دکتر مجید معارف در گفت وگو با شبستان:
آزادی بیان در خلافت امیرمومنان(ع)/مدارا راهبرد امام(ع) در مواجهه با مخالفان بود
خبرگزاری شبستان: امیرالمومنین(ع) معتقد بودند که در جامعه اسلامی هر کسی می تواند عقاید خود را حتی علیه خلیفه مسلمین آزادانه به زبان بیاورد و تنها زمانی دست به شمشیر می بردند که اقدام نظامی علیه حکومت و مردم راه انداخته و سلب امنیت می کردند.
به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) بعد از رسیدن به خلافت جامعه مسلمین، رویه و رویکردی را پیاده کردند که اقشار مختلف جامعه از حقوق برابری برخوردار بودند به گونه ای که حتی مخالفان آن امام همام(ع) نیز می توانستند در صلح و آرامش با وجود داشتن عقایدمغایر و مخالف با امام(علیه السلام) در جامعه زندگی کنند. از این رو بر آن شدیم با دکتر مجید معارف، استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران پیرامون سیره امیرالمومنین امام علی(علیه السلام) در مواجهه با مخالفان به گفت وگوی بپردازیم. آنچه در ادامه می خوانید مشروح این گفت وگو است:
http://shabestan.ir/detail/News/624669
? @ostadmaaref
باسلام
نمی دانم این ترکیبی که عرض می کنم چقدر قرین به صحت است
یمغورچی/ یامغورچی
یام در ترکی مغولی به معنی اسب چاپار
غورچی/ قورچی سلاح دارد
شاید ترکیب این بتواند یک شغل دولتی را تداعی کند که احیانا در تجهیز اسب چاپار و ابزار مربوط بدان نظارت داشته باشد
والله اعلم!
آنچه در تاریخ کتابت در سر زمین هند مهم است این است که:
از برگ و پوست درختان نیز به عنوان کاغذ استفاده می شده است. مردم هندوستان روي برگ و پوست برخي درختان مينوشتند. ابوريحان بيروني در اينباره نوشته است که مردم بخشهاي جنوبي هند برگهاي درختي به نام تاري را، که مانند درخت نخل و نارگيل است، به هم ميچسباندند و روي آنها مينوشتد و سپس آن برگها را با نخ به هم ميچسباندند. شايد به همين دليل باشد که امروزه به صفحههاي کتاب يا دفتر، برگ ميگويند.
در سرزمينهاي شمالي هند پوست درخت توز را صيقل ميدادند و به عنوان کاغذ استفاده می کردند و روي آن مينوشتند. سپس برگههاي نوشته شده را شماره ميگذاردند و در پارچهاي ميپيچيدند و نگهداري ميکردند. نامهاي که پادشاه هند به انوشيروان نوشته بود و مسعودي در مروجالذهب به آن اشاره کرده است، بر پوست درخت بوده است.
انتهای کتاب روضه الحکم، ممکن است پدر مبشر طرازی باشد که نسخه های فارسی دارالکتب قاهره را نوشته و در سفر مصر او را که خیلی پیر بود (در هتل دیدیم و به شوخی می گفت کلیة البنات که کلهم نبات) دیدیم. این کتاب سال 1331ق در کابل منتشر شده است.
آنچه در تاریخ کتابت در سر زمین هند مهم است این است که:
از برگ و پوست درختان نیز به عنوان کاغذ استفاده می شده است. مردم هندوستان روي برگ و پوست برخي درختان مينوشتند. ابوريحان بيروني در اينباره نوشته است که مردم بخشهاي جنوبي هند برگهاي درختي به نام تاري را، که مانند درخت نخل و نارگيل است، به هم ميچسباندند و روي آنها مينوشتد و سپس آن برگها را با نخ به هم ميچسباندند. شايد به همين دليل باشد که امروزه به صفحههاي کتاب يا دفتر، برگ ميگويند.
در سرزمينهاي شمالي هند پوست درخت توز را صيقل ميدادند و به عنوان کاغذ استفاده می کردند و روي آن مينوشتند. سپس برگههاي نوشته شده را شماره ميگذاردند و در پارچهاي ميپيچيدند و نگهداري ميکردند. نامهاي که پادشاه هند به انوشيروان نوشته بود و مسعودي در مروجالذهب به آن اشاره کرده است، بر پوست درخت بوده است.
کارسازی شمع نذری مرقد شیخ انصاری
حکایت زیر را مرحوم محمد حسن علیاری تبریزی پشت یکی از آثارش نوشته است(تصویر نوشته ایشان را ذیلا آورده ام):
هو الحیّ الذی لا یموت چنین گوید این عبد عاصی، محمدحسن العلی یاری، امروز که روز شنبه 18 ذی الحجّه الحرام 1350 بوده، در اوطاق محکمه خودمان مشغول مطالعه کتاب جلد محجّة البیضاء از مؤلفات خود شد تا مجلس ششم. در آنجا دیدم که احوالات اباالفضل علیه السلام را نوشته ام، قدری گریه کردم، بعد یک فقره یادم آمد از جهت یادگاری نوشتم.
احقر با یازده نفر از طلاب، از جمله آقا میرزا قاسم اودوبادی مرحوم، عازم زیارت حضرت قاسم برادر حضرت رضا علیه السلام بودیم. قال الرضا (ع): من زار جاثما فی ارض بابل فکما زارنی فی ارض طوس. این احوالات او را در مؤلفات خود نوشته ام. با طرّاده به طرف ذی الکفل روان بودیم. از جمله سیّد عبّود، شبیه امام عباس عرب، از اهالی نجف اشرف بوده، حاجی سیّد حسن مسئله گو هم بود، از سیّد عبّود پرسید: سیّدنا! شنیده ام که تو در هر شب جمعه یک دسته شمع بالای قبر حضرت آیة الله حاجی شیخ مرتضی انصاری می گذاری، راست است، گفت سبب چه بود؟
گفت: و الله یا سیّدنا، یا سیّدحسن من و برادرم، به قرعه افتادیم که عسکری باشیم، ما آمدیم به خانه، دیگر قیامت شد. بنای گریه و زاری شد. در همسایگی ما شیخی بود از علمای نجف اشرف، مرا خواند گفت: چرا گریه و زاری می نمائید؟ قضیّه را بیان کردم. گفت سیّد عبود! من به تو یک راهی نشان می دهم، برو اگر شما خلاص شدید فبها، والّا مرا مذمّت بکنید. پرسیدم که چه چیز است؟ گفت: امشب شب جمعه است، یک دسته شمع بگیر، برو بالای حاجی شیخ مرتضی قدس سره، او را بگذار بالای قبر او، ملتجی شو با او با جزع و فزع که یا شیخ مرتضی! ترا قسم می دهم به حضرت حسین علیه السلام، هم ما اولاد شما باشیم ما را از قرعه خلاص کن، در هر شب جمعه، یک دست شمع بیاورم. من هم رفتم، گریه و زاری نمودم، بر گشتم.
طرف صبح رفتیم به طرف عسکرخانه، زن های نجف یک طرف جمع و نوحه و گریه می کردند، مرد هم یک طرف، در آن وقت شنیدم جواد کلید دار حضرت مرا صدا زد که، و علیک سیّد عبّود، اِشلون، صار قضیاً به این معنی: به هر نفر پنجاه و یک عدد لیره می دهید تا عسکر نباشید، یا عسکر می شوید؟ بدون این که من چیزی بگویم، ابوالقرعه، یعنی رئیس آن ها گفت: سیّدنا یا سیّدجواد! هذا سیّد عبّود، شبیه امام عباس؟ چون در ایام عاشورا من شبیه امام عباس علیه السلام می شدم.گفت: بلی. ابوالقرعه مرا خواند بیا بالا، رفتم گفت: وِین اخوَیک؟ گفتم از دروغ: واحد مریض و واحد بالجعاره، قصبه ای است در شش فرسخی نجف، و حال آن که دیروز هر سه نفر به قرعه افتاده بودیم. به ملازم گفت جیب الدّفتر! دفتر را آورد، به اسم هر سه نفر ما قلم کشید، مرخص نمود. از قضای الهی از آن تاریخ که هر سال قرعه می کشند، ما به قرعه نیافتاده ایم.
این است که در هر شب جمعه، یک دسته شمع بالای قبر شیخ اعلی الله مقامه می بریم. احقر به یادگاری نوشتم.
@jafarian1964
دیدن خواب تابوت به چه معناست؟
به طور معمول در کتابهای تعبیر خواب، و غالبا بر اساس موضوعی یا الفبایی، بحث را چنین تنظیم می کنند که مثلا فلان شخص، اگر مار یا مرگ یا ... فلان چیز را در خواب ببیند، این چه معنایی دارد. این هم از علوم قدیمه بود که هنوز هم طرفدارانی دارد.
متن زیر یکی از همان نوشته ها و از نفائس الفنون آملی است که نمونه هایی را بیان می کند. البته این خواب در متن چاپی دیده نشد، در حالی که فایده تاریخی دارد.
برخی از نمونه ها چنین است:
زنار: فرزند باشد. کفار: بسیار در خواب عیال بود. گورستان، کارهای فوت شده باشد. مرده: مال حرام باشد. اما نمونه زیر را زیر تابوت نوشته و خوابی و واقعیتی را هم که رخ داده ذیل آن نوشته است:
تابوت: ملکی بزرگ باشد:
و این ضعیف سنه سبع و ثلاثین و سبعمائه (737) هجری شبی به خواب دید که از پس تابوتی می رفت. جمعی دستش گرفتند و در پیش داشتند. چون روز شد جهت ختم و تهنیت جلوس طغای تیمورخان موالی را طلب داشتند، و این کمینه را نیز با آن که از امثال این معانی محترز می بود، به حاضر شدن الزام فرمودند و به وقت تهنیت به سیورغامیشی و عاطفت مخصوص گشت.
@jafarian1964
چرا نمی توانیم در بحثهای تاریخی مان شفاف باشیم؟
در سالهای اخیر به این نتیجه رسیده ام که برای داشتن یک بینش درست لازم است در زمینه ارزیابی دیدگاه و نظریات و به خصوص وقتی تاریخ اندیشه را دنبال می کنیم، باید بین آنچه هست و آنچه باید باشد، تفاوت بگذاریم. خیلی ساده، وقتی ما بحث از تمدن اسلامی و مزایای آن می کنیم، همیشه به آنچه دلمان می خواهد باشد فکر می کنیم، نه آنچه بوده است. دلیل این امر هم روشن است. ما در حال ستایش از آن تمدن هستیم و به دلیل این که مراقب نگاه هایی هستیم که به ما و نوشته های ما می نگرند، کوشش می کنیم نشان دهیم که این است آنچه بوده است! یعنی آنچه ما الان می خواهیم، یا دلمان می خواهد این طور باشد. البته ممکن است اشکالاتی هم فرضا به آن تمدن داشته باشیم، اما در کل، صورت قصه، به جهتی است که نگاه و خواسته و باید ما را نشان می دهد. مثلا می گوییم، در تمدن اسلامی حریت و آزاد اندیشی بوده است. مثالهایی هم داریم، و البته ناخواسته، از تمام مواردی که بکار ما نمی آید، پرهیز می کنیم. آنگاه موارد موجود و مثبت را کنار هم می گذاریم، و قضاوتی ارائه می دهیم. قول به شما می دهم، بیشتر کتابهایی که مسلمانان در طول سالیان در باره تمدن اسلامی نوشته اند از همین زاویه بوده است. نویسندگان این کتابها، بیشتر مصلحانی بوده اند که خواسته اند، جامعه اسلامی را به سمت آنچه ارزش های امروزی است سوق دهند، و بنابرین، تصویری که از گذشته می دهند، در این جهت و برای تقویت باورهای اصلاحی میان مردم است. گاهی هم خواسته اند، پاسخ افرادی که تمدن اسلامی را متهم کرده اند بدهند و طبعا باید تصویری منتخب و گزیده متناسب با آنچه خود می خواهند ارائه دهند.
یک بار وقتی با یک استاد بزرگ فلسفه، در باره محتوای اندیشه های فلسفی در گذشته و تأثیر آنها بر جوامع اسلامی صحبت می کردم، حتی یک آن نمی توانست از خواسته ها و باورهای خود جدا شود. دایما آنچه را خود درست می دانست، آنچه را قابل قبول می دانست، با آنچه را که بوده است مخلوط می کرد. وقتی نمونه هایی از موارد مخالف فکرش ارائه می دادم، می گفت به من چه که اینها بوده است! باز سر نقطه اول بر می گشتیم که ما در حال مرور بر تاریخ اندیشه های فلسفی بودیم نه دیدگاه های جناب عالی در باره آنچه درست یا نادرست است.
اگر ما این شفافیت را داشتیم که بتوانیم هر چیزی را بدون خواسته خودمان یا دست کم با کمترین تأثیر از باورهایمان، بحث و بررسی کنیم، می توانیم بگوییم که در حال انجام کار علمی هستیم. این مطالب به این معنا و مفهوم نیست که مثلا غربی ها، این کارها را نمی کنند. از اتفاق، آنها هم در گذشته بیشتر و اکنون هم، همین نگاه ها را در همه حوزه ها دارند، مهم اندازه نفوذ این خواسته ها در داوری هاست. قطعا، مراتب دارد و می تواند کمتر باشد، چنان که این تاثیر می تواند، در مسائل اصلی و محوری، نقشی نداشته باشد.
ویژگی فکری جامعه ما، سطح علمی آن، نوع نیازها، روش تربیت، شعارهای تبلیغاتی، نفوذ سیاست در فکر، و اعتباری که ما به باورهای جاری برای تأثیر گذاشتن در افکارمان داریم، همه و همه مانع از نگاه شفاف و علمی شده و این یکی معضل مهم ما در نرسیدن به واقع در بیشتر موارد است، امری که سبب می شود راه حل های ما هم از اساس بی پایه باشد.
@jafarian1964
این نوشته ای در پشت پاکت نامه بوده است. و اما مهم این عددی است که در پایین نوشته شده است! عدد از نظر ابجدی «بدوح» را نشان می دهد 8642 که علی القاعده باید 2469 نوشته شود. بدوح نام فرشته نامه رسان است که از علوم غریبه به میان مردم سرایت کرده در قدیم روی پاکت های نامه، نوشته می شد. در واقع، یا نوشته می شد: بدوح، یا همین عدد را که معادل ابجدی آن است می نوشتند. توضیح زیر را سابقا در این باره نوشته ام که باز اینجا می گذارم.
هر دو یادداشت ذیل مربوط به «بُدّوح» است.
لازم به یادآوری است که در کتاب شمس المعارف الکبری» از بونی، (م 622) مکرر در باره این «بدوح» توضیحاتی آمده است.
@jafarian1964
تاریخ چه فایده ای دارد؟ همواره این سوال برای هر پژوهشگر تاریخ باقی است. درست است که در تاریخ به همان آسانی که از علم طب می توان در عمل بهره یافت نمی توان استفاده برد اما فایده هر چیز را از روی تاثیری که در زندگی دارد قیاس توان کرد، تاریخ چون نشان می دهد که مردم پیش از ما چگونه زندگی می کردنده اند این فایده را دارد که ما را در زندگی کمک می کند و راهنمایی. از جمله مخصوصا برای جوانان این فایده را دارد که آنها را زودتر از معمول به سطح عصر خویش می رساند، پنجره ها را بر روی آنها می گشاید، و به آنها اجازه می دهد تا عواملی را که در جهان آنها حاکم بوده است و هنوز هست بهتر بشناسند، آنچه را در خور ترک و طردست از آنچه شایسته حفظ و نگهداریست تمیز دهند.
یک فایده عمده تاریخ بیشک همین است که به انسان کمک می کند تا خود را بشناسد، خود را از دیگران تمیز دهد و با مقیاسه با احوال دیگران انگیزه ها و اسرار نهفته رفتار خویش را چنانکه هست و چنانکه باید باشد در یابد. انسان، خواه وجود وی عبارت باشد از آنچه می اندیشد و خواه عبارت باشد از آنچه انجام می دهد، در ضمن مطالعه تاریخ و در طی برسی احوال کسانی که اهل نظر یا اهل عمل بوده اند، بهتر می تواند رسالت خود را ارزیابی کند و در ارتباط با دیگران حق خویش و مسئولیت خویش را بشناسد انگیزه ها و اسرار نهفته رفتار خویش را چنانکه هست و چنانکه باید باشد دریابد.
مرحوم غلامحسین مصاحب:
«منظور اصلي استنتاج منطقي اين است كه ما را در تشخیص راستی نتیجه از توسل به تجربه مستغنی سازد، یعنی حصول اطمینان از راست بودن نتیجه را بدون اینکه در باب مواد به اطلاعاتی جز آنچه در مقدمات آمده است حاجت باشد، تامین کند؛
پس تحقیق در اینکه استنتاجی درست است یا نه بر می گردد به تحقیق در اینکه، بفرض آنکه از اشیاء مورد تحقیق هیچ اطلاعی جز آنچه در مقدمات آمده است، در دست نباشد، آیا نتیجه راست است یا نه؛
بعبارت دیگر هرگاه عالَمی تصور کنیم که اطلاع ما از آن منحصر باشد به آنچه در مقدمات استنتاج آمده است، آیا نتیجه با جریان امور در این عالم وفق می دهد یا نه؛»
[مدخل منطق صورت]
مرحوم غلامحسین مصاحب:
«منظور اصلي استنتاج منطقي اين است كه ما را در تشخیص راستی نتیجه از توسل به تجربه مستغنی سازد، یعنی حصول اطمینان از راست بودن نتیجه را بدون اینکه در باب مواد به اطلاعاتی جز آنچه در مقدمات آمده است حاجت باشد، تامین کند؛
پس تحقیق در اینکه استنتاجی درست است یا نه بر می گردد به تحقیق در اینکه، بفرض آنکه از اشیاء مورد تحقیق هیچ اطلاعی جز آنچه در مقدمات آمده است، در دست نباشد، آیا نتیجه راست است یا نه؛
بعبارت دیگر هرگاه عالَمی تصور کنیم که اطلاع ما از آن منحصر باشد به آنچه در مقدمات استنتاج آمده است، آیا نتیجه با جریان امور در این عالم وفق می دهد یا نه؛»
[مدخل منطق صورت]
✅ اختلال تولیدی چیست؟
زمانی که فردی صداها هجاها یا کلمات را به گونه ای نادرست تولید کند طوری که شنونده ها آنچه را که او می گوید به سختی درک کنند فرد اختلال تولیدی دارد .صداهای گفتاری ممکن است به طور نادرستی تولید شوند که می تواند به علت حرکات نامناسب یا جایگاه نامناسب تولید کننده ها باشد.
این اختلال هم در کودکی و هم در سنین بزرگسالی به وفور شایع است و با گفتار درمانی بهبود می یابد .
حکایتی آموزنده از زندگی میرداماد و شیخ بهایی
میرداماد سوار بر اسب در جاده جلو می رفت. شاه عباس صفوی و همراهانش کمی جلوتر بودند. شیخ بهائی سوار بر اسب چابکی جلوتر از همه پیش می رفت.
اسب شیخ جست و خیز می¬کرد و سوارش محکم به زین چسبیده بود تا زمین نخورد.
میرداماد سرعت اسبش را زیادتر کرد اما اسب نمی توانست اندام سنگین او را جلو ببرد.
شاه عباس مثل بسیاری از مردم بر این باور بود که میان عالمان هم مثل سیاستمداران، حسادت وجود دارد.
شاه به میرداماد نزدیک شد و با لبخند به شیخ اشاره کرد و گفت: «جناب میر، می بینید که این شیخ پای¬بند ادب نیست و بی¬توجه به حضور این همه آدم¬های بزرگوار از جمله جنابعالی جلوتر از همه می رود.»
میردامادپاسخ داد: «اینطور نیست، شیخ انسان عالم و بزرگی است و اسب او از اینکه چنین شخصی بر پشتش سوار شده از خوشحالی جست و خیز می کند و شیخ را جلوتر از همه می برد.»
شاه اسبش را تاخت و به شیخ بهائی رسید. شیخ گفت: «این اسب خیلی سرکش است و تا به مقصد برسیم مرا بیچاره می کند.»
شاه مؤذیانه گفت: «علتش این است که شما لاغر هستید و به اندازه کافی بر پشت اسب فشار نمی آید، درست برعکس میرداماد که با جثه سنگینش، اسب را خسته می کند. شاه ادامه داد: تا جایی که من دیده ام، عالمان در غذا خوردن قناعت می کنند و به همین علت لاغر هستند، مثل جنابعالی، ولی میرداماد، آن قدر در خوردن حریص است که چنین جثه ای دارد.»
شیخ آهی کشید و گفت: «این طور نیست، میر فقط در اندوختن دانش حرص می زند و بزرگی جثه او مادرزادی است و ربطی به پرخوری ندارد. و اسب او به علت حمل وجودی گرانقدر که کوهها هم تحمل سنگینی دانش او را ندارند خسته شده است."
شاه عباس که متوجه اعتماد متقابل دو عالم شد سکوت کرد و به فکر فرورفت.
*این متن خلاصه برگزیده از کتاب پنج گنج، گنج سوم
🍃🌺🍃 @safaaaaat👈
گویند در راه مشهد شاه عباس
تصمیم گرفت دو عالم بزرگ را
امتحان کند !!
به شیخ بهایی که اسبش
جلو میرفت گفت:
این میرداماد چقدر بی عرضه
است اسبش دائم عقب می ماند
شیخ بهائی گفت :
کوهی از علم ودانش برآن
اسب سوار است، حیوان کشش
اینهمه عظمت را ندارد !
ساعتی بعد عقب ماند
به میر داماد گفت
این شیخ بهائی رعایت نمیکند
دائم جلو می تازد !
میرداماد گفت:
اسب او از اینکه آدم بزرگی
چون شیخ بهائی بر پشتش
سوار است سر از پا نمی شناسد
و می خواهد از شوق بال در آورد !
این است رسم علمای رفاقت🌹🌹
#نکته آنچه در این نوشته از آن تعبیر به «نظریه حرکت زمین» شده و سجزی نیز همان را در اسطرلاب زورقی به کار بست، حرکت وضعی زمین است، نه حرکت انتقالی زمین به دور خورشید. (این نکته را حتماً باید گفت، چرا که در برخی از نوشته ها دیده می شود که به اشتباه، حرکت انتقالی زمین را (= نظریۀ خورشیدمرکزی) که همان نظر کوپرنیک است، به سجزی نسبت می دهند. البته این سخن، بدین معنی نیست که کوپرنیک نخستین کسی است که حرکت انتقالی زمین را مطرح ساخت، بلکه حتّی در زمان یونان باستان نیز برخی داشمندان مانند ارسطرخُس [Aristarchus] بر این رأی بودند).
سلام علیکم. دوستی سوالی پرسیده است که من آن را به اشتراک می گذارم به امید پاسخی. سخنش این است که در نسخه ای خطی نویسنده فارسی زبان عربی دان برخی واژه های دعا را از لحاظ گرامری غلط نوشته است مثل یا ذالجلال را یا ذوالجلال و یا : نور علی نور . پرسشش آن است که در فارسی کتاب یا مقاله ای هست که توضیحی درباره این گونه کژتابی های نوشتاری در متون خطی داده باشد؟ مصحح می تواند آنها را به لحاظ گرامری درست کند اما اینها در نهایت نوشته مولف اصلی نخواهد بود. همچنین سوال دیگر این است که آیا نوشته یا تحقیقی در فارسیزه کردن دعاهای عربی وجود دارد؟ باز تاکید براین است که نویسنده نسخه عربی را می دانسته. در زیر متن ایمیل:
سلام مکرر و عرض ارادت مجدد
لطف فرمودید. تاکید بنده بر آن است که در خواندنِ متن، صرفا آنچه را نوشته شده باید عینا ارائه کرد. اگر توضیحی لازم باشد می توان در پانوشت یا به نحوی که مصحح صلاح می داند آن را ارائه کرد.
🌷
سلام علیکم. دوستی سوالی پرسیده است که من آن را به اشتراک می گذارم به امید پاسخی. سخنش این است که در نسخه ای خطی نویسنده فارسی زبان عربی دان برخی واژه های دعا را از لحاظ گرامری غلط نوشته است مثل یا ذالجلال را یا ذوالجلال و یا : نور علی نور . پرسشش آن است که در فارسی کتاب یا مقاله ای هست که توضیحی درباره این گونه کژتابی های نوشتاری در متون خطی داده باشد؟ مصحح می تواند آنها را به لحاظ گرامری درست کند اما اینها در نهایت نوشته مولف اصلی نخواهد بود. همچنین سوال دیگر این است که آیا نوشته یا تحقیقی در فارسیزه کردن دعاهای عربی وجود دارد؟ باز تاکید براین است که نویسنده نسخه عربی را می دانسته. در زیر متن ایمیل:
🆕کشف بقایای یک اسب در گورستان اشکانی تپه اشرف اصفهان
اصفهان- ایرنا- سرپرست هیات باستان شناسی تپه اشرف اصفهان از کشف اسکلت یک اسب چهارساله در کنار گورخمرههای اشکانی این تپه خبر داد و گفت: حین کاوش به بقایای اسکلت یک حیوان رسیدیم که با تشخیص استخوانشناس، این اسکلت متعلق به جسد یک اسب است.
علیرضا جعفری زند روز سهشنبه در گفت و گو با ایرنا افزود: نوع دفن این اسب به گونهای که سر به سمت بدن حیوان برگردانده شد، یک تدفین رسمی را نشان میدهد که متعلق به سالهای اولیه دوره اشکانی است؛ در این نوع تدفین، جسد حیوان در کنار صاحب آن که فوت شده بود، دفن میشد
@dafaaen
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com