگفت اگر کسی تارزن خوبی باشد محال است که بدقیافه باشد، اگر وجاهت نداشته باشد حداقل ملاحت دارد.
رهی گاهی کِرِم از کشویش درمیآورد و به صورتش میزد اما شهریار از این کارها نمیکرد.
رهی خیلی خوشمشرب بود. کسی میخواست جایی برود، پیش او میآمد تا ببیند او کاری ندارد. با اهل هنر بسیار صمیمی و ساده بود. گاهی رهی میگفت از من میپرسند کارت چیست و من هم میگویم «کار ما پدرسوختگی است و مزاحم خانواده مردم میشویم» و بعد میخندید.
رهی شعر نو را قبول نداشت. اما من کاری نداشتم و مخالف شعر نو یا شعر دیگری نبودم. اگر میدیدم کسی از اهالی ماست دوستش میداشتم.
یک روز پیش رهی نشسته بودیم که یکی از در وارد شد گفت و من استاد دانشگاه هند هستم. اسمم شکرالدین احسن است و به دیدن شما که از برجستگان و چهرههای درخشان شعر هستید آمدهام. رهی تشکر کرد و صحبت کردند. بعد شکرالدین احسن گفت به من گفتهاند در تبریز شاعری با نام شهریار تبریزی است و گفتهاند باید او را ببینم، شاعر معروفی است. رهی گفت «چه کسی گفته شاعر خوبی است، او پاک دیوانه است». احسن گفت یعنی در دیوانهخانه است. رهی هم گفت نه خانه خودش است. آن استاد پرسید چرا دیوانه است؟ گفت «به این علت که گفته کنار هم ببین موسی و عیسی و محمد را». این را گفت من ناراحت شدم و چای را که ریخته بود دست نزدم. بعد بیرون رفتم، به احسن گفتم هم این دوست من است هم شهریار. حتما برو تبریز و شهریار را ببین. اگر او را نبینی و چیزی از او ننویسی کارت ناقص است. برگشتم داخل و نشستم. رهی گفت چای نخوردی، از چای بدت آمد؟ من هم گفتم صحبتت در خصوص شهریار کملطفی به او بود. بعد رهی به من گفت آقای مفتون شما چند سال است که با شهریار دوست هستید؟ گفتم ۱۱ سال. گفت ما ۲۶ سال است که شهریار را میشناسیم. امیری فیروزکوهی و ابوالحسن ورزی هم او را میشناسند.
من با رهی خداحافظی نکردم و آمدم بیرون. البته بعدها پیش او رفتم و عذرخواهی کردم. این خاطره برای سال ۱۳۴۴ است.
@safinehyetabriz
هو
سلطان ابراهیم ادهم قـدس الّلـه تعـالی روحـه، می فرماید که شـبی به خـواب دیـدم کـه فرشـته طومـاری در دسـت، و چیزي می نـوشت، وی را گفتـم این چیست که می نویسی؟
گفت نام دوستان او می نویسم.
گفتم نام من نوشتی؟
گفت نی.
گفتم اگر من نه از ایشانم نه آخر از جمله دوسـتان اویم، و ایشان را دوست می دارم؟!
درین بودم که فرشته در رسید، گفت طومار از سر فراگیر و نام وی را فرا پیش گیر و نام وی بنویس که دوستِ دوستان منست!
ابوالعبـاس عطار نور الّله مضـجعه می گویـد: اگر نتوانی دست در وي زدن دسـت در دامـن دوسـتان او زن، که اگر به درجه ایشان نرسی به شفاعت ایشان مشرف گردی ...
نکته: ای درویش کسی که دوست خدای تعالی را دوست می دارد، لذت بهشتیان می یابد، وکسی که خداي تعالی را بی واسطه دوست دارد ببین که چه دولت و سعادت یابد.
تفسیر حدائق الحقایق
معین الدین هروی
@yarekhaksar
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com