آخر این رباعی اگر لطفی داشته باشد -که ندارد به نظر من- در تکرار «لالا»ست. لالای اول از مصراع چهارم را اگر «ایکاش» بخوانیم (که نمیدانم لفظ «ایکاش» در معنای «کاشکی» اصلاً در قرن هشتم و قبل از آن مصطلح بوده است یا نه) چطور باید معنا کرد آن مصراع را؟ میدانیم که مصراع سوم از زبان «معشوقه» است. یعنی آرزو میکند معشوقهاش لال بشود؟
بعد، «لا لا میگفت» چه معنایی خواهد داشت؟
اگر هم اولی را «ایکاش» بخوانیم و «لالا»ی دوم را فاعل بگیریم، کار از دو جهت خراب میشود؛ اول آنکه معلوم نیست لالا چهکسی را گفته است که لال باد. دوم آنکه «لالا» در مصراع اول به همین معنا قافیه شده است و در مصراع دوم به معنایی دیگر. پس، ناگزیر، در مصراع چهارم به معنایی غیر از آن هردو به کار رفته است. تنها معنایی هم که برای این لفظ، غیر از آن دو معنا، میمانَد همین «نه، نه» است و آن هم در صورتی معنا میدهد که از قول لالای معشوقه باشد، یعنی واژهی نخست هم لالا باشد.
از تصویرگریِ انسان، نهی شده است؛ اما احترام به تصاویری که منسوب به اولیاء الله است، بحث دیگری است. بالاخره، تصاویری است که کشیده شده و منسوب است. فرمایش رسول خدا هم ظاهرا از این باب است؛ نه اینکه مجوّزی باشد برای تصویرگری.
ظاهرا کتاب ۳ جلد خطی و ۲ جلد سنگی است و فقط همین جلد اسیری-به تعبیر ناشر-(وقایع بعد از شهادت) چاپ شده است که ناشر در انتهای کتاب گفته است که مشغول به طبع جلد شهادت می باشد، حال نمی دانم موفق به چاپ شده یا خیر؟
اگر شما اطلاعی از چاپ سنگی جلد شهادت هم دارید، ممنون می شوم که به اشتراک بگذارید.
این که کسی به خاطر حفظ قرآن ملقب به حافظ بشود امری است که گویا نه قبل از حافظ شیرازی سابقه داشته و نه پس از او برای کسی دیگر تکرار شده است. معمولا در مورد دو دسته از افراد تعبیر حافظ شده است: اول (که بیشترین کاربرد کلمه حافظ هم در همین مورد است) کسانی که تعداد زیادی حدیث را (هم سندا و هم متنا) حفظ اند، البته در این که شخص باید چه تعداد حدیث حفظ باشد تا به او حافظ بگویند اختلاف نظر است. دوم: به کسی حافظ گفته میشود که دستگاههای موسیقی و گوشه هایش را حفظ باشد. امروزه برای برخی از خوانندگان عرب این لقب را به کار می برند.
حالا سؤال من این است که مستند این که چون حافظ شیرازی، حافظ قرآن بوده ملقب به این لقب شده چیست؟
چه ادبیات شگفتی در سخن گفتن دارید!
نخستین شرط لازم برای ورود در عرصه علم، رعایت ادب است خصوصا به پیشکسوتان.
ولو اینکه باسخنان مطرح شده موافق هم نباشیم باید ادب را رعایت کنیم.
در این مورد پیشنهاد ایشان بسیار راهگشاتر از پیشنهاد شماست. کسی که الفبای شعر فارسی را بداند در مییابد که در خوانش شما نه وزن رعایت شده، نه معنا و نه قافیه!
همین معیار برای سنجش باقی سخنان حضرتعالی کافی است.
توفیق رفیقتان.
ظاهرا مولف از مکتوبات و نظرات نه نفر در کتابش جمع کرده که یکی از این نه نفر جالینوس است، هرچند که در معرفی کتاب(یعنی در اطلاعاتی که بنده ارسال نمودم) هم نامی از محمد بن ابی الفتاح نیامده.
به هر حال اطلاعات ارسال شده اگر کمکی به یافتن کتاب مقصود نمیکند عرض پوزش دارم از تصدیع?
و البته آرزوی موفقیت
به طبع مسئله در مقاله حل قطعی پیدا نکرده، و به ارائۀ چند پیشنهاد برای تحلیل بیشتر ختم شده است؛ اما ظاهرا این که یاسین همان پیامبر اکرم (ص) باشد تا حدود زیادی رد شده، و تلفظ الیاسین به شکل آل یاسین، نتیجۀ لهجۀ مدینه (یا شاید قریش) دانسته شده است؛ لهجه ای که در آن دیگر مدنیان هم با اهل بیت (ع) اشتراک داشته اند و آنهایی از مدنیان (یا شاید قرشیان) هم که الیاسین را به پیامبر ربط نمی داده اند، ال یاسین را آل یاسین خوانده اند.
ظاهرا نویسنده بیشتر مایل است که بگوید الیاس همان الئای یونانی (ایلیا) ست که حرف تعریف یونانی س به آن چسبیده است.
در باره باد شمال گفته شده که به بهشت عبور می کرد، نفحه از بهشت به آن می رسید و سردی آن از همین جاست. (ص 140).
اما گفته ی کعب الاحبار این بود که اگر خداوند سه روز باد را حبس کند، میان آسمان و زمین از بوی بد پر می شد (ص 142). شگفتا که عین این سخن با عبارتی دیگر به رسول (ص) نسبت داده شده است (ص 149). این مورد که جمله ای از کعب الاحبار باشد و همزمان به رسول (ص) هم منسوب باشد، موارد دیگری هم دارد.
👌
در یک مصرع شاعر ظاهرا برای حفظ وزن و قافیه در شعر چنین سرود:
محمد که او خاتم انبیاست/ بحق بنده و بندگانرا خداست
اگر منظورش رسول خداست که بنده ی حق است و برای بندگان خدایی می نماید که غلوست و قابل رد؛ چون حضرتش مثل همه ی بندگان بنده هست اما نه در مرتبه ی همه ی بندگان!
☘کاری کنید که به بهشت خدا بروید☘
اگر ما از ترس جهنم نماز بخوانیم، خیلی چنگی به دل نمی زند، اما اگر گفتند: "نماز صبح هم نخوانی به جهنم نمی روی" و در این صورت نماز صبح خواندی، این خوب است.
اگر عبادت برای بزرگی خدا باشد، إن شاء الله این خیلی قیمتی است و این فرد در روز قیامت هم به بهشت خدا می رود. «فَادخُلی في عِبادی وَادخُلی جَنّتی»
خداوند می فرماید: "برای من عبادت کن،من تو را در بهشت خودم می برم" لذا بعضی ها را ما در بهشت نمی بینیم، به خدا عرض می کنیم که "رفیقان چرا در بهشت نیست؟" خطاب می رسد: «فی مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَلیک مُقتَدِرٍ»
آنها به حضور رسیده اند. آنهایی که عبادت برای خدا می کنند و نه از ترس جهنم، آنها به بهشت خدا می روند. آنجا خیلی عالی است، دعا کنیم که به آنجا برویم. اگر عبادتمان برای خدا باشد، إن شاءالله به آنجا می رویم.
˝آیت مجتهدی ره
➖ تنها شرط شیعه بودن، اطاعت مطلق از اهل بیت (ع) است (افتراض الطاعة) و نه لزوما اعتقاد به عصمت ایشان!
➖ اگر کسی به عصمت ائمه (ع) اعتقاد پیدا کند شایسته است، اما باید در نظر داشت که باور به عصمت، «شرط کمال» تشیع است و نه «شرط صحت» تشیع!
➖ هر کس که به واجب الإطاعه بودن اهل بیت (ع) باور داشته باشد، از دیدگاه ما می توان او را شیعه محسوب کرد، حال اگر علاوه بر اطاعت مطلق، به عصمت اهل بیت (ع) هم اعتقاد پیدا کرد، بهتر است و به کمال بالاتری در شناخت اهل بیت (ع) دست پیدا کرده است، اما اگر بعد از مدتی بحث و مطالعه، عصمت ائمه (ع) برایش ثابت نشد، باز هم شیعه به شمار می رود؛ چرا که تنها ویژگی و ملاک حداقلی برای تشیع، اطاعت انحصاری از ایشان بعد از رسول خدا (ص) است.
❗️ اما اگر به اطاعت از اهل بیت (ع) بعد از رسول خدا (ص) معتقد نبود، قطعاً از دایرۀ تشیع خارج است!
❇️ طبق این مبنا، باب ورود دیگران به مکتب اهل بیت (ع) بازتر و گسترده تر شده و افراد بیشتری می توانند ذیل تعلیم و تربیت ائمه (ع) قرار گیرند.
#امام_شناسی
#عصمت
#معنای_اولی_الامر
✅ @alhaydarii_fa
احمدی شاهرودی استاد خارج فقه و اصول:
◼️ هیچ روایتی نداریم که اعتقادات باید مستند به برهان باشد!
◼️ مزخرف است که میگویند انسان باید تحقیق کند و اعتقاداتش از روی برهان باشد!
◼️ کجا داریم که ائمه (ع) به یکی از شیعیان گفته باشند باید بروی و تحقیق کنی!
◼️ غلط میکنی انجیل میخوانی برای تحقیق!
◼️ دو مطلب مسلم است: شیعه به جهنم نمیرود، غیرشیعه به بهشت نمیرود!
◼️ اگر کسی احتمال دهد غیرشیعه به بهشت میرود، او نیز به بهشت نمیرود!
◼️ اگر کسی به کشتگان از غیرشیعه شهید بگوید احمق است!
◼️ غیرشیعه اگر در راه خدا کشته شود شهید نیست!
✏️ @Mreza_Danaei
با سلام و عرض ادب
نه از نازست اگر حرفش به لب کم آشنا گردد
در تذکره عرفات العاشقین ج ۴، ص ۲۴۱۶ این بیت به امیر ضیاءالدیّن محمّد جابری نسبت داده شده است.
با وجود این در تذکرههای دیگر هم جستجو کنید شاید منسوب به شاعران دیگر نیز باشد. ولی صورت بیت همان است که عرض شد.
با توجّه به وزن عروضی، بحر هزج مثمّن کامل، شاید "ناآشنا" هم درست باشد.
اساتید محترم طبق راهنمایی یکی از اساتید محترم در مورد کلمه «منشور» در لغتنامه دهخدا این مطلب هم ذکر شده:ضد منظوم و آن را منثور نیز گویند و در مجمع¬ا¬¬لصنایع آرد: کلام یا منظوم است و یا منشور و منشور بر سه قسم است مرجز و مسجع و عاری . مرجز آن است که وزن شعر دارد اما قافیه ندارد و مسجع آنکه قافیه دارد اما وزن ندارد، و عاری آن است که از این هر دو عاری است یعنی نه وزن دارد و نه قافیه ، قافیه ٔ بی وزن شعر نیست چنانکه وزن بی قافیه شعر نیست .(از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1384).
علیکم السلام ورحمة الله
در تصحیح نسخ، مرسوم نیست که ترقیمۀ کاتبان نسخ را در متن بیاورند، مگر آنکه نسخۀ منحصر به فردی باشد یا آنکه ترقیمه ویژگی منحصر به فرد و حائز اهمیتی داشته باشد.
قاعدۀ عمومی آن است که ترقیمه های کاتبان در بخش «ضبط اختلاف نسخ» درج می شود. البته اگر این ترقیمه ها حائز ویژگی های تاریخی یا رجالی یا ادبی و ... باشد بر مصحّح لازم است که در مقدمۀ تصحیح خود این ویژگی ها را برشمارد.
اما در مورد اِصلاح اَغلاط کاتبان، در ترقیمه ها، اگر این اغلاط به صورت فقدان تک کلمه یا کلماتی باشد که بتوان داخل قلاب به متن ضمیمه کرد، این کار جایز است؛ مثلاً «العبد الضعیف [المفتقر] إلی رحمة الباري». و اگر اغلاط کاتب، به صورت اغلاط املایی است برای آنکه میزان دقت کاتب هم به درستی حکایت شود، بهتر آن است که غلط را تصحیح نکنیم، بلکه باز هم داخل قلاب اصلاح را انجام دهیم، تا هم بی دقتی کاتب و هم دقت مصحّح هر دو آشکار گردد؛ مثلاً «الرمضان [کذا، والصحیح: «رمضان»] یا پیشتر اینگونه هم توسط برخی مصحّحین نوشته می شد: «الرمضان [کذا، رمضان ظ]». ظ یعنی ظاهراً، یعنی مصحّح کلمه ای را که ظاهراً به تشخیص خود صحیح می انگارد در داخل قلاب درج می کند. اگر هم اغلاط املایی، پشت سر هم، در چند کلمه تکرار شده باشد، بهتر است بعد از کلّ عبارت، داخل یک قلاب همۀ آن عبارت تصحیح شود، نه آنکه برای هر کلمه قلابی جداگانه آورده شود؛ چون در آن صورت باعث مشوّش [کذا، مشوّه ظ !] شدن ذهن خواننده و نازیبا شدن متن می گردد.
در اینجا تنها سخن از اغلاط کاتبان، آن هم در بخش ترقیمه ها بود. پس ضوابطی را که ذکر شد نباید در متن اثر مؤلف هم اینگونه جاری ساخت. شیوۀ برخورد با «اغلاط کاتبان در متن اثر» و «اغلاط خود مؤلف» قواعد دیگری نیز دارد.
در بیت آخر عکس هم واژه گسسته تکرار و قافیه شده است.
اگر هجای قافیه به "ی" وصل شده باشد
چیزی شبیه "بیداد گری" (البته نه الزاما خود
این کلمه) باید به کار رود: "دلم ازهمچو تو بیدادگری خونین است"
(تصرف عدوانی در مصراع !)
در بیت دوم که یاء ثبت شده است.
سه مصراع دیگر هم، وزنا و معنی، اینطور درست میشوند.
حذف یاء هم خیلی چیز عجیبی در نسخ نیست.
تصرف در بیت هم نیازی نیست. بیت صحیح است:
«دلم از دست تو بیدادگری خونین است»
البته این شکل بدل آوردن برای ضمیر غریب است. ممکن است بتوان ضعف تالیف هم حساب کرد که نیاز به فحص بیشتر دارد. اما این غزل، چه گوینده درست گفته باشد چه غلط، به اثبات یاء در قافیه انشاء شده است.
علیکم السلام ورحمة الله
در تصحیح نسخ، مرسوم نیست که ترقیمۀ کاتبان نسخ را در متن بیاورند، مگر آنکه نسخۀ منحصر به فردی باشد یا آنکه ترقیمه ویژگی منحصر به فرد و حائز اهمیتی داشته باشد.
قاعدۀ عمومی آن است که ترقیمه های کاتبان در بخش «ضبط اختلاف نسخ» درج می شود. البته اگر این ترقیمه ها حائز ویژگی های تاریخی یا رجالی یا ادبی و ... باشد بر مصحّح لازم است که در مقدمۀ تصحیح خود این ویژگی ها را برشمارد.
اما در مورد اِصلاح اَغلاط کاتبان، در ترقیمه ها، اگر این اغلاط به صورت فقدان تک کلمه یا کلماتی باشد که بتوان داخل قلاب به متن ضمیمه کرد، این کار جایز است؛ مثلاً «العبد الضعیف [المفتقر] إلی رحمة الباري». و اگر اغلاط کاتب، به صورت اغلاط املایی است برای آنکه میزان دقت کاتب هم به درستی حکایت شود، بهتر آن است که غلط را تصحیح نکنیم، بلکه باز هم داخل قلاب اصلاح را انجام دهیم، تا هم بی دقتی کاتب و هم دقت مصحّح هر دو آشکار گردد؛ مثلاً «الرمضان [کذا، والصحیح: «رمضان»] یا پیشتر اینگونه هم توسط برخی مصحّحین نوشته می شد: «الرمضان [کذا، رمضان ظ]». ظ یعنی ظاهراً، یعنی مصحّح کلمه ای را که ظاهراً به تشخیص خود صحیح می انگارد در داخل قلاب درج می کند. اگر هم اغلاط املایی، پشت سر هم، در چند کلمه تکرار شده باشد، بهتر است بعد از کلّ عبارت، داخل یک قلاب همۀ آن عبارت تصحیح شود، نه آنکه برای هر کلمه قلابی جداگانه آورده شود؛ چون در آن صورت باعث مشوّش [کذا، مشوّه ظ !] شدن ذهن خواننده و نازیبا شدن متن می گردد.
در اینجا تنها سخن از اغلاط کاتبان، آن هم در بخش ترقیمه ها بود. پس ضوابطی را که ذکر شد نباید در متن اثر مؤلف هم اینگونه جاری ساخت. شیوۀ برخورد با «اغلاط کاتبان در متن اثر» و «اغلاط خود مؤلف» قواعد دیگری نیز دارد.
🔸غرائب افادات تفکیکیه!
🔹آیةالله محسن غرویان:
🔸از حضرت آية الله مروارید پرسیدم: اگر معاد جسمانی باشد و بهشت و دوزخ جسمانی باشند باید هم اکنون اگر به یکی از جهات شش گانه حرکت کنیم بالاخره به بهشت و دوزخ برسیم!
🔹ایشان فرمودند: آری اینچنین است و بهشت و دوزخ هم اکنون موجودند!
🔸گفتم اینها در کجا هستند؟
🔹فرمودند: در مافوق سماوات !!
🔸عرض کردم: آیات قرآن مثل (يوم ينفخ في الصور فإذا هم من الأجداث الى ربهم ينسلون) حاکی است که انسانها در همین زمین سر از قبرها در می آورند و به سمت پروردگار یعنی برای حشر و نشر می روند؟
🔹فرمودند: آری ولی از زمین به آسمان برده می شوند!!
🔸عرض کردم: چگونه؟
🔹فرمودند: به قدرت الهي!
🔸این اولین بار بود که صریحا از عالمی می شنیدم که بهشت و دوزخ در مافوق سماوات هم اکنون وجود دارد.
(در محضر بزرگان، محسن غرویان، ص 191 - 190).
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com