باسلام و عرض ادب. سوالی از حضور اساتید گرامی داشتم. من به کرات دیدم (چه در این گروه یا در گروه های دیگر) که به منظور کمک گرفتن از اساتید برای خواندن یک کلمه یا یک جمله از یک سند یا نسخه خطی از واژه «خوانش» استفاده می شود. مثلا لطفا در خوانش این عبارت به من کمک کنید. و ظاهرا که کم کم به یک اصطلاح جاافتاده تبدیل می شود. من که خود دستی در ادبیات ندارم. ولی از خدمت بزرگواران این سوال را دارم که به کار بردن این واژه به این منظور صحیح است؟ اگر خیر که لطفا در اصلاح آن بکوشیم.
دم دستی ترین سرچی که می شود کرد ، جستجوی کلمه در سایت واژه یاب است. مدخلی با این کلمه اصلا در لغت نامه های دهخدا و معین و عمید نیامده است. تنها موردی که یافت می شود:
✳️خوانش
واژهنامه آزاد
(نقد ادبی) قرائت خاص با رویکرد تحلیلی؛ مثلاً خوانش ویژۀ آثار محمود دولت آبادی. (خواندن مترادف خوانش نیست.)
✳️خوانش
واژگان مترادف و متضاد
۱. قرائت، مطالعه، خواندن
۲. روایت
سپاسگزار می شوم اگر نظرات عالمانه خودتان را بفرمایید.
سؤالی هم از اهل ادب دارم.
اگر کلمه ای با الف آغاز شود، می دانم که با توجه به وزن گاهی می توان در خوانش، واج آخر کلمه ی قبل را به کلمه ی آغاز شده با الف متصل کنیم و مثلا "رفت او" را به صورت "رفتو" بخوانیم.
آیا چنین کاری در مورد کلمات آغاز شده با عین هم مجاز است؟
مثلا شاعر می تواند شعری بسراید که در آن برای صحت وزن لازم باشد که "از عشق" را "ازشق" بخوانیم؟
مثلاً در اینجا. وزن کامل و درست است، ولی ..... در میان مصراع گذاشته شده. فکر می کنم اگر کاتب مشکل خوانش کلمه ای را می داشت، وزن ناقص می بود.
به نظر این علامت + نیست و از ظاهر نسخه پیداست که بعدا اضافه نشده است اگر اشتباه نکنم اصطلاح آن ترقین است و به این معنی است که وقتی کاتب سهوی انجام می داده و حرفی را اشتباه می نوشته روی آن خط می کشیده است که خوانده نشود . در اینجا نیز احتمالا کاتب روی ی در کلمه "شهی" به اشتباه علامت الف مقصوره گذاشته و بعد برای اینکه مانند عیسی کسی آن را "شها" نخواند دست به ترقین زده است
علیکم السلام؛ ظاهر واژه "هجری" است. البته موضوع اثر و تاریخ تألیف آن و نیز شیوۀ کتابت کاتب در سایر کلمات مشابه در آن اثر نیز می تواند در خوانش این واژه راهنما باشد.
در اینجا عبارت ما اصحب الیمین زائد است و ظاهرا کاتب آیه ی قبل را با آغاز سوره واقعه اشتباه گرفته است
اگر مدافعان طب سنتی به معنای واقعی کلمه [نه طب گیاهی علمی نوین] متون قدیم طبی را می خواندند، سر به بیابان می گذاشتند!
این یک نمونه درمان بواسیر است:
علاج کوفت بواسیر:
موش را در میان پیاله ی روغن اندازند و آتش در آن زنند تا موش بسوزد، و سیاهی آن را با پنبه به موضع بواسیر بگذارند، نافع است ان شاءالله.
این هم توضیحات ایشان در باره این قطعه
👇👇👇
تلمیح، این بار با خامه.
1. نقطه های فاصله دار و خلاف قاعده ی "ت" در واژه ی "تن"
2. نحوه ی نگارش بی سر واژه ی "بی" که خلاف قاعده نیست، ولی ندرت استفاده در آثار قدما دارد (همچون محراب الجایتو)
3. حذف زنبق از روی حرف سین در واژه ی "سر" بر خلاف عملکرد قدما که تعمد در بهره گیریش بر سر سین داشته اند
4. در امتداد هم قرار دادن دو فتحه در آخر سطر که یک حرکت را می نمایاند که واژه ی "بی" آن را برش داده.
5. استفاده ی قاعده مند از دو نقطه ی فاصله دار در زیر واژه ی "بی" که شمره ی نون باعث تفکیک آن دو از هم شده. این همه برای القای معنی هرچه بهتر در این سطر به کار برده شده است.
فاصله ی ایده تا اجرا، حدود یک سال.
شيوه ى طراحى نام روزنامه سبب اشتباه در خوانش شده است؛ به مشابه بودنِ اندازه ى دو واژه ى روزنامه و سلطانى بايد توجه شود.
https://t.me/Qajarstudies
دندانه و نقطه کم است، مگر فرض بگیریم کاتب اشتباه نوشته
سر گل است و آنچه می توان از آن برداشت نقطه را داشت افشانه ی جوهر کاتب است والا دندانه های سین در سر گل مشخص است
اگر منظور شما آن ۷ کوچک است که بر بالای برخی حروف گذاشتهاند، آن نشانهٔ سه نقطه نیست؛ سؤالم این است که چرا به جای این نشان مشهور در برخی واژهها روی "ر" نقطه گذاشتهاند که گویی کاتب در مواضعی به وضوح "ر" را با "ز" اشتباه گرفته است؛ البته کیفیت تصویر چنان که باید مناسب نیست و شاید عیب از «وضوح» باشد!
آیا اطلاعی از شرححال کاتب خطاط و میزان فارسیدانی وی دارید؟ خلیل سلطانی آیا عربزبان بوده است؟!
سلام و عرض ارادت جناب استاد.
به انتهای سطر ششم رجوع بفرمائید. کاتب حرف "ی" در واژه "سری" را به همین صورت کتابت کرده است.
در مورد خوانش کلمه دوم، جای دیگری هم سوال را پرسیدم و اعضای محترم گروه زحمت کشیدند و جوابهایی دادند. یکی از پاسخها که به نظر نابلد بنده هم منطقی می نماید «دراهم من العرف الأعميّ» است با این توضیح که «الدرهم العرفي یختلف عن الدرهم الشرعي». با توجه به علامت تشدید روی ی و نقطه های زیر حرف ی و نیز شباهت بیشتر حرف آخر کلمه اول به «ف» در مقایسه با «ب» قابل دفاع می نماید... تا نظر استادان چه باشد.
اما در کلمه اول، زیر حرف ماقبل گ، دو نقطه گذاشته شده و ی خوانده میشود. درست است یا اشتباه میکنم؟
حتی در کلمه دوم نیز میتوان ی خواند.
سلام!
تفسیر و تعبیر جالبی است.اما شاید به چند دلیل نتوان dowr را پذیرفت:
۱-مشکل قافیه
۲-مشکل تاریخی(زمانی) زیرا وزن دوری
یا "مصراع دوری" ،اصطلاح و عنوان وضع شده ی متاخران است ودرادبیات عروضی عصر زندگی شاعر احتمالا وجود نداشته است.
۳-فضای معنایی وسیاق متن که بر مدار قرب
وبعد و "کثرت و وحدت" است، تناسبی با
تفسیر مورد بحث ندارد. ۴-dowr شدن مصراع از یک مصراع چندان معنی دار نیست . ضمن اینکه متاخران هم از "دوری شدن" مصراع سخن می گویندو نه از "دور شدن"آن. ولی دور شدن و دور بودن
هندسی دو مصراع از یکدیگر در نگارش بیت
همواره مشهود است.
چون متن مکتوب، هر دوخوانش "معنویست"
و"معنونست "را تاحدودی برمی تابد(به علت کامل نبودن نقطه گذاری) می توان "معنونست"
را همرا ه با dour پذیرفت(به عنوان یکی
از دو تفسیر موجه ممکن). البته به شرط اینکه
کاتب را بابت دونقطه ی اضافی در زیر کلمه
جریمه نکنیم!
با سلام، قربان، کلمات که مشخص است معین بفرمایید کدام کلمه ناخوان است تا توسط عزیزان خوانده شود؟ بارها در گروه اشاره شده، خوانش کامل متنی تفاضا نشود، روال گروه چنین است، عزیزان، خودشان، متن را میخوانند و مواردی را که ناخوان است، با علامت سوال با سه نقطه معین میکنند تا خوانده شود، با سپاس ادمین🌺
درود!
ازآن جهت که خوانشِ مطابق متن، فاقد معنی است.باید به سراغ نسخه های دیگر رفت. به
نظر می رسد کاتب در نوشتن دچار تردید
شده وگمان برده که بخش خط خورده ی کلمه،
زاید است.در حالی که احتمالا نوشته ی او با
احتساب همان بخشِ خط خورده ، وبدون نیاز به کلمه ی بعدی به مقصود.ِ شاعر نز دیک تر بوده است.
به" گمان" من خوانش درست می تواند چنین
باشد:
اقبال بادبار کشد خویش گزین را
● بادبار = به ادبار
خویش گزین = خود خواه و خود برتر بین
واللهُ العالم
در ابیات بعدی کلمه ی "خلوت"آمده است.آن را باآثار کلمه ی محو شده می توان مقایسه کرد تا فقدان "ل" وحتی "و" واضح تر شود. بزرگی غیر معمول دایرهء شبه"ن" بعد از " ر"، احتمال "جلوه"و "چهره" را کم رنگ می کند. ضمنا
تشبیه یار به گلزار در سنت قدما احتمالا
رایج نبوده است. همچنین در همان نسخه
می توان نحوه ی نگارش کلمه ی "چهره"
را در جاهای دیگر یافته با واژه ی مورد اختلاف سنجید.
درود !
اگر نوشته ی کاتب بی خطا فرض شود،
حدس معقول و مقبول در مورد این ترکیب
مستلزم آشنایی با کل این دیوان و شناخت
دایره ی واژ گان شاعر و رسم الخط کاتب است.
چون در زیر کلمه سه نقطه دیده می شود،
"سبز" یا "تیر" یا ...خواندن آن نیاز مند دلیل
قانع کننده است. اگر چه رد قاطعانه ی بعضی
از آن ها (مثلا "سبز") نیز فعلا روا نیست.
●احتمال دار د این کلمه "بیز" بوده باشد
که در کلماتی نظیر "مشک بیز/عطر بیز "
و نظایر بالفعل وبالقوه ی آن ها دیده می شود. کلمه ی اول را نیز می توان به دو صورتِ رَوح(به فتح اول) و یا "روح" (به ضم اول)
خواند. که البته اولی قابل ترجیح است:
● رَوح= آسایش ،بوی خوش(اگر خویشاوند "رایحه " تلقی شود) --->رَوح بیز
رُوح(مقابل جسم) ----> ر وح بیز
سمومِ "رَوح بیزِ" آن بیابان، آثار شمیم(بوی خوش) با خود دارد.
البته نظر اهل فن را نیز باید شنید.
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com